فصل دوّم:سنّت نبوى– تدوین السُنّة

فصل دوّم:سنّت نبوى– تدوین السُنّة

رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  در طول دوران نزول وحى  شارع دین بوده و در انجام تبلیغ وبیان دین از هیچ کوششى  فروگذار نکرد :« هُدًى  لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدى  وَالْفُرْقَانِ »[۱] ؛مردم را راهبر و دارنده دلایل آشکار هدایت و میرزان تشخیص حق ازباطل است .و آن حضرت  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  از جهت عمل و گفتار ، اسلام مجسَّم بود بطورى  که باوجود کاملى  که داشت مجسمه ‏اى  براى  شرعیت شد و سیره و رفتار و کردار و
گفتار آن حضرت سرمشقى  نیکو و دلیلى  براى  قوانین دینى  در میان مسلمین گشت .قرآن کریم بر حُسن اقتداى  به آن حضرت و پیروى  از اوامر و نواهى  ایشان تصریح دارد و خداوند متعال مى ‏فرماید :« لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ »[۲] ؛همانا براى  شما در (اقتدا به) رسول خدا سرمشقى  نیکوست .


و فرمود :« وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا »[۳] ؛آنچه را رسول خدا برایتان آورد آن را بگیرید و از آنچه شما را نهى مى ‏کند کناره گیرید .و در آیات متعددى  اطاعت از رسول خدا را اطاعت از خدا دانسته و آن دو رادر یک منزلت قرار داده، و مؤمنان را به هر دوى  آنها فرمان داده است ، مى ‏فرماید:« … مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ »[۴] ؛هرکه از رسول خدا اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است .سپس سخنان رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  را وحى  قرار داد هرچند قرآن نباشد و فرمود :« … مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى  * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى  * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى  »[۵] ؛از روى  هوى  سخن نمى ‏گوید ، آنچه مى ‏گوید جز وحى  نیست که (به او)وحى  مى ‏شود ، آن را (فرشته) شدید القُوى  به او آموخت .رسول اکرم  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  به بهترین شکل براى  اداى  رسالت مهمّ خویش بپاخاست وچنان که گفتیم انسان را به هر آنچه موجب فزونى  ارزش او گشته و او را بسوى مکارم اخلاق ببرد فراخواند ، و از مهمترین موارد این دعوت رفع بى ‏سوادى  وآموزش مردم به نوشتن و خواندن بود .کوشش آن حضرت در این مسیر به اشکال مختلفى  درآمد که عبارتند از :

۱ ـ سنّت تقریرى

در عصر آن حضرت  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم برخى  از کاتبان در مدینه به کار نوشتن اشتغال داشتند که از جمله آنهاست[۶] : سعد بن ربیع خزرجى [۷] و بشیر بن سعد بن ثعلبه[۸] .آن حضرت  علیهماالسلام نیاز فورى  و مبرم به وشتن داشت چراکه نامه ‏هایى  را در دعوت به اسلام به اطراف مى ‏فرستاد و با پادشاهان و بزرگان نامه ‏نگارى  داشت وپیمان‏ها و معاهدات را مى ‏نوشت از این جهت وجود کاتبانى  که در اختیار و دردسترس آن والامقام  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  باشند ضرورى  بود . علاوه بر این که نوشتن آیات قرآن کریم بصورت دائم و دقیق ، وجود کاتبانى  خوش نویس را مى ‏طلبید .وقتى  با توجّه بیشترى  مى ‏نگریم مى ‏بینیم پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  خودش به نوشتن وخواندن نمى ‏پرداخت و به همین سبب بود که اعجاز قرآن بطور آشکار و روشن مشخص شد تا آنکه که در قرآن به آن حضرت نام اُمّى  اطلاق گردید[۹] گرچه معناى  آن «اُمیّة» است (نه بى ‏سواد) و مراد از آن در قرآن یعنى  امرى  که در آن تاسر حدّ بسیار بعید اختلاف است[۱۰] . از این جا مى ‏فهمیم که وجود کسانى  که دست بکار نوشتن بوده باشند در نزد آن حضرت  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  از مبرم ‏ترین نیازها بوده است .درباره نوشتن حدیث ، در مقدّمه این کتاب ، دانستیم که اصحاب پیامبراحادیث بسیارى  را در زمان حیات آن حضرت نوشتند و در فصل چهارم از این بخش به تفصیل نام مؤلّفان و تألیفات آنان را از میان اصحاب متذکّر خواهیم شد .از عبداللّه‏ بن عمر نقل شده است که گفت : در نزد رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  جمعى  ازصحابه حضور داشتند و من هم در میانشان و کوچکترینشان بودم ، آنگاه
پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود :«هرکس عمداً بر من دروغ ببندد نشیمنگاهش در آتش خواهد بود».وقتى  آن جمع خارج شدند به آنها گفتم : شما با این چیزى  که شنیدید چگونه از رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  حدیث نقل مى ‏کنید در حالى  که شما غرق در نقل حدیث ازرسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  هستید ؟!آنها خندیدند و گفتند : اى  پسر برادر ما ! ما هرچه از او شنیده ‏ایم در کتابى  نزدماست[۱۱]،.آنان به راحتى  حدیث را مى ‏نوشتند و اگر نبود این که مى ‏دانستند نوشتن حدیث جایز است این کار را نمى ‏کردند با اینکه تردیدى  نیست در این که تمامى این کارها به گونه ‏اى  انجام مى ‏گرفته که رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  آنها را مى ‏دیده ومى ‏شنیده است ، بلکه برخى  موارد آنها به فرمان آن حضرت و دستور ایشان انجام مى ‏گرفته است و سکوت آن حضرت در مقابل این کار و عدم ممانعت ایشان بیانگر رضایت آن حضرت از کار آنان است ، و این همان چیزى  است که علماء اصول آن را «سنّت تقریرى » مى ‏نامند .

۲ ـ سنّت فعلى

رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  از بدو اسلام و آغاز بعثت با مسأله «نوشتن» به عنوان یک کارمثبت برخورد کرد و به گونه ‏اى  رفتار نمود که به روشنى  دلالت بر میل شدید آن حضرت به آموزش آن داشت . اهل علم موارد متعددى  را در این باره نقل کرده‏ اند که برخى  از آنها را یادآور مى ‏شویم :

۱ ـ آن حضرت  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  «نوشتن» را در قضیه‏اى  سیاسى  نظامى  وارد کرد وخونبهاى  مشرکین اسیر را که خواندن و نوشتن مى ‏دانستند چنین قرار داد که هریک از آنان ده نفر مسلمان را آموزش دهد و همین خون بهاى  او باشد[۱۲] .ماوردى  به نقل از عکرمه آورده است که گفت :خونبهاى  اهل بدر به چهار هزار درهم رسید تا آنجا که شخص ،خون بهایش را بدین گونه مى ‏پرداخت که خط را آموزش دهد .ماوردى  مى ‏گوید :این از آن جهت بود که مسلمین به عظمت مرتبت و والایى  قدر ومنزلت و آشکار بودن منفعت و اثر «نوشتن» اطمینان داشتند [۱۳] .

۲ ـ پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  در مدینه برخى  از اصحابش را به آموزش دادن خط امر فرمودکه از جمله آنان عبداللّه‏ بن سعید بن العاص است که کاتبى  خوش خط بود[۱۴] .

۳ ـ پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  برخى  از اصحاب را به نوشتن احادیثى  که از آن حضرت مى ‏شنیدند و یا دیگر اخبار مسلمین و حوادث عصر نبوّت ، بخصوص احکام شرعى  و قضاوت‏هاى  صادره از آن حضرت  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  امر فرمود .

۴ ـ همچنین رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  براى  برخى  از اصحاب خویش آنچه را ازاحادیث و گفتار آن حضرت مى ‏نوشتند ، املاء مى ‏فرمود و مى ‏توان همین را نقطه آغازینِ نوشتن حدیث دانست و دلالت این کار پیامبر بر جواز تدوین حدیث وجایز بودن آن از بدو امر ، قویتر از دیگر دلایل است زیرا :

اوّلاً : خود پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  بدان اقدام نموده و مستقیماً بدست ایشان و تحت نظر آن حضرت انجام شده است و این دلالت روشن‏ترى  دارد از این که بگوئیم نوشتن حدیث در زمان حیات ایشان انجام مى ‏شده و آن حضرت در مقابل این کار سکوت فرموده و آن را تأیید نموده است .

ثانیاً : سنّت فعلى  دلالتى  قوى ‏تر از سنّت قولى  دارد چون تأویلات و تفسیرهاى  گوناگون را برنمى ‏تابد .سنّت فعلى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  در تدوین حدیث در موارد ذیل تحقّق یافته است :

۱ ـ صحیفه[۱۵] پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  که در نزد على   علیه ‏السلام بود و در نزد اهل سنّت به «صحیفه على   علیه ‏السلام» معروف است[۱۶]اهل سنّت صحیفه ‏اى  را با متنى  محدود نقل کرده‏ اند و آن را به امام على   علیه‏ السلامنسبت داده‏اند و در باره‏ اش گفته ‏اند : خبر صحیفه على   علیه ‏السلام مشهور است[۱۷] . و آن صحیفه‏ اى  است مشتمل بر مطالبى  درباره دیه ـ مقدار دیات ـ و احکام آزادى اسیر[۱۸] . در منابع اهل سنّت ما به روایات متعددى  برخوردیم که از این صحیفه خبر مى ‏دهد و آنها عبارتند از :

۱ ـ بخارى  و دیگران به نقل از ابو جحیفه آورده‏ اند که گفت : به على  ]  علیه‏ السلام [عرض کردم : آیا شما نوشته ‏اى  دارید ؟فرمود : نه ! مگر کتاب خدا و فهمى  که به انسان داده‏اند و این (صحیفه) .عرض کردم : در این صحیفه چیست ؟فرمود : دیه و آزادى  اسیر و این که مسلمان را بخاطر کافر نمى ‏کشند[۱۹] .
۲ ـ ابو حسّان اعرج روایت مى ‏کند که على   علیه ‏ا لسلام ما را به چیزى  فرمان مى ‏داد و به ایشان مى ‏گفتند : ما (در زمان پیامبر) چنین و چنان مى ‏کردیم ! مى ‏فرمود : خدا ورسولش راست گفته‏ اند .به آن جناب گفتند : رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  در نزد شما چه گذاشت ؟فرمود : رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  چیزى  بخصوص در نزد من ، جداى  از مردم نگذاشت مگر چیزى  که از ایشان شنیدم و آن در صحیفه ‏اى  است که در غلاف شمشیر من است . هنگامى  که آن را آورد آن صحیفه را از آن بیرون کشید و در آن نوشته بود :«هرکه کارى  کند یا به آن شخص که کارى  کرده پناه دهد لعنت خداو فرشتگان و تمامى  مردم بر او باد ، خداوند از او هیچ عمل مستحب و واجبى  را نمى ‏پذیرد» .و در آن آمده بود :«ابراهیم مکّه را حرام کرد و من هم مکّه را حرام مى ‏کنم ، و مدینه وحدّ فاصل میان دو سنگستان و حومه آن را حرام مى ‏کنم ؛ علف آن نباید چیده شود و صید آن نباید رمانیده گردد ، و چیز پیدا شده ازروى  زمیاش نباید برداشته شود مگر اینکه آن را شخص یابنده اعلان و معرفى  نماید ، و درخت این سرزمین نباید قطع شود مگروقتى  بخواهند به شتر علف دهند ، و نباید به این سرزمین سلاح براى  جنگ آورده شود» .و در آن آمده بود :«خون مؤمنان با یکدیگر یکسان است ، و نزدیکترین شخص به مؤمن باید براى  ذمّه و عهد او تلاش کند ، و مؤمنان در مقابل دیگران همچون یک دست واحداند . آگاه باشید که مؤمن نباید بخاطر کافر کشته شود ، و همچنین کسى  که عهدى  کرده است و به آن پایبند است»[۲۰]

۳ ـ و از اعمش به نقل از ابراهیم به نقل از پدرش آورده است که گفت :على  ]  علیه ‏السلام ] براى  ما خطبه خواند و فرمود : هرکس گمان کند نزد ما چیزى  است که مى ‏خوانیم و آن نه در کتاب خداوند متعال آمده و نه در این صحیفه دروغ گفته است .راوى  مى ‏گوید : (منظور از صحیفه) صحیفه ‏اى  آویخته به شمشیر بود که در آن مطالبى  درباره دندانهاى  شتر و جراحات نوشته شده بود .و در آن آمده بود : رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود :«مدینه ، ما بین عیر تا ثور حرم است ؛ پس هرکه در آن کارى  کند یا کسى  را که کارى  کرده است پناه دهد لعنت خدا و فرشتگان وتمامى  مردم بر او باد ، خداوند از او هیچ عمل مستحب و واجبى  رانمى ‏پذیرد ، و عهد و ذمه مسلمین یکى  است ، و نزدیکترینِ آنان باید در انجام آن بکوشد ، و هرکس به مسلمانى  خیانت کند لعنت خدا و فرشتگان و تمامى  مردم بر او باد ، خداوند از او هیچ عمل مستحب و واجبى  را نمى ‏پذیرد » [۲۱] .

۴ ـ خطیب با سند خویش از عبید بن عدى  بن خیار ـ یکى  از افراد قبیله نوفل بن مناف ـ آورده است که گفت : حدیثى  از على  [  علیه ‏السلام ] به من رسید و ترسیدم که او بمیرد و من آن را نزد کسى  دیگر نیابم و سفر کردم و به عراق رفتم و از اودرباره آن حدیث پرسیدم و او حدیث را برایم گفت و از من عهد گرفت که کسى  را از آن باخبر نیسازم و دوست داشتم این کار را نمى ‏کرد و آن را برایتان مى ‏گفتم . یک روز (على   علیه ‏السلام) آمد و بر منبر رفت ، بر تنش لباس و عبایى  بود و شاخى  نیز بر دوش او بود ، اشعث بن قیس آمد و یکى  از پایه‏ هاى  منبر را گرفت (ونشست) سپس على  [  علیه‏ السلام ] فرمود : چه شده است که اشخاصى  بر ما دروغ مى ‏بندند و مى ‏پندارند نزد ما از رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  چیزى  است که در نزد دیگران
نیست ؟ در حالى  که رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  عام بود نه خاص ، و در نزد من چیزى  که درنزد مسلمین نباشد وجودندارد مگر آنچه که در این شاخ است ! آنگاه از درون آن صحیفه ‏اى  را بیرون آورد که در آن نوشته بود :«هرکس کارى  کند و یا به آن کس که کارى  کرده است پناه دهد لعنت خدا و فرشتگان و تمامى  مردم بر او باد ، خداوند از او هیچ عمل مستحب وواجبى  را نمى ‏پذیرد» .اشعث بن قیس به آن جناب گفت : این را رها کن اى  مرد که بر ضرر توست نه به نفع تو !آن حضرت [  علیه ‏السلام ] فرمود : خداوند روى  تو را زشت گرداند ، تو چگونه دانستى  چیزى  بر ضرر من است و به نفع من نیست ؟ (سپس این شعر را سرود) گوسفند لاغر و مردنى  چوپان مرا مسخره مى ‏کند گمان مى ‏برى  خود چوپان با من چه کند[۲۲] ؟

۵ ـ و از طارق نقل شده است که گفت : على  [  علیه‏ السلام ] را بر منبر دیدم که مى ‏گفت :«نزد ما کتابى  نیست که برایتان بخوانیم بجز کتاب خداوند عزّ وجل و این صحیفه» .و آن صحیفه ‏اى  بود که به شمشیرى  آویخته که بر آن حلقه ‏اى  آهنى  بود و
حلقه ‏هاى  دسته ‏اش آهنى  بود ، و در آن (صحیفه) صدقات واجب نوشته شده بود و آن را از رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  گرفته بود[۲۳] .و خبر این صحیفه در تألیفات دیگرى  از اهل سنّت آمده است[۲۴] .با وجود اینکه آنان صحیفه را به امام على   علیه ‏السلام نسبت داده‏ اند ، در این روایت اخیر تصریح شده به اینکه امام آن صحیفه را از رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  گرفته است وهمین معنى  در روایت چهارم نیز آشکار مى ‏شود .و عبارت : «آن را از رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  گرفته بود» گرچه این معنا را نیز مى ‏تواند داشته باشد که از آن حضرت روایت مى ‏کند نه اینکه صحیفه را از آن حضرت  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  گرفته باشد ـ چنانکه در روایت اوّل نیز همین معنا ظهور دارد ـ امّانصوصى  که این صحیفه را ذکر کرده اند و از طریق ائمّه  علیهم السلام ـ اهل بیت پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ـ نقل شده است تصریح دارد به این که این صحیفه نزد رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  در علاقه شمشیرش بود و آن نصوص شامل موارد زیر است[۲۵] :

۱ ـ از ابو جعفر ، محمّد بن على  ، امام باقر  علیه‏ السلام نقل شده است که فرمود : دردسته شمشیر رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم صحیفه ‏اى  وجود داشت که در آن نوشته بود : « ملعون است کسى  که مرزهاى  زمین را بدزدد ، ملعون است کسى  که غیر صاحبانش را صاحب خویش شمارد ، یا اینکه فرمود : ملعون است کسى  که نمک نشناسى  کند درباره نعمت کسى  که به او نعمت بخشیده است»[۲۶] .

۲ ـ از ابو عبداللّه‏ جعفر بن محمّد ، امام صادق  علیه ‏السلام نقل شده است که فرمود : درعلاقه شمشیر[۲۷] رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم صحیفه‏ اى  بود که در آن نوشته بود :«بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم ، همانا ستمکارترین بنده در نزد خداوندروز قیامت کسى  است که غیر قاتل خویش را بکشد ، و غیر زننده خویش را بزند ، و کسى  که غیر صاحبانشان را صاحب خویش شمارد[۲۸] ، و او کار است به آنچه خداوند بر محمّد  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  نازل فرمود ،و هرکه کارى  کند یا کسى  را که کارى  کرده است پناه دهد ، خداوندروز قیامت از او هیچ عمل مستحب و واجبى  را نمى ‏پذیرد»[۲۹] .

۳ ـ و از ابو ایّوب بن عطیّه حذّاء نقل شده است که گفت : از ابو عبداللّه‏  علیه ‏السلام شنیدم مى ‏فرمود : على   علیه ‏السلام در غلاف شمشیر رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم نوشته ‏اى  راهمچون یک انگشت یافت که در آن آمده بود : »همانا ستمکار ترین مردم …» وحدیث را همانند حدیثى  که گذشت (حدیث ۲) آورده است جز اینکه در آن افزوده است :«و براى  مسلمانان جایز نیست که درباره اجراى  حد شفاعت کنند[۳۰](تا اجرا نشود)» .

۴ ـ دولابى  با سند خویش از امام باقر از پدرش از جدّش  علیهم ‏السلام نقل کرده است که فرمود : در دسته شمشیر رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم صحیفه ‏اى  بسته شده یافتم که در آن آمده بود :«بدترین عذابها براى  کسى  است که غیر قاتل خویش را بکشد ، وکسى  که غیر زننده خویش را بزند ، و کسى  که نعمت صاحبانش راکفران کند ، همانا از آنچه خداوند عزّ وجل نازل فرموده بیزارى جسته است»[۳۱] .این نصوص دلالت دارد بر اینکه آن صحیفه‏ اى  که در بردارنده مطالب مذکوربوده از آنِ رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم و در شمشیر آن حضرت بوده است .متن زیر نیز دلالت دارد بر اینکه رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم این صحیفه را براى  على   علیه‏ السلام به ارث گذارده است .

۴ ـ در مسند امام ابوالحسن على  بن موسى  الرضا  علیه ‏السلام با سند آن حضرت ازپدرانش از على   علیهم‏ السلام آمده است که فرمود : از رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم دو کتاب به ارث
بردم : کتاب خداوند عزّ وجل و نوشته ‏اى  که در غلاف شمشیر من است .به آن حضرت گفتند : اى  امیرالمؤمنین ! آن نوشته‏ اى  که در غلاف شمشیرشماست چیست ؟فرمود :«هرکه غیر قاتلش را بکشد یا غیر زننده ‏اى  را بزند لعنت خدا بر او باد » [۳۲] .

۵ ـ از ابو عبداللّه‏ امام صادق  علیه‏ السلام نقل شده است :«در علاقه شمشیر على   علیه ‏السلام صحیفه‏ اى  بود که در آن حروفى  وجودداشت که از هر حرف آن هزار حرف گشوده مى ‏شد … و تا این ساعت براى  مردم دو حرف از آن بیرون نیامده است»[۳۳] .دکتر ابو شبهه تصریح دارد به اینکه آن صحیفه ‏اى  که نزد رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم بود ، حضرت آن را فقط به على   علیه ‏السلام داد[۳۴] .و شاید این صحیفه همان باشد که ابن حزم در کتاب الاحکام آن را ذکر کرده است که محمّد بن على  بن ابى  طالب از جانب پدرش  علیه ‏السلام نوشته‏ اى  را به نزدعثمان برد که در آن حکم رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم درباره زکات آمده بود (عثمان) گفت :آن را از نزد ما ببر ! او نزد پدرش  علیه ‏السلام بازگشت و (على   علیه ‏السلام) فرمود : آن صحیفه راهمان جا بگذار که برداشتى [۳۵] .و دیگران نقل مى ‏کنند که این صحیفه در نزد ابوبکر نیز بوده است [۳۶] .و ابن حجر در ارتباط با این صحیفه مى ‏گوید :در جمع بین این احادیث باید گفت که این صحیفه (هاى  مذکور)یک صحیفه  واحد بوده است و همه این مطالب در آن نوشته بوده است ، و هریک از راویان همان را گفته است که در حفظ داشته است[۳۷] .دکتر رفعت فوزى  نیز تمام اخبار مربوط به این صحیفه را فقط از مصادر اهل سنّت جمع ‏آورى  نموده ! و فصول آن را منظّم کرده و موارد پراکنده و ناهمگون آن را گرد آورده و تحت عنوان «صحیفة على  بن ابى  طالب عن رسول اللّه‏  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم»(صحیفه على  بن ابى  طالب از رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم) به چاپ رسانیده است .آنچه ذکرش مهم است این است که وجود این صحیفه و وجود اخبار مربوط به آن دلیلى  است قاطع بر جواز نوشتن علم ، بخصوص نوشتن حدیث از رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم و این کار درزمان آن حضرت و با اطلاع و اشراف کامل ایشان انجام مى ‏گرفته و بلکه آن حضرت  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم این نوشته را درعلاقه شمشیرش محافظت مى ‏نموده است .دکتر رفعت مى ‏گوید : بخارى  حدیثى  از احادیث مربوط به این صحیفه را در کتاب العلم آورده و از آن به «باب نوشتن علم» تعبیر کرده است و این دلالت دارد بر جواز نوشتن حدیث و ردّى  است بر نظر کسانى  که این کاررا ناپسند مى ‏دانند و همچنین دلالت دارد بر این که حدیث به عنوان یک کار به گونه ‏اى  نوشته مى ‏شده است که رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم آن رامى ‏دیده و مى ‏شنیده‏ اند[۳۸] .قطعاً این صحیفه باید غیر «کتاب على   علیه ‏السلام» باشد که بعداً آن را ذکر خواهیم کرد چه آنکه این صحیفه مختصر و محدود به همین جملات مذکور است و حال آنکه آن کتاب بسیار گسترده و مفصل است مگر اینکه بگوئیم این صحیفه جزئى از آن کتاب است .برخى ازاهل سنّت اعتراف کرده‏ اند به این که صحیفه ‏اى  دیگر در نزد على   علیه ‏السلام غیر این صحیفه بوده است [۳۹] .از مجموع گفتار ما درباره این صحیفه ، بطلان سخن برخى  از آنان آشکارمى ‏شود که گفته ‏اند :ما به روایاتى  که درباره این صحیفه آمده است اطمینان نداریم راویانش هرکه مى ‏خواهد باشد ، … علّت شک ما این است که على   علیه‏ السلام اگر مى ‏خواسته است از رسول خداصلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم احادیثى  رابنویسد که آنها را براى  مسلمین سودمند مى ‏دیده است به همین صحیفه ‏اى  که آن را ـ چنانکه مى ‏گویند ـ در غلاف شمشیرش مى ‏گذاشت بسنده نمى ‏کرد بلکه هزاران حدیث درباره مسائل مهم مسلمین مى ‏نوشت و این در حالى  است که آن جناب در هرچه که مى ‏نوشت تصدیق مى ‏شد[۴۰] .این صحیفه چیزى  است که خبرش از طریق شیعه و سنّى  در کتب معتبرشان
رسیده است به گونه ‏اى  که نمى ‏توان آن را انکار کرد . و از طرفى  نیز در هیچ یک از این نصوص نیامده است که امام  علیه ‏السلام این صحیفه را خودش نوشته است بلکه قرائن دلالت دارد بر این که آن صحیفه از آنِ رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم بوده که امام آن را به ارث برده‏ اند[۴۱] .امام (على )  علیه ‏السلام کتابى  گسترده نوشت که تحت عنوان : «کتاب على » است وذکر آن پس از این خواهد آمد .

[۱] .  سوره بقره : ۱۸۵ .
[۲] .  سوره احزاب : ۲۱ .
[۳] .  سوره حشر : ۷ .
[۴] .  سوره نساء : ۸۰ .
[۵] .  سوره نجم : ۳ ـ ۵ .
[۶] .  براى  آشنایى  عرب پیش از اسلام با «نوشتن» میدانى  گسترده و مصادر فراوانى  وجود دارد لذا احتیاجى  نیست که در اینجا بحث را در این باره توسعه دهیم و در این باره فقط به دوره ظهور اسلام بسنده مى ‏کنیم . نگاه کنید به کتاب دلائل التوثیق المبکّر : ۱۵۳ ـ ۱۷۹ .
[۷] .  طبقات ابن سعد ۳ : ۵۲۲ .
[۸] .  طبقات ابن سعد ۳ : ۵۳۱ ؛ تهذیب التهذیب ۱ : ۴۶۴ .
[۹] .  سوره اعراف : ۱۵۷ و۱۵۸ .
[۱۰] .  نگاه کنید : تفسیر قرطبى  ۱۳ : ۳۵۱ و کتاب «محمّد وعلى ّ وبنوه الاوصیاء» عسکرى  که در آن بحثى  کامل در این باره آمده است .
[۱۱] .  الکامل ابن عدى  ۱ : ۳۶ ؛ تقیید العلم : ۹۸ به نقل از عبداللّه‏ بن عمرو .
[۱۲] .  طبقات ابن سعد ۲ : ۲۲ و در چاپ لیدن ج۲ ق۱ ص۱۴ و در همین تحقیق خواهد آمد .
[۱۳] .  ادب الدنیا والدین : ۶۸ .
[۱۴] .  الاستیعاب با پاورقى  الاصابه ۲ : ۳۷۴ .
[۱۵] .  صحیفه صفحه ‏ایست از کاغذ ، پوست یا چیز دیگر که بر آن مطالبى  نوشته شده باشد و ممکن است صفحاتى  متعدد باشد . م
[۱۶] .  در این باره رک به کتاب دلائل التوثیق المبکّر : ۴۲۰ ـ ۴۲۳ .
[۱۷] .  السنّة قبل التدوین محمّد عجاج الخطیب : ۳۱۷ و۳۴۵
[۱۸] .  منهج النقدر دکتر عتر : ۴۶ .
[۱۹] .  صحیح بخارى  ۱ : ۳۸ باب کتابة العلم ، و ۹ : ۱۳ کتاب الدیات ، باب الدیة على  العاقلة ؛ امالى محاملى  : ۱۸۲ شماره ۱۵۵ ، سنن ابن ماجه ۲ : ۸۸۷ ح۲۶۵۸ ؛ جامع بیان العلم ۱ : ۷۱ .
[۲۰] .  دلائل النبوّه بیهقى  ۷ : ۲۲۸ ؛ و ابو داود آن را در المناسک ۲ : ۲۱۶ ح۲۰۳۵ آورده است . و نگاه کنید : مناقب الشافعى  (بیهقى ) ۱ : ۱۹۴ ـ ۱۹۵ و آن را از السنن الکبرى  (بیهقى ) ۸ : ۳۰ و سنن الدارقطنى  : ۳۴۳ و نصب الرایه (زیلعى ) ۴ : ۳۳۰ آورده است .
۲۱] .  دلائل النبوه بیهقى  ۷ : ۲۲۷ ـ ۲۲۸ و مى ‏گوید : بخارى  و مسلم آن را روایت کرده ‏اند ، و معلِّق آنرا در باب ذمّة المسلمین ص۵۸ از بخارى  آورده است (چاپ بولاق) و در باب «إثم من عاهد ثمّ غدر» ۴ : ۱۲۴ نیز آورده است ، و احمد در کتاب المسند ۱ : ۸۱ ؛ و ابو داود در کتاب المناسک ۲ : ۲۱۶ آورده است ، و نگاه کنید به : کتاب تقیید العلم : ۸۸ ـ ۸۹ و معلِّق آن را آورده و چنین مى ‏گوید : مواردى  که با آن موافق است در جامع بیان العلم ۱ : ۷۱ ؛ ارشاد السارى  ۱ : ۱۶۶ ؛ عمدة القارى  ۱ : ۵۶۱ ؛ فتح البارى  ۱ : ۱۸۲ و ۷ : ۸۳ ؛ صحیح مسلم کتاب الحج باب فضل المدینة ۲ : ۹۹۵ ؛ مسند احمد چاپ شاکر ۲ : ۴۵ شماره ۶۱۵ آمده است .
[۲۲] .  الرحلة الى  طلب الحدیث : ۱۳۱ ـ ۱۳۲ شماره ۴۵ ، و احمد در کتاب مسند خویش ۱ : ۱۲۲ و درچاپ شاکر ۲ : ۱۹۸ در شماره ۹۵۹ مختصر آن را آورده است . و نگاه کنید به : شرح نهج البلاغه ابن ابى  الحدید ۴ : ۷۵ و مصرع اوّل این بیت در آن کتاب چنین آمده است : صبح کردم در حالى  که مورد تمسخر گوسفند لاغر و مردنى  چوپانم …
[۲۳] .  تقیید العلم : ۸۹ و معلِّق مى ‏گوید : قریب به همین حدیث در کتاب ذمّ الکلام هروى  آمده است .
[۲۴] .  علاوه بر مصادر پیشین نگاه کنید به : مسند احمد ۱ : ۱۰۶ ؛ الادب المفرد بخارى  : ۱۲۹ ؛ فتح البارى  ۱ : ۱۸۳ .
[۲۵] .  درباره این موارد به کتاب مرآت الکتب ۱ : ۸ ؛ معرفة النسخ : ۲۰۶ تا ۲۰۸ رجوع کنید و در آن
راویان حدیث را برشمرده است .
[۲۶] .  جامع بیان العلم قرطبى  ۱ : ۷۱ .
[۲۷] .  در حدیث یک از کافى  آمده است : «در دسته شمشیر …» .
[۲۸] .  در حدیث یک از کافى  آمده است : «هرکه خود را به غیر پدرش منسوب کند» .
[۲۹] .  الکافى  کلینى  ۷ : ۲۷۴ ح۱ و۴ کتاب الدیات ، باب آخر ، و نگاه کنید : صحیفة الامام الرضا  علیه ‏السلام پاورقى  ح۱۳۹ .
[۳۰] .  المحاسن برقى  ۱ : ۱۸ ح۴۹ کتاب القرائن ، باب وصایا النبى   صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم .
[۳۱] .  الذریة الطاهره : ۱۲۶ ح۱۴۶ در مسند امام حسین  علیه ‏السلام .
[۳۲] .  صحیفة الامام الرضا  علیه ‏السلام : حدیث ۱۳۹ و نگاه کنید : عیون اخبار الرضا  علیه ‏السلام صدوق ۲ : ۴۰
ح۱۲۲ .
[۳۳] .  الاختصاص شیخ مفید : ۲۸۴ ؛ بحار الانوار (علاّمه مجلسى ) ۷ : ۲۸۸ چاپ سنگى  .
[۳۴] .  صحیفة على  بن ابى  طالب  علیه ‏السلام : ۴۱ .
[۳۵] .  الاحکام ۱ : ۲۴۰ و۲۵۳ ، و در کتاب توجیه النظر : ۱۶ ؛ کتاب التوثیق : ۴۲۳ به نقل از صحیح بخارى  ۲ : ۲۷۷ کتاب فرض الخمس آن را آورده ‏اند .
[۳۶] .  نگاه کنید : فتح البارى  ۳ : ۳۱۸ ؛ صحیح بخارى  ۲ : ۱۴۶ کتاب الزکاة ، باب زکاة الغنم . و نگاه کنید :السنن الکبرى  بیهقى  ۴ : ۸۸ ؛ سنن ابو داود ۲ : ۹۷ ؛ سنن نسائى  ۵ : ۱۸ تا ۲۳ ؛ الفقیه والمتفقّه (خطیب) ۱ : ۱۲۰ و۱۳۵ . و نگاه کنید : السنّة قبل التدوین : ۳۴۵ .
[۳۷] .  فتح البارى  ۱ : ۱۸۳ .
[۳۸] .  صحیفة على  بن ابى  طالب : ۴۱ .
[۳۹] .  نگاه کنید به : ردّ الدارمى  على  بشر المریسى  : ۱۳۰ ؛ اصول الحدیث خطیب محمّد عجّاج :۱۹۰ . و نگاه کنید : توجیه النظر (الجزائرى ) : ۱۶ به نقل از الاحکام (ابن حزم)
[۴۰] .  اضواء على  السنّة المحمّدیّة ابو ریّة : ۹۶ .
[۴۱] .  و در دلائل التوثیقف المبکّر : ۴۲۲ آمده است : احتمالاً ـ چنانکه دکتر حمید اللّه‏ اشاره دارد ـ این مدارک اساساً به خود پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم نسبت داده شود و پس از وفات آن حضرت مِلک على   علیه ‏السلام شد . به نقل از صحیفه همام بن منبّه : ۳۰ ـ ۳۱ .و از مقریزى  در امتاع الاسماع ۱ : ۱۰۷ نقل مى ‏کند که امام  علیه ‏السلام احتمالاً کسى  بوده است که بیش از همگان در نزدش مدارکى  که در خانه پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم بوده وجود داشته است و از اینجا این احتمال مى ‏رود که این صحیفه همان دستور مدینه باشد که در باره‏ اش در پاورقى  صفحات بعد حدیث خواهد آمد .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ یک = 5

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>