اکنون بجاست ما بعضى از چیزهایى را بیاوریم که بعضى از اهل علم در وصف مشرکان (کسانى که پیامبران را تکذیب کردند ) ذکر کرده اند .ابن قیّم مى گوید :مردم بر هدایت و دین حق بودند . نخستین کسى که آنان را به عبادت بتها و انکار بعث ، فریفت ، شیطان بود . و همو بود که از جهت عکوف (و اقامت و پناهنده شدن) بر قبرها و تصویر (و نقّاشى کردن)اهل آنها ، فریبشان داد ؛ چنان که خدا در کتابش قصّه آنان را باز مى گوید: « لاَ تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلاَ تَذَرُنَّ وَدّاً وَلاَ سُوَاعاً وَلاَ یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْراً »[۱] ؛خدایانتان را رها نکنید ! «وَدّ» و «سُواع» و «یَغُوث» و «یَعوق» و «نَسْر» راوامگذارید !
ابن عبّاس مى گوید : اینها نامهاى مردان صالح قوم نوح بودند . چون هلاک شدند ، شیطان به قومِ ایشان وحى کرد که [ تصاویر ] آنان را به گونه اى ویژه به مجالسشان ـ که در آن گرد مى آمدند و دور هم مى نشستند ـ نصب کنند و آنان را به نام هاشان بنامند .آنها این کار را کردند . پس آن افراد ، پرستش نشدند تا اینکه اینان از بین رفتند و ماجراى [ نصب تصاویر آنها در آن مجلسها ] نسخ [ وفراموش ] شد [ آن گاه ، آنها ] پرستش شدند .پس خدا نوح را به عبادت خداى یکتا برانگیخت ، آنان او را تکذیب کردند .شیطان بتهاى قوم نوح را از کنار دریا بیرون آورد و عرب را به عبادت آنها فراخواند . پس عرب به عبادت آنها پرداختند . پس از مدتى عرب ،آنچه را مى پسندیدند (و به نظرشان زیبا مى آمد) پرستیدند و شریعتشان را از یاد بردند و دین ابراهیم را به بتپرستى جاى گزین ساختند و از آن دین ، تعظیم خانه کعبه و حج باقى ماند . [ قبیله ] نزار در تلبیه اش مى گفت : لبّیک ، خدایى شریکى براى تو نیست مگر شریکى که او ویژه توست ، تو مالک اویى و او بر تو فرمان روایى ندارد …برای اهل هر ناحیه اى بتى بود که آن را مى پرستیدند . آن گاه خدا محمّد صلى الله علیه وآله را به توحید برانگیخت ، قریش گفت :« أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً إِنَّ هذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ »[۲] ؛آیا همه خدایان را یک خدا قرار داده ؟! به راستى این چیز شگفتى است !ماجرا چنین بود که شخص آن گاه که سفر مى کرد و به منزلى فرودمى آمد ، چهار سنگ برمى داشت . به زیباترین آنها مى نگریست و آن رابه عنوان پروردگارش برمى گرفت و سه تاى دیگر را سه پایه دیگش مى ساخت . پس وقتى از آنجا رهسپار مى شد ، آنها را رها مى کرد .هنگامى که در منزل دیگر فرود مى آمد ، مثلِ همین کار را انجام مى داد .حنبل از رجاء عُطاردى ّ روایت کرده است که گفت : ما در جاهلیّت سنگ را مى پرستیدیم . پس آن گاه که سنگى بهتر از آن را مى یافتیم ،سنگ پیشین را مى افکندیم و آن را مى گرفتیم . هنگامى که سنگ پیدانمى کردیم ، مشتى از خاک را گرد مى آوردیم ، گوسفندى را مى آوردیم و بر آن شیر مى دوشیدیم ، آن گاه دورش مى چرخیدیم .از ابو عثمان نهدى روایت شده که گفت : ما در جاهلیّت سنگ رامى پرستیدیم . پس مى شنیدیم که ماى ندا مى کند : اى اهل رحال (وهمسفران) پروردگارتان هلاک شد ! رَبّ دیگرى را بجویید ! ما هربلندى و پستى را مى جُستیم که ناگهان در این میان ، منادى صدا مى زدکه : ما پروردگارتان را یافتیم ـ یا مانند این سخن را بر زبان مى آورد ـ آن سنگى بود ، پس ما برایش قربانى مى کردیم .چون رسول خدا مکّه را فتح کرد ، در اطراف کعبه ۳۶۰ بت را یافت .پس با عصایش به صورت و چشم آنها مى زد و مى گفت : « جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ » ـ حق آمد و باطل رفت ـ و آنها به رو درمى افتادند . سپس پیامبر دستور داد که آنها از مسجد خارج گردد و سوزانده شود .ابن قیّم مى گوید :بازى شیطان با مشرکان، چند سبب دارد :طائف هاى را به عبادت بتها فرا خواند از راه بزرگداشت مردگان ،کسانى که این بتها را بر صورتِ آنان نقاشى کردند ؛ چنان که درباره قوم نوح گذشت .بعضى آنها را ـ به گمان خودشان ـ براساسِ صورت ستارگانى که (نزد آنان) در عالم تأثیر گذارند ، ساختند و برگرفتند ، و برایشان خانه ها وخادمان و پردهداران و حج و قرانى قرار دادند .از انواع بت پرستى ، عبادت خورشید بود . مى پنداشتند که آن فرشته اى از ملائکه است که جان و عقل دارد و اصل نور ماه و ستارگان مى باشد ،و همه موجودات زمینى ـ نزد آنان ـ از او مى باشد ، و اوست پادشاه فلک ، پس استحقاق تعظیم و سجده کردن را دارد .از شریعت آنان در عبادت خورشید این بود که برایش بتى ساختند که خانه اى ویژه داشت . آنان به این خانه در مى آمدند و سه بار در روزبرایش نماز مى گزاردند .گرفتاران و آفت دیدگان آنجا مى آمدند وبرایش نماز مى گزاردند و روزه مى گرفتند و احترامش مى کردند ، وهمه شان آن گاه که خورشید بر مى آمد و به میانه آسمان مى رسید وغروب مى کرد ، برایش به سجده مى افتادند .و طایفه دیگر ، براى ماه بتى ساختند و برگرفتند و گمان مى کردند که آن مستحقّ تعظیم و عبادت است و تدبیر این عالَم سُفلى (و زمینى ) به دست اوست . او را مى پرستیدند و برایش نماز و سجده مى کردند وروزهاى معلوم از ماه را برایش روزه مى گرفتند ، سپس با خوراک وشراب (و آشامیدنى ) و شادمانى نزدش مى آمدند .و بعضى از ایشان بتهایى را مى پرستیدند که به صورت ستارگان درآورده بودند و برایشان مَعبدها و پرستشگاهها ساختند. براى هریک از آن ستاره ها مَعبد ویژه و بت خاص و عبادتِ مخصوص بود .بازگشت همه اینها به بت پرستى است ؛ زیرا برایشان شیوهاى به شخصخاص ـ بر هر شکلى که به آن مى نگریستند و در برابرش زانو مى زدند ـ استمرار نمى یافت .تا اینکه مى گوید :کسانى از آنها آتش را مى پرستیدند و آن را به عنوان «إله» و معبودبرگرفتند ، و برایش خانه هاى زیادى ساختند و نگهبانان و خزانه دارانى قرار دادند که نگذارند لحظه اى آتش خاموش شود .ازعبادتشان این بود که به دور آن آتشکده ها مى گردیدند ، و بعضى شانبراى تقرُّب خودشان را در آن مى افکندند و برخى براى تقرّب فرزندش را در آن مى انداخت ، و بعضى جزو عابدان و زاهدانِ عاکف وروزهدار معبد بودند ، و براى آنها در عبادتِ آتش اوضاعى بود که آن رارها نمى کردند .و گروهى از مردم آب را مى پرستیدند و مى پنداشتند که اصل هر چیزى آب است و برایشان در عبادتِ آب امورى بود ـ که ابن قیّم آنها را ذکرمى کند ـ از جمله تسبیح و تحمید آب و سجده براى آن .و دسته اى از مردم حیوانات را عبادت مى کردند ؛ بعضى گاو و برخى اسب و بعضى انسان و برخى درخت و بعضى شیطان را مى پرستیدند ،خداى متعال مى فرماید :« أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ »[۳] ؛اى فرزندان آدم ، آیا از شما عهد نگرفتیم که شیطان را نپرستید ؟!ابن قیّم مى نویسد :از ایشان کسانى اند که اقرار دارند به اینکه براى جهان آفریدگارى است فاضل و حکیم و پاکیزه از عیوب و نقائص ، و راهى براى در رسیدن به او نیست مگر با وسائط . پس بر ما واجب است که به وسیله واسطه ها ،سوى خدا تقرّب بجوییم ، آنها اربابان و خدایان و شفیعان ما نزد ربّ الأرباب و خداى خدایان اند ، ما آنها را نمى پرستیم مگر اینکه ما را به خدا نزدیک سازند ؛ در این هنگام حاجتهامان را از ایشان مى خواهیم و احوالمان را بر آنها عرضه مى داریم و همه امورمان را آرزومندیم ،پس آنها پیش خداى ما و خودشان شفاعت مى کنند ؛ و این حاصل نمى شود مگر با استمداد از جهات روحانى ، و آن به ناله و زارى است وصلوات و زکات و ذبح قربانى و دود کردن بوهاى خوش .اینان به دو اَصلى کافر شذدند که همه پیامبران آوردند :یکى از آن دو تصدیق عبادت خداست و اقرار و انقیاد در برابر او .و این مذهب مشرکان دیگر امّتهاست …قرآن و کتاب الهى به بطلان یان دین و کفر اهلِ آن ، تصریح دارند ،خداى سبحان نهى کرده از اینکه مِثل و همتا و مانندى براى او قرار داده شود . اهل شرک ، آنان را که بزرگ مى دارند و مى پرستند به خالق تشبیه مى کنند و ویژگى هاى خدایى را به او مى دهند و به صراحت بیان مى دارند که او خداست و بر نمى تابند که خدایانشان را خداى واحدقرار دهند و مى گویند بر خدایانتان بُردبار بمانید و تصریح دارند به اینکه او اله و معبود مى باشد ، اوست که امید مى رود و ترسیده مى شودو مى بایست بزرگش داشت و برایش سجده کرد و با قربانى ها به سویش تقرُّب جست ، و دیگر به چیزها که از ویژگى هاى عبادت است و جز براى خدا سزاوار نمى باشد .خداى متعال مى فرماید :« فَلاَ تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَاداً »[۴] ؛براى خدا همتایانى قرار ندهید .« وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَاداً »[۵] ؛کسانى از مردم جز خدا همتایانى رابرمى گیرند .اینان مخلوق (و آفریدهها را) مِثْل (و شبیه) خالق قرار دادند .«ندّ» شِبه است ؛ گویند : فلانى نِدّ فلانى است ، ندّه : یعنى مثل و مانند آن .ابو زید مى گوید : «آلهه» خدایانى است که با خدا قرار دادند .زجّاج مى گوید : یعنى براى خدا مانندها و نظیرهایى قرار مدهید .از آن جمله است این سخن خداى بزرگ که فرمود :« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ »[۶] ؛یعنى به غیر خدا عدول مى کنند ، و از خلق او برایش عِدل و شبیه قرار مى دهند .ابن عبّاس مى گوید : [ خدا مى فرماید ] پس از آنکه به نعمت وپروردگارى ام اِقرار کردند به بتها و سنگهایى رو آوردند که آفریده من اند .زجّاج مى گوید : بدان که خالق ، همان است که در این آیه ، آن را آورد ، وهیچ چیز مِثل و مانند خالق آسمانها و زمین و … نیست ؛ و بدان که کافران براى خدا « عِدل» قرار مى دادند ، و «عدل» تسویه و برابر نهادن است ؛ هنگامى که میان دو چیز برابرى برقرار سازند ، گویند : «عَدَلَ الشیء بالشیء» .خداى متعال مى فرماید :« هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً »[۷] ؛آیا همنامى براى او مى شناسى ؟ابن عبّاس مى گوید : «سَمى ّ» شِبه و مِثل است و کسى که با خدا رقابت کند (و بر او برترى جوید) این آیه ، نفى مى کند این را که مخلوق مشابهخالق و مماثل (و مانند) او باشد به گونهاى که مستحق عبادت و تعظیم گردد . و از این امور است :« وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ »[۸] ؛اَحَدى همتاى خدا نمى باشد .« لَیْسَ کمِثْلِهِ شَیْءٌ »[۹] ؛هیچ چیز مانند خدا نیست .همانا خدا به این سخن نفى کرده این را که شریک یا معبودى براى اوباشد و استحقاق عبادت و تعظیم یابد . این شبیه ـ که به صورت نفى ونهى باطل شده ـ اصل [ و ریشه ] شرک در عالم است[۱۰] . ما سخن ابن قیّم را ـ به طور چکیده آوردیم تا صفتِ شرک مشرکان را دریابید وبدانید که این امورى که شما به آن دیگران را تکفیر مى کنید و مسلمان را از اسلام خارج مى سازید ، آن گونه که شما مى پندارید «شرک اکبر» (شرک مشرکانى که همه پیامبران را در دو اَصل تکذیب کردند) نمى باشد ، و این کارها تنها از فروع شرک اصغرند ؛ و بعضى از علما آنها را شرک نمى نامد و جزو کارهاى حرام مى آورد ، وبعضى آنها در زمره مکروهات مى شمارد ؛ چنان که در جاى خودش ـ در کتابهاى اهل علم ـ آمده است ، هرکه آن را بجوید مى یابد .خداى سبحان ما و همه مسلمانان را از آنچه او را به خشم مى آورد ، دور بدارد ،آمین ، والحمد للّه ربّ العالمین