سفر براى زیارت قبر پیامبر صلى الله علیه وآله و انجام این کار از گذشته هاى دور تا زمان حاضر
روایت شده است که بِلال بن رَباح (مؤذّن پیامبر صلى الله علیه وآله) براى زیارت قبر پیامبر از شام به مدینه سفر کرد . وى پس از پیامبر صلى الله علیه وآله براى هیچ کس اذان نداد مگر همین بار که براى زیارت آن حضرت به مدینه آمد و صحابه از او خواستند اذان دهد ، او اذان را آغازید و به پایان نرساند .بارى ، بِلال ، رسول خدا صلى الله علیه وآله را در خواب دید که به او فرمود : «اى بلال ، این چه جفایى است ؟! آیا زمانِ آن نرسیده که مرا زیارت کنى !»بلال اندوهگین و هراسان از خواب برخاست و زاد و توشه سفر بست و راهى مدینه شد .
نزد قبر پیامبر صلى الله علیه وآله آمد ، مى گریست و صورت به خاک مى مالید .حسن و حسین (رضی اللّه عنهما) نزدش آمدند ، آن دو را در بغل گرفت و مى بوسید . آن دو گفتند : دلمان مى خواهد اَذانى را بشنویم که درمسجد براى پیامبر صلى الله علیه وآله مى گفتى !بلال ، خواسته آن دو را پذیرفت ، به بامِ مسجد رفت و در جایى که آن زمان مى ایستاد ، قرار گرفت و بانگ اذان را آغازید ، چون «اللّه اکبر»را بر زبان آورد ، شهر مدینه به لرزه درآمد ، و آن گاه که گفت «أشهد اَن لا إله الاّ اللّه» این جنب و جوش فزونى یافت و چون بانگ زد «أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه» دوشیزهها از سراپردهها درآمدند و گفتند : آیا رسول خدا [ بار دیگر ] مبعوث شده است ؟پس از پیامبر صلى الله علیه وآله هیچ گاه مثل آن روز ، زن و مرد گریان ـ در مدینه ـ دیده نشد .[۱]تکیه ما در استدلال به این حدیث ، تنها بر خواب نیست ، بلکه بر فعلِ بلال مى باشد که یک صحابى است ؛ به ویژه در خلافت عُمَر که اشخاصى فراوان از صحابه حضور داشتند و این ماجرا از آنها پنهان نمى ماند .بِلال پیامبر صلى الله علیه وآله را در خواب دید . پیداست که شیطان نمى تواند به صورتِ آن حضرت مُجَسَّم شود و در این کار بلال ، چیزى بر خلاف آنچه در بیدارى ثابت است ، وجود ندارد ؛ از این رو ، سفر براى زیارت پیامبر صلى الله علیه وآله با فعل صحابى تأکید مى شود .
[ پیکِ سلام عُمَر بن عبدالعزیز ]
مشهور است که عُمَر بن عبدالعزیز از شام به مدینه پیک فرستاد که از طرفِ او بر پیامبر صلى الله علیه وآله سلام دهد ، سپس باز گردد .[۲] سفر بِلال ـ در دوران طلایه داران صحابه ـ و قاصد عُمَر بن عبدالعزیز از شام به مدینه (در زمان سرآمدِ تابعان) جز براى اَداى زیارت و سلام بر پیامبر صلى الله علیه وآله نبود و هیچ انگیزه دیگر دنیایى یا دینى (قصد مسجد و دیگر چیزها) در این کار ، وجود نداشت تا بعضى ازناعالمان گویند : سفر براى زیارت ـ به تنهایى ـ سنّت نیست !و امّا کسانى که براى انجام کارى به مدینه سفر کردند و هنگام رسیدن به آن ، پیامبر صلى الله علیه وآله را زیارت کردند یا قصدِ زیارتشان با قصد دیگرى همراه بود ، فراوان است .یزید بن اَبى سعید ، مى گوید : پیش عُمَر بن عبدالعزیز رفتم ، چون خداحافظى کردم ، گفت : حاجتى از تو دارم ! آن گاه که به مدینه رسیدى ، قبر پیامبر صلى الله علیه وآله را خواهى دید ، از جانب من او را سلام برسان .این ماجرا ، از غیر عُمَر بن عبدالعزیز (نیز) وارد شده است و دلیلى است بر اینکه هرکس توانایى سفر ندارد و از دیگرى بخواهد که سلام او را برپیامبر صلى الله علیه وآله برساند ، اِن شاء اللّه ، فضیلت سلام را درک مى کند .در فتوح الشام آمده است : چون ابو عُبَیده در بیت المقدس فرود آمد ، نامه اى به همراه مَیْسَرَة بن مَسْروق براى عُمَر فرستاد و او اوخواست در آنجا حضور یابد . آن گاه که مَیْسَرَة به مدینه آمد ، شبْ هنگام بود ، وارد مسجد شد ، و بر قبر پیامبر سلام داد و …نیز در این مأخذ مى خوانیم : زمانى که عُمَر با اهل بیت المقدس مصالحه کرد ، کَعْب الأحبار پیش او آمد و اسلام آورد . عُمَر از اسلام کَعْب شادمان شد، به او گفت: آیا با من به مدینه مى آیى که قبر پیامبر صلى الله علیه وآله را زیارت کنى و از آن بهره مند شوى … و آن گاه که عُمَر به مدینه درآمد ، نخست به مسجد پیامبر صلى الله علیه وآله رفت و بر آن حضرت سلام داد .[۳]
[ در سفر حج ، نخست باید به مکّه رفت یا به مدینه ]
پیشینیان ـ که رحمت خدا بر آنان باد ـ اختلاف دارند در اینکه: آیا اَفضل وبهتر این است که انسان [ در سفر حج ] نخست به مدینه رود ، سپس براى اعمال حج ، سوى مکّه رهسپار شود ، یا به عکس ؟!روایات در این زمینه ، دو دسته اند : مفاد بعضى از آنها این است که نخست باید به مکّه رفت و هر کار دیگرى را فرع بر آن قرار داد ، ومضمونِ روایات دیگر این است که اصحاب پیامبر صلى الله علیه وآله هنگام حج ،نخست به مدینه مى رفتند .[۴]از آنجا که حج ، وقتِ مخصوصى دارد ، به نظر مى رسد در ضیقِ وقت ، رفتن به مکّه متعیّن است و در سعه وقت ، با رفتن به مدینه ، انسان چیزى را از دست نمى دهد .به هر حال ، مهمترین انگیزه رفتن به مدینه ، زیارت قبر پیامبر صلى الله علیه وآله است وگرنه بیت المقدس با اینکه داراى فضیلتِ بسیارى است و نمازدر آن چندین برابر پاداش دارد ، تعداد اندکى به آن مکان مى روند .نسل اندر نسلِ مسلمان ، به قصد زیارت ، رهسپار مدینه مى شدند ومى شوند و اگر قصد عبادتِ دیگرى دارند ، در قصد زیارت گم است وبه حساب نمى آید .تابعانِ کوفى که ابتدا به مدینه را ـ در سفر حج ـ برگزیده اند ، بسا به خاطر ترجیح زیارت پیامبر [ قبل از حج ] باشد ، نه اینکه براى احرام از میقات پیامبر صلى الله علیه وآله به این کار دست یازند ؛ چراکه اگر این ملاک بود ، آنان که نخست به مکه مى رفتند ، رهسپار مدینه نمى شدند و علما بر این کار ، اتفاق نمى کردند .
[ دیدگاه فقها درباره زیارت قبر پیامبر صلى الله علیه وآله ]
ابوبکر ، محمّد بن حسین آجرى ّ در کتاب الشریعة (در باب دفن ابى بکر و عمر مع النبى صلى الله علیه وآله) مى نگارد :هیچ عالم قدیم و جدیدى را ـ که کتابى در مناسک نوشته باشد ـ نمى توان یافت که به حاجیان یا عمره گزاران (یا دیگر کسان) رفتن به مدینه و زیارت قبر پیامبر و ماندن در آنجا را سفارش نکند . همه علما به این کارفراخوانده اند ، و در کتابهاشان آورده اند که چگونه بایدبر پیامبر صلى الله علیه وآله و ابوبکر و عُمَر سلام داد.سیره علماى حجاز ، عراق ، شام ، خراسان ، یمن ، مصر(از قدیم و جدید) همین بوده است .[۵]ابن بُطَّه نیز در کتاب الإبانة عن شریعة الفرقة الناجیة ومجانبة الفرق المذمومه ، نزدیک به سخن را مى آورد و پس از بیاناتى درباره نگارش کتاب مناسک حج و بابها و مسائل آن ـ به وسیله فقها ـ آنجا که به ذکر زیارت قبر پیامبر صلى الله علیه وآله مى رسد ، مى نویسد :سپس نزد قبر پیامبر مى روى و پیشاپیش آن به گونه اى مى ایستى که قبله پشت سرت قرار گیرد، آنگاه مى گویى :السَّلام عَلَیک أَیّها النَبیّ ورحمة اللّه وبرکاته (سلام بر تو اى پیامبر و رحمت و برکاتِ خدا بر تو باد) …سپس کمى به راست مى روى و مى گویى : السَّلام علیک یا أبا بکر وعُمَر (سلام بر شما اى ابوبکر و عمر) .مردم از هر دور و نزدیکى سوى طواف خانه خدا مى آیندو شک ندارند که آن همان خانه اى است که حج مى شود ومناسک و فرائض و فضائل حج را بر یکدیگر بانگ مى زنند تا اینکه [ در مدینه ] نزد قبر پیامبر صلى الله علیه وآله مى روند وبر او وبر دو مصاحبش (ابوبکر و عمر) سلام مى فرستند .این کار را با چشم خود شاهدیم و مى بینیم که اهل وکسانِ شخص ، هنگامِ خداحافظى با او ، مى گویند : سلامِ ما را به پیامبر صلى الله علیه وآله و به ابوبکر و عُمَر برسان ، و هیچ کس این رفتارِ آنان را زشت نمى شمارد و با آن مخالفت نمى ورزد .[۶]از کلام آجرى و ابن بُطَّه ، استفاده مى شود که سفر حاجیان سوى مدینه ، نسل اندر نسل ، جریان داشته و تابع مناسک بوده است .ابوبکر آجرّى ، از فقهاى قدیم به شمار مى رود . وى در محرّم سال۳۶۰ هجرى درگذشت و شخصى ثقه ، راستگو و دیندار بود ،کتابهاى زیادى دارد .ابن بُطَّه نیز از فقهاى حنبلى است که شخصى فاضل و حدیث شناس بود و کتابهاى سودمندى را نوشت و در ۳۸۷ هجرى در«عُکْبَرى » از دنیا رفت .قاضى عِیاض مى نگارد :اسحاق بن ابراهیم فقیه مى گوید : پیوسته چنین بوده وهست که حاجى پس از حج ، به مدینه مى رود و قصد مى کند که در مسجد پیامبر صلى الله علیه وآله نماز گزارد و روضه آن حضرت را بنگرد و به منبر و قبر و محل نشست و برخاست و جاهاى دست و پاى پیامبر و ستونى را که به آن تکیه مى داد و جبرئیل با وحى بر وى نازل مى شد ،تبرّک جوید .. .[۷] بیشترِ عباراتِ فقهاى مذاهب اهل سنت ، گویاى آن است که سفر سوى مدینه مستحب است ؛ زیرا آنان براى حاجى ـ بعد از حج ـ زیارتِ پیامبر را مستحب مى دانند و براى این کار ، سفر به مدینه ضرورى است .
[ حکایت عُتْبِى از اَعرابى ]
حکایت اعرابى ـ که مؤلّفان در مناسک خود آن را آورده اند ـ مشهوراست و در بعضى از طرق آن مى خوانیم که اعرابى مرکبش را سوار شدو بازگشت و این دلالت مى کند که وى مسافر بود .این حکایت را گروهى از ائمّه از «عُتْبِى » (محمّد بن عُبَیْداللّه بن عَمْرو بن معاویة بن عَمْرو بن عُتْبَة بن اَبى سفیان) روایت کرده اند . وى زبانِ گویایى داشت و اخبار و روایاتى را در آداب حکایت مى کند و درسال ۲۲۸ هجرى درگذشت .این عساکر در تاریخ دمشق و ابن جوزى در مثیر العزم الساکن (ودیگران) به اسناد از محمّد بن حَرْب هِلالى روایت کرده اند که گفت : به مدینه درآمدم ، قبر پیامبر را زیارت کردم و رویاروى آن نشستم ، یک نفر اعرابى آمد ، پیامبر را زیارت کرد ،سپس گفت : اى بهترین پیامبران ، خدا کتابى را بر تو نازل کرد که آموزه هایش راست و درستاند ، در آن فرمود : « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً » ؛[۸]اگر آنان هنگامى که به خویشتن ستم کردند ، نزدت آیند واز خدا آمرزش بخواهند و پیامبر برایشان آمرزش بطلبد ،خداى را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت .من اکنون پیش تو آمدهام و از گناهانم نزد پروردگارت آمرزش مى خواهم و تو را شفیع خود مى سازم . آن گاه گریست و سرود : یا خیر مَن دُفِنْتَ بالقاع أَعْظَمه فطابَ مِن طِیْبهنّ القاعُ والأُکُمُ نَفْسی الفداء لقبر أنتَ ساکنه فیه العِفاف وفیه الجُود والکَرَم ـ اى کسى که در با عظمت ترین جاى زمین دفن شده اى واز بوى خوش آن ، دیگر مکانها عطرآگین اند .ـ جانم فداى قبرى که تو ساکنِ آن هستى ! در آن پاکى ومردانگى موج مى زند .وى سپس استغفار کرد و بازگشت . من خوابم بُرد ، پیامبر را در رؤیا دیدم که مى فرمود : خود را به آن مرد برسان و بشارتش ده که خدا به شفاعتم او را آمرزید .از خواب پریدم و در پى آن اعرابى روانه شدم و او رانیافتم .[۹]این ماجرا را ابو طَیِّب ، احمد بن عبدالعزیز بن محمّد مَقْدِسى (درپى خواستِ بعضى از او) به نظم درآوَرْد ، و ابن عساکر اشعار او را نقل مى کند .[۱۰]
[۱] . تاریخ مدینة دمشق ۷ : ۱۳۷ ، ترجمه بلال . [۲] . شعب الإیمان بیهقى : [۳] . فتوح الشام ۱ : ۱۴۸ ، ذکر فتح بیت المقدس . [۴]مصنّف ابن اَبى شیبه ۴ : ۳۱۸ ، باب ۳۲ ، حدیث ۱ و۶ . [۵] . الشریعه [۶] . الإبانة : [۷] . الشفاء بتعریف حقوق المصطفى ۲ : ۱۹۷ ، فصل ۹ ، حکم زیارة قبره صلى الله علیه وآله . [۸] . سوره نساء ۴ آیه ۶۴ . [۹] . بنگرید به ، الأذکار النوویه : ۲۰۶ ؛ المغنى ابن قدامه ۳ : ۵۸۹ . [۱۰] . بنگرید به شفاء السقام : ۱۵۲ ؛ الغدیر ۵ : ۱۴۲ .