فصل دوازدهم حَقیقت اسلام و ویژگى مسلمان-بی بنیاد

فصل دوازدهم حَقیقت اسلام و ویژگى مسلمان-بی بنیاد

[ حقیقت اسلام و صفت مسلمان ]

بایسته است این رساله را به احادیثى  که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله درباره ویژگى  مسلمان بیان کرده به پایان بریم .

حدیث اوّل :

حدیث اوّل ، حدیث عمر است [ که در آن آمده ] جبرئیل  علیه ‏السلام از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله درباره اسلام پرسید ، آن حضرت فرمود :اینکه شهادت دهى  خدایى  جز خداى  یکتا نیست و محمّد رسول خداست ، و نمازرا به پاى  دارى  و زکات بدهى  و رمضان را روزه بگیرى  و اگر استطاعت یافتى  حج گزارى  .
جبرئیل گفت : راست گفتى  ، از ایمان مرا آگاه ساز ، فرمود :اینکه به خدا و ملائکه و کتاب‏هاى  او و پیامبرانش و روز آخر ایمان آورى  ، و به قَدَر و خیر و شرّش مؤمن باشى  .جبرئیل گفت : راست گفتى  ، از اِحسان به من خبر ده ، فرمود :اینکه خدا را بپرستى  چنان که گویا تو را مى ‏بیند ؛ زیرا اگر تو او را نمى ‏بینى  ، او تو رامى ‏بیند .جبرئیل گفت : راست گفتى  ، …در این حدیث آمده است که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : این جبرئیل نزدتان آمده ، دینتان رابه شما مى ‏آموزد .این حدیث را مسلم روایت کرده[۱] ، و بخارى  مضمون آن را آورده است [۲] .

حدیث دوّم :

از ابن عمر روایت شده که گفت : شنیدم رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله مى ‏فرمود :اسلام بر پنج پایه استوار است : شهادت به اینکه خدایى  جز خداى  یکتا نیست ، و محمّد رسول خداست ، و به پاداش نماز ، و پرداخت زکات ،و حجّ خانه خدا ، و روزه ماه رمضان .این حدیث را بخارى  و مسلم روایت کرده ‏اند[۳] .

حدیث سوّم :

در صحیحین از ابن عبّاس روایت شده که گفت : نمایندگان عبد القیس بر رسول خدا فرود آمدند ، گفتند : اى  رسول خدا ، ما نمى ‏توانیم نزدت بیاییم مگر در ماه حرام ،میان ما و شما این قبیله «مُضَر» ـ که از کافران ‏اند ـ واقع شده است ، پس ما را به امرفصلى  دستور ده که دیگر کسان خود را باخبر سازیم و به وسیله آن وارد بهشت شویم.پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله آنن را به ایمان فراخواند و پرسید : آیا مى ‏دانید که ایمان به خداى  یگانه
چیست ؟ گفتند : خدا و پیامبرش داناتر است ! فرمود :شهادت به اینکه خدایى  جز «اللّه‏» نیست ، و محمّد رسول خداست ، و اقامه نماز ودادن زکات ، و روزه رمضان ، و اینکه خمس غنیمت را بدهید … اینها را حفظ کنید وکسانتان را به آن آگاه سازید[۴] .

حدیث چهارم :

از ابن عبّاس نقل شده است که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله آن گاه که مُعاذ را به یمن فرستاد ، فرمود :گروهى  از اهل کتاب نزدت مى ‏آیند ، نخستین دعوتت این باشد : «خدایى  جزخداى  یکتا نیست» و «محمّد بنده و فرستاده اوست» . اگر این را پذیرفتند آگاهشان ساز که خدا نمازهاى  پنج گانه را در هر روز و شب برایشان واجب ساخت ، پس اگراین را فرمان بردند باخبرشان کن که خدا بر آنان صدقه را واجب ساخت که ازثروتمندانشان باید آن را ستاند و به فقیرانشان بازگرداند .این حدیث را بخارى  روایت مى ‏کند[۵] .

حدیث پنجم :

از ابن عمر روایت شده که گفت : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود :من مأمورم که با مردم جنگ کنم تا اینکه شهادت دهند خدایى  جزخداى  یکتا نیست . و محمّد رسول خداست ، و نماز را به پا دارند وزکات را بپردازند . اگر این کارها را کردند از طرف من خون‏ها واموالشان مصون است مگر به حقّ اسلام [ و حقوق و حدود اسلامى  ] وحسابشان با خداست .این حدیث را بخارى  و مسلم آورده ‏اند[۶] .

حدیث ششم :

از ابوهریره روایت شده که گفت : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود :امر شدم که با مردم بستیزم تا بگویند : «خدایى  جز اللّه‏ نیست» ، هنگامى که این را گفتند ، خون‏ها و اموالشان از جانب من ایمن است مگر خونى که به حقّ بریزد و مالى  که به حقّ ستانده شود ، و حسابشان با خداست .این حدیث را بخارى  و مسلم روایت کره‏ اند[۷] ، و احمد و ابن ماجَه و ابن خُزَیْمَه ،افزوده ‏اند :و اینکه محمّد رسول خداست ، و نماز را اقامه کنند و زکات رابپردازند . در این صورت ، اموال و جان‏ هاشان بر من حرام است[۸] .

حدیث هفتم :

از ابوهریره روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود :فرمان داده شدم که با مردم کارزار کنم تا به یگانگى  خدا شهادت دهند وبه من و آنچه آورده ‏ام ایمان آورند ، هنگامى  که این را انجام دادند ،خون‏ها و اموالشان از سوى  من مصون است مگر خون و مال به حق .این حدیث را مسلم روایت کرده است[۹] .

حدیث هشتم :

بُرَیدة بن حُصَیب نقل مى ‏کند که : پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله هنگامى  که لشکرى  را مى ‏فرستاد ـ وحدیث را مى ‏آورد و در آن آمده است ـ آن گاه که اهل شهرى  یا اثرى  را محاصره کردید ، اگر آنان به یگانگى  خدا شهادت دادند ، آنچه براى  آنهاست براى  شماست وآنچه بر آنهاست بر شماست .این حدیث را مسلم روایت مى ‏کند[۱۰] .

حدیث نهم :

از مقداد بن اَسود روایت شده که به پیامبر گفت : اى  رسول خدا ، اگر به مردى  ازمشرکان برخوردم و او با من بجنگد و با شمشیر یک دستم را قطع کند ، سپس از[ ترس من ] به درختى  پناه ببرد و بگوید : «تسلیم خدا شدم (و اسلام آوردم)» آیا پس
از این سخن ، مى ‏توانم او را بکشم ؟پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : او را مکش .گفتم : اى  رسول خدا [ فرض این است که ] او یک دست مرا قطع کرده ، آن گاه این سخن را گفته است ! آیا پس از اینکه دستم را بُریده او را به قتل رسانم ؟پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : او را به قتل نرسان ؛ زیرا او پیش از آنکه به قتلش رسانى  به منزله توست ، و تو پیش از گفتن کلمه ‏اى  که او بر زبان آورد ، به منزله او بودى  .این حدیث را بخارى  و مسلم روایت کرده[۱۱] .

حدیث دهم :

اُسامه مردى  را پس از گفتنِ «لا إله الاّ اللّه‏» کشت . رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : روزقیامت به «لا إله الاّ اللّه‏» [ که او بر زبان آورد ] چه مى ‏کنى  ؟اسامه گفت : اى  رول خدا ، آن را براى  جان پناه گفت !پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : مگر قلبش را شکافتى  [ که این را بدانى  ] !پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله این سخن را بر او تکرار مى ‏کرد که : چه کسى  به «لا اله الاّ اللّه‏» ، ـ روزقیامت ـ براى  توست ؟اُسامه مى ‏گوید : [ آن قدر پیامبر این سخن را گفت که ] آرزو کردم کاش اسلام نیاورده بودم مگر در آن روز[۱۲] .در صحیحین از اُسامه روایت شده که گفت : رسول خدا ما را به … بامداد آنان را برآبشان در رسیدیم ، من و مردى  از انصار به مردى  از آنها برخوردیم ، چون بر او سُلطه یافتیم ، گفت «لا اله الاّ اللّه‏» مرد انصارى  از او دست برداشت ، من با نیزه‏ام به او زدم تااینکه به قتلش رسانم .آن گاه که باز آمدیم ، خبر این ماجرا به رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله رسید ، به من گفت : اى اُسامه ، آیا پس از اینکه «لا اله الاّ اللّه‏» گفت ، او را کشتى  ؟ پیوسته این سخن را بازمى ‏گفت تا آنجا که آرزو کردم کاش قبل از آن روز اسلام نیاورده بودم[۱۳] .در روایتى  هست که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : آیا قلبش را نشکافتى [۱۴] ؟!و ابن مَرْدوَیْه ، ازابراهیم تیمى  ، از پدرش ، از اُسامه روایت کرده است که گفت :هرگز مردى  را که «لا إله الاّ اللّه‏» مى ‏گوید ، نمى ‏کشم[۱۵] .

حدیث یازدهم :

از ابن عمر روایت شده که گفت : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله خالد بن ولید را سوى  بنى جُذَیمه فرستاد ، پس او آنها را به اسلام فراخواند ، آنان دل پسندانه نمى ‏گفتند اسلام آوردیم [ بلکه ] «صَبَأْنا صَبَأْنا» (دینمان را رها کردیم و به دین شما درآمدیم) وردزبانشان بود . خالد آنها را اسیر مى ‏ساخت و به قتل مى ‏رساند .تا اینکه مى ‏گوید : بر رسول خدا باز آمدیم و این ماجرا را ذکر کردیم . آن حضرت دو دستش را برافراشت و دو بار فرمود : پروردگارا ، از آنچه خالد انجام داد سوى  توبیزارى  مى ‏جویم .این حدیث را احمد و بخارى  روایت کرده ‏اند[۱۶] .

حدیث دوازدهم :

از انس روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله هنگامى  که عازم جنگ و جهاد با قومى مى ‏شد ، جنگ را شروع نمى ‏کرد تا اینکه صبح فرا مى ‏رسید . پس اگر صداى  اَذانى  رامى ‏شنید دست نگه مى ‏داشت ، و اگر صداى  اَذانى  را نمى ‏شنید پس از بامداد ، یورش مى ‏آورد .این حدیث را احمد و بخارى  روایت کرده‏ اند[۱۷] .و [ نیز ] از انس روایت شده که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله سپیده‏ دم یورش مى ‏آورد . آن حضرت منتظر اذان مى ‏شد ، پس اگر اَذانى  را مى ‏شنید از حمله باز مى ‏ایستادوگرنه بر آنان مى ‏تاخت .شنید مردى  مى ‏گوید : «اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر» رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : براساسِ فطرت[ این سخن را ] گفتى  . آن مرد گفت : «أشهد أَن لا إله الاّ اللّه‏» ، پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : از آتش بیرون آمدى  ! پس چون به او نگریستند ناگهان دیدند که او چوپان گله بز است .این حدیث را مسلم آورده است[۱۸] .

حدیث سیزدهم :

از عصام مُزنى  روایت شده که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله هنگامى  که سریّه (و گروهى ) را براى جنگ مى ‏فرستاد ، مى ‏فرمود : آن گاه که مسجدى  را دیدید یا صداى  منادى ‏اى  را [ که اذان مى ‏دهد ] شنیدید ، اَحَدى  را نکشید .این حدیث را احمد و ابو داود و تِرمذى  و ابن ماجَه روایت کرده‏ اند[۱۹] .

حدیث چهاردهم :

از امّ سلمه از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله روایت شده که آن حضرت  فرمود : بر شما امیرانى  گماشته مى ‏شود ، آنها را مى ‏شناسید و انکار مى ‏کنید . پس هرکس آنها را انکار کند از اسلام
بیرون است و هرکس آنها را خوش ندارد [ اسلامش ] سالم مى ‏ماند ، لیکن [ مسلمان مطلوب و سعادتمند ] کسى  است که به امارت آنان خرسند باشد و فرمان بَرَد .گفتند : اى  رسول خدا ، آیا با آنان بجنگیم ؟ فرمود : تا زمانى  که نماز مى ‏گزارند ، نه .
این حدیث را مسلم مى ‏آورد[۲۰] .

حدیث پانزدهم :

از اَنَس روایت شده که گفت : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : هرکس نماز ما را بگزارد واسلام آورد و به قبله ما رو کند و از گوشت حیوانى  که ما ذبح کرده‏ ایم بخورد ، همان مسلمانى  است که ذمّه خدا و رسولش براى  اوست ، پس خدا را در ذمّه‏ اش .این حدیث را بخارى  روایت کرده است[۲۱] .

حدیث شانزدهم :

از ابو سعید ـ در حدیث خوارج روایت شده که : ذو الخُوَیْصرَه ، به پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله گفت : از خدا بترس ! آن حضرت فرمود : واى  بر تو ، آیا سزامندترین کس اهل زمین به تقواى  الهى  من نیستم ؟مى ‏گوید : آن مرد ، رو گرداند [ و رفت ] خالد گفت : اى  رسول خدا ، آیا گردنش رانزنم ؟ پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : نه ، شاید نماز بگزارد . خالد گفت : چه بسا نمازگزارى  که به زبان مى ‏آورد آنچه را که در قلبش نیست .پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : من امر نشدم که بر قلب‏هاى  مردم نقب زنم و شکم ‏هاشان را بشکافم !این حدیث را مسلم روایت مى ‏کند[۲۲] .

حدیث هفدهم :

از عُبَیداللّه‏ بن عدى ّ بن خَیار روایت شده که مردى  از انصار برایش حدیث کرد که وى  در مجلسى  نزد پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله آمد و به طور سرّى  از آن حضرت درباره قتل مردى  ازمنافقان اذن خواست . پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  آشکارا فرمود : مگر نه این است که شهادت مى ‏دهدخدایى  جز خداى  یکتا نیست ؟ گفت : بلى  ، اى  رسول خدا ، و شهادتش راستین نمى ‏باشد ! فرمود : آیا شهادت نمى ‏دهد که محمّد رسول خداست ؟ گفت : آرى  ، وشهادت او [ قلبى  ] نیست ! فرمود : مگر نماز نمى ‏گزارد ؟ گفت : بلى  ، و نمازش حقیقى نیست !پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : اینان کسانى ‏اند که خدا از قتلشان نهى  کرد .این حدیث را شافعى  و احمد روایت کرده ‏اند[۲۳] .

حدیث هجدهم :

در صحیحین از ابو هریره روایت شده که گفت : یک نفر اَعرابى  نزد پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله آمدو گفت : بر عملى  راهنمایى ‏ام کن که هرگاه آن را انجام دهم به بهشت درآیم !پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : خدا را بپرست و چیزى  را با او شریک مساز ، و نمازهاى  واجب رابه پا دار ، و زکات واجب را بپرداز ، و ماه رمضان را روزه بگیر .آن مرد گفت : سوگند به کسى  که جانم در دست اوست ، بر این نمى ‏افزایم و از آن نمى ‏کاهم .چون آن مرد روگرداند و رفت ، پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : هرکه را نگاه به مردى  از اهل بهشت مسرور مى ‏سازد ، باید به این مرد بنگرد[۲۴] .

حدیث نوزدهم :

از عمرو بن مُرّه جُهَنى  روایت شده که گفت : مردى  پیش پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله آمد و گفت :اى  رسول خدا ، اگر من به یگانگى  خدا و پیامبرى  تو شهادت دهم و نمازهاى  پنج‏ گانه
را بگزارم و ماه رمضان روزه بگیرم و برخیزم ، به نظرت در زمره چه کسانى ‏ام ؟آن حضرت فرمود : از صدّیقین و شهدایى  .
این حدیث را ابن حبّان و ابن خزیمه ـ در صحیحشان ـ آورده‏ اند[۲۵] .

حدیث بیستم :

از عبّاس بن عبدالمطّلب روایت شده که گفت : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : طعم ایمان را چشید آن که راضى  شد به ربوبیّت اللّه‏ و دین اسلام و پیامبرى  محمّد .این حدیث را مسلم روایت کرده است[۲۶] .

حدیث بیست و یکم :

از سعد ، از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله روایت شده که فرمود : هرکس هنگامى  که مى ‏شنود مؤذِّن مى ‏گوید : «أشهد أن لا اله الاّ اللّه‏ ، وحده لا شریک له ، وأنّ محمّداً عبده ورسوله» (گواهى مى ‏دهم که خدایى  جز خداى  یکتا نیست ، یگانه است و شریک ندارد ، و گواهى مى ‏دهم که محمّد بنده و فرستاده اوست) بگوید : راضى  شدم به پروردگارى  «اللّه‏» و به دین اسلام ، گناهش آمرزیده مى ‏شود .این حدیث را مسلم روایت مى ‏کند[۲۷] .

حدیث بیست و دوّم :

در صحیحین از ابوهریره روایت شده که گفت : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : ایمان هفتاد و چند شعبه است ، برترین آن قول «لا اله الاّ اللّه‏» مى ‏باشد و کمترین آن زدودن آزارى  از راه ؛ و حیا شعبه ‏اى  از ایمان است[۲۸] .

حدیث بیست و سوّم :

ابن عبّاس حدیث مى ‏کند که ابوطالب مریض شد و قریش به عیادتش آمدند وپیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله نزدش آمد ـ و حدیث را ذکر مى ‏کند ، در آن آمده است ـ پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود :از اینان یک کلمه را مى ‏خواهم که بر زبان آورند تا عرب به دینشان درآیند و عجم به  آنها جزیه دهند !آنان گفتند : فقط یک کلمه ؟!فرمود : یک کلمه ، بگویید : «لا إله الاّ اللّه‏» (خدایى  جز خداى  یکتا نیست) .پس آنان وحشت زده برخاستند جامه ‏شان را تکان مى ‏دادند در حالى  که مى ‏گفتند :« أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً إِنَّ هذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ »[۲۹] .این حدیث را احمد ونسائى  و ترمذى  روایت کرده ‏اند ، و ترمذى  آن را روایت حَسَن مى ‏داند[۳۰] .

حدیث بیست و چهارم :

در صحیحین از سعید بن مُسَیَّب از پدرش روایت شده که فرمود : چون وفات ابوطالب فرا رسید ، ررسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله پیش او آمد ، نزدش ابوجهل و عبداللّه‏ بن اُمیّه رایافت ، گفت : اى  عمو ، بگو : «لا إله الاّ اللّه‏» کلمه ‏اى  که به آن نزد خدا احتجاج کنیم !ابوجهل و عبداللّه‏ بن اُمیّه گفتند : آیا مى ‏خواهى  از ملّت عبدالمطّلب روى  گردانى  ؟ابوطالب در آخرین کلامش گفت : بلکه بر ملّت عبدالمطّلب مى ‏باشم[۳۱] ، و ابا کرد ازاینکه «لا إله إلاّ اللّه‏» بگوید[۳۲] .

حدیث بیست و پنجم :

ابوبکر مى ‏گوید : گفتم اى  رسول خدا ، نجات این امر چه چیز است ؟ فرمود :هرکس از من کلمه ‏اى  را بپذیرد که بر عمویم عرضه داشتم و او رد کرد ، آن کلمه براى او نجات است .این حدیث را احمد روایت مى ‏کند[۳۳] .

حدیث بیست و ششم :

از عباده روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : هرکس شهادت دهد که خدایى جز خداى  یکتا نیست ، یگانه است و شریک ندارد ، و محمّد بنده و رسول اوست ، وعیسى  بنده خدا و فرستاده اوست و کلمه خدا که به مریم افکنده و روحى  از او ؛ وشهادت دهد که بهشت و دوزخ حق است ، خدا بر [ درجه ] اعمالى  که دارد او را واردبهشت مى ‏سازد .این حدیث رابخارى  و مسلم روایت کرده‏ اند[۳۴] .

حدیث بیست و هفتم :

از انس روایت شده که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله به مُعاذ گفت : هیچ کس صادقانه از قلبش ،شهادت به یگانگى  خدا و رسالت محمّد نمى ‏دهد جز اینکه خدا آتش را بر وى  حرام مى ‏سازد .مُعاذ گفت : اى  رسول خدا ، آیا به این سخن مردم را خبر دهم که شاد شوند ؟پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : در این هنگام ، اعمال را وامى ‏گذارند !پس مُعاذ [ بدان جهت که مردم در گناه نیفتند ] هنگام مرگش به آن خبر داد .این حدیث را بخارى  و مسلم روایت کرده‏ اند[۳۵] .

حدیث بیست و هشتم :

از عباده روایت شده که رسول خدا فرمود : هرکه شهادت دهد خدایى  جز «اللّه‏»نیست ، و محمّد رسول خداست ، خدا آتش را بر او حرام مى ‏گرداند .این حدیث را مسلم روایت کرده است [۳۶] .

حدیث بیست و نهم :

از ابوذر روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : هرکس «لا إله الاّ اللّه‏» را اقرار کند وشهادت دهد که محمّد رسول خداست ، آن گاه بر همین عقیده بمیرد ، خدا او را واردبهشت مى ‏سازد .این حدیث را بخارى  و مسلم روایت کرده‏ اند [۳۷] .

حدیث سى ‏ام :

در صحیحین از عتبان روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : خدا آتش را بر کسى که براى  وجه خدا و جلب رضایت او «لا إله الاّ اللّه‏» بگوید ، حرام ساخت[۳۸] .

حدیث سى  و یکم :

از ابوهُرَیره روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله نَعْلَیْنِ خود را به او داد و فرمود : با این کفش‏ها برو ، هرکه را پشت این دیوار ملاقات کردى  که شهادت مى ‏دهد خدایى  جزخداى  یکتا نیست ، بهشت را به او مژده ده .این حدیث را مسلم روایت مى ‏کند[۳۹] .

حدیث سى  و دوّم :

ازابو هُرَیره روایت شده که گفت : اى رسول خدا ، سعادتمندترین مردمان به شفاعتت چه کسانى ‏اند ؟ فرمود : آن که خالص از قلبش بگوید : «لا إله الاّ اللّه‏» خدایى جز خداى  یکتا نیست [۴۰ ] .

حدیث سى  و سوّم :

اُمّ سلمه از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله حدیثى  را نقل مى ‏کند و در آن آمده است که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : شهادت مى ‏دهم که خدایى  جز «اللّه‏) نیست و من رسول خدایم . بنده‏اى  خدا رابا یقین به این دو کلمه ملاقات نمى ‏کند که از بهشت بازش دارد .این حدیث را بخارى  و مسلم روایت کرده ‏اند[۴۱] .

حدیث سى  و چهارم :

از عثمان بن عفّان روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : هرکس بمیرد و بداند که«خدایى  جز خداى  یکتا نیست» وارد بهشت مى ‏شود .این حدیث را مسلم روایت مى ‏کند[۴۲] .

حدیث سى  و پنجم :

انس در شفاعت حدیثى  را روایت مى ‏کند و در آن آمده است که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود :از آتش بیرون مى ‏آید هرکس «لا إله الاّ اللّه‏» بگوید و در قلبش به وزن دانه گندمى  کارخیر باشد ، سپس از آتش خارج مى ‏شود هرکه «لا إله الاّ اللّه‏» بگوید و در قلبش به اندازه ذره ‏اى کارخیر باشد .این حدیث را بخارى  و مسلم روایت کرده ‏اند[۴۳] .در صحیح نزدیک به این روایت از ابو سعید هست ، و از حدیث صدّیق [ ابوبکر ]نزد احمد [  ۴۴] .

حدیث سى  و ششم :

مُعاذ روایت مى ‏کند که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود :هرکس آخرین سخنش «لا إله الاّ اللّه‏»باشد ، وارد بهشت مى ‏شود[۴۵]

حدیث سى  و هفتم :

از مُعاذ روایت شده که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : کلید هاى  بهشت «لا إله الاّ اللّه‏» اند .این حدیث را احمد و بَزارروایت کرده ‏اند[۴۶] .

حدیث سى  و هشتم :

از ابوهریره روایت شده که گفت : رسول خدا براى  [ موعظه ] ما برخاست . پس بلال بلند شد و به اذان ندا داد ، چون ساکت شد ، رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : هرکس مثل این را با یقین بگوید داخل بهشت مى ‏شود .این حدیث را نسائى  و ابن حبّان ـ در صحیح خودش ـ روایت کرده ‏اند[۴۷] .

حدیث سى  و نهم :

از رُفاعه جُهَنى ّ روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : نزد خدا شهادت مى ‏دهم هر بنده‏ اى  که با شهادت صادقانه از قلبش به یگانگى  خدا و رسالت من گواهى  دهد وبر این پیمان استوار بماند و بمیرد ، راه بهشت را مى ‏پیماید .
این حدیث را احمد روایت کرده است[۴۸] .

حدیث چهلم :

از ابن عمر روایت شده که گفت : شنیدم رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله مى ‏فرمود : کلمه ‏اى  رامى ‏دانم که بنده‏اى  به حق (و راستى ) از قلبش آن را نمى ‏گوید و بر آن نمى ‏میرد جزاینکه خدا آتش را بر او حرام مى ‏سازد [ این کلمه ] «لا إله الاّ اللّه‏» است .این حدیث را حاکم روایت مى ‏کند[۴۹] .

حدیث چهل و یکم :

از ابوهریره روایت شده که گفت : شنیدم رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله مى ‏فرمود : فرشته مرگ بر بالین مردى  که مى ‏مُرد حاضر شد ، اعضایش را شکافت و عمل خیرى  را در اونیافت ، آن گاه قلبش را شکافت ، در آن [ نیز ] خیرى  پیدا نکرد ، سپس چانه ‏اش را بازکرد دریافت که یک طرف زبانش به سقف دهانش چسبیده ، «لا إله الاّ اللّه‏» مى ‏گوید ،پس به کلمه اخلاص او را آمرزید .این حدیث را طبرانى  و بیهقى  و ابن ابى  الدنیا روایت کرده ‏اند[۵۰] .

حدیث چهل و دوّم :

ابو سعید از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله روایت کرده که موسى  گفت : اى  پروردگارم ، چیزى  مراآموز که تو را به یاد آورم و بخوانمت ؟ خداى  متعال فرمود : بگو : «لا إله الاّ اللّه‏» !موسى  گفت : پروردگارم ، همه بندگانت این را مى ‏گویند ؟ خداى  فرمود : بگو : «لا إله الاّ اللّه‏» .موسى  گفت : مقصودم چیزى  بود که به آن ویژه ‏ام سازى  !پروردگار متعال فرمود : اى  موسى  ، اگر آسمان‏ها و زمین‏هاى  هفت‏ گانه در کفّه اى از ترازو قرار گیرند و «لا إله الاّ اللّه‏» در کفّه دیگر ، این کلمه بر آنها سنگینى  مى ‏کند .این حدیث را ابن سُنّى، حاکم وابن حبّان ـ در صحیح‏شان ـ روایت کرده‏ اند[۵۱] .

حدیث چهل و سوّم :

از ابوهریره روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : هرکه «لا إله الاّ اللّه‏» بگویدروزى  از روزگارش او را سود مى ‏بخشد ، پیش از آنکه دچار گرفتارى  شود به فریادش مى ‏رسد .این حدیث را ابن حبّان و طبرانى  و بزّار روایت کرده ‏اند ، و راویانِ آن ،صحیح‏ اند[۵۲] .

حدیث چهل و چهارم :

از عبداللّه‏ بن عمر روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : آیا شما را از وصیّت نوح به فرزندش باخبر نسازم ؟! نوح گفت : اى  فرزندم ، تو را به دو چیز سفارش مى ‏کنم :تو را وصیّت مى ‏کنم به قول «لا إله الاّ اللّه‏» ؛ زیرا اگر آن در کفّه‏ اى  گذارده شود وآسمان‏ها و زمین در کفّه ‏اى  دیگر ، بر آنها سنگینى  مى ‏کند ؛ و اگر آنها به دورش حلقه شوند ، پاره‏ شان مى ‏سازد تا سوى  خدا رهایى  یابد .این حدیث را بزّار و نسائى  و حاکم روایت کرده ‏اند[۵۳] .

حدیث چهل و پنجم :

عبداللّه‏ بن عمرو از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله روایت مى ‏کند که ، فرمود : بهترین چیزى  که من گفته‏ ام و پیامبرانِ پیش از من بر زبان آورده‏اند ، این [ جملات ] است :لا إله إلاّ اللّه‏ ، وحده لا شریک له ، له الملک وله الحمد ، وهو على  کلّ شیءقدیر ؛خدایى  جز «اللّه‏» نیست ، یگانه است و شریکى  ندارد ، فرمان روایى [ مطلق ] و سپاس و ستایش ویژه اوست ، و او بر هر چیزى  توانامى ‏باشد .این حدیث را تِرمِذى  روایت مى ‏کند[۵۴] .

حدیث چهل و ششم :

از ابوهریره روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : ایمانتان را تجدید کنید ! گفتند :اى  رسول خدا ، چگونه ایمانمان را تازه و نو کنیم ؟! فرمود : «لا إله الاّ اللّه‏» زیاد بگویید .این حدیث را احمد و طبرانى  آورده ‏اند[۵۵] .

حدیث چهل و هفتم :

از عبداللّه‏ بن عمرو روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : به زودى  خدا مردى  ازامّتم را ـ روز قیامت ـ نزد همگان بیرون مى ‏آورد که نو د و نه نامه [ و پرونده ] پیش رویش باز مى ‏شود ، هر نامه ‏اى  از آنها به اندازه دید چشم است ، سپس به او مى ‏گوید :آیا چیزى  از این را انکار مى ‏کنى  ؟ آیا حافظانِ کاتبِ من به تو ظلم کرده‏ اند ؟ مى ‏گوید :نه ، اى  پروردگارم . خدا مى ‏فرماید : آیا عذرى  دارى  ؟ مى ‏گوید : نه ، اى  پروردگارم .خداى  متعال مى ‏گوید : برایت نزد ما حسنه ‏اى  است ! امروز بر تو ظلمى  نمى ‏شود !پس نامه [ و رُقعه ‏اى  ] برایش بیرون مى ‏آید که در آن است : «أشهد أن لا إله الاّ اللّه‏» و«أنّ محمّداً عبده ورسوله» .پس خدا مى ‏فرماید : آن را حاضر کنید[۵۶] ! مى ‏گوید : اى  پروردگارم ، این «بطاقه»(رقعه و نوشته) [ در برابر ] این سجلاّت (سندها و پرونده‏ ها) چه وزنى  دارد ؟خدا مى ‏فرماید : بر تو ستم نمى ‏رود . پس آن پرونده‏ ها در کفّه ‏اى  گذاشته مى ‏شود وآن نامه در کفّه ‏اى دیگر ، آن سجلاّت سبک مى ‏گردند و آن بطاقه سنگین .پس با اسم خدا چیزى  هم سنگى  [ و برابرى  ] نمى ‏کند .این حدیث را ترمذى  آورده و «حَسَن» دانسته است[۵۷] ، و ابن ماجه و بیهقى  و ابن حبّان ـ در صحیح خودش ـ و حاکم آن را آورده‏ اند ؛ حاکم مى ‏گوید : این حدیث براساس شرط مسلم ، صحیح است[۵۸] .

حدیث چهل و هشتم :

از عبداللّه‏ بن عمر ـ در حدیثى  ـ از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله روایت مى ‏کند که فرمود : میان «لا إله الاّ اللّه‏» و خدا حجابى  نمى ‏ماند تا این کلمه سوى  خدا رها شود .این حدیث را ترمذى  روایت کرده است[۵۹] .

حدیث چهل و نهم :

حُذَیْفَه از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله روایت کرده است که فرمود : اسلام کهنه مى ‏شود ـ همان گونه که جامه نگارین [ سرانجام ] مى ‏پوسد ـ تا آنجا که نامى  از روزه و صدقه و نماز و اعمال حج باقى  نمى ‏ماند ، کتاب خدا در یک شب بالا بُرده مى ‏شود و در زمین آیه ‏اى  از آن باقى  نمى ‏ماند ! دسته‏ اى  از مردم ( پیر مرد و پیرزن) باقى  مى ‏مانند و مى ‏گویند : ماپدرانمان بر این کلمه «لا إله الاّ اللّه‏» درک کردیم و آن را مى ‏گوییم .صِلَة بن زُفَر از حُذَیْفَه پرسید : لا إله الاّ اللّه‏ ، به چه درد آنها مى ‏خورد در حالى  که آنها نمى ‏دانند روزه و نماز و صدقه و مناسک حج چیست ؟ حُذَیفه از او روى  گرداند .وى  این پرسش را سه بار بر زبان آورد ، و در هر بار حذیفه از او روى  گرداند ، سپس در مرتبه سوّم به او رو کرد و گفت : اى صله ، از آتش نجاتشان مى ‏دهد ! از دوزخ مى ‏رهاندشان ! از جهنّم نجاتشان مى ‏بخشد !
این حدیث را ابن ماجَه روایت مى ‏کند[۶۰] ، و حاکم در صحیح خود آن را مى ‏آورد ومى ‏گوید : این حدیث براساس شرط مسلم صحیح است[۶۱] .

حدیث پنجاهم :

از اَنس بن مالک روایت شده که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : سه چیز از پایه‏ هاى  ایمان است : دست برداشتن از کسى  که «لا إله الاّ اللّه‏» مى ‏گوید ؛ او را به گناهى  تکفیر مساز ، وبه عملى  [ ناشایست ] از اسلام خارج نکن .این حدیث را ابو داود روایت مى ‏کند[۶۲] .

حدیث پنجاه و یکم :

از عبداللّه‏ بن عمرو روایت شده که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : از اهل «لا إله الاّ اللّه‏» دست بردارید ، به گناهى تکفیر شان نکنید ! هرکه اهل «لا إله الاّ اللّه‏» را تکفیر کند ، او به کفر نزدیک‏تر است .این حدیث را طبرانى  مى ‏آورد[۶۳] .

حدیث پنجاه و دوّم :

در صحیحین ، از عبداللّه‏ بن مسعود روایت شده که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : فحش وناسزاگویى  مسلمان ، فسق (و گناه) است ، و جنگیدن با آن کفر[۶۴] .و نیز در صحیحین : ابوذر از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله روایت مى ‏کند که فرمود : هیچ مردى  ، مرددیگر را به فسوق (و کارهاى  ناشایست) متهم نمى ‏سازد و تهمت کفر به او نمى ‏زند جزاینکه با این تهمت ،مرتد مى ‏شود اگر صاحب آن چنین نباشد[۶۵] .و در صحیحین ، از ثابت بن ضحّاک ، از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله روایت شده که فرمود : هرکس مؤمنى  را به کفر متّهم سازد ، این کار ، مانند قتل و کشتن اوست[۶۶] .و در صحیح (مسلم) در حدیث ابو هُرَیْرَه و حدیث عبداللّه‏ بن عمر ، آمده است که رسول خدا فرمود :أیّما رجل قال لأخیه : یا کافر ، فقد باءَ به أَحَدُهُما[۶۷] ؛هرگاه مردى  به برادرش بگوید : اى  کافر ، یکى  از آن دو به کفر اقرارکرده است .و داناى  [ مطلق ] خداى  سبحان و متعال است

[ سخن پایانى  ]

از خدا مسئت مى ‏کنیم که به فضل خود [ حیات و زندگى  ] ما را به اسلام و ایمان ختم کند و ما را از آنچه وجه کریم او را به خشم مى ‏آورد ، دور سازد و ما و همه مسلمانان را به راه راست هدایت کند ، چه او رحیم و کریم است .و سپاس خداى  را ـ در اوّل و آخر و ظاهر و باطن ـ که پروردگار جهانیان است ، ودرود خدا بر سیّد ما ، محمّد و آل او ، و اصحابش .

[۱] .  صحیح مسلم ۱ : ۶۴ کتاب الإیمان .
[۲] .  صحیح بخارى  ۱ : ۲۷ ، حدیث ۵۰ کتاب الإیمان .
[۳] .  صحیح بخارى  ۱ : ۱۲ ، حدیث ۸ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۷۳ ، حدیث ۲۱ کتاب الإیمان .
[۴] .  صحیح بخارى  ۱ : ۲۹ ، حدیث ۵۲ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۷۵ ، حدیث ۲۴ .
[۵] .  صحیح بخارى  ۴ : ۱۵۸۰ ، حدیث ۴۰۹۰ کتاب المغازى  .
[۶] .  صحیح بخارى  ۱ : ۱۷ ، حدیث ۲۵ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۸۱ ، حدیث ۳۶ .
[۷] .  صحیح بخارى  ۳ : ۱۰۷۷ ، حدیث ۲۷۸۶ کتاب الجهاد ؛ صحیح مسلم ۱ : ۸۰ ، حدیث ۳۳ (کتاب الإیمان) .
[۸] .  مسند احمد ۲ : ۳۴۵ ؛ سنن ابن ماجه ۱ : ۲۷ ، حدیث ۷۱ مقدّمه ؛ صحیح ابن خزیمه ۴ : ۸ ،حدیث ۲۲۴۸ (کتاب الزکاة) .
[۹] .  صحیح مسلم ۱ : ۸۵ ، حدیث ۳۴ کتاب الإیمان .
[۱۰] .
[۱۱] .  صحیح بخارى  ۵ : ۲۵۱۸ ، حدیث ۶۴۷۲ کتاب الدیات ؛ صحیح مسلم ۱ : ۳۴ ، حدیث ۱۵۹(کتاب الإیمان) .
[۱۲] .
[۱۳] .  صحیح بخارى  ۱ : ۱۳۵ ، حدیث ۱۵۹ کتاب الإیمان ؛ صحیح مسلم ۱ : ۱۳۴ ، حدیث ۱۵۹(کتاب الإیمان) .
[۱۴] .  صحیح بخارى  ۱ : ۱۳۴ ، حدیث ۱۵۸ .
[۱۵] .
[۱۶] .  مسند احمد ۲ : ۱۵۰ ؛ صحیح بخارى  ۴ : ۱۵۷۷ ، حدیث ۴۰۸۴ کتاب المغازى  .
[۱۷] .  مسند احمد ۳ : ۱۵۹ ؛ صحیح بخارى  ۱ : ۲۲۱ ، حدیث ۵۸۵ کتاب الأذان .
[۱۸] .  صحیح مسلم ۱ : ۳۶۶ ، حدیث ۹ کتاب الصلاة .
[۱۹] .  مسند احمد ۳ : ۴۴۸ ؛ سنن ابو داود ۳ : ۴۳ ،حدیث ۲۶۳۵ کتاب الجهاد ؛ سنن تِرمِذى  ۴ : ۱۰۲ ،حدیث ۱۵۴۹ (کتاب السیرة) ؛ مجمع الزوائد ۶ : ۲۱۰ .
[۲۰] .  صحیح مسلم ۴ : ۱۲۸ ، حدیث ۶۳ کتاب الإمارة .
[۲۱] .  صحیح بخارى  ۱ : ۱۵۳ ، حدیث ۳۸۵ کتاب الإیمان .
[۲۲] .  صحیح مسلم ۲ : ۴۳۸ ، حدیث ۱۴۴ کتاب الزکاة .
[۲۳] .  مسند احمد ۲ : ۴۳۲ ؛ السنن الکبرى  ۱ : ۷۱ ،حدیث ۱۵ کتاب الإیمان .
[۲۴] .  صحیح بخارى  ۲ : ۵۰۶ ، حدیث ۱۳۳۳ کتاب الزکاة ؛ صحیح مسلم ۱ : ۷۱ ، حدیث ۱۵ (کتاب الإیمان) .
[۲۵] .  الإحسان بتقریب صحیح ابن حبّان ۵ : ۱۸۴ ، حدیث ۳۴۲۹ ؛ صحیح ابن خزیمة :
[۲۶] .  صحیح مسلم ۱ : ۹۲ ، حدیث ۵۲ کتاب الإیمان .
[۲۷] .  صحیح مسلم ۱ : ۳۶۸ ، حدیث ۱۳ کتاب الصلاة .
[۲۸] .  صحیح مسلم ۱ : ۹۳ ، حدیث ۵۷ کتاب الإیمان ؛ صحیح بخارى  ۱ : ۱۲ ، حدیث ۹ ؛ سنن ابن ماجَه ۱ : ۲۳ ، حدیث ۵۷ (مقدّمه) .
[۲۹] .  سوره ص ۳۸ آیه ۵ .
[۳۰] .  مسند احمد ۱ : ۲۲۷ ؛ سنن ترمذى  ۵ : ۳۴۱ ، حدیث ۳۲۳۲ کتاب التفسیر ؛ السنن الکبرى (نسائى ) ۶ : ۴۴۲ ، حدیث ۱۱۴۳۶ (کتاب التفسیر) .
[۳۱] .  پیداست که عبدالمطّلب بر ملّت ابراهیم بود که همان دین حنیف است .
[۳۲] .  صحیح مسلم ۱ : ۸۳ ، حدیث ۳۹ ؛ صحیح بخارى  ۱ : ۴۵۷ ، حدیث ۱۲۹۴ کتاب الجنائز .
[۳۳] .  مسند احمد ۱ : ۶ .
[۳۴] .  صحیح بخارى  ۳ : ۱۲۶۷ ، حدیث ۳۲۵۲ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۸۶ ، حدیث ۴۶ کتاب الإیمان .
[۳۵] .  صحیح بخارى  ۱ : ۶۰ ، حدیث ۱۲۸ کتاب العلم ؛ صحیح مسلم ۱ : ۹۱ ، حدیث ۵۳ (کتاب الإیمان) .
[۳۶] .  صحیح مسلم ۱ : ۸۷ ، حدیث ۴۷ کتاب الإیمان .
[۳۷] .  صحیح بخارى  ۵ : ۲۱۹۳ ، حدیث ۵۴۸۹ کتاب اللباس ؛ صحیح مسلم ۱ : ۱۳۲ ، حدیث ۱۵۴(کتاب الإیمان) .
[۳۸] .  صحیح بخارى  ۱ : ۱۶۴ ، حدیث ۴۱۵ کتاب المساجد ؛ صحیح مسلم ۲ : ۱۰۸ ، حدیث ۲۶۳(کتاب المساجد) .
[۳۹] .  صحیح مسلم ۱ : ۹۰ ، حدیث ۵۲ کتاب الإیمان .
[۴۰] .  صحیح بخارى  ۱ : ۴۹ ، حدیث ۹۹ کتاب العلم .
[۴۱] .  صحیح مسلم ۱ : ۸۶ ، حدیث ۴۵ کتاب الإیمان .
[۴۲] .  صحیح مسلم ۱ : ۸۴ ، حدیث ۴۳ کتاب الإیمان .
[۴۳] .  صحیح بخارى  ۱ : ۲۴ ، حدیث ۴۴ کتاب الإیمان ؛ صحیح مسلم ۱ : ۳۲۲ ، حدیث ۳۲۵ (کتاب الإیمان) .
[۴۴] .  مسند احمد ۳ : ۱۱۶ .
[۴۵] .  مسند احمد ۵ : ۲۳۳ ؛ مجمع الزوائد ۲ : ۳۲۳ .
[۴۶] .  مسند احمد ۵ : ۲۴۲ ؛ مجمع الزوائد ۱ : ۱۶ .
[۴۷] .  سنن نسائى  ۱ : ۵۱ ، حدیث ۱۶۴۱ کتاب الأذان ؛ صحیح ابن حبّان ۴ : ۵۵۳ ، حدیث ۱۶۶۷(کتاب الأذان) .
[۴۸] .  مسند احمد ۴ : ۱۶ .
[۴۹] .  المستدرک على  الصحیحین ۱ : ۷۲ .
[۵۰] .  شعب الإیمان ۲ : ۹ ، حدیث ۱۰۱۵ باب فی الرجاء ؛ تاریخ بغداد ۹ : ۱۲۵ ؛ إتحاف السادةالمتقین (زبیدى ) ۱۰ : ۲۷۵ .
[۵۱] .  مستدرک حاکم ۱ : ۵۲۸ ؛ صحیح ابن حِبّان ۱۴ : ۱۰۲ ، حدیث ۶۲۱۸ .
[۵۲] .  المعجم الأوسط طبرانى  ۷ : ۲۰۴ ، حدیث ۶۲۱۸ ؛ مجمع الزوائد ۱ : ۱۷ ؛ کنز العمّال ۱ : ۴۱۸ ،حدیث ۱۷۷۸ .
[۵۳] .  اتحاف السادة المتّقین ۸ : ۳۴۲ .
[۵۴] .  سنن ترمذى  ۵ : ۵۳۴ ، حدیث ۳۵۸۵ کتاب الدعوات
[۵۵] .  مسند احمد ۲ : ۳۵۲ .
[۵۶] .  در سنن ترمذى  آمده است : «أُحضُر وزنک» ؛کارهایت را بسنج و وزن کن .
[۵۷] .  سنن ترمذى  ۵ : ۲۵ ، حدیث ۲۶۳۹ کتاب الإیمان ؛ سنن ترمذى  (چاپ یک جلدى ) : ۷۵۹ ، حدیث ۲۶۴۸ .
[۵۸] .  مسند احمد ۲ : ۲۱۳ ؛ سنن ابن ماجه ۲ : ۱۴۳۷ ، حدیث ۴۳۰۰ کتاب الزهد ؛ مستدرک حاکم ۱ :۶ ، حدیث ۵۲۹ ؛ صحیح ابن حبّان ۱ : ۴۶۱ ، حدیث ۲۲۵ (کتاب الإیمان) .
۵۹] .  سنن ترمذى  ۵ : ۵۰۱ ، حدیث ۳۵۱۸ کتاب الدعوات ؛ مسند احمد ۳ : ۱۵۳ .
[۶۰] .  سنن ابن ماجه ۲ : ۱۳۴۴ ، حدیث ۴۰۴۹ کتاب الفتن .
[۶۱] .  مستدرک حاکم ۴ : ۴۷۳ ، حدیث ۵۴۵ .
[۶۲] .  سنن ابى  داود ۳ : ۱۸ ، حدیث ۲۵۳۲ ؛ کنز العمّال ۱۵ : ۸۱۱ ، حدیث ۴۳۲۲۶ .
[۶۳] .  کنز العمّال ۳ : ۶۳۵ ، حدیث ۸۲۷۰ .
[۶۴] .  صحیح بخارى  ۵ : ۲۲۴۷ ، حدیث ۵۶۹۷ کتاب الأدب ؛ صحیح مسلم ۱ : ۱۱۴ ، حدیث ۱۱۶(کتاب الإیمان) .
[۶۵] .  صحیح بخارى  ۵ : ۲۲۴۷ ، حدیث ۵۶۹۸ کتاب الأدب .
[۶۶] .  صحیح بخارى  ۵ : ۲۲۴۷ ، حدیث ۵۷۰۰ کتاب الأدب ؛ سنن ترمذى  ۵ : ۲۳ ، حدیث ۲۶۳۶(کتاب الإیمان) .
[۶۷] .  صحیح مسلم ۱ : ۱۱۲ ، حدیث ۱۱۱ کتاب الإیمان ؛ سنن ترمذى  ۵ : ۲۳ ، حدیث ۲۶۳۷ (کتاب الإیمان) .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


نُه − = 4

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>