۴ ـ حدیث الحج یحیى بن سعید گوید : جعفر [ علیه السلام ] این حدیث طولانى را در (سفر) حج برایم املاء فرمود[۱] .شاید مرادش حدیث جابر بن عبداللّه انصارى در حج باشد که مسلم درصحیح آن را آورده و ما آن را در تألیفاتى که از جابر نقل شده است ذکر کرده ایم . ۵ ـ یک کتاب که طَلاّب بن حوشب ، ابو رویم شیبانى آن را نقل کرده است[۲] . ۶ ـ کتابى باب بندى شده درباره حلال و حرام ، که آن را ابراهیم بن محمّد ، ابو اسحاق مدنى نقل کرده است[۳] .
۷ ـ یک کتاب که عَبّاد بن صُهَیب یربوعى بصرى آن را نقل کرده است[۴] . ۸ ـ یک کتاب که فرزندش امام موسى کاظم علیه السلام نقل فرموده است . این را قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل از او و از پدرش و غیر آن دو نقل کرده است و او همان قاسم رسّى از امامان زیدیه است[۵] . ۹ ـ یک کتاب که خالد بن صبیح کوفى نقل کرده است[۶] . ۱۰ ـ کتاب نوادرکه خالد بن یزید العُکْلى کوفى نقل کرده است[۷] ۱۱ ـ کتاب نوادرکه داود بن عطاء مدنى نقل کرده است[۸] . ۱۲ ـ کتاب نوادرکه خضر بن عمرو نخعى نقل کرده است[۹] . ۱۳ ـ نسخه اى بزرگ که آن را محمّد بن ابراهیم الامام[۱۰] نقل کرده است[۱۱] . ۱۴ ـ یک نسخه که عبّاس بن زید المدنى ، غلام آن حضرت ، نقل کرده است[۱۲] . ۱۵ ـ یک نسخه که آن را محمّد بن عبداللّه بن محمّد بن عمر بن على علیه السلام نقل کرده است[۱۳] . ۱۶ ـ یک نسخه که آن را ابراهیم بن رجاء شیبانى الجَحدرى بن هراسة نقل کرده است[۱۴] . ۱۷ ـ یک نسخه که آن را سفیان بن عُیَینه هلالى ـ از محدّثین اهل سنّت ـ نقل کرده است[۱۵] . ۱۸ ـ یک نسخه که آن را عبداللّه بن ابى اویس اصبحى نقل کرده است[۱۶] . ۱۹ ـ یک نسخه که آن را فضیل بن عیاض بصرى نقل کرده است[۱۷] . ۲۰ ـ یک نسخه که آن را مُطَّلب بن زیاد زهرى قریشىِ مدنى نقل کرده است[۱۸] . ۲۱ ـ یک کتاب که به آن حضرت علیه السلام نسبت داده اند و آن روایت نوه آن حضرت حضرت امام على بن موسى الرضا علیه السلام است که در شرح حال جعفر بن بشیر بجلّىِ وشّاء( م ۲۰۸) آمده است[۱۹] .نجاشى نیز براى همین شخص (جعفر بن بشیر) کتابى را به نام «النوادر» نامبرده است و شاید مرادش از آن ، همین کتاب باشد[۲۰] .حرکت تألیف در زمان امام صادق علیه السلام به برکت دستورات و راهنمایى هاى گرانقدر آن حضرت به قوّت خود رسید و در میان شاگردان آن جناب بسیارى به تألیف کتب پرداخته و حدیث را در مصنّفات و مسانید خود گرد آوردند[۲۱] .ما در بحثى که در کتاب « المصطلح الرجالى» در بخش «اسنَدَ عنه» داشتیم به این نتیجه رسیدیم که تمامى راویانى که به این صفت (اسنَدَ عنه) وصف شده اندکسانى هستند که حدیث امام را به شکل مُسند[۲۲] تألیف نموده و در کتابشان آنچه را که امام بصورت مسند و مرفوع [۲۳] از پدرانش از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل فرموده آورده اند[۲۴] .آنچه به نقل از امام موسى بن جعفر ، حضرت کاظم علیه السلام آمده است (شهادت : ۱۸۳هجرى)
۱ ـ گفته هاى آن حضرت :
از زید نهشلى نقل شده است که گفت :جمعى از خواصّ ابوالحسن (امام کاظم) علیه السلام ، از خاندان و شیعیان آن حضرت ، در مجلس ایشان حضور داشتند ودر توبره هایشان صفحاتى از جنس آبنوس لطیف به همراه قلمهایى وجود داشت و هرگاه ابوالحسن علیه السلام کلمهاى مى فرمود یا درباره مسألهاى فتوا مى داد آن جمع آنچه را در آن باره شنیده بودند مى نوشتند [۲۵] .از آن حضرت تألیفات ذیل بر جاى مانده است :
۱ ـ مُسند امام موسى بن جعفر علیه السلام که مجموعهاى است از روایات به نقل از پیامبر صلى الله علیه وآله که آنها را امام کاظم علیه السلام ازطریق پدرانش علیهم السلام نقل فرموده است . آنها را موسى بن ابراهیم ، ابو عمران مروزى بغدادى از آن جناب نقل مى کند ، مى گوید که آنها را از آن حضرت در هنگامى که امام در زندان هارون عبّاسى بوده شنیده است .این مسند را طوسى[۲۶] و نجاشى[۲۷] ذکر کرده اند و چَلَبى نیز آن را نقل نموده ومى فرماید : آن را ابو نعیم اصفهانى روایت کرده و این مسند را موسى بن ابراهیم از آن حضرت نقل کرده است[۲۸] .این مسند را برادرم سیّد محمّد حسین حسینى جلالى تحقیق نموده و درتحقیق خود نسخه موجود در کتابخانه ظاهریه در دمشق ـ در مجموعه شماره ۳۴ـ را مورد نظر داشته است و این مسند با تحقیق وى در سال ۱۳۸۹ در نجف و در سال ۱۳۹۲ در تهران به چاپ رسید ، و چاپ مجدد آن در آمریکا در سال ۱۴۰۱بود و آخرین چاپ آن نیز در بیروت در سال ۱۴۰۶ بود و مجموع آن ۵۹ حدیث مى باشد .آنچه ملاحظه مى شود وجود تعداد فراوانى از احادیث است که همین مروزى مذکور از امام کاظم علیه السلام بر همان طریق مذکور (به نقل از پدران آن حضرت) نقل مى کند[۲۹] و ممکن است اینها مستدرکات همان نسخه مذکور باشد و چه بسا به دو برابر آنچه در آن (مسند) آمده است برسد[۳۰] . ۲ ـ یک کتاب که آن را محمّد بن صدقه عنبرى بصرى نقل کرده است[۳۱] . ۳ ـ یک کتاب که آن را بکر بن الاشعث ، ابو اسماعیل کوفى نقل کرده است[۳۲] . ۴ ـ یک کتاب که آن را خلف بن حمّاد بن یاسر کوفى نقل کرده است[۳۳] . ۵ ـ یک نسخه که آن را على بن حمزة بن الحسن علوى نقل کرده است[۳۴] . ۶ ـ یک نسخه که آن را محمّد بن ثابت نقل کرده است[۳۵] . ۷ ـ یک نسخه که آن را محمّد بن زرقان بن حباب نقل کرده است[۳۶] . ۸ ـ مسائلى که آنها را حسن بن على بن یقطین نقل کرده است[۳۷] . ۹ ـ مسائلى که آنها را على بن یقطین نقل کرده است[۳۸] . ۱۰ ـ رسالهاى که امام علیه السلام آن را براى على بن سُوَید سائى مرقوم فرمود[۳۹] .آنچه به نقل از امام على بن موسى ابوالحسن الرضا علیه السلام آمده است (شهادت : ۲۰۲ هجرى) ۱ ـ گفته هاى آن حضرت
۱ ـ راوى گوید : پشت یک کاغذ نوشتم : «دنیا براى امام همچون یک نیمه گردو مجسَّم است» و آن را به ابوالحسن (امام رضا) علیه السلام دادم و عرض کردم :فدایت شویم ! یاران ما حدیثى را نقل مى کنند که آن را انکار نکردم منتهى دوست داشتم آن را از شما بشنوم .مى گوید : آن جناب در آن کاغذ نگریست سپس آن را پیچید بگونه اى که گمان ردم آن مطلب بر او گران آمد ، سپس فرمود : این حق است ، آن را بر روى چرم منتقل کن .و در نقلى دیگر آخر این حدیث چنین آمده است : و این حق است آن را برروى چرم منتقل کنید[۴۰] .علاّمه مجلسى در توضیح این حدیث مى گوید : حضرت به این خاطر فرمود«آن را بر روى چرم منتقل کن» که دوام بیشترى داشته و بقاء آن از کاغذ بیشتر است و این به جهت اهتمام آن جناب به نگهدارى این حدیث است و از این روایت استحباب نوشتن حدیث و نگهدارى آن و کوشش براى این امر آشکار مشود و نیز اینکه آنچه بر روى آن حدیث مى نویسند از جنسى باشد که به سرعت فرسوده نشود[۴۱] . ۲ ـ در تفسیر این فرموده خداوند : « وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا »[۴۲] (و زیر آن گنجى براى آن دو بود) على بن اسباط گوید : به امام (رضا) علیه السلام عرض کردم : فدایت شوم ، مى خواهم بنویسم . مى گوید : بخدا سوگند دستش را به دوات زد و دستش را گرفتم و آن را بوسیدم[۴۳] و دوات را گرفتم و آن را نوشتم[۴۴] . ۳ ـ ابن ابى نصر به نقل از ابوالحسن الرضا علیه السلام مى گوید : آن جناب بر نوشته خاک مى ریخت[۴۵] و مى فرمود : اشکالى ندارد[۴۶] . ۴ ـ احمد بن عمر الحلاّل گوید : به ابوالحسن الرضا علیه السلام عرض کردم : یکى ازیاران ما به من نوشته اى مى دهد و نمى گوید آن را از من نقل کن ، آیا جایز است آن را به نقل از او باز گویم ؟فرمود : وقتى دانستى که آن نوشته از اوست به نقل از او باز گوى[۴۷] .به امام رضا علیه السلام تعدادى از تألیفات نسبت داده شده است که عبارتند از :
۱ ـ صحیفة الرضا علیه السلام که «مسند الامام الرضا علیه السلام» نیز نامیده مى شود و آن مجموعه احادیثى است که آن حضرت با ذکر سند از پدرانش از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم نقل فرموده و آنها به روایت تعدادى از اصحاب آن حضرت گرد آمده است که مشهورترینِ آنها احمد بن عامر بن سلیمان طائى مى باشد و این صحیفه اى مشهور است با نقل متواتر از سوى تمامى طوایف اسلام از آن جناب که در نزد شیعه امامى و زیدى و اهل سنّت داراى طرق فراوانى است . و آن را صاحبان فهرستها و معجمها ذکرنموده اند[۴۸] .نسخه هاى آن خطى بوده و در میان کتابهاى جهان پخش شده است و بارها به چاپ رسیده از میان چاپهاى مختلف آن به موارد ذیل دست یافتیم :
۱ ـ چاپ یمن در سال ۱۳۵۴ در چاپخانه «الحکومتة المتوکّلیة» در شهرصنعاء پایتخت (یمن) ، به کوشش شیخ عبدالواسع الواسعى تحت عنوان : «مسند الامام الرضا علیه السلام» .پس از آن نیز با الحاق مسند الامام زید الشهید به آن در بیروت به چاپ رسید که از جمله منشورات «دار مکتبة الحیاة» بود . ۲ ـ در قم ، در سال ۱۳۶۵ تحت عنوان «کتاب ابن ابى الجعد» به چاپ رسید واین کنیه همان (احمد بن عامر بن سلیمان) الطایى است . ۳ ـ در طهران در سال ۱۳۷۷ با تحقیق دکتور شیخ حسین على محفوظ کاظمى تحت عنوان «صحیفة الرضا علیه السلام» به چاپ رسید . ۴ ـ در مشد در سال ۱۴۰۴ و ۱۴۰۶ با تحقیق شیخ محمّد مهدى نجف به چاپ رسید . ۵ ـ چاپ اخیر آن نیز در قم ـ در سال ۱۴۰۸ با تحقیق «مدرسة الامام المهدى علیه السلام» مى باشد همراه با مقدمه جامعى درباره طبقات راویان این صحیفه با نظر به اختلاف نُسَخ و طرق آن در طى قرنها ، و همراه با تخریجى مفصل از احادیث آن و احادیث و روایات دیگرى که از آن امام علیه السلام از طریق همان اسنادى که کتاب مذکور رسیده است بدست آمده است . ۲ ـ الرسالة الذَّهبیة رساله اى است درباره برخى توصیه هاى پزشکى که آن را امام علیه السلام براى مأمون عبّاسى نوشت و او فرمان داد آن را با آب طلا بنویسند واز این جهت «ذهبین»(طلایى) نام گرفت و این رساله متداول بوده و دست بدست مى گردد .در شهر نجف در سال ۱۳۸۰ با مقدمه محمّد مهدى موسوى خرسان و در قم در سال ۱۴۰۲ با تحقیق شیخ محمّد مهدى نجف[۴۹] به چاپ رسید . ۳ ـ امالى الامام الرضا علیه السلام آن را ابوالحسن ، على بن على الخزاعى برادر دعبل ـ شاعر (معروف) ـ نقل نموده مى گوید : ابوالحسن على بن موسى الرضا علیه السلام در ماه رجب سال ۱۹۸ در طوس بصورت املاء براى ما حدیث کرد، فرمود : پدرم موسى بن جعفر فرمود …این را شیخ طوسى آورده و از آن جناب احادیث متعدّدى را نقل کرده است[۵۰] . مى گویم : شاید این کتاب همان باشد که نجاشى آن را ذکر نمود و خزاعى آن را از امام علیه السلام نقل کرده است[۵۱] . ۴ ـ امالى الامام الرضا علیه السلام که آن را فضل بن شاذان نقل کرده و روایتش را از امام علیه السلام به على بن محمّدبن قتیبه واگذار نموده است[۵۲] . ۵ ـ کتاب الإهلیلجة (هلیله)این کتاب به آن حضرت نسبت داده مى شود و سیّد امین گوید : در این کتاب حجّتهاى رسا و مطالب ارزشمند درباره علم کلام وجود دارد[۵۳] . ۶ ـ مجالس الرضا علیه السلام مع اهل الادیان (جلسات امام رضا علیه السلام با علماى دیگرادیان)این کتاب را حسین بن محمّد بن الفضل بن یعقوب ابو محمّد هاشمى تصنیف کرده است [۵۴] . ۷ ـ یک کتاب که موسى بن سلمه کوفى آن را نقل کرده است[۵۵] ۸ ـ یک کتاب که آن را وریزة بن محمّد غسانى در سال ۱۹۰ نقل کرده است[۵۶] . ۹ ـ یک کتاب که آن را على بن مهدى بن صدقه ، ابوالحسن الرقّى انصارى نقل کرده است[۵۷] . ۱۰ ـ یک نسخه باب بندى شده و بزرگ که آن را محمّد بن عبداللّه لاحقى نقل کرده است[۵۸] . ۱۱ ـ یک نسخه که آن را محمّد بن على بن الحسین بن زید شهید نقل کرده است[۵۹] . ۱۲ ـ یک نسخه که آن را ابو احمد ، داود بن سلیمان غازى نقل کرده است[۶۰] . و این راوى از همان راویان صحیفه اى است که در شماره ۱ در همین جا آن را ذکر کردیم . ۱۳ ـ یک نسخه که آن را عبداللّه بن على بن الحسین بن زید شهید نقل کرده است[۶۱] . ۱۴ ـ یک نسخه که آن را عبداللّه بن محمّد بن علىّ بن عبّاس تمیمى رازى نقل کرده است[۶۲] . ۱۵ ـ یک نسخه که آن را عبّاس بن هلال شامى نقل کرده است [۶۳] . ۱۶ ـ مسائلى که معاویة بن سعید نقل کرده است[۶۴] . ۱۷ ـ مسائلى که حسن بن على وشّاء نقل کرده است[۶۵] . ۱۸ ـ مسائلى که سعد خادم ابى دُلَف عِجلى نقل کرده است[۶۶] ۱۹ ـ مسائلى که صباح بن نصر هندى نقل کرده است[۶۷] . ۲۰ ـ مسائلى که عبداللّه بن محمّد بن حصین الاهوازى نقل کرده است[۶۸] . ۲۱ ـ مسائلى که عیسى بن عبداللّه بن سعد بن مالک اشعرى نقل کرده است[۶۹] .آنچه به نقل از امام ابى جعفر محمّد بن على جواد علیه السلام آمده است (شهادت : ۲۲۰هجرى)از محمّد بن حسن بن ابى خالد ، شَینُوله ، نقل شده است که گفت : به امام ابى جعفر ثانى (امام جواد) علیه السلام عرض کردم : فدایت شوم ! اساتید ما از امام باقر و امام صادق علیهم االسلام روایت کرده اند و در آن زمان تقیه شدید بوده و آن کتابها را پنهان داشته و از آنان (براى ما) روایت نکردند و وقتى از دنیا رفتند آن کتابها به دست ما رسید [ آیا مى توانیم احادیث موجود در آنها را نقل کنیم (م) ؟ ]فرمود : آنها را نقل کنید که حق است [۷۰] .آنچه به نقل از امام على بن محمّد ابى الحسن الهادى علیه السلام آمده است (شهادت :۲۵۴ هجرى)از آن حضرت کتابهاى ذیل نقل شده است : ۱ ـ الامالى فى تفسیر القرآن کمع معروف به «تفسیر العسکرى» است و آن را دو نفر از اصحاب آن حضرت از ایشان نقل کرده اند و امام علیه السلام در طى هفت سال هر روز مقدارى مطالب بر آن دو املاء مى فرموده اند[۷۱] . ۲ ـ رسالة الردّ على أهل الجبر والتفویض[۷۲] ۳ ـ کتابى در احکام دین که آن را سیّد امین عاملى نقل کرده است[۷۳] . ۴ ـ یک نسخه که آن را ابو طاهر ، ابن حمزة بن الیَسع ، برادر احمد نقل کرده است[۷۴] . ۵ ـ یک نسخه که آن را عیسى بن احمد بن عیسى بن منصور سامرّایى نقل کرده است[۷۵] . ۶ ـ یک نسخه که آن را على بن ریّان بن صلت اشعرى قمى نقل کرده است[۷۶] . ۷ ـ مسائلى که على بن جعفر هُمانى برمکى نقل کرده است[۷۷] .
[۱] . تهذیب التهذیب ۲ : ۱۰۳ . [۲] . رجال نجاشى : ۲۰۷ شماره ۵۴۹ . [۳] . همان ، ص۱۵ شماره ۱۲ . [۴] . همان ، ص۲۹۳ شماره ۷۹۱ . [۵] . همان ، ص۳۱۴ شماره ۸۵۹ . [۶] . رجال نجاشى : ۱۵۰ شماره ۳۹۳ . [۷] . همان ، ص۱۵۲ شماره ۳۹۸ . [۸] . همان ، ص۱۵۷ شماره ۴۱۲ . [۹] . هما ، ص۱۵۳ شماره ۴۰۲ . [۱۰] . وى محمّد بن ابراهیم بن محمّد بن على بن عبداللّه بن عبّاس بن عبدالمطّلب است که به ابن الامام نیز ملقّب است و از اصحاب امام صادق علیه السلام است . ر . ک رجال شیخ : ۲۷۶ شماره ۱۲ ؛ نقد الرجال تفرشى ۴ : ۹۳ . (م) [۱۱] . رجال نجاشى : ۳۵۵ شماره ۹۵۱ . [۱۲] . همان ، ص۲۸۲ شماره ۷۵۰ . [۱۳] . همان ، ص۳۵۸ شماره ۹۶۲ . [۱۴] . همان ، ص۱۶ شماره ۱۶ . [۱۵] . همان ، ص۱۹۰ شماره ۵۰۶ . [۱۶] . همان ، ص۲۲۴ شماره ۵۸۶ . [۱۷] . همان ، ص۳۱۰ شماره ۸۴۷ . [۱۸] . همان ، ص۴۲۳ شماره ۱۱۳۶ . [۱۹] . الفهرست طوسى : ۶۸ شماره ۱۴۲ . [۲۰] . رجال نجاشى : ۱۱۸ شماره ۳۰۴ . [۲۱] . نگاه کنید : روضة المتقین محمّد تقى مجلسى ۱ : ۸۷ . و مسانید جمع مُسند است یعنى کتبى که حاوى احادیثى است که سلسله سند کامل آنها تا معصوم ذکر شده است . (م) [۲۲] . مسند یعنى با ذکر سلسله سند کامل آن تا معصوم م . ۲۳] . یعنى با ذکر سلسله سند و نام بردن ائمّه معصومین قبل از خود آن حضرت و شخص رسول خدا صلى الله علیه وآله . م [۲۴] . المصطلح الرجالى : ۱۲۲ و بخصوص صفحه ۱۲۵ . [۲۵] . مهج الدعوات ابن طاوس : ۲۱۹ تا ۲۲۰ . [۲۶] . الفهرست طوسى : ۱۹۱ شماره ۷۲۱ . [۲۷] . رجال نجاشى : ۴۰۷ شماره ۱۰۸۲ . [۲۸] . کشف الظنون : ستون ۱۶۸۲ . [۲۹] . یعنى خارج از آن مسند . م [۳۰] . نگاه کنید به بحث ما در کتاب المصطلح الرجالى … ص۱۲۹ تا ۱۳۰ . [۳۱] . رجال نجاشى : ۳۶۴ شماره ۹۸۳ . [۳۲] . همان ، ص۱۰۹ شماره ۲۸۵ . [۳۳] . همان ، ص۱۵۲ شماره ۳۹۹ . [۳۴] . همان ، ص۲۷۳ شماره ۷۱۴ . [۳۵] . همان ، ص۳۶۹ شماره ۱۰۰۳ . [۳۶] . همان ، ص۳۷۰ شماره ۱۰۰۶ . [۳۷] . همان ، ص۴۵ شماره ۹۱ . [۳۸] . همان ، ص۲۷۳ شماره ۷۱۵ . [۳۹] . رجال نجاشى : ۲۷۶ شماره ۷۲۴ و آن را کلینى در کافى ۸ : ۱۲۴ ح۱۲ آورده است . این رساله راشیخ فاضل مالکى در کتاب على بن سوید السائى به همراه شرح حالى مفصّل از این راوى شرح زده است که در سال ۱۴۱۱ه در قم توسط منشورات کنگره امام رضا علیه السلام به چاپ رسید . و آن کنگره در مشهد مقدس در جمهورى اسلامى ایران برگزار شد. [۴۰] . الاختصاص مفید : ۲۱۷ ؛ بحار الانوار ۲ : ۱۴۵ ح۱۱ و۱۲ . [۴۱] . بحار الانوار ۲ : ۱۴۶ . [۴۲] . سوره کهف : ۸۲ . [۴۳] . در متن آمده است : «فتناولت یده فتناولتها وأخذت الدواة» و بجاى کلمه فتناولتها در دیگرمصادر آمده است « فقبّلتها» و به نظر رسید همین صحیح باشد و ما ترجمه را بر اساس «فقبّلتُها» نوشتیم . ر . ک وسایل الشیعه آل البیت ۲۷ : ۸۳ ح۲۴ . (م) [۴۴]آن را طهرانى در محجة العلماء : ۲۵۳ ذکر کرده است [۴۵] . به جهت اینه مرکّب آن زودتر خشک شود . م [۴۶] . الکافى کلینى ۲ : ۴۹۴ . [۴۷] . الکافى ۱ : ۵۲ ح۶ ؛ روضة المتقین مجلسى ۱ : ۲۶ ؛ بحار الانوار ۲ : ۱۶۷ و کتاب ما «اجازة الحدیث) نسخه خطى . اهراً مراد آن حضرت از عبارت «وقتى دانستى که آن نوشته از اوست» این است که وقتى دانستى آن نوشته را از روى اعتقاد نوشته است . (م) [۴۸] . رجال نجاشى : ۱۰۰ شماره ۲۵۰ ؛ اعیان الشیعه ۱ : ق۱ : ص۳۷۴ ؛ الذریعه ۱۵ : ۱۷ و۲۱ : ۲۷ و۲۴ : ۱۴۹ . [۴۹] . این رساله را بطور کامل سیّد جزایرى در کتاب«الانوار النعمانیه» ۴ : ۱۷۴ تا ۱۸۷ آورده است وکسى که بر آن تعلیق زده است مى گوید : آن را از میان علماء سیّد فضل اللّه راوندى م بعد ۵۴۸ و سیّد عبداللّه شبّر (م۱۲۴۲) و دکتر صاحب زینى شرح دادهاند . وى آن را در مقایسه با طب جدید شرح داده و در چاپخانه «المعارف» در بغداد به چاپ رسیده است . [۵۰] . امالى طوسى ۱ : ۳۷۰ تا ۳۷۲ . [۵۱] . رجال نجاشى : ۲۷۷ شماره ۷۲۷ . [۵۲] . امالى صدوق : ۲۱ مقدّمه به قلم سیّد محمّد مهدى موسوى خرسان . [۵۳] . اعیان الشیعه ج۱ : ق۱ : ص۳۷۷ و ج۱ : ق۲ : ص۵ . [۵۴] . رجال نجاشى : ۵۶ شماره ۱۳۱ . [۵۵] . همان ، ص۴۰۹ شماره ۱۰۹۰ . [۵۶] . همان ، ص۴۳۲ شماره ۱۱۶۳ . [۵۷] . همان ، ص۲۷۷ شماره ۷۲۸ ؛ اعیان الشیعة ج۱ : ق۱ : ص۳۷۴ . [۵۸] . همان ، ص۳۹۶ شماره ۹۹۰ . [۵۹] . همان ، ص۳۹۶ شماره ۹۹۲ . [۶۰] . اعیان الشیعه ج۱ : ق۱ : ص۳۷۴ . [۶۱] . رجال نجاشى : ۲۲۷ شماره ۵۹۹ . [۶۲] . رجال نجاشى : ۲۲۸ شماره ۶۰۳ . و این نسخه را به صورت کامل و با همین سند نجاشى ، شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام ج۱ ص۵۸ در احادیث ۲۱۴ و۳۱۴ آورده است و در کتاب دلائل الامامه : ۲۳۹ یک حدیث آن را آورده است . [۶۳] . رجال نجاشى : ۲۸۲ شماره ۷۴۹ . [۶۴] . همان ، ص۴۱۰ شماره ۱۰۹۴ . [۶۵] . همان ، ص۳۹ شماره ۸۰ . [۶۶] . همان ، ص۱۷۹ شماره ۴۷۱ . [۶۷] . همان ، ص۲۰۲ شماره ۵۳۹ . [۶۸] . همان ، ص۲۲۷ شماره ۵۹۷ . [۶۹] . همان ، ص۲۹۷ شماره ۸۰۵ . [۷۰] . الکافى کلینى ۱ : ۵۳ ح۱۵ ؛ و آن را در بحار الانوار ۲ : ۱۶۷ نقل کرده است و نگاه کنید :مستدرک الوسائل ۳ : ۳۸۲ و ما درباره این حدیث بطور مفصّل در بحثمان پیرامون «طرق هشت گانه براى تحمّل حدیث و اَداى آن» سخن گفتیم و آن را از دلایل طریقه (الوجادة) (طریقه نیکو) به حساب آوردیم [۷۱] . الذریعه ۴ : ۲۸۳ و۲۸۵ . و نگاه کنید : الامالى صدوق : مقدمه ص۲۱ چاپ نجف .برخى از بزرگان در نسبت دادن این تفسیر به امام علیه السلام تردید دارند ، ملاحظه بفرمایید . [۷۲] . اعیان الشیعه ج۱ : ق۱ : ص۳۸۰ . [۷۳] . اعیان الشیعه ج۱ : ق۱ : ص۳۸۰ . [۷۴] . رجال نجاشى : ۴۶۰ شماره ۱۲۵۶ . [۷۵] . همان ، ص۲۹۷ شماره ۸۰۶ . [۷۶] . همان ، ص۲۷۸ شماره ۷۳۱ . [۷۷] . همان ، ص۲۸۰ شماره ۷۴۰ .