حیات انبیا ع و شهدا و دیگر مردگان حیات انبیا علیهم السلام
از اَنس نقل شده که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :الأنبیاء ـ صلواتُ اللّه علیهم ـ أحیاءٌ فی قُبُورهم یُصَلُّون ؛[۱]پیامبران ـ درود خدا بر آنان باد ـ زنده اند ، در قبرهاشان نماز مى گزارند . نیز از اَنس از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت شده که فرمود :إنَّ الأَنبیاء لا یُتْرَکونَ فی قُبُورهم بعد أربعین لیلة ، ولکنَّهُم یُصَلُّون بینَ یَدَی اللّه تعالى حَتّى یُنْفَخُ فی الصُّور ؛[۲]همانا ، انبیا ـ بعد از چهل شب ـ در قبرهاشان رهانمى شوند ، آنان تا زمانى که در صُور دمیده شود ، پیش خداى متعال نماز مى گزارند .در حدیث معراج آمده است که پیامبر صلى الله علیه وآله موسى علیه السلام را ایستاده درحال نماز ، در قبرش دید ، سپس موسى و دیگران به بیت المقدس سیرداده شدند (چنان که پیامبر ما سیر داده شد)
و آن گاه آنان به آسمانهاعروج یافتند (چنان که پیامبر ما عروج داده شده) .از رهنمونها در این زمینه ، حدیث اَوس بن اَوْس است که مى گوید ، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود :بهترین روزهاتان جمعه است (آدم در روز جمعه خلق شد و در آن از دنیا رفت ، نفخه [ قیامت و صور ] و همگان بیهوش [ و بى جان ] شدن ، در روز جمعه است) در این روز ، بر من زیاد صلوات بفرستید که آنها بر من عرضه مى شوند .گفتند : چگونه صلوات ما به تو مى رسد ، در حالى که پوسیده اى ؟!فرمود : خداى متعال ، بر زمین ، خوردنِ اَجساد انبیا راحرام ساخت .[۳]بَیْهقى مى گوید : این حدیث ، شواهدى دارد ، از جمله[۴] : پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : در هر کدام از جایگاههاى قیامت ، کسانى ازشما به من نزدیکترند که در دنیا بیشتر به من صلوات بفرستند ؛ هرکه در روز و شب جمعه بر من صلوات فرستد ، خدا صد حاجت (۷۰حاجت دنیایى و ۳۰ حاجت آخرتى ) او را برآورد ، سپس فرشته اى رابر این کار بگمارد … در حدیث آمده است که : صلواتِ شما ـ هر جا که باشید ـ به من مى رسد . و در حدیث مى خوانیم : هیچ کس بر من سلام نمى فرستد مگر اینکه خدا روحم را بر من باز مى گرداند که جواب سلامش را بدهم . و در حدیث آمده است : خدا فرشتگانى دارد که گردشگرند ،سلام امّتم را به من مى رسانند . و در حدیث مى خوانیم : هرکه نزد قبرم بر من صلوات بفرستد ، آن را مى شنوم .بَیْهقى مى گوید : انبیا ـ مانند شهدا ـ نزد پروردگارشان ، زنده اند . آنگاه که در صور ، نفخه اوّل دمیده شود ، همه بى جان مى گردند ، سپس مرگى نخواهد بود مگر بیهوشى ، و موسى در این میان از کسانى است که خدا استثنا کرد و فرمود : « إِلاَّ مَنْ شَاءَ اللَّهُ »[۵] (مگر آن را که خدابخواهد) شعور موسى ـ در این حالت ـ از دست نمى رود و این ، به حساب بیهوشى او در کوه طور است .شهدا نیز ، از موارد استثنایند .در سُنَن ابن ماجه آمده است : نبى ّ خدا زنده است و روزى داده مى شود .[۶]در حدیث ابن مُسَیَّب مى خوانیم : پیامبر صلى الله علیه وآله انبیا را در بیت المقدس دیدار کرد .در حدیث اَنَس آمده است که خدا آدم و دیگر انبیا را برانگیخت ،رسول خدا صلى الله علیه وآله در آن شب آنان را امامت کرد .از ابوذر نقل شده که پیامبر صلى الله علیه وآله موسى بن عمران را در آسمان ششم دید .نیز در اَحادیث معراج ، شواهد فراوانى بر حیاتِ انبیا علیهم السلام مى توان یافت ، از جمله : پیامبر صلى الله علیه وآله در آسمان دنیا آدم را دید … مردى را در یمین و یسارخویش دید که مى خندید و مى گریست ، فرمود : مرحبا به صالح پیامبر .. و ابراهیم را در آسمان هفتم یافت در حالى که پشتش را به «بیت المعمور» تکیه داده بود … نیز آمده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : خود را در میان جماعتِ انبیا یافتم ؛ موسى که ایستاده بود و نماز مى گزارد ، … عیسى که شباهت زیاى به عُرْوَة بن مسعود داشت ، ابراهیم که شبیه ترین مردمان به من بود …یونس را دیدم که بر ناقه سرخ سوار بود و جُبّه اى پشمین داشت .. . در ذکرِ همه این انبیا ، صفات اَجسام هویداست ، نماز آنان در حال ایستاده و امامت پیامبر بر ایشان ، نیز چنین است .نمى توان گفت که «این کار ، رؤیا بود و در خواب رخ داد و «أَرانی» (به من نمایاند) اشاره به خواب دارد» ؛ زیرا «اسراء» (معراج) و اتفاقاتى که در آن رخ داد بر اساسِ نظر صحیح (که جمهور سَلَف و خَلَف بیان داشته اند) در بیدارى بود و به فرض ، در خواب باشد ، رؤیاى انبیا حق(و راست و درست) است .«أرانی» (به من نمایاند) بر «خواب» دلالت ندارد ؛ چراکه فرمود :«رَأَیْتُنی فی الحِجْر» (خود را در حجر [ اسماعیل ] دیدم) و این سخن رهنمون است به اینکه اسراء ، در بیدارى روى داد .درباره این آیه که : « فَلاَ تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقَائِهِ »[۷] (نسبت به دیداراو ، دو دل مباش) قَتاده آن را تفسیر کرده به اینکه پیامبر خدا صلى الله علیه وآله موسى را ملاقات کرد .درباره این آیه که : « وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُسُلِنَا »[۸] (ازپیامبرانِ پیش از خو بپرس) گفته اند : پیامبر صلى الله علیه وآله شب معراج از آنهاسؤال کرد .قاضى عِیاض در پاسخ این اشکال که : «انبیا در سراى آخرت ـ که جاى عمل وتکلیف نیست ـ چگونه حج مى گزارند ولبیک مى گویند؟!» مى گوید :این اشکال ، چند پاسخ دارد ۱ . انبیا ، مانند شهدا ، بلکه از آنها برترند . شهدا نزد پروردگار شان زنده اند ، پس بعید نیست که حج کنند و نماز گزارند و به آنچه توان دارند در درگاه الهى تقرّب جویند .
۲ . عمل آخرت ، ذکر و دعاست .
۳ . این رؤیا در خواب بود و غیر از شب معراج است .
۴ . حال دنیایى انبیا به پیامبر صلى الله علیه وآله نمایان شد که چگونه حج مى گزاردند و تلبیه مى گفتند .
۵ . پیامبر صلى الله علیه وآله از آنچه درباره انبیا به وى وحى شد (و اینکه چگونه بودند و زیستند) خبر داد ، هرچند آنان را به چشم ندید .از وجه اوّل و دوّم ، حیات انبیا لازم مى آید ، وجه سوّم در شب اسراء پیش نیامد و وجه چهارم و پنجم ، در خصوص حج و تلبیه ، مى باشد ،نه در آنچه در شبِ معراج پدید آمد .پاسخ صحیح درباره نماز (و مانند آن) دو چیز است :
یک : حکمِ دنیا ، براى فزونى سازى اعمال و پاداشها ، به برزخ کشیده مى شود (که همان جواب اوّل قاضى است) .
دو : در آخرت ، تکلیف از میان مى رود ، امّا اعمالِ [ بندگان ] از باب لذّت بردن به آنها و خضوع در برابر خدا ، بدون تکلیف رخ مى دهد . ازاین روست که آنان تسبیح مى گویند و دعا مى کنند و قرآن مى خوانند .به سجده پیامبر صلى الله علیه وآله هنگامِ شفاعت بنگرید ! آیا این کار ، عبادت وعمل نیست ؟! بنا براین ، انجام این اعمال ، در برزخ ، ناشدنى نیست و همین بس که پیامبر صلى الله علیه وآله موسى را دید که ایستاده در قبر نماز مى گزارد .و نیز بدان جهت که پیامبر صلى الله علیه وآله و دیگر انبیا ، قبض روح نشدند مگراینکه میان بقا در دنیا و انتقال به آخرت ، مخیّر گردیدند و آخرت رابرگزیدند و بى گمان اگر آنان در دنیا باقى مى ماندند ، بر اعمال صالحِ خود مى افزودند و سپس به بهشت درمى آمدند . اگر نمى دانستند که این انتقال آنها کمال بیشترى دارد یا این انتقال ، فزونى تقرّب به خدا را دراین دنیا از آنان مى ستاند ، آن را اختیار نمى کردند .قرآن نیز بر حیات انبیا دلالت دارد ، خداى متعال مى فرماید :« وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌعِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ » ؛ [۹]و گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند ، مرده اند ! آنان زنده اند ، نزد پروردگارشان روزى مى خورند .هرگاه این حیات ، براى شهید ثابت باشد ، براى پیامبر صلى الله علیه وآله ثابت است ؛ زیرا :
یک : این مقام و مرتبه اى که به شهید داده شد ، کرامتى براى اوست ودرجه اى که بالاتر از مرتبتِ انبیاست ، در حالى که ـ بى هیچ تردیدى ـ پیامبران الهى از همه شهدا بالاتر و کمال یافته ترند . از این رو ، محال است که کمالى براى شهدا باشد و انبیا از آن برخوردار نباشند ؛ به ویژه در این کمال ، که موجب فزونى تقرُّب و نعمتِ اُنس با خداى بلند مرتبه است .
دو : این مرتبتى که براى شهداست ، پاداش جهاد و جانفشانى شان در راه خداست . کسى که این سنّت را نهاد پیامبر صلى الله علیه وآله بود ، او ما را به جهاد فراخواند و به خواست و عنایتِ خدا ، هدایتمان کرد و خود فرمود :هرکه سنّتِ نیکى را بنیان گذارد ، پاداشِ آن (و اَجرِ کسى که تا قیامت بدان عمل کند) براى اوست …[۱۰] احادیثِ صحیح در این زمینه ، فراوان و مشهورند . پس هر اَجرى که براى شهید باشد ، براى پیامبر صلى الله علیه وآله هست ؛ چراکه مانند شهید همه توانش را [ براى هدایت مردم ] به کار گرفت . حیاتِ پس از مرگ ، نوعى اجر و پاداش است . افزون بر پاداشهاى ویژه پیامبر صلى الله علیه وآله براى هدایتِ افراد و اعمال و معارف و حالاتى که آن حضرت دارد (و همه امّت به یک صدُمِ آنها دست نمى یابند) از پاداشِ شهید نیز برخوردار است .همچنین گوییم : همه کارهاى نیک و اعمال صالح ما و عباداتِ هر مسلمانى، در کارنامه پیامبر صلى الله علیه وآله (افزون بر پاداشهاى ویژه اش) ضبط است و به شمار امّت پاداشهاى مضاعفى براى پیامبر صلى الله علیه وآله منظورمى شود که تعداد آنها را جز خداى متعال نمى داند و عقل از درکِ آنهاعاجز است .آرى ، هر هدایت یافته و اهل عمل نیکى ، پاداش دارد ، استادى که اورا هدایت کرده ، همانند اجر او را داراست و استادِ استادش دو برابراجر دارد و استادِ استادِ استاد ، سه برابر اجر و به همین ترتیب در رتبه هاى بعد پاداشها چند برابر مى شود تا به پیامبر صلى الله علیه وآله مى رسد . هرگاه مرتبه دهم را بعد از پیامبر صلى الله علیه وآله فرض کنیم ، براى آن حضرت ۱۰۲۴ اجر است و در هدایت یافته یازدهم ، اجر پیامبر به ۲۰۴۸ مى رسدو به همین ترتیب در اَشخاص بعد ـ تا روز قیامت ـ فزونى مى یابد .هرگاه کثرت صحابه و تابعین و فراوانى مسلمانان را در هر عصرى در نظر آوریم ، شمارِ پاداشها به اندازهاى زیاد مى شود که عقل از درکِ حقیقت آن در مى ماند ؛ به عددِ پاداشهایى که بر هر فعلِ صحابه ـ تا قیامت ـ مترتّب مى شود ، براى آن صحابه هست و آنچه را همه صحابه دارند ، یکجا پیامبر صلى الله علیه وآله دارا مى شود .از این روست که پیشینیان بر پسینیان رجحان مى یابند ؛ چراکه هر اندازه شمار خَلَف فزونى یابد ، اَجرِ سَلَف بیشتر و چند برابر مى شود .و هرکه این معنا را دریابد و از نعمتِ دانش برخوردار باشد ، به تعلیم و نشرِ علم همّت مى ورزد تا پاداش هایش در زندگى و پس ازمرگ ، همچنان سیر صعودى یابد .
سه : پیامبر صلى الله علیه وآله از شهداست ؛ چراکه در خیبر مسموم شد و ازگوشتى که به زهر آغشته بود و در دم هلاک مى ساخت ، خورد . بِشْر بن بَراء (که از آن خورد) هلاک گشت و پیامبر صلى الله علیه وآله معجزه آسا زنده ماند .اثرِ زهر پیوسته در او اثر مى کرد تا اینکه در بستر بیمارى فرمود :لقمه خیبر پیوسته مرا از پا در مى آوَرْد تا اینکه بدین حالم فکند . اکنون زمان آن رسیده که شاهرگ حیاتم جدا شود .[۱۱]علما مى گویند : بدین وسیله ، خدا نبوّت و شهادت را براى آن حضرت گرد آورد .آرى ، حیاتى که براى شهدا هست به کشته شدن در میدانِ جنگ اختصاص ندارد . این شرط ، تنها براى بعضى از احکام دنیایى مانندغسل و نماز است (نه احکام آخرتى ) در وجود این حیات ، نسبت به پیامبر صلى الله علیه وآله شکّى وجود ندارد .امّا درباره غیر پیامبر و شهدایى که در میدان جنگ کشته نشده اند ودر شریعتِ شهید به شمار آمده اند (مانند : کسى که با طاعون ، اسهال ،غرق در آب ، … از پا در مى آید) آیا مى توان گفت که حیاتِ شهدا رادارند ؟
پاسخ ، نیازمند توضیح است ، گوییم :«شهید» یا به معناى «شاهد» است و یا به معناى«مشهود» . در سبب این نامگذارى اختلاف است .از نضر بن شُمَیِّل نقل شده که : شهید ، همان [ شخص ] «حَى ّ» (زنده)است ؛ زیرا هرکس زنده است شاهد است یا احوال را مشاهده مى کند ؛ شهید پس از آنکه کشته شد ، زنده مى ماند .براساس این قول ، هرکه را شریعت «شهید» مى داند ، زنده است .بنا بر اینکه «شهید» به معناى فاعل باشد ، وى ـ روز قیامت ـ شاهد امّتهاى گذشته است و شاهد لطف و رحمتِ خدا مى باشد . و بر این اساس که «شهید» به معناى مفعول باشد ، بدان معناست که فرشتگانِ رحمت نزدش حضور مى یابند و روحِ وى را به سراپرده قدسیان بالا مى برند .همه این معانى در حقّ پیامبر صلى الله علیه وآله موجود است .
[ تفسیر حیات پیامبر ص بعد از مرگ ]
صاحب التلخیص درباره ویژگى هاى پیامبر صلى الله علیه وآله مى نویسد :أَنّ مالَه بَعْدَ مَوته قائم عَلَى نَفَقَته وَمِلْکه ؛[۱۲]مال پیامبر صلى الله علیه وآله بعد از مرگ آن حضرت ، به ملکِ او باقى است و به هزینه هایش مى رسد .امام الحرمین (جُوَینى ) مى نگارد :إنَّ ما خَلَّفَه بَقِیَ عَلَى ما کانَ فی حیاته ؛ فکان یُنفِقُ أبوبکرمنه عَلَى أَهْله وَخَدَمه ، وکانَ یَرى أَنَّه باقٍ على ملک رسول اللّه صلى الله علیه وآله فإنَّ الأنبیاءَ أحیاءٌ ؛[۱۳]اموالى را که پیامبر صلى الله علیه وآله برجاى گذارد ، به ملک آن حضرت (مانند زمانِ حیاتش) باقى ماند . از این رو ، ابوبکر آنها رابه هزینه خانواده وخدمتکارانِ آن حضرت مى رسانْد و بر این عقیده بود که اموالِ پیامبر به ملک او باقى است ؛چراکه پیامبران زنده اند .این قول ، افزون بر اثبات حیات شهید براى پیامبر صلى الله علیه وآله اثباتِ حیات در احکام دنیایى را نیز اقتضا دارد ، در حالى که زبان قرآن به مرگِ آن حضرت گویاست .هرگاه قول مذکور به اثبات رسد ، مى توان گفت : مرگ پیامبر صلى الله علیه وآله مرگ موقّت بود و آن حضرت ـ بعد از مرگ ـ زنده شد . انتقالِ اموال [ ازشخص میّت به دیگران ] مشروط به مرگ مستمر [ و همیشگى ] است وگرنه حیات پایدار ، زندگى اُخروى است و بدون شک این حیات پیامبر ، بالاتر و کاملتر از حیات شهید است .این حیات براى روح ، بى اشکال ، ثابت است و از نظر جسم نیز ،اَجساد انبیا علیهم السلام نمى پوسد . باز گشت روح به بدن ، در مردههاى ِ عادى هست ، چه رسد به شهدا و انبیا . آنچه محلّ بحث است استمرار روح در بدن مى باشد و اینکه آیابدن با روح ، به صورتِ دنیایى اش زنده مى گردد یا اینکه بدن ، بى روح ،آن گونه که خدا مى خواهد زنده است ؟ملازمت حیات با روح ، امرى عاى است ، نه عقلى . حیات بدن رابدون روح ، عقل جایز مى شمارد ؛ اگر خبر صحیحى در این باره باشد ،باید آن را پیروید .نماز حضرت موسى علیه السلام در قبر ، شاهد آن است ؛ چراکه نماز ،اقتضا دارد که جسد زنده باشد ، نیز صفات انبیا در شب معراج ، همه شان ، ویژگى هاى اجسام اند .از اینکه ارواح ، حیاتِ حقیقى دارند ، لازم نمى آید که بدنها با آنها باشد (آن گونه که در دنیا هست) و به خوردن و آشامیدن نیازمند باشند و نتوانند از موانع و حجابهاى مادّى بگذرند ، بلکه آنها حکم دیگرى دارند و چنین حیاتى براى آنها ، امتناع عقلى ندارد .و امّا ادراکات (مانند علم ، شنیدن …) بدون شک ، ثابت است ، مرده هاى عادى این ادراکات را دارند ، چه رسد به انبیا .
حیات شهدا
در اطلاقِ لفظ «حیات» بر شهید (چنان که قرآن به آن گویاست) اجماع هست ، لیکن علما اختلاف دارند در اینکه آیا این حیات ،حقیقى است یا مجازى مى باشد ؟ بر فرض حقیقى باشد ، هم اکنون این حیات وجود دارد یا مربوط به روز قیامت است ؟ و بر این تقدیر که حیات هم اکنون باشد آیا حیاتِ روحانى است یا جسمانى ؟بنابراین ، چهار قول هست ، ضعیفترین آنها این است که آنان روزقیامت زنده مى شوند ، نه اینکه هم اکنون زنده باشند .این قول باطل است ؛ زیرا : خداى متعال مى فرماید : « وَلکِنْ لاَ تَشْعُرُونَ » ؛[۱۴] لیکن شما زنده بودن آنها را درک نمى کنید .این آیه در خطاب به مؤمنان ، بیان مى دارد که آنان حیاتِ شهدا رادرک نمى کنند . این در حالى است که مؤمنان حیاتِ قیامتِ آنها رامى دانند و مى فهمند ، حیاتِ هم اکنون آنهاست که جاى شگفتى است واحساس نمى شود .و نیز این آیه ، که مى فرماید : « وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ » ؛[۱۵] و به بازماندگانى که به آنان نپیوسته اند ، بشارتمى دهند .مقصود از این بازماندگان ، برادر دینى دنیایى آنهایند که هنوزنمرده اند . همچنین احادیث صحیحى در این باره هست .[۱۶] از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت شده که فرمود :چون برادرانتان در اُحُد شهید شدند ، خدا اَرواح آنان رادر شکم پرنده اى سبز قرار داد که وارد نهرهاى بهشت مى شود و از میوههاى آن مى خورد و به قندیلهاى طلایى آویزان در سراپرده عرش ، آشیانه دارد .چون خوراکها و نوشیدنى هاى پاکیزه و گوارایى خواب گاهشان را دریافتند ، گفتند : چه کس به برادرانمان خبر مى دهد که ما در بهشت زنده و روزى مندیم تا درجهاد کاهلى نورزند و از جنگ روى برنتابند ؟!خداى متعال فرمود : من این خبر را از سوى شما به آنان مى رسانم و این آیه را نازل کرد : « وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً … » ؛[۱۷] گمان مبرید آنان که در راهخدا کشته شدند ، مرده اند …[۱۸]خواهیم گفت که دیگر مردگان در قبرها تقسیم مى شوند به کسانى که در نعمت به سر مى برند و اَشخاصى که در عذاب و شکنجه ا ند . با این وجوه ، ثابت شد که شهیدان ـ هم اکنون ـ حیات دارند ، لیکن بعضى گفته اند که حیاتِ آنها مجازى است و در وجه مجاز ، وجوهى را بیان کرده اند ؛ اینکه از نظر حکم خدایى ، آنان سزامندِ نعمت در بهشت اند یا ثناى آنها باقى است (و دیگر وجوه مجاز) .همه این وجوه ، ضعیف مى باشد ؛ چراکه عدول از حقیقت به مجاز ،بدون دلیل ، است .در نتیجه ، قول جمهور علما این است که شهیدان هم اکنون حیات حقیقى دارند .
[ حیاتِ شهدا روحانى است یا جسمانى ؟ ]
در این زمینه ، دو قول هست : ۱ . حیات شهدا ، تنها حیات روح است (به جهت حدیثى که آوردیم و اینکه ارواح در شکمِ پرنده اى سبز جا مى گیرند) و حیاتِ جسمانى پس از بازگشتِ روح به بدن است . ۲ . این حیات ، هم روحى و هم جسمى است ؛ چراکه در دیگر مردگان ، عذاب قبر و نعمتهاى آن براى روح و جسد (هر دو) است .وقتى برخوردارى از نعمتها براى غیر شهید ، چنین است ، بهره مندى شهید ، کاملتر و والاتر خواهد بود .
قُرطبى مى نگارد : اَجساد شهیدان نمى پوسد . در حدیث صحیح از جابررسیده که پدرش وعَمْرو بن جموح ، از کسانى بودند که در «اُحُد» شهید شدند و در یک قبر دفن گردیدند . سیل قبر آن دو را شکافت ، دیدند که جسد آنها تغییر نکرده است ، یکى شان زخمى شده بود و دستش را بر زخمش نهاده بود . وى به همین حالت دفن شد . آن گاه که پس از۴۶ سال ، جسد نمایان گشت ، دستش را از زخمش برداشتند و رها کردند ، دست به حالِ اوّل بازگشت[۱۹] .[۲۰]چون معاویه ـ حدود ۵۰ سال بعد از جنگ اُحُد ـ چشمه اى را که کشف کرده بود ، سوى مدینه جارى ساخت و اَجساد را [ از سر راه به جاى دیگر ] انتقال مى داد ، بیل ، به پاى حمزه خورد و از آن خون جارى شد .[۲۱]جسد عبداللّه بن حرام را چنان یافتند که گویا دیروز دفن شده بود .[۲۲]بارى ، خبر صحیح رسیده که اَجسادِ انبیا را زمین نمى خورد ، مثلِ آن درباره شهدا رسیده است و مقصود از شهید ، کسى است که براى اعتلاى «کلمة اللّه» جنگیده باشد .
حیاتِ مردگان
درباره شنیدن و سخن گفتنِ مردگان ، در صحیح بخارى ازپیامبر صلى الله علیه وآله روایت شده که فرمود :هنگامى که میّت [ مؤمن ] را در قبر مى نهند و کسانش ازآنجا دور مى شوند ، صداى کفش آنها را مى شنود . دوفرشته مى آید او را مى نشانند و مى پرسند : درباره محمّدچه مى گویى ؟مى گوید: شهادت مى دهم که او بنده خدا و رسول اوست.به او گویند : جایگاهت را در آتش بنگر ! خدا آن را به جایگاهى در بهشت جایگزین ساخت …امّا کافر یا منافق ، مى گوید : نمى دانم محمّد چه و که بود !همان سخن را گویم که وِرد زبان مردم است .گویند : [ آنچه را مى بایست ] درنیافتى و [ به هدایتى نجات بخش ] رهنمون نشدى ! سپس با گرزى آهنین برصورتش ضربتى زنند و اوفریادى کشد که هر موجودى ،جز آدمى و پرى ، آن را بشنوند .[۲۳]در سُنَن تِرمِذى آمده است که آن دو فرشته به مؤمن مى گویند :همچون نو عروس (که جز محبوب ترین کسانش او را بیدار نکند)بیارام .[۲۴]نیز در صحیح بخارى آمده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : هنگامى که اشخاص جنازه را بر دوش گیرند ، اگر میّت نیکوکار باشد ، گوید : به پیشم ببرید ؛ و اگر ناصالح باشد ،گوید : اى واى ، آن را کجا مى برید ؟!این صدا را هر چیزى جز انسان مى شنود . اگر آدمى آن رامى شنفت از هوش مى رفت .[۲۵] به این احادیث صحیح بنگرید ، شکّى در آنها نیست ، احتمال مجازدر اینجا نیست . این سخن ، از سوى میّت ، کلام حقیقى مى باشد .نیز از احادیثى که همگان بر آن اتفاق نظر دارند ، این است که پیامبر صلى الله علیه وآله پس از افکندن اَجساد مشرکان در چاه ، به آنها ندا زد … و به حاضران فرمود : «ما أَنْتُم بِأَسْمَع لِما أَقُول مِنْهم» ؛[۲۶] نسبت به آنچه مى گویم ، شما از آنها شنواتر نیستید .
[۱] . مجمع الزوائد ۸ : ۲۱۱ . [۲] . مغنى المحتاج ۱ : ۳۴۶ ؛ فتح البارى ۶ : ۳۵۲ ؛ کنز العمّال ۱۱ : ۴۷۴ ، حدیث ۳۲۲۳۰ . [۳] . سنن اَبى داود ۲ : ۸۸ ، کتاب الصلاة ، باب فی الإستغفار ، حدیث ۱۵۳۱ . [۴] . بنگرید به ، السنن الکبرى ۳ : ۲۴۹ ، کتاب الجمعه ، باب ما یدّخر به فی لیلة الجمعة ویومها ؛ وجلد ۵ ، ص۲۴۵ ، کتاب الحجّ ، باب زیارة قبر النبی صلى الله علیه وآله . [۵] . سوره نمل ۲۷ آیه ۸۷ . [۶] . سنن ابن ماجه ۱ : ۵۲۴ ، حدیث ۱۶۳۷ . [۷] . سوره سجده ۳۲ آیه ۲۳ . [۸] . سوره زخرف ۴۳ آیه ۴۵ . [۹] . سوره آل عمران ۳ آیه ۱۶۹ . [۱۰] . بنگرید به ، کنز العمّال ۱۵ : ۷۹۰ ، حدیث ۴۳۱۲۶ [۱۱] . المجموع ۱۸ : ۳۸۹ . [۱۲] . مفید العلوم ومُبید الهُموم خوارزمى : ۵۷ . [۱۳] . [۱۴] . سوره بقره ۲ آیه ۱۵۴ . [۱۵] . سوره آل عمران ۳ آیه ۱۷۰ . [۱۶] . بنگرید به ، صحیح مسلم ۶ : ۳۸ ، کتاب الامارة ، باب فى بیان أنّ أرواح الشهداء فى الجنّة ؛ سنن ترمذى ۴ : ۲۹۸ ؛ سنن ابن ماجه ۲ : ۹۳۶ ، حدیث ۲۸۰۰ . [۱۷] . سوره آل عمران ۳ آیه ۱۶۹ . [۱۸] . سنن اَبى داود ۱ : ۵۶۶ ؛ المستدرک على الصحیحین ۲ : ۸۸ و۲۹۷ ؛ السنن الکبرى بیهقى ۹ : ۱۶۳ . [۱۹] . الموطأ ۲ : ۴۷۰ ؛ نیل الأوطار ۴ : ۱۶۸ ؛ فتح البارى ۳ : ۱۷۳ . [۲۰] . مورخ برجسته ، عاتق بن غیث بلادى (مورّخ کتاب مکة المکرّمة وجغرافیّها الیوم)آورده است که : چون منطقه شهدا ـ در مکّه ـ براى تأسیس ساختمانهایى خاکبردارى شد ، بر قبرى دست یافتند که جسد تازهاى در آن بود و دستِ میّت بر سینه اش بود . آن گاه که دست را از سینه کنار مى زدند ، خون جارى مى شد و زمانى که جایش مى گذاشتند خون بند مى آمد . جسد را در همان جا رها کردند و رویش را پوشاندند .این مکان ، به نامِ «فخّ» معروف است . جایى که در سال ۱۳۱ هجرى میان گروهى از اهل بیت و امویان ، جنگ روى داد . [۲۱] . بنگرید به ، البدایة والنهایه ۴ : ۴۹ ؛ السیرة النبویّة ۳ : ۸۶ . [۲۲] . همان . [۲۳]صحیح بخارى ۲ : ۵۶۷ ، باب ۸۵۲ ، حدیث ۱۲۴۸ . [۲۴] . سنن ترمذى ۲ : ۲۶۷ . [۲۵] . صحیح بخارى ۲ : ۸۸ . [۲۶] . صحیح بخارى ۱ : ۶۱ و جلد ۲ ، ص۹ و۱۰۳ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۱۶۶ ؛ مسند ۱ : ۲۲۵ (و جلد ۵ ، ص۳۵ و۳۹ و۳۶۶) ؛ سنن ابن ماجه ۱ : ۱۲۵ .