آن گاه که رِفاعة بن شدّاد (امیر توّابین) با باقى مانده سپاهش ـ که ۳۰۰جنگجو بودند ـ از «عین الوَرْدَه» به کوفه باز آمد ، مختار بن عُبَیده ثقفى درزندان به سر مى برد ، به رِفاعه نامه نوشت و براى کسانى که به قتل رسیدنداو را تسلیت گفت و براى آنها رحمت طلبید و به حالشان غبطه خورد ؛چراکه به شهادت رسیدند و به پاداشى سترگ دست یافتند .مختار ، نوشت :مرحبا به گروهى که خدا پاداش آنها را هنگام انصراف از نبرد ،دو چندان ساخت و آن گاه که بازگشتند ، انصراف آنها راپسندید .
بدانید که به پروردگار کعبه ، هیچ یک از شما گامى برنداشتید ونگاه خیرهاى نکردید جز اینکه پاداشِ الهى در آن ، بزرگتر ازدنیاست و آنچه در دنیا هست .سلیمان، روزگار خویش سپرى ساخت و خدا جانش را گرفت و در کنار اَرواح پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان قرارداد . او آن فرماندهى نبود که به وسیله اش پیروزى رامى جستید . منم آن امیرى که مأمورم و اَمینى که مأمونم ؛ کُشنده گردنکشان ، انتقام گیرنده از دشمنانِ خدا ، و قصاصگرتبهکاران (به خواست خدا) .پس ساز و برگ فراهم آورید و آماده باشید ، مژده دهید وشاداب و خوشحال باشید ! من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر و خونخواهى اهلبیت ، فرا مى خوانم .وى پیش از آمدنشان ، مردم را به هلاکت آنها خبر داد .[۱]این نامه را سِیحان بن عمرو (مردى از بنى لیث ، از عبدالقیس) آورد ، آن را میانِ آسترِ کلاهش جاسازى کرده بود . وى نامه را نزد رِفاعة بن شدّاد ومُثَنّى بن مُخَرِّبة العبدى و سعد بن حُذَیفة بن یمان و یزید بن اَنس و اَحْمر بن شُمَیْط اَحْمَسى و عبداللّه بن شدّاد بَجَلى و عبداللّه بن کامل ، آورد و براى آنها خواند .آنان ، ابن کامل را سوى مختار فرستادند و گفتند که به او بگو : ما نامه ات را خواندیم و ما کسانى هستیم که [ دوست مى دارى و ] شادت مى سازد ، اگرمى خواهى که بیاییم و تو را از زندان درآوریم ، این کار را مى کنیم .ابن کامل آمد ، وارد زندان شد و مختار را از آن پیغام باخبر ساخت .مختار به اجتماع شیعه براى [ قیام ] او شادمان گشت و به ابن کامل گفت که به آنان بگوید : این کار را نکنید ، من همین روزها از زندان بیرون مى آیم .[۲]ابن کثیر مى گوید :رفاعةُ بن شدّاد (همان کسى که به همراه باقى مانده سپاه توّابین به کوفه بازگشت) به مختار نوشت: ما همان گونه ایم که دوست مى دارى .[۳]چون اهل یمن به «جَبّانه سبیع» گرد آمدند ، وقت نماز رسید ، هر یک ازسرانِ یمن ، خوش نداشت دیگرى را مقدّم دارد . عبدالرَّحمان بن مِخنف گفت :این آغاز اختلاف است ! کسى را که همگان بدو راضى اند پیش اندازید ؛ در میان گروه شما سیّد قاریان اهل مصر هست !سزامند است رفاعة بن شدّاد فِتیانى ـ از قبیله بَجیله ـ با شما نماز گزارد .آنان چنین کردند ، و همواره رِفاعه با آنان نماز مى گزارد تا اینکه آن واقعه رخ داد .[۴]مردم به «جبّانه» درآمدند در حالى که صدا مى زدند «اى خون خواهانِ حسین» اصحاب ابن شُمَیْط پاسخ دادند : «اى خون خواهانِ حسین» .این ندا را یزید بن عُمَیر بن ذى مُرّان ـ از همدان ـ شنید ، گفت : «اى خون خواهان عثمان» .رِفاعة بن شدّاد به آنان گفت : ما را چه به عثمان ! به همراهِ گروهى که خون عثمان را مى جویند ، نمى جنگم .[۵] از این رو ، رِفاعه (سردار آنها) پیش مختار بازگشت[۶] و در کنار او به نبرد پرداخت ،[۷] در حالى که مى سرود : أنا ابن شدّاد عَلَى دینِ علی لستُ لعُثمان بن أَروى بِوَلی لأصلینَّ الیومَ فی من یَصْطَلی بِحَرِّ نارِ الحربِ غیر مُؤْتَلِ[۸] ـ من فرزند شدّاد ، بر دینِ على ام ؛ عثمان «ابن اَروى » ولى [ رهبر ] من نیست !ـ امروز در میانِ کسانى که تنور جنگ را داغ نگه مى دارند ، دامن مى زنم ، بى آنکه کوتاه بیایم .رفاعه ، مبارزه کرد و گروهى از اهل یمن را به قتل رساند ؛ وى سر سختانه و استوار جنگید تا اینکه نزد حمّام مهبذان در « سَبخه »[۹](شوره زار) کشته شد .رفاعه ، مردى عابد بود .[۱۰] اهل یمن ، شکست رسوایى خوردند و از [ خانه هاى ] « وادعى ها» ۵۰۰اسیر گرفته شد . مختار هرکس از آنها را که در جنگ با حسین شرکت داشت (و نیمى از آنان را تشکیل مى داد) به قتل رساند و باقى را آزاد کرد ، و ندا درداد که : همه در اماناند به جز کسانى که در خونِ اهل بیت شرکت کردند .[۱۱]
۱۲ . درگذشت و شهادتِ رفاعه
مورّخان بر این امر اتفاق نظر دارند که «رفاعه» در سال ۶۶ هجرى ، درروزگار قیام مختار در کوفه ، به قتل رسید ، وى به همراه مختار بود و با کسانى از توّابین که باقى مانده بودند ، در طلب خون اهل بیت برآمد . مامقانى مى نگارد :حیات رِفاعه با شهادت پایان یافت ، در حالى که پس از قتل امام حسین علیه السلام ـ در زمان ظهور مختار در کوفه ـ خون آن حضرت را مى جُست .[۱۲]سیّد محسن امین مى نویسد :رفاعه ، در سال ۶۶ هجرى به همراه مختار کشته شد ، در حالى که در طلب خون امام حسین علیه السلام برآمد .[۱۳]حازمى گفته است :رفاعه در سال ۶۶ درگذشت .[۱۴]خَلیفه و یعقوب بن سُفیان (بنا بر نقل ابن حجر) سال وفاتِ رفاعه را ۶۶هجرى ذکر کرده اند . [۱۵]ازجریانات زندگى رفاعه مى توان دریافت که وى دوستدار اهل بیت علیهم السلام به شمار مى رفت و از توّابین و کسانى بود که درصدد خونخواهى اهل بیت علیهم السلام برآمدند .ارتباط وى با مختار ثقفى و نامه نگارى اش با او انکار ناشدنى است و بامختار ، در جنگ بر ضدّ هواداران امویان شرکت کرد .اینها ، با توجّه به اقوال و اشعارى که از رفاعه نقل شده ، روشن است .لیکن بعضى از مورّخان مُغْرِض (بدخواه) گفته اند : «مختار ، رِفاعه راکشت»[۱۶] ذَهَبى از این غرض ورزان پیروى مى کند [ و همین قول را ابرازمى دارد [۱۷]] لیکن در بطلان آن ، جاى شکّى نیست .و چنین است حدیث مشهورى که آن را از رفاعه نقل مى کنند و دیدگاه اورا نسبت به مختار مى نمایانند و اینکه رفاعه مى خواست امانى را که به مختار داده بود زیر پا بگذارد و او را بکشد ، لیکن آن حدیث یادش آمد و ازقتلِ او دست کشید .
عُمرِ رفاعه
از جریاناتِ زندگى رفاعه به دست مى آید که وى هنگام شهادت ، در دهه هفتم عُمر بود . سخنِ سلیمان بن صُرَد و دیگرسرداران لشکر توّابین برهمین دلالت دارد ؛ چراکه مى گوید : «در میان ما کسى نیست که عمرش به۶۰ سال نرسیده باشد» .اینکه امام امیرالمؤمنین علیه السلام او را به عنوان فرمانده قبیله اش ـ در جنگ جمل و صفّین ـ گماشت ، اقتضا دارد که عمرش در آن زمان ، میان ۳۵ تا ۴۰سال باشد .در همین رسالة القضا (که آن را تقدیم خواهیم داشت) آمده است که رفاعه مى گوید : «کبُر سنّی»[۱۸] (سنّم بالا رفته است) که دلالت مى کند که وى به ۴۰ سال رسیده بود ، در حالى که از سوى امام على علیه السلام و در زمانِ حیاتِ آن حضرت ، قاضى اهواز گشت .از این رو ، تولّد او دست کم باید میانِ سالهاى ۱ ـ ۶ هجرى باشد تا درسال ۶۶ هجرى ، هنگام وفات ، به ۶۰ سال برسد .
۱۳ . جایگاه رجالى رفاعه
رجالیان اهل سنّت به وثاقتِ رفاعه تصریح دارند .خَزْرَجى مى گوید : نسائى رفاعه را توثیق کرده است .[۱۹]ابن حَجَر مى نویسد : نسائى مى گوید : رفاعه ، ثقه است و ابن حَبّان او را در الثقات مى آورد .[۲۰]
رِفاعه ، از دیدگاه علماى ر جال شیعه
از وحید بهبهانى در حاشیه اش برمنهج نقل شده که نوشته است : [ ازمجموع سخنانى که درباره وى هست ] حُسن حال وى به دست مى آید .مامقانى مى گوید :بر مدحى دست نیافتم که او را به اشخاصِ «خوش نام» ملحق کند . از شرح حال مالک اشتر مى توان به حُسن حال رفاعه پى بُرد ؛ چراکه دفن ابوذر را درک کرد و با مالک اشتر در سفر حج همراه شد و انسان با همدمانش شناخته مى شود ، بلکه مى توان توقّف وى را براى دفنِ ابوذر ، مدحى به شمار آورد که او را«نکو حال» مى سازد .رفاعه ، پس از قتل امام حسین علیه السلام در حالى که در زمان ظهور مختار ـ در کوفه ـ در طلبِ خون آن حضرت برآمد ، کشته شدو زندگى اش با شهادت پایان یافت .[۲۱]آیة اللّه خویى ، رفاعه را به همراه اشخاص دیگرى مى آورد و مى نگارد :اینان ، از برگزیدگانِ اصحاب امام على علیه السلام بودند .[۲۲]مى گویم ۱ . حدیثِ دفن ابوذر ، در بر دارنده سخن ابوذر از پیامبر صلى الله علیه وآله است که فرمود :إنّه یَلی غُسْلی وَدَفْنی والصَّلاة عَلَیَّ رجالٌ مِن أُمّتی صالحون ؛[۲۳]عهده دار غسل و دفن و نماز بر من ، مردمانى صالح از امّتِ پیامبرمى شوند .و پیداست که « رِفاعه » از این افراد بود . ۲ . رفاعه در فراخوانهاى امام على علیه السلام [ و در جاهاى خطیر ] در رکاب آن حضرت حضور یافت . امام علیه السلام در جنگ صفّین او را فرمانده قبیله اش ساخت . ۳ .رفاعه ، در ولایت اهل بیت علیهم السلام و تشیّع ، تا آخرین لحظه زندگى پایدار ماند . ۴ . در راه خون خواهى امام حسین علیه السلام به شهادت رسید .اینها امورى است که بى هیچ شکّى ، بر امامى بودنش دلالت دارد . ۵ . رَجَزها و اشعارى که از رِفاعه در جنگ جمل و صفّین و در واقعه «عین الوَرْدَه» به همراه توّابین و با مختار در خونخواهى امام حسین علیه السلام نقل شده ، بر ثباتِ وى بر ولایت امیر المؤمنین و اهل بیت علیهم السلام تا هنگام شهادتش ، دلالت مى کند . ۶ . و همچنین اُخُوّت رفاعه با عَمْرو بن حَمِق و رفاقتش با او و همدمى اش با وى . ۷ . نامه نگارى اش به امام حسین علیه السلام در ضمن شیعیان و مسلمانان اهل کوفه . ۸ . نامه امام علیه السلام به آنها از کربلا .[ همه اینها ] دلایل روشنى بر حُسن عقیده رفاعه است و اینکه او دوستدار اهل بیت بود . ۹ . اینکه کوفیان هنگامِ اختلاف در امامت براى نماز گفتند :کسى را که همگان قبول دارند ، پیش اندازید ، سیّد قُرّاء اهل مصر ، رِفاعة بن شدّاد فِتیانى … و رفاعه تا زمانى که آن واقعه رخ داد با آنها نماز مى گزارد .بر شهرت رفاعه به عدالت ، دلالت دارد . ۱۰ . بر اساسِ روش علماى رجالِ قدیم ، ثبوت ایمان و عدم ثبوتِ جَرْح و قَدْح ، کافى است که راوى را در زمره افراد ثقه درآوَرَد .[۲۴]این قاعده ، به همراه : ۱۱ . توثیقى که در رسالة القضا از سوى امام علیه السلام براى او آمده است ، آنجا که امام علیه السلام مى فرماید :وَاعْلَمْ بأنّی وَلَّیْتُکَ لِثِقَتی بک ، فلا تُخْلِف ما أَمَّلْتُه فیک ؛[۲۵]بدان که به جهت اعتمادم به تو ، بر این کار گماردمت ؛ پس خلافِ آنچه از تو امید دارم ، عمل مکن .چیزى که ثابت کند ، رفاعه بر خلافِ خواست امام عمل کرد، ثابت نشده است . از این رو ،وى شخصى عادل و امامى و شهید است (خدا از او راضى باد و به آنچه مى پسندد خشنودش سازد) .
۱۴ . ویژگى ها قرائتِ قرآن
از آنچه گذشت به دست آمد که رفاعه ، قارى قرآن بود . عبد الرحمان بن مِخْنَف گفت :قَدِّموا الرِّضا فیکم ، سیّدَ قُرّاءِ أهل المصر ؛[۲۶]کسى را که همگان به امامتش راضى هستید ، پیش اندازید ؛ سیّد قاریان اهل مصر .
قصّه گو
رفاعه ، داستان سرا بود .در نقلِ طبرى نسبت به تاریخ توّابین ، از شخصى روایت شده که گفت : درمیانِ ما ، سه نفر قصه گو بودند : رِفاعة بن شدّاد بَجَلى ، صُحَیْربن حُذَیفة بن هلال بن مالک مرّى [ مزنى ] ، ابو جُوَیْریة عبدى .رفاعه ، قصّه مى گفت و مردم را به هیجان مى آورد .[۲۷] عابد و زاهدرفاعه ، مردى عابد و زاهد به شمار مى آمد .[۲۸] شجاع و بى باک از مواضع عدیده رفاعه در طول حیاتش به دست مى آید که وى مردى نترس و بى باک بود .
۱۵ . مآخذى که شرح حال رفاعه را آورده اند [ یا از وى نام برده اند ]
الف) منابع شیعه
بزرگان شیعه در آثارشان ، رفاعه را آورده اند : رجال الطوسى : ۶۳ ، رقم ۵۶۱ ، فی من روى عن علیّ علیه السلام ، و در ص۹۴ ، رقم ۹۳۲ ، فی من روى عن الحسن المجتبى علیه السلام .و به نقل از رجال طوسى ، کتابهاى زیر درباره اش سخن گفته اند : نقد الرجال ۲ : ۲۴۵ ، رقم ۱۹۸۵ . طرائف المقال ۲ : ۶۷ ، رقم ۷۲۱۳ . جامع الرواة ۱ : ۳۲۰ (براى او روایت تهذیب الأحکام را مى آورد ،ملاحظه کنید) . تنقیح المقال ۱ : ۴۳۲ ـ ۴۳۳ . معجم رجال الحدیث ۸ : ۲۰۳ ، رقم ۴۶۱۶ . اختیار معرفة الرجال (رجال کشّى ) رقم ۱۱۷ و ۱۱۸ ؛ اعیان الشیعه ۳۲ :۴۱ ـ ۴۲ ، رقم ۶۵۰۶ .
ب) منابع ر جال اهل سنّت
طبقات خلیفة بن خیّاط : ۱۴۶ . الأنساب (سمعانى ) ۹ : ۲۳۹ . معجم البلدان ۴ : ۱۸۰ . جمهرة اَنساب العرب (ابن حزم) : ۳۸۹ . العلل (احمد بن حنبل) ۱ : ۲۶۷ ، رقم ۴۰۱ ؛ و بنگرید به جلد ۲ : ۳۱۴ ،و جلد ۳ : ۱۴۵ ، رقم ۴۶۳۹ . مسند احمد ۵ : ۴۳۶ . التاریخ الکبیر (بخارى ) ۳ : ۳۲۲ ، رقم ۱۰۹۳ . الجرح و التعدیل (رازى ) ۳ : ۴۹۳ ، رقم ۲۲۳۸ . الثقات (ابن حبّان) ۴ : ۲۴۰ . مشاهیر علماء الأمصار : ۱۷۲ ، رقم ۸۰۷ . تهذیب الکمال ۹ : ۲۰۴ . الخلاصه (خزرجى ) : ۱۱۸ ، ترجمه ۲۰۷۴ . تهذیب التهذیب ۳ : ۲۸۱ . ومن له روایة فی الکتب الستّه (للذهبى) ۱ : ۳۹۷ ، رقم ۱۵۷۹
ج) منابع تاریخى اهل سنّت
المعرفة والتاریخ (فَسَوى ) ۳ : ۷۳ و۱۹۲ . تاریخ الطبرى ۴ : ۵۲۲ (و جلد ۵ ، ص۲۶۵ و ۳۵۲ و ۵۵۲ ـ ۵۹۸ و ۶۰۱ ـ۶۰۶ ؛ و جلد ۶ ، ص۷ ـ ۵۰) . الکامل فى التاریخ ۳ : ۴۷۷ (و جلد ۴ ، ص۲۰ و ۱۵۹ و ۱۸۱ ـ ۱۸۵ و۲۱۱ ـ ۲۳۴) .
و حمد و سپاس ، در اوّل و آخر ، خداى راست
[۱] . تاریخ طبرى ۴ : ۴۷۱ . [۲] . همان ، ص۴۸۷ . [۳] . البدایة والنهایه ۸ : ۲۹۰ . [۴] . تاریخ طبرى ۴ : ۵۷۰ . [۵] . همان ، ص۵۲۳ . [۶] . از این گفت و شنود و کلمه «فرجع» رفاعه بازگشت به دست مى آید که اهل یمن از عثمانى ها بودند و رفاعه به اعتبار سردارشان با آنها بود و چون ناگهان به وجود عثمانیه پى برد ، سوى مختار بازگشت .بعضى از این ماجرا سوء استفاده کرده اند و بیان داشته اند که رفاعه از معارضان مختار بود ، حتّى ادعا کرده اند که مختار ، رفاعه را کشت . و در این راستا حدیثى را ساخته اند که از زبانِ رفاعه ، بر ضدّ مختار نقل مى کنند .لیکن پایان این گفت و گو ، و موضع گیرى هاى متعدّد رِفاعه ، همه دلالت بر این دارند که «رفاعه» از یاران اهل بیت علیهم السلام بود و تا پایان حیاتش در کنار مختار ماند . [۷] . تاریخ ابن خلدون ۳ : ۲۵ . [۸] . تاریخ طبرى ۴ : ۵۲۳ ؛ اَعیان الشیعه ۳۲ : ۴۲ . [۹] . سَبخه ، نام مکانى در پشت کوفه . [۱۰] . مقتل الحسین ابو مخنف : ۳۶۴ . [۱۱] . تاریخ ابن خلدون ۳ : ۲۵ ؛ ذوب النضار : ۱۱۵ . [۱۲] . تنقیح المقال ۱ : ۴۳۲ . [۱۳] . اَعیان الشیعه ۳۲ : ۴۲ . [۱۴] . عجالة المبتدى : ۱۰۰ . [۱۵] . تهذیب التهذیب ۳ : ۲۸۱ ـ ۲۸۲ . [۱۶] . از آنهاست خلیفة بن خیّاط در «الطبقات ۲ : ۱۵۲» و یعقوب بن سفیان و دیگران . [۱۷] . سیر اعلام النبلاء ۳ : ۵۴۰ . [۱۸] . به مقدمه این نامه بنگرید . [۱۹] . خلاصه تذهیب تهذیب الکمال : ۱۱۸ . [۲۰] . تهذیب الکمال ۹ : ۲۰۴ ؛ تهذیب التهذیب ۳ : ۲۸۱ . [۲۱] . تنقیح المقال ۱ : ۴۳۲ . [۲۲] . معجم رجال الحدیث ۱۹ : ۱۸۰ . [۲۳] . اختیار معرفة الرجال طوسى ۱ : ۲۸۳ ، ذیل رقم ۱۱۷ ؛ أعیان الشیعه ۷ : ۳۱ . [۲۴] . بنگرید به ، المناهج الرجالیّه . [۲۵] . رسالة القضا ، رقم ۱۰۲ . [۲۶] . تاریخ طبرى ۴ : ۵۷۰ . [۲۷] . تاریخ طبرى ۴ : ۴۶۴ . [۲۸] . ذوب النضار ابن نما : ۱۱۵ .