رسول خدا صلى الله علیه وآله در طول دوران نزول وحى شارع دین بوده و در انجام تبلیغ وبیان دین از هیچ کوششى فروگذار نکرد :« هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقَانِ »[۱] ؛مردم را راهبر و دارنده دلایل آشکار هدایت و میرزان تشخیص حق ازباطل است .و آن حضرت صلى الله علیه وآله از جهت عمل و گفتار ، اسلام مجسَّم بود بطورى که باوجود کاملى که داشت مجسمه اى براى شرعیت شد و سیره و رفتار و کردار و گفتار آن حضرت سرمشقى نیکو و دلیلى براى قوانین دینى در میان مسلمین گشت .قرآن کریم بر حُسن اقتداى به آن حضرت و پیروى از اوامر و نواهى ایشان تصریح دارد و خداوند متعال مى فرماید :« لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ »[۲] ؛همانا براى شما در (اقتدا به) رسول خدا سرمشقى نیکوست .
و فرمود :« وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا »[۳] ؛آنچه را رسول خدا برایتان آورد آن را بگیرید و از آنچه شما را نهى مى کند کناره گیرید .و در آیات متعددى اطاعت از رسول خدا را اطاعت از خدا دانسته و آن دو رادر یک منزلت قرار داده، و مؤمنان را به هر دوى آنها فرمان داده است ، مى فرماید:« … مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ »[۴] ؛هرکه از رسول خدا اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است .سپس سخنان رسول خدا صلى الله علیه وآله را وحى قرار داد هرچند قرآن نباشد و فرمود :« … مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى »[۵] ؛از روى هوى سخن نمى گوید ، آنچه مى گوید جز وحى نیست که (به او)وحى مى شود ، آن را (فرشته) شدید القُوى به او آموخت .رسول اکرم صلى الله علیه وآله به بهترین شکل براى اداى رسالت مهمّ خویش بپاخاست وچنان که گفتیم انسان را به هر آنچه موجب فزونى ارزش او گشته و او را بسوى مکارم اخلاق ببرد فراخواند ، و از مهمترین موارد این دعوت رفع بى سوادى وآموزش مردم به نوشتن و خواندن بود .کوشش آن حضرت در این مسیر به اشکال مختلفى درآمد که عبارتند از :
۱ ـ سنّت تقریرى
در عصر آن حضرت صلى الله علیه وآله وسلم برخى از کاتبان در مدینه به کار نوشتن اشتغال داشتند که از جمله آنهاست[۶] : سعد بن ربیع خزرجى [۷] و بشیر بن سعد بن ثعلبه[۸] .آن حضرت علیهماالسلام نیاز فورى و مبرم به وشتن داشت چراکه نامه هایى را در دعوت به اسلام به اطراف مى فرستاد و با پادشاهان و بزرگان نامه نگارى داشت وپیمانها و معاهدات را مى نوشت از این جهت وجود کاتبانى که در اختیار و دردسترس آن والامقام صلى الله علیه وآله باشند ضرورى بود . علاوه بر این که نوشتن آیات قرآن کریم بصورت دائم و دقیق ، وجود کاتبانى خوش نویس را مى طلبید .وقتى با توجّه بیشترى مى نگریم مى بینیم پیامبر صلى الله علیه وآله خودش به نوشتن وخواندن نمى پرداخت و به همین سبب بود که اعجاز قرآن بطور آشکار و روشن مشخص شد تا آنکه که در قرآن به آن حضرت نام اُمّى اطلاق گردید[۹] گرچه معناى آن «اُمیّة» است (نه بى سواد) و مراد از آن در قرآن یعنى امرى که در آن تاسر حدّ بسیار بعید اختلاف است[۱۰] . از این جا مى فهمیم که وجود کسانى که دست بکار نوشتن بوده باشند در نزد آن حضرت صلى الله علیه وآله از مبرم ترین نیازها بوده است .درباره نوشتن حدیث ، در مقدّمه این کتاب ، دانستیم که اصحاب پیامبراحادیث بسیارى را در زمان حیات آن حضرت نوشتند و در فصل چهارم از این بخش به تفصیل نام مؤلّفان و تألیفات آنان را از میان اصحاب متذکّر خواهیم شد .از عبداللّه بن عمر نقل شده است که گفت : در نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله جمعى ازصحابه حضور داشتند و من هم در میانشان و کوچکترینشان بودم ، آنگاه پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :«هرکس عمداً بر من دروغ ببندد نشیمنگاهش در آتش خواهد بود».وقتى آن جمع خارج شدند به آنها گفتم : شما با این چیزى که شنیدید چگونه از رسول خدا صلى الله علیه وآله حدیث نقل مى کنید در حالى که شما غرق در نقل حدیث ازرسول خدا صلى الله علیه وآله هستید ؟!آنها خندیدند و گفتند : اى پسر برادر ما ! ما هرچه از او شنیده ایم در کتابى نزدماست[۱۱]،.آنان به راحتى حدیث را مى نوشتند و اگر نبود این که مى دانستند نوشتن حدیث جایز است این کار را نمى کردند با اینکه تردیدى نیست در این که تمامى این کارها به گونه اى انجام مى گرفته که رسول خدا صلى الله علیه وآله آنها را مى دیده ومى شنیده است ، بلکه برخى موارد آنها به فرمان آن حضرت و دستور ایشان انجام مى گرفته است و سکوت آن حضرت در مقابل این کار و عدم ممانعت ایشان بیانگر رضایت آن حضرت از کار آنان است ، و این همان چیزى است که علماء اصول آن را «سنّت تقریرى » مى نامند .
۲ ـ سنّت فعلى
رسول خدا صلى الله علیه وآله از بدو اسلام و آغاز بعثت با مسأله «نوشتن» به عنوان یک کارمثبت برخورد کرد و به گونه اى رفتار نمود که به روشنى دلالت بر میل شدید آن حضرت به آموزش آن داشت . اهل علم موارد متعددى را در این باره نقل کرده اند که برخى از آنها را یادآور مى شویم :
۱ ـ آن حضرت صلى الله علیه وآله «نوشتن» را در قضیهاى سیاسى نظامى وارد کرد وخونبهاى مشرکین اسیر را که خواندن و نوشتن مى دانستند چنین قرار داد که هریک از آنان ده نفر مسلمان را آموزش دهد و همین خون بهاى او باشد[۱۲] .ماوردى به نقل از عکرمه آورده است که گفت :خونبهاى اهل بدر به چهار هزار درهم رسید تا آنجا که شخص ،خون بهایش را بدین گونه مى پرداخت که خط را آموزش دهد .ماوردى مى گوید :این از آن جهت بود که مسلمین به عظمت مرتبت و والایى قدر ومنزلت و آشکار بودن منفعت و اثر «نوشتن» اطمینان داشتند [۱۳] .
۲ ـ پیامبر صلى الله علیه وآله در مدینه برخى از اصحابش را به آموزش دادن خط امر فرمودکه از جمله آنان عبداللّه بن سعید بن العاص است که کاتبى خوش خط بود[۱۴] .
۳ ـ پیامبر صلى الله علیه وآله برخى از اصحاب را به نوشتن احادیثى که از آن حضرت مى شنیدند و یا دیگر اخبار مسلمین و حوادث عصر نبوّت ، بخصوص احکام شرعى و قضاوتهاى صادره از آن حضرت صلى الله علیه وآله امر فرمود .
۴ ـ همچنین رسول خدا صلى الله علیه وآله براى برخى از اصحاب خویش آنچه را ازاحادیث و گفتار آن حضرت مى نوشتند ، املاء مى فرمود و مى توان همین را نقطه آغازینِ نوشتن حدیث دانست و دلالت این کار پیامبر بر جواز تدوین حدیث وجایز بودن آن از بدو امر ، قویتر از دیگر دلایل است زیرا :
اوّلاً : خود پیامبر صلى الله علیه وآله بدان اقدام نموده و مستقیماً بدست ایشان و تحت نظر آن حضرت انجام شده است و این دلالت روشنترى دارد از این که بگوئیم نوشتن حدیث در زمان حیات ایشان انجام مى شده و آن حضرت در مقابل این کار سکوت فرموده و آن را تأیید نموده است .
ثانیاً : سنّت فعلى دلالتى قوى تر از سنّت قولى دارد چون تأویلات و تفسیرهاى گوناگون را برنمى تابد .سنّت فعلى پیامبر صلى الله علیه وآله در تدوین حدیث در موارد ذیل تحقّق یافته است :
۱ ـ صحیفه[۱۵] پیامبر صلى الله علیه وآله که در نزد على علیه السلام بود و در نزد اهل سنّت به «صحیفه على علیه السلام» معروف است[۱۶]اهل سنّت صحیفه اى را با متنى محدود نقل کرده اند و آن را به امام على علیه السلامنسبت دادهاند و در باره اش گفته اند : خبر صحیفه على علیه السلام مشهور است[۱۷] . و آن صحیفه اى است مشتمل بر مطالبى درباره دیه ـ مقدار دیات ـ و احکام آزادى اسیر[۱۸] . در منابع اهل سنّت ما به روایات متعددى برخوردیم که از این صحیفه خبر مى دهد و آنها عبارتند از :
۱ ـ بخارى و دیگران به نقل از ابو جحیفه آورده اند که گفت : به على ] علیه السلام [عرض کردم : آیا شما نوشته اى دارید ؟فرمود : نه ! مگر کتاب خدا و فهمى که به انسان دادهاند و این (صحیفه) .عرض کردم : در این صحیفه چیست ؟فرمود : دیه و آزادى اسیر و این که مسلمان را بخاطر کافر نمى کشند[۱۹] . ۲ ـ ابو حسّان اعرج روایت مى کند که على علیه ا لسلام ما را به چیزى فرمان مى داد و به ایشان مى گفتند : ما (در زمان پیامبر) چنین و چنان مى کردیم ! مى فرمود : خدا ورسولش راست گفته اند .به آن جناب گفتند : رسول خدا صلى الله علیه وآله در نزد شما چه گذاشت ؟فرمود : رسول خدا صلى الله علیه وآله چیزى بخصوص در نزد من ، جداى از مردم نگذاشت مگر چیزى که از ایشان شنیدم و آن در صحیفه اى است که در غلاف شمشیر من است . هنگامى که آن را آورد آن صحیفه را از آن بیرون کشید و در آن نوشته بود :«هرکه کارى کند یا به آن شخص که کارى کرده پناه دهد لعنت خداو فرشتگان و تمامى مردم بر او باد ، خداوند از او هیچ عمل مستحب و واجبى را نمى پذیرد» .و در آن آمده بود :«ابراهیم مکّه را حرام کرد و من هم مکّه را حرام مى کنم ، و مدینه وحدّ فاصل میان دو سنگستان و حومه آن را حرام مى کنم ؛ علف آن نباید چیده شود و صید آن نباید رمانیده گردد ، و چیز پیدا شده ازروى زمیاش نباید برداشته شود مگر اینکه آن را شخص یابنده اعلان و معرفى نماید ، و درخت این سرزمین نباید قطع شود مگروقتى بخواهند به شتر علف دهند ، و نباید به این سرزمین سلاح براى جنگ آورده شود» .و در آن آمده بود :«خون مؤمنان با یکدیگر یکسان است ، و نزدیکترین شخص به مؤمن باید براى ذمّه و عهد او تلاش کند ، و مؤمنان در مقابل دیگران همچون یک دست واحداند . آگاه باشید که مؤمن نباید بخاطر کافر کشته شود ، و همچنین کسى که عهدى کرده است و به آن پایبند است»[۲۰]
۳ ـ و از اعمش به نقل از ابراهیم به نقل از پدرش آورده است که گفت :على ] علیه السلام ] براى ما خطبه خواند و فرمود : هرکس گمان کند نزد ما چیزى است که مى خوانیم و آن نه در کتاب خداوند متعال آمده و نه در این صحیفه دروغ گفته است .راوى مى گوید : (منظور از صحیفه) صحیفه اى آویخته به شمشیر بود که در آن مطالبى درباره دندانهاى شتر و جراحات نوشته شده بود .و در آن آمده بود : رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود :«مدینه ، ما بین عیر تا ثور حرم است ؛ پس هرکه در آن کارى کند یا کسى را که کارى کرده است پناه دهد لعنت خدا و فرشتگان وتمامى مردم بر او باد ، خداوند از او هیچ عمل مستحب و واجبى رانمى پذیرد ، و عهد و ذمه مسلمین یکى است ، و نزدیکترینِ آنان باید در انجام آن بکوشد ، و هرکس به مسلمانى خیانت کند لعنت خدا و فرشتگان و تمامى مردم بر او باد ، خداوند از او هیچ عمل مستحب و واجبى را نمى پذیرد » [۲۱] .
۴ ـ خطیب با سند خویش از عبید بن عدى بن خیار ـ یکى از افراد قبیله نوفل بن مناف ـ آورده است که گفت : حدیثى از على [ علیه السلام ] به من رسید و ترسیدم که او بمیرد و من آن را نزد کسى دیگر نیابم و سفر کردم و به عراق رفتم و از اودرباره آن حدیث پرسیدم و او حدیث را برایم گفت و از من عهد گرفت که کسى را از آن باخبر نیسازم و دوست داشتم این کار را نمى کرد و آن را برایتان مى گفتم . یک روز (على علیه السلام) آمد و بر منبر رفت ، بر تنش لباس و عبایى بود و شاخى نیز بر دوش او بود ، اشعث بن قیس آمد و یکى از پایه هاى منبر را گرفت (ونشست) سپس على [ علیه السلام ] فرمود : چه شده است که اشخاصى بر ما دروغ مى بندند و مى پندارند نزد ما از رسول خدا صلى الله علیه وآله چیزى است که در نزد دیگران نیست ؟ در حالى که رسول خدا صلى الله علیه وآله عام بود نه خاص ، و در نزد من چیزى که درنزد مسلمین نباشد وجودندارد مگر آنچه که در این شاخ است ! آنگاه از درون آن صحیفه اى را بیرون آورد که در آن نوشته بود :«هرکس کارى کند و یا به آن کس که کارى کرده است پناه دهد لعنت خدا و فرشتگان و تمامى مردم بر او باد ، خداوند از او هیچ عمل مستحب وواجبى را نمى پذیرد» .اشعث بن قیس به آن جناب گفت : این را رها کن اى مرد که بر ضرر توست نه به نفع تو !آن حضرت [ علیه السلام ] فرمود : خداوند روى تو را زشت گرداند ، تو چگونه دانستى چیزى بر ضرر من است و به نفع من نیست ؟ (سپس این شعر را سرود) گوسفند لاغر و مردنى چوپان مرا مسخره مى کند گمان مى برى خود چوپان با من چه کند[۲۲] ؟
۵ ـ و از طارق نقل شده است که گفت : على [ علیه السلام ] را بر منبر دیدم که مى گفت :«نزد ما کتابى نیست که برایتان بخوانیم بجز کتاب خداوند عزّ وجل و این صحیفه» .و آن صحیفه اى بود که به شمشیرى آویخته که بر آن حلقه اى آهنى بود و حلقه هاى دسته اش آهنى بود ، و در آن (صحیفه) صدقات واجب نوشته شده بود و آن را از رسول خدا صلى الله علیه وآله گرفته بود[۲۳] .و خبر این صحیفه در تألیفات دیگرى از اهل سنّت آمده است[۲۴] .با وجود اینکه آنان صحیفه را به امام على علیه السلام نسبت داده اند ، در این روایت اخیر تصریح شده به اینکه امام آن صحیفه را از رسول خدا صلى الله علیه وآله گرفته است وهمین معنى در روایت چهارم نیز آشکار مى شود .و عبارت : «آن را از رسول خدا صلى الله علیه وآله گرفته بود» گرچه این معنا را نیز مى تواند داشته باشد که از آن حضرت روایت مى کند نه اینکه صحیفه را از آن حضرت صلى الله علیه وآله گرفته باشد ـ چنانکه در روایت اوّل نیز همین معنا ظهور دارد ـ امّانصوصى که این صحیفه را ذکر کرده اند و از طریق ائمّه علیهم السلام ـ اهل بیت پیامبر صلى الله علیه وآله ـ نقل شده است تصریح دارد به این که این صحیفه نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله در علاقه شمشیرش بود و آن نصوص شامل موارد زیر است[۲۵] :
۱ ـ از ابو جعفر ، محمّد بن على ، امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود : دردسته شمشیر رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم صحیفه اى وجود داشت که در آن نوشته بود : « ملعون است کسى که مرزهاى زمین را بدزدد ، ملعون است کسى که غیر صاحبانش را صاحب خویش شمارد ، یا اینکه فرمود : ملعون است کسى که نمک نشناسى کند درباره نعمت کسى که به او نعمت بخشیده است»[۲۶] .
۲ ـ از ابو عبداللّه جعفر بن محمّد ، امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود : درعلاقه شمشیر[۲۷] رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم صحیفه اى بود که در آن نوشته بود :«بسم اللّه الرحمن الرحیم ، همانا ستمکارترین بنده در نزد خداوندروز قیامت کسى است که غیر قاتل خویش را بکشد ، و غیر زننده خویش را بزند ، و کسى که غیر صاحبانشان را صاحب خویش شمارد[۲۸] ، و او کار است به آنچه خداوند بر محمّد صلى الله علیه وآله نازل فرمود ،و هرکه کارى کند یا کسى را که کارى کرده است پناه دهد ، خداوندروز قیامت از او هیچ عمل مستحب و واجبى را نمى پذیرد»[۲۹] .
۳ ـ و از ابو ایّوب بن عطیّه حذّاء نقل شده است که گفت : از ابو عبداللّه علیه السلام شنیدم مى فرمود : على علیه السلام در غلاف شمشیر رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم نوشته اى راهمچون یک انگشت یافت که در آن آمده بود : »همانا ستمکار ترین مردم …» وحدیث را همانند حدیثى که گذشت (حدیث ۲) آورده است جز اینکه در آن افزوده است :«و براى مسلمانان جایز نیست که درباره اجراى حد شفاعت کنند[۳۰](تا اجرا نشود)» .
۴ ـ دولابى با سند خویش از امام باقر از پدرش از جدّش علیهم السلام نقل کرده است که فرمود : در دسته شمشیر رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم صحیفه اى بسته شده یافتم که در آن آمده بود :«بدترین عذابها براى کسى است که غیر قاتل خویش را بکشد ، وکسى که غیر زننده خویش را بزند ، و کسى که نعمت صاحبانش راکفران کند ، همانا از آنچه خداوند عزّ وجل نازل فرموده بیزارى جسته است»[۳۱] .این نصوص دلالت دارد بر اینکه آن صحیفه اى که در بردارنده مطالب مذکوربوده از آنِ رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و در شمشیر آن حضرت بوده است .متن زیر نیز دلالت دارد بر اینکه رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم این صحیفه را براى على علیه السلام به ارث گذارده است .
۴ ـ در مسند امام ابوالحسن على بن موسى الرضا علیه السلام با سند آن حضرت ازپدرانش از على علیهم السلام آمده است که فرمود : از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم دو کتاب به ارث بردم : کتاب خداوند عزّ وجل و نوشته اى که در غلاف شمشیر من است .به آن حضرت گفتند : اى امیرالمؤمنین ! آن نوشته اى که در غلاف شمشیرشماست چیست ؟فرمود :«هرکه غیر قاتلش را بکشد یا غیر زننده اى را بزند لعنت خدا بر او باد » [۳۲] .
۵ ـ از ابو عبداللّه امام صادق علیه السلام نقل شده است :«در علاقه شمشیر على علیه السلام صحیفه اى بود که در آن حروفى وجودداشت که از هر حرف آن هزار حرف گشوده مى شد … و تا این ساعت براى مردم دو حرف از آن بیرون نیامده است»[۳۳] .دکتر ابو شبهه تصریح دارد به اینکه آن صحیفه اى که نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم بود ، حضرت آن را فقط به على علیه السلام داد[۳۴] .و شاید این صحیفه همان باشد که ابن حزم در کتاب الاحکام آن را ذکر کرده است که محمّد بن على بن ابى طالب از جانب پدرش علیه السلام نوشته اى را به نزدعثمان برد که در آن حکم رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم درباره زکات آمده بود (عثمان) گفت :آن را از نزد ما ببر ! او نزد پدرش علیه السلام بازگشت و (على علیه السلام) فرمود : آن صحیفه راهمان جا بگذار که برداشتى [۳۵] .و دیگران نقل مى کنند که این صحیفه در نزد ابوبکر نیز بوده است [۳۶] .و ابن حجر در ارتباط با این صحیفه مى گوید :در جمع بین این احادیث باید گفت که این صحیفه (هاى مذکور)یک صحیفه واحد بوده است و همه این مطالب در آن نوشته بوده است ، و هریک از راویان همان را گفته است که در حفظ داشته است[۳۷] .دکتر رفعت فوزى نیز تمام اخبار مربوط به این صحیفه را فقط از مصادر اهل سنّت جمع آورى نموده ! و فصول آن را منظّم کرده و موارد پراکنده و ناهمگون آن را گرد آورده و تحت عنوان «صحیفة على بن ابى طالب عن رسول اللّه صلى الله علیه وآله وسلم»(صحیفه على بن ابى طالب از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم) به چاپ رسانیده است .آنچه ذکرش مهم است این است که وجود این صحیفه و وجود اخبار مربوط به آن دلیلى است قاطع بر جواز نوشتن علم ، بخصوص نوشتن حدیث از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و این کار درزمان آن حضرت و با اطلاع و اشراف کامل ایشان انجام مى گرفته و بلکه آن حضرت صلى الله علیه وآله وسلم این نوشته را درعلاقه شمشیرش محافظت مى نموده است .دکتر رفعت مى گوید : بخارى حدیثى از احادیث مربوط به این صحیفه را در کتاب العلم آورده و از آن به «باب نوشتن علم» تعبیر کرده است و این دلالت دارد بر جواز نوشتن حدیث و ردّى است بر نظر کسانى که این کاررا ناپسند مى دانند و همچنین دلالت دارد بر این که حدیث به عنوان یک کار به گونه اى نوشته مى شده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم آن رامى دیده و مى شنیده اند[۳۸] .قطعاً این صحیفه باید غیر «کتاب على علیه السلام» باشد که بعداً آن را ذکر خواهیم کرد چه آنکه این صحیفه مختصر و محدود به همین جملات مذکور است و حال آنکه آن کتاب بسیار گسترده و مفصل است مگر اینکه بگوئیم این صحیفه جزئى از آن کتاب است .برخى ازاهل سنّت اعتراف کرده اند به این که صحیفه اى دیگر در نزد على علیه السلام غیر این صحیفه بوده است [۳۹] .از مجموع گفتار ما درباره این صحیفه ، بطلان سخن برخى از آنان آشکارمى شود که گفته اند :ما به روایاتى که درباره این صحیفه آمده است اطمینان نداریم راویانش هرکه مى خواهد باشد ، … علّت شک ما این است که على علیه السلام اگر مى خواسته است از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم احادیثى رابنویسد که آنها را براى مسلمین سودمند مى دیده است به همین صحیفه اى که آن را ـ چنانکه مى گویند ـ در غلاف شمشیرش مى گذاشت بسنده نمى کرد بلکه هزاران حدیث درباره مسائل مهم مسلمین مى نوشت و این در حالى است که آن جناب در هرچه که مى نوشت تصدیق مى شد[۴۰] .این صحیفه چیزى است که خبرش از طریق شیعه و سنّى در کتب معتبرشان رسیده است به گونه اى که نمى توان آن را انکار کرد . و از طرفى نیز در هیچ یک از این نصوص نیامده است که امام علیه السلام این صحیفه را خودش نوشته است بلکه قرائن دلالت دارد بر این که آن صحیفه از آنِ رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم بوده که امام آن را به ارث برده اند[۴۱] .امام (على ) علیه السلام کتابى گسترده نوشت که تحت عنوان : «کتاب على » است وذکر آن پس از این خواهد آمد .
[۱] . سوره بقره : ۱۸۵ . [۲] . سوره احزاب : ۲۱ . [۳] . سوره حشر : ۷ . [۴] . سوره نساء : ۸۰ . [۵] . سوره نجم : ۳ ـ ۵ . [۶] . براى آشنایى عرب پیش از اسلام با «نوشتن» میدانى گسترده و مصادر فراوانى وجود دارد لذا احتیاجى نیست که در اینجا بحث را در این باره توسعه دهیم و در این باره فقط به دوره ظهور اسلام بسنده مى کنیم . نگاه کنید به کتاب دلائل التوثیق المبکّر : ۱۵۳ ـ ۱۷۹ . [۷] . طبقات ابن سعد ۳ : ۵۲۲ . [۸] . طبقات ابن سعد ۳ : ۵۳۱ ؛ تهذیب التهذیب ۱ : ۴۶۴ . [۹] . سوره اعراف : ۱۵۷ و۱۵۸ . [۱۰] . نگاه کنید : تفسیر قرطبى ۱۳ : ۳۵۱ و کتاب «محمّد وعلى ّ وبنوه الاوصیاء» عسکرى که در آن بحثى کامل در این باره آمده است . [۱۱] . الکامل ابن عدى ۱ : ۳۶ ؛ تقیید العلم : ۹۸ به نقل از عبداللّه بن عمرو . [۱۲] . طبقات ابن سعد ۲ : ۲۲ و در چاپ لیدن ج۲ ق۱ ص۱۴ و در همین تحقیق خواهد آمد . [۱۳] . ادب الدنیا والدین : ۶۸ . [۱۴] . الاستیعاب با پاورقى الاصابه ۲ : ۳۷۴ . [۱۵] . صحیفه صفحه ایست از کاغذ ، پوست یا چیز دیگر که بر آن مطالبى نوشته شده باشد و ممکن است صفحاتى متعدد باشد . م [۱۶] . در این باره رک به کتاب دلائل التوثیق المبکّر : ۴۲۰ ـ ۴۲۳ . [۱۷] . السنّة قبل التدوین محمّد عجاج الخطیب : ۳۱۷ و۳۴۵ [۱۸] . منهج النقدر دکتر عتر : ۴۶ . [۱۹] . صحیح بخارى ۱ : ۳۸ باب کتابة العلم ، و ۹ : ۱۳ کتاب الدیات ، باب الدیة على العاقلة ؛ امالى محاملى : ۱۸۲ شماره ۱۵۵ ، سنن ابن ماجه ۲ : ۸۸۷ ح۲۶۵۸ ؛ جامع بیان العلم ۱ : ۷۱ . [۲۰] . دلائل النبوّه بیهقى ۷ : ۲۲۸ ؛ و ابو داود آن را در المناسک ۲ : ۲۱۶ ح۲۰۳۵ آورده است . و نگاه کنید : مناقب الشافعى (بیهقى ) ۱ : ۱۹۴ ـ ۱۹۵ و آن را از السنن الکبرى (بیهقى ) ۸ : ۳۰ و سنن الدارقطنى : ۳۴۳ و نصب الرایه (زیلعى ) ۴ : ۳۳۰ آورده است . ۲۱] . دلائل النبوه بیهقى ۷ : ۲۲۷ ـ ۲۲۸ و مى گوید : بخارى و مسلم آن را روایت کرده اند ، و معلِّق آنرا در باب ذمّة المسلمین ص۵۸ از بخارى آورده است (چاپ بولاق) و در باب «إثم من عاهد ثمّ غدر» ۴ : ۱۲۴ نیز آورده است ، و احمد در کتاب المسند ۱ : ۸۱ ؛ و ابو داود در کتاب المناسک ۲ : ۲۱۶ آورده است ، و نگاه کنید به : کتاب تقیید العلم : ۸۸ ـ ۸۹ و معلِّق آن را آورده و چنین مى گوید : مواردى که با آن موافق است در جامع بیان العلم ۱ : ۷۱ ؛ ارشاد السارى ۱ : ۱۶۶ ؛ عمدة القارى ۱ : ۵۶۱ ؛ فتح البارى ۱ : ۱۸۲ و ۷ : ۸۳ ؛ صحیح مسلم کتاب الحج باب فضل المدینة ۲ : ۹۹۵ ؛ مسند احمد چاپ شاکر ۲ : ۴۵ شماره ۶۱۵ آمده است . [۲۲] . الرحلة الى طلب الحدیث : ۱۳۱ ـ ۱۳۲ شماره ۴۵ ، و احمد در کتاب مسند خویش ۱ : ۱۲۲ و درچاپ شاکر ۲ : ۱۹۸ در شماره ۹۵۹ مختصر آن را آورده است . و نگاه کنید به : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ۴ : ۷۵ و مصرع اوّل این بیت در آن کتاب چنین آمده است : صبح کردم در حالى که مورد تمسخر گوسفند لاغر و مردنى چوپانم … [۲۳] . تقیید العلم : ۸۹ و معلِّق مى گوید : قریب به همین حدیث در کتاب ذمّ الکلام هروى آمده است . [۲۴] . علاوه بر مصادر پیشین نگاه کنید به : مسند احمد ۱ : ۱۰۶ ؛ الادب المفرد بخارى : ۱۲۹ ؛ فتح البارى ۱ : ۱۸۳ . [۲۵] . درباره این موارد به کتاب مرآت الکتب ۱ : ۸ ؛ معرفة النسخ : ۲۰۶ تا ۲۰۸ رجوع کنید و در آن راویان حدیث را برشمرده است . [۲۶] . جامع بیان العلم قرطبى ۱ : ۷۱ . [۲۷] . در حدیث یک از کافى آمده است : «در دسته شمشیر …» . [۲۸] . در حدیث یک از کافى آمده است : «هرکه خود را به غیر پدرش منسوب کند» . [۲۹] . الکافى کلینى ۷ : ۲۷۴ ح۱ و۴ کتاب الدیات ، باب آخر ، و نگاه کنید : صحیفة الامام الرضا علیه السلام پاورقى ح۱۳۹ . [۳۰] . المحاسن برقى ۱ : ۱۸ ح۴۹ کتاب القرائن ، باب وصایا النبى صلى الله علیه وآله وسلم . [۳۱] . الذریة الطاهره : ۱۲۶ ح۱۴۶ در مسند امام حسین علیه السلام . [۳۲] . صحیفة الامام الرضا علیه السلام : حدیث ۱۳۹ و نگاه کنید : عیون اخبار الرضا علیه السلام صدوق ۲ : ۴۰ ح۱۲۲ . [۳۳] . الاختصاص شیخ مفید : ۲۸۴ ؛ بحار الانوار (علاّمه مجلسى ) ۷ : ۲۸۸ چاپ سنگى . [۳۴] . صحیفة على بن ابى طالب علیه السلام : ۴۱ . [۳۵] . الاحکام ۱ : ۲۴۰ و۲۵۳ ، و در کتاب توجیه النظر : ۱۶ ؛ کتاب التوثیق : ۴۲۳ به نقل از صحیح بخارى ۲ : ۲۷۷ کتاب فرض الخمس آن را آورده اند . [۳۶] . نگاه کنید : فتح البارى ۳ : ۳۱۸ ؛ صحیح بخارى ۲ : ۱۴۶ کتاب الزکاة ، باب زکاة الغنم . و نگاه کنید :السنن الکبرى بیهقى ۴ : ۸۸ ؛ سنن ابو داود ۲ : ۹۷ ؛ سنن نسائى ۵ : ۱۸ تا ۲۳ ؛ الفقیه والمتفقّه (خطیب) ۱ : ۱۲۰ و۱۳۵ . و نگاه کنید : السنّة قبل التدوین : ۳۴۵ . [۳۷] . فتح البارى ۱ : ۱۸۳ . [۳۸] . صحیفة على بن ابى طالب : ۴۱ . [۳۹] . نگاه کنید به : ردّ الدارمى على بشر المریسى : ۱۳۰ ؛ اصول الحدیث خطیب محمّد عجّاج :۱۹۰ . و نگاه کنید : توجیه النظر (الجزائرى ) : ۱۶ به نقل از الاحکام (ابن حزم) [۴۰] . اضواء على السنّة المحمّدیّة ابو ریّة : ۹۶ . [۴۱] . و در دلائل التوثیقف المبکّر : ۴۲۲ آمده است : احتمالاً ـ چنانکه دکتر حمید اللّه اشاره دارد ـ این مدارک اساساً به خود پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم نسبت داده شود و پس از وفات آن حضرت مِلک على علیه السلام شد . به نقل از صحیفه همام بن منبّه : ۳۰ ـ ۳۱ .و از مقریزى در امتاع الاسماع ۱ : ۱۰۷ نقل مى کند که امام علیه السلام احتمالاً کسى بوده است که بیش از همگان در نزدش مدارکى که در خانه پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم بوده وجود داشته است و از اینجا این احتمال مى رود که این صحیفه همان دستور مدینه باشد که در باره اش در پاورقى صفحات بعد حدیث خواهد آمد .