خبر این کتاب به صورت گسترده منتشر شده و بین مسلمانان مشهور مى باشدو بخصوص محدّثان درباره وجود آن اتفاق نظر دارند و خبر این کتاب را علماءشیعه و غیر آنها نقل کرده اند ، امّا ائمّه اطهار ـ اهل بیت پیامبر علیهم السلام که نسبت به آنچه در خانه(ى پیامبر) است آگاه تراَند ـ درباره گستردگى و حجم زیاد این کتاب و این که دربر دارنده علوم فراوانى است تصریح نموده و فرموده اند : آن صحیفه اى است که طولش هفتاد ذراع [۱] است و رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم آن را برعلى علیه السلام املاء فرمود ، و امام علیه السلام هم آن را با خط خودش نوشت و آن اولین کتابى است درزمان پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم که علم در آن گرد آمده است و دوازده امام از نسل پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم آن کتاب را از یکدیگر به ارث مى برند[۲] و آن را چنین وصف فرموده اند که :
نوشته اى است پیچیده شده و بزرگ[۳] .اهل سنّت به اهمیّت و گستردگى کتاب مذکور اقرار نموده و برخى از آنها درباره آن ـ که احتمال دارد اوّلین متنى باشد که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم در سال اوّل هجرت فرمان به نوشتن آن داد ـ گفته اند : آن متن بیشتر شبیه به قانون اساسى یک دولت نوپاى آن روز در مدینه است و عنوان آن چنین است :«این کتاب محمّد پیامبر و رسول خدا صلى الله علیه وآله است براى مؤمنان ومسلمانان قریش و اهل مدینه و پیروان آنها و کسانى که به آنهاملحق بوده و به همراهشان مى جنگند : آنان امّتى واحد هستند دربرابر دیگر مردمان» .کار این نوشته به جایى رسید که از جهت اهمیّت قرین کتاب خدا شد به جهت تواتر آن و کثرت احکام اسلام و کلّیاتى که در آن وجود داشت[۴] .و دیگرى مى گوید : در آن نوشته تعدادى از احکام گرد آمده است[۵] .و دیگرى مى گوید : در آن صحیفه امورى بسیار و موضوعاتى متعدد نوشته شده است[۶] .و ائمّه اطهار علیهم السلام که این کتاب را از پدرانشان به ارث برده و در نزدشان موجود است و بدان مراجعه مى کنند در روایاتى که از آنان در این باره رسیده است آن را بطور دقیق توصیف نموده اند و آن روایات چنین است[۷] :
۱ ـ امام حسن علیه السلام نوه پیامبر صلى الله علیه وآله مى فرماید :«علم در میان ماست و ما اهل آن هستیم ، و تمام آن به طور کامل نزدماست و تا روز قیامت هیچ اتفاقى نمى افتد جز این که آن در نزد مانوشته شده است حتّى خسارت خش بر روى پوست ، آن نوشته به املائ رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و دست خط على علیه السلام است»[۸] .
۲ ـ از امام حسن علیه السلام نوه پیامبر صلى الله علیه وآله همچنین روایت شده است که در مباحث خرید و فروش و معاملات از آن جناب پرسیدند : نظر پدرشان درباره خیار[۹]چیست ؟ آن حضرت امر فرمود جعبه اى را بیاورند و از داخل آن صحیفه اى زردرنگ بیرون آورد که در بر دارنده نظرات على علیه السلام در آن باره بود[۱۰] .
۳ ـ از عبدالرحمن بن حجّاج و حفص بن البخترى و سَلَمة بیاع السابرى ،همگى ، از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود : على بن الحسین علیه السلام وقتى کتاب على علیه السلام را گرفت و در آن نگریست ، فرمود : چه کسى طاقت این را دارد[۱۱] ؟ظاهراً مراد از صحیفه هایى که نزد امام سجّاد علیه السلام بوده و در آن درباره عبادت على علیه السلام نوشته شده بوده است همان کتاب على علیه السلام است که آن حضرت در آن مى نگریسته است[۱۲] . و همان صحیفه در نزد امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السلام بوده است .
۴ ـ عذافر صیرفى گوید : من و حَکَم بن عُتَیبة نزد ابو جعفر علیه السلام بودیم و او(حکم بن عتیبه) شروع کرد از آن حضرت به پرسیدن و امام ابو جعفر علیه السلام او راگرامى مى داشت ، سپس در یک چیز به اختلاف افتادند ، آنگاه ابو جعفر علیه السلام فرمود : پسرم ! برخیز و کتاب على را بیاور ! او نوشته اى بزرگ و پیچیده شده راآورد و آن را باز کرد و در آن نگاه مى کرد تا آنکه آن مسأله را بیرون آورد .آنگاه ابو جعفر علیه السلام فرمود : این خط على علیه السلام و املاء رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم است وروى به حَکَم نموده فرمود : « اى ابا محمّد ! تو و سلمه و ابو مقدام به هرکجا که مى خواهید برویدـ به راست و چپ بروید ـ امّا بخدا سوگند علم را در جایى نمى یابید که مطمئنتر از گروهى باشند که جبرئیل علیه السلام بر آنان نازل شده است»[۱۳] .
۵ ـ حکم بن عتیبه از امام باقر علیه السلام درباره تقسیم دیه دندانها پرسید و امام به اوپاسخ داده سپس فرمود : ما آن را اینگونه در کتاب على علیه السلام یافتیم[۱۴] .
۶ ـ از زرارة بن ایعن نقل شده است که گفت : از امام ابو جعفر (باقر) علیه السلام درباره (میراث) پدر بزرگ پرسیدم …سپس حدیث را ذکر مى کند تا آنجا که مى گوید : آنگاه آن حضرت علیه السلام روى به فرزندش جعفر علیه السلام کرد و به او فرمود : براى زراره صحیفه میراث را نشان ده تابخواند ! آنگاه آن جناب صحیفه اى همچون ران شتر را برایم آورد … و چون کناره آن صحیفه را پیش من گسترانید دیدم کتابى ضخیم است و فهمیده مى شدکه ازکتابهاى پیشینیان است .آنگاه درآن نگریستم … و چون صبح شد ابو جعفر علیه السلام را دیدم و به من فرمود : صحیفه میراث را خواندى ؟ … بخدا سوگند ـ اى زراره ـ آنچه دیدى همان حق است ، آنچه دیدى املاء رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و ست خط على علیه السلام است …پدرم از جدّم از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل مى کند که آن جناب این را به او فرمود[۱۵] .
۷ ـ و از محمّد بن مسلم نقل شده است که ابو جعفر (امام باقر) علیه السلام آن صحیفه میراث را که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم املاء فرمود و به دست خط على علیه السلام نوشته شده بود به او نشان داد تا بخواند[۱۶] .و همان کتاب نزد امام ابو عبداللّه جعفر بن محمّد صادق علیه السلام بود :
۸ ـ از محمّد بن مسلم نقل شده است که امام صادق علیه السلام فرمود : در کتاب على علیه السلام آمده است :«قبل از سؤال (از خداوند) مدح و ثناء (او) شایسته است»[۱۷] .
۹ ـ حمران بن اعین مى گوید : امام علیه السلام فرمود : در کتاب على علیه السلام آمده است : ـ سپس حکمى را درباره نماز جمعه فرمود ـ[۱۸] .
۱۰ ـ زاررة بن اعین از امام صادق علیه السلام نقل مى کند که فرمود : در کتاب على علیه السلام آمده است که :«گربه درنده است و نیم خورده اش اشکالى ندارد»[۱۹] .
۱۱ ـ سلیمان بن خالد گوید : امام صادق علیه السلام فرمود : در کتاب على علیه السلام آمده است : «یکى از پیامبران در نزد پروردگارش از قضاوت شِکوه کرد …»[۲۰] .
۱۲ ـ حلبى گوید : امام صادق علیه السلام فرمود : در کتاب على علیه السلام آمده است که آن جناب در اجراى حدود با یک تازیانه ، نصف تازیانه و با بخشى از آن هم مى زد[۲۱].
۱۳ ـ ابو ایّوب خزّاز گوید : امام صادق علیه السلام فرمود : در کتاب على علیه السلام آمده است :«هر صاحب رحمى به منزله همان رحمى است که او را کشیده است …»[۲۲] .
۱۴ ـ ابو دعامه مى گوید : به نزد امام على بن محمّد بن على بن موسى ، امام هادى علیه السلام براى عیادت از بیمارى ایشان که در همان سال منتهى به فوت آن جناب شد رفتم ، چون خواستم باز گردم به من فرمود : اى ابا دعامه ! حقّ تو (برمن) واجب شد ! آیا برایت حدیثى نگویم که بخاطر آن شادمان شوى ؟عرض کردم : اى پسر رسول خدا ! چه سخت به آن محتاجم .فرمود : محمّد بن على به من فرمود : پدرم على بن موسى به من فرمود : پدرم موسى بن جعفر به من فرمود : پدرم جعفر بن محمّد بن من فرمود : پدرم محمّدبن على به من فرمود : پدرم على بن الحسین به من فرمود : پدرم حسین بن على به من فرمود : پدرم على بن ابى طالب علیهم السلام به من فرمود که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم فرمود : اى على ! بنویس .عرض کردم : چه بنویسم ؟فرمود : بنویس : «بسم اللّه الرحمن الرحیم ، ایمان آن است که در دلها پایدار باشد واعمال آن را تصدیق نماید ، و اسلام همان است که بر زبان جارى شود و بخاطر آن ازدواج حلال گردد» .ابو دعامه گوید : عرض کردم : اى پسر رسول خدا ! بخدا سوگند نمى دانم این حدیثى که گفتید نیکوتر است یا اسناد آن ؟!فرمود : این از صحیفه اى است با خط على بن ابى طالب و به املاء رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم که ما آن را هریک از بزرگتر خویش به ارث مى بریم[۲۳] .از همین صحیفه به عنوان « کتاب على علیه السلام» احادیث مختلفى در ابواب ذیل نقل شده است :باب حرمت استعمال عطر و مواد خوشبو کننده براى میّت مُحرم همچون مُحرم زنده[۲۴] .باب مربوط به اینکه نماز وتر واجب است[۲۵] .و باب مربوط به اینکه خداوند بنده را با وجود کثرت عبادت عذاب نمى کندامّا خیر فراوانى به او مى دهد[۲۶] .و باب قبله[۲۷] و موارد دیگرى در ابواب فقه [۲۸] .و شیخ صدوق در کتاب (من لا یحضره) الفقیه باب بزرگى را تحت عنوان «ذکر جُملٍ من مناهی النبی صلى الله علیه وآله وسلم» آورده است و در آن یک روایت با اسنادخویش از شعیب بن واقد از حسین بن زید از امام صادق علیه السلام به نقل از پدرانشان از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم آورده است که آن حضرت از فلان چیزها نهى فرموده است . و در آخر آن حدیث مى گوید : شعیب بن واقد گفت : از حسین بن زید درباره طول این حدیث پرسیدم ؛ گفت : جعفر بن محمّد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیه السلام فرمود که : وى این حدیث را از کتابى که به املاء رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم ودست خطّ على علیه السلام مى باشد جمع نموده است[۲۹] .و شیخ صدوق همین حدیث را در کتاب امالى خویش ـ در مجلس شصت و ششم ـ با سند خود از امام صادق علیه السلام آورده است[۳۰] .صفّار نیز چیزهایى را از این کتاب از طریق اهل البیت علیهم السلام آورده است[۳۱] . مواردى که این کتاب (در روایات) ذکر شده است بسیار فراوان است و ما به همین مقدار به جهت قانع شدن مخاطب خود بسنده مى کنیم .این روایات بر گستردگى جوانب این کتاب تأکید دارند و بیانگر این مى باشند که کتاب مذکور (کتاب على علیه السلام) در بر دارنده موضوعات مختلف فقهى همچون نماز ، دعاء ، انواع خرید و فروش ، حدود و دیات ، قضاء ، شهادات و فرائض ومیراث است . و این روایات دلالت دارد بر اینکه این کتاب در بر دارنده موضوعات اخلاقى و اعتقادى و غیر آن مى باشد ، و نیز اینکه کتاب مذکور کتابى پر حجم است بطورى که از آن تعبیر مى شود به اینکه کتابى پیچیده شده و بزرگ مانند ران شتر بوده و کتابى ضخیم است[۳۲] . یا اینکه (گفته اند) طول آن هفتاد ذراع است[۳۳] .زید بن على شهید علیه السلام از آن کتاب به عنوان «کتابهاى على صلوات اللّه علیه»یاد مى کند و متذکّر مى شود آنها در نزد امام صادق علیه السلام است[۳۴] .اینها همه به روشنى بطلان این نظر را مى رساند که گفته شود آن کتاب صحیفه اى کوچک و یا یک ورق واحد بوده است ، و این که از آن کتاب به عنوان «صحیفه» تعبیر شده است نه به این معنى است که آن بصورت ورقه است بلکه صحیفه در لغت همان کتاب است[۳۵] .و ما از جانب راویان حدیث و مؤلّفان ، نامهاى متعددى را یافتیم که بر این کتاب اطلاق شده است همچون :«صحیفه» ، «کتاب على علیه السلام» ، «جفر» و « جامعه »[۳۶].بعید نیست که همه این موارد نامهایى براى یک کتاب باشد و شاید اطلاق این نام اخیر به این اعتبار باشد که در آن کتاب همه چیز گرد آمده است ، چنانکه برخى از نصوص که قبلاً ذکر شده به این معنا دلالت مى دهند .همچنین این کتاب به عنوان «امالى رسول اللّه صلى الله علیه وآله وسلم» نیز نامیده شده است وقبلاً به این مطلب اشاره شد[۳۷] .شاید این کتاب ـ یا بخشى از آن ـ همان باشد که در اخبار ، تحت عنوان املاءرسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم بر امیرالمؤمنین علیه السلام در ـ روایات شیعه و سنّى ـ ذیل آمده است :
۱ ـ از امّ سلمه همسر رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم آمده است که گفت : رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم در حالى که على بن ابى طالب علیه السلام نزدش بود پوستى خواست ، و رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم پیوسته املاء مى فرمود و على علیه السلام مى نوشت تا آنکه پشت و روى آن پوست و محلّ پاچه هاى پر شد[۳۸] .
۲ ـ شیخ ابوالحسن على بن الحسین بن موسى بن بابویه القمى (م۳۲۹) با سندخویش در حدیثى طولانى از امّ سلمه روایت مى کند که گفت : رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم على علیه السلام را در خانه اش نشانید و پوست گوسفندى خواست و بر روى آن ، حتّى بر روى محلّ پاچه هایش نوشت …[۳۹]
۳ ـ و از عایشه نقل شده است که گفت : رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم على علیه السلام رافراخوانده و پوست و دوات خواست و بر آن جناب املاء فرمود و ایشان نوشت تا آنکه آن پوست پر شد[۴۰] .
۴ ـ ابوالحسن بن بابویه با سند خویش از امام باقر علیه السلام به نقل از پدران آن جناب نقل مى کند که فرمود : رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : آنچه رابه تو املاء مى کنم بنویس !عرض کرد : اى پیامبر خدا ! آیا مى ترسید فراموش کنم ؟فرمود : از این نمى ترسم که فراموش کنى چراکه از خدا خواسته ام (علم) تو راحفظ کند و نگذارد فراموش کنى ، امّا براى شریکانت بنویس !عرض کردم : شریکان من چه کسانى هستند ؟فرمودند : امامان از فرزندانت …[۴۱]و در حدیثى که طبرى درباره اصحاب قائم علیه السلام آورده است ، ابو بصیر از امام صادق علیه السلام مى پرسد : آیا امیرالمؤمنین علیه السلام اصحاب قائم علیه السلام را مى شناخت همچنانکه تعدادشان را مى دانست ؟امام صادق علیه السلام فرمود : پدرم فرمود : به خدا سوگند آن حضرت آنان را بااسامى شان و اسامى پدرانشان و قبایلشان یک به یک مى شناخت …(حدیث ادامه دارد) تا آنجا که ابو بصیر مى گوید : عرض کردم : اینها نوشته شده است ؟فرمود : در کتابى نوشته شده است و درقلب محفوظ است ودرخاطر پایداراست و فراموش نمى شود .مى گوید : عرض کردم : فدایت شوم ! به من تعداد آنان و شهرهایشان و محلهایشان را بگویید که این مرا از نام هایشان بى نیاز مى کند .فرمود : روز جمعه بعد از نماز نزد من بیا !مى گوید : روز جمعه که شد به نزد آن حضرت رفتم ، فرمود : اى ابو بصیر ! نزدما آمدى براى پاسخ سؤالى که کردى ؟عرض کردم : آرى فدایت شوم !فرمود : تو به خاطر نمى سپارى ، کجاست آن رفیقت که برایت مى نوشت ؟عرض کردم : فکر کردم مشغله اى دارد و نخواستم دیرتر از این خدمت برسم !آن حضرت به شخصى که در محضرش بود فرمود : برایش بنویس : این املاءرسول خدا بر امیرالمؤمنین علیهماا لسلام است و آن را به آن جناب سپرد و عبارتست از :«ذکر نامهاى اصحاب حضرت مهدى علیه السلام و جمعى که از بستر وقبایلشان مفقود شده و به آن حضرت مى پیوندند[۴۲] ، و کسانى که شب و روز در راه مکّه اند و این اتفاقات در هنگام شنیدن صدا در آن سالى که امر خداى عزّ وجل آشکار مى گردد، مى افتد و آنان (اصحاب مهدى علیه السلام) سروران و قاضیان و حاکمان بر مردماند».سپس امام علیه السلام در حدیثى طولانى شروع به نامیدن شهرها و تعداد اصحاب حضرت قائم ، حجّت منتَظَر علیه السلام کردند[۴۳] .شاید این «ذکر نامها» جزئى از کتاب بزرگ على علیه السلام باشد[۴۴] .به بحث درباره کتاب على علیه السلام باز مى گردیم :از مجموع آنچه درباره این کتاب گفتیم روشن مى شود که آن کتاب غیر آن صحیفه اى است که قبلاً تحت عنوان «صحیفه رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم که در نزدعلى علیه السلام بود» از آن سخن گفتیم و دانستیم که آن صحیفه ، صفحهاى کوچک بوده که در علاقه شمشیر قرار داشته و دانستیم که این کتاب کتابى بسیار بزرگ است .یکى از اهل سنّت از آن صحیفه(ى کوچک) به عنوان صحیفه على علیه السلام تعبیرنموده امّا از این کتاب هیچ ذکرى به میان نیاورده است جز این که دیگران اعتراف کرده اند به اینکه آن خبر ، خبر از صحیفه اى دیگر از على علیه السلام ، غیر این صحیفه است ، چنانکه گفتیم[۴۵] .
۳ ـ کتاب فاطمه علیهاالسلام
در نزد زهراء ، حضرت فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم کتابى از پدرش بوده است و ذکر آن در میان اهل سنّت و شیعه آمده است .از میان اهل سنّت خرائطى به نقل از مجاهد آن را ذکر نموده و مى گوید : اُبى ّ بن کعب بر فاطمه علیهاالسلام دختر محمّد صلى الله علیه وآله وسلم وارد شد و آن جناب بُن شاخه نخلى راآورد و در آن کتاب (نوشته اى ) بود : هرکه به خدا و روز قیامت ایمان دارد به همسایه اش خوبى کند[۴۶] .و خطیب[۴۷] (نیز این مطلب را ذکر کرده است) .و از میان شیعه آن را ابوالحسن بن بابویه قمى (م۳۲۹) با سند خویش از امام صادق علیه السلام نقل کرده است ، فرمود : من به کتاب فاطمه علیهاالسلام مى نگریستم و هیچ پادشاهى حکومت نمى کند مگر اینکه در آن کتاب نام خودش و پدرش مکتوب بود[۴۸] .ذکر این کتاب در باب «حساب زکات طلا و نقره» ، در کتاب کافى آمده است که امام صادق علیه السلام جواب را از کتاب فاطمه علیهاالسلام گرفته اند[۴۹] .و این کتاب به نام «مصحف فاطمه علیهاالسلام» شناخته مى شود [۵۰] .و نگفته اند که آن مصحف به املاء رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و دست خط على علیه السلام بوده است .سیّد امین عاملى در مقدمه کتاب «اعیان الشیعة» بطور مفصّل در این باره حدیث آورده است[۵۱] .
۴ ـ نوشته هایى که پیامبر ص
به کارگزارانش و دیگران مى نوشت و مربوط به امور دینى بود برخى در جواز نوشتن حدیث به این گونه نوشته هاى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم که وارد شده است ، استدلال کرده اند . دکتر عتر گوید :اینها نوشته هاى فراوانى هستند که شامل احکام مهمّ اسلام و عقایدو خطوط اصلى آن و بیان حدّ نصابها و مقدارهاى شرعى براى زکات ، دیه ها ، حدود ، محرّمات و غیر اینها است[۵۲] .از جمله آنهاست : نامه اى که آن حضرت به عمرو بن حزم انصارى ، کارگزارآن جناب در یمن[۵۳] .نامه آن حضرت به وائل به حجر حضرمى وقوم اودرحضر موت[۵۴] .و نامه اى درباره زکات و دیه ها که نزد ابوبکر بود[۵۵] .مى گوئیم : استدلال به این نامه ها به این اعتبار است که رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم برنوشتن آنها اشراف کامل و تمام داشته است هرچند خود آن حضرت ننوشته است و امتناع آن جناب از نوشتن ـ به هر جهت ـ منافات با این ندارد که آن نوشته ها را به خود آن حضرت صلى الله علیه وآله وسلم نسبت دهیم به اعتبار اینکه اراده آن جناب به این کار تعلّق گرفته و بر آن اشراف داشته و این کار در محضر آن حضرت صورت مى گرفته و مورد غرض ایشان بوده است . همچنانکه کاتبان نامه ها ورساله ها براى کسى که به آنان امر مى کند مى نویسند امّا آن نامه ها و رساله هامنسوب به کسانى مى شود که کاتب را امر کرده اند نه به کاتبان گرچه کاتبان اند که نوشته اند !بنابراین اختلاف این سنّت نسبت به تقریر که دیگرى آن را انجام مى دهد (وپیامبر تأیید مى کند) و همچنین اختلاف آن نسبت به امر پیامبر به مطلق تدوین ونوشتن واضح است چنانکه بعداً ذکر خواهیم کرد و این چیزى جز سنّت عملى وفعلى نیست .
[۱] . هر ذراع چیزى حدود ۴۵ سانتیمتر است و آن از نوک انگشت وسط تا آرنج است . م [۲] . در مورد این کتاب نگاه کنید به : الذریعة الى تصانیف الشیعة تهرانى ۲ : ۳۰۶ بعنوان «أمالی رسول اللّه صلى الله علیه وآله وسلم» ؛ اعیان الشیعة (عاملى ) ج۱ ق۱ ص۳۳۰ ـ ۳۳۸ و۳۵۰ ـ ۳۵۲ . [۳] . رجال نجاشى : ۳۶۰ شماره ۹۶۶ . و نگاه کنید به : الفوائد الطوسیة حرّ عاملى : ۲۴۳ . [۴] . علوم الحدیث صبحى صالح : ۳۰ ؛ السنّة قبل التدوین : ۳۴۴ . و نگاه کنید به : اصول الحدیث(عجّاج) : ۱۸۸ ـ ۱۸۹ ؛ دلائل التوثیق المبکّر : ۳۸۳ ـ ۳۸۴ به عنوان (قانون مدینه) به نقل از صحیفه همام : ۱۵ و سیره ابن هشام : ۳۴۱ و الاموال (ابو عبید) : ۲۰۲ و جمهرة رسائل العرب ۱ : ۲۵ . واشاراتى از آن در کتاب طبقات ابن سعد ۱ : ۲ : ۷۲ و ۲ : ۱ : ۱۹و۲۳ و تقیید العلم : ۷۲ و مسند احمد ۱ : ۷۹ و۱۱۹ و۱۲۲ و۲۷۱ و غیر آن آمده است ، و صحیح بخارى ۲ : ۲۷۴ و۴ : ۴۲۸ ؛ صحیح مسلم ۲ : ۷۰۲ ؛ سنن ابو داود ۴ : ۲۵۲ شماره ۴۵۳ ؛ سنن ترمذى ۱ : ۱۸۰ ؛ سنن نسائى ۸ : ۲۳ ؛ سنن ابن ماجه ۲ : ۱۴۵ . و نگاه کنید به کتاب معرفة النسخ : ۲۰۷ [۵] . الانوار الکاشفه المعلمى : ۳۷ . [۶] . صحیفة على بن ابى طالب علیه السلام : ۴۱ . [۷] . از جمله مصادر این روایات عبارتند از : الارشاد مفید : ۲۷۴ ؛ الامالى (طوسى ) ۲ : ۲۰ . [۸] . الاحتجاج طبرسى : ۱۵۵ . و نگاه کنید : بحار الانوار ۴۴ : ۱۰۰ . [۹] . یعنى اختیارى که طرفین معامله در فسخ بیع دارند . م [۱۰] . العلل احمد بن حنبل ۱ : ۱۰۴ . و نگاه کنید : تاریخ التراث العربى (سزگین) ج۱ : مج۱ : ۲۳۵ و اوکلمه «خیار» را به معنى «صاحبان فضل» دانسته است و این خطاست . [۱۱] . الکافى ، الروضة ۸ : ۱۶۳ شماره ۱۷۲ . [۱۲] . الارشاد مفید : ۲۵۶ ؛ شرح الاخبار (قاضى نعمان) ۱۳ : ۱۲۸ نسخه خطى اصل ؛ مناقب ابن شهر آشوب ۴ : ۱۴۹ . [۱۳] . رجال نجاشى : ۳۶۰ شماره ۹۶۶ . [۱۴] . الکافى کلینى ۷ : ۳۲۹ ح۱ کتاب الدیات ، باب الخلقة [۱۵] . الکافى ۷ : ۹۴ ح۳ کتاب المواریث ، باب میراث الوالد مع الابوین . [۱۶] . الکافى ۷ : ۹۸ ح۳ کتاب المواریث ، باب میراث الابوین مع الزوج . [۱۷] . الکافى ۲ : ۳۵۱ ح۲ کتاب الدعاء ، باب الثناء قبل الدعاء ؛ فلاح السائل : ۲۹ . [۱۸] . تهذیب الاحکام طوسى ۳ : ۲۸ ح۹۶ . [۱۹] . الکافى کلینى ۳ : ۹ ح۴ کتاب الطهارة ، باب الوضوء من سُؤر الدوابّ والسباع . [۲۰] . الکافى کلینى ۷ : ۴۱۴ ح۳ و۴ کتاب القضاء ، باب إنّ القضاء بالبیّنات . [۲۱] . الکافى ۷ : ۱۷۶ ح۱۳ کتاب الحدود ، باب التحدید . [۲۲] . الکافى ۷ : ۷۷ ح۱ کتاب ، باب إنّ المیراث لمن سَبق . [۲۳] . مروج الذهب مسعودى ۵ : ۸۲ و۸۳ شماره ۳۰۷۹ [۲۴] . نگاه کنید : الکافى ۴ : ۳۶۸ ح۳ کتاب الحج ، باب المحرم یموت ؛ تهذیب الاحکام ۱ : ۳۲۹ و۳۳۰ح۹۶۳ و۹۶۶ و۵ : ۳۸۳ ح۱۳۳۷ . [۲۵] . تهذیب الاحکام ۲ : ۲۴۳ ح۹۶۲ . مراد از وجوب نماز وتر در ایجا این است که بر آن نمازمستحب بسیار تأکید شده است . م [۲۶] . بصائر الدرجات : ۱۸۵ ح۱۱ . و نگاه کنید : وسائل الشیعة حرّ عاملى۳ : ۳۲ ح۴ ، کتاب الصلاة ،باب عدد الفرائض [۲۷] . تهذیب الاحکام ۲ : ۲۳ ح۶۴ و۲ : ۲۵۱ ح۹۹۵ ؛ الاستبصار طوسى ۱ : ۲۵۱ ح۹۰۰ . [۲۸] . نگاه کنید به روایاتى که تحت عنوان کتاب على علیه السلام درباره کثرت نماز و روزه در کتاب بصائرالدرجات : ۱۸۵ ح۱۱ و وسائل الشیعه شماره مسلسل ۴۶۳۰ آمده است ، و درباره قد آدمى و ذراع در باب اوقات نمازها ، تهذیب الاحکام ۲ : ۲۳ ح۶۴ و ۲ : ۲۵۱ ح۹۹۵ ، و نگاه کنید : وسایل الشیعه شماره مسلسل ۴۷۵۴ ، و درباره نماز خواندن در لباس مصنوع از حیوانى که گوشتش خوردنى نیست : الکافى ۳ : ۳۹۷ ؛ وسایل الشیعه شماره ۵۳۴۴ . [۲۹] . من لا یحضره الفقیه ۴ : ۲ ـ ۱۱ باب ۱ . [۳۰]امالى الصدوق : ۳۴۴ . و نگاه کنید : الذریعه طهرانى ۲ : ۳۰۷ . [۳۱] . بصائر الدرجات صفّار : ۱۴۴ و۱۴۵ و۱۶۳ و۱۶۵ . [۳۲] . ممکن است مراد از «کتاب ضخیم» خط ضخیم باشد خط درشت ، مراجعه کنید . [۳۳] . اعیان الشیعه ج۱ : ق۱ : ص۳۳۰ به بعد . [۳۴]رجال کشى : ۳۷۶ شماره ۷۰۶ ترجمه سورة بن کلیب . [۳۵] . لسان العرب ماده «کتب» . و نگاه کنید به : معرفة النسخ : ۲۲ . [۳۶] . نگاه کنید به : الارشاد مفید : ۲۷۴ ؛ الذریعه ۵ : ۱۱۸ ؛ اعیان الشیعه ۱ : ق۱ : ص۳۳۰ و به نقل از اودر کتاب مرآة الکتب (شهید تبریزى ) ۱ : ۳ ـ ۶ بخوانید .عبارت جفر و جامعه در نزد اهل سنّت فراوان ذکر شده است :شریف جرجانى گوید : جفر و جامعه پوستى است که على علیه السلام آنچه را که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم بر او املاء مى کرده مى نوشته است و گفته اند که جفر و جامعه دو کتاب هستند .و ابن قتیبه در کتاب تأویل مختلف الحدیث : ۷۰ و۷۱ و نیز ابن خلدون گفته اند : هارون بن سعد عجلى ـ بزرگ زیدیه ـ این کتاب را به امام صادق علیه السلام نسبت داده است ، نگاه کنید : الذریعه ۵ : ۱۱۸ و۱۱۹ .گاه نیز عنوان «علم جفر و جامعه» دادهاند و در تعریف آن گفته اند : آن عبارت است از علم اجمالى به لوح قضاء و قدر که در بر دارنده هر آنچه که بوده و خواهد بود ـ بصورت کلّى و جزئى ـ مى باشد .و گفته اند که : آن علمى است که اهل البیت علیهم السلام آن را از یکدیگر به ارث مى برند و کسانى از دانشمندان بزرگ که به آنان منسوب اند از آنها مى گیرند .از کمال الدین ابن طلحه شافعى (م۶۵۲) نقل شده است که گفت : جفر و جامعه دو کتاب گرانقدرند . یکى از آن دو کتابى است که امام على بن ابى طالب علیه السلام در حالى که بر منبر در شهر کوفه خطبه مى خوانده ذکر کرده است ، و دیگرى آن است که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم پنهانى و رازگونه به او فرموده و امر به گردآورى آن نموده است . مى گوید : بر حقیقت این کتاب کسى جز مهدى که منتظر خروج او در آخر الزمان هستند ، واقف نمى شود .طاش کُپرى زاده نقل کرده است که این کتاب نزد امام رضا علیه السلام وجود داشته است . نگاه کنید : مفتاح السعادة ۲ : ۵۵۰ ؛ کشف الظنون : ستون ۵۹۱ و۵۹۲ .درباره این علم ، کتابهایى تألیف شده است که به نامهاى آن اشاره مى کنیم :
۱ ـ الجفر الجامع والنور اللاّمع ، الشیخ محمّد بن طلحة ، ابو سالم کمال الدین الشافعى ، النصیبى (م۶۵۲) . در این کتاب وى آنچه را ما قبلاً متذکّر شدیم آورده و مى گوید : امامان از اولاد جعفر صادق علیه السلام جفر را مى دانند . [ کشف الظنون : ستون ۵۹۲ ] ۲ ـ الکواکب الدریّة فی الأُصول الجفریّة ، ادیب عثمان بن على عمرى موصلى . بغدادى مى گوید : این کتاب با خطّ مؤلّف نزد من است . [ ایضاح المکنون ۲ : ۳۹۰ و۳۹۱ ] ۳ ـ الدرة الناصعة فى الجفر والجامعة ، الشیخ محیى الدین عربى . [ کشف الظنون ۶ : ۷۳۸ ] ۴ ـ الدرهالناصعة فى کشف علوم الجفر والجامعة عبدالرحمن بسطامى . [ کشف الظنون ۲ : ۷۴۴ ] ۵ ـ الکشف الساطع فى حلّ الجفر الجامع ، محسن بن على الحفناوى الدمشقى . [ ایضاح المکنون ۲ : ۳۶۰ ] ۶ ـ الجواهر الوفیة فى الدقائق الجفریة : از فرمایشات امام رضا علیه السلام . [ الذریعه ۵ : ۳۸۵ از کتابهاى خطّى موصل ]
[۳۷] . الذریعه ۲ : ۳۰۶ . [۳۸] . ادب الاملاء والاستملاء سمعانى : ۱۲ و۱۳ ؛ المحدّث الفاصل : ۶۰۱ شماره ۸۶۸ . [۳۹] . الامامة والتبصرة من الحیرة : ۱۷۴ ح۲۸ . و نگاه کنید : بصائر الدرجات صفّار : ۱۶۳ و۱۶۸ . [۴۰] . محاسن الاصطلاح بلقینى : ۳۰۰ . [۴۱] . الامامة والتبصرة من الحیرة : ۱۸۳ ح۳۸ ؛ بصائر الدرجات صفّار : ۱۶۷ ، و صدوق در کتاب امالى خویش ص ۳۲۷ و اکمال الدین ص۲۰۶ آن را آورده است . و نگاه کنید به : ص۲۸۴ و۲۸۹ و نیز الغیبة (نعمانى ) : ۷۵ ـ ۸۱ . [۴۲] . در تعدادى احادیث ذکر «فُقَداء» آمده است و آنان گروهى هستند که در بسترشان مفقود شده و صبح در مکّه آشکار مى شوند . [ الغیبة نعمانى : ۳۱۳ ؛ تفسیر عیّاشى ۱ : ۶۷ «والمفقودین عن فُرُشِهِم» ؛ اکمال الدین : ۶۵۴ ] و « المفتَقَدین » که شب هنگام در بسترشان مفقود شده و صبح هنگام در مکّه آشکار مى شوند . [ اکمال الدین : ۶۷۲ ] [۴۳] . دلائل الامامه : ۳۰۷ و۳۰۸ . و سیّد بحرانى نیز در کتاب المحجّة فى ما نزل فى القائم الحجّة : ۷۲۲و۷۲۳ در چاپى که همراه با غایة المرام است آن را نقل کرده است . [۴۴] . نگاه کنید به آنچه در مقدّمه «ذکر اسامى کسانى که با على علیه السلام در جنگهاى آن جناب شرکت داشتند» آورده ایم ، و این بحث تحت عنوان «التسمیات طلیعة المؤلّفات» در فصلنامه تراثنا شماره ۱۵ سال چهارم منتشر شد . [۴۵] . نگاه کنید : ردّ الدارمى على بشر المریسى : ۱۳۰ ؛ اصول الحدیث خطیب محمّد عجّاج : ۱۹۰ .و نگاه کنید : توجیه النظر (الجزائرى ) : ۱۶ به نقل از الاحکام (ابن حزم) . [۴۶] . مکارم الاخلاق (خرائطى ) : ۴۳ شماره ۲۱۷ . [۴۷] . تقیید العلم : ۹۹ و۲۱۸ و نگاه کنید : دلائل التوثیق المبکّر : ۵۰۱ . [۴۸] . الامامة والتبصرة من الحیرة : ۱۸۰ ح۳۴ . [۴۹] . الکافى کلینى ۳ : ۵۰۷ ح۲ . [۵۰] . نگاه کنید : الذریعه طهرانى : ۲۱ : ۱۲۶ . برخى از غرض ورزان از اطلاق اسم «مصحف» بر این کتاب براى ریختن آبروى شیعه سوء استفاده نموده اند ، با توجّه به اینکه امروز در میان مسلمین کلمه مصحف بر قرآن کریم شهرت یافته است (و خواسته اند بگویند شیعه بجاى قرآن مصحف فاطمه علیهاالسلام را دارد و قرآن را قبول ندارد) . (م)امّا این آبروریزى و این سوء استفاده ستمى است بر شیعه و فریفتن دیگر مسلمین و بازى کردن با عقلهاى ساده اندیش است چه آنکه کلمه «مصحف» بر هر کتابى اطلاق مى شود همچنانکه «صحیفه» نیز همینطور است . کتابى وجود دارد که اصحاب پیامبر صلى الله علیه وآله نام آن را مصحف گذاشته اند (و حال آنکه قرآن نیست) چنانکه شیخ طاهر جزایرى مى گوید :هنگامى که پیامبر صلى الله علیه وآله رحلت نمود اصحاب اقدام به جمع آورى نوشته هاى زمان آن حضرت در یک کتاب واحد کردند و آن را مصحف نامیدند . [ توجیه النظر : ۶ . و نگاه کنید : معرفة النسخ : ۳۱ ] [۵۱] . اعیان الشیعه ج۱ : ق۱ : ص۳۵۳ تا ۳۵۹ چاپ دوّم . امّا در چاپ جدید آن را حذف کرده اند و به نقل از او در کتاب مرآت الکتب ۱ : ۶ بخوانید . [۵۲] . منهج النقد فى علوم الحدیث : ۴۷ . [۵۳] . عتر آن را از بیهقى در کتاب دلائل النبوّة بطور طولانى آورده است و خطیب در کتاب الفقیه والمتفقّه ۱ : ۱۲۰ و۱۳۵ و تنویر الحوالک سیوطى ۱ : ۱۵۷ تا ۱۵۹ و کتاب الاموال (ابو عبیدة) : ۳۵۷ نیز آورده ا ند و به نقل از آنها بطور مفصّل : مرآت الکتب ۱ : ۷ ـ ۸ آورده است . [۵۴] . طبقات ابن سعد ۱ : ۲۷۸ و۳۴۹ و۳۵۱ . [۵۵] . نگاه کنید : فتح البارى ۳ : ۳۱۸ ؛ صحیح بخارى ۲ : ۱۴۶ کتاب الزکاة ، باب زکاة الغنم ، و نگاه کنید :السنن الکبرى بیهقى ۴ : ۸۸ ؛ سنن ابى داود ۲ : ۹۷ ؛ سنن نسائى ۵ : ۱۸ تا ۲۳ ؛ الفقیه والمتفقّه (خطیب) ۱ : ۱۲۰ و۱۳۵ . و نگاه کنید : السنّة قبل التدوین : ۳۴۵ .