در نهایت اینکه رسول بزرگوار صلى الله علیه وآله وسلم در بستر بیمارى افتاده بود و مرگ را که حق است انتظار مى کشید ، در آن هنگام از کسانى که نزدش حضور داشتند کاغذو دوات خواست تا براى آنان چیزى بنویسد که پس از آن هرگز گمراه نشوند .درخواست آن حضرت جدّی و مهم بود چه آنکه درباره امرى بسیار مهم ـ که همان هدایت امّت و عدم گمراهى آنان براى همیشه باشد ـ بود این چیزى است که بخارى و غیر او آن را روایت کرده اند ، و بخارى به نقل از ابن عبّاس گوید :هنگامى که بیمارى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم شدّت گرفت فرمود : برایم کاغذى بیاورید تا برایتان چیزى بنویسم که پس از آن گمراه نشوید .
عمر گفت : بیمارى بر پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم غلبه یافته ، نزد ما کتاب خداست و براى ماکافیست ! افراد حاضر به اختلاف افتادند و سر و صدا بسیار شد فرمود : [ یعنى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم ] از نزد من برخیزید که ستیزه گرى نزد من شایسته نیست .آنگاه ابن عبّاس خارج شد در حالى که مى گفت : همانا مصیبت ، همه مصیبت همان بود که بین رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و نوشته اش حایل شد[۱] .از قرار دادن بخارى این حدیث را در کتاب علم ، در بابى که آن را باب «کتابة العلم» (نوشتن علم) نامیده است چنین به نظر مى رسد که این حدیث از نظربخارى دلالت بر جواز نوشتن حدیث ، هرچند که نوشتن آن حدیث (بخاطرمخالفت عمر) از سوى آن حضرت محقَّق نشد .بیهقى نیز در باب «من جاء فى همِّه بأن یکتب لأصحابه کتاباً» (خبرهاى وارده درباره این که پیامبر دل مشغولى داشت نامه اى براى اصحابش بنویسد) چنین آورده است : عمر گفت : بر رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم بیمارى غلبه یافته است ، نزد شما قرآن هست و کتاب خدا براى ما کافیست .بیهقى مى گوید : این حدیث را بخارى در صحیح آورده و مسلم نیز آن راروایت کرده است[۲] .اراده جدّى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم به نوشتن آن نامه تعلّق گرفت چنانکه از بیان علّت آن توسّط آن جناب دانسته مى شود که فرمود : بخاطر اینکه امّت پس از آن حضرت گمراه نشوند و این بیان علّت بیانگر یک امر مهم و ضرورى است که در آن جاى سهل انگارى نبوده و جایز نیست کسى از آن تخلّف نماید تا چه رسد به اینکه کسى در برابر شخصى که هادى امّت و نجات بخش آن از گمراهى و به عنوان رحمتى براى جهانیان فرستاده شده است مخالفت نماید . شیخ عبدالغنى عبدالخالق ـ در بحث از تعریف سنّت و بیان اینکه سنّت عبارت است از آنچه از فعل ، سخن و یا تأیید ، از سوى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم صادر شود ـ مى گوید :همانا فعل شامل … دل مشغولى است و آن از کارهاى دل است و پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم دلش مشغول نمى شود مگر به آنچه مشروع است چراکه آن حضرت جز به حق دل مشغول نمى گردد[۳] .و ابن حجر به تعریف سنّت «آنچه پیامبر دل مشغول به انجامش بود» را نیزافزوده است و مى گوید :سنّت عبارتست از آنچه از گفتار و کردار و تأییدات پیامبر و آنچه آن جناب براى انجامش دل مشغولى داشت ، رسیده است[۴] .ابن حجر در همین حدیث ابن عبّاس که مورد بحث ماست مى گوید : حدیث ابن عبّاس دلالت دارد بر این که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم دل مشغولى داشت به این که براى امّتش نامه اى بنویسد که به واسطه آن امان از اختلاف حاصل شود و آن حضرت جز به حق دل مشغول نمى گردد .و شیخ ابو زهو مى گوید :پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم دل مشغول بود به این که براى اصحابش نامه اى بنویسدتا پس از او به اختلاف نیفتند و پیامبر صلى الله علیه وآله جز به حق دل مشغول نمى گردد . و این از سوى آن حضرت نسخى است براى نهى پیشین در حدیث ابو سعید[۵] .دکتر رفعت مى گوید :این حدیث به تنهایى دلیلى است بر اجازه رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم بر نوشتن احادیث آن حضرت[۶] .امّا عدم تحقّق نوشتن آن حدیث از سوى رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم نه بخاطر بیمارى آن حضرت و نه بخاطر حرمت نوشتن بلکه بخاطر سخن عمر بود و او مانع رسول خدا صلى الله علیه وآله از انجام آن کار شد .دکتر رفعت گوید :آن نامه بخاطر سخن عمر نوشته نشد[۷] .و این بزرگترین کار در منع نوشتن حدیث است و کسى که منع شده است خود رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم است و منع کننده همان کسى است که پس از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم به ناحق کار منع حدیث را بر عهده گرفت .و این چیز عجیبى است و همین موجب هراس و بى تابى ابن عبّاس شد و اوپیوسته از این ماجرا ناله مى کرد و در مقام فاش کردن گناه او (عمر) مى گفت :همانا مصیبت ، همه مصیب همان بود که بین رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و نوشته اش حایل شد !کسى نگوید که : اگر اقدام پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم (براى نوشتن آن نامه) بخاطر ضرورت و لزوم آن کار بوده و بر آن جناب واجب بوده است و آن حضرت درصددهدایت امّت و پیشگیرى از گمراهى آنان بوده و معقول نیست که این چنین امرى واجب نباشد (پس چرا آن حضرت از نوشتن آن منصرف شد ؟ اگر این گونه بود) آن حضرت صرفاً بخاطر گفته عمر یا غیر عمر از آن کار اعراض نمى نمودبلکه آن را به هر قیمتى انجام مى داد . بنابراین اعراض آن حضرت از نوشتن آنچه مى خواست بنویسد دلیل است بر عدم ضرورت آن ، بنابراین آنچه ما به دنبال آن هستیم (جواز تدوین حدیث) نادرست است[۸] .در پاسخ مى گوئیم :اوّلاً : استدلال به این حدیث براى جواز تدوین حدیث مبتنى بر آنچه گفته شدنیست[۹] چه آنکه دانستى صِرف دل مشغولى آن جناب بر نوشتن آن حدیث براى دلالت به این مطلب کافى است چون دل مشغولى آن حضرت براى انجام یک امر جزو سنّت است .ثانیاً : فرمان آن حضرت به نوشتن ـ بنا بر آنچه ذکر شده است ـ بر اساس وجوب و لزوم بوده است چنانکه عبارت : «برایم (کاغذ و دوات) بیاورید» ظهوردر وجوب دارد و چنانکه گفتیم این از آن جهت است که در ارتباط با امر هدایت امّت است و نمى تواند واجب نباشد چراکه آن از مهمترین اهداف رسالت آن حضرت صلى الله علیه وآله وسلم است . جز اینکه این سخن آنان که : «آن مرد هذیان مى گوید»[۱۰] یا چیزى به همین معنى یعنى «غلبه یافتن بیمارى » مانع از آن شد که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم این کار را تمام کند و راه آن جناب را بر نوشتن آن نامه بست و میان آن حضرت صلى الله علیه وآله وسلم و نوشته اش حایل شد .اگر آن حضرت خواسته اش را تحقق بخشیده و آن مطلب را مى نوشت بعد ازاین ادعا(ى عمر) دیگر براى کار آن حضرت اثرى باقى نمى ماند چنانکه یک مریض متهم (به هذیان گویى ) وقتى کارى کند نزد مردم اهمیتى ندارد . بنابراین(سخن عمر آن حضرت صلى الله علیه وآله وسلم را از خواستى که داشت و از انجام آن امر واجب منصرف کرد و این بخاطر حفظ یک واجبِ مهمتر بود که همان اصل اسلام بود که مى توانست بخاطر نوشتن همان نامه به دست مخالفین صدمه ببیند . برخى از اهل سنّت گفته اند : این درخواست رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم براى نوشتن واضح است که مى خواسته است چیزى غیر قرآن را بنویسد و هرچه مى نوشت سنّت بود و ننوشتن ایشان بخاطر بیمارى اش[۱۱] منافات با این مطلب ندارد که آن جناب دل مشغول به نوشتن آن بود و این در آخر ایّام حیات آن حضرت علیه الصلاة والسلام بود و از این جا فهمیده مى شود که آن جناب نوشتن را در اوقات مختلف و مواضع فراوان در مناسبتهاى متعدد ، بصورت خصوصى و عمومى مباح فرموده بود[۱۲] .با وجود اینکه بخارى به همین حدیث در جواز نوشتن علم استدلال نموده وآن را در پنج جاى کتاب صحیح و جامع اش آورده بگونه اى که در نزد محدّثین اهل سنّت تردیدى در صحّت آن باقى نمى ماند باز مى بینیم بسیارى از مؤلفین ـ که درباره تدوین حدیث تألیف مى کنند ـ در ذکر این حدیث و استدلال به آن سهل انگارى نموده اند !دکتر یوسف العشّ ـ در تعلیقى که بر کتاب «تقیید العلم» تألیف خطیب بغدادى دارد مى گوید :عجیب است که استشهاد به نامه اى که رسول خدا صلى الله علیه وآله مى خواست در هنگام وفاتش بنویسد از خاطر خطیب رفته است و حال آنکه خبر آن در صحیح بخارى آمده است[۱۳] .مى گویم : عجیبتر از این ، کارپژوهش گران جدید است که در موضوع تدوین حدیث تحقیق مى کنند ، آنان نیز از این حدیث غافل شده اند با اینکه پژوهش آنان مبتنى بر تحقیق گسترده است و تعلیق دکتر عش بر کتاب «تقیید العلم» خطیب ، بدون تردید پیش روى آنان و در دسترسشان است با این حال بجز در اشاراتى گذرا یا در پاورقى ها ذکرى از آن به میان نیاورده اند[۱۴] .
۳ ـ سنّت گفتارى (قولى )
مراد از این سنّت ، احادیثى است که از قول پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم نقل شده است واحادیثى که دلالت دارد بر اینکه آن حضرت نوشتن حدیث را ـ بخصوص ـ جایزدانست و یا اینکه بر نوشتن هر چیز ترغیب و تشویق مى فرمود .همچنین احادیثى که درباره خط ، قلم ، دوات و کتاب و ادوات و آلات نوشتن از آن حضرت رسیده است که بسیار فراوان هم هست و دلالت دارد بر تمایل ورغبت کامل آن جناب به این کار و براى دلالت بر جواز نوشتن حدیث بطور کسلّم کافى خواهد بود .در جایى که آن حضرت صلى الله علیه وآله وسلم نوشتن(هر چیز) را جایز شمرده و بر آن ترغیب فرموده باشد ، حدیث سزاوارتر است به این که نوشته شود و ثبت گردد . احادیث وارده از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم در این باره از جهت کمیّت به فراوانى وصف مى گردد .قاضى عیاض مى گوید : نوشتن علم از قول پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم در احادیث فراوانى نقل شده است [۱۵].امّا از جهت محتوى آنها را به اقسام ذیل تقسیم مى کنیم :
۱ ـ احادیثى که متضمّن فرمان آن حضرت صلى الله علیه وآله وسلم به نوشتن و ثبت است با لفظ«بنویسید» و «ثبت کنید» و مشتقّات آن دو . و نیز احادیثى که دلالت بر امر به این دو کار دارد هرچند از باب ملازمت باشد .
۲ ـ احادیثى که در آن اجازه آن جناب به نوشتن و ثبت آمده است به این صورت که در پاسخ به درخواست اشخاص براى این دو کار فرموده است : آرى !
۳ ـ احادیثى که از آن حضرت صلى الله علیه وآله وسلم رسیده است و متضمِّن لفظ «نوشتن» ومشتقّات آن ـ بجز صیغه امر ـ است مانند : «نوشت» ، «مى نویسد» و غیر آنها .
۴ ـ احادیثى که در آنها آلات نوشتن ذکر شده است ، آلاتى همچون کتاب ،ورق ، قلم ، مُرکّب ، دوات ، خط .و اکنون به تفصیل هریک از موارد فوق مى پردازیم :
۱ ـ احادیث رسیده با لفظ امر به نوشتن و ثبت کردن
۱ ـ از على علیه السلام نقل شده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم فرمود :«این علم را بنویسید»[۱۶] .
۲ ـ از رافع بن خدیج نقل شده است که گفت : روزى رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم درحالى که ما مشغول گفتن حدیث بودیم بر ما گذر کرد و فرمود : چه مى گویید ؟عرض کردیم : اى رسول خدا ! چیزهایى را که از شما شنیده ایم مى گوییم . فرمود :حدیث بگویید و کسى که بر من دروغ ببندد نشیمنگاهش در جهنّم است ، آن حضرت پى کار خویش رفت و آن جمع ساکت شدند ، فرمود : چرا ساکت شدید؟ عرض کردند : اى رسول خدا ! بخاطر این مطلبى که از شما شنیدیم ساکت شدیم . فرمود : من منظورم این نبود ، منظورم کسى بود که عمداً بر من دروغ ببندد . آنگاه شروع به حدیث گفتن کردیم .من عرض کردم : اى رسول خدا ! ما از شما چیزهایى مى شنویم ، آیا آنها رابنویسیم ؟ فرمود : بنویسید ! عیبى ندارد[۱۷] .
۳ ـ حدیث کتاب ابو شاه که بنا بر نقل ابو هریره پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم امر فرمود تا براى او (حدیث را) بنویسند . مى گوید : هنگامى که خداوند مکّه را براى رسولش صلى الله علیه وآله وسلم فتح نمود آن حضرت در میان مردم ایستاد و خداوند را حمد وثناء کرده فرمود :«خداوند تبارک و تعالى مانع فیل از حمله به مکّه شد و رسولش ومؤمنان را بر آن مسلّط گردانید و این شهر براى هیچ کس پیش از من حلال نبوده است ، و براى من فقط ساعتى از روز حلال گشت ،واین شهر براى هیچ کس پس از من حلال نخواهد شد بنابراین صید آن نباید رمانیده شود ، و خار آن نباید چیده شود ، و یافته آن براى کسى حلال نیست مگر کسى که آن را اعلان کند ، و هرکه دراین شهر کسى از او کشته شود یکى از این دو راه را که به خیراوست انتخاب کند یا خونبهاء بگیرد یا قاتل را بکشد» .ابو شاه ـ که مردى از یمن بود ـ برخاست و عرض کرد : اى رسول خدا ! برایم بنویسید . رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم فرمود : براى ابو شاه بنویسید[۱۸] .(اهل سنّت) بر صحّت این حدیث اتفاق نظر دارند و بر دلالت آن بر جواز(نوشتن حدیث) اذعان مى کنند .عبداللّه بن احمد بن حنبل گوید :درباره نوشتن حدیث چیزى صحیحتر از این حدیث نقل نشده است ؛ چراکه پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم فرمود : براى ابو شاه بنویسید[۱۹] .وابن صلاح مى گوید :از احادیث صحیح رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم که دلالت بر جواز آن (نوشتن حدیث) دارد حدیث ابو شاه یمنى است[۲۰] .
۴ ـ از عبادللّه بن عمرو نقل شده است که گفت :عرض کردیم : اى رسول خدا ! ما از شما چیزهایى مى شنویم که آنها را به خاطر نمى سپاریم ، آیا آنها را بنویسیم ؟فرمود : آرى ! آنها را بنویسید[۲۱] .
۵ ـ و باز از عبداللّه بن عمرو نقل شده است که گفت : من هرچه از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم مى شنیدم مى نوشتم و مى خواستم آن را حفظ کنم و قریش مرا از این کار نهى کرده گفتند : تو هرچه را که از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم مى شنوى مى نویسى در حالى که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم بشرى بیش نیست و در حال خشنودى و خشم سخن مى گوید .مى گوید : من از نوشتن باز ایستادم و این را به رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم گفتم ، فرمود :بنویس ! سوگند به آنکه جانم بدست اوست جز حق از آن خارج نمى شود ، درحالى که آن حضرت با دستش به دهان خویش اشاره کرد[۲۲] .
۶ ـ همچنین از عبداللّه بن عمرو به نقل از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم آمده است که فرمود :«علم را بوسیله نوشتن ثبت کنید»[۲۳] .
۷ ـ و باز از عبداللّه بن عمرو آمده است که گفت : رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم فرمود :«علم را ثبت کنید» .عرض کردم : ثبت علم چیست اى رسول خدا ؟فرمود :«نوشتن»[۲۴] !حاکم (نیشابورى ) و شهید آن را با لفظ «نوشتن اش» آورده اند[۲۵] .در حدیثى دیگر آمده است : «یعنى نوشتن آن» [۲۶] .مى گویم : حدیث عبداللّه بن عمرو بن العاص در قسمت دوّم با عبارات دیگرى خواهد آمد .
۸ ـ از انس بن مالک به نقل از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم آمده است که فرمود : «علم را با نوشتن ثبت کنید»[۲۷] .و این حدیث به نقل از انس بدون اینکه به پیامبر صلى الله علیه وآله نسبت داده شده باشد نیز آمده است .
۹ ـ از ابن عبّاس نقل شده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم فرمود : «علم را با نوشتن ثبت کنید»[۲۸] .
۱۰ ـ از انس نقل شده است که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم فرمود : «علم را با نوشتن ثبت کنید»[۲۹] .و از این جمله است احادیثى که دلالت بر امر به نوشتن دارد امّا با الفاظى دیگر : (که شامل موارد ذیل است)
۱۱ ـ ترمذى در صحیح خود ، در کتاب العلم باب ۱۲ ـ الرخضة فى کتابة العلم ـ با سند خویش از ابو هریره آورده است که گفت : مردى از انصار نزدرسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم مى نشست و از آن حضرت حدیث مى شنید و خوشش مى آمدامّا به خاطر نمى سپرد و از این جهت نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم شِکوه کرد و عرضه داشت : اى رسول خدا ! من از شما حدیث مى شنوم و از آنها خوشم مى آید امّا نمى توانم به خاطر سپارم !رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم فرمود : «از دستت کم بگیر» و آن حضرت با دستش به خط اشاره فرمود [۳۰] .در برخى از نصوص آمده است : «براى به خاطر سپردنت از دستت کمک بگیر !» و آن را با سخن خویش تفسیر نموده و گفته است : یعنى نوشتن[۳۱] ! و درجاى دیگر : یعنى : بنویس[۳۲] ! و در جاى دیگر : «بر توست» یعنى : نوشتن[۳۳] . و درجاى دیگر : «از دستت کمک بگیر» و با دستش اشاره فرمود که : بنویس[۳۴] !
۱۲ ـ ماوردى روایت مى کند که مردى در نزد سرورمان رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم ازفراموشى شِکوه کرد ، فرمود : «دستت را بکار گیر» یعنى : بنویس ! تا وقتى فراموش کردى به نوشته ات مراجعه کنى [۳۵] .
۱۳ ـ از عبداللّه بن عمرو نقل شده است که گفت : اى روسل خدا ! ما از شماچیزهایى را مى شنویم و مى ترسیم آنها را فراموش کنیم ، آیا اجازه مى فرمایید آنهارا بنویسیم ؟ فرمود : آرى ! آنها را از طریق نوشتن نگه دارید[۳۶] .
۲ ـ احادیثى که در آنها اجازه براى نوشتن و ثبت مطلب آمده است و در هنگام درخواست از آن جناب فرموده اند : آرى !
۱۴ ـ حدیث عبداللّه بن عمرو بن العاص است که مى گوید :عرض کردم : اى رسول خدا ! علم را ثبت کنم ؟ فرمود : آرى [۳۷] ! و در یکى از نقلهایش افزوده است : عرض کردم : ثبت آن به چیست ؟فرمود : نوشتن[۳۸] !همین حدیث را بلقینى آورده و مى گوید : ابن فارس در کتاب «مآخذ العلم»آن را نقل کرده سپس گفته است : این حدیث را جز عبداللّه بن المؤمّل کسى از ابن جریح نقل نکرده است[۳۹] .
۱۵ ـ همچنین از او (عبداللّه بن عمرو بن العاص) نقل شده است که گفت :عرض کردم : اى رسول خدا ! آیا آنچه از شما مى شنوم بنویسم ؟ فرمود : آرى !عرض کردم : در حالى که خشنود یا خشمگین هستید ؟ فرمود : آرى ! چون من جز حق نمى گویم[۴۰] .
۱۶ ـ همچنین از او (عبداللّه بن عمرو بن العاص) نقل شده است که گفت :عرض کردم : اى رسول خدا ! از شما احادیثى مى شنوم و مى ترسم آنها رافراموش کنم ، اجازه مى فرمایید آنها را بنویسم ؟ فرمود : آرى [۴۱] !مى گویم : حدیث عبداللّه بن عمر و بن العاص از رسول خدا صلى الله علیه وآله درباره نوشتن حدیث با الفاظ و عبارات متعددى آمده است که ما قبلاً در شماره هاى ۴ ، ۵ ، ۶ ،۷ و۱۲ آنها را آوردیم[۴۲] .علماء بر صحّت آن اتفاق نظر داشته و به دلالت آن بر جواز نوشتن حدیث ملتزم مى باشند .احمد بن حنبل مى گوید :اشخاصى ازعبداللّه بن عمرو همانند آنچه ما از او روایت کردیم ،روایت کرده اند … و این (حدیث) مشهور است[۴۳] .و بلقینى گوید :حدیث عبداللّه بن عمرو صحیح است و از این جهت حاکم در(مستدرک خویش ) [۴۴] آن را آورده و براى آن شواهدى وجود دارد[۴۵] .و معافى بن زکریّا گوید :در این خبر دلالت واضحى است بر اینکه ثبت و ضبط علم وحکمت از طریق نوشتن ، کار درستى است تا شخص فراموشکار بدان رجوع نموده و به خاطر آورد و آنچه را از ذهنش ناپدید شده است بدست آورد . و سخن کسى که معتقد به ناپسند بودن این کاراست سخنى باطل است[۴۶] .از میان علماء شیعه این حدیث را ابن ابى جمهور اَحسایى و علاّمه مجلسى آورده اند[۴۷] .محدّث جزایرى مى گوید :آنچه بر امر به نوشتن تمامى احادیث علوم دلالت دارد این است که آن حضرت (خودش) آن را فرموده است و تمامى احادیث آن جناب احادیثى است که با قرآن مخالف نیست و آنچه مخالف قرآن است از آن حضرت صلى الله علیه وآله وسلم نیست !
[۱] . بخارى این حدیث را در صحیح خود به روایت عبداللّه بن عبّاس در جاهاى مختلف آورده است که عبارتند از : ۱ ـ ۱ : ۲۹ کتاب العلم ، باب کتابة العلم . ۲ ـ ۴ : ۸۵ کتاب الجهاد ، باب هل یستشفع الى اهل الذمّة . و ۴ : ۱۲۰ و۱۲۱ باب اخراج الیهود من جزیرة العرب . ۳ ـ ۶ : ۱۱ کتاب المغازى ، باب مرض النبى ص ۴ ـ ۷ : ۱۵۶ کتاب المرضى، باب قول المریض : «قوموا عنّی» ۵ ـ کتاب الاعتصام ، باب کراهیة الخلاف .نگاه کنید به : فهارس البخارى رضوان : ۱۲ ح۵۴ . و نگاه کنید شرحهاى بخارى : ارشاد السارى ۱ : ۱۶۹ ؛ فتح البارى ۱ : ۱۸۵ ؛ عمدة القارى ۱ : ۵۷۵ .و نگاه کنید : شرح النووى لصحیح مسلم ۲ : ۴۳ ؛ الملل والنحل (شهرستانى ) ۱ : ۲۱ ؛ المصنّف ( عبدا لرزاق) ۵ : ۴۳۸ و۴۳۹ ؛ مسند احمد ۱ : ۳۳۶ و به همان مضمون ۳ : ۳۴۶ .
[۲] . دلائل النبوّة بیهقى ۷ : ۱۸۱ و۱۸۳ . [۳] . حجیة السنّة : ۷۵ . [۴] . فتح البارى ۱۳ : ۱۹۱ . [۵] . الحدیث والمحدّثون : ۱۲۴ . [۶] . صحیفة على بن ابى طالب علیه السلام : ۴۲ . [۷] . صحیفة على بن ابى طالب علیه السلام : ۴۲ . و نگاه کنید : النصّ والاجتهاد شرف الدین : ۱۴۶ مورد ۱۴ ،و کتاب المراجعات (شرف الدین) : ۲۵۸ تا ۲۶۴ مراجعه ۸۶ و۸۷ . [۸]نگاه کنید فهرس الفهارس والأثبات کتانى : ۴۷۰ و۴۷۱ . [۹] . لازم نیست تنها هنگامى به این حدیث براى جواز تدوین استدلال کنیم که پیامبر در آنجا به هر قیمت آن را نوشته باشد . م [۱۰] . در حدیث پیش گفته این عبارت نیامده است امّا در برخى از اخبار اهل سنّت به صراحت آمده است که در آن هنگام که آن حضرت کاغذ و دوات خواست عمر بن خطّاب این عبارت را گفت . ر . ک صحیح مسلم ۳ : ۱۲۵۷ تا ۱۲۵۹ کتاب الوصیة . م [۱۱] . هرگز چنین نیست ، بلکه ننوشتن آن حضرت بخاطر گفتن این سخن زشت آنان بود که گفتند : «این مرد هذیان مى گوید !» . [۱۲] . السنّة قبل التدوین : ۳۰۶ . [۱۳] . تقیید العلم : ۸۶ پاورقى شماره ۱۸۳ . [۱۴] . علوم الحدیث صبحى صالح : ۲۳ پاورقى ۲ . و نگاه کنید : السنّة قبل التدوین : ۳۰۵ ؛ الحدیث النبوى وروایته : ۱۱۳ ؛ السنّة النبویّة (محمّد احمد) : ۲۸ . [۱۵] . الإلماع فى اصول السماع : ۱۴۷ . [۱۶] . کنز العمّال ۱۰ : ۲۶۲ شماره ۲۹۳۸۹ . [۱۷] . تقیید العلم : ۷۲ و۷۳ ؛ الکامل ابن عدى ۱ : ۳۶ ؛ محاسن الاصطلاح : ۳۰۰ از رامهرمزى در کتاب المحدّث الفاصل : ۳۶۹ شماره ۳۳۱ . [۱۸] . تقیید العلم : ۸۶ و از جمله مصادر آن : صحیح بخارى ۱ : ۴۰ و۴۱ با ۳۶ و شرحهاى بخارى :ارشاد السارى ۱ : ۱۶۸ ؛ عمدة القارى ۱ : ۵۶۷ ؛ فتح البارى ۱ : ۱۸۴ ، و از : صحیح ترمذى ۵ : ۳۹ شماره ۲۶۶۷ ؛ معالم السنن خطابى ۴ : ۱۸۴ ؛ الفقیه والمتفقّه (خطیب) : ۹۱ ؛ تیسیر الوصول ۳ : ۱۷۶ ؛ جامع بیان العلم ۱ : ۷۰ ؛ المحدِّث الفاصل : ۳۶۳ شماره ۳۱۴ ؛ الاستیعاب ۴ : ۱۰۶ ، اُسدُ الغابه ۵ : ۲۲۴ . و نگاه کنید : ۲ : ۳۸۴ و منهج النقد : ۴۸ . [۱۹]مسند احمد چاپ شاکر ۱۲ : ۲۳۵ و نگاه کنید ص۲۳۲ . [۲۰] . مقدمة ابن الصلاح : ۳۰۰ . [۲۱] . تقیید العلم : ۷۴ . [۲۲] . المستدرک على الصحیحین ۱ : ۱۰۵ و۱۰۶ ؛ تقیید العلم : ۸۰ و۸۱ . و نگاه کنید : مسند احمد ۲ :۱۶۲ ؛ جامع بیان العلم ۱ : ۷۱ . و به همین عبارت در مسند شمس الاخبار ۱ : ۷۴ و۷۵ . [۲۳] . تقیید العلم : ۶۹ ؛ المحدّث الفاصل : ۳۶۵ شماره ۳۱۸ ؛ محاسن الاصطلاح : ۲۹۸ و۲۹۹ ؛ تحف العقول : ۳۶ ؛ مختصر تاریخ دمشق ابن منظور ۱۸ : ۲۴۶ و در آن آمده است : عبداللّه بن عمر (بجاى عبداللّه بن عمرو) . [۲۴] . تقیید العلم : ۶۹ ؛ جامع بیان العلم ۱ : ۷۳ و در آن این حدیث به عبداللّه بن عمر نسبت داده شده است در حالى که سهو شده است . نگاه کنید : حلیة الاولیاء ۳ : ۳۲۱ . [۲۵]مستدرک الحاکم ۱ : ۱۰۶ ؛ بحار الانوار ۲ : ۱۵۱ ح۳۵ [۲۶] . تقیید العلم : ۷۵ . [۲۷] . تقیید العلم : ۷۰ . بلقینى مى گوید : این حدیث را رامهرمزى در کتاب المحدّث الفاصل : ۳۶۸شماره ۳۲۷ با سند آورده است . محاسن الاصطلاح : ۲۹۹ ؛ ادب الدنیا والدین : ۶۶ ؛ کنز العمّال ۱۰ : ۲۴۹ شماره ۲۹۳۳۲ . [۲۸] . الکامل ابن عدى ۲ : ۷۹۲ . [۲۹] . تاریخ اصبهان ۲ : ۲۲۸ ؛ کشف الظنون ۱ : ۲۶ که به نقل از طبرانى آورده است . [۳۰] . سنن الترمذى ۵ : ۳۹ شماره ۲۶۶۶ ؛ الکامل ابن عدى ۱ : ۳۶ ؛ تقیید العلم : ۶۶ و۶۸ ؛ محاسن الاصطلاح : ۳۰۱ ؛ الفتح الکبیر (سیوطى ) ۱ : ۱۷۹ ؛ فیض القدیر (مناوى ) ۱ : ۴۹۱ ؛ العقد الفرید ۲ : ۴۱۹ . [۳۱] . الکامل ابن عدى ۳ : ۹۲۸ و۹۳۹ . [۳۲] . تقیید العلم : ۶۵ . [۳۳] . تقیید العلم : ۶۶ . [۳۴] . بحار الانوار ۲ : ۱۵۲ ح۳۶ ؛ صحیح ترمذى ۵ : ۳۹ شماره ۲۶۶۶ . و نگاه کنید : الکامل ابن عدى ۱ : ۳۶ . [۳۵] . ادب الدنیا والدین : ۶۶ ؛ محاسن اصطلاح : ۳۰۰ . [۳۶] . تقیید العلم : ۸۲ . [۳۷] . تقیید العلم : ۶۸ . [۳۸] . همان ، ص۶۸ و۶۹ . [۳۹] . محاسن الاصطلاح : ۲۹۸ . [۴۰] . تقیید العلم : ۷۴ و بعد از آن با سندهایى آورده است و الکنى دولابى ۱ : ۱۴۴ و نگاه کنید :عوالى اللآلى ۱ : ۶۸ شماره ۱۲۰ . [۴۱] . تقیید العلم : ۷۶ و بعد از آن با طرقى آورده است . [۴۲] . مصادر این حدیث عبارتند از : بحار الانوار ۲ : ۱۴۷ حدیث ۱۸ و۱۹ ؛ سنن دارمى ۱ : ۱۰۳ح۳۹۰ ؛ سنن ابى داود ۳ : ۳۱۸ ؛ مسند احمد چاپ شاکر ۱۰ : ۲۰ ؛ الإلماع (قاضى عیاض) : ۱۴۶ ؛ جامع بیان العلم (ابن عبدالبر) ۱ : ۷۱ ؛ فتح البارى ۱ : ۱۸۵ . [۴۳] . تقیید العلم : ۷۹ . [۴۴] . نگاه کنید : تخریج الحدیث : ۵ و۷ . [۴۵] . محاسن الاصطلاح : ۲۹۸ . [۴۶] . تقیید العلم : ۸۰ . [۴۷] . عوالى اللآلى ۱ : ۶۸ ح۱۱۹ ؛ بحار الانوار ۲ : ۱۴۷ ح۱۸ ، و از میان کتابهاى زیدیه : مسند شمس الاخبار ۱ : ۷۴ و۷۵ .