فصل سوّم : بخش۳– تدوین السُنّة

فصل سوّم : بخش۳– تدوین السُنّة

آنچه به نقل از امام على (بن الحسین) زین العابدین ع آمده است (شهادت : ۹۵هجرى)

تألیفات زیر از آن حضرت بر جاى مانده است :
۱ ـ صحیفه : همان کتاب بزرگ که در بر دارنده دعاهاى گرانقدر آن حضرت  علیه‏ السلام و مناجات ایشان است که به مناسبت‏ها و اهداف مختلفى خوانده است و آن جناب بر خواندن این ادعیه استمرار و جدیّت داشته . این صحیفه دربر دارنده مضامین عالى و بلند از معارف ناب اسلامى است .اسناد این صحیفه متواتر بوده و تمامى علماء اسلام در پذیرش آن اتفاق نظردارند . امام  علیه ‏السلام آن را بر دو پسرش امام محمّد باقر  علیه‏ السلام و زید شهید املاء فرمود وامام محمّد باقر نیز بر پسرش امام صادق  علیه ‏السلام املاء نموده و ایشان نیز آن را برراویان حدیث املاء فرمودند[۱] .

۲ ـ رساله حقوق : همان که در بر دارنده آداب دین و دنیا و حقوقى است که برانسان در تعاملش با خویشتن و تعاملش با دیگر مردمانى که گرداگرد او هستند ودیگر موجودات واجب بوده و باید به آنها ملتزم باشد .این کتاب مهمترین کتابى است که در بر دارنده اساس اخلاق فاضله و مبانى رفتارهاى اجتماعى در اسلام است[۲] .نسخه ‏هاى آن فراوان بوده و عده  ‏اى از علماء بر آن شرح زده‏ اند ، و از جمله شرحهاى جدید بر آن شرحه علاّمه خطیب سیّد حسن بن على الحسین القُبّانچى است ـ که خدا مقام بلندش را پایدار سازد ـ بنام «شرح رساله حقوق» که در دو
جلد چاپ شده است .

۳ ـ مناسک حج : رساله ‏اى است در بر دارنده تمامى احکام حج در سى باب که آن را هر یک از پسران امام سجّاد  علیه ‏السلام یعنى امام محمّد باقر ، زید شهید وحسین الاصغر  علیهم‏ السلام از آن حضرت نقل کرده‏ اند .این رساله در بغداد با مقدّمه هبة اللّه‏ شهرستانى رحمة اللّه‏ علیه به چاپ رسیدو نزد ما نسخه ‏اى گرانبها وجود دارد که مورد تصحیح علاّمه محمّد بن الحسین بن الجلال ـ از اساتید شیعه از علماء یمن ـ واقع شده است و ایشان آن را با یکى از نسخه ‏هاى تصحیح شده مقابله نموده است و ما در مقدّمه‏اى که بر آن زده ‏ایم بطور مفصّل درباره‏ اش سخن گفته ‏ایم .

۴ ـ صحیفه آن حضرت درباره زهد : ابو حمزه ثمالى (ثابت بن ابى المقدام)گوید : من صحیفه ‏ام را خواندم که در آن سخنانى درباره زهد از فرمایشات على بن الحسین  علیه‏ السلام بود ، آنگاه آنچه را در آن بود نوشتم سپس به محضر على بن الحسین صلوات اللّه‏ علیه رسیدم و آن مطالب را به ایشان نشان دادم و آنها راتأیید نموده و صحیح دانست[۳] .

۵ ـ الجامع فى الفقه : که آن را ابو حمزه ثمالى از امام سجّاد  علیه ‏السلام نقل کرده است[۴] .

۶ ـ یک نسخه : که آن را عبداللّه‏ بن ابراهیم بن الحسین الأصغر بن الامام السجّاد  علیه ‏السلام از پدرانش نقل مى‏ کند[۵] .

۷ ـ کتاب حدیث آن حضرت  علیه ‏السلام : که آن را داود بن یحیى بن بشیر ، ابو سلیمان الدهقان کوفى گرد آورده است[۶] .آنچه به نقل از امام ابو جعفر محمّد بن على حضرت باقر  علیه ‏السلام آمده است (شهادت :۱۱۴ هجرى)

۱ ـ درباره سخنان (آن حضرت)

۱ ـ جابر جعفى گوید : به امام باقر  علیه ‏السلام عرض کردم : حدیث را وقتى شنیدم بنویسم ؟ فرمود :«وقتى حدیثى درباره فقه شنیدى بهتر از طلاها و نقره ‏هاى همه زمین است»[۷] .امام  علیه ‏السلام دراین پاسخ خویش ، به ضرورت تدوین حدیث و لزوم نوشتن ازروى دقّت و بلاغت نیکو اشاره فرموده است چه آنکه حدیث را برتر از طلا ونقره خوانده است . وقتى انسان عادتاً طلا و نقره را حفظ نموده و بر آن مراقبت ومواظبت دارد و آنها را در معرف تلف و از بین رفتن نمى‏ گذارد ، پس آنچه که ازآن دو بهتر است ـ یعنى حدیث ـ سزاوارتر براى نگهدارى و مواظبت است وروشن است که بهترین راه براى نگهدارى و مواظبت از حدیث نوشتن و تدوین آن است .

۲ ـ باز هم از جابر جُعفى به نقل از امام باقر  علیه ‏السلام آمده است که فرمود :«در کتب علم بشتابید که سوگند به آن خدایى که جانم بدست اوست یک حدیث واحد درباره حلال و حرام که از شخصى راستگو بگیرى بهتر از دنیا و هر آنچه طلا و نقره در آن است مى‏ باشد و این بدان جهت است که خداوند مى‏ فرماید : « وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا »[۸] ؛ آنچه رسول خدا براى شما آورد بگیرید و از آنچه شما را نهى کرد کناره گیرید .

۳ ـ از داود بن عطاء المدینى به نقل از امام جعفر صادق از پدر آن حضرت  علیهماالسلام نقل شده است که فرمود :«عرضه نمودن کتاب و حدیث برابر است»[۹] .مراد از عرضه نمودن در اینجااین است که راوى روایات را بر استاد عرضه نماید و مراد از حدیث در اینجا حدیث خواندن استاد و خواندن روایات است برراوى . و عرضه نمودن در اینجا همان چیزى است که در علم درایت حدیث «قرائت بر شیخ» نامیده مى‏ شود و حدیث در اینجا همان است که در آن علم «سماع از شیخ» (شنیدن از استاد) نام دارد .معنى این خبر این است که : قرائت بر استاد از جهت حجّت بودن و اعتباربرابر است با شنیدن از استاد !درهمین معنا دو روایت از امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام وارد شده است است که ما آن دورا در همین فصل تحت عنوان : «آنچه به نقل از امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام رسیده است»ذکر کردیم[۱۰] .

۴ ـ از خالد بن طهمان به نقل از امام باقر  علیه ‏السلام آمده است که فرمود : «براى آنان کتابى آماده مساز و خطّى را با قلم بر ایشان ننویس»[۱۱] .این حدیث هرچند نهى از آماده سازى کتاب و خط نوشتن با قلم است امّا روشن است که امام  علیه‏ السلام از نوشتن براى والیان ستمکار نهى فرموده است . این مطلب از حدیثى که ابن ابى شیبه (در کتاب خویش) قبل از این حدیث آورده است آشکار مى‏ شود که در آن آمده است : «نهى از دوستى با سلطان» .و این حدیث به صورت اشاره دلالت بر شرافت آماده ساختن کتاب و نوشتن با قلم و رغبت در آن دو براى نیکان دارد ، و این بر شخص زیرک پوشیده نیست .

۲ ـ درباره کتاب‏ها و تألیفات (آن حضرت)

از امام باقر  علیه ‏السلام تألیفات متعددى نقل شده است :محمّد بن عجاج خطیب گوید :در نزد امام محمّد بن على بن الحسین ، ابو جعفر امام باقر  علیه ‏السلام (متولد ۵۶ ـ متوفاى ۱۱۴) کتابهاى فراوانى وجود داشت که برخى از آنها را پسرش جعفر صادق  علیه ‏السلام از ایشان شنید و برخى را هم خواند[۱۲] .عبداللّه‏ بن محمّد بن عقیل بن ابى طالب گوید :من و ابو جعفر به نزد جابر بن عبداللّه‏ رفت و آمد مى‏ کردیم و به همراه ما صفحاتى بود که بر آن مى‏ نوشتیم .و در برخى از متن‏ها آمده است :و از او درباره سنّت‏هاى رسول خدا  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم  و درباره نماز آن حضرت مى‏ پرسیدیم و به نقل از او مى‏ نوشتیم[۱۳] .
از جمله نامهاى تألیفات آن حضرت چنین نقل شده است :

۱ ـ تفسیر القرآن : که آن را زیاد بن المنذر ، ابو الجارود عبدى نقل مى‏ کند[۱۴] .

۲ ـ نسخه احادیث : که آن را خالد بن ابى کریمه نقل مى‏ کند[۱۵] .

۳ ـ نسخه ‏اى که خالد بن طهمان ، ابو العلاء خفّاف نقل مى‏ کند[۱۶] .

۴ ـ کتابى که عبدالمؤمن بن قاسم انصارى کوفى نقل مى‏ کند[۱۷] .

۵ ـ کتابى که زرارة بن اَعیَن شیبانى کوفى نقل مى‏ کند[۱۸] .

۶ ـ رساله آن حضرت به سعد الاسکاف که آن را سعد بن طریف الإسکاف حنظلى نقل مى‏ کند[۱۹] .

۷ ـ رساله آن حضرت به سعد الخیر و او سعد بن عبدالملک است که نسبش اموى است و صاحب نهر سعد در محلّ رحبه کوفه است . این رساله را کلینى بادو سند نقل کرده است[۲۰] .آنچه به نقل از شهید زید بن على  علیه ‏السلام آمده است (شهادت : ۱۲۲ هجرى)از ایشان تألیفات متعدّدى نقل شده است :

۱ ـ المجموع : که آن را ابو خالد واسطى از وى شنید و از او نقل مى‏ کند و براساس نقل او بنام «مسند زید» به چاپ رسیده است و داراى شرح‏هاى فراوانى است که از جمله آنها کتاب « الروض النضیر» است که به چاپ رسیده است .برخى ازمصادر متذکّر شده ‏اند که زید شهید دو مجموعه دارد که یکى فقهى است و دیگرى حدیثى[۲۱] . و آن از گرد آورده‏هاى عبدالعزیز بغدادى است که درقاهره در سال ۱۳۴۰ هجرى به چاپ رسید .محمّد عجّاج الخطیب گوید :المجموع از ارزشمندترین اسناد تاریخى است که سرآغاز تصنیف و تألیف را در اوائل قرن دوّم هجرى اثبات مى‏ کند . ما پس از آنکه آن را بر مصنّفات و مجموعه‏ هاى علماء عرضه کردیم به این نتیجه رسیدیم بى‏ آنکه نمونه‏اى را بیابیم که صاحبان آن مصنّفات راوصف نماید ، بجز موطّأ مالک ، که از تألیف آن پیش از نیمه قرن دوّم هجرى فراغت یافته است . بنابراین المجموع حدود سى سال پیش از آن تصنیف شده است[۲۲] .

۲ ـ الاحتجاج فی القلّة والکثرة[۲۳] : ابن صفوان مى‏ گوید که زید کتابى درباره قلّت و جماعت داشت و او آن را در مقام احتجاج با خصم خود بکار مى‏ گرفت و بدان پناه مى‏ برد[۲۴] .

۳ ـ الصَفوة : رساله‏اى است کوچک در علم کلام که درباره امامت و حقانیّت اهل بیت  علیهم ‏السلام براى امامت بحث نموده و در بیان این مطلب به آیات قرآن کریم تکیه دارد ، آن را ناجى حسن در چاپخانه «الآداب» در نجف اشرف به چاپ رسانید .

۴ ـ قرائت على  علیه‏ السلام : کتاب تأسیس الشیعه[۲۵] آن را به زید شهید نسبت داده است و گفته ‏اند که زید شهید قرائتى خاص داشت[۲۶] [ یعنى در خواندن قرآن (م) ] .

۵ ـ غریب القرآن : تفسیرى است براى مفردات الفاظ قرآن کریم و برخى از مؤلّفین آن را «غرائب معانى القُرآن» نامیده‏ اند [۲۷] .امام المرشد باللّه آن را «تفسیر الغریب» خونده است و از آن روایت مى‏ کند[۲۸] .و یکى از محقّقین بر چاپ اخیر آن در مصر مقدّمه نوشته است .ناجى حسن گوید : بیش از ده رساله در موضوعات مختلف چون علم کلام ،تفسیر ، فقه و اخبار به زید بن على نسبت داده مى‏ شود[۲۹] .و سیّد مجد الدین مؤیّدى تألیفات دیگرى از امام زید  علیه السلام ـ غیر از آنچه ما
گفتیم ـ ذکر نموده است که عبارتند از :

۶ ـ تفسیر القرآن : و شاید همان تفسیر «غریب القرآن» باشد که در شماره ۵ آن را ذکر کردیم .

۷ ـ الایمان

۸ ـ الردّ على المرجئة

۹ ـ الخطب والتوحید

۱۰ ـ فضائل امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام

۱۱ ـ الرسالة فى اثبات الوصیّة

۱۲ ـ تفسیر الفاتحة

۱۳ ـ المناظرات

۱۴ ـ المواعظ والحکم[۳۰]

«منسک الحج»[۳۱] را نیز به ایشان نسبت داده‏ اند و آن نیز به چاپ رسیده است .امّا ما در ذکر تألیفات امام سجّاد  علیه ‏السلام گفتیم که این کتاب از تألیفات آن حضرت است و پسران آن جناب از ایشان نقل کرده ‏اند که از جمله آنان زید است ، نگاه کنید [۳۲] .آنچه به نقل از حضرت جعفر بن محمّد ، ابو عبداللّه‏ امام صادق  علیه ‏السلام آمده است[۳۳](شهادت : ۱۴۸ هجرى)

الف : احادیث

۱ ـ امام صادق  علیه ‏السلام به مفضّل بن عمر جُعفى فرمود :« بنویس ، و عِلْمَت را در میان برادرانت منتشر ساز ، و اگر مُردىکتابهایت را براى پسرانت به ارث بگذار که روزگارى پرآشوب برمردم آید که در آن زمان جز به کتابهایشان اُنس نگیرند»[۳۴] .

۲ ـ در کتاب عاصم بن حُمَید حَنّاط به نقل از ابو بصیر آمده است که گفت : برامام صادق  علیه ‏السلام وارد شدم ، فرمود :«جمعى از اهل بصره نزد من آمدند و درباره احادیثى از من سؤال کردند و آنها را نوشتند ، چه چیز مانع شماست از اینکه بنویسید ؟شما حفظ نخواهید کرد مگر وقتى بنویسید»[۳۵] .ما درباره این حدیث توضیحاتى داریم که در بخش دوّم ، فصل چهارم آن راذکر خواهیم کرد .

۳ ـ و به نقل از حسین احمسى از امام صادق  علیه ‏السلام آمده است که فرمود :«دل بر نوشته اعتماد مى‏ کند»[۳۶] .

۴ ـ عبید بن زراره به نقل از امام صادق  علیه ‏السلام مى‏ گوید که فرمود :«حدیث را با کتابهایتان حفظ کنید که به زودى به آن محتاج خواهیدشد»[۳۷] .

۵ ـ سیف بن هارون مولى آل جُعدة گوید : امام صادق  علیه ‏السلام فرمود :«بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم را به زیباترین خط‏ات بنویس و باء را درآن کشیده نکن تا سین آشکار گردد»[۳۸] .

۶ ـ از حسن بن سرى به نقل از امام صادق  علیه ‏السلام آمده است که فرمود :«ننویس : بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم ، براى فلانى … ! امّا اشکالى ندارداگر پشت نمه بنویسى : «براى فلانى … »[۳۹] .

۷ ـ امام صادق  علیه ‏السلام در کتاب التوحید براى مفضّل بن عمر نوشتند :«اى مفضّل ! درباره این نعمتى بیندیش که خداوندِ مقدّس نام ، به انسان داده است ، یعنى همین نطقى که به وسیله آن آنچه را درضمیر خود دارد و به قلبش مى‏ رسد و حاصل فکر اوست بیان نموده و بدین وسیله دیگران را از آنچه در درون خود دارد آگاه مى‏ سازد . همچنین نوشتن ! که بدان وسیله اخبار پیشینیان براى حاضران و اخبار حاضران براى آیندگان ثبت مى‏ شود و بوسیله آن کتابهاى علم و آداب و غیر آن جاودانه مى‏ گردد (همیشه دردسترس است) و بوسیله آن انسان معاملات و حسابهایى را که بین خود و دیگران دارد حفظ مى‏ کند ، و اگر (نوشتن) وجود نداشت خبرهاى برخى زمانها از برخى دیگر قطع مى‏ شد و خبر کسانى که از وطن‏ هایشان غایب بودند نامعلوم مى‏ ماند و علوم از بین رفته وآداب نابود مى‏ گشت ، و امور و معاملات مردم دچار اختلال مى‏ شدو کار بر آنها سخت مى‏ شد ، و نسبت به آنچه درباره دینشان نیاز به مطالعه و مراجعه داشتند با مشکل مواجه مى‏ شدند و درباره (آگاهى از) روایاتى که براى آنان صادر شده و نباید از آن بى‏ اطلاع باشند به سختى مى‏ افتادند»[۴۰] .

۸ ـ در کتاب مصباح الشریعه منسوب به امام صادق  علیه ‏السلام آمده است که فرمود :«بر هر یک از اعضاى تو زکاتى واجب براى خداوند عزّ وجل است … و زکات دست بخشش و عطاء و سخاوت در آن نعمتهایى است که خداوند به تو داده است ، و حرکت دادن آن براى نوشتن علوم و منافعى است که مسلمین در مسیر طاعت خداوند متعال ازآن سود ببرند و خوددارى از بدیهاست»[۴۱] .علاّمه مجلسى رحمة اللّه‏ علیه در توضیح این حدیث مى‏ فرماید :این که مى‏ فرماید «به نوشتن علوم» دلالت دارد بر شرافت نوشتن قرآن مجید و دعاها و نوشتن احادیث رسیده از معصومین و سایرکتبى که در علوم دینى تألیف شده است و خلاصه هرچه که مربوط به علوم دین است[۴۲] .

۹ ـ و از آن حضرت در روایتى موقوف بر ایشان[۴۳] آمده است که فرمود :«هرگاه حدیث نوشتید آن را با اسنادش بنویسید » .و این همان حدیثى[۴۴] است که بصورت مرفوع[۴۵] و مُسند[۴۶] از طریق اهل‏بیت  علیهم ‏السلام قبلاً ذکر گردید .

۱۰ ـ قبلاً حدیث ابو بصیر ـ که از امام صادق  علیه ‏السلام خواست درباره اصحاب حضرت مهدى  علیه ‏السلام و شهرهاى آنان خبر دهد ـ ذکر شد که آن جناب فرمود : تونمى‏ توانى حفظ کنى ، آن همراهت که برایت مى‏ نوشت کجاست ؟(ابو بصیر گفت) عرض کردم : گمان داشتم مشغله‏ اى دارد و نخواستم دیگر به محضر شما برسم .آن حضرت به مردى که در آن مجلس حضور داشت فرمود : برایش بنویس …[۴۷]و بنگر به این فرمایش امام که : «تو نمى‏ توانى حفظ کنى» ، آن جناب نوشتن رایک کار احتیاطى ـ در جایى که توان حفظ کردن نباشد ـ قلمداد مى‏ کند و در چنین حالى بصورت عملى بر آن تأکید مى‏ ورزد .مراد آن حضرت از این که فرمود : «نمى‏ توانى حفظ کنى !» این است که این حدیث طولانى است و در بر دارنده اسامى شهرهاست که اکثر آنها ناشناس وغیر متداول است و بعید است که ابو بصیر بتواند با یک بار شنیدن آنها را حفظ کند . و این دلالت دارد بر اینکه درباره احادیثى اینگونه که طولانى و مشتمل برالفاظ ناآشنا بوده است احتیاط بیشترى در ثبت و ضبط و نوشتن و تدوین داشته‏ اند . و این فرمایش حضرت که فرمود : «آن همراهت که برایت مى‏ نوشت کجاست ؟» دلالت دارد بر اینکه ابو بصیر ـ که معروف است نابینا بوده است ـ براى خود کاتبى اختیار کرده بوده تا برایش حدیث بنویسد . دلالت این خبر برجوازِ نوشت حدیث و کوشش امام  علیه ‏السلام بر این امر بسیار روشن است .

۱۱ ـ در حدیث زیارت امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام ، امام صادق  علیه‏ السلام به ابن ماردمى‏ فرماید :«این حدیث را با آب طلا بنویس»[۴۸] .حرّ عاملى گوید : در این حدیث امر به نوشتن حدیث با آب طلا شده است …و گویا کنایه از بزرگداشت آن و توجّه بدان و کوشش در تدوین و حفظ آن است[۴۹] .

ب : تألیفات

امام صادق  علیه‏ السلام کوشش بسیار در امر کتاب و تدوین آن داشتند و در هرموقعیت و فرصت ممکن براى بیان و اعلان این مطلب سود مى‏ جسته ‏اند .محمّد عجاج گوید :در نزد جعفر صادق پسر محمّد باقر  علیهماالسلام رساله‏ ها ، احادیث ونسخه‏ هایى وجود داشت[۵۰] .و بسا همین امر موجب تحریک یکى از مخالفین براى اظهار دشمنى شده است و درباره امام صادق  علیه‏ السلام مى‏ گوید که آن جناب «صُحُفى» است یعنى علمش را از کتابها مى‏ گیرد .امّا امام  علیه ‏السلام به این مطلب افتخار مى‏ کرد و وقتى این سخن ابو حنیفه به ایشان رسید ، خندید و فرمود :«… امّا اینکه گفته است من مردى صحفى هستم راست گفته است ،من صحیفه‏ هاى پدرانم و ابراهیم و موسى را خوانده‏ ام …»[۵۱] .و دلالت دارد بر اینکه علم اهل بیت  علیهم‏ السلام ذخیره شده بوده و از طریق ارث به آنها رسیده است بى آنکه کلمات آن مبدَّل و نقاطش تحریف گردد ، بر خلاف مطالبى که ابو حنیفه و دیگران در دست دارند که ناقص بوده و به گونه‏ ایست که ناچار شده ‏اند به رأى وقیاس و استحسان روى آوردن که موجب دور گشتن آنهااز حق مى‏ گردد[۵۲] .آنچه باقى مى‏ ماند تألیفات ذیل است که به آن حضرت  علیه ‏السلام نسبت داده‏ اند و
عبارتند از :

۱ ـ التوحید :

کتابى است که آن جناب بر مفضّل بن عمر جُعفى کوفى املاء فرمود و در بردارنده بیان عقیده توحید از طریق نگریستن و اندیشیدن است و این کتاب به عنوان «فَکِّر» نیز نامیده مى‏ شود چراکه امام  علیه ‏السلام در آن بارها به مفضّل مى‏ فرماید :«فکِّر یا مفضّل (اى مفضّل بینیدیش!)» .این کتاب ، کتابى مشهور و متداول بوده و از برترین کتب تألیف شده در باب توحید که آدمى را به سوى اعتقاد به وحدانیّت خداوند بارى تعالى رهنمون است ، به شمار مى‏ آرید . و بارها تحت عنوان «توحید مفضّل» به چاپ رسیده وعلاّمه مجلسى نیز در بحار الانوار آن را همراه با شرح و توضیح آورده است[۵۳] وجناب دانشمند طبیب شیخ محمّد خلیلى نجفى آن را بطور مفصّل شرح داده وتحت عنوان «مِن اَمالى الإمام الصادق  علیه ‏السلام» در چهار جلد به چاپ رسیده است .

۲ ـ الاهلیلجة فی التوحید (هلیله در توحید) :

رساله ‏ایست که امام صادق  علیه ‏السلام آن را در ردّ منکرین خداوند و در مقام احتجاج با آنان نوشتند ، آن حضرت آن را به همان مفضّل بن عمر ارسال نمودند[۵۴] . علاّمه مجلسى این رساله را نیز در کتاب بحار آورده است[۵۵] .

۳ ـ الاهوازیه :

رساله‏ ایست مفصّل که امام علیه ‏السلام آن رادر پاسخ به سؤالات عبداللّه‏ نجاشى والى اهواز نوشتند که در بر دارنده مواردى از تعالیم اخلاقى است .آن را سیّد محى الدین ابن زهره حلبى در کتاب اربعون خویش آورده است[۵۶] .

۴ـ رساله ‏اى به اصحاب آن حضرت  ع

که آن را آن جناب به جهت راهنمایى آنان به سیره نیکو و رفتار دینى براى آنها مرقوم فرمود . کلینى آن را در کتاب کافى آورده است[۵۷]

۵ ـ الجعفریّات :

مجموعه ‏ایست از احادیث مربود به احکام که بر اساس ابواب فقه مرتب شده است و آن را امام کاظم  علیه ‏السلام از پدرش امام صادق  علیه‏ السلام نقل فرموده است ، احادیث این کتاب تماماً به نقل از پدران آن حضرت و یا بصورت مرفوع[۵۸] به نقل از رسول خدا  صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله آمده است و نسخه موجود آن به روایت محمّد بن اشعث کوفى مصرى از موسى بن اسماعیل بن امام کاظم  علیه‏ السلام از پدرش اسماعیل از پدرش امام کاظم  علیه‏ السلام است و از آنجا که امام جعفر بن محمّد  علیه‏ السلام جمع آورنده تمام این احادیث است این کتاب «الجعفریّات» نام گرفته است .و به همین نام قاضى نعمان مصرى ، بزرگِ علماى اسماعیلیه نیز در برخى تألیفات فقهى‏ اش که دستنویس مى‏ باشد از او نقل مى‏ کند .این کتاب «الاشعثیّات» نیز نامیده شده است به جهت اینکه آن را به راوى آن (محمّد) بن اشعث نسبت داده ‏اند در حالى که وى فقط راوى این کتاب است وقطعاً مؤلّف آن نیست [۵۹] .نجاشى در شرح حال اسماعیل بن امام کاظم  علیه ‏السلام مى‏ گوید : او داراى کتابهایى است که آنها را از پدرش به نقل از پدرانش روایت مى‏ کند[۶۰] و ما در بحث«أسنَدض عنه» نظر قوى‏ تر را این دانسته ‏ایم که این کتاب تألیف امام صادق  علیه ‏السلام مى‏ باشد[۶۱] .راویان ، مجموعه‏اى از کتابها را به آن حضرت نسبت داده‏ اند که در ذیل برمى‏ شماریم :

۱ ـ وصیة النبی  صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم

اِشبیلى در فهرستِ مواردى که روایت کرده است ، آن را ذکر نموده و طریق آن را تا جعفر بن محمّد امام صادق  علیه ‏السلام آورده است[۶۲] .و بیهقى به نقل از سرىّ بن خالد از جعفر بن محمّد از پدرش از جدّش ازعلى  علیه ‏السلام به نقل از پیامبر  صلى‏ الله ‏علیه ‏و‏آله آورده است که فرمود :«اى على ! تو را وصیتى مى‏ کنم آن را حفظ کن که تو پیوسته در خیرخواهى بود اگر وصیت مرا حفظ کنى .اى على ! مؤمن داراى سه نشانه است : نماز ، روزه ، زکات» .و حدیثى طولانى‏ اى را در محاسن اخلاق و آداب ذکر نموده است .بیهقى گوید : آن حدیث حدیثى جعلى است[۶۳] و آن را طیبى در کتاب «الخلاصه» ذکر نموده است[۶۴] .از میان علماى بزرگِ ما ، احمد بن محمّد ، ابو غالب زرارى (م۳۶۸) درفهرستِ مواردى که روایت نموده است آن را ذکر نموده و مى‏ گوید :«از ابو العبّاس بن عقده نقل مى‏ کنم و پشت این ، اجازه ‏اش به من براى نقل تمامى احادیثش را خط خودش وجود دارد»[۶۵] .و شیخ صدوق در بابى که آن را «وصیة (وصایا) النبى  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم  لعلى  علیه‏ السلام» نامیده است با سند ، از طریق اهل بیت  علیهم ‏السلام آورده است[۶۶] و به همین عنوان نسخه ‏اى در«کتابخانه ظاهریه» در دمشق به شماره ۹۷۴۲ وجود دارد .

۲ ـ کتاب الحج

ابان بن عبدالملک ثقفى آن را نقل کرده است[۶۷] .

۳ ـ مناسک الحجّ وفرائضه وما هو مسنون فی ذلک (مناسک حج و واجبات ومستحبات آن)

راوى آن عمر بن محمّد ابو الاسود بیّاع السابرى است که همه آن را از امام  علیه ‏السلام شنیده است . آن را نجاشى با سه سند نقل کرده است[۶۸] .

[۱] .  الصحیفة الکاملة با مقدمه سیّد محمّد مشکاة ص «و» ؛ کفایة الاثر خزاز ۲ : ۳۰۳ ؛ الفهرست(طوسى) : ۱۹۹ شماره ۷۶۸ ؛ رجال نجاشى : ۴۲۶ شماره ۱۱۴۴ ؛ رجال طوسى : ۴۸۵ شماره ۵۳ ؛ معالم العلماء (ابن شهر آشوب) : ۱ ؛ الفوائد الطوسیّة : ۲۴۶ ؛ الذریعة ۱۵ : ۱۸ .
[۲] .  این رساله بصورت مستقل به چاپ رسیده است و شیخ صدوق در کتاب الامالى در مجلس ۵۹ص۳۰۱ تا ۳۰۶ و در الخصال ص۵۶۴ آن را آورده است ، و نیز تحف العقول : ۲۵۵ ؛ وسائل الشیعه ۱۱ : ۱۳۱ ب۳ از ابواب جهاد النفس ؛ و حلّى در الجامع للشرایع : ۶۲۵ آورده‏ اند .
[۳] .  الکافى کلینى ۸ : ۱۴ تا ۱۷ . و نگاه کنید : الفهرست (طوسى) : ۶۷ شماره ۱۳۸ .
[۴]رجال نجاشى : ۱۱۶ شماره ۲۹۸ ؛ تأسیس الشیعه : ۳۰۰
[۵] .  رجال نجاشى : ۲۲۴ شماره ۵۸۷ .
[۶] .  همان ، ص۱۵۷ و ۱۵۸ شماره ۴۱۵ .
[۷] .  ادب الاملاء سمعانى : ۵۵ .
[۸] .  سوره حشر : ۷ .
[۹] .  جامع احادیث الشیعه ۱ : ۵۱ .
[۱۰] .  ر . ک تحت عنوان مذکور ح۴ و۵ .
[۱۱] .  المصنّف ابن ابى شیبه ۱۵ : ۲۳۶ .
[۱۲] .  نگاه کنید : السنّة قبل التدوین : ۳۵۴ .
[۱۳] .  تقیید العلم : ۱۰۴ ؛ المحدّث الفاصل رامهرمزى : ۳۷۰ شماره ۳۳۵ و به نقل از آن : محاسن الاصطلاح : ۲۹۷
[۱۴] .  الفهرست ندیم : ۳۶ ؛ تأسیس الشیعه : ۳۲۷ ؛ اعیان الشیعه ج۱ : ق۱ : ص۲۱۱ .
[۱۵] .  رجال نجاشى : ۱۵۱ شماره ۳۹۶ .
[۱۶] .  همان ، ص۱۵۱ شماره ۳۹۷ .
[۱۷] .  تأسیس الشیعه : ۲۸۵ .
[۱۸] .  همان ، ص۲۸۶ .
[۱۹] .  رجال نجاشى : ۱۷۸ شماره ۴۶۸ .
[۲۰] .  آن را در کافى ۸ : ۵۲ تا ۵۵ آورده است .
[۲۱] .  نگاه کنید : الروض النضیر ۱ : ۸۲ ؛ السنّة قبل التدوین : ۳۶۹ و۳۷۱ .
[۲۲] .  السنّة قبل التدوین : ۳۷۱ و نیز به نقل از المجموع بخوانید در کتاب : تاریخ الفقه الجعفرى سیّدحسنى : ۳۰۳ تا ۳۰۶ .
[۲۳] .  التُّحف شرح الزُّلَف : ۳۰ .
[۲۴] .  ثورة زید بن على ناجى حسن : ۳۵ .
[۲۵] .  تأسیس الشیعه : ۲۸۴ ـ ۲۸۵ .
[۲۶] .  ثورة زید : ۳۴ .
[۲۷] .  التُّحف شرح الزلَف : ۳۰ .
[۲۸] .  الأمالى الخمیسیه ۲ : ۱۰۳ .
[۲۹] .  الصفوة : مقدمه آن ص۹ .
[۳۰] .  التحف شرح الزلف : ۳۰ .
[۳۱] .  نگاه کنید مسند زید : مقدمه ص۵ و آن را سیّد هبة الدین شهرستانى با عنوان «منهاج الحاجّ» منسوب به زید شهید به چاپخانه «فرات» بغداد در سال ۱۳۳۰ به چاپ رسانید .
[۳۲] .  به شماره ۳ در آن بحث نگاه کنید .
[۳۳] .  ما آنچه از امام صادق  علیه ‏السلام و امامان پس از ایشان رسیده است را فقط از این جهت آوردیم که خواستیم آنچه از آنان در این باره وارد شده است را کامل کنیم و نیز از آن جهت که کارهاى آنان حجّتى معتبر است که کاشف از اجماع اهل بیت  علیهم ‏السلام بر جواز تدوین و نفى حرمت آن است ، پس بنگرید .
[۳۴] .  الکافى ۱ : ۴۲ ح۱۱ کتاب فضل العلم ، باب روایة الکتب ؛ بحار الانوار ۲ : ۵۰ ح۲۷ .
[۳۵] .  کتاب عاصم حنّاط ، چاپ شده به همراه کتاب الاصول الستّه عشر : ۳۴ ؛ الکافى ۱ : ۴۲ ح۹ ؛ بحارالانوار ۲ : ۱۵۳ ح۳۸ .
[۳۶] .  الکافى ۱ : ۴۲ ح۸ ؛ بحار الانوار ۲ : ۱۵۲ .
[۳۷] .  الکافى ۱ : ۴۲ ح۱۰ ؛ بحار الانوار ۲ : ۱۵۲ ح۴۰
۳۸] .  الکافى ۲ : ۴۹۳ ح۱ کتاب العشرة .
[۳۹] .  الکافى ۲ : ۴۹۴ ح۲ .
[۴۰] .  توحید مفضّل : ۷۹ تا ۸۰ ؛ بحار الانوار ۳ : ۸۲ .
[۴۱] .  بحار الانوار ۹۶ : ۷ .
[۴۲] .  همان .
[۴۳] .  موقوف بر ایشان یعنى راوى حدیث که صحابى آن حضرت بوده است نام ایشان را در حدیث نبرده است . م
[۴۴] .  ر . ک سنّت گفتارى در این کتاب ح۲۲ .
[۴۵] .  مرفوع حدیثى است به نقل از معصوم که راوى آن ممکن است از سلسله سند حذف شده باشد امّا در اینجاچون در کنار کلمه مسند آمده است یعنى حدیثى که نام معصوم در آن ذکر شده است . م
[۴۶] .  مسند یعنى حدیثى که سلسله سند آن تا معصوم ذکر شده است . م
[۴۷] .  دلائل الامامه طبرى : ۳۰۸ .
[۴۸] .  تهذیب الاحکام طوسى ۶ : ۲۱ ح۴۹ .
[۴۹] .  وسائل الشیعه ۱۰ : ۲۹۴ ح۳ شماره مسلسل ۱۹۴۲۱ کتاب الحجّ ، ابواب المزار ، باب ۲۳ .
[۵۰]السنّة قبل التدوین : ۳۵۸ به نقل از تهذیب التهذیب ۲ : ۱۰۴ .
[۵۱] .  نگاه کنید : روضات الجنّات خوانسارى ۸ : ۱۶۹ ؛ قاموس الرجال ۸ : ۲۴۳ ترجمه محمّد بن عبداللّه‏ بن الحسن .
[۵۲] .  نگاه کنید : تاریخ بغداد ۱۳ : ۳۲۳ شرح حال ابو حنیفه نعمان .
[۵۳] .  بحار الانوار ۳ : ۵۷ تا ۱۵۱ .
[۵۴] .  الذریعه ۲ : ۴۸۴ .
[۵۵] .  بحار الانوار ۳ : ۱۵۲ تا ۱۹۶ .
[۵۶] .  الاربعون حدیثاً ابن زهره : ۴۶ و۴۷ ح۶ ؛ و شهید در کتاب کشف الریبه : ۱۲۲ آن را به نقل ازوى آورده است . و نگاه کنید : بحار الانوار ۷۷ : ۱۸۹ و ۷۸ : ۲۷۱ ؛ الذریعه ۲ : ۴۸۵ .
[۵۷] .  الکافى کلینى ، الروضة ۸ : ۲ تا ۴ . و نگاه کنید : در صفحه ۳۹۷ همان کتاب .
[۵۸] .  عناى آن قبلاً ذکر شد و مرفوع در اینجا از این جهت گفته مى‏ شود که امام  علیه ‏السلام نام مقدّس رسول خدا  صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله را در حدیث شریفشان برده ‏اند . م
[۵۹] .  الذریعه ۲ : ۱۰۹ شماره ۴۳۶ .
[۶۰] .  رجال نجاشى : ۲۶ شماره ۴۸ .
[۶۱] .  المصطلح الرجالى اَسنَدَ عنه : ۱۳۵ تا ۱۳۸ . «اسنَدَ عنه» یعنى راوى ، حدیث را با ذکر سلسله سند از امام  علیه ‏السلام آورده است .
[۶۲] .  الفهرست ابى خیر اندلسى : ۲۷۷ و۲۷۸ .
[۶۳] .  دلائل النبوه بیهقى ۷ : ۲۲ .
[۶۴] .  الخلاصة فى علم الحدیث طیبى : ۱۰ .
[۶۵] .  رسالة ابى غالب الزرارى فى آل اعیَن با تحقیق ما : ۱۸۱ شماره ۲۰۷ .
[۶۶] .  من لا یحضره الفقیه ۴ : ۱۳۴ .
[۶۷] .  رجال نجاشى : ۱۴ شماره ۹ .
[۶۸] .  همان ، ص۲۸۳ شماره ۷۵۱ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


چهار × = 8

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>