[ بى گمان نجات امّت بر پایه احادیثى است که از پیامبر صلى الله علیه وآله رسیده است ] و این احادیث بر بطلان عقاید وهّابیان دلالت مى کند .
[ ۱ . حدیث جمع شدن زمین ]
مسلم در صحیح خود ، از ثوبان ، از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت مى کند که فرمود :خدا زمین را برایم به هم آورد ، پس مشرقها و مغربهاى آن را دیدم ،و به زودى فرمانروایى امّتم مى رسد آنچه را ـ از زمین ـ برایم جمع شد .و دو گنج سرخ و سفید به من عطا شد . از پروردگارم براى امّتم خواستم که آنان را به خشکسالى و قحطى از بین نبرد ، و دشمنى جز از خود شان بر آنان مسلّط نسازد که بنیادشان را برافکند .پروردگارم گفت : اى محمّد ، هنگامى که امرى را امضا کنم ردّ نمى شود .
براى امّتت خواستم که آنها را به سالِ قحط هلاک نسازم و دشمنى جز ازخودشان را بر آنها چیره نگردانم که بنیادشان را براندازد ، هرچنددشمنان از ناحیه هاى [ مختلف ] زمین علیه آنان گرد هم آیند ، مگراینکه بعضى شان بعضى دیگر را نابود کنند و اسیر سازند[۱] .وجه دلالت این حدیث این است که : پیامبر صلى الله علیه وآله خبر داد که بر این امّت دشمنى جز از خودشان را مسلّط نسازد ، بلکه بعضى از آنها را بر بعض دیگر چیره گرداند .نزد خاص و عام (کسانى که به اَخبار آشنایى دارند) پیداست که این امورى که شمابه آن مردم را تکفیر مى کنید بیش از هفتصد سال است که سرزمینهاى اسلامى رافرا گرفته است . اگر اینها عبادت بتهاى بزرگ باشد و آن گونه که شما مى پنداریدواسطه ها میان خدا و خلق ، اهل آن کافرند و ـ چنان که شما اکنون قائلید ـ هرکه آنها راتکفیر نسازد کافر مى باشد .و معلوم است که عالمان و اَمیران آنان را تکفیر نکردند و احکام مرتدان را بر آنها به اجرا درنیاوردند ؛ با اینکه این امور در بیشتر سرزمینهاى اسلامى ، آشکارا(بى پنهان کارى ) انجام مى شود .بلکه ـ چنان که شیخ آورد ـ این بقعه ها راه درآمدى براى بسیارى از مردم گشته است ، و نیز مردم ، از همه شهر ها ، سوى آنها رهسپار مى شوند و بیش از سفرِ حج سوى آنها سفر مى کنند . با وجود همه اینها ، به ما از یکى از اهل علم یا اهل شمشیر (وقدرت) خبر دهید که سخن شما را بر زبان آورد ، بلکه آنان احکام اهل اسلام را بر آنهاجارى مى سازند .اگر اینان کافرند و به این کارها بت پرست مى گردند ، علما و حاکمان که بر آنان احکام اسلام را جارى مى سازند کافر مى باشند ؛ زیرا آنان که اهل شرک را ـ کسانى که باخدا خداى دیگرى قرار مى دهند ـ تکفیر نکنند ، کافرند پس از این امّت نمى باشند ،بلکه کافرانى اند که خدا بر این امّت مسلّط ساخته تا آنها را ریشه کن سازد در حالى که این سخن را حدیث رد مى کند ، و هرکس در حدیث تدبّر کند آشکارا آن را مى یابد .و توفیق از جانب خداست ، پروردگارى جز او وجود ندارد .اگر بگوى : عین این حدیث را برقانى روایت کرده و در آن افزوده است [ که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود ] :من از امامان گمراه ساز بر امّتم بیم دارم ! آن گاه که شمشیر بر آنها نهاده نشود [ و میانشان فتنه و جنگ روى دهد ] تا روز قیامت برداشته نمى شود ! و قیامت به پا نمى شود تا اینکه قبیله اى از امّتم به مشرکان بپیوندند و حتّى دسته هایى از امّتم بتها را بپرستند ! و در امّتم سى نفر دروغ پرداز پدید مى آیند که همه شان گمان مى کنند پیامبرند ! و من خاتَم پیامبرانم . پس از من پیامبرى نیست ، و پیوسته طائفه اى از امّتم بر حق یارى مى شوند و از سوى کسانى که خوارشان مى سازند به آنان آسیبى وارد نمى آید تا امر خداى متعال فرا رسد[۲] .مى گویم : این روایت نیز بر شما حجّت است [ با ما ] موافقت دارد ، سخن نخست آن که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : «إنّما أخاف على أُمّتی الأئمّة المُضلّین» ؛ تنها از امامان گمراه کننده بر امّتم مى ترسم !این جمله دلالت مى کند که پیامبر صلى الله علیه وآله از کفر و شرک اکبر بر امّت نترسید ، و تنها ازامامان اغواگر بیم داشت ؛ چنان که [ این امر ] واقع شد و اکنون روى داده است .اگر آنان پس از پیامبر کافر مى شدند ، آن حضرت دوست مى داشت که کسانى برآنها مسلّط سازد که هلاک و نابودشان کند .و از چیزهایى نیز که پیامبر بر امّت ترسید «وضع سیف» بود ، و خبر داد که هرگاه شمشیر [ و جنگ و دیگرکشى ] میانشان نهاده شود برنمى خیزد [ و آرامش و صلح پدید نمى آید ] و چنین شده است .و این از نشانه هاى نبوّت آن حضرت است که همچنان که خبر داد ، به وقوع پیوست .و این سخن پیامبر صلى الله علیه وآله که فرمود : « قیامت به پا نمى شود تا اینکه قبیله اى از امّتم به مشرکان ملحق شوند» نیز رخ داد .و اینکه فرمود : «تا دسته هایى از امّتم بتها را بپرستند» حق است .و این سخن پیامبر که «پیوسته طائفه اى از امّتم در دین حق چیره اند …» دلالت مى کند که این امورى که سرزمینهاى اسلام را پُر کرده است ، عبادت بتها نیست .اگر این امور بتپرستى بود ، طائفه یارى شونده بر حق ، با آنان کارزار مى کردند ، درحالى که معهود نمى باشد و ذکر نشده که هیچ کدام از ائمّه ـ پیش از شما ـ با کسانى که این کارها را انجام مى دهند بستیزد و فاعل آنها را تکفیر کند و مال و خونش را حلال بداند .اگر در روزگار قدیم و جدید آن را یافتید ، بیان دارید ، و کجا چنین کارى برایتان ممکن است !آنچه را آوردیم ـ از آغاز حدیث تا آخر آن ـ واضح و روشن مى باشد ، و سپاس خداى را که پروردگار جهانیان است .
[ ۲ . حدیث تفقُّه در دین ]
از چیزهایى که بر بطلان مذهبتان ـ در تکفیر آنان که کافرشان مى شمارید ـ دلالت مى کند ، حدیثى است که بخارى در صحیح خود از معاویة بن ابى سفیان نقل مى کند که گفت شنیدم پیامبر صلى الله علیه وآله مى فرمود :مَن یَرِد اللّه به خیراً یُفَقِّهُه فی الدین ، وإنّما أنا قاسمٌ واللّه مُعطی ؛ ولا یَزال أمرُ هذه الأُمّة مستقیماً حتّى تَقومَ الساعةُ أو یَأْتِیَ أمرُ اللّه تعالى [۳] ؛خدا خیر هرکس را که بخواهد او را در دین فقیه مى سازد [ و درک درست و ژرف اندیشى در دین را به او عطا مى کند ] و همانا من قسمت کننده ام و خدا عطابخش ؛ و پیوسته امر این امّت استوار مى ماند تا اینکه قیامت به پا شود یا امر خداى متعال فرا رسد .وجه دلالت حدیث این است که پیامبر صلى الله علیه وآله خبر داد امر این امّت تا پایان روزگاراستوار مى ماند .پیداست که این امورى که به آن [ مسلمانان را ] تکفیر مى سازید ، پیوسته از قدیم آشکار بوده است و سرزمینهاى اسلامى آکنده از آن اند . اگر این امور همان بتان بزرگ بودند و هرکه چیزى از این کارها را انجام مى داد بت پرست ـ به شمار مى رفت ،امر این امّت استوار نمى ماند ، بلکه به عکس مى گشت ؛ سرزمین هاشان سرزمین کفرمى شد ، بتها آشکارا در آنها پرستش مى شدند و بر بندگانِ بتها احکام اسلام به اجرادرمى آمد . پس از استقامت و استوارى امّت خبرى نبود ، و این امر واضح و آشکار است .اگر بگویى : از پیامبر صلى الله علیه وآله احادیث صحیحى وارد شده که معارض این حدیث است ؛ مانند اینکه فرمود :* البته شما سنّتهاى کسانِ پیش از خودتان را پیروى مى کنید[۴] (و روایات دیگرى که به همین معناست) .* امّت من بر هفتاد و سه ملّت تقسیم مى شود ، همه شان دوزخى اند مگر یک ملّت[۵] .مى گویم : این سخن حق است و با حدیث مذکور تعارض ندارد . علما معناى آن را تبیین کرده اند و روشن ساخته اند . اینکه فرمود : «امّتم به ۷۳ ملّت تقسیم مى شوند …)مقصود اهل هواهاى نفسانى اند ـ چنان که پیش از این گذشت ـ و کافر نمى باشند ، بلکه همه شان مسلماناند مگر آن که در نهان پیامبر صلى الله علیه وآله را تکذیب کند که در این صورت منافق است ؛ چنان که پیش از این سخنِ شیخ در بیان مذهب اهل سنّت در این زمینه ،ذکر شد .اینکه پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : «همه آنها در آتش اند مگر یکى » نوعى تهدید است ، مثل وعید اهل گناهان بزرگ (کشنده نفس ، خورنده مال یتیم ، رباخوارى و …) . امّا فرقه اهل نجات ، همان فرقه اى است که از همه بدعتها مصون مى ماند ، پیروى هدایت رسول خداست ـ چنان که اهل علم آن را روشن ساخته اند ـ در این سخن اهل علم اجماع دارند ؛ چنان که پیش از این گذشت .و اینکه فرمود : «البته شما سنّتهاى کسان پیش از خودتان را پیروى مى کنید» شیخ مى گوید :این حدیث اِخبار از همه امّت نیست ؛ زیرا از پیامبر به تواتر رسیده است که : «پیوسته طائفه اى از امّتِ آن حضرت بر حق اند تا اینکه قیامت به پا شود» و پیامبر صلى الله علیه وآله خبر داده است که : «امّت آن حضرت بر گمراهى گرد نمى آیند» و «پیوسته در این دین نهالى کاشته مى شود که مردم را به طاعت خدا به کار مى گیرد» .پس به خبر راست پیامبر صلى الله علیه وآله دانسته شد که : در امّتِ آن حضرت قومى اند که به هدایت او ـ که همان دین اسلام محض است ـ چنگ مى آویزند ، و قومى اند که به شعبه اى از شعبه هاى دین یهود یا نصارى منحرف مى شوند ، هرچند شخص به هر انحرافى کافر نمى شود ، بلکه گاه فاسق نمى گردد[۶] .شیخ [ در ادامه سخن ] مى گوید :مردم در هنگام بعثت پیامبر صلى الله علیه وآله در جاهلیّت بودند ، لیکن پس از مبعث رسول خدا صلى الله علیه و آله جاهلیّت مطلق وجود ندارد ، پیوسته طائفه اى از امّتِ آن حضرت ـ تا رستاخیز قیامت ـ [ بر حق ] یارى مى شوند .امّا جاهلیّت مقیّد [ و محدود ] گاه در بعضى سرزمینهاى اسلامى یا دربعضى اشخاص تحقّق مى یابد ؛ مانند این سخن پیامبر صلى الله علیه وآله که فرمود :چهار چیز در میان امّتم از اَمر جاهلیّت است .پس دین جاهلیّت تا پایان روزگار ـ هنگام مرگ جان هاى همه مؤمنان ـ باز نمى گردد[۷] .[ اکنون ] برایت روشن شد که دین اسلام ، سرزمینهاى اسلامى را ـ به نصّ احادیث رسول خدا صلى الله علیه وآله و به تفسیرى که علماى اعلام کرده اند ـ پُر ساخته است و همه فرقه هاى اسلامى بر آیین اسلام اند ، به خلافِ قول شما .اگر مذهب شما صحیح باشد باید از هشت صد سال پیش مسلمانى روى زمین جز شما باقى نباشد . بسى جاى شگفتى است که فرقه اهل نجات را رسول خدا صلى الله علیه وآله ـ و نیز اهل علم ـ به اوصافى توصیف مى کند ، و یک خصلت از ویژگى هاى آنها در شما نیست .پس [ باید گفت : ] « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ »[۸] .
[ ۳ . احادیث پرچمدارى عالمان ]
از چیزهایى که بر نادرستى مذهبتان دلالت مى کند روایتى است که بیهقى و ابن عُدَى ّ و دیگران از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت کرده اند که فرمود :یحمل هذا العلم من کلّ خَلَف عدولُه ، ینفون عنه تحریف الغالین ، وانتحال المبطلین وتأویل الجاهلین [۹] ؛این علم را در هر نسلى عادلانى بر دوش مى کشد که تحریف زیاده روان و بر ساخته ها [ و نسبتهاى نادرست ] باطل اندیشان و تأویل جاهلان را از [ چهره ] آن مى زدایند .در کتاب «الآداب» ـ در ذیل این حدیث ـ آمده است که : از احمد درباره این حدیث پرسیدم ، گفت : حدیث صحیح است[۱۰] .ابن قیّم مى گوید : این حدیث از چند وجه [ و طریق ] روایت شده ، بعضى از آنهابعض دیگر را تقویت مى کند .وجه دلالت حدیث این است که پیامبر صلى الله علیه وآله حاملان علمش را ـ که خدا او را به آن برانگیخت ـ توصیف کرد به اینکه آنان عادلانِ هر طبقه اى از طبقاتِ امّت اند .و بارها گذشت که این کارهایى را که شما فاعل آنها را کافر مى دانید بیش ازهفتصد سال است که آشکارا در میان امّت هست ، بلکه ابن قیّم یادآور شده که این کردارها زمین را پُر کرده است و خبر داده که در شام و دیگر سرزمینهاى اسلامى ـ بلکه در هر شهرى از شهرهاى مسلمانان ـ گروهى از این افراد وجود دارند ، و اموربزرگ و هولناکى را که نزد آنها انجام مى شود ذکر مى کند ؛ مانند سجده به قبرها وقربانى براى آنها ، و گشایشِ گرفتارى ها را خواستن ، و طلب فریادرسى از اهل گورهاو نذر کردن و دیگر کارها .آن گاه ابن قیّم سوگند مى خورد که وى در آنچه از ایشان حکایت مى کند به اندک بسنده کرد و کارهاى آنان بسى بیشتر از اینهاست و مى گوید : بدعتها و شر (کارهاى بد و نادرست) آنان به شماردرنمى آید .با وجود این ، ابن قیّم و هیچ کدام از اهل علم زمانِ اوطبقات پیش و بعد از وى (که پیامبر آنان را به عدالت توصیف کرد و به حفظ دین از غلُوّ افراط گران و تأویل جاهلان و دین سازان) بر ایشان کفر ظاهرى را جارى نساختند ، و سرزمین هاى مسلمانان را بلاد کافران ننامیدند و با اهل شهرها و مردمان آنها نجنگیدند ، و اسم مشرک بر آنها نهادند .این در حالى است که آنان به یارى حق پاى دارند و همان طائفه یارى شده تا رستاخیز قیامت اند .بلکه ابن قیّم ذکر مى کند که این کارها (که شما آن را تکفیر مى کنید ، بلکه هرکه آنان را تکفیر نسازد کافر مى شمارید ، بلکه مى پندارید آنها عبادت بتهاى بزرگ است) در آبادى هاى اسلامى زیاد شده اند تا آنجا که کسانى اندک از آن به دورند ، بلکه به ندرت یافت مى شود کسى که با مُنکِر این کارها دشمنى نورزد .بنابراین ، ابن قیّم ، یادآور مى شود که بیشتر امّت به این کارها دست مى یازند ، وکسى که آنها را انجام نمى دهد بر کسى که انکارشان کند مُنکِر مى شود و آن گاه که آنهارا انکار سازد با او دشمنى مى ورزد .اگر مذهب و شیوه تان حق و درست باشد ، همه امّت ـ پناه مى بریم به خدا از این سخن ـ شرک بزرگى را مرتکب شدهاند ، و این کارها را نیکو دانسته اند و بر کسانى که آنها را برنتافته اند (پیش از مان ابن قیّم) انکار کرده اند .پس در این هنگام قول شما را این حدیث (و حدیث پیش از آن و احادیثى که پیش از این ـ به خواست خداى متعال ـ مى آید) رد مى کند .و این امرى است روشن و واضح براى کسى که توفیق یابد ، و حمد و سپاس ویژه خداست .
[ ۴ . حدیث پیروزى طائفه حق ]
از چیزهایى که بر بطلان مذهبتان دلالت مى کند ، حدیثى است که در صحیح بخارى و صحیح مسلم از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت شده که فرمود :لا تزالُ طائفةٌ مِن أُمّتی ظاهرینَ على الحقّ ، لا یَضُرُّهم مَن خَذَلَهم ولا مَن خالَفَهم إلى یوم القیامة[۱۱] ؛پیوسته طائفه اى از اُمّتِ من در دین حق پیروزند و تا روز قیامت کسانى که به خوار ساختن و مخالفتِ آنان دست یازند ، آسیب شان نمى رسانند .شیخ تقى الدین ـ آن گاه که این حدیث را ذکر مى کند ـ مى گوید :این امّت چنان است که پیامبر صلى الله علیه وآله خبر داد ؛ پیوسته در آن طائفه اى هست که نُصرت مى یابند ، به علم و شمشیر چیره مى شوند .گرفتارى هایى که به کسان پیش از آنها رسید ـ بنى اسرائیل و دیگران ـ ازاین نظر که دشمنان بر آنان مسلط شدند ، به آنها اصابت نمى کند .بلکه اگر در ناحیه اى از زمین شکست بخورند در ناحیه دیگر زمین اُمّتى هست که پیروزى مى یابند ، و بر مجموع آنها دشمنى از غیرخودشان سلطه نمى یابد ، لیکن میانشان اختلاف و فتنه روى مى دهد ..مذهب اهل سنّت و جماعت تا روز قیامت ـ اهلش ـ پیروزند ، و آنان همان کسانى اند که پیامبر صلى الله علیه وآله درباره شان فرمود : «لا تزال طائفة من أُمّتی …»[۱۲] .مى گویم : وجه دلالت این حدیث این است که طائفه اى که رسول خدا صلى الله علیه وآله آن راذکر کرده اشکار است نه پنهان ـ چنان که نزد شما گمان مى رود ـ و نیز منصورند ، زبون و مخفى نمى باشند ؛ و همنین سرزمینهاى اسلامى زمانى از آنها تهى نیست ، و همان گونه که شیخ آورد ، دشمنان بر آنان چیره نمى شوند و به سلطه شان درنمى آورند .پس هنگامى که به نص پیامبر صادق ـ که راستگویى اش را خدا تصدیق کرده است ـ اَوصاف آنها چنین مى باشد ، چه مى گویید درباره امورى که شما به آنها [ آنان را ] تکفیر مى کنید ، امورى که هفت صد سال است در بلاد اسلام شیوع دارد ؟شما گمان مى کنید که اینها عبادتِ غیر خدایند ، و این واسطه ها همان واسطه هایى اند که در قرآن ذکر شده [ و به شدّت نکوهیده ] است .با اینکه در هیچ زمانى از زمانها ذکر نشده است که اَحَدى آنچه را شما مى گوییدگفته باشد و آنچه را شما عمل مى کنید مرتکب شود ، بلکه براى احتجاج به شبه هتان نمى یابید مگر این مطلب را که على کسى را که به او گفت «تو خدایى » کُشت ، و ابوبکربا اهل ردّه کارزار کرد .چکیده سخن این است که : هرکس دستى در علم داشته باشد درمى یابد که این فهم و برداشت شما خنده آور است .حمد خداى راست بر زایل شدن التباس و اشتباه .به خدا سوگند ، همین حدیث ـ به تنهایى ـ در بطلان قول شما کافى است ، اگرگوش شنوایى در میانتان باشد . از خدا مى خواهیم که ما را از هلاکت نجات بخشد ،چه او سخاوتمند و کریم است .
[ ۵ . حدیث پیروان شیطان ]
از چیزهایى که بر بطلان مذهبتان دلالت مى کند حدیثى است که ابوهریره ازپیامبر صلى الله علیه وآله روایت مى کند ه فرمود : رأس الکفر نحو المشرق ـ وفی روایة ـ الإیمان یمانیّ ، والفتنة من هاهنا ،حیث یطلع قَرْن الشیطان[۱۳] ؛اساس کفر از جانب مشرق بروز مى یابد ـ و در روایتى هست ـ ایمان یمانى است ، و فتنه از اینجا برمى خیزد ، زیرا پیروان شیطان [ از آن ]طلوع مى کند .نیز در صحیحین از ابن عمر روایت شده که پیامبر صلى الله علیه وآله ـ در حالى که سوى مشرق رو کرده بود ـ فرمود : فتنه اینجاست[۱۴] .بخارى ـ با اتصال سند به پیامبر ـ نقل مى کند که پیامبر دو بار فرمود : «اللّهمّ بارک لنافی شامنا ویمننا» ؛ پروردگارا شام و یمن را برایمان مبارک گردان ![ بعضى ] گفتند : «و نجد را برایمان خجسته ساز» ، پیامبر صلى الله علیه وآله بار سوم فرمود :«هناک الزلازل والفتن ، ومنها یطلع قرن الشیطان ؛ آنجا لغزشها و فتنه هاست ، اُمّتِ شیطان از آن طلوع مى کند[۱۵] .و احمد از ابن عمر ـ با اتصال سند به پیامبر ـ آورده است که آن حضرت فرمود :پروردگارا ، مدینه را برایمان مبارک گردان و [ نیز ] صاع و مُدّمان را وشام و یمن ما را . آن گاه سوى طلوع خورشید رو کرد و گفت : اینجاحزب شیطان طلوع مى کند، و فرمود : از اینجاست لغزشها و فتنه ها[۱۶].مى گویم : گواهى مى دهم که رسول خدا صلى الله علیه وآله صادق است [ و راست گفت ] صلوات خدا و سلام و برکات او بر پیامبر و آلِ او و یارانش ، به راستى امامت را اَدا کرد ورسالتش را رساند .شیخ تقى الدین مى گوید :مشرق مدینه پیامبر صلى الله علیه وآله شرق است ، و مُسَیْلَمه کذّاب ـ که ادعاى نبوّت کرد ـ از آنجا برخاست ؛ و آن نخستین حادثه اى بود که بعد پیامبر صلى الله علیه وآله رخ داد ، و گروهى او را پیروى کردند و ابوبکر ـ خلیفه پیامبر ـ با آنهاجنگید .وجه دلالتِ این حدیث وجوه زیادى است که بعضى از آنها را مى آوریم : الف) پیامبر یادآور شد که ایمان ، یمانى است و فتنه از مشرق برمى خیزد (این سخن را بارها بیان فرمود) . ب) پیامبر بارها براى حجاز و اهل آن دعا کرد و از دعا براى اهل مشرق خوددارى ورزید ؛ به جهت فتنه هایى که در میان آنها ـ به ویژه در نجد ـ وجود داشت . ج) نخستین فتنه اى که پس از پیامبر صلى الله علیه وآله روى داد در این سرزمین واقع شد[۱۷] .پس مى گوییم : این امورى که به آن مسلمان را کافر قرار مى دهید ، بلکه هرکه او راکافر نشمارد تکفیر مى کنید ، مکّه و مدینه و یمن را از سالهاى درازى آکنده ساخته است ، بلکه دریافتیم که بیشتر این امور در سرزمین یمن و در حَرَمَیْن (مکّه و مدینه)هست ؛ و این سرزمین ما نخستین جایى است که فتنه ها در آن آشکار شد ، و در سرزمین هاى مسلمانان ـ در گذشته و حال ـ جایى را سراغ نداریم که فتنه اش از آن بیشتر باشد .و اکنون شما بیان مى دارید که : بر همه مردم پیروى مذهبتان واجب است ، و هرکه پیرو آن باشد و نتواند در شهر خودش آشکارش سازد و اهل آن را تکفیر سازد ،واجب است سوى شما هجرت کند ؛ و شمائید آن طایفه منصور (و یارى شده) .این سخن ، بر خلاف این حدیث است ؛ زیرا خدا پیامبرش را از آنچه بر امّتش تاروز قیامت پدید خواهد آمد ، آگاه ساخت ، و پیامبر صلى الله علیه وآله به آنچه بر امّت جارى مى شود و از آنها برمى خیزد خبر داد ، پس اگر درمى یافت که بلاد مشرق ـ به ویژه نجد ، سرزمین مُسَیْلَمه ـ دارِ ایمان مى شود و طائفه منصور در آن مى باشد و سرزمینى است که ایمان در آن آشکار مى شود و در غیر آن مخفى مى ماند و مکّه و مدینه و یمن سرزمین کفر مى گردد که در آن بتها پرستش مى شوند و هجرت از آنها واجب است ،البته به آن خبر مى داد و براى اهل مشرق ـ به ویژه نجد ـ دعا مى کرد ، و مکّه و مدینه و یمن را نفرین مى فرستاد و با خبر مى ساخت که آنان بتها را مى پرستند ، و از آنان بیزارى مى جُست .در حالى که واقعیّت ضدّ این است ، پیامبر صلى الله علیه وآله همه اهل مشرق را مورد خطاب قرار داد و نجد را به طور ویژه نام برد که حزب شیطان از آن طلوع مى کند و فتنه ها ازآنجا و در آنجا روى مى دهد ، و از دعا براى آن امتناع ورزید .این برخلاف پندار شماست ؛ امروز ، کسانى که رسول خدا برایشان دعا کرد ـ نزدشما ـ کافرند ! و کسانى که پیامبر از دعا در حقّشان ابا ورزید و خبر داد که از آن پیروان شیطان برمى خیزند و فتنه ها از آنجاست ،سرزمین ایمان دانسته مى شود و هجرت سوى آن واجب مى باشد !!و این سخن روشن و واضح است از احادیث ، ان شاء اللّه .
[۱] . صحیح مسلم ۵ : ۴۰۹ کتاب الفتن ؛ سنن ابى داود ۴ : ۹۷ ، حدیث ۴۲۵۲ (کتاب الفتن والملاحم) . [۲] . سنن ابى داود ۴ : ۹۷ ، حدیث ۴۲۵۲ کتاب الفتن والملاحم . [۳] . صحیح بخارى ۶ : ۲۶۶۷ ، حدیث ۶۸۸۲ کتاب الإعتصام . [۴] . مسند احمد ۳ : ۸۴ و۸۹ ؛ و ج۵ ، ص۲۱۸ . [۵] . إتحاف السادة المتقین ۸ : ۱۴۰ ـ ۱۴۱ . [۶] . [۷] . [۸] . سوره بقره ۲ آیه ۱۵۶ . [۹] . الکامل فى الرجال ۱ : ۱۴۵ ؛ کنز العمال ۱۰ : ۱۷۶ ، حدیث ۲۸۹۱۸ . [۱۰] . کنز العمّال ۱۰ : ۱۷۶ ، ذیلِ حدیث ۲۸۹۱۸ . [۱۱] . صحیح مسلم ۴ : ۱۷۳ ، حدیث ۱۷۴ کتاب الأمارة ؛ کنز العُمّال ۱۲ : ۱۶۵ ، حدیث ۳۴۵۰۱ . [۱۲] . [۱۳] . صحیح مسلم ۵ : ۱۰۴ ، حدیث ۹۰۰۸۸ ، و صفحه ۴۲۳ ـ ۴۲۴ ، حدیث ۴۶ و۴۸ . [۱۴] . صحیح مسلم ۵ : ۴۲۳ ، حدیث ۴۷ کتاب الفتن . [۱۵] . صحیح بخارى ۱ : ۳۵۱ ، حدیث ۹۹۰ کتاب الإستسقاء . [۱۶] . مسند احمد بن حنبل ۲ : ۱۲۶ . [۱۷] . زیرا مؤلّف ـ که برادر محمّد بن عبدالوهّاب مى باشد ـ از اهل نجد است « وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْأَهْلِهَا » ـ شاهدى از اهل آن گواهى داد ـ بر تطبیق حدیث در سرزمین آنها .