شیخ تقى الدین در «کتاب الإیمان» مى گوید :ایمان ظاهرى که احکام بر آن ـ در دنیا ـ جارى مى شود ، مستلزم ایمان باطنى نیست . منافقین مى گفتند : « آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الاْخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ »[۱] ؛ به خدا و روز آخرت ایمان داریم ، در حالى که مؤمن[ راستین ] نبودند .منافقان در ظاهر ایمان داشتند ، با مسلمانان نماز مى گزاردند و ازدواج مى کردند و ارث مى بردند (چنان که منافقان عهد پیامبر صلى الله علیه وآله چنین بودند) و پیامبر درباره شان حکم کافرانى را که کفر را آشکار مى ساختند ـ در زناشویى و میراث و مانند آن ـ جارى نساخت .بلکه چون عبداللّه اُبَى ّ ـ که از مشهورترین منافقان بود ـ مُرد ، عبداللّه ،فرزندش (که از بهترین مؤمنان بود) او را ارث برد ، و همچنین دیگرکسانى که از ایشان که درمى گذشتند وارثان مؤمنانشان از آنان ارث مى بردند ، و هرگاه وارثى از آنها مى مُرد ، به همراه مسلمانان از او ارث[ و مانند آنها ] از او ارث مى بردند ؛هرچند پیدا بود که شخص [ ارثْ بَر ]در باطن (و درون) منافق است .همچنین در حدود و حقوق ، مانند دیگر مسلمانان به شمار مى رفتند وبه همراه پیامبر مى جنگیدند .
بعضى از آنها در غزوه «تبوک» نقشه کشیدند که پیامبر صلى الله علیه وآله را به قتل رسانند ، با وجود این [ خباثت ] در ظاهر بر آنان احکام اهلِ ایمان جریان یافت .تا اینکه مى نویسد :خون و مال منافقان مصون بود ، آنچه از کفّار حلال دانسته مى شد نسبت به ایشان روا انگاشته نمى شد ؛ کسانى که وانمود مى کردند که مؤمن اند ،بلکه کفرشان را آشکار مى ساختند نه ایمان را . پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مأمورم که با مردم بجنگم تا شهادت دهند که «خدایى جز خداى یکتانیست» و «من رسولِ خدایم» پس آن گاه که این [ دو کلمه ] را بر زبان آورند ، از جانبِ من خون ها و اموالشان ـ جز آنچه که به حق است ـ مصون است و حساب کارشان با خداست .و آن گاه که به اُسامه [ عتاب کرد و ] فرمود : آیا پس از اینکه «لا اله الاّ اللّه»را بر زبان آورد ، او را کشتى ؟! اُسامه پاسخ داد : این سخن را جانْ پناهانه گفت ! پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: آیا قلبش را شکافتى [ که این سخن رادانستى ] ؟ و فرمود : من امر نشدم که به قلبهاى مردمان نقب بزنم ومأمور نیستم که شکم هاشان را بشکافم .و زمانى که درباره [ کشتن ] مردى [ از پیامبر ] اجازه خواسته مى شد ،مى فرمود : آیا نماز مى گزارد ؟ آیا شهادت [ به توحید و نبوّت ]نمى دهد ؟! پس وقتى مى گفتند : او منافق است ، مى فرمود : آن[ شهادتین ] ملاک است .حکم پیامبر در جان و اموالِ منافقان ، مانند دیگران بود ، چیزى ازمالشان را حلال نمى شمرد ؛ با اینکه نفاق بسیارى از آنان پیدا بود[۲] .ابن قیّم در «اعلام الموقّعین» مى نویسد :امام شافعى مى گوید : خداى سبحان طاعتش را بر خلقش واجب ساخت و برایشان چیزى از امرش را قرار نداد و اینکه بر عیب هیچ کس ـ به دلالت و گمان ـ به حکمى دست نیازند ؛ به جهت قصور علمشان ازعلم پیامبرانش ، کسانى که درنگ در آنچه را که برایشان پیش مى آیدواجب ساخت تا اینکه امرش فرا رسد .خداى سبحان با حجّتها آنان را یارى رساند ، برایشان در دنیا حکم قرار نداد مگر به آنچه [ از ] محکوم علیه آشکار گردد .پس بر پیامبرش واجب کرد که با بت پرستان بجنگد تا اسلام آورند و آن گاه که اظهار اسلام کردند خونشان را مصون داشت .بدان که صداقت و راستى شان را به اسلام جز خداى متعال نمى داند ،سپس خدا پیامبرش را بر قومى آگاه ساخت که اسلام را وانمودمى کردند و جز آن را در دل پنهان مى داشتند ، و براى رسولش قرار ندادکه بر آنها حکمى به خلاف حکم اسلام کند و برایش قرار نداد که برایشان ـ در دنیا ـ به خلاف آنچه آشکار مى سازند ، حکم کند .خداى متعال به پیامبرش مى فرماید : « قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَمْ تُؤْمِنُواوَلکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا »[۳] ـ اَعراب گویند : ایمان آوردیم ، بگو : ایمان نیاوردید ، لیکن بگویید اسلام آوردیم ـ یعنى به جهت ترس از قتل واسارت ، اسلام زبانى آوردیم .پس از آن خبر داد که اگر آنان خدا و پیامبرش را پیروى کنند ؛ پاداششان مى دهد ؛ یعنى اگر طاعت رسول خدا را پدید آورند .و درباره صِنف دوم منافقان فرمود :« إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ * اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً »[۴] ؛ آن گاه که منافقان نزدت مى آیند ، گویند : شهادت مى دهیم که تو رسول خدایى !خدا مى داند که تو پیامبرش هستى ، و خدا شهادت مى دهد که منافقان دروغ مى گویند ؛ ایمانشان سپرى ساخته اند [ اینکه فرمود : « اتَّخَذُواأَیْمَانَهُمْ جُنَّةً » ] یعنى ایمانشان را سپر قرار داده اند تا کشته نشوند .و مى فرماید : « وَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ وَمَا هُمْ مِنکُمْ »[۵] ؛ (منافقان)سوگند یاد مى کنند که از شمایند ، در حالى که از شما نیستند .پس خدا دستور داد به قبولِ آنچه منافقان إظهار (و وانمود) مى کنند ، وبراى پیامبرش قرار نداد که بر آنها به خلاف حکم ایمان ، حکم کند ، این در حالى است که خداى سبحان پیامبرش را آگاه ساخت که منافقان درطبقه زیرین دوزخ جاى دارند .بنابراین ، حکم خداى سبحان بر باطن و درون آنهاست و حکم پیامبرش ـ در دنیا ـ بر ظاهر و پیداى آنها .تا اینکه مى گوید :خدا آنان را در قولشان در همه آن ، تکذیب کرد ، و به آن پیامبر صلى الله علیه وآله ازخداى سبحان خبر داد ، به روایتى که ما را خبر داد مالک از شهاب ، ازعطاء بن یزید ، از عُبیداللّه بن یزید بن عدى ّ بن خَیار ، که :مردى با پیامبر رازگونه و پنهانى سخن مى گفت و دانسته نمى شد که چه مى گوید تا اینکه پیامبر صلى الله علیه وآله آشکار ساخت آن هنگام [ دریافتیم که ] اودرباره قتل مردى از منافقان نجوا مى کرد .پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : آیا مگر نه این است که به یگانگى خدا شهادت مى دهد ؟ گفت : آرى ، و نمازى ندارد .فرمود : آنها کسانى اند که خدا مرا از قتلشان بازداشت .سپس حدیث «أُمرتُ أن أُقاتل الناس» را مى آورد ، تا اینکه مى گوید :حساب راست و دروغ و باطنشان با خداست که بر درون ها آگاه است ،خدا متولّى حکم برایشان مى باشد ، نه انبیا و حاکمانِ خلقش .به این شیوه ، احکام رسول خدا صلى الله علیه وآله ـ حدود و همه حقوق ـ میان بندگان سپرى شد ، پیامبر صلى الله علیه وآله آگاه ساخت که همه احکامش بر اسلام ظاهرى است ، به درون و باطن خدا جزا مى دهد .پس هرکس بر مردم به خلاف آنچه در رفتار ظاهرى شان پیداست حکم کند (با این استدلال که آنان خلافِ آنچه را در باطن دارند آشکارمى سازند ، به رهنمود دلیل [ و نشانه اى ] یا غیر آن) به نظر من از حکم برخلاف قرآن و سنّت ، در امان نیست .تا اینکه مى گوید :هرکس کلمه اسلام را اظهار کند به اینکه به یگانگى خدا و رسالت محمّد صلى الله علیه وآله شهادت دهد ، از او پذیرفته است ، و از حال و باطن و معناى لفظى که بر زبان آورده ، پُرس و جو نمى شود . باطن و درون او به خدامربوط است ، نه غیر خدا ؛ خواه پیامبر باشد یا غیر آن .این است حکمِ خدا و دین او ، که علماى امّت بر آن اجماع و اتفاق نظردارند[۶] .ابن قیّم ـ پس از حکایت سخن شافعى ـ مى نویسد :این احکام از سوى پیامبر صلى الله علیه وآله جارى شد ، سپس صحابه و تابعان نیکوکار ایشان بر آن مَشى کردند ، و امامان و عالمانِ امّت ـ تا روز قیامت ـ بر همین رویه اند[۷] . [۱] . سوره بقره ۲ آیه ۸ . [۲] . مجموعة الفتاوى ۷ : ۲۱۰ ـ ۲۱۳ چاپ دار الوفاء ۱۴۲۶ ، جلد ۴ : ۱۳۳ ـ ۱۳۶ . [۳] . سوره حجرات ۴۹ آیه ۱۴ . [۴] . سوره منافقون ۶۳ آیات ۱ ـ ۲ . [۵] . سوره توبه ۹ آیه ۵۶ . [۶] . [۷] .