باب نهم بخش ۱- نقدوهّابیان درباره زیارت

باب نهم بخش ۱- نقدوهّابیان درباره زیارت

حیات انبیا  ع و شهدا و دیگر مردگان
حیات انبیا  علیهم ‏السلام

از اَنس نقل شده که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله فرمود :الأنبیاء ـ صلواتُ اللّه‏ علیهم ـ أحیاءٌ فی قُبُورهم یُصَلُّون ؛[۱]پیامبران ـ درود خدا بر آنان باد ـ زنده ‏اند ، در قبرهاشان نماز مى ‏گزارند .
نیز از اَنس از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله روایت شده که فرمود :إنَّ الأَنبیاء لا یُتْرَکونَ فی قُبُورهم بعد أربعین لیلة ، ولکنَّهُم یُصَلُّون بینَ یَدَی اللّه‏ تعالى  حَتّى  یُنْفَخُ فی الصُّور ؛[۲]همانا ، انبیا ـ بعد از چهل شب ـ در قبرهاشان رهانمى ‏شوند ، آنان تا زمانى  که در صُور دمیده شود ، پیش خداى  متعال نماز مى ‏گزارند .در حدیث معراج آمده است که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله موسى   علیه ‏السلام را ایستاده درحال نماز ، در قبرش دید ، سپس موسى  و دیگران به بیت المقدس سیرداده شدند (چنان که پیامبر ما سیر داده شد)

و آن گاه آنان به آسمان‏هاعروج یافتند (چنان که پیامبر ما عروج داده شده) .از رهنمون‏ها در این زمینه ، حدیث اَوس بن اَوْس است که مى ‏گوید ، رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله فرمود :بهترین روزهاتان جمعه است (آدم در روز جمعه خلق شد و در آن از دنیا رفت ، نفخه [ قیامت و صور ] و همگان بیهوش [ و بى ‏جان ] شدن ، در روز جمعه است) در این روز ، بر من زیاد صلوات بفرستید که آنها بر من عرضه مى ‏شوند .گفتند : چگونه صلوات ما به تو مى ‏رسد ، در حالى  که پوسیده ‏اى  ؟!فرمود : خداى  متعال ، بر زمین ، خوردنِ اَجساد انبیا راحرام ساخت .[۳]بَیْهقى  مى ‏گوید : این حدیث ، شواهدى  دارد ، از جمله[۴] : پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله فرمود : در هر کدام از جایگاه‏هاى  قیامت ، کسانى  ازشما به من نزدیک‏ترند که در دنیا بیشتر به من صلوات بفرستند ؛ هرکه در روز و شب جمعه بر من صلوات فرستد ، خدا صد حاجت (۷۰حاجت دنیایى  و ۳۰ حاجت آخرتى ) او را برآورد ، سپس فرشته ‏اى  رابر این کار بگمارد … در حدیث آمده است که : صلواتِ شما ـ هر جا که باشید ـ به من مى ‏رسد . و در حدیث مى ‏خوانیم : هیچ کس بر من سلام نمى ‏فرستد مگر اینکه خدا روحم را بر من باز مى ‏گرداند که جواب سلامش را بدهم . و در حدیث آمده است : خدا فرشتگانى  دارد که گردشگرند ،سلام امّتم را به من مى ‏رسانند . و در حدیث مى ‏خوانیم : هرکه نزد قبرم بر من صلوات بفرستد ، آن را مى ‏شنوم .بَیْهقى  مى ‏گوید : انبیا ـ مانند شهدا ـ نزد پروردگارشان ، زنده ‏اند . آنگاه که در صور ، نفخه اوّل دمیده شود ، همه بى ‏جان مى ‏گردند ، سپس مرگى  نخواهد بود مگر بیهوشى  ، و موسى  در این میان از کسانى  است که خدا استثنا کرد و فرمود : « إِلاَّ مَنْ شَاءَ اللَّهُ »[۵] (مگر آن را که خدابخواهد) شعور موسى  ـ در این حالت ـ از دست نمى ‏رود و این ، به حساب بیهوشى  او در کوه طور است .شهدا نیز ، از موارد استثنایند .در سُنَن ابن ماجه آمده است : نبى ّ خدا زنده است و روزى  داده مى ‏شود .[۶]در حدیث ابن مُسَیَّب مى خوانیم : پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله انبیا را در بیت المقدس دیدار کرد .در حدیث اَنَس آمده است که خدا آدم و دیگر انبیا را برانگیخت ،رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله در آن شب آنان را امامت کرد .از ابوذر نقل شده که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله موسى  بن عمران را در آسمان ششم دید .نیز در اَحادیث معراج ، شواهد فراوانى  بر حیاتِ انبیا  علیهم ‏السلام مى ‏توان یافت ، از جمله : پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله در آسمان دنیا آدم را دید … مردى  را در یمین و یسارخویش دید که مى ‏خندید و مى ‏گریست ، فرمود : مرحبا به صالح پیامبر .. و ابراهیم را در آسمان هفتم یافت در حالى  که پشتش را به «بیت المعمور» تکیه داده بود … نیز آمده است که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله فرمود : خود را در میان جماعتِ انبیا یافتم ؛ موسى  که ایستاده بود و نماز مى ‏گزارد ، … عیسى  که شباهت زیاى  به عُرْوَة بن مسعود داشت ، ابراهیم که شبیه ‏ترین مردمان به من بود …یونس را دیدم که بر ناقه سرخ سوار بود و جُبّه‏ اى  پشمین داشت .. . در ذکرِ همه این انبیا ، صفات اَجسام هویداست ، نماز آنان در حال ایستاده و امامت پیامبر بر ایشان ، نیز چنین است .نمى ‏توان گفت که «این کار ، رؤیا بود و در خواب رخ داد و «أَرانی» (به من نمایاند) اشاره به خواب دارد» ؛ زیرا «اسراء» (معراج) و اتفاقاتى  که در آن رخ داد بر اساسِ نظر صحیح (که جمهور سَلَف و خَلَف بیان داشته ‏اند) در بیدارى  بود و به فرض ، در خواب باشد ، رؤیاى  انبیا حق(و راست و درست) است .«أرانی» (به من نمایاند) بر «خواب» دلالت ندارد ؛ چراکه فرمود :«رَأَیْتُنی فی الحِجْر» (خود را در حجر [ اسماعیل ] دیدم) و این سخن رهنمون است به اینکه اسراء ، در بیدارى  روى  داد .درباره این آیه که : « فَلاَ تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقَائِهِ »[۷] (نسبت به دیداراو ، دو دل مباش) قَتاده آن را تفسیر کرده به اینکه پیامبر خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله موسى  را ملاقات کرد .درباره این آیه که : « وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُسُلِنَا »[۸] (ازپیامبرانِ پیش از خو بپرس) گفته ‏اند : پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله شب معراج از آنهاسؤال کرد .قاضى  عِیاض در پاسخ این اشکال که : «انبیا در سراى  آخرت ـ که جاى  عمل وتکلیف نیست ـ چگونه حج مى ‏گزارند ولبیک مى ‏گویند؟!» مى ‏گوید :این اشکال ، چند پاسخ دارد
۱ . انبیا ، مانند شهدا ، بلکه از آنها برترند . شهدا نزد پروردگار شان زنده ‏اند ، پس بعید نیست که حج کنند و نماز گزارند و به آنچه توان دارند در درگاه الهى  تقرّب جویند .

۲ . عمل آخرت ، ذکر و دعاست .

۳ . این رؤیا در خواب بود و غیر از شب معراج است .

۴ . حال دنیایى  انبیا به پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله نمایان شد که چگونه حج مى ‏گزاردند و تلبیه مى ‏گفتند .

۵ . پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله از آنچه درباره انبیا به وى وحى  شد (و اینکه چگونه بودند و زیستند) خبر داد ، هرچند آنان را به چشم ندید .از وجه اوّل و دوّم ، حیات انبیا لازم مى ‏آید ، وجه سوّم در شب اسراء پیش نیامد و وجه چهارم و پنجم ، در خصوص حج و تلبیه ، مى ‏باشد ،نه در آنچه در شبِ معراج پدید آمد .پاسخ صحیح درباره نماز (و مانند آن) دو چیز است :

یک : حکمِ دنیا ، براى  فزونى  سازى  اعمال و پاداش‏ها ، به برزخ کشیده مى ‏شود (که همان جواب اوّل قاضى  است) .

دو : در آخرت ، تکلیف از میان مى ‏رود ، امّا اعمالِ [ بندگان ] از باب لذّت بردن به آنها و خضوع در برابر خدا ، بدون تکلیف رخ مى ‏دهد . ازاین روست که آنان تسبیح مى ‏گویند و دعا مى ‏کنند و قرآن مى ‏خوانند .به سجده پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله هنگامِ شفاعت بنگرید ! آیا این کار ، عبادت وعمل نیست ؟! بنا براین ، انجام این اعمال ، در برزخ ، ناشدنى  نیست و همین بس که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله موسى  را دید که ایستاده در قبر نماز مى ‏گزارد .و نیز بدان جهت که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله و دیگر انبیا ، قبض روح نشدند مگراینکه میان بقا در دنیا و انتقال به آخرت ، مخیّر گردیدند و آخرت رابرگزیدند و بى ‏گمان اگر آنان در دنیا باقى  مى ‏ماندند ، بر اعمال صالحِ خود مى ‏افزودند و سپس به بهشت درمى ‏آمدند . اگر نمى ‏دانستند که این انتقال آنها کمال بیشترى  دارد یا این انتقال ، فزونى  تقرّب به خدا را دراین دنیا از آنان مى ‏ستاند ، آن را اختیار نمى ‏کردند .قرآن نیز بر حیات انبیا دلالت دارد ، خداى  متعال مى ‏فرماید :« وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌعِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ » ؛ [۹]و گمان مبر کسانى  که در راه خدا کشته شدند ، مرده‏ اند !
آنان زنده ‏اند ، نزد پروردگارشان روزى  مى ‏خورند .هرگاه این حیات ، براى  شهید ثابت باشد ، براى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ثابت است ؛ زیرا :

یک : این مقام و مرتبه‏ اى  که به شهید داده شد ، کرامتى  براى  اوست ودرجه ‏اى  که بالاتر از مرتبتِ انبیاست ، در حالى  که ـ بى ‏هیچ تردیدى  ـ پیامبران الهى  از همه شهدا بالاتر و کمال یافته ‏ترند . از این رو ، محال است که کمالى  براى  شهدا باشد و انبیا از آن برخوردار نباشند ؛ به ویژه در این کمال ، که موجب فزونى  تقرُّب و نعمتِ اُنس با خداى  بلند مرتبه است .

دو : این مرتبتى  که براى  شهداست ، پاداش جهاد و جان‏فشانى ‏شان در راه خداست . کسى  که این سنّت را نهاد پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله بود ، او ما را به جهاد فراخواند و به خواست و عنایتِ خدا ، هدایتمان کرد و خود فرمود :هرکه سنّتِ نیکى  را بنیان گذارد ، پاداشِ آن (و اَجرِ کسى  که تا قیامت بدان عمل کند) براى  اوست …[۱۰] احادیثِ صحیح در این زمینه ، فراوان و مشهورند . پس هر اَجرى  که براى  شهید باشد ، براى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله هست ؛ چراکه مانند شهید همه توانش را [ براى  هدایت مردم ] به کار گرفت . حیاتِ پس از مرگ ، نوعى  اجر و پاداش است . افزون بر پاداش‏هاى  ویژه پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله براى  هدایتِ افراد و اعمال و معارف و حالاتى  که آن
حضرت دارد (و همه امّت به یک صدُمِ آنها دست نمى ‏یابند) از پاداشِ شهید نیز برخوردار است .همچنین گوییم : همه کارهاى  نیک و اعمال صالح ما و عباداتِ هر مسلمانى، در کارنامه پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله (افزون بر پاداش‏هاى  ویژه ‏اش) ضبط است و به شمار امّت پاداش‏هاى  مضاعفى  براى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله منظورمى ‏شود که تعداد آنها را جز خداى  متعال نمى ‏داند و عقل از درکِ آنهاعاجز است .آرى  ، هر هدایت یافته و اهل عمل نیکى  ، پاداش دارد ، استادى  که اورا هدایت کرده ، همانند اجر او را داراست و استادِ استادش دو برابراجر دارد و استادِ استادِ استاد ، سه برابر اجر و به همین ترتیب در رتبه ‏هاى بعد پاداش‏ها چند برابر مى ‏شود تا به پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله مى ‏رسد . هرگاه مرتبه دهم را بعد از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله فرض کنیم ، براى  آن حضرت ۱۰۲۴ اجر است و در هدایت یافته یازدهم ، اجر پیامبر به ۲۰۴۸ مى ‏رسدو به همین ترتیب در اَشخاص بعد ـ تا روز قیامت ـ فزونى  مى ‏یابد .هرگاه کثرت صحابه و تابعین و فراوانى  مسلمانان را در هر عصرى  در نظر آوریم ، شمارِ پاداش‏ها به اندازه‏اى  زیاد مى ‏شود که عقل از درکِ حقیقت آن در مى ‏ماند ؛ به عددِ پاداش‏هایى  که بر هر فعلِ صحابه ـ تا قیامت ـ مترتّب مى ‏شود ، براى  آن صحابه هست و آنچه را همه صحابه
دارند ، یکجا پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله دارا مى ‏شود .از این روست که پیشینیان بر پسینیان رجحان مى ‏یابند ؛ چراکه هر اندازه شمار خَلَف فزونى  یابد ، اَجرِ سَلَف بیشتر و چند برابر مى ‏شود .و هرکه این معنا را دریابد و از نعمتِ دانش برخوردار باشد ، به تعلیم و نشرِ علم همّت مى ‏ورزد تا پاداش‏ هایش در زندگى  و پس ازمرگ ، همچنان سیر صعودى  یابد .

سه : پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله از شهداست ؛ چراکه در خیبر مسموم شد و ازگوشتى  که به زهر آغشته بود و در دم هلاک مى ‏ساخت ، خورد . بِشْر بن بَراء (که از آن خورد) هلاک گشت و پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله معجزه آسا زنده ماند .اثرِ زهر پیوسته در او اثر مى ‏کرد تا اینکه در بستر بیمارى  فرمود :لقمه خیبر پیوسته مرا از پا در مى ‏آوَرْد تا اینکه بدین حالم فکند . اکنون زمان آن رسیده که شاهرگ حیاتم جدا شود .[۱۱]علما مى ‏گویند : بدین وسیله ، خدا نبوّت و شهادت را براى  آن حضرت گرد آورد .آرى  ، حیاتى  که براى  شهدا هست به کشته شدن در میدانِ جنگ اختصاص ندارد . این شرط ، تنها براى  بعضى  از احکام دنیایى  مانندغسل و نماز است (نه احکام آخرتى ) در وجود این حیات ، نسبت به پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله شکّى  وجود ندارد .امّا درباره غیر پیامبر و شهدایى  که در میدان جنگ کشته نشده ‏اند ودر شریعتِ شهید به شمار آمده‏ اند (مانند : کسى  که با طاعون ، اسهال ،غرق در آب ، … از پا در مى ‏آید) آیا مى ‏توان گفت که حیاتِ شهدا رادارند ؟

پاسخ ، نیازمند توضیح است ، گوییم :«شهید» یا به معناى  «شاهد» است و یا به معناى«مشهود» . در سبب این نام‏گذارى  اختلاف است .از نضر بن شُمَیِّل نقل شده که : شهید ، همان [ شخص ] «حَى ّ» (زنده)است ؛ زیرا هرکس زنده است شاهد است یا احوال را مشاهده مى ‏کند ؛ شهید پس از آنکه کشته شد ، زنده مى ‏ماند .براساس این قول ، هرکه را شریعت «شهید» مى ‏داند ، زنده است .بنا بر اینکه «شهید» به معناى  فاعل باشد ، وى  ـ روز قیامت ـ شاهد امّت‏هاى  گذشته است و شاهد لطف و رحمتِ خدا مى ‏باشد . و بر این اساس که «شهید» به معناى  مفعول باشد ، بدان معناست که فرشتگانِ رحمت نزدش حضور مى ‏یابند و روحِ وى  را به سراپرده قدسیان بالا مى ‏برند .همه این معانى  در حقّ پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله موجود است .

[ تفسیر حیات پیامبر  ص بعد از مرگ ]

صاحب التلخیص درباره ویژگى ‏هاى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله مى ‏نویسد :أَنّ مالَه بَعْدَ مَوته قائم عَلَى  نَفَقَته وَمِلْکه ؛[۱۲]مال پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله بعد از مرگ آن حضرت ، به ملکِ او باقى است و به هزینه‏ هایش مى ‏رسد .امام الحرمین (جُوَینى ) مى ‏نگارد :إنَّ ما خَلَّفَه بَقِیَ عَلَى  ما کانَ فی حیاته ؛ فکان یُنفِقُ أبوبکرمنه عَلَى  أَهْله وَخَدَمه ، وکانَ یَرى  أَنَّه باقٍ على  ملک رسول اللّه‏  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله فإنَّ الأنبیاءَ أحیاءٌ ؛[۱۳]اموالى  را که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله برجاى  گذارد ، به ملک آن حضرت (مانند زمانِ حیاتش) باقى  ماند . از این رو ، ابوبکر آنها رابه هزینه خانواده وخدمت‏کارانِ آن حضرت مى ‏رسانْد و بر
این عقیده بود که اموالِ پیامبر به ملک او باقى  است ؛چراکه پیامبران زنده‏ اند .این قول ، افزون بر اثبات حیات شهید براى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله اثباتِ حیات در احکام دنیایى  را نیز اقتضا دارد ، در حالى که زبان قرآن به مرگِ آن حضرت گویاست .هرگاه قول مذکور به اثبات رسد ، مى ‏توان گفت : مرگ پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله مرگ موقّت بود و آن حضرت ـ بعد از مرگ ـ زنده شد . انتقالِ اموال [ ازشخص میّت به دیگران ] مشروط به مرگ مستمر [ و همیشگى  ] است وگرنه حیات پایدار ، زندگى  اُخروى  است و بدون شک این حیات پیامبر ، بالاتر و کامل‏تر از حیات شهید است .این حیات براى  روح ، بى ‏اشکال ، ثابت است و از نظر جسم نیز ،اَجساد انبیا علیهم ‏السلام نمى ‏پوسد . باز گشت روح به بدن ، در مرده‏هاى ِ عادى  هست ، چه رسد به شهدا و انبیا . آنچه محلّ بحث است استمرار روح در بدن مى ‏باشد و اینکه آیابدن با روح ، به صورتِ دنیایى ‏اش زنده مى ‏گردد یا اینکه بدن ، بى ‏روح ،آن گونه که خدا مى ‏خواهد زنده است ؟ملازمت حیات با روح ، امرى  عاى  است ، نه عقلى  . حیات بدن رابدون روح ، عقل جایز مى ‏شمارد ؛ اگر خبر صحیحى  در این باره باشد ،باید آن را پیروید .نماز حضرت موسى   علیه‏ السلام در قبر ، شاهد آن است ؛ چراکه نماز ،اقتضا
دارد که جسد زنده باشد ، نیز صفات انبیا در شب معراج ، همه ‏شان ، ویژگى ‏هاى  اجسام ‏اند .از اینکه ارواح ، حیاتِ حقیقى  دارند ، لازم نمى ‏آید که بدن‏ها با آنها باشد (آن گونه که در دنیا هست) و به خوردن و آشامیدن نیازمند باشند و نتوانند از موانع و حجاب‏هاى  مادّى  بگذرند ، بلکه آنها حکم دیگرى دارند و چنین حیاتى  براى  آنها ، امتناع عقلى  ندارد .و امّا ادراکات (مانند علم ، شنیدن …) بدون شک ، ثابت است ، مرده‏ هاى  عادى  این ادراکات را دارند ، چه رسد به انبیا .

حیات شهدا

در اطلاقِ لفظ «حیات» بر شهید (چنان که قرآن به آن گویاست)
اجماع هست ، لیکن علما اختلاف دارند در اینکه آیا این حیات ،حقیقى  است یا مجازى  مى ‏باشد ؟ بر فرض حقیقى  باشد ، هم اکنون این حیات وجود دارد یا مربوط به روز قیامت است ؟ و بر این تقدیر که حیات هم اکنون باشد آیا حیاتِ روحانى  است یا جسمانى  ؟بنابراین ، چهار قول هست ، ضعیف‏ترین آنها این است که آنان روزقیامت زنده مى ‏شوند ، نه اینکه هم اکنون زنده باشند .این قول باطل است ؛ زیرا : خداى  متعال مى ‏فرماید : « وَلکِنْ لاَ تَشْعُرُونَ » ؛[۱۴] لیکن شما زنده بودن آنها را درک نمى ‏کنید .این آیه در خطاب به مؤمنان ، بیان مى ‏دارد که آنان حیاتِ شهدا رادرک نمى ‏کنند . این در حالى  است که مؤمنان حیاتِ قیامتِ آنها رامى ‏دانند و مى ‏فهمند ، حیاتِ هم اکنون آنهاست که جاى  شگفتى  است واحساس نمى ‏شود .و نیز این آیه ، که مى ‏فرماید : « وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ » ؛[۱۵] و به بازماندگانى  که به آنان نپیوسته ‏اند ، بشارتمى ‏دهند .مقصود از این بازماندگان ، برادر دینى  دنیایى  آنهایند که هنوزنمرده ‏اند .
 همچنین احادیث صحیحى  در این باره هست .[۱۶] از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله روایت شده که فرمود :چون برادرانتان در اُحُد شهید شدند ، خدا اَرواح آنان رادر شکم پرنده‏ اى  سبز قرار داد که وارد نهرهاى  بهشت مى ‏شود و از میوه‏هاى  آن مى ‏خورد و به قندیل‏هاى  طلایى  آویزان در سراپرده عرش ، آشیانه دارد .چون خوراک‏ها و نوشیدنى ‏هاى  پاکیزه و گوارایى خواب گاهشان را دریافتند ، گفتند : چه کس به برادرانمان خبر مى ‏دهد که ما در بهشت زنده و روزى ‏مندیم تا درجهاد کاهلى  نورزند و از جنگ روى  برنتابند ؟!خداى  متعال فرمود : من این خبر را از سوى  شما به آنان مى ‏رسانم و این آیه را نازل کرد : « وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً … » ؛[۱۷] گمان مبرید آنان که در راهخدا کشته شدند ، مرده ‏اند …[۱۸]خواهیم گفت که دیگر مردگان در قبرها تقسیم مى ‏شوند به کسانى  که در نعمت به سر مى ‏برند و اَشخاصى  که در عذاب و شکنجه ‏ا ند .
با این وجوه ، ثابت شد که شهیدان ـ هم اکنون ـ حیات دارند ، لیکن بعضى  گفته‏ اند که حیاتِ آنها مجازى  است و در وجه مجاز ، وجوهى  را بیان کرده ‏اند ؛ اینکه از نظر حکم خدایى  ، آنان سزامندِ نعمت در بهشت‏ اند یا ثناى  آنها باقى  است (و دیگر وجوه مجاز) .همه این وجوه ، ضعیف مى ‏باشد ؛ چراکه عدول از حقیقت به مجاز ،بدون دلیل ، است .در نتیجه ، قول جمهور علما این است که شهیدان هم اکنون حیات حقیقى  دارند .

[ حیاتِ شهدا روحانى  است یا جسمانى  ؟ ]

در این زمینه ، دو قول هست :
۱ . حیات شهدا ، تنها حیات روح است (به جهت حدیثى  که آوردیم و اینکه ارواح در شکمِ پرنده‏ اى  سبز جا مى ‏گیرند) و حیاتِ جسمانى پس از بازگشتِ روح به بدن است .
۲ . این حیات ، هم روحى  و هم جسمى  است ؛ چراکه در دیگر
مردگان ، عذاب قبر و نعمت‏هاى  آن براى  روح و جسد (هر دو) است .وقتى  برخوردارى  از نعمت‏ها براى  غیر شهید ، چنین است ، بهره ‏مندى  شهید ، کامل‏تر و والاتر خواهد بود .

قُرطبى  مى ‏نگارد :
اَجساد شهیدان نمى ‏پوسد . در حدیث صحیح از جابررسیده که پدرش وعَمْرو بن جموح ، از کسانى  بودند که در «اُحُد» شهید شدند و در یک قبر دفن گردیدند . سیل قبر آن دو را شکافت ، دیدند که جسد آنها تغییر نکرده است ، یکى ‏شان زخمى  شده بود و دستش را بر زخمش نهاده بود . وى  به همین حالت دفن شد . آن گاه که پس از۴۶ سال ، جسد نمایان گشت ، دستش را از زخمش برداشتند و رها کردند ، دست به حالِ اوّل بازگشت[۱۹] .[۲۰]چون معاویه ـ حدود ۵۰ سال بعد از جنگ اُحُد ـ چشمه ‏اى  را که کشف کرده بود ، سوى  مدینه جارى  ساخت و اَجساد را [ از سر راه به جاى  دیگر ] انتقال مى ‏داد ، بیل ، به پاى  حمزه خورد و از آن خون جارى  شد .[۲۱]جسد عبداللّه‏ بن حرام را چنان یافتند که گویا دیروز دفن شده بود .[۲۲]بارى  ، خبر صحیح رسیده که اَجسادِ انبیا را زمین نمى ‏خورد ، مثلِ آن
درباره شهدا رسیده است و مقصود از شهید ، کسى  است که براى  اعتلاى  «کلمة اللّه‏» جنگیده باشد .

حیاتِ مردگان

درباره شنیدن و سخن گفتنِ مردگان ، در صحیح بخارى  ازپیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله روایت شده که فرمود :هنگامى  که میّت [ مؤمن ] را در قبر مى ‏نهند و کسانش ازآنجا دور مى ‏شوند ، صداى  کفش آنها را مى ‏شنود . دوفرشته مى ‏آید او را مى ‏نشانند و مى ‏پرسند : درباره محمّدچه مى ‏گویى  ؟مى ‏گوید: شهادت مى ‏دهم که او بنده خدا و رسول اوست.به او گویند : جایگاهت را در آتش بنگر ! خدا آن را به جایگاهى  در بهشت جایگزین ساخت …امّا کافر یا منافق ، مى ‏گوید : نمى ‏دانم محمّد چه و که بود !همان سخن را گویم که وِرد زبان مردم است .گویند : [ آنچه را مى ‏بایست ] درنیافتى  و [ به هدایتى نجات بخش ] رهنمون نشدى  ! سپس با گرزى  آهنین برصورتش ضربتى  زنند و اوفریادى  کشد که هر موجودى ،جز آدمى  و پرى  ، آن را بشنوند .[۲۳]در سُنَن تِرمِذى  آمده است که آن دو فرشته به مؤمن مى ‏گویند :همچون نو عروس (که جز محبوب ‏ترین کسانش او را بیدار نکند)بیارام .[۲۴]نیز در صحیح بخارى  آمده است که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله فرمود :
هنگامى  که اشخاص جنازه را بر دوش گیرند ، اگر میّت نیکوکار باشد ، گوید : به پیشم ببرید ؛ و اگر ناصالح باشد ،گوید : اى  واى  ، آن را کجا مى ‏برید ؟!این صدا را هر چیزى  جز انسان مى ‏شنود . اگر آدمى  آن رامى ‏شنفت از هوش مى ‏رفت .[۲۵]
به این احادیث صحیح بنگرید ، شکّى  در آنها نیست ، احتمال مجازدر اینجا نیست . این سخن ، از سوى  میّت ، کلام حقیقى  مى ‏باشد .نیز از احادیثى  که همگان بر آن اتفاق نظر دارند ، این است که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله پس از افکندن اَجساد مشرکان در چاه ، به آنها ندا زد … و به حاضران فرمود : «ما أَنْتُم بِأَسْمَع لِما أَقُول مِنْهم» ؛[۲۶] نسبت به آنچه مى ‏گویم ، شما از آنها شنواتر نیستید .

[۱] .  مجمع الزوائد ۸ : ۲۱۱ .
[۲] .  مغنى  المحتاج ۱ : ۳۴۶ ؛ فتح البارى  ۶ : ۳۵۲ ؛ کنز العمّال ۱۱ : ۴۷۴ ، حدیث ۳۲۲۳۰ .
[۳] .  سنن اَبى  داود ۲ : ۸۸ ، کتاب الصلاة ، باب فی الإستغفار ، حدیث ۱۵۳۱ .
[۴] .  بنگرید به ، السنن الکبرى  ۳ : ۲۴۹ ، کتاب الجمعه ، باب ما یدّخر به فی لیلة الجمعة ویومها ؛ وجلد ۵ ، ص۲۴۵ ، کتاب الحجّ ، باب زیارة قبر النبی  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله .
[۵] .  سوره نمل ۲۷ آیه ۸۷ .
[۶] .  سنن ابن ماجه ۱ : ۵۲۴ ، حدیث ۱۶۳۷ .
[۷] .  سوره سجده ۳۲ آیه ۲۳ .
[۸] .  سوره زخرف ۴۳ آیه ۴۵ .
[۹] .  سوره آل عمران ۳ آیه ۱۶۹ .
[۱۰] .  بنگرید به ، کنز العمّال ۱۵ : ۷۹۰ ، حدیث ۴۳۱۲۶
[۱۱] .  المجموع ۱۸ : ۳۸۹ .
[۱۲] .  مفید العلوم ومُبید الهُموم خوارزمى  : ۵۷ .
[۱۳] .
[۱۴] .  سوره بقره ۲ آیه ۱۵۴ .
[۱۵] .  سوره آل عمران ۳ آیه ۱۷۰ .
[۱۶] .  بنگرید به ، صحیح مسلم ۶ : ۳۸ ، کتاب الامارة ، باب فى  بیان أنّ أرواح الشهداء فى  الجنّة ؛ سنن ترمذى  ۴ : ۲۹۸ ؛ سنن ابن ماجه ۲ : ۹۳۶ ، حدیث ۲۸۰۰ .
[۱۷] .  سوره آل عمران ۳ آیه ۱۶۹ .
[۱۸] .  سنن اَبى  داود ۱ : ۵۶۶ ؛ المستدرک على  الصحیحین ۲ : ۸۸ و۲۹۷ ؛ السنن الکبرى بیهقى  ۹ : ۱۶۳ .
[۱۹] .  الموطأ ۲ : ۴۷۰ ؛ نیل الأوطار ۴ : ۱۶۸ ؛ فتح البارى  ۳ : ۱۷۳ .
[۲۰] .  مورخ برجسته ، عاتق بن غیث بلادى  (مورّخ کتاب مکة المکرّمة وجغرافیّها الیوم)آورده است که : چون منطقه شهدا ـ در مکّه ـ براى  تأسیس ساختمان‏هایى  خاک‏بردارى  شد ، بر قبرى  دست یافتند که جسد تازه‏اى  در آن بود و دستِ میّت بر سینه ‏اش بود . آن گاه که دست را از سینه کنار مى ‏زدند ، خون جارى  مى ‏شد و زمانى  که جایش مى ‏گذاشتند خون بند مى ‏آمد .
جسد را در همان جا رها کردند و رویش را پوشاندند .این مکان ، به نامِ «فخّ» معروف است . جایى  که در سال ۱۳۱ هجرى میان گروهى  از اهل بیت و امویان ، جنگ روى  داد .
[۲۱] .  بنگرید به ، البدایة والنهایه ۴ : ۴۹ ؛ السیرة النبویّة ۳ : ۸۶ .
[۲۲] .  همان .
[۲۳]صحیح بخارى  ۲ : ۵۶۷ ، باب ۸۵۲ ، حدیث ۱۲۴۸ .
[۲۴] .  سنن ترمذى  ۲ : ۲۶۷ .
[۲۵] .  صحیح بخارى  ۲ : ۸۸ .
[۲۶] .  صحیح بخارى  ۱ : ۶۱ و جلد ۲ ، ص۹ و۱۰۳ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۱۶۶ ؛ مسند ۱ : ۲۲۵ (و جلد ۵ ، ص۳۵ و۳۹ و۳۶۶) ؛ سنن ابن ماجه ۱ : ۱۲۵ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


5 + نُه =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>