جواز تدوین حدیث در طى دوره رسالت و دلایل کسانى که به جواز تدوین حدیث در آن دوران معتقدند
این بخش شامل فصلهاى ذیل مى باشد : مقدّمه : اصل در حکم تدوین حدیث چیست ؟ فصل اوّل : عرف عقلاء در تدوین حدیث و جایگاه شرع در آن عرف . فصل دوّم : سنّت نبوى در تدوین حدیث . فصل سوّم : اجماع اهل بیت پیامبر علیهم السلام بر تدوین حدیث فصل چهارم : سیره مسلمین در تدوین حدیث . خاتمه : خلاصه و نتیجه گیرى .
مقدّمه :
اصل در حکم تدوین حدیث چیست ؟
از چیزهایى که مورد اتفاق نظر است این است که تدوین حدیث در زمان حیات رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم صورت گرفته است و بسیارى از احادیث که در آن دوره نوشته شد با اجازه و تحت نظارت ایشان بود .دکتر شیخ عبدالحلیم محمود ـ استاد سابق الازهر ـ مى گوید :در ذهن مردم چنین جا افتاده است که تدوین حدیث فقط در قرن دوّم صورت گرفته است . به جهت ریشه کن ساختن این تفکّر غلط ، در ذکر برخى نصوص که حقیقت را ثابت مى کند به اطاله کلام افتادیم ، و آن نصوص روایاتى است که در قرن اوّل در زمان حیات رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و درزمان حیات اصحاب والا مقام تدوین شده است[۱] .دکتر عِتِر مى گوید :احادیث فراوانى از تعدادى از اصحاب رسیده است که مجموعاً به حدّ تواتر مى رسد و اثبات مى کند که نوشتن احادیث نبوى در زمان خود آن حضرت صلى الله علیه وآله وسلم صورت مى گرفته است[۲] . و دکتر رفعت مى گوید :به حقیقت نزدیک شده ایم اگر بگوئیم : مواردى از حدیث که درزمان حیات رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم نوشته شده اندک نیست[۳] .و دیگرى مى گوید :جاى شک نیست در اینکه ثبت حدیث در عصر خود پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم تحقق یافته است نه در ابتداى قرن دوّم هجرى … چراکه کتابها واخبار معتبر تاریخى جایى براى این شک باقى نمى گذارند[۴] .عتر به به وفور دلایل علمى ـ که در حوزه علم به درجه مسلّمات مى رسد ـ درباره اثبات این که بخش زیادى از حدیث در عصر پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم نوشته شده است اعتراف مى کند[۵] .تردیدى نیست که همه چیز درشریعت اسلام بر اصل اباحه است تا وقتى که یک دلیل خاص درباره حکمش برسد[۶] و این در علم اصول فقه ثابت است ، وتدوین حدیث نیز همچون دیگر کارها اگر دلیلى خاص بر حرمتش نباشد براصل اباحه بوده و جایز است ، و وقتى اخبار فراوان و دلایل علمى مسلّم و اخبارمعتبر تاریخى دالّ بر وقوع تدوین آن در زمان حیات رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم است ،تقریر شارع حکیم را در جواز این کار تأکید مى کند و این تقریر به معنى موافقت با انجام آن و عدم ممانعت از آن است .علاوه بر اینکه بسیارى از این دلایل ، دلالتى صریح و واضح بر جواز تدوین حدیث دارد به گونه اى که تأویل پذیر و تقلیدبردار نیست . چنانکه بیانش خواهدآمد .مى توان با همین اجمال ، نظریه منع از تدوین حدیث را رد نمود و دلایلى که ادعا مى شود در منع تدوین حدیث وجود دارد را صورتهایى خاص یا منحصرحالاتى معیّن حمل کرد ، و یا اینکه اصلاً آنها را کنار گذاشت چه آنکه هیچیک ازآنها در مقام تعارض با عموم ادله جواز و اطلاق ادله اباحه نیست .امّا از آنجا که در بحث علمى نمى توان به این اجمال بسنده کرد ، چون که ممکن است مناظرات و جرّ و بحث هایى پیرامون هریک از این ادله و اخبارمعتبر درگیرد ، ما هریک از آنها را على رغم طولانى شدن بحث عرضه نموده وارائه مى کنیم و مى گوئیم :در جواز تدوین حدیث و مباح بودن آن مى توان به دلایل ذیل استدلال کرد : ۱ . عرف عقلاء که نزد شارع مورد تأیید است . ۲ . سنّت شریف نبوى . ۳ . اجماع اهل بیت علیهم السلام . ۴ . سیره اصحاب و بزرگانِ تابعین و سایر عالمان اسلام . هر یک از این موارد را در یک فصل مى آوریم .
فصل اوّل :
عرف عقلاء و تدوین ، موضع شرع درباره این عرف نوشتن یک کار فرهنگى است
شیخ طوسى ، نوشتن را از وسایل بیان احکام مى داند و مى گوید :آنچه موجب مى شود یک چیز روشن و بیان گردد مواردى هستندکه یکى از آنها نوشتن است . مانند احکامى که پیامبر صلى الله علیه وآله به کارگزارانش مى نوشت و براى آنها و افراد پس از آنها بیان مى فرمودکه از جمله آنها نوشتن احکام صدقات و دیات و غیر آنها بود .خداوند متعال نیز بیانش از طریق نوشتن و سخن است از آن جهت که در لوح محفوظ نوشته و آن را براى فرشتگانش بیان فرموده است[۷] .شهید اوّل مى گوید :آنچه پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه وآله بعنوان امورى جدید پیش آمدمواردى است که اوّلینِ آنها واجب است ، مانند تدوین قرآن وحدیث در جایى که بیم آن مى رود که از سینه ها محو گردد ؛ چراکه تبلیغ دین براى قرنهاى آینده به اجماع علماء واجب است و این جز از طریق حفظ آن (از راه نوشتن) ممکن نیست[۸] .و شافعى مى گوید :اگر مرکّب دانها نبود ، بى دینان بر منبرها خطبه مى خواندند[۹] .و ابن مَعین مى گوید : نشان دادن مرکّب دانها عزّت است[۱۰] .و شهید ثانى مى گوید :نوشتن ، از مهمترین نیازهاى دینى و بزرگترین اسباب دین اسلام در ارتباط با کتاب و سنّت و علوم شرعى تابع آن و معارف عقلى وابسته به آن است ، و احکامِ نوشتن ـ بر حسب علمى که نوشته مى شود ـ تقسیم مى گردد : اگر دانستن آن علم واجب عینى باشد ، نوشتن آن علم هم واجب عینى است ؛ چراکه آموختن آن علم منوط به نوشتن آن است ، و اگر دانستن آن علم واجب کفایى باشد ،نوشتن آن نیز همین طور است ، و اگر مستحب باشد نوشتنش هم مستحب است[۱۱] .سیّد صدیق حسن خان مى گوید :عالمان ، به تدوین حدیث محتاج اند و ثبت حدیث بوسیله نوشتن است ، و به جانم قسم نوشتن ، اصل کار است ؛ چراکه خاطر آدمى فراموش مى کند ، امّا قلم حفظ مى کند[۱۲] . و عتر درباره نوشتن مى گوید :نوشتن از مهمترین وسایل حفظ علوم و انتقال آن به نسلهاست ، ویکى از عوامل حفظ حدیث بوده است هرچند بخاطر همین نوشتن ، میان روایات ، گوناگونى و اختلاف ایجاد مى شود[۱۳] .شیخ ابو زهو گوید :خط ، مظهرى از مظاهر یادآورى و یکى از آثار اجتماع بشرى و تمدّن است ، از این جهت ملّتهاى متمدّن در آن پیشتاز بوده اند . و مى گوید :نوشتن ، از آلات تبلیغ است[۱۴] .دکتر رفعت مى گوید :تردیدى نیست در این که نوشتن ، یکى از مهمترین عوامل ثبت وقایع است ، اگر مهمترین آن نباشد[۱۵] .و دکتر شعبان گوید :نوشتن ، از کارهایى است که بوسیله آن حجیّت ثابت مى گردد[۱۶] .مى گویم[۱۷] : نوشتن ، از بارزترین و پرفایده ترین نشانه هاى تمدّن بشرى است ؛ چراکه بوسیله آن است که انتقال افکار ملّتها به نسلهاى بعد به کاملترین شکل در امانت و سادگى صورت مى گیرد ، و عقلاء بشر درباره اهمّیت و مزیّت نوشتن ، و اهمّیت کتاب و فضل آن آنچنان اتفاق نظر دارند که جاى نقل گفتارشان در این تحقیق نیست[۱۸] .اسلام نیز نظر عقلاء را درباره نوشتن ، از طریق نصوص قرآن کریم و حدیث تأیید کرده است به اعتبار اینکه نوشتن ، یکى از برترین نعمتهاى الهى است که به بشر الهام فرموده ، و یکى از نیکوترین آداب بشرى است که به وسیله آن انسان امتیاز یافته است .
«نوشتن» و قرآن کریم
اگر «زبانها» و «گفتار» از جمله مواهب الهى باشند که خداوند بدان وسیله برخلقش منّت نهاده است ـ چنانکه در قرآن صریحاً مى فرماید :« … وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِکُمْ … »[۱۹] ؛… وگوناگونى زبانهایتان … .و نیز با این آیه شریفه اشاره مى فرماید :« … إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ »[۲۰] ؛… همانا که آن حق است همانند این که سخن مى گویید .بى تردید ، نوشتن با قلم نیز از جمله این مواهب است که خداوند به بشر عطافرمود .خداوند سبحان ، عملِ نوشتن و قلم را به حدّى بزرگ داشته است که به آن دوسوگند مى خورد آنجا که مى فرماید :« ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ »[۲۱] ؛ن ، سوگند به قلم و آنچه مى نویسند[۲۲] . و سوگند بکار نمى رود مگر به چیزى مهم و مقدّس .خداوند عزّ وجل خودش را بدین گونه معرّفى نموده است که او :« الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ »[۲۳] ؛کسى است که به وسیله قلم آموخت[۲۴] . ابن فارِس به همین آیه در جایز بودن تدوین حدیث استدلال کرده است ومى گوید :بالاترین چیزى که مى توان در این باره بدان استدلال کرد این فرموده خداوند متعال است : « ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ » (ن ، سوگندبه قلم و آنچه مى نویسند) . حسن بصرى مى گوید : «ن» (در این آیه شریفه) دوات است و «القلم» نیز قلم است[۲۵] .و خطیب بغدادى مى گوید :خداوند سبحان بندگانش را درباره قرض به همین گونه ادب فرموده است ، مى فرماید : « وَلاَ تَسْأَمُوا أَن تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلَى أَجَلِهِ ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُوا »[۲۶] (در نوشتن بدهى چه کم باشد و چه زیاد سستى نورزید تا سر رسیدش فرارسد ، این نوشتن شما نزد خداوند عادلانه تر و براى شهادت استوارتر وبه اینکه به شک نیفتید نزدیکتر است ) [۲۷] .بلقینى گوید :خداوند به نوشتن فرمان داده است در آنجا که مى فرماید : « …فَاکْتُبُوهُ … »[۲۸] (… آن را بنویسید …)[۲۹] .مى گویم : در قرآن کریم در پنجاه و هفت جا کلماتى از ریشه «کتب» ، که مراداز آن نوشتن با قلم است ، آمده است[۳۰] ، و لفظ «کتاب» در قرآن کریم در دویست وشصت و دو جا آمده است[۳۱] .کلمه «الأقلام» (قلمها) نیز در برخى آیات آمده است[۳۲] .بدون تردید وجود این الفاظ با این کثرت در قرآن ، براى آدمى بیانگر جایگاه والاى« نوشتن » در پیشگاه خداوند عزّ وجل است .خطیب (بغدادى ) ـ پس ازآنکه آیه دَین را که پیشتر اشاره کردیم[۳۳] ذکر مى کند ـ مى گوید :در جایى که خداوند متعال به نوشتنِ قرض بخاطر حفظ آن واحتیاط در آن و بیم از ورود تردید در آن فرمان مى دهد ، علم که حفظش دشوارتر از قرض است سزاوارتر است به این که نوشتنش جایز باشد از بیم اینکه شک و تردید به آن راه یابد[۳۴] .از لطایف آثار روایتى است از ابو ملیح از ایّوب (م۱۳۱) که گفت :نوشتن را بر ما عیب مى گیرند و حال آنکه خداوند متعال فرمود :« … عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَابٍ …»[۳۵] (… علم آن در کتابى نزد پروردگارمن است …)[۳۶] . دارُمى این خبر را به نقل از ایّوب از ابو ملیح آورده است[۳۷] و از همین جهت است که به قُتاده گفتند : ما آنچه از تو مى شنویم را بنویسیم ؟ گفت :چه مانع مى شود از اینکه بنویسى در جایى که خداوند لطیف آگاه تو را خبر داده است به این که مى نویسد ، مى فرماید : « … عِلْمُهَاعِندَ رَبِّی فِی کِتَابٍ لاَ یَضِلُّ رَبِّی وَلاَ یَنْسى » (… علم آن در کتابى نزد پروردگار من است پرورگار من نه خطا مى کند و نه فراموش مى کند)[۳۸] .یکى از معاصرین مى گوید :قرآن کریم یک پیروزى جدید و شگفت انگیزى بود نه فقط درتاریخ عقیده بلکه در شناخت تمامى انسانیّت ! علم و عالمان راکرامت بخشید و در آیا محکم کتابش «به کتاب نوشته شده»[۳۹] و «به قلم و آنچه مى نویسند» سوگند خورد و قرآن کریم خود ، اوّلین متن کامل عربى بود که شکل کتاب به خود گرفت[۴۰] .
«نوشتن» و حدیث و آثار
رسول اکرم صلى الله علیه وآله بپاخاست و انسان را به هر آنچه موجب فزونى ارزش اوگشته و او را به سوى مکارم اخلاق ببرد و تمدّن و کمال و فرهنگ او را رونق بخشد دعوت نمود ، و بدون تردید از مهمترین وسایل تمدّن و کمال و فرهنگ «نوشتن» و از میان بردن بى سوادى است .رسول خدا صلى الله علیه وآله همّت بسیارى بلندى در این باره داشت بطورى که این مطلب را به رویدادهاى سیاسى نظامى نیز کشانیده بود که خونبهاى هریک از مشرکان اسیر را در جنگ بدر آموزشِ خواندن و نوشتن ده نفر مسلمان قرار داد ، و برخى از اصحاب را به آموزش کودکان مدینه امر فرمود .احادیث رسیده از آن حضرت صلى الله علیه وآله که در ارتباط با نوشتن است بسیار فراوان است ، آن حضرت بر کاتبانش املاء مى نمود و نوشته هایشان را تأیید مى فرمود و آنان را به نوشتن فرمان مى داد و از این طریق اقسام سنّت تحقّق یافت که عبارتنداز : سنّت فعلى ، تقریرى و قولى [۴۱] در تشویق بر «نوشتن» ـ بصورت عام ـ وتشویق بر نوشتن حدیث ـ بصورت خاص ـ .سنّت قولى با الفاظ گوناگونى وارد شده است که از جمله آنها مواردى است که در ارتباط با ادوات نوشتن آمده است همچون : کتاب ، ورق ، دوات ، مرکّب ،قلم و کاغذ .تمامى آنچه در ارتباط با سنّت رسول خدا صلى الله علیه وآله است در فصل دوّم این بخش خواهد آمد و تردیدى نیست در اینکه این (سنّت قولى ) دلالت دارد بر اینکه رسول خدا صلى الله علیه وآله تدوین و نوشتن را که در میان عقلاء بشر متداول است ، بعنوان یک کار بزرگ فرهنگى تأیید نموده است .علاوه بر این ، ائمّه اطهار علیهم السلام ـ که رسول خدا صلى الله علیه وآله آنان را به منزله ستارگانى براى امّتش دانسته است که با نورشان هدایت مى شوند و امر فرموده است که به ریسمان آنان درآویزند و به آنان اقتدا کنند ـ اتفاق نظر دارند بر اینکه نوشتن ، یک کار ضرورى است و مردم را بر آن تشویق نموده و بر مواظبت بر آن ، ترغیب نموده اند .اخبار رسیده از گفتار و رفتار آنان در این باره بصورت مفصّل در فصل سوّم این بخش خواهد آمد .همچنین گفتار اصحاب نیکوکار که در کردار و گفتارشان از رسول خدا صلى الله علیه وآله پیروى کردند در فصل چهارم خواهد آمد که بزرگان و علماء آنها اقدام به نوشتن حدیث و سنّت نموده و در ترغیب به نوشتن ، از هیچ کوششى فروگذار نکردند .دلیل بر اینکه شریعت اسلام سیره عقلاء را در استعمال «نوشتن» تأیید نموده است این است که مسلمین در طول تاریخ ، در حیات علمى خویش آن را به طورگسترده بکار برده اند و در طریق بهینه سازى آن فنونى را بکار گرفته اند بگونه اى که نمونه هاى خط اسلامى با انواع و اشکال و تزئیناتى که دارد از جهت زیبایى وجمال از بارزترین هنرهاى زیباست و حکایتگر ذوق و مهارت سرشارى است .مسلمانان عملِ «نوشتن» را در تدوینِ مقدّس ترین متنى که در اختیار آنان است بکار گرفته اند و آن همان قرآن کریم است .آنچه مایه سرشکستگى عرب است آن است که شیخ ابو زهو مى گوید :عرب بدوى چیزى نمى نوشت بلکه خط را ننگ و عار دانسته و آن را عیب مى شمرد همچنانکه در دیگر فنون تمدّن و فرهنگ نیزهمین گونه بود[۴۲] .و این سخن گزافى است که با ذوق بشرى و حبّ جاودانگى انسان و آن حقیقتى که درباره عرب پیش از اسلام شناخته ایم منافات دارد . عدمِ نوشتن که در میان عرب بدوى رواج داشت در اثر عقب ماندگى آنان بود نه بخاطر اینکه بى سوادى را دوست داشته و بدان افتخار مى کردهاند ! مگر (در مواردى که) در اثرنادانى و تعصّب و غرور بوده است .این کجا و اسلام کجا که مردم را به علم و نوشتن فراخوانده و بر محوبى سوادى تأکید مى ورزد ؟!آنچه مایه تضعیف و سرشکستگى مسلمانان است ـ که عرب نیز جزو آنهاست ـ این است که به آنان نفرت از نوشتن را نسبت دهند با این هدف که آنان را از سیره عقلاء در این باره جدا ساخته و از مهمترین عناصر فرهنگى دورسازند و حال آنکه ما در میان خود عرب خلاف این را مى بینیم چه آنکه آنان کسى را که نوشتن و تیراندازى و شنا کردن را به خوبى مى دانست «کامل»مى نامیدند[۴۳] .و اگر از یکى از شعراى آنان ـ که ذو الرمّة است ـ نقل شده که درباره نوشتن گفته است : «این کار در نزد ما عیب است» و «مى خواست کسى نفهمد که اوچیزى مى نویسد »[۴۴] ، این مورد دلیلى علیه تمامى امّت نمى شود و این (گفته ذو الرمّه) از این جهت است که (نوشتن شعر) با توانایى شاعر در نظم شعرمنافات دارد که باید بر اساس قریحه و ذوق ذاتى وى باشد و وقتى شاعر شعرش را مى نویسد دلالت بر ضعف و ناتوانى او در شعر و استمداد وى از شعر دیگرىدارد ، یا دلالت دارد بر اینکه آن شعر از اعماق روحش سرچشمه نگرفته است وگرنه احتیاج به این نداشت که آن را بر روى صفحات کاغذ بیاورد در جایى که بر صفحات دلش نقش بسته است .مى بینیم قرآن کریم که مهمترین متن مقدّس در نزد مسلمین است ، که وحى آشکار الهى و کلام پروردگار عالمیان بوده و جبرئیل آن را بر قلب سرور رسولان نازل کرده است ، با اینکه یک متن محدود و در یک جلد است و آیاتش مشهور ودر سینه مسلمین حفظ شده است و پیوسته به تلاوت و تکرار آن در نمازهاى واجب و مستحب تکلیف شده اند ، و از طرفى نیز خداوند سبحان حفظ ونگهدارى آن را تضمین نموده و فرموده است :« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ »[۴۵] ؛ما قرآن را نازل کردیم و ما آن را البته حفظ خواهیم کرد .با وجود این ، مى بینیم اسلام مانع از نوشتن و تدوین آن با قلم بر روىصفحات نیست .بلکه رسول اکرم صلى الله علیه وآله از اوّلین مراحل نزول آن بر نوشتن آن اهتمام داشته و کاتبان متعددى را که در برخى از منابع تعداد آنان به چهل تن مى رسد[۴۶] براى آن تعیین نموده است . نوشتن آیات قرآن اثر بسیار مهمّى در حفظ قرآن از تحریف و تصحیف داشته است بگونه اى که دشمنان اسلام نتوانستند علیه آن اقدامى نموده و در آن شک ایجاد کنند ، با اینکه توانسته اند آن را در مقاطعى از تاریخ از روى تعصّب آتش زده و پاره پاره کنند[۴۷] ، امّا در پرتوى حفظ الهى و به جهت نوشتن قرآن و انتشار نسخه هاى آن ، مشهورتر از آن بوده است که ناپاکان بتوانند در متن آن رخنه اى ایجاد کنند ، و متن مقدّس آن راه هدایت را براى مؤمنان روشن ساخته ومقدّس ترین محورى است که همه مسلمانان بر گرد آن متّحد مى شوند ، و سپاس براى خداوند جهانیان است .درباره ارتباط قرآن با نوشتن آن ، و وجه افتراق و تمایز میان نوشتن قرآن ونوشتن حدیث ، و حکم تدوین آن دو ، بحثهایى طولانى درگرفته است که ما دربرخى از فصول این تحقیق ـ بخصوص در فصل سوّم از بخش دوّم ـ متعرّض آن شده ایم و مى توانید مراجعه کنید .
حدیث و نوشتن حدیث
وقتى که نوشتن ، از دیدگاه فرهنگ ، تمدّن و کمال در این منزلت باشد و عقلاء بشر بى درنگ بدان ملتزم باشند ، و قرآن در آیات متعددش ، با شیوه هاىمختلف بدان ترغیب نموده ، و رسول خدا صلى الله علیه وآله مردم را به این کار فراخوانده و به اشکال مختلف به آن ترغیب نماید ، و اهل بیت آن حضرت ، ائمّه اطهار و صحابه نیکوکار نیز بدان تشویق نمایند ، و برترین متنها و شریفترین آنها که قرآن کریم است مکتوب گردد ، چرا حدیث نوشته نشود و از نوشتنش منع گردد ، وتدوین آن در طى یک قرن ممنوع شود ؟ با اینکه حدیث از جهتى اهمیتى که درتشریع احکام و بیان قواعد اسلام دارد ، کمتر از قرآن نیست ! چنانکه بیان این مطلب در این کتاب خواهد آمد[۴۸] ، و خواهیم دید که حدیث و قرآن یاوریکدیگرند و ترک حدیث جز بمنزله ترک قرآن نبوده و به معنى تضعیف کلى آن است چه آنکه حدیث همان بیان قرآن است و بدون حدیث ، قرآن نامفهوم خواهد ماند . گذشته از این ، حدیث داراى وسعتى بیشتر و دامنه اى بسیار گسترده تر (از قرآن) است و با این گستردگى ، بیشتر در معرض اقسام تحریف است ، و همین امر علماء اسلام را بر آن داشته است تا ضوابط علم درایت را براى محافظت از آن و اطمینان از سلامت آن قرار دهند . از جمله چیزهایى که به عنوان یک وسیله در حفظ حدیث و نگهدارى آن بدان تکیه کرده اند همان نوشتن حدیث و تدوین آن است و این مهمترین وسیله حفاظت و نگهدارى آن شمرده مى شود .از کلام امام احمد ـ امام حنبلى ها ـ چنین استفاده مى شود که وى نوشتن را ازنماز مستحبى برتر مى دانسته است . از ابراهیم بن هانى نقل شده که مى گوید : به احمد بن حنبل گفتم : نزد تو کدامیک از این سه کار محبوبتر است : شب نشینى کنم ، نسخه نویسى کنم یا اینکه نماز مستحبى بخوانم ؟گفت : اگر نسخه نویسى کنى از این طریق امر دینات را آموختهاى و این نزد من محبوبتر است[۴۹] .با این وصف ، چرا باید ملتزم شویم به اینکه این وسیله بسیار مهم درنگهدارى و حفاظت سنّت و حدیث ، تا پایان قرن اوّل بکار نرفته است ؟ با این که سنّت و حدیث در این درجه از اهمیّت بوده و قابلیت این را داشته است که در معرض انواع سوء قصد قرار گیرد ؟ اگر محافظت از قرآن و حدیث و علوم آن بر مسلمین واجب کفایى است ،وجوب نوشتن آن که از مهمترین راههاى حفظ آن است ، امرى واضح است .محقق شیخ دربندى مى گوید :تردیدى نیست در این که نوشتن حدیث از جمله مستحبّات عینى [۵۰]و از واجبات کفایى است ، بلکه براى افرادى خاص واجب عینى است[۵۱] .از جمله قواعد معلوم و مسلّم ـ چنانکه شهید ثانى مى گوید ـ این است که واجب کفایى در جایى که در حدّ کفایت بدان اقدام نشود ، متوجّه تمامى مکلّفین خواهد شد و هر مکلّفى در کوتاهى از انجام آن گناهکار محسوب مى شود و از این جهت همچون واجب عینى است تا وقتى که براى انجامش در حدّ کفایت کسانى پیدا شوند[۵۲] .آیا در التزام به نظریه منع از تدوین حدیث ، مخالفت آشکار با عرف عقلاء که اسلام در قرآنش و حدیث رسولش و سخنان امامانش و سیره اصحابش آن راتأیید کرده ، نیست ؟آیا خوددارى از نوشتن حدیث در طى یک قرن ، اخلال در امرى واجب که همان محافظت سنّت است ، نیست ؟ما چنین تصوّر نمى کنیم که اسلامِ عزیز ، این دین تمدّن ، نوشتن را که از مهمترین زیربناهاى فرهنگ بشرى است مورد اهمال قرار داده باشد . همچنان که هیچ یک از صحابه بزرگوار را به کوتاهى در این امر واجب دینى و مقدّس متّهم نمى سازیم بلکه بر این باوریم که اسلام با قوانین استوارى که دارد والاتر از آن است که مانع از این کارى شود که مایه کمال و پیشرفت است ، و چگونه نوشتن حدیث را که به اتفاق تمامى فرقه ها و مذاهب اسلام ، دومین منبع و مصدر این دین است منع مى کند ؟!ما بر این باوریم که اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وآله که نسبت به این دین اخلاص ورزیده و با تمام وجودشان از شریعت سرور رسولان پاسدارى مى کردند ، کوشش بسیار فراوان و تحسین برانگیزى در حفاظت و ضبط حدیث و نگهدارى آن در کتابهاى تدوین شده به خرج داده اند .آنان در مقابل قانون منع و تهدیدات منع کنندگان مقاومت نموده وسختى هاى فراوانى را در این مسیر تحمّل کردند ، امّا در حدّ یک چشم برهم زدن از انجام این امر واجب و مقدّس باز نایستادند . به نمونه اى از احادیث آنان وبلاهایى که در این باره کشیدند اشاره خواهیم کرد[۵۳] .منع کنندگان از تدوین حدیث و همفکران و پیروان آنان نیز سرانجام به سوى حق بازگشته و هدایت شدند و به سایر مسلمین پیوسته و از آنها در نوشتن حدیث مطلقاً پیروى کردند ـ هرچند پس از یک قرن ـ و سختگیرى و منع و تحریم از میان رفت .
[۱] . السنّة فى مکانتها وفى تاریخها : ۴۸ . [۲] . منهج النقد فى علوم الحدیث دکتر نور الدین عتر : ۴۰ [۳] . صحیفة على بن ابى طالب : ۴۴ . [۴] . علوم الحدیث صبحى صالح : ۳۳ . [۵] . منهج النقد : ۵۰ . [۶] . یعنى در اسلام همه چیز حلال است تا وقتى که براى حرمتش دلیلى پیدا شود . م [۷] . العُدّة شیخ طوسى : ۲ ـ ۳ ، چاپ هند . [۸] . القواعد والفوائد شهید اوّل ۲ : ۱۴۵ ، قاعده ۲۰۵ . [۹] . سیر اعلام النبلاء ۱۰ : ۷۰ . [۱۰] . الکامل ابن عدى ۱ : ۱۳۳ . [۱۱] مُنیة المرید فى آداب المفید والمستفید شهید ثانى : ۳۳۹ [۱۲]الحطة : ۱۰۶ . و نگاه کنید : مفتاح السنّة خولى : ۲۱ . [۱۳] . منهج النقد : ۳۹ ـ ۴۰ . [۱۴] . الحدیث والمحدّثون : ۱۱۹ و۱۲۵ . [۱۵] . توثیق السنة فى القرن الثانى : ۴۳ . [۱۶] . دراسات حول القرآن والسنّة : ۱۹۰ . [۱۷] . کلمه «مى گویم» در این کتاب هر کجا ذکر شود به مؤلّف بزرگوار این کتاب جناب سیّد محمّد رضا حسینى جلالى باز مى گردد . م [۱۸] . نگاه کنید به کتاب : تقیید العلم خطیب : ۱۱۳ ـ ۱۱۷ باب فضل الکتب وبیان منافعها . و در فصل چهارم از بخش دوّم گفتار علماء درباره لزوم نوشتن ، حتّى در جایى که حفظ هستیم ، خواهد آمد ، رجوع کنید . [۱۹] . سوره روم : ۲۲ . [۲۰] . سوره ذاریات : ۲۳ . [۲۱] . سوره قلم : ۱ . [۲۲]نگاه کنید : نور الحقیقة : ۱۰۸ ؛ ادب الدنیا والدین : ۹۸ [۲۳] . سوره علق : ۴ . [۲۴]نگاه کنید : نور الحقیقة : ۱۰۸ ؛ ادب الدنیا والدین : ۶۸ [۲۵] . محاسن الاصطلاح بلقینى : ۲۹۹ . [۲۶] . سوره بقره : ۲۸۲ . [۲۷] . تقیید العلم : ۷۱ . [۲۸] . سوره بقره : ۲۸۲ . [۲۹] . محاسن الاصطلاح : ۲۹۹ . [۳۰]المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم : ۵۹۱ ماده «کتب» [۳۱] . همان ، ص۵۹۲ تا ۵۹۵ ماده «کتب» . [۳۲] . در سوره لقمان : ۲۷ ، و سوره آل عمران : ۴۴ . [۳۳] . « وَلاَ تَسْأَمُوا أَن تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً … » . م [۳۴] . تقیید العلم : ۷۱ . [۳۵] . سوره طه : ۵۲ . [۳۶] . تقیید العلم : ۱۱۰ . [۳۷] . سنن الدارمى ۱ : ۱۴ ح۴۹۵ . [۳۸]المحدّث الفاصل : ۳۷۲ شماره ۳۴۰ ؛ تقیید العلم : ۱۰۳ [۳۹] . سوره طور : ۲ . « وَکِتَابٍ مَسْطُورٍ » . [۴۰] . مصادر التراثالعربى عمر الدقاق: ۹ از عبدالستار الحلوجى ،مجله الکتابالعربى ،اکتبر ۱۹۷۰٫ [۴۱] . سنّت فعلى آن عملى است که معصوم انجام دهد و سنّت شود ، و سنّت تقریرى آن تأیى دمعصوم است براى عملى که دیگران انجام دادهاند و به جهت تأیید او آن عمل سنّت مى شود ، و سنّت قولى سخن معصوم و امر او به انجام یک کار است . م [۴۲] . الحدیث والمحدّثون ابو زهو : ۱۱۹ . [۴۳] . نگاه کنید : طبقات ابن سعد ۳ : ۹۱۳ ؛ فتوح البلدان بلاذرى : ۴۵۹ ؛ عیون الاخبار (ابن قتیبه) ۲ :۱۹۸ ؛ سیر اعلام النبلاء ۱ : ۲۷۸ . [۴۴] . الاغانى ۱۸ : ۳۰ . [۴۵] . سوره حجر : ۹ . [۴۶] . التنبیه والاشراف مسعودى : ۲۴۶ . و نیز نگاه کنید به : السنّة قبل التدوین : ۲۹۸ . [۴۷] . نگاه کنید : الاتقان سیوطى ۱ : ۲۰۹ ؛ مدخل الى القرآن الکریم (درّاز) : ۵۰ ؛ تاریخ القرآن (زنجانى ) : ۷۵ . [۴۸] . ر . ک السنّة قبل التدوین : ۲۳ ـ ۲۷ . [۴۹] . الفقیه والمتفقّه ۱ : ۱۷ . [۵۰] . یعنى براى هر فرد مکلّف مستحب است . م [۵۱] . القوامیس ـ نسخه خطى ـ ورق ۱۷ از بخش درایت . [۵۲] . منیة المرید : ۳۳۹ . [۵۳] . در فصل چهارم از بخش اوّل و در مقدّمه بخش دوّم و خاتمه آن خواهد آمد .