بایسته است این رساله را به احادیثى که پیامبر صلى الله علیه وآله درباره ویژگى مسلمان بیان کرده به پایان بریم .
حدیث اوّل :
حدیث اوّل ، حدیث عمر است [ که در آن آمده ] جبرئیل علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه وآله درباره اسلام پرسید ، آن حضرت فرمود :اینکه شهادت دهى خدایى جز خداى یکتا نیست و محمّد رسول خداست ، و نمازرا به پاى دارى و زکات بدهى و رمضان را روزه بگیرى و اگر استطاعت یافتى حج گزارى . جبرئیل گفت : راست گفتى ، از ایمان مرا آگاه ساز ، فرمود :اینکه به خدا و ملائکه و کتابهاى او و پیامبرانش و روز آخر ایمان آورى ، و به قَدَر و خیر و شرّش مؤمن باشى .جبرئیل گفت : راست گفتى ، از اِحسان به من خبر ده ، فرمود :اینکه خدا را بپرستى چنان که گویا تو را مى بیند ؛ زیرا اگر تو او را نمى بینى ، او تو رامى بیند .جبرئیل گفت : راست گفتى ، …در این حدیث آمده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : این جبرئیل نزدتان آمده ، دینتان رابه شما مى آموزد .این حدیث را مسلم روایت کرده[۱] ، و بخارى مضمون آن را آورده است [۲] .
حدیث دوّم :
از ابن عمر روایت شده که گفت : شنیدم رسول خدا صلى الله علیه وآله مى فرمود :اسلام بر پنج پایه استوار است : شهادت به اینکه خدایى جز خداى یکتا نیست ، و محمّد رسول خداست ، و به پاداش نماز ، و پرداخت زکات ،و حجّ خانه خدا ، و روزه ماه رمضان .این حدیث را بخارى و مسلم روایت کرده اند[۳] .
حدیث سوّم :
در صحیحین از ابن عبّاس روایت شده که گفت : نمایندگان عبد القیس بر رسول خدا فرود آمدند ، گفتند : اى رسول خدا ، ما نمى توانیم نزدت بیاییم مگر در ماه حرام ،میان ما و شما این قبیله «مُضَر» ـ که از کافران اند ـ واقع شده است ، پس ما را به امرفصلى دستور ده که دیگر کسان خود را باخبر سازیم و به وسیله آن وارد بهشت شویم.پیامبر صلى الله علیه وآله آنن را به ایمان فراخواند و پرسید : آیا مى دانید که ایمان به خداى یگانه چیست ؟ گفتند : خدا و پیامبرش داناتر است ! فرمود :شهادت به اینکه خدایى جز «اللّه» نیست ، و محمّد رسول خداست ، و اقامه نماز ودادن زکات ، و روزه رمضان ، و اینکه خمس غنیمت را بدهید … اینها را حفظ کنید وکسانتان را به آن آگاه سازید[۴] .
حدیث چهارم :
از ابن عبّاس نقل شده است که پیامبر صلى الله علیه وآله آن گاه که مُعاذ را به یمن فرستاد ، فرمود :گروهى از اهل کتاب نزدت مى آیند ، نخستین دعوتت این باشد : «خدایى جزخداى یکتا نیست» و «محمّد بنده و فرستاده اوست» . اگر این را پذیرفتند آگاهشان ساز که خدا نمازهاى پنج گانه را در هر روز و شب برایشان واجب ساخت ، پس اگراین را فرمان بردند باخبرشان کن که خدا بر آنان صدقه را واجب ساخت که ازثروتمندانشان باید آن را ستاند و به فقیرانشان بازگرداند .این حدیث را بخارى روایت مى کند[۵] .
حدیث پنجم :
از ابن عمر روایت شده که گفت : رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود :من مأمورم که با مردم جنگ کنم تا اینکه شهادت دهند خدایى جزخداى یکتا نیست . و محمّد رسول خداست ، و نماز را به پا دارند وزکات را بپردازند . اگر این کارها را کردند از طرف من خونها واموالشان مصون است مگر به حقّ اسلام [ و حقوق و حدود اسلامى ] وحسابشان با خداست .این حدیث را بخارى و مسلم آورده اند[۶] .
حدیث ششم :
از ابوهریره روایت شده که گفت : رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود :امر شدم که با مردم بستیزم تا بگویند : «خدایى جز اللّه نیست» ، هنگامى که این را گفتند ، خونها و اموالشان از جانب من ایمن است مگر خونى که به حقّ بریزد و مالى که به حقّ ستانده شود ، و حسابشان با خداست .این حدیث را بخارى و مسلم روایت کره اند[۷] ، و احمد و ابن ماجَه و ابن خُزَیْمَه ،افزوده اند :و اینکه محمّد رسول خداست ، و نماز را اقامه کنند و زکات رابپردازند . در این صورت ، اموال و جان هاشان بر من حرام است[۸] .
حدیث هفتم :
از ابوهریره روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود :فرمان داده شدم که با مردم کارزار کنم تا به یگانگى خدا شهادت دهند وبه من و آنچه آورده ام ایمان آورند ، هنگامى که این را انجام دادند ،خونها و اموالشان از سوى من مصون است مگر خون و مال به حق .این حدیث را مسلم روایت کرده است[۹] .
حدیث هشتم :
بُرَیدة بن حُصَیب نقل مى کند که : پیامبر صلى الله علیه وآله هنگامى که لشکرى را مى فرستاد ـ وحدیث را مى آورد و در آن آمده است ـ آن گاه که اهل شهرى یا اثرى را محاصره کردید ، اگر آنان به یگانگى خدا شهادت دادند ، آنچه براى آنهاست براى شماست وآنچه بر آنهاست بر شماست .این حدیث را مسلم روایت مى کند[۱۰] .
حدیث نهم :
از مقداد بن اَسود روایت شده که به پیامبر گفت : اى رسول خدا ، اگر به مردى ازمشرکان برخوردم و او با من بجنگد و با شمشیر یک دستم را قطع کند ، سپس از[ ترس من ] به درختى پناه ببرد و بگوید : «تسلیم خدا شدم (و اسلام آوردم)» آیا پس از این سخن ، مى توانم او را بکشم ؟پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : او را مکش .گفتم : اى رسول خدا [ فرض این است که ] او یک دست مرا قطع کرده ، آن گاه این سخن را گفته است ! آیا پس از اینکه دستم را بُریده او را به قتل رسانم ؟پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : او را به قتل نرسان ؛ زیرا او پیش از آنکه به قتلش رسانى به منزله توست ، و تو پیش از گفتن کلمه اى که او بر زبان آورد ، به منزله او بودى .این حدیث را بخارى و مسلم روایت کرده[۱۱] .
حدیث دهم :
اُسامه مردى را پس از گفتنِ «لا إله الاّ اللّه» کشت . رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : روزقیامت به «لا إله الاّ اللّه» [ که او بر زبان آورد ] چه مى کنى ؟اسامه گفت : اى رول خدا ، آن را براى جان پناه گفت !پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : مگر قلبش را شکافتى [ که این را بدانى ] !پیامبر صلى الله علیه وآله این سخن را بر او تکرار مى کرد که : چه کسى به «لا اله الاّ اللّه» ، ـ روزقیامت ـ براى توست ؟اُسامه مى گوید : [ آن قدر پیامبر این سخن را گفت که ] آرزو کردم کاش اسلام نیاورده بودم مگر در آن روز[۱۲] .در صحیحین از اُسامه روایت شده که گفت : رسول خدا ما را به … بامداد آنان را برآبشان در رسیدیم ، من و مردى از انصار به مردى از آنها برخوردیم ، چون بر او سُلطه یافتیم ، گفت «لا اله الاّ اللّه» مرد انصارى از او دست برداشت ، من با نیزهام به او زدم تااینکه به قتلش رسانم .آن گاه که باز آمدیم ، خبر این ماجرا به رسول خدا صلى الله علیه وآله رسید ، به من گفت : اى اُسامه ، آیا پس از اینکه «لا اله الاّ اللّه» گفت ، او را کشتى ؟ پیوسته این سخن را بازمى گفت تا آنجا که آرزو کردم کاش قبل از آن روز اسلام نیاورده بودم[۱۳] .در روایتى هست که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : آیا قلبش را نشکافتى [۱۴] ؟!و ابن مَرْدوَیْه ، ازابراهیم تیمى ، از پدرش ، از اُسامه روایت کرده است که گفت :هرگز مردى را که «لا إله الاّ اللّه» مى گوید ، نمى کشم[۱۵] .
حدیث یازدهم :
از ابن عمر روایت شده که گفت : رسول خدا صلى الله علیه وآله خالد بن ولید را سوى بنى جُذَیمه فرستاد ، پس او آنها را به اسلام فراخواند ، آنان دل پسندانه نمى گفتند اسلام آوردیم [ بلکه ] «صَبَأْنا صَبَأْنا» (دینمان را رها کردیم و به دین شما درآمدیم) وردزبانشان بود . خالد آنها را اسیر مى ساخت و به قتل مى رساند .تا اینکه مى گوید : بر رسول خدا باز آمدیم و این ماجرا را ذکر کردیم . آن حضرت دو دستش را برافراشت و دو بار فرمود : پروردگارا ، از آنچه خالد انجام داد سوى توبیزارى مى جویم .این حدیث را احمد و بخارى روایت کرده اند[۱۶] .
حدیث دوازدهم :
از انس روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله هنگامى که عازم جنگ و جهاد با قومى مى شد ، جنگ را شروع نمى کرد تا اینکه صبح فرا مى رسید . پس اگر صداى اَذانى رامى شنید دست نگه مى داشت ، و اگر صداى اَذانى را نمى شنید پس از بامداد ، یورش مى آورد .این حدیث را احمد و بخارى روایت کرده اند[۱۷] .و [ نیز ] از انس روایت شده که پیامبر صلى الله علیه وآله سپیده دم یورش مى آورد . آن حضرت منتظر اذان مى شد ، پس اگر اَذانى را مى شنید از حمله باز مى ایستادوگرنه بر آنان مى تاخت .شنید مردى مى گوید : «اللّه اکبر ، اللّه اکبر» رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : براساسِ فطرت[ این سخن را ] گفتى . آن مرد گفت : «أشهد أَن لا إله الاّ اللّه» ، پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : از آتش بیرون آمدى ! پس چون به او نگریستند ناگهان دیدند که او چوپان گله بز است .این حدیث را مسلم آورده است[۱۸] .
حدیث سیزدهم :
از عصام مُزنى روایت شده که پیامبر صلى الله علیه وآله هنگامى که سریّه (و گروهى ) را براى جنگ مى فرستاد ، مى فرمود : آن گاه که مسجدى را دیدید یا صداى منادى اى را [ که اذان مى دهد ] شنیدید ، اَحَدى را نکشید .این حدیث را احمد و ابو داود و تِرمذى و ابن ماجَه روایت کرده اند[۱۹] .
حدیث چهاردهم :
از امّ سلمه از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت شده که آن حضرت فرمود : بر شما امیرانى گماشته مى شود ، آنها را مى شناسید و انکار مى کنید . پس هرکس آنها را انکار کند از اسلام بیرون است و هرکس آنها را خوش ندارد [ اسلامش ] سالم مى ماند ، لیکن [ مسلمان مطلوب و سعادتمند ] کسى است که به امارت آنان خرسند باشد و فرمان بَرَد .گفتند : اى رسول خدا ، آیا با آنان بجنگیم ؟ فرمود : تا زمانى که نماز مى گزارند ، نه . این حدیث را مسلم مى آورد[۲۰] .
حدیث پانزدهم :
از اَنَس روایت شده که گفت : رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : هرکس نماز ما را بگزارد واسلام آورد و به قبله ما رو کند و از گوشت حیوانى که ما ذبح کرده ایم بخورد ، همان مسلمانى است که ذمّه خدا و رسولش براى اوست ، پس خدا را در ذمّه اش .این حدیث را بخارى روایت کرده است[۲۱] .
حدیث شانزدهم :
از ابو سعید ـ در حدیث خوارج روایت شده که : ذو الخُوَیْصرَه ، به پیامبر صلى الله علیه وآله گفت : از خدا بترس ! آن حضرت فرمود : واى بر تو ، آیا سزامندترین کس اهل زمین به تقواى الهى من نیستم ؟مى گوید : آن مرد ، رو گرداند [ و رفت ] خالد گفت : اى رسول خدا ، آیا گردنش رانزنم ؟ پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : نه ، شاید نماز بگزارد . خالد گفت : چه بسا نمازگزارى که به زبان مى آورد آنچه را که در قلبش نیست .پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : من امر نشدم که بر قلبهاى مردم نقب زنم و شکم هاشان را بشکافم !این حدیث را مسلم روایت مى کند[۲۲] .
حدیث هفدهم :
از عُبَیداللّه بن عدى ّ بن خَیار روایت شده که مردى از انصار برایش حدیث کرد که وى در مجلسى نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آمد و به طور سرّى از آن حضرت درباره قتل مردى ازمنافقان اذن خواست . پیامبر صلى الله علیه وآله آشکارا فرمود : مگر نه این است که شهادت مى دهدخدایى جز خداى یکتا نیست ؟ گفت : بلى ، اى رسول خدا ، و شهادتش راستین نمى باشد ! فرمود : آیا شهادت نمى دهد که محمّد رسول خداست ؟ گفت : آرى ، وشهادت او [ قلبى ] نیست ! فرمود : مگر نماز نمى گزارد ؟ گفت : بلى ، و نمازش حقیقى نیست !پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : اینان کسانى اند که خدا از قتلشان نهى کرد .این حدیث را شافعى و احمد روایت کرده اند[۲۳] .
حدیث هجدهم :
در صحیحین از ابو هریره روایت شده که گفت : یک نفر اَعرابى نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آمدو گفت : بر عملى راهنمایى ام کن که هرگاه آن را انجام دهم به بهشت درآیم !پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : خدا را بپرست و چیزى را با او شریک مساز ، و نمازهاى واجب رابه پا دار ، و زکات واجب را بپرداز ، و ماه رمضان را روزه بگیر .آن مرد گفت : سوگند به کسى که جانم در دست اوست ، بر این نمى افزایم و از آن نمى کاهم .چون آن مرد روگرداند و رفت ، پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : هرکه را نگاه به مردى از اهل بهشت مسرور مى سازد ، باید به این مرد بنگرد[۲۴] .
حدیث نوزدهم :
از عمرو بن مُرّه جُهَنى روایت شده که گفت : مردى پیش پیامبر صلى الله علیه وآله آمد و گفت :اى رسول خدا ، اگر من به یگانگى خدا و پیامبرى تو شهادت دهم و نمازهاى پنج گانه را بگزارم و ماه رمضان روزه بگیرم و برخیزم ، به نظرت در زمره چه کسانى ام ؟آن حضرت فرمود : از صدّیقین و شهدایى . این حدیث را ابن حبّان و ابن خزیمه ـ در صحیحشان ـ آورده اند[۲۵] .
حدیث بیستم :
از عبّاس بن عبدالمطّلب روایت شده که گفت : رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : طعم ایمان را چشید آن که راضى شد به ربوبیّت اللّه و دین اسلام و پیامبرى محمّد .این حدیث را مسلم روایت کرده است[۲۶] .
حدیث بیست و یکم :
از سعد ، از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت شده که فرمود : هرکس هنگامى که مى شنود مؤذِّن مى گوید : «أشهد أن لا اله الاّ اللّه ، وحده لا شریک له ، وأنّ محمّداً عبده ورسوله» (گواهى مى دهم که خدایى جز خداى یکتا نیست ، یگانه است و شریک ندارد ، و گواهى مى دهم که محمّد بنده و فرستاده اوست) بگوید : راضى شدم به پروردگارى «اللّه» و به دین اسلام ، گناهش آمرزیده مى شود .این حدیث را مسلم روایت مى کند[۲۷] .
حدیث بیست و دوّم :
در صحیحین از ابوهریره روایت شده که گفت : رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : ایمان هفتاد و چند شعبه است ، برترین آن قول «لا اله الاّ اللّه» مى باشد و کمترین آن زدودن آزارى از راه ؛ و حیا شعبه اى از ایمان است[۲۸] .
حدیث بیست و سوّم :
ابن عبّاس حدیث مى کند که ابوطالب مریض شد و قریش به عیادتش آمدند وپیامبر صلى الله علیه وآله نزدش آمد ـ و حدیث را ذکر مى کند ، در آن آمده است ـ پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :از اینان یک کلمه را مى خواهم که بر زبان آورند تا عرب به دینشان درآیند و عجم به آنها جزیه دهند !آنان گفتند : فقط یک کلمه ؟!فرمود : یک کلمه ، بگویید : «لا إله الاّ اللّه» (خدایى جز خداى یکتا نیست) .پس آنان وحشت زده برخاستند جامه شان را تکان مى دادند در حالى که مى گفتند :« أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً إِنَّ هذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ »[۲۹] .این حدیث را احمد ونسائى و ترمذى روایت کرده اند ، و ترمذى آن را روایت حَسَن مى داند[۳۰] .
حدیث بیست و چهارم :
در صحیحین از سعید بن مُسَیَّب از پدرش روایت شده که فرمود : چون وفات ابوطالب فرا رسید ، ررسول خدا صلى الله علیه وآله پیش او آمد ، نزدش ابوجهل و عبداللّه بن اُمیّه رایافت ، گفت : اى عمو ، بگو : «لا إله الاّ اللّه» کلمه اى که به آن نزد خدا احتجاج کنیم !ابوجهل و عبداللّه بن اُمیّه گفتند : آیا مى خواهى از ملّت عبدالمطّلب روى گردانى ؟ابوطالب در آخرین کلامش گفت : بلکه بر ملّت عبدالمطّلب مى باشم[۳۱] ، و ابا کرد ازاینکه «لا إله إلاّ اللّه» بگوید[۳۲] .
حدیث بیست و پنجم :
ابوبکر مى گوید : گفتم اى رسول خدا ، نجات این امر چه چیز است ؟ فرمود :هرکس از من کلمه اى را بپذیرد که بر عمویم عرضه داشتم و او رد کرد ، آن کلمه براى او نجات است .این حدیث را احمد روایت مى کند[۳۳] .
حدیث بیست و ششم :
از عباده روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : هرکس شهادت دهد که خدایى جز خداى یکتا نیست ، یگانه است و شریک ندارد ، و محمّد بنده و رسول اوست ، وعیسى بنده خدا و فرستاده اوست و کلمه خدا که به مریم افکنده و روحى از او ؛ وشهادت دهد که بهشت و دوزخ حق است ، خدا بر [ درجه ] اعمالى که دارد او را واردبهشت مى سازد .این حدیث رابخارى و مسلم روایت کرده اند[۳۴] .
حدیث بیست و هفتم :
از انس روایت شده که پیامبر صلى الله علیه وآله به مُعاذ گفت : هیچ کس صادقانه از قلبش ،شهادت به یگانگى خدا و رسالت محمّد نمى دهد جز اینکه خدا آتش را بر وى حرام مى سازد .مُعاذ گفت : اى رسول خدا ، آیا به این سخن مردم را خبر دهم که شاد شوند ؟پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : در این هنگام ، اعمال را وامى گذارند !پس مُعاذ [ بدان جهت که مردم در گناه نیفتند ] هنگام مرگش به آن خبر داد .این حدیث را بخارى و مسلم روایت کرده اند[۳۵] .
حدیث بیست و هشتم :
از عباده روایت شده که رسول خدا فرمود : هرکه شهادت دهد خدایى جز «اللّه»نیست ، و محمّد رسول خداست ، خدا آتش را بر او حرام مى گرداند .این حدیث را مسلم روایت کرده است [۳۶] .
حدیث بیست و نهم :
از ابوذر روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : هرکس «لا إله الاّ اللّه» را اقرار کند وشهادت دهد که محمّد رسول خداست ، آن گاه بر همین عقیده بمیرد ، خدا او را واردبهشت مى سازد .این حدیث را بخارى و مسلم روایت کرده اند [۳۷] .
حدیث سى ام :
در صحیحین از عتبان روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : خدا آتش را بر کسى که براى وجه خدا و جلب رضایت او «لا إله الاّ اللّه» بگوید ، حرام ساخت[۳۸] .
حدیث سى و یکم :
از ابوهُرَیره روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله نَعْلَیْنِ خود را به او داد و فرمود : با این کفشها برو ، هرکه را پشت این دیوار ملاقات کردى که شهادت مى دهد خدایى جزخداى یکتا نیست ، بهشت را به او مژده ده .این حدیث را مسلم روایت مى کند[۳۹] .
حدیث سى و دوّم :
ازابو هُرَیره روایت شده که گفت : اى رسول خدا ، سعادتمندترین مردمان به شفاعتت چه کسانى اند ؟ فرمود : آن که خالص از قلبش بگوید : «لا إله الاّ اللّه» خدایى جز خداى یکتا نیست [۴۰ ] .
حدیث سى و سوّم :
اُمّ سلمه از پیامبر صلى الله علیه وآله حدیثى را نقل مى کند و در آن آمده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : شهادت مى دهم که خدایى جز «اللّه) نیست و من رسول خدایم . بندهاى خدا رابا یقین به این دو کلمه ملاقات نمى کند که از بهشت بازش دارد .این حدیث را بخارى و مسلم روایت کرده اند[۴۱] .
حدیث سى و چهارم :
از عثمان بن عفّان روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : هرکس بمیرد و بداند که«خدایى جز خداى یکتا نیست» وارد بهشت مى شود .این حدیث را مسلم روایت مى کند[۴۲] .
حدیث سى و پنجم :
انس در شفاعت حدیثى را روایت مى کند و در آن آمده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :از آتش بیرون مى آید هرکس «لا إله الاّ اللّه» بگوید و در قلبش به وزن دانه گندمى کارخیر باشد ، سپس از آتش خارج مى شود هرکه «لا إله الاّ اللّه» بگوید و در قلبش به اندازه ذره اى کارخیر باشد .این حدیث را بخارى و مسلم روایت کرده اند[۴۳] .در صحیح نزدیک به این روایت از ابو سعید هست ، و از حدیث صدّیق [ ابوبکر ]نزد احمد [ ۴۴] .
حدیث سى و ششم :
مُعاذ روایت مى کند که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :هرکس آخرین سخنش «لا إله الاّ اللّه»باشد ، وارد بهشت مى شود[۴۵]
حدیث سى و هفتم :
از مُعاذ روایت شده که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : کلید هاى بهشت «لا إله الاّ اللّه» اند .این حدیث را احمد و بَزارروایت کرده اند[۴۶] .
حدیث سى و هشتم :
از ابوهریره روایت شده که گفت : رسول خدا براى [ موعظه ] ما برخاست . پس بلال بلند شد و به اذان ندا داد ، چون ساکت شد ، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : هرکس مثل این را با یقین بگوید داخل بهشت مى شود .این حدیث را نسائى و ابن حبّان ـ در صحیح خودش ـ روایت کرده اند[۴۷] .
حدیث سى و نهم :
از رُفاعه جُهَنى ّ روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : نزد خدا شهادت مى دهم هر بنده اى که با شهادت صادقانه از قلبش به یگانگى خدا و رسالت من گواهى دهد وبر این پیمان استوار بماند و بمیرد ، راه بهشت را مى پیماید . این حدیث را احمد روایت کرده است[۴۸] .
حدیث چهلم :
از ابن عمر روایت شده که گفت : شنیدم رسول خدا صلى الله علیه وآله مى فرمود : کلمه اى رامى دانم که بندهاى به حق (و راستى ) از قلبش آن را نمى گوید و بر آن نمى میرد جزاینکه خدا آتش را بر او حرام مى سازد [ این کلمه ] «لا إله الاّ اللّه» است .این حدیث را حاکم روایت مى کند[۴۹] .
حدیث چهل و یکم :
از ابوهریره روایت شده که گفت : شنیدم رسول خدا صلى الله علیه وآله مى فرمود : فرشته مرگ بر بالین مردى که مى مُرد حاضر شد ، اعضایش را شکافت و عمل خیرى را در اونیافت ، آن گاه قلبش را شکافت ، در آن [ نیز ] خیرى پیدا نکرد ، سپس چانه اش را بازکرد دریافت که یک طرف زبانش به سقف دهانش چسبیده ، «لا إله الاّ اللّه» مى گوید ،پس به کلمه اخلاص او را آمرزید .این حدیث را طبرانى و بیهقى و ابن ابى الدنیا روایت کرده اند[۵۰] .
حدیث چهل و دوّم :
ابو سعید از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت کرده که موسى گفت : اى پروردگارم ، چیزى مراآموز که تو را به یاد آورم و بخوانمت ؟ خداى متعال فرمود : بگو : «لا إله الاّ اللّه» !موسى گفت : پروردگارم ، همه بندگانت این را مى گویند ؟ خداى فرمود : بگو : «لا إله الاّ اللّه» .موسى گفت : مقصودم چیزى بود که به آن ویژه ام سازى !پروردگار متعال فرمود : اى موسى ، اگر آسمانها و زمینهاى هفت گانه در کفّه اى از ترازو قرار گیرند و «لا إله الاّ اللّه» در کفّه دیگر ، این کلمه بر آنها سنگینى مى کند .این حدیث را ابن سُنّى، حاکم وابن حبّان ـ در صحیحشان ـ روایت کرده اند[۵۱] .
حدیث چهل و سوّم :
از ابوهریره روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : هرکه «لا إله الاّ اللّه» بگویدروزى از روزگارش او را سود مى بخشد ، پیش از آنکه دچار گرفتارى شود به فریادش مى رسد .این حدیث را ابن حبّان و طبرانى و بزّار روایت کرده اند ، و راویانِ آن ،صحیح اند[۵۲] .
حدیث چهل و چهارم :
از عبداللّه بن عمر روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : آیا شما را از وصیّت نوح به فرزندش باخبر نسازم ؟! نوح گفت : اى فرزندم ، تو را به دو چیز سفارش مى کنم :تو را وصیّت مى کنم به قول «لا إله الاّ اللّه» ؛ زیرا اگر آن در کفّه اى گذارده شود وآسمانها و زمین در کفّه اى دیگر ، بر آنها سنگینى مى کند ؛ و اگر آنها به دورش حلقه شوند ، پاره شان مى سازد تا سوى خدا رهایى یابد .این حدیث را بزّار و نسائى و حاکم روایت کرده اند[۵۳] .
حدیث چهل و پنجم :
عبداللّه بن عمرو از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت مى کند که ، فرمود : بهترین چیزى که من گفته ام و پیامبرانِ پیش از من بر زبان آوردهاند ، این [ جملات ] است :لا إله إلاّ اللّه ، وحده لا شریک له ، له الملک وله الحمد ، وهو على کلّ شیءقدیر ؛خدایى جز «اللّه» نیست ، یگانه است و شریکى ندارد ، فرمان روایى [ مطلق ] و سپاس و ستایش ویژه اوست ، و او بر هر چیزى توانامى باشد .این حدیث را تِرمِذى روایت مى کند[۵۴] .
حدیث چهل و ششم :
از ابوهریره روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : ایمانتان را تجدید کنید ! گفتند :اى رسول خدا ، چگونه ایمانمان را تازه و نو کنیم ؟! فرمود : «لا إله الاّ اللّه» زیاد بگویید .این حدیث را احمد و طبرانى آورده اند[۵۵] .
حدیث چهل و هفتم :
از عبداللّه بن عمرو روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : به زودى خدا مردى ازامّتم را ـ روز قیامت ـ نزد همگان بیرون مى آورد که نو د و نه نامه [ و پرونده ] پیش رویش باز مى شود ، هر نامه اى از آنها به اندازه دید چشم است ، سپس به او مى گوید :آیا چیزى از این را انکار مى کنى ؟ آیا حافظانِ کاتبِ من به تو ظلم کرده اند ؟ مى گوید :نه ، اى پروردگارم . خدا مى فرماید : آیا عذرى دارى ؟ مى گوید : نه ، اى پروردگارم .خداى متعال مى گوید : برایت نزد ما حسنه اى است ! امروز بر تو ظلمى نمى شود !پس نامه [ و رُقعه اى ] برایش بیرون مى آید که در آن است : «أشهد أن لا إله الاّ اللّه» و«أنّ محمّداً عبده ورسوله» .پس خدا مى فرماید : آن را حاضر کنید[۵۶] ! مى گوید : اى پروردگارم ، این «بطاقه»(رقعه و نوشته) [ در برابر ] این سجلاّت (سندها و پرونده ها) چه وزنى دارد ؟خدا مى فرماید : بر تو ستم نمى رود . پس آن پرونده ها در کفّه اى گذاشته مى شود وآن نامه در کفّه اى دیگر ، آن سجلاّت سبک مى گردند و آن بطاقه سنگین .پس با اسم خدا چیزى هم سنگى [ و برابرى ] نمى کند .این حدیث را ترمذى آورده و «حَسَن» دانسته است[۵۷] ، و ابن ماجه و بیهقى و ابن حبّان ـ در صحیح خودش ـ و حاکم آن را آورده اند ؛ حاکم مى گوید : این حدیث براساس شرط مسلم ، صحیح است[۵۸] .
حدیث چهل و هشتم :
از عبداللّه بن عمر ـ در حدیثى ـ از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت مى کند که فرمود : میان «لا إله الاّ اللّه» و خدا حجابى نمى ماند تا این کلمه سوى خدا رها شود .این حدیث را ترمذى روایت کرده است[۵۹] .
حدیث چهل و نهم :
حُذَیْفَه از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت کرده است که فرمود : اسلام کهنه مى شود ـ همان گونه که جامه نگارین [ سرانجام ] مى پوسد ـ تا آنجا که نامى از روزه و صدقه و نماز و اعمال حج باقى نمى ماند ، کتاب خدا در یک شب بالا بُرده مى شود و در زمین آیه اى از آن باقى نمى ماند ! دسته اى از مردم ( پیر مرد و پیرزن) باقى مى مانند و مى گویند : ماپدرانمان بر این کلمه «لا إله الاّ اللّه» درک کردیم و آن را مى گوییم .صِلَة بن زُفَر از حُذَیْفَه پرسید : لا إله الاّ اللّه ، به چه درد آنها مى خورد در حالى که آنها نمى دانند روزه و نماز و صدقه و مناسک حج چیست ؟ حُذَیفه از او روى گرداند .وى این پرسش را سه بار بر زبان آورد ، و در هر بار حذیفه از او روى گرداند ، سپس در مرتبه سوّم به او رو کرد و گفت : اى صله ، از آتش نجاتشان مى دهد ! از دوزخ مى رهاندشان ! از جهنّم نجاتشان مى بخشد ! این حدیث را ابن ماجَه روایت مى کند[۶۰] ، و حاکم در صحیح خود آن را مى آورد ومى گوید : این حدیث براساس شرط مسلم صحیح است[۶۱] .
حدیث پنجاهم :
از اَنس بن مالک روایت شده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : سه چیز از پایه هاى ایمان است : دست برداشتن از کسى که «لا إله الاّ اللّه» مى گوید ؛ او را به گناهى تکفیر مساز ، وبه عملى [ ناشایست ] از اسلام خارج نکن .این حدیث را ابو داود روایت مى کند[۶۲] .
حدیث پنجاه و یکم :
از عبداللّه بن عمرو روایت شده که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : از اهل «لا إله الاّ اللّه» دست بردارید ، به گناهى تکفیر شان نکنید ! هرکه اهل «لا إله الاّ اللّه» را تکفیر کند ، او به کفر نزدیکتر است .این حدیث را طبرانى مى آورد[۶۳] .
حدیث پنجاه و دوّم :
در صحیحین ، از عبداللّه بن مسعود روایت شده که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : فحش وناسزاگویى مسلمان ، فسق (و گناه) است ، و جنگیدن با آن کفر[۶۴] .و نیز در صحیحین : ابوذر از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت مى کند که فرمود : هیچ مردى ، مرددیگر را به فسوق (و کارهاى ناشایست) متهم نمى سازد و تهمت کفر به او نمى زند جزاینکه با این تهمت ،مرتد مى شود اگر صاحب آن چنین نباشد[۶۵] .و در صحیحین ، از ثابت بن ضحّاک ، از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت شده که فرمود : هرکس مؤمنى را به کفر متّهم سازد ، این کار ، مانند قتل و کشتن اوست[۶۶] .و در صحیح (مسلم) در حدیث ابو هُرَیْرَه و حدیث عبداللّه بن عمر ، آمده است که رسول خدا فرمود :أیّما رجل قال لأخیه : یا کافر ، فقد باءَ به أَحَدُهُما[۶۷] ؛هرگاه مردى به برادرش بگوید : اى کافر ، یکى از آن دو به کفر اقرارکرده است .و داناى [ مطلق ] خداى سبحان و متعال است
[ سخن پایانى ]
از خدا مسئت مى کنیم که به فضل خود [ حیات و زندگى ] ما را به اسلام و ایمان ختم کند و ما را از آنچه وجه کریم او را به خشم مى آورد ، دور سازد و ما و همه مسلمانان را به راه راست هدایت کند ، چه او رحیم و کریم است .و سپاس خداى را ـ در اوّل و آخر و ظاهر و باطن ـ که پروردگار جهانیان است ، ودرود خدا بر سیّد ما ، محمّد و آل او ، و اصحابش .
[۱] . صحیح مسلم ۱ : ۶۴ کتاب الإیمان . [۲] . صحیح بخارى ۱ : ۲۷ ، حدیث ۵۰ کتاب الإیمان . [۳] . صحیح بخارى ۱ : ۱۲ ، حدیث ۸ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۷۳ ، حدیث ۲۱ کتاب الإیمان . [۴] . صحیح بخارى ۱ : ۲۹ ، حدیث ۵۲ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۷۵ ، حدیث ۲۴ . [۵] . صحیح بخارى ۴ : ۱۵۸۰ ، حدیث ۴۰۹۰ کتاب المغازى . [۶] . صحیح بخارى ۱ : ۱۷ ، حدیث ۲۵ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۸۱ ، حدیث ۳۶ . [۷] . صحیح بخارى ۳ : ۱۰۷۷ ، حدیث ۲۷۸۶ کتاب الجهاد ؛ صحیح مسلم ۱ : ۸۰ ، حدیث ۳۳ (کتاب الإیمان) . [۸] . مسند احمد ۲ : ۳۴۵ ؛ سنن ابن ماجه ۱ : ۲۷ ، حدیث ۷۱ مقدّمه ؛ صحیح ابن خزیمه ۴ : ۸ ،حدیث ۲۲۴۸ (کتاب الزکاة) . [۹] . صحیح مسلم ۱ : ۸۵ ، حدیث ۳۴ کتاب الإیمان . [۱۰] . [۱۱] . صحیح بخارى ۵ : ۲۵۱۸ ، حدیث ۶۴۷۲ کتاب الدیات ؛ صحیح مسلم ۱ : ۳۴ ، حدیث ۱۵۹(کتاب الإیمان) . [۱۲] . [۱۳] . صحیح بخارى ۱ : ۱۳۵ ، حدیث ۱۵۹ کتاب الإیمان ؛ صحیح مسلم ۱ : ۱۳۴ ، حدیث ۱۵۹(کتاب الإیمان) . [۱۴] . صحیح بخارى ۱ : ۱۳۴ ، حدیث ۱۵۸ . [۱۵] . [۱۶] . مسند احمد ۲ : ۱۵۰ ؛ صحیح بخارى ۴ : ۱۵۷۷ ، حدیث ۴۰۸۴ کتاب المغازى . [۱۷] . مسند احمد ۳ : ۱۵۹ ؛ صحیح بخارى ۱ : ۲۲۱ ، حدیث ۵۸۵ کتاب الأذان . [۱۸] . صحیح مسلم ۱ : ۳۶۶ ، حدیث ۹ کتاب الصلاة . [۱۹] . مسند احمد ۳ : ۴۴۸ ؛ سنن ابو داود ۳ : ۴۳ ،حدیث ۲۶۳۵ کتاب الجهاد ؛ سنن تِرمِذى ۴ : ۱۰۲ ،حدیث ۱۵۴۹ (کتاب السیرة) ؛ مجمع الزوائد ۶ : ۲۱۰ . [۲۰] . صحیح مسلم ۴ : ۱۲۸ ، حدیث ۶۳ کتاب الإمارة . [۲۱] . صحیح بخارى ۱ : ۱۵۳ ، حدیث ۳۸۵ کتاب الإیمان . [۲۲] . صحیح مسلم ۲ : ۴۳۸ ، حدیث ۱۴۴ کتاب الزکاة . [۲۳] . مسند احمد ۲ : ۴۳۲ ؛ السنن الکبرى ۱ : ۷۱ ،حدیث ۱۵ کتاب الإیمان . [۲۴] . صحیح بخارى ۲ : ۵۰۶ ، حدیث ۱۳۳۳ کتاب الزکاة ؛ صحیح مسلم ۱ : ۷۱ ، حدیث ۱۵ (کتاب الإیمان) . [۲۵] . الإحسان بتقریب صحیح ابن حبّان ۵ : ۱۸۴ ، حدیث ۳۴۲۹ ؛ صحیح ابن خزیمة : [۲۶] . صحیح مسلم ۱ : ۹۲ ، حدیث ۵۲ کتاب الإیمان . [۲۷] . صحیح مسلم ۱ : ۳۶۸ ، حدیث ۱۳ کتاب الصلاة . [۲۸] . صحیح مسلم ۱ : ۹۳ ، حدیث ۵۷ کتاب الإیمان ؛ صحیح بخارى ۱ : ۱۲ ، حدیث ۹ ؛ سنن ابن ماجَه ۱ : ۲۳ ، حدیث ۵۷ (مقدّمه) . [۲۹] . سوره ص ۳۸ آیه ۵ . [۳۰] . مسند احمد ۱ : ۲۲۷ ؛ سنن ترمذى ۵ : ۳۴۱ ، حدیث ۳۲۳۲ کتاب التفسیر ؛ السنن الکبرى (نسائى ) ۶ : ۴۴۲ ، حدیث ۱۱۴۳۶ (کتاب التفسیر) . [۳۱] . پیداست که عبدالمطّلب بر ملّت ابراهیم بود که همان دین حنیف است . [۳۲] . صحیح مسلم ۱ : ۸۳ ، حدیث ۳۹ ؛ صحیح بخارى ۱ : ۴۵۷ ، حدیث ۱۲۹۴ کتاب الجنائز . [۳۳] . مسند احمد ۱ : ۶ . [۳۴] . صحیح بخارى ۳ : ۱۲۶۷ ، حدیث ۳۲۵۲ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۸۶ ، حدیث ۴۶ کتاب الإیمان . [۳۵] . صحیح بخارى ۱ : ۶۰ ، حدیث ۱۲۸ کتاب العلم ؛ صحیح مسلم ۱ : ۹۱ ، حدیث ۵۳ (کتاب الإیمان) . [۳۶] . صحیح مسلم ۱ : ۸۷ ، حدیث ۴۷ کتاب الإیمان . [۳۷] . صحیح بخارى ۵ : ۲۱۹۳ ، حدیث ۵۴۸۹ کتاب اللباس ؛ صحیح مسلم ۱ : ۱۳۲ ، حدیث ۱۵۴(کتاب الإیمان) . [۳۸] . صحیح بخارى ۱ : ۱۶۴ ، حدیث ۴۱۵ کتاب المساجد ؛ صحیح مسلم ۲ : ۱۰۸ ، حدیث ۲۶۳(کتاب المساجد) . [۳۹] . صحیح مسلم ۱ : ۹۰ ، حدیث ۵۲ کتاب الإیمان . [۴۰] . صحیح بخارى ۱ : ۴۹ ، حدیث ۹۹ کتاب العلم . [۴۱] . صحیح مسلم ۱ : ۸۶ ، حدیث ۴۵ کتاب الإیمان . [۴۲] . صحیح مسلم ۱ : ۸۴ ، حدیث ۴۳ کتاب الإیمان . [۴۳] . صحیح بخارى ۱ : ۲۴ ، حدیث ۴۴ کتاب الإیمان ؛ صحیح مسلم ۱ : ۳۲۲ ، حدیث ۳۲۵ (کتاب الإیمان) . [۴۴] . مسند احمد ۳ : ۱۱۶ . [۴۵] . مسند احمد ۵ : ۲۳۳ ؛ مجمع الزوائد ۲ : ۳۲۳ . [۴۶] . مسند احمد ۵ : ۲۴۲ ؛ مجمع الزوائد ۱ : ۱۶ . [۴۷] . سنن نسائى ۱ : ۵۱ ، حدیث ۱۶۴۱ کتاب الأذان ؛ صحیح ابن حبّان ۴ : ۵۵۳ ، حدیث ۱۶۶۷(کتاب الأذان) . [۴۸] . مسند احمد ۴ : ۱۶ . [۴۹] . المستدرک على الصحیحین ۱ : ۷۲ . [۵۰] . شعب الإیمان ۲ : ۹ ، حدیث ۱۰۱۵ باب فی الرجاء ؛ تاریخ بغداد ۹ : ۱۲۵ ؛ إتحاف السادةالمتقین (زبیدى ) ۱۰ : ۲۷۵ . [۵۱] . مستدرک حاکم ۱ : ۵۲۸ ؛ صحیح ابن حِبّان ۱۴ : ۱۰۲ ، حدیث ۶۲۱۸ . [۵۲] . المعجم الأوسط طبرانى ۷ : ۲۰۴ ، حدیث ۶۲۱۸ ؛ مجمع الزوائد ۱ : ۱۷ ؛ کنز العمّال ۱ : ۴۱۸ ،حدیث ۱۷۷۸ . [۵۳] . اتحاف السادة المتّقین ۸ : ۳۴۲ . [۵۴] . سنن ترمذى ۵ : ۵۳۴ ، حدیث ۳۵۸۵ کتاب الدعوات [۵۵] . مسند احمد ۲ : ۳۵۲ . [۵۶] . در سنن ترمذى آمده است : «أُحضُر وزنک» ؛کارهایت را بسنج و وزن کن . [۵۷] . سنن ترمذى ۵ : ۲۵ ، حدیث ۲۶۳۹ کتاب الإیمان ؛ سنن ترمذى (چاپ یک جلدى ) : ۷۵۹ ، حدیث ۲۶۴۸ . [۵۸] . مسند احمد ۲ : ۲۱۳ ؛ سنن ابن ماجه ۲ : ۱۴۳۷ ، حدیث ۴۳۰۰ کتاب الزهد ؛ مستدرک حاکم ۱ :۶ ، حدیث ۵۲۹ ؛ صحیح ابن حبّان ۱ : ۴۶۱ ، حدیث ۲۲۵ (کتاب الإیمان) . ۵۹] . سنن ترمذى ۵ : ۵۰۱ ، حدیث ۳۵۱۸ کتاب الدعوات ؛ مسند احمد ۳ : ۱۵۳ . [۶۰] . سنن ابن ماجه ۲ : ۱۳۴۴ ، حدیث ۴۰۴۹ کتاب الفتن . [۶۱] . مستدرک حاکم ۴ : ۴۷۳ ، حدیث ۵۴۵ . [۶۲] . سنن ابى داود ۳ : ۱۸ ، حدیث ۲۵۳۲ ؛ کنز العمّال ۱۵ : ۸۱۱ ، حدیث ۴۳۲۲۶ . [۶۳] . کنز العمّال ۳ : ۶۳۵ ، حدیث ۸۲۷۰ . [۶۴] . صحیح بخارى ۵ : ۲۲۴۷ ، حدیث ۵۶۹۷ کتاب الأدب ؛ صحیح مسلم ۱ : ۱۱۴ ، حدیث ۱۱۶(کتاب الإیمان) . [۶۵] . صحیح بخارى ۵ : ۲۲۴۷ ، حدیث ۵۶۹۸ کتاب الأدب . [۶۶] . صحیح بخارى ۵ : ۲۲۴۷ ، حدیث ۵۷۰۰ کتاب الأدب ؛ سنن ترمذى ۵ : ۲۳ ، حدیث ۲۶۳۶(کتاب الإیمان) . [۶۷] . صحیح مسلم ۱ : ۱۱۲ ، حدیث ۱۱۱ کتاب الإیمان ؛ سنن ترمذى ۵ : ۲۳ ، حدیث ۲۶۳۷ (کتاب الإیمان) .