محتواى نامه بخش۲– نامه امام على ع به قاضى اهواز

محتواى نامه بخش۲– نامه امام على ع به قاضى اهواز

۵ . حضور رِفاعه با مالک اشتر در دفن ابوذرسیّد محسن امین مى ‏نگارد :رِفاعه ، در نماز بر [ جنازه ] ابوذر غفارى  ، به همراه مالک بن حارث اشتردر «رَبَذَه» حضور یافت .[۱]آیة اللّه‏ خویى  ، مى ‏نویسد :رِفاعه از گروهى  است که عهده‏ دار تجهیز ابوذر ـ بعد از وفاتِ او در رَبَذه ـ شدند .[۲]کَشّى  در ترجمه مالک اشتر مى ‏گوید :محمّد بن عَلْقَمَة بن اَسود نَخَعى  ، گفت : با گروهى  به قصدانجام حج بیرون آمدم ، در میانِ آنها مالک بن حارث اشتر ، وعبداللّه‏ بن فضل تَیْمى  و رِفاعة بن شدّاد بَجَلى  حضور داشت .آمدیم تا اینکه به «رَبَذه» پا نهادیم ، ناگهان زنى  را دیدیم که برسر راه ایستاده ، مى ‏گوید : اى  بندگانِ مسلمانِ خدا ، این ابوذر ،صحابى  رسول خداست ، در غربت از دنیا رفت و کسى  نیست که مرا [ در دفنِ او ] یارى  کند !

مى ‏گوید : به یک دیگر نگریستیم و خدا را بر اینکه ما را در این مسیر سوق داد ، ستودیم و براى  آن مصیبت « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ »[۳] (ما از خدایى  و سوى  او باز مى ‏گردیم) بر زبان آوردیم ، سپس با آن زن به راه افتادیم و به تجهیز ابوذرپرداختیم و در [ اهداى  ] کفن او بر هم سبقت مى ‏جستیم تااینکه [ پارچه کفن ] به مساوات از میانِ ما بیرون آمد .آن گاه بر غسل او به هم کمک کردیم تا از آن فارغ شدیم . مالک اشتر را پیش انداختیم ، با ما بر او نماز گزارْد و سرانجام دفنش کردیم . مالک اشتر بر قبر او ایستاد و گفت :پروردگارا ، این ابوذر ، صحابى رسول خداست ، تو را در میانِ عابدان پرستید و در راه تو با مشرکان جنگید ، تغییر ودگرگونى  [ در ایمان و عقیده ] او راه نیافت ، لیکن مُنْکَر[ کارهاى  زشت و ناپسند ] را دید و به زبان و قلب آن را تغییرداد تا اینکه به جفا و تبعید و حرمان و بى ‏احترامى  گرفتار آمد ،سپس تنها و غریبانه درگذشت .خدایا ، کسى  که او را محروم ساخت ، درهم کوب و او را ازشهر هجرتِ ابوذر و حَرَمِ پیامبرت ، دور گردان .رِفاعه مى ‏گوید : ما دست‏هامان را بلند کردیم و همه با هم«آمین» گفتیم .سپس آن زن ، گوسفندى  را که پخته بود ، آورد و گفت : ابوذرشما را قسم داده که تا این غذا را نخورید از اینجا نروید .ما آن غذا را خوردیم و رهسپار شدیم .[۴]کَشّى  ـ پیش از این حدیث ـ این گونه روایت مى ‏کند :برایم حدیث کرد عُبَید بن محمّد نَخَعى  شافعى  سَمَرْقَندى  ، ازابو احمد طَرَسُوسى  ، گفت : براى  من حدیث کرد خالد بن طُفَیْل غِفارى  ، از پدرش ، از حُلاّم بن ذَرِّ غِفارى [۵] ـ که با وىصحبت [ و رفاقتى  ] داشت ـ گفت :ابوذر  رحمه ‏الله در «رَبَذَه» ماند تا درگذشت . هنگامِ مرگ به زنش گفت : یکى  از گوسفندانت را ذبح کن و آن را بپز ، زمانى  که گوشتِ آن پخته شد ، بر سر راه بنشین ، اوّل قافله ‏اى  را که دیدى  بگو : «اى  بندگانِ مسلمانِ خدا ، این ابوذر ، صحابى رسولِ خداست ؛ در گذشته و به ملاقات پروردگارش رفته است ، مرا بر [ کفن و دفن ] او یارى  رسانید و [ خواسته ] او رااجابت کنید» .رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله به من خبر داد که در سرزمین غربت مى ‏میرم ، ومردمانى  صالح از امّتِ آن حضرت ، غسل و دفن و نماز بر من را عهده ‏دار مى ‏شوند .[۶]علماى  رجال ، از این حدیث ،صلاح حال رفاعه را ـ از نظر رجالى  ـ استظهار کرده‏ اند (چنان که در  عنوان «توثیق رفاعه و جایگاه رجالى  او»خواهد آمد) .

۶ . رفاعه به همراه امام على   علیه ‏السلام

ابن کَلْبى  مى ‏نگارد :رِفاعه از اَصحاب على  بن اَبى  طالب بود .[۷]آیة اللّه‏ خویى  ، رفاعه را در ضمن گروهى  مى ‏آورد و مى ‏گوید :اینان ، از برگزیدگانِ اَصحاب على   علیه ‏السلام بودند.[۸]رِفاعه ، در جاهاى  مهم ، در رکاب امام على   علیه ‏السلام حضوریافت و مواضعِ خویش را بیان داشت ؛ چنان که از رَجَزهاى نقل شده از او ، مى ‏توان به نگرش وى  پى  بُرد .

در جنگ جمل

در جنگ جمل ، رفاعه ، از فرماندهانِ سپاه بود .شیخ مفید ، در این باره که امام على   علیه‏ السلام سربازان را دسته ‏بندى  کرد ولشکرها را مرتب ساخت ، مى ‏گوید :بر گروه بَجیله و پیاده نظام آنها ،رِفاعة بن شدّاد را گمارد .[۹]سیّد محسن امین ، مى نگارد :رِفاعه ، در جنگ جمل ، به همراه امیرالمؤمنین علیه‏ السلام بود . در آن روز ـ به روایت ابن شهر آشوب[۱۰] ـ انشاد کرد :إنّ الذین قَطَعوا الوَسیلة ونازَعُوا علیّاً الفَضیلَة فی حَرْبه کالنَّعْجَةِ الأَکیلَة[۱۱]کسانى  که وسیله [ سوى  خدا ] را بُریدند وبا على ـ در فضیلت وسزامندى آن حضرت به خلافت ـ در افتادند، در جنگشان مانند میش شکمباره‏ اند.

در جنگ صفّین

سیّد محسن امین ، مى ‏نویسد :رِفاعه در صفّین با امیرالمؤمنین  علیه السلام بود . در آن روز ، امام  علیه ‏السلام آن گاه که پرچم ‏ها را بَست و فرماندهان را مشخص ساخت وسردسته ‏ها را معیّن کرد ، رِفاعه را بر قبیله ‏اش «بَجیله» به عنوان امیر گمارد .این سخن را ، نصر [ بن مزاحم ] در کتاب [ وقعة ] صفّین گفته است .[۱۲]نَصْر بن مُزاحم ، از عَمْرو بن شمر ، از جابر ، از محمّد بن على  [ باقر  علیه ‏السلام ] و زید بن حسن و محمّد بن مُطَّلب ، نقل مى ‏کند که :چون على   علیه ‏السلام … پرچم قبیله‏ ها را بست و به بزرگان هر قوم دادو رئیس و فرمانده از خودشان برگزید … و بر «بَجیله» رِفاعة  بن شدّاد را گمارد .[۱۳]در آماده کردن امام  علیه ‏السلام لشکرش را در جنگ صفّین آمده است :امام  علیه ‏السلام بر جناح لشکر ، سعید بن قَیْس همدانى  و عبداللّه‏ بن بُدَیْلِ بن وَرْقاء خُزاعى  ، و رِفاعة بن شدّاد بَجَلى  و عَدِى ّ بن حاتِم را گماشت .[۱۴]

در فتنه برافراشتن قرآن بر نیزه‏ ها

رفاعه ، در این فتنه ، از کسانى  بود که به ایراد سخن پراخت .نَصْر بن مُزاحم مى ‏گوید :رِفاعة بن شدّاد بجلى  گفت : اى  مردم ، ما چیزى  از حقّمان را ازدست نمى ‏دهیم ؛ [ اینان ] در پایان کارمان به همان چیزى  ما رافرا مى ‏خوانند که از آغاز امرایشان را بدان دعوت مى ‏کردیم (یعنى  حکم قرآن) و اینک ناخودآگاه همان را پذیرفته ‏اند .اگر کار چنان که ما مى ‏خواهیم انجام یابد ، فتنه و کشتار دورشود وگرنه ، ما آن را از سر گیریم و همان سخت‏ کوشى  پیشین را به کار بریم .[۱۵]و در این راستا سرود

(تطاوَلَ لیلی للهُمُوم الحواضروقَتْلى   أُصیبَتْ مِن رُؤُوس المَعاشر

شب دوشینه ‏ام با اندیشه‏ هاى  اندوه بار و یاد سرانِ گروه‏ ها که به قتل رسیده‏ اند به درازا کشید .

(بصفّین أَمْسَتْ والحوادثُ جَمّةٌ   یُهیل علیها التربَ ذیل الأعاصر)

آنچه دیروز در صفّین گذشت و حوادث پیاپى  و انبوه و رویدادهاى هولناک هراس‏ آور رخ داد .

(فإنّهم فی مُلتقى  الخیل بُکرة    وقد جالَتِ الأبطالُ دونَ المساعرِ)

سواران ، بامدادان با یک دیگر برخورد کردند و دلاوران از اطراف پناهندگان به جولان درآمدند .

(فإن یَکُ أهلُ الشام نالوا سُراتَنا   فقد نیلَ منهم مثل جزرة جازر)

اگر شامیان ، تنى  چند از سرانِ ما را کشتند ، در عوض سران آنها نیز ،چون شتر قربانى  ، قصّابى  شدند .

(وقام سجالُ الدَّمع منّا ومنهم   یُبکِّین قَتْلى غیر ذاتِ مقابر)

سیل اشک از دیده زنان ما و ایشان که بر کشتگان بى ‏گور خویش مى ‏گریستند ، روان شد .
(فإن یستقیلَ القومُ ما کانَ بیننا    وبَیْنَهم أُخرى اللَّیالی الغَوابر)

اگر از جنگ و دشمنى  دست بردارند ، دیگر براى  ما و آنان شب‏هاى اندوه بار بیشتر در پیش نخواهد بود .

(وماذا علینا أَن تُریح نفوسَنا     إلى  سِنة من بِیضنا والمغافر)
چه مى ‏شود اگر چندى  جان‏هاى  ما از تحمّل بار شمشیرها و زره‏ هایمان بیاساید .
(ومن نصبنا وسط العجاج جباهَنا  لوقع السُّیوف المرهفات البواتر)
و دیگر در میان گرد و غبار آوردگاه نایستیم و از ضرب تیغ‏ هاى  بُرّان آبدار چهره درهم نکشیم .
(وطعنٍ إذا نادى المنادی أن ارکبوا  صدورالمذاکی بالرماح الشواجر)
و ضربات جان شکار نیزه را بدانگاه که منادى  بانگ سوار شدن درمى ‏دهد ، بر سینه‏ هاى  خود احساس نکنیم .
(أثرنا الّتی کانت بصفّین بُکرة    ولم نکُ فی تسعیرها بعواثر)
از بامدادان در صفّین گرد از آوردگاه برآوردیم و آتش جنگ را بى ‏امان دمیدیم .
(فإن حکما بالحقّ کانت سلامةٌ  ورأیٌ وقانا منه من شؤم ثائر)[۱۶]
اگر دو داور به حق داورى  کنند ، متضمّن سلامت است و رأى  آنان ما رااز گزند شوم انتقام جویان مصون خواهد داشت .[۱۷]
بیت اخیر با لفظ ذیل نیز نقل شده است :
(وإن حکموا بالعدل کانت سلامة    وإلاّ أثرناها بیوم قماطر)[۱۸]
سیّد محسن امین ، این بیت را این گونه نقل مى ‏کند :
(وإن حکموا بالعدل کانت سلامة   ورأیٌ وکانا منه فی شؤم ثائر)
و بر آن استدراک مى ‏آورد و مى ‏گوید : «لیکن ابن شهر آشوب در مناقب  آل ابى  طالب این بیت را این گونه نقل مى ‏کند» و روایت دوّم را نقل مى ‏کند ، سپس چنین تعلیق مى ‏زند :و این دلالت مى ‏کند که رفاعه به سازش تمایل داشت و[ازنیرنگ عَمْرو بن عاص ] فریب خورد .[۱۹]براى  نگارنده ، معلوم نشد که سیّد محسن امین ، این استدلال را از کجابیان مى ‏دارد ، با اینکه شعر دوّم دلالت دارد بر اعلان [ و آمادگى  ] وى  براى آتش افروزى  جنگى  سخت ، آن‏گاه که دو داور ، بر خلاف حق و عدل عمل کنند .[۲۰]

۷ . بر مسند قضاوت

در بخش‏هایى  از نامه ‏اى  که امام على   علیه ‏السلام به رفاعه نوشته است ، وى  به عنوان «قاضى  اهواز» توصیف شده است .قاضى  نُعمان مصرى [۲۱] و قاضى  قُضاعى [۲۲] (وکسانى  که از آن دو نقل کرده‏ اند)[۲۳] این وصف راآورده ‏اند،توصیف رفاعه را به «قاضى » در جاىدیگر نمى ‏یابیم ؛ چنان که بر متن رساله به طور کامل ، به غیر از این نسخه ‏اىکه تقدیم خواهیم کرد ، دست نیافتیم .مقتضاى  آن این است که رِفاعه ، در دوران امام على علیه ‏السلام ازسوى آنحضرت به عنوان قاضى  منصوب شد .در این نامه از زبان رِفاعه آمده است که گفت :اى امیر المؤمنین ، به امر قضاوت مبتلا شدم با اینکه علم اندکى دارم و سالمندى ‏ام اقتضاى  آموختنِ قضاوت و فقه را ندارد ،پس دستور العملى  برایم بنویس تا آن را برگیرم و به کار بندم ؛درود خدا بر تو باد .سخن درباره عُمرِ رفاعه ، در عنوانِ جداگانه خواهد آمد

۸ . عَمْرو بن حَمِق شهید خُزاعى

عَمْرو بن حَمِق بن کاهن بن حبیب بن عَمْرو بن رَبیعة بن کَعْب خُزاعى  ،[۲۴] صحابى  گرانقدر پیامبر که از آن حضرت روایاتى  را نقل کرده است . رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله برایش دعا کرد که از جوانى ‏اش بهره‏ مند باشد ، ۸۰سال بر او گذشت و موى  سپیدى  بر او دیده نشد .[۲۵]پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله به او فرمود :اى  عَمْرو ، آیا دوست مى ‏دارى  که آیتِ بهشت را بنمایانمت ؟گفت : آرى  ، اى  رسول خدا . على   علیه ‏السلام [ از آنجا ] گذشت . پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله فرمود : این شخص وقومش ، آیت بهشت ‏اند .[۲۶]عَمْرو بن حَمِق ، در کوفه سکنا گزید ، سپس به مصر انتقال یافت و باامیرالمؤمنین در جنگ‏ها حضور داشت و از فرماندهان لشکر آن حضرت به شمار مى ‏رفت . على   علیه ‏السلام در صفّین او را بر قبیله خُزاعه گماشت .[۲۷]وى، ازسرسخت‏ترین دوستداران على  بود ،[۲۸] عثمان او را به دمشق رهسپار ساخت .[۲۹]ابن عساکر مى ‏گوید :معاویه [ به کارگزارانش ] نوشت که در جست و جوى  او
برآیند ، و کسى  را فرستاد که او را بیاورد .از رِفاعة بن شدّاد بَجَلى  (که برادر[۳۰] و دوست و همدم[۳۱] عَمْرو بن حَمِق بود) نقل شده که وى  آن گاه که در پى  عَمْرو برآمدند ، با وى  [ از شهر ] بیرون آمد ، عَمْرو بن حَمِق به او گفت : اى  رفاعه ، این قوم قاتل من ‏اند ! رسول خدا به من خبر داد که جن و انس (آدمى  و پرى ) در خونم شرکت مى ‏جویند .رفاعه مى ‏گوید : هنوز سخنش تمام نشده بود که زمامِ اسبان را دیدم ، ومارى  جهید و او را نیش زد .سیّد محسن امین مى ‏نگارد :ابن اثیر در حوادث سال ۵۱ آورده است : چون معاویه حُجْر بن عَدِى ّ را کشت ، عَمْرو بن حَمِق گریخت تا اینکه به «موصل»رسید و رِفاعة بن شدّاد همراهش بود . آن دو در کوهى  ـ در آن ناحیه ـ مخفى  شدند ، خبرشان به کارگزار موصل رسید ، به سوى  آن دو روان شد ، آن دو بیرون آمدند .[۳۲]طَبَرى  و ابن اَثیر و ابن عساکر آورده ‏اند که :رفاعة بن شدّاد ، جوانى  قوى  بود ،[۳۳] بر اسب تیز تکِ خویش جهید و به عَمْرو بن حمق گفت : آیا از تو دفاع کنم ؟ عمروگفت : دفاع تو چه سودى  به حالِ من دارد ، خودت را نجات ده .رفاعه بر آنان یورش آورد[۳۴] [ به ناچار ] راهى  را برایش بازکردند. وى  با اسبش مى ‏تاخت و آن گروه در پى  او روانه شدند.رفاعه ، تیرانداز بود ، هر سوارى  که به او مى ‏رسید او را هدف تیر قرار مى ‏داد و زخمى  مى ‏ساخت یا سرنگون مى ‏کرد . از اینرو ، آنان از رفاعه دست کشیدند و عَمْرو گرفتار آمد . از اوپرسیدند : تو که هستى  ؟پاسخ داد : کسى  که اگر رهایش گذارید ، به نفعتان است و اگر اورا بکشید به زیانتان تمام مى ‏شود .[۳۵]آنان سرش را بریدند و براى  معاویه فرستادند و این نخستین سرى  بود که در اسلام هدیه شد .[۳۶]ابن عبدالبَرّ مى ‏نگارد :قبر عَمْرو بن حَمِق در پشتِ موصل مشهور مى ‏باشد ، زیارت مى ‏شود و بر آن بارگاه بزرگى  بنا شده است .[۳۷]

[۱] .  اَعیان الشیعه ۳۲ : ۴۱ .
[۲] .  معجم رجال الحدیث ۸ : ۲۰۳ ، رقم ۴۶۱۶ .
[۳] .  سوره بقره ۲ آیه ۱۵۶ .
[۴] .  اختیار معرفة الرجال رجال کشّى  : ۶۵ ـ ۶۶ ، رقم ۱۱۸ .
[۵] .  در نسخه قهپایى  در «مجمع الرجال ۵ : ۸۹» همین گونه ضبط شده و در چاپ کشّى  «حُلاّم بن اَبى ‏ذر الغفارى » است .
[۶] .  رجال کشى  : ۶۵ ، شماره ۱۱۷ ؛ بحارالأنوار ۲۲ : ۳۹۹ ، حدیث ۶ .
[۷] .  نسب معدّ ۱ : ۳۴۵ .
[۸] .  معجم رجال الحدیث ۱۹ : ۱۸۰ .
[۹] .  الجُمَل مفید : ۳۲۰ .
[۱۰] .  بحار الأنوار ۳۲ : ۱۸۲ ، رقم ۱۳۲ .
[۱۱] .  اعیان الشیعه ۳۲ : ۴۱ ، رقم ۶۵۰۶ .
[۱۲] .  اَعیان الشیعه ۳۲ : ۴۱ ، رقم ۶۵۰۶ ؛ بغیة الطلب ۸ : ۳۶۷۲ .
[۱۳] .  وقعة صفّین : ۲۰۵ ؛ نیز بنگرید به ، الأخبار الطوال : ۱۷۱ ؛ تاریخ خلیفة بن خیّاط : ۱۴۶ ؛ شرح نهج البلاغه ۴ : ۲۷ .
[۱۴] .  بغیة الطلب ۸ : ۳۶۷۲ ؛ بحار الأنوار ۳۲ : ۵۷۳ .
[۱۵] .  تا این قسمت را اسکافى  نیز در «المعیار والموازنه : ۱۷۵» آورده است .
[۱۶] .  وقعة صفّین : ۴۸۸ ـ ۴۸۹ .
۱۷] .  ترجمه اشعار و نیز متن قبل از آن برگرفته از کتاب «پیکار صفّین» ترجمه ارزشمند پرویز اتابکى  است (م) .
[۱۸] .  بحار الأنوار ۳۳ : ۳۱۲ ، رقم ۵۶۲ .
[۱۹] .  اعیان الشیعه ۳۲ : ۴۱ .
[۲۰] .  به بیانِ علاّمه مجلسى  در «بحار الأنوار ۳۳ : ۳۱۴» در ذیل حدیث بنگرید .
[۲۱] .  در دعائم الإسلام .
[۲۲] .  در دستور معالم الحکم .
[۲۳] .  بحار الأنوار ۷۱ : ۲۳۰ و جلد ۷۹ ، ص۱۰۱ .
[۲۴] .بنگرید به ، تهذیب الکمال ۱۴ : ۲۰۴ ؛ تهذیب التهذیب ۴ : ۳۳۲ ؛ اُسُد الغابه ۳ : ۷۱۴ ؛ الإصابة ۲ :  ۵۳۲
[۲۵] .  تاریخ دمشق ۴۵ : ۴۹۶ .
[۲۶] .  همان ، ص۴۹۸ .
[۲۷] .  وقعة صفّین : ۲۰۵ .
[۲۸] .  بنگرید به ، وقعة صفّین : ۱۰۳ و دیگر منابع .
[۲۹] .  تاریخ دمشق
[۳۰] .  رفاعه از عمرو بن حَمِق این گونه تعبیر مى ‏آورد : «حَدّثنی أخی» برادرم برایم حدیث کرد تهذیب الکمال ۹ : ۲۰۴ ، رقم ۱۹۲۱ ؛ التاریخ الکبیر ۳ : ۳۲۲ ؛ مسند احمد ۵ : ۲۲۳
[۳۱] .  بغیة الطلب ۸ : ۳۶۷۲ .
[۳۲] .  اَعیان الشیعه ۳۲ : ۴۱ ـ ۴۲ .
[۳۳] .  در مصادر چنین است و شاید این عبارت اجتهادى  از سوى  روات باشد (یعنى  چون چابکى  و تیراندازى  او را دیدند ، و ابراز داشتند که وى  جوان بود) وگرنه شواهد حاکى  از آن است که رفاعه در آن هنگام ، پیر و کهنسال بود (به عنوان عُمرِ رفاعه در همین پژوهش بنگرید) .
[۳۴] .  تاریخ دمشق ۴۵ : ۴۹۹ .
[۳۵] .  تاریخ دمشق ۴۵ : ۴۹۹ .
[۳۶] .  تاریخ طبرى  ۴ : ۱۹۶ ؛ تاریخ دمشق ۴۵ : ۴۹۸ .
[۳۷] .  اُسُد الغابه ۴ : ۱۰۱ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


2 + = یازده

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>