فصل چهارم بخش دوم– بی بنیاد

فصل چهارم بخش دوم– بی بنیاد

[ مخالفت وهّابیّه ]

اى  بندگان خدا ، بیدار شوید [ و به خود آیید ] و به حق باز گردید ، و به شیوه سلف مَشى  و حرکت کنید و باز ایستید ، شیطان شما را تحریک نکند و تکفیر اهل اسلام رادر نظرتان بیاراید ، و شما مخالفت مردم را با خودتان میزان و معیار کفر شان قراردهید ، و موافقت آنها را با خودتان ملاک اسلام .پس در این صورت [ باید گفت ] « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ » به خدا ایمان آوردیم وبه آنچه از سوى  خدا بر مرادش و مقصود پیامبر ش آمد ، ایمان داریم .خدا ما و شما رااز پیروى هواهاى نفسانى  نجات بخشد .

[ سخن ابن قیّم درباره عدم تکفیر مسلمان ]

ابن قیّم ـ آنجا که انواع کفر را ذکرمى ‏کند ـ مى ‏گوید :کفر انکارى دو نوع است : کفر مطلق عام ، و کفر مقیّد خاص . کفر مطلق این است که : شخص ، همه آنچه را خدا فرود آورد و رسالت رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله را انکار کند .کفر خاص مقیّد این است که : انسان ، واجبى  از واجبات اسلام یا حرامى از حرام‏ هاى  آن را برنتابد ، یا خَبَرى  را انکار کند که خدا به آن محمّد  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله را آگاه ساخت ، یا به غرض و انگیزه‏اى  قول کسى  را که با قصد و آگاهانه با پیامبر مخالفت مى ‏کند ، مقدّم بدارد .از ابو هریره روایت شده که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله فرمود :مردى  که هرگز براى  خانواده‏ اش کار نیکى  نکرده بود ـ و در روایتى هست که [ عُمر ] خود را ضایع و تباه ساخته بود ـ هنگام مرگ به فرزندش وصیّت کرد که پس از مردن ، بدنش را بسوزانند ؛ آن گاه نیمى از خاکسترش را در خشکى  اندازند و نیم دیگر را در دریا ؛ زیرا ـ قسم به اللّه‏ ـ اگر خدا به او دست یابد چنان کند که احدى  از جهانیان را عذاب نکرد .چون درگذشت ، آنچه را گفت انجام دادند . پس خدا به دریا امر کرد ،
دریا همه ذراتِ بدنِ او را [ که در آن ریخته شده بود ] گرد آورد ، سپس به خشکى  دستور داد ، خشکى  [ نیز ] همه ذراتِ رها شده در آن را جمع آورد .پس از آن ، خدا به آن شخص گفت : چرا چنین کردى؟ پاسخ داد : ازترس[ عذاب ] تواى پروردگارِ من ، و تو خود مى ‏دانى  . پس خدا او راآمرزید[۱] .این شخص منکر قدرت خدا بر او و منکر بعث و معاد بود . با وجوداین ، خدا او را آمرزید و به سبب جهل و نادانى ‏اش معذورش داشت ؛ زیرا آگاهى ‏اش همین اندازه بود و از روى  عِناد (و ستیزه‏ جویى ) به انکاردست یازید .و همین روایت ، پایان‏ بخش نزاع در بطلان قول کسى  است که مى ‏گویدخدا به جهت جهل ، بندگان را معذور نمى ‏دارد ، در سقوط عذاب ، آن گاه که میزان علمش همین قدر باشد .

[ پاسخ ابن تیمیّه درباره تکفیر ]

از شیخ الاسلام ، ابن تیمیّه ، درباره تکفیر رخ داده در این امّت سؤال شد که نخستین بار چه کسى  آن را احداث و ابداع کرد ؟ پاسخ داد :اوّل کسى  که آن را در اسلام پدید آورد معتزله است ، هرکس آن راپذیرفت از آنان دریافت و نیز نخستین کسانى  که آن را آشکار ساختندخوارج بودند .مردم در این زمینه پریشان [ و چند دسته ] اند ؛ بعضى  در این باره ازمالک دو دیدگاه را حکایت مى ‏کنند ، و از شافعى  نیز دو قول هست ، و ازاحمد دو روایت ؛ و ابوالحسن اشعرى  و اصحابش دو نگرش دارند .حقیقت امر در این زمینه این است که : گاه سخنى  کفر مى ‏باشد و به کافرشمردن قائلِ آن ، تکفیر اطلاق مى ‏شود ، گویند : «هرکه به فلان چیز قائل باشد ، کافر است» .لیکن شخص مُعیّنى  که آن را بر زبان آورد تکفیر نمى ‏شود مگر اینکه حجّتى  بر او قائم شود که تارک آن تکفیر مى ‏گردد ؛ مانند اینکه سلطان یاامیرى  مطاع ( فرمان‏بردار) حکم شرعى  را تعریف کند و بشناساند ـ چنان که در کتاب‏هاى  احکام بر آن تصریح شده است ـ پس هنگامى  که حکم را به شخص شناساند و جهالتش برطرف شد ، حجّت بر اواستوار مى ‏گردد .نمونه این مورد ، نصوص «وعید» (تهدید به آتش) بسیار فراوانى ‏اند که در کتاب و سنّت هست ، و قول به مُوجَب آنها بر وجه عموم و اطلاق واجب مى ‏باشد ، بى ‏آنکه به طور معیّن به شخصى  از اشخاص اشاره وگفته شود که این شخص ، کافر یا فاسق یا ملعون یا مورد غضب یامستحقّ آتش است ؛ به ویژه اگر شخص داراى  فضائل و حسناتى  باشد .زیرا ماسواى  انبیا ممکن است مرتکب گناهان صغیره و کبیره بشوند درعین اینکه امکان دارد آن شخص ، صدّیق یا شهید یا صالح باشد ؛ چنان که در جاهاى  دیگر شرح داده شد که از مُوجَب گناهان به وسیله توبه یااستغفار (یا حسناتى  که گناهان را محو مى ‏کنند یا مصائبى  که کفّاره گناهان‏ اند یا شفاعتى  که پذیرفته است یا به جهت محضِ مشیّت خدا ورحمت او) تخلّف مى ‏شود .پس اگر به مُوجَب آیات زیر قائل شدیم که :« وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً »[۲] ؛و هرکس عمداً مؤمنى  را بکشد ، کیفرش دوزخ است که در آن جاودان مى ‏ماند و خدا بر او خشم مى ‏گیرد و لعنش مى ‏کند و برایش عذابى بزرگ آماده مى ‏سازد .« إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى  ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراًوَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً »[۳] ؛کسانى  که اموال یتیمان را به ستم مى ‏خورند جز این نیست که آتش درشکم خود فرو مى ‏برند ، و به زودى  در آتش فروزان درآیند .« وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ »[۴] ؛و هرکس از خدا و پیامبر ش نافرمانى  کند و بر حدود او بتازد ، خدا وى را وارد آتشى  مى ‏سازد که براى  همیشه در آن مى ‏ماند و برایش عذابى است خوارساز .« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ  آمَنُوا لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ … وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَئ عُدْوَاناً وَظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ نَاراً »[۵] ؛ اموال یک دیگر را به باطل مخورید … و هرکس به تجاوز و ستم چنین کند او را در آتش درآوریم .و دیگر آیات وعید .و به موجَب سخن پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله قائل شویم که :خدا لعن کرده هرکه را شراب بیاشامد یا به نفرین پدر و مادر گرفتار آیدیا منار زمین (حدود و مرزهاى  زمین‏ها) را تغییر دهد یا براى  غیر خداذبح کند ، یا خدا دزد را نفرین کرده است ، یا خدا لعن فرستاده بررباخوار و ربادهنده و شاهد و کاتب آن ، یا خدا لعن کرده مانعِ صدقه وکسى  را که در آن تعدّى  کند ، یا لعنت خدا و فرشته‏ ها و همه مردم برکسى  که در مدینه حَدَثى  را پدید آورد یا مُحْدِث (و بدعت‏ گذارى ) راپناه دهد .و دیگر احادیث وعید .[ اگر ما براساسِ آیات و احادیث وعید به این آموزه‏ ها پاى ْ بندیم و این تعالیم را بر زبان مى ‏آوریم ] جایز نیست که به شخص معیّنى  که بعضى از این کارها را مى ‏کند ، اشاره کنیم و بگوییم : «این وعیدها به این شخص معیّن اصابت مى ‏کند» ؛ زیرا امکان توبه و دیگر چیزها که عقوبت را از بین مى ‏برند ، وجود دارد .تا اینکه مى ‏گوید :کسى  که با اجتهاد یا تقلید (و مانند آن) گمان مى ‏کند که این کارها مباح مى ‏باشد و به آنها دست مى ‏یازد ، نهایت این است که به سبب وجودِ مانع عذر دارد و [ آثار ] وعید او را دربرنمى ‏گیرد .چنان که وعیدها تحقّق نمى ‏یابد نسبت به کسانى  که توبه کنند یا کارهاى نیکى  را انجام دهند که کارهاى بدشان را از بین ببرد یا حوادث ناگوارى برایشان پیش آید و کفّاره گناهانشان شود یا دیگر چیزها .این راهى  است که باید پیمود ، ماسواى  آن دو راه پلید است :یکى  از آنها قول به لحوق (و پیوستن) وعید به تک تک افراد است وادعاى  اینکه این قول ، عَمَل به مُوجَب نصوص است .این قول ، زشت‏تر از سخن خوارج ـ که به ارتکاب گناهان تکفیرمى ‏کنند ـ و معتزله و دیگران است ، و فساد آن به ضرورت معلوم مى ‏باشد ، و دلایل آن در جاى  خودش هست .این نص و دیگر نصوص وعید مانند آن ، حق است ، لیکن شخص معیّنى  که  آن را انجام مى ‏دهد بى ‏وعید بر او شهادت داده نمى ‏شود . پس بر شخص معیّنى  از اهل قبله نمى ‏توان به دوزخ گواه داد به جهت نبودشرط یا حصولِ مانع .و چنین است سخنانى  که گوینده آن کافر به شمار مى ‏رود . گاه به گوینده نصوصى  که موجب معرفت حق ‏اند نمى ‏رسد ، و گاه مى ‏رسد و نزد اوثابت نمى ‏گردد یا نمى ‏تواند بشناسد و بفهمد یا شبهاتى  برایش پیش مى ‏آید که خدا معذورش مى ‏دارد .پس کسى  که به خدا و رسولش ایمان دارد ، اسلام را آشکار مى ‏سازد ودوستدار خدا و پیامبرش مى ‏باشد ، خدا او را مى ‏آمرزد ، هرچند به بعضى  از گناهان قولى  یا عملى  دست یازد ؛ خواه بر آن لفظ شرک اطلاق شود یا لفظ معصیت .اصحاب رسول خدا و همه ائمّه اسلام ، بر همین عقیده ‏اند .لیکن مقصود این است که مذاهب ائمّه ـ که بر این تفصیل بنا نهاده شده ‏اند ـ میان نوع (اشخاص) و عین (فرد معیّن) فرق مى ‏گذارند . بلکه بى ‏اختلاف از امام احمد و دیگر ائمّه اسلام (مانند مالک و ابو حنیفه وشافعى ) ثابت است که آنان «مُرجِئَ» را ـ که قائل‏ اند ایمان ، قول است نه عمل ـ تکفیر نمى ‏کردند .نصوص آنان صریح است به اینکه از تکفیر خوارج و قَدَریّه و دیگران خوددارى  مى ‏ورزیدند .امام احمد به طور مطلق « جَهمیّه » را تکفیر کرد ؛ زیرا به آنان مبتلا شد تااینکه حقیقت امرشان را دریافت و دانست که کیش جهمیّه براساس تعطیل مى ‏چرخد .و تکفیرِ جَهْمیّه از سَلَف و ائمّه ، مشهور است ، لیکن بزرگان آنان راتکفیر نمى ‏کردند . بارى  ، کسى  که به آیینى  فرا مى ‏خواند مهم‏تر است ازکسى  که قائل به آن است و دعوت سوى  آن نمى ‏کند ؛ و کسى  مخالفِ خویش را کیفر مى ‏دهد ، مَخوف ‏تر است از آن که  تنها به دعوت دست مى ‏یازد ؛ و کسى  مخالفش را تکفیر مى ‏سازد ، خطرناک‏تر است از کسى که [ تنها او را ] عقوبت مى ‏کند .با وجود این ، از والیان امور ، کسانى  قول جهمیّه را بر زبان مى ‏آوردند ،قائل بودند که : قرآن مخلوق است ، خدا در آخرت دیده نمى ‏شود ، درمعرفت خدا به ظاهر قرآن و احادیث نباید احتجاج کرد ، دین تمام وکامل نیست مگر به آرا و باورهاى  پوچى  که آنان دارند و خیالات باطلى که در سر مى ‏پرورانند و خِرَدهاى  فاسد و تباهشان .خیال ‏پردازى ‏ها و سخنانِ آکنده از جهل و نادانى ‏شان در دین خدا ، ازکتاب خدا و سنّت رسول خدا و اجماع صحابه و تابعان نیکوکارشان ،استوارتر است ؛ و اَقوال [ و احکام ] نفیى  و اثباتى  جهمیّه و مُعَطَّلَه ، دین خدا را پایدار مى ‏سازد .به این وسیله ، آنان ، مسلمانان را امتحان مى ‏کردند ، امام احمد را به زندان افکندند و تازیانه زدند ، و گروهى  را کشتند و دیگرانى  را به صلیب کشیدند .با وجود این ، اسیرى  را آزاد نمى ‏ساختند ، و از بیت المال تنها به کسى چیزى  مى ‏دادند که با آنان موافقت داشت و همراه بود وسخنشان رااِقرار مى ‏کرد .و از ناحیه آنان بر اسلام امورى  جارى  شد که در جاى  خود شرح داده شده است[۶] .با وجود این تعطیل [ اعتقادى  ] که از شرک بدتر است ، امام احمدبرایشان طلب رحمت و استغفار کرد و گفت : ندیدم که آنان پیامبر راتکذیب کنند و آنچه را او آورده انکار ورزند ، لیکن به تأویل پرداختندو به خطا رفتند و هرکه را قائل به آن بود پیروى  کردند .امام شافعى  چون باد «حَفْص فرد» ـ یکیاز ائمّه مُعَطَّلَه ـ درباره قرآن مناظره کرد و او گفت : قرآن مخلوق است . شافعى  گفت : به خداى بزرگ کفر ورزیدى  ! نسبت کفر به اوداد و به مجرّد آن به ارتدادش حکم نکرد . اگر به ارتداد و کفرش اعتقاد داشت البته در قتل او مى ‏کوشید .و علما به قتل داعیان [ و مبلّغان ] آنان فتوا دادند ؛ مانند : غَیْلان قَدَرى ّ،جَعْد بن درهم ، جَهْم بن صفوان ـ امام جَهْمیّه ـ و دیگران .[ پس از قتل ] مردم به آنان نماز گزاردند و با مسلمانان دفنشان کردند وقتل آنها از باب قتلِ مهاجم شد براى  بازداشتن ضررشان نه براى ارتدادشان . اگر آنان کافر بودند ، مسلمانان آنان را مانند دیگر کافران به شمار مى ‏آوردند .و این امور در جاى  خودش ، شرح داده شده است[۷] .سخنِ طولانى  ابن تیمیّه را در اینجا آوردم براى  بیانِ آنچه پیش از این به آن اشاره کردم ، و بدان جهت که در آن اجماع صحابه و سَلَف هست ، و دیگر چیزها که تفصیل داده شده است .بنابراین ، کفر اینها ، این [ عقاید ] است ، که فراتر شرک مى ‏باشد (چنان که بارها درکلام ابن تیمیّه و ابن قیّم بیانِ آن گذشت) با اینکه اهل علم ـ صحابه و تابعین و تابعان آنها تا زمان احمد بن حنبل) مناظره مى ‏کردند و برایشان [ حقایق را ] روشن مى ‏ساختند ، و آن خلاف عقل و نقل است با بیان کامل از اهل علم . با وجود این ، آنان را تکفیر نساختند حتّى  داعیانشان را که کشته شدند ، مسلمانان تکفیر نکردند .آیا در این [ شیوه ] براى  شما عبرت نیست [ و از آن درس نمى ‏آموزید ] ؟

[ مخالفتِ فرقه وهّابى  ]

مسلمانان عوام را تکفیر مى ‏کنید و خون و مالشان را مباح مى ‏شمارید وسرزمین ‏هاى  آنها را بلاد حرب قرار مى ‏دهید ، در حالى  که یک دَهُم آنچه در اینها[ فرقه ‏هاى  منحرف ] یافت مى ‏شد در میان آنها نیست ؟! و اگر از انواع شرک ـ چه شرک کوچک یا بزرگ ـ در بین آنها یافت شود ، آنان نادان‏ اند ، حجّتى  که تارک آن تکفیر شودبر آنها اقامه نشده است .آیا گمان مى ‏کنید که به سخن  آن بزرگان (ائمّه اهل اسلام) حجّت اقامه نشد و به وسیله شما حجّت استوار گردید ؟! بلکه ـ به خدا سوگند ـ کسانى  را تکفیر مى ‏کنید که کافر نیستند ، و چیزى  از شرک و کفر در میان آنها یافت نمى ‏شود .اللّه‏ اکبر [ شگفتا ] « لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدَّا »[۸] ؛ به راستى  چیز زشتى  را بر زبان آوردید .اى  بندگان خدا ، تقواى  خدا پیشه کنید ! بترسید که قهر [ و انتقام الهى  ] شدید است ،شما مردان و زنان مؤمن را آزار رساندید :« وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناًوَإِثْماً مُّبِیناً »[۹] ؛و کسانى  که مردان و زنان مؤمن را بى ‏آنکه مرتکب [ عمل زشتى  ] شده باشند آزار مى ‏رسانند ، قطعاً تهمت و گناهى  آشکار به گردن گرفته ‏اند . به خدا سوگند ، بندگان خدا ـ نزد خدا ـ گناهى  ندارند جز اینکه شما را بر تکفیرِ وارتدادِ کسانى  که نصوص صحیح به اسلامشان شهادت مى ‏دهد و مسلمانان بر اسلام آنان  اجماع دارند ، پیروى  نکردند !ازپیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله روایت شده که فرمود :من بر اُمّتم ازگرسنگى (و قحطى ) که آنها را از پا درآورد ، نمى ‏ترسم واز دشمنى  که آنان را سرکوب و نابود سازد نمى ‏هراسم ، لیکن از امامانِ گمراه کننده بر امّتم بیم دارم ؛ اگر آنان را اطاعت کنند بفریبندشان و اگرفرمان نبرند آنها را بکشند .این حدیث را طبرانى  از حدیث ابو اَمامه روایت مى ‏کند[۱۰] .ابوبکر مى ‏گفت : تا از خدا اطاعت مى ‏کنم مرا پیروى  کنید ، و اگر عصیان کردم [ وخدا را فرمان نبردم ] طاعتى  براى  من بر شما نیست[۱۱] .و مى ‏گفت : من [ هم به ] خطا مى ‏روم و [ هم به ] صواب و درست رفتار مى ‏کنم ؛ وآن گاه که امرى  او را پیش مى ‏آمد ، صحابه را گرد مى ‏آورد و با آنان به مشورت مى ‏پرداخت[۱۲] .و عمر [ نیز ] مثل آنچه ابوبکر مى ‏گفت و انجام مى ‏داد ، بر زبان مى ‏آورد و انجام مى ‏داد ؛ و چنین بودند عثمان و على  (رضوان اللّه‏ تعالى  علیهم اجمعین) .

[ ائمّه مذاهب کسى  را به مذهبشان ملزم نمى ‏کردند ]

امامان اهل علم ، هیچ کس را مُلزم نمى ‏کردند که سخن آنان را برگیرند [ و پیروشان شوند ] بلکه آن گاه که رشید تصمیم گرفت مردم را به اخذ از مُوَطَّأ امام مالک ودارد ،مالک به او گفت : اى  امیرمؤمنان ، این کار را مکن ! علم [ دین ] نزد غیرِ من [ نیز ] انتشاریافته است (یا سخنى  بر زبان آورد که معنایش این بود) .و همچنین همه علماى  اهل سنّت ، اَحَدى  از مردم را به اخذ (و گرفتن) قولشان وانداشتند .

[ مخالفت وهّابیّه ]

شما هرکسى  را که قول شما را نگوید و نظر شما را معتقد نباشد ، تکفیر مى ‏کنید !شما را به خدا ، آیا معصوم [ از خطا ] هستید که اَخذ قولتان واجب باشد ؟ اگر پاسخ منفى  است ، چرا بر امّت گرفتنِ سخنتان را واجب مى ‏دانید ؟ آیا مى ‏پندارید که امامانى هستید که پیروى ‏تان واجب است ؟!شما را به خدا ، آیا در یکى  از شما شروط امامتى  که اهل علم ذکر کرده‏اند یا حتّى یک خصلت از شرایط امامت ، وجود دارد ؟شما را به خدا ، بس کنید [ و به خود آیید ] و تعصیب (قوم گرایى ) را رها سازید .به فرض ، عامى  جاهلى  را که چیزى  از سخن اهل علم را بررسى  نکرده [ و درنیافته است ] معذور بداریم ، عذر شما ـ آن گاه که خدا را ملاقات کنید ـ چه خواهد بود ؟تو را به خدا ، نیک دریاب وهوشیار باش ، و از عقوبت جبّارِ آسمان‏ها و زمین بترس .ما برایت سخن اهل علم و اجماع اهل سنّت و جماعت (فرقه ناجیه) را نقل کردیم ، و ـ ان شاء اللّه‏ ـ خواهد آمد چیزهایى  که سبب [ هدایت ] مى ‏شود براى  کسى  که خدا هدایتش را بخواهد .
[۱] .
[۲] .  سوره نساء ۴ آیه ۹۳ .
[۳] .  همان ، آیه ۱۰ .
[۴] .  همان ، آیه ۱۴ .
[۵] .  همان ، آیه ۲۹ ـ ۳۰ .
[۶] .  نگاه کنید به کتاب «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین» اثر ابوالحسن ندوى  هندى  یکى  ازداعیان وَهّابى  .
[۷] .
[۸] .  سوره مریم ۱۹ آیه ۸۹ .
[۹] .  سوره احزاب ۳۳ آیه ۵۸ .
[۱۰] .  المعجم الکبیر ۸ : ۱۴۹ ، حدیث ۷۶۵۳ .
[۱۱] .  الإمامة والسیاسة ۱ : ۳۴ ؛ تاریخ طبرى  ۲ : ۴۵۰ حوادث سنه ۱۱ ه .
[۱۲] .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ دو = 11

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>