حدیث اوّل : دارقُطنى و بَیْهَقى (و دیگران) از ابن عُمَر روایت کرده اند که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن زارَ قَبْرى وَجَبَتْ له شَفاعتی ؛[۱]هرکه قبر مرا زیارت کند ، شفاعتم بر او واجب مى شود .این حدیث ، با اندکى اختلاف در ضبط نامِ بعضى از راویان ، به وسیله عالمانِ بزرگ اهل سنت روایت شده است .ابو الیُمْن بن اَبى الحسن ، زید بن حسن ، آن را در کتاب اِتحاف الزائر وإطراف المقیم السائر[۲] مى آورد و نیز حافظ ابو الحسین قرشى در کتاب الدلائل المتینة فى فضائل المدینه آن را ذکر مى کند .قاضى ابو الحسن ، على ّ بن حسن خِلَعى در کتاب فوائدش (که ۲۰جزء است) درجزء هفتم ، این حدیث را بیان مى دارد و ابن عساکر نیزدر تاریخش آن را مى آورد .
متابعات و شواهدى براى این حدیث وجود دارد که آن را تقویت مى کند و از مجموعِ دیدگاههاى عالمان درباره سند این حدیث (واَحادیث فراوان دیگر در این زمنیه) به دست مى آید که این حدیث اگربه درجه صحّت ارتقا نیابد ، دست کم از احادیثِ «حَسَن» به شمارمى رود و سخن ابن تَیْمِیَه که آن را ساختگى مى داند ، تهمت وافتراست ، هیچ کس قبل از ابن تیمیه اتهام جعل به این دسته از اَحادیث نزده است ، اسباب وضع در این حدیث دیده نمى شود و محتواى آن با شریعت ناسازگارى ندارد .اگر این حدیث ، حدیث ضعیفى مى بود ، حکم به وضع در آن معنانداشت ، چه رسد به اینکه «حَسَن» یا «صحیح» است .
[ دلالت حدیث ]
اینکه فرمود «وَجَبتْ» بدان معناست که شفاعتِ پیامبر صلى الله علیه وآله براى شخص زائر ، حق و ثابت و لازم مى باشد و اَمرى حتمى و تردید ناپذیراست ؛ چراکه پیامبر صلى الله علیه وآله از سرِ عنایت ، این وعده را داد .و اینکه فرمود : «لَهُ» (براى او) یا بدین معناست که زائران آن حضرت به شفاعتى ویژه دست مى یابند که دیگران از آن محروم مى مانند و یا مراد این است که این زائران از شفاعتى بهره مند مى شوندکه براى غیر آنها دست نیافتنى است و به سبب این زیارت ، آنها شرافت مى یابند و نشاندار مى شوند .و یا مقصود این است که زائر به برکتِ زیارتِ قبر پیامبر ، تحتِ عموم «مَن تناله الشفاعة» (کسى که شفاعت به او مى رسد) در مى آیدوفائده آن این است که هنگام مرگ مژد اش دهند که مسلمان مى میرد .بر اساسِ این تقدیر ، باید لفظِ شفاعت را عام گرفت ؛ زیرا اگر مردن بر آیین اسلام را در آن شرط کنیم ، زیارت معنا ندارد و اسلام به تنهایى در دستیابى به این شفاعت ، کافى است .خلاصه : اثر زیارت یا این است که زائر ـ به طور مطلق ـ مسلمان مى میرد که خود نعمت بزرگى است و یا شفاعتِ زائر ، شفاعت ویژه مى باشد و غیر از شفاعتى است که همه مسلمان را در بر مى گیرد .و اینکه فرمود «شفاعتی» (شفاعت من) شرافت بخشیدن به شفاعت است ؛ چراکه فرشتگان و انبیا و مؤمنان [ براى دیگران ]شفاعت مى کنند و براى زائر قبر آن حضرت ، نسبت [ و احترامِ ]ویژه اى است ، خود پیامبر صلى الله علیه وآله براى زائرش شفاعت مى کند و عظمتِ شفاعت ، به بزرگى منزلتِ شفیع است ؛ همان گونه که پیامبر صلى الله علیه وآله ازدیگران اَفضل است ، شفاعتش نیز از شفاعتِ دیگران برتر مى باشد .
حدیث دوّم : بَزّار در مسندش از ابن عُمَر ، روایت کرده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن زارَ قَبْری حَلَّت له شفاعتی ؛[۳]هرکس قبرم را زیارت کند ، شفاعتم او را در بر مى گیرد .در راویان این حدیث ، گرچه بگو مگوهایى هست و بعضى از آنهاتضعیف شده اند ، لیکن این حدیث ، عینِ حدیث پیشین است و مضمون آن را تقویت و گواهى درستى آن است .
حدیث سوّم : طَبَرانى در المعجم الکبیر[۴] و دارقُطْنى در أمالى [۵] وابوبکر بن مُقْرء در المعجم[۶] روایت کرده اند که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن جائنی زائراً لا یَعْمَلُه حاجةٌ إلاّ زیارتی ، کان حقّاً عَلَیّ أن أکونَ لَه شفیعاً یومَ القیامة ؛هرکه به قصد زیارت ، سویم رهسپار شود و جز زیارتم نیازدیگرى او را به این سفر واندارد ، بر من لازم است که روزقیامت شفیعِ او باشم .در بعضى از روایات ، به جاى «لا یَعْمَلُه» ، «لا تَعْمَلُه» و «لا یَنْزِعُه»آمده است که در معناى حدیث ، تأثیرى ندارد .از بابى که ابن سَکَن (م۳۵۳ه) این حدیث را در آن آورده ، مى توان دریافت که مقصود ، زیارت پیامبر صلى الله علیه وآله بعد از رحلتِ آن حضرت است یا اینکه زیارت پس از مرگ ، در عموم حدیث داخل مى باشد .
حدیث چهارم : دارقُطنى و دیگران روایت کرده ا ند که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن حَجَّ فَزارَ قَبْری بعد وفاتی ، فکَأَنّما زارنی فی حیاتی ؛[۷]هرکه حج گزارد ، سپس بعد از وفاتم قبر مرا زیارت کند ، به منزله آن است که مرا در زمانِ حیات زیارت کرده است .این حدیث ، در منابع گوناگون اهل سنت ، به چشم مى خورد وکسانى چون بَیْهَقى ، ابن عساکر ، طَبَرانى و … به ذکر آن پرداخته اند و دربعضى از روایات «وَصَحَبَنی» نیز اضافه شده است ؛ یعنى «به منزله کسى است که در زمان حیات مرا زیارت کرده و با من مصاحبت داشته است».همچنین متابعاتى براى این حدیث ، هست که ضعف سندى آن را(در صورتى که چنین ضعفى به اثبات رسد) چبران مى کند ؛ مانند این حدیث که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : «هرکه قبر مرا پس از مرگم زیارت کند ،مانند کسى است که در زمان حیات ، مرا زیارت کرده است»[۸] .
حدیث پنجم : ابن عَدى و دیگران روایت کرده اند که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن حَجَّ الْبَیْتَ وَلَمْ یَزُرْنی فقد پ جَفانی[۹] ؛هرکه حج گزارد ومرا زیارت نکند ، به من ستم کرده است.
حدیث ششم : طَیالسى و بَیْهَقى و ابن عساکر روایت کرده اند که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن زار قبری أو مَن زارنی ، کنتُ شفیعاً له أو شهیداً ؛[۱۰]هرکه قبرم را یا مرا زیارت کند ، من [ در رستاخیز ] شفیع یاگواه اویم .
حدیث هفتم : عقیلى و دیگران ، روایت کرده اند که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن زارنی مُتَعمّداً کانَ فی جواری یومَ القیامة ؛[۱۱]هرکه به قصدِ زیارتم بیاید و مرا زیارت کند ، در روز قیامت همنشین من خواهد بود .
حدیث هشتم : دارقُطنى و دیگران روایت کرده اند که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن زارَنی بعدَ موتی فَکَأَنّما زارنی فی حیاتی ؛[۱۲]هرکه پس از مرگم مرا زیارت کند ، گویا چنان است که درزمان حیاتم مرا زیارت کرده است .
حدیث نهم : حافظ ابو فتح اَزْدى در جزء هشتم از کتاب فوائدش روایت کرده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن حَجَّ حِجَّة الإسلام وزارَ قبری وغزا غزوةً وَصَلَّى عَلَیَّ فی بیت المقدس ، لم یَسْأَلْه اللّهُ ـ عزّ وجلّ ـ فیما افترض علیه ؛[۱۳]هرکه حج واجب گزارد و قبرم را زیارت کند و در جنگى [ جهاد در راه خدا ] شرکت کند و در بیت المقدس بر من درود فرستد ، خداى بزرگ ، از تکالیفى که بر او واجب است ، نپرسد .
حدیث دهم : ابو الفتوح ، سعید بن محمّد بن اسماعیل یعقوبى ( درکتابى که در بر دارنده بعضى از شمایل پیامبر صلى الله علیه وآله و آثار اوست واحادیثى که در فضیلت زیارت آن حضرت و مرتبه زَوّارش وارد شده)روایت کرده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن زارنی بعدَ مَوْتی فَکَأَنَّما زارَنی وأَنَا حَیّ ؛[۱۴]هرکه پس از مرگم مرا زیارت کند ، به منزله آن است که مرا زیارت کرده در حالى که زنده ام .
حدیث یازدهم : دِمیاطى و ابن هارون (و دیگران روایت کردهاند که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن زارنی بالمدینة مُحْتَسِباً ، کنتُ له شفیعاً وشهیداً ؛[۱۵]هرکه براى [ خشنودى ] خدا مرا در مدینه زیارت کند [ روزقیامت ] شفیع و گواه او خواهم بود .
حدیث دوازدهم : حافظ ابو عبداللّه ، محمّد بن محمود بن نجّار در کتاب الدرّة الثمینة فى فضائل المدینة به اسناد از اَنس روایت کرده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :… وما من أَحَد مِن أُمّتی له سعةٌ ثمّ لم یَزُرْنی فلیس له عُذر ؛[۱۶]کسانى از امّتم که توانمند باشند و مرا زیارت نکنند ، عذرى ندارند .
حدیث سیزدهم : حافظ ابو جعفر عُقَیلى در کتاب الضعفاء در ترجمه «فَضالَة بن سعید ابن زُمَیل مازنى » به اسناد از ابن عبّاس روایت کرده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : … وَمَن زارنی حَتّى یَنْتهی إلى قَبْری ، کنتُ له یومَ القیامةشهیداً (أو قال : شفیعاً) ؛[۱۷]هرکه مرا زیارت کند تا اینکه به زیارت قبرم بینجامد ، روزقیامت گواه (یا فرمود : شفیع) او خواهم بود
حدیث چهاردهم : حافظ ابو عبداللّه ، ابن نَجّار در الدرّة الثمینه و نیز ابو سعید ،عبد الملک بن محمّد بن ابراهیم نیشابورى خَرْکُوشى واعظ در شرف المصطفى به اسناد از على رضى الله عنه روایت کرده اند که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن لَمْ یَزُر قَبْری ، فقد جَفانی ؛[۱۸]هرکه قبرم را زیارت نکند ، به من جفا کرده است .
حدیث پانزدهم : یحیى بن حسن در اَخبار المدینة به اسناد از بَکْرِ بن عبداللّه ، روایت کرده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن أَتَى المدینة زائراً لی ، وَجَبَتْ له شفاعتی یومَ القیامة … ؛[۱۹]هرکه به قصد زیارتِ من به مدینه آید ، شفاعتم در روزقیامت ، بر او واجب مى شود .
باب دوّم
احادیثى که در آنها لفظ «زیارت» نیست و بر فضیلتِ زیارت پیامبر صلى الله علیه وآله دلالت دارند
ابو داود سِجِستانى از اَبى هُرَیره روایت مى کند که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود :ما مِن أَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ إلاّ رَدَّ اللّهُ عَلَیَّ رُوحی حَتّى أَرُدَّ علیه السَّلام ؛[۲۰]هیچ کس بر من سلام نمى فرستد مگر اینکه خدا روحم رابه جسدم باز مى گرداند تا جواب سلامش را بدهم .این حدیث ـ على رغم بعضى از مناقشه ها ـ از احادیث صحیح به شمار مى آید ، گروهى از عالمان بزرگ در مسئله زیارت ، بر این حدیث ا عتماد کرده اند ، بیهقى «باب زیارة النبی» را با همین حدیث مى آغازد ،که کارى بجا و استدلالى راست و درست است ؛ زیرا زائرى که به پیامبر صلى الله علیه وآله سلام مى دهد ، به فضیلتِ جواب سلام ـ از سوى آن حضرت ـ دست مى یابد که مرتبتى والا و منقبتى بزرگ مى باشد و سزامند است انسان به این کار دست یازد و بر آن حرص ورزد تا برکتِ سلام پیامبر صلى الله علیه وآله را دریابد .
انواع سلام بر پیامبر
سلام بر پیامبر صلى الله علیه وآله دو نوع است : الف) سلام دعایى ؛ مانند فرستادنِ صلوات بر آن حضرت ، چنان که بعد از ذکر نام آن حضرت مرسوم است وخداى متعال در آیه ۵۶ سوره احزاب از مؤمنان مى خواهد که بر آن حضرت صلوات بفرستند و دردعاى تشهّد و هنگام ورود به مسجد یا خروج از آن ، این کار سفارش شده است .این نوع از سلام ، به صیغه غایب و مخاطب (هر دو) مى آید و فرقى نمى کند که اشخاص نزد پیامبر صلى الله علیه وآله حضور یابند و سلام کنند یا غایب باشند و سلام بفرستند . گفته اند : این نوع از سلام ، به پیامبر صلى الله علیه وآله اختصاص دارد و بر هیچ یک از امّت این گونه سلام نمى شود مگر به تبع پیامبر صلى الله علیه وآله چنان که صلوات بر غیر پیامبر فرستاده نمى شود مگر در پى ِ صلوات بر آن حضرت . ب) سلامى که به قصد «تحیّت» (درود) است ؛ مثل اینکه زائر وقتى در زمان حیات یا پس از وفات ، به حضور پیامبر مى رسد ، سلام مى دهد .این سلام ، اختصاصى نیست ، و مى توان آن را در خطاب با همه مسلمانان به کار بُرد .بى گمان ، در این نوع ، جوابِ سلام لازم است و پیامبر صلى الله علیه وآله جواب سلامى کسى را که به او سلام کند ، مى دهد (خواه خود شخص نزدیک قبر پیامبر رود و بر او سلام فرستد یا از کسى بخواهد که از جانب او به پیامبر سلام برساند) و پیداست کسى که قبر پیامبر را زیارت نکند از این فضیلت ، محروم مى ماند .در سلام نوع اوّل نیز اگر ردّ سلام ثابت شود ، بى تردید کسى که نزد قبر پیامبر صلى الله علیه وآله حضور مى یابد ، از مزیتِ قرب و خطاب برخوردار است .
آگاهى پیامبر بر سلام دهندگان
عبداللّه بن مسعود از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت مى کند ، که فرمود :إنَّ للّه ملائکة سَیّاحین فی الأرض ، یُبَلِّغونی مِن أُمّتی السَّلام ؛[۲۱]خداوند فرشتگانى دارد که در روى زمین در گردش اند ،آنان سلام امّتم را به من مى رسانند .این حدیث ، با الفاظ دیگرى نیز نقل شده و از اَحادیث صحیح است . ایّوب سَخْتِیانى مى گوید : خبر دارم ـ و خدا داناست ـ فرشته اى به هر کسى که بر پیامبر صلى الله علیه وآله صلوات فرستد ، گمارده شده تا آن را به آن حضرت برساند . در کتاب فضل الصلاة على النبی (اثر قاضى اسماعیل) ازپیامبر صلى الله علیه وآله روایت شده که فرمود :لا تَجْعَلُوا بُیُوتَکُم قبوراً ، وصَلّوا عَلَیَّ وسَلِّموا حَیْثُ کنتم ،فَسَیَبْلُغنی سلامُکم وصلاتکم ؛[۲۲]خانه هاتان را گورستان [ سوت و کور ] نسازید ، هرجا که هستید بر من صلوات و سلام فرستید ؛ چراکه سلام و درود شما به من مى رسد .ابن عساکر از طرق مختلف از نُعَیم بن ضَمْضَم عامرى [ از عمران ]بن حِمْیَرى جُعفى نقل مى کند که گفت : شنیدم عمّار بن یاسر ازپیامبر صلى الله علیه وآله نقل مى کرد که فرمود :هنگامى که درگذرم ، خداوند فرشته اى رابه من مى دهدکه بر قبرم مى ایستد ، هیچ بندهاى صلوات بر من نفرستدمگراینکه آن فرشته گوید : اى احمد ، فلان شخص فرزندفلان کس (او و پدرش را نام مى برد) بر تو درود فرستاد ؛ازاین رو ، خدا ـ به جاى آن ـ ده درود بر وى مى فرستد.[۲۳]مضمون این احادیث (و احادیث فراوان دیگر) این است که فرشتگان ، صلوات بر پیامبر صلى الله علیه وآله را به آن حضرت مى رسانند و به ویژه در روز جمعه (و نیز هنگام نماز) و فرستان صلوات بر پیامبر صلى الله علیه وآله تأکیدشده است و اینکه صلوات بر پیامبر صلى الله علیه وآله کارهاى نیک را افزون مى سازدو بدى ها و گناهان را از بین مى برد و صلواتِ خدا را ـ بر انسان ـ در پى دارد و در نامه اعمال ثبت مى شود و در روز قیامت بر پیامبر صلى الله علیه وآله عرضه مى گردد .[ پیامبر صلى الله علیه وآله صداى صلوات را مى شنود ]بر اساس اَحادیث ، انبیا علیهم السلام همواره زندهاند و پس از مرگ بر این عالَم اشراف دارند ؛ کسانى که نزد قبر پیامبر صلى الله علیه وآله بر آن حضرت صلوات فرستند ، پیامبر صلى الله علیه وآله صلوات آنها را مى شنود و کسانى که از دور بر او صلوات فرستند ، صلوات آنها به پیامبر مى رسد و این کار ، باعث مى شود که آن حضرت ـ روز قیامت ـ شهادت به خیر دهد و شفیع آنها گردد براى درک این شرافت ، سزامند است انسان دارایى دنیا را هزینه کند تا از دورترین سرزمینها به نزد قبر پیامبر صلى الله علیه وآله برسد و بر او صلوات فرستد .
[۱] . سنن الدارقطنى ۲ : ۲۷۸ ، حدیث ۱۹۴ .نیز بنگرید به ، شعب الإیمان بیهقى ۳ : ۴۹۰ ؛ الکنى (دولابى ) ۲ : ۶۴ ؛ تلخیص المتشابه ۱ : ۵۸۱ ؛ الضعفاء (عقیلى ) ۴ : ۱۷۰ . [۲] . کتاب با همین نام ، به ابن عساکر م۶۸۶ه نسبت داده شده است (الأعلام ۴ : ۱۱) (م) . [۳] . بنگرید به ، کشف الأستار هیثمى ۲ : ۵۷ ؛ سنن الدار قطنى ۲ : ۲۷۸ . [۴] . المعجم الکبیر ۱۲ : ۲۹۱ ، رقم ۱۳۱۴۹ . [۵] . أمالى الدارقطنى [۶] . بنگرید به ، رفع المناره : ۳۰۱ . [۷] . سنن الدارقطنى ۳ : ۳۷۸ ، حدیث ۱۹۳ ؛ و بنگرید به ، المعجم الکبیر ۱۲ : ۴۰۶ ، حدیث۱۳۴۹۷ . [۸] . المعجم الکبیر ۱۲ : ۴۰۶ ، حدیث ۱۳۴۹۶ . [۹] . الکامل ۷ : ۲۴۸۰ ؛ نیز بنگرید به ، تلخیص الحبیر ۷ : ۴۱۷ . [۱۰] . مسند اَبى داود طیالسى ۱ : ۱۲ ؛ السنن الکبرى بیهقى ۵ : ۲۴۵ (و شعب الإیمان ۳ :۴۸۸) ؛ تاریخ مدینة دمشق [۱۱] . الضعفاء الکبیر ۴ : ۴۶۱ ، رقم ۱۹۷۳ ؛ و بنگرید به ، شعب الإیمان ۳ : ۴۸۹ ؛ رفع المناره : ۳۳۵ . [۱۲] . تلخیص الحبیر ۷ : ۴۱۵ ؛ سنن دارقطنى ۲ : ۱۹۳ و در چاپى جلد ۲ ، ص۲۷۸ ؛ شعب الإیمان ۳ : ۴۸۸ . [۱۳] . بنگرید به ، لسان المیزان ۲ : ۴ ، ترجمه اَزْدى ؛ تاریخ بغداد ۶ : ۳۵۶ . [۱۴] . بنگرید به ، سنن دارقطنى ۲ : ۲۴۴ ، حدیث ۲۶۶۸ [۱۵] . شعب الإیمان ۳ : ۴۸۸ ؛ تاریخ جرجان سهمى : ۴۳۴ ؛ نیز بنگرید به ، المداوی للعلل المناوی ۶ : ۲۳۲۵ ؛ رفع المناره : ۳۲۴ ـ ۳۲۶ . [۱۶] . بنگرید به ، کشف الخطا عجلونى ۲ : ۲۷۸ ، حدیث ۲۶۱۲ . [۱۷] . الضعفاء ۳ : ۴۵۷ ؛ نیز بنگرید به ، تاریخ مدینة دمشق . [۱۸] . الدرّة الثمینة : ۳۹۷ ، باب ۱۶ ؛ شرف المصطفى : ۴۲۱ و۴۶۶ ؛ نیز بنگرید به ، مختصرتاریخ دمشق ۲ : ۴۰۶ [۱۹] . بنگرید به ، وفاء الوفاء سمهودى ۴ : ۱۳۴۸ ؛ الدرّة الثمینة : ۳۹۷ ؛ رفع المنارة(ممدوح محمود) : ۳۲۷ ـ ۳۲۹ . [۲۰] . سنن أبى داود ۲ : ۲۱۸ ، حدیث ۲۰۴۱ کتاب المناسک ، باب زیارة القبور ؛ نیز بنگریدبه ، تلخیص الحبیر ۷ : ۴۱۸ ؛ تحفة الأشراف ۱۰ : ۴۲۱ . [۲۱] . سنن نسائى ۳ : ۴۳ ؛ سنن دارقطنى [۲۲] . بنگرید به ، سنن ابى داود ۲ : ۲۱۸ ، حدیث ۲۰۴۲ [۲۳] . بغیة الباحث عن زوائد مسند الحارث : ۳۱۹ .