شفاعتها در آخرت ، پنج نوع اند و همه شان براى پیامبر ما صلى الله علیه وآله ثابت است . به بعضى از آنها هیچ کس جز پیامبر نمى تواند دست یازد ودر بعضى از آنها ، دیگران شریک اند و پیامبر صلى الله علیه وآله پیش از همه است . ازاین رو ، شفاعت (در معناى فراگیرش) به آن حضرت باز مى گردد وبعضى از انواعِ شفاعت ، ویژه اوست .اینکه پیامبر صلى الله علیه وآله مى فرماید : «مَن زارَ قَبْری وَجَبَتْ له شفاعتی»(هرکه قبر مرا زیارت کند ، شفاعتم بر او واجب مى شود) مى توانداشاره به شفاعتِ اختصاصى پیامبر باشد و مى تواند اشاره به عموم شفاعت به شمار آید .قاضى عِیاض و دیگران گفته اند : شفاعت پنج قسم است :[۱]
شفاعت اوّل
شفاعت براى راحت شدن از درنگ طولانى در صحراى محشر وشتاب در حسابرسى.این شفاعت (که شفاعتى بس بزرگ است) ویژه پیامبر ما محمّد صلى الله علیه وآله مى باشد ، احدى به آن نزدیک نشود .
شفاعت دوّم
این شفاعت نیز درباره پیامبر صلى الله علیه وآله وارد شده است و احادیث به آن گویاست . حدیثى که در آن مى خوانیم ، پیامبر مى فرماید :مى گویم : پروردگارا ، امّتم امّتم ! خداى گوید : اى محمّد ،افرادى از اُمّتت را بى حساب از درِ راست (از درهاى بهشت) به بهشت درآورم و آنان در ورود از دیگر درها ،با مردم شریک اند .[۲]حدیث کسانى که بى حساب به بهشت درآیند که در آن ، پیامبر صلى الله علیه وآله مى فرماید : هفتاد هزار از امّتم ، بى حساب وارد بهشت مى شوند .[۳]و احادیث فراوانِ دیگر ، که همه صحیح اند و دلالت دارند بر اینکه ورود در بهشت ، بر شفاعت پیامبر صلى الله علیه وآله متوقف است و با شفاعت ، ازحسابرسى صرفنظر مى شود .
شفاعت سوّم
این شفاعت ، درباره گروهى است که سزامند دوزخ اند ، پیامبر صلى الله علیه وآله و کسانى را که خدا خواهد ، براى اینان شفاعت کنند .به نظر مى رسد این شفاعت ، بعد از نهادنِ صراط و دو شفاعتِ پیشین مى باشد واین شفاعت ، در عبور دادن از صراط است که لازمه آن نجات از دوزخ است .در احادیث مى خوانیم که پیامبر صلى الله علیه وآله در آن روز ، پیشاپیش پیامبرانو صاحب شفاعت آنهاست و از این رو ، هر شفاعتِ آنها ، به پیامبر صلى الله علیه وآله نسبت مى یابد و هیچ یک از انواع شفاعت و اشخاصى که شفیع مى شوند (از ملّتِ پیامبر و از دیگر ملّتها) از شفاعتِ آن حضرت بیرون نیست و او «شفیع الشفعاء» است .
شفاعت چهارم
شفاعت چهارم درباره گناهکارانى است که به دوزخ مى افتند .احادیث صحیح وارد شده که به شفاعت پیامبر صلى الله علیه وآله (و دیگر انبیا وفرشتگان و برادران دینى ) این گناهکاران از دوزخ بیرون مى آیند و درجهنّم ، جز کافران باقى نمى ماند .[۴]درباره این شفاعت و شفاعتِ نخست ، احادیث تواتر دارد با این تفاوت که شفاعت اوّل (که همان شفاعت بزرگ) است به پیامبر صلى الله علیه وآله اختصاص مى یابد و در شفاعت چهارم ، فرشتگان و پیامبران و مؤمنان نیز شفیع مى شوند و خدا به رحمتش هر «لا إله إلاّ اللّه» گویى را از دوزخ بیرون مى آورد .اختصاص پیامبر صلى الله علیه وآله به این شفاعت ، از آن روست که همه امّتش رااز جهنّم خارج مى سازد تا آنجا که هیچ یک از آنان در دوزخ باقى نمى ماند و همین ، موافق با این سخن پیامبر است که فرمود : «شفاعتم براى اهل کبائر از امّتم مى باشد» .[۵]از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت شده که فرمود :براى هر پیامبرى ، دعاى مستجابى هست [ که به اجابتش یقین دارد ] دیگر پیامبران در این دعاى اجابت شدنى شان شتاب کنند ، امّا من این را براى شفاعت اُمّتم ـ در قیامت ـ پوشیده داشتهام و این دعا ـ به خواست خدا ـ به هر کسى از امّتم که چیزى را با خدا شریک نسازد ،مى رسد .[۶]
شفاعتِ پنجم
این شفاعت در فزون سازى درجاتِ بهشت براى اهلِ آن است .قاضى عیاض آن را ذکر مى کند و معتزله این شفاعت را انکار نمى کند ،امّا من در احادیث ، تصریحى بدان نیافتم .لیکن عبد الجلیل قَصْرى در شعب الإیمان در تفسیر وسیله اى که مختصّ پیامبر صلى الله علیه وآله است ، مى گوید :این وسیله ، همان «توسُّل» است . پیامبر صلى الله علیه وآله در بهشت به منزله وزیر پادشاه است ، به هیچ کس چیزى نمى رسدمگر به واسطه او .و اگر چنین باشد ، این شفاعت نیز ، به آن حضرت اختصاص مى یابد .
احادیث شفاعت
در اینجا برخى از اَحادیث شفاعت را مى آوریم : بخارى و مسلم ، از اَنس ، از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت کرده که فرمود :روز قیامت که فرا رسد [ از شدّت ازدحام جمعیّت ]مردم موج مى زنند ، پیش آدم صلى الله علیه وآله مى آیند و مى گویند : براى ذریّه ات شفاعت کن …پیش عیسى مى آیند ، مى گوید : من ، این کاره نیستم ، به محمّد روى بیاورید .پیش من مى آیند ، مى گویم : این کار از من برمى آید .رهسپار مى شوم براى ملاقات با پروردگارم اجازه مى گیرم ، به من اجازه دهند . پیش او مى ایستم و او را به گونه اى مى ستایم که خود به من الهام مى کند و اکنون توانش را ندارم ، سپس برایش به سجده مى افتم .به من گفته مى شود : اى محمّد ، سر برافراز ! بگو ،صدایت شنیده شود ؛ بخواه ، داده مى شوى ؛ شفاعت کن ، پذیرفته گردد .مى گویم : [ خدایا ] امّتم ، امّتم ! ندا آید : برخیز ، هرکه را در قلبش به اندازه یک حبّه گندم یا جو ایمان هست ، از دوزخ درآور …[۷]ابن عبّاس از پیامبر صلى الله علیه وآله نقل مى کند که فرمود :من حبیب خدایم و به خود نمى بالم ، من لواى حمد را روزقیامت در دست دارم و [ براى این کار ] فخر نمى فروشم ،من نخستین شفیعم که شفاعتش پذیرفته شود … [۸]اَنس مى گوید : از پیامبر صلى الله علیه وآله خواستم که روز قیامت برایم شفاعت کند ، فرمود :این کار را خواهم کرد .گفتم : اى رسول خدا ، کجا تو را بجویم ؟فرمود : بر صراط .گفتم : اگر آنجا ندیدمت چه ؟فرمود : نزد میزان .گفتم : اگر آنجا دیدارت نکردم ؟فرمود : نزد حوض ، من از این سه جا بیرون نیستم .[۹]از ابو هُرَیره ، روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود :سعادتمندترین مردم به شفاعتم ـ روز قیامت ـ کسى است که از روى اخلاصِ درونى ، کلمه «لا إله إلاّ اللّه» را برزبان آورد .[۱۰]از اَنس روایت شده که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :من نخستین کسى ام که در بهشت شفاعت مى کند و من بیش از [ همه ] انبیاء پیرو دارم .[۱۱]
[ توسُّل به انبیاء علیهم السلام ]
پناهندگى مردم به انبیا ـ در روز قیامت ـ بهترین دلیل براى [ جواز ]توسّل به آنان در دنیا و آخرت است و اینکه هر گناهکارى ، پیش خدا به کسى که نزد او قُرب دارد متوسّل مى شود . مسلمانان آن گاه که به پیامبر صلى الله علیه وآله یا به دیگر انبیا و نیکان توسّل مى جویند ، آنان را نمى پرستند و این کار ، آنها را از توحید خارج نمى سازد ، نفع و ضرر تنها در ید کبریایى اوست . وقتى کسى از خدا به[ آبروى ] رسولش مسئلت مى کند ، از خدا مسئلت دارد ، نه غیر او .
[ درخواستِ شفاعت از دیگر پیامبران قبل از پیامبر اسلام ]
حکمت اینکه خدا به مردم الهام مى کند که نخست از آدم علیه السلام شفاعت بخواهند و پیامبران بعد او ، و از همان ابتدا به پیامبر صلى الله علیه وآله ارجاع نمى دهد ، بسا این باشد که اگر این کار مى شد ، ممکن بود به ذهن آید که دیگران هم مى توانستند شفاعت کنند .آن گاه که مردم با همه توان کوشیدند و از دیگر انبیاى اولوا العزم شفاعت خواستند و آنان خوددارى کردند و در خیرخواهى و راهنمایى چیزى را فرو نگذاردند تا اینکه نوبت به پیامبر صلى الله علیه وآله رسید و غرض مردم برآمد ، همگان ، بلند مرتبه اى و گرانقدرى و کمالِ قرب حضرت محمّد صلى الله علیه وآله را در مى یابند و آگاه مى شوند که آن حضرت برتر از همه مخلوقات (پیامبران ، ملائکه ، آدمیان) است .صاحبِ چنین مقامى ، سزامند است که آقاى امّتها باشد و سوى زیارتش انسان سر از پا نشناسد .
[ عصمت انبیا از گناه صغیره و کبیره ]
قاضى عیاض رحمه الله فایده ارزشمندى را خاطرنشان مى سازد که تأکید قول ما را مى رساند ؛ اینکه انبیا علیهم السلام از گناهانِ بزرگ و کوچک معصوم اند .این چیزهایى را که ذکر کرده اند :ـ آدم ، از روى فراموشى ، از میوه آن «شجره ممنوعه» خورد .ـ نوح ، براى کافران آمرزش خواست .ـ موسى ، کافرى را کشت که مأمور به قتل آن نبود (و این کار پیش ازنبوّت او رخ داد) .ـ ابراهیم ، با سخن کنایهاى کافران را دور ساخت ، که از جهتى راست مى گفت .همه اینها در حقّ مردمانِ عادى گناه نیست ، لیکن انبیا از آن بیم داشتند که این کارها به امر خداى متعال نبود و عتابِ بر بعضى از آنها(در این قضایا) به جهت منزلت والاى آنها نسبت به معرفتِ الهى است ، اگر از آنان چیزى غیر از این بروز مى یافت ، آن را یادآورمى شدند .عصمتِ انبیا از گناهان صغیره و کبیره که مختار قاضى عیاض است ،اعتقاد من مى باشد و خدا را با همین عقیده مى پرستم ، هرچند بسیارى از متکلّمان بر خلاف آن اند .قاضى عِیاض مى گوید : اینکه گروهى این عقیده را به خوارج ومعتزله و بعضى از بدعت گذاران نسبت مى دهند ، مبادا هراسانت سازد ؛چراکه گرایش اینان ، رویکرد دیگرى است و با ارتکاب گناه صغیره ،شخص را کافر مى شمارند و ما از این مذهب ، بیزاریم
[ ترتیب شفاعت ]
در احادیث آمده است که پیامبر صلى الله علیه وآله در صحراى محشر مى فرماید :«پروردگارا ، اُمّتم اُمّتم !» :این ، اوّلین شفاعتِ آن حضرت ، براى امّت است .در حدیثِ حُذَیفه آمده است که «امانت و رَحِم ، به دو طرفِ صراط مى ایستند …» .قاضى عیاض گرایش دارد به اینکه : این ، در مرتبه اوّل است ؛ زیرااین شفاعت ، همان شفاعتى است که مردم در آن سوى پیامبر پناه آورندو آن ، رهایى از عرصه هاى قیامت و داورى میانِ بندگان است .پس از آن ، نوبت به شفاعت آن حضرت درباره گناهکاران فرامى رسد و شفاعت انبیا و فرشتگان و دیگران .در اَحادیث مى خوانیم که : هر اُمّتى آنچه را پرستیده مى پیرود [ وهمه کسانى که غیر خدا را پرستیده باشند به دوزخ مى افتند ] سپس مؤمنان از منافقان تمایز مى یابند و آن گاه نوبت به شفاعت و گذاشتنِ صراط مى رسد .احتمال دارد که فرمانِ پیروى امّتها از معبودهاشان ، سرآغازِداورى [ میان خداپرستان ] و رهایى [ آنها ] از هولهاى عرصه قیامت باشد و همین کار ، اوّل مقام محمود به شمار آید ؛ و شفاعتى که فرا مى رسد ، شفاعت میان گناهکاران بر صراط باشد (که براى پیامبر ما ودیگر انبیا و … است) پس از این مراحل ، نوبتِ شفاعتِ کسانى اند که دردوزخ افتاده اند . قاضى عیاض ، بدین ترتیب ، میان متون اَحادیث جمع مى کند که ترتیب نیکویى است .
[ سَلَف و شفاعت ]
قاضى عیاض مى گوید : نقلهاى فراوانى داریم که سَلَف صالح ،شفاعت پیامبر ما را درخواست مى کنند و در آن رغبت دارند . از این رو ، نباید به سخن کسانى اعتنا کرد که مى گویند : « مکروه است که انسان از خدا بخواهد که شفاعتِ پیامبر صلى الله علیه وآله را روزى اش کند ؛ چراکه این شفاعت جز براى گناه کاران نیست» چراکه گاه شفاعت براى تخفیف حساب و فزونى درجات مى باشد .بارى ، هر عاقلى به تقصیر اعتراف دارد ، نیازمند عفو (و بخشش) است ، اعمالش را چیزى به حساب نمى آورد و بر آنها تکیه ندارد ،مى ترسد از هلاک شدگان باشد .کسى که قائل به شفاعت پیامبر صلى الله علیه وآله نیست ، باید از خدا آمرزش ورحمت نخواهد ؛ چراکه اینها براى گناه کاران است .و این ، بر خلاف چیزى است که سَلَف و خَلَف ، سراغ داریم .
[ مقام محمود ]
قاضى عیاض مى گوید : مُسلم ، در حدیث جابر آورده است : مقام محمود ، همان مقامى است که خدا به وسیله آن ، کسانى را از دوزخ درمى آورد .[۱۲]در روایت صحیح از ابن عُمَر وارد شده که این مقام ، شفاعت پیامبردر محشر است ؛ همان روزى که خدا پیامبر را به «مقام محمود»مى رساند .[۱۳]از حُذَیفه (در وصف محشر) نقل شده که : مردم در آن ساکت اند ،هیچ کس بى اذنِ خدا حرف نمى زند ، خداى محمّد را صدا مى زند ، آن حضرت مى گوید : «آماده ام پروردگارم ، همه خیر در دست توست» …این ، مقام محمود است .[۱۴]از کَعْب بن مالک نقل شده که پیامبر فرمود : مردم بر تپه اى گردمى آیند ، پروردگارم ، جامه سبزى را بر من مى پوشاند ، پس آنچه را خداخواهد بر زبان آورم ؛ این ، مقام محمود است .[۱۵]آنچه از همه احادیث به دست مى آید ، این است که : مقام محمودپیامبر ، این است که آدم ـ و همه کسانِ بعد از وى ـ در روز قیامت ، تحتِ لواى پیامبر است ؛ از نخستین عرصه هاى قیامت تا دخولِ آنان دربهشت و خارج ساختن کسانى از دوزخ .اوّلین مقام پیامبر ، اجابتِ منادى الهى و ستایش پروردگار و ثناى خدا به آنچه خدا بر آن حضرت الهام مى کند .سپس شفاعت از حسابرسى وگرفتارى هاى محشر است . این ،همان مقامى است که اوّلین و آخرین ، پیامبر را در این مقام ، ستوده اند .پس از آن ، شفاعت پیامبر براى کسانى بى شمار از امّت است .آن گاه ، شفاعت براى درآوردن بعضى از دوزخ تا آنجا که هرکس کمتر از ذرهاى ایمان در قلبش باشد ، در دوزخ نماند . سپس خدا تفضّل مى فرماید به اخراج کسانى از دوزخ که «لا إله إلاّ اللّه» را قائل اند و چیزى را با خدا شریک قرار ندادند ، و در دوزخ جزکسانى که باید همیشه در آن به سر برند ، باقى نمى مانند .واین ، آخرین عرصه هاى قیامت و حسابرسى هاى محشر است . در همه اینها ، پیامبر مقام محمود را داراست و لواى حمد را در دست دارد .
[ دعاى پیامبر صلى الله علیه وآله شفاعتِ اوست ]
پیامبر صلى الله علیه وآله مى فرماید : «پنج چیز داده شدم که به هیچ یک از پیامبران قبل از من داده نشد … شفاعت به من داده شد» و از سویى مى فرماید :«هر پیامبرى یک دعاى مستجاب دارد ، من دعایم را نگه داشتم تا براى امّتم در قیامت شفاعت کنم» .[۱۶]از این سخن مى توان دریافت که شفاعتى که به پیامبر صلى الله علیه وآله داده شد وبدین وسیله از انبیا تمایز یافت ، غیر از شفاعتى است که براى امّتش ذخیره کرد ؛ زیرا این شفاعت ، دعایى است که انبیا در جنس آن شرکت دارند .شفاعت نخست، عظمت فزونترى دارد و آن ، یا شفاعت در فصل القضا (داورى ) است یا عام مى باشد که پیامبر صلى الله علیه وآله صاحب شفاعت است و همه شفیعان در شفاعتِ او داخلاند (به تقریرى که پیش از این بیان شد) .شفاعت دوّم ، همان بیرون آوردن گناهکاران از دوزخ است ؛ چنان که خود اشاره فرمود : «أَتُرَوْنَها للمُؤمنین المُتَّقین ؟! لا ، ولکنّها للمُذْنِبین المُتَلَوِّثِین الخَطّائین» ؛[۱۷] خیال مى کنید این شفاعت براى پرهیزکاران است ؟! خیر ، این شفاعت بر انسانهاى گناهکار ، آلوده وخطاکار مى باشد .
[۱] . الشفاء ۱ : ۴۳۱ ، باب ۳ ، فصل ۱۰ . [۲] . صحیح بخارى ۷ : ۱۶ و۲۶ و۱۸۳ و۱۹۸ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۱۳۶ ـ ۱۳۸ . [۳] . صحیح مسلم ۱ : ۱۳۶ . [۴] . سنن ترمذى ۴ : ۱۱۱ ؛ بنگرید به المغنى (ابن قدامه) ۲ : ۳۰۱ . [۵] . مسند احمد ۳ : ۲۱۳ ؛ سنن اَبى داود ۲ : ۴۲۱ ؛ سنن ابن ماجه ۲ : ۱۴۴۱ ، حدیث ۴۳۱۰ ؛سنن ترمذى ۴ : ۴۵ ، حدیث ۲۵۵۲ ؛ سنن بیهقى ۸ : ۱۷ . [۶] . صحیح مسلم ۱ : ۱۳۱ ؛ مسند احمد ۲ : ۲۷۵ و۴۲۶ ؛ و بنگرید به ، صحیح بخارى ۷ :۱۴۴ . [۷] . صحیح مسلم ۱ : ۱۲۵ ، کتاب الإیمان ؛ صحیح بخارى ۹ : ۸۲۱ ، کتاب التوحید . [۸] . سنن ترمذى ۵ : ۲۴۸ ، حدیث ۳۶۹۵ . [۹] . سنن ترمذى ۴ : ۴۲ ، حدیث ۲۵۵۰ . [۱۰] . صحیح بخارى ۸ : ۵۰۱ ، حدیث ۱۴۳۱ و بنگرید به ، جلد ۱ ، ص۳۳ . [۱۱] . صحیح مسلم ۱ : ۱۳۰ . [۱۲] . صحیح مسلم ۱ : ۱۲۲ . [۱۳] . صحیح بخارى ۵ : ۲۲۸ . [۱۴] . المستدرک على الصحیحین ۲ : ۳۶۳ . [۱۵] . مسند احمد ۳ : ۴۵۶ ؛ المستدرک على الصحیحین ۲ : ۳۶۳ ؛ مجمع الزوائد ۷ : ۵۱ . [۱۶] . مسند احمد ۲ : ۲۷۵ . [۱۷]سنن ابن ماجه ۲ : ۱۴۴۱ (در چاپ یک جلدى ، ص۹۸۰ ، حدیث ۴۳۱۱ ، با اندکى اختلاف) ؛ مجمع الزوائد ۱۰ : ۳۷۸