و به ثقتى ؛ تکیه و اعتمادم ـ تنها ـ به خداست .ستایش خداى راست که پروردگار جهانیان است ، و شهادت مى دهم که خدایى جز او نیست ، یگانه است و هیچ شریکى ندارد ؛ و گواهم که محمّد بنده و پیامبرِاوست که با هدایت و ین حق او را فرستاد تا بر همه دینها چیره اش سازد ، هرچند[ این کار ] ناخوشایندِ مشرکان باشد ؛ درود خدا تا روز جزا بر او و بر آلش باد .امّا بعد ، از سلیمان بن عبدالوهّاب به حسن بن عیدان ،سلام بر کسى که پیرو هدایت شد .خاى متعال مى فرماید :« وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ »[۱] ؛مى بایست در میان شما گروهى باشند که به خیر [ و خوبى ها ] فراخوانند و به کارهاى نیک امر کنند و از کار هاى زشت بازدارند .و پیامبر صلى الله علیه وآله مى فرماید :الدین النصیحة[۲] ؛[ اساس و شالوده ] دین ، خیرخواهى و اندرز است .
تو بارها برایم نامه نوشتى [ و ] از آنجا که به زبانِ پسر برادرت تو را نصیحت کردم ،خواهان چیزهایى شدى که نزد من است . اکنون من پارهاى از سخنانِ اهل علم را که مى دانم برایت باز مى گویم ، اگر پذیرفتى که مطلوب حاصل است و خدا را سپاس ، واگر روى برتافتى [ نیز ] خدا را سپاس ، چه خداى سبحان به اجبار [ و به جهت درماندگى ] عصیان و نافرمانى نمى شود ، براى او در هر حرکت و سکونى حکمتى است .
[ وجوب پیروى از اجماع امّت محمّدى ]
پس مى گوییم : بدان که خداى سبحان و متعال ، محمّد را با هدایت و دین حق برانگیخت تا بر همه دینها پیروز گرداند ، و بر او کتابى نازل کرد که بیانگر هر چیزى است ؛ پس خدا ـ براى او ـ آنچه را وعده داد وفا کرد و دینش را بر تمامى ادیان چیزهگردانید ، و آن را تا پایان دنیا استوار ساخت تا آن زمانى که جان همه مؤمنان به آخررسد [ و نسل آنان پایان یابد ] .و امّت محمّد را بهترین امّتها قرار داد ، و بر مردمان گواه ساخت ، و آنان را [ ازمیان دیگر مردمان ] برگزید ، چنان که مى فرماید :« کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ »[۳] ؛شما بهترین امّتى هستید که براى مردم پدیدار شده اید .« وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ »[۴] ؛و بدین سان شما را امّتى میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید« هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ »[۵] ؛اوست که شما را [ براى خود ] برگزید ، و در دین بر شما سختى [ وآسیب پذیرى ] قرار نداد .و پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :أنتم توفون سبعین أُمّة ، أنتم خیرُها وأکرمُها عند اللّه[۶] ؛و دلایل آنچه آوردیم بى شمار است .و بخارى روایت کرده که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :لا یَزالُ أمرُ هذه الأُمّة مستقیماً حتّى تقومَ الساعةُ[۷] ؛امر این امّت پیوسته استوار مى ماند تا اینکه قیامت فرارسد .خدا حرکت در پى ِ این امّت را بر هر کسى واجب ساخت با این سخن که فرمود :« وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیراً »[۸]؛هرکس جز راه مؤمنان را پیروى کند او را به همان راهى که در پیش گرفته واگذاریم و به دوزخش کشانیم ، و بدفرجامى است دوزخ .خدا اجماع آنان را حجّتى قاطع قرار داد که براى هیچ کس خروج از آن جایزنمى باشد .دلایل آنچه آوردیم براى هر کسى که به نوعى در علم دست دارد ، معلوم است .بدان که : براى شخص جاهل و ناآگاه ، درباره آنچه محمّد صلى الله علیه وآله آورد ، روا نیست که خودرأیى کند ، بلکه بر او واجب است که از اهل علم بپرسد ؛ چنان که خداى متعال فرمود :« فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ »[۹] ؛اگر [ چیزى را ] نمى دانید از اهلِ علم ( دانایان) سؤال کنید .و پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :هلاّ إذا لم یَعْلَموا سَألوا ، فإنّما دواءُ العَیّ السؤال[۱۰] ؛چرا هنگامى که ندانستند نپرسیدند ، دواى درماندگى و عجز [ درکارها ] سؤال کردن است .و این سخن ، اجماعى است .
[ اجماع امّت بر شرایط اجتهاد ]
در کتاب «غایة السؤول» به نقل از امام ابوبکر هروى ، آمده است :علما ـ همه ـ اجماع دارند بر اینکه امامت در دین و مذهب استوار براى اَحَدى جایز نیست مگر اینکه داراى این ویژگى ها باشد :[۱] حافظ لغاتِ عرب و اختلاف آنها [ با یکدیگر ] و معانى اَشعار عرب و اَنواع آنها باشد و موارد اختلاف علما و فقها را بداند .[۲] عالم و فقیه باشد و حافظ اِعراب و انواع آن و [ موارد ] اختلاف آن .[۳] عالِم به کتاب خدا باشد و حافظِ قرآن و اختلاف قرائتش و اختلاف قُرّاء در آن [ و ] عالم به تفسیر کتاب خدا و محکم و متشابه و ناسخ ومنسوخ و قصّه هاى آن .[۴] عالم باشد به احادیث پیامبر صلى الله علیه وآله و بتواند صحیح و سقیم(ضعیف) و متّصل و منقطع ، و مُرسل و مسند ، و مشهور را از هم تمیزدهند و احادیث موقوف و مسند صحابه را بازشناسد .[۵] پارسا ، دیندار ، خویشتندار ، راستگو ، [ و ] مورد اعتمادباشد ؛ مذهب و دنیش را بر کتابِ خدا و سنّت رسول خدا صلى الله علیه وآله بنیان نهد.اگر شخص جامع این خصال باشد ، در آن هنگام جایز است که امام باشد و جایز است که تقلید شود و در دین و فتاواى اش اجتهاد ورزد ؛ واگر دربردارنده همه این ویژگى ها نباشد یا به یکى از آنها اِخلال واردسازد ، ناقص مى باشد و جایز نیست امام باشد و روا نمى باشد که مردم او را تقلید کنند .[ ابوبکر هروى مى گوید ] مى گویم : آن گاه که این شرایط براى صحّت اجتهاد و امامت ثابت شد ، واجب است هرکه این شرایط را ندارد به کسى اقتدا کند که واجد این خصال مذکور است .مى گوید : مردم در دین دو قسماند : گروهى مقلّدند و گروهى مجتهد ؛ وعلم دین (که وابسته به کتاب و سنّت و زبانِ عربى ـ که کتاب و سنّت به آن وارد شده ـ مى باشد) به مجتهدان اختصاص دارد .پس هرکه به کتاب و سنّت آگاه است و اَلفاظ مُحکم آنها را مى داند واحکام ثابتشان را مى شناسد و احکامى را که به نسخ یا غیر آن تغییر یافته اند ، درمى یابد و مقدّم و مؤخّر را از هم تمیز مى دهد ، صحیح است اجتهادش و اینکه تقلید کند او را کسى که به درجه اش نمى رسد .و وظیفه کسى که مجتهد نیست این است که بپرسد و تقلید کند،و دراین مطلب هیچ اختلافى نمى باشد[۱۱] .نیک بنگر به این جمله اخیر که مى گوید : «این سخن ، اختلافى نیست» .ابن قیّم در کتاب «اعلام الموقّعین» مى نویسد :براى احدى جایز نیست که از کتاب و سنّت [ حکم ] اخذ کند مادام که شروط اجتهاد در او فراهم نیامده است ؛ نسبت به همه علوم این حکم جارى است .محمّد بن عبداللّه بن منادى مى گوید : شنیدم مردى از احمد پرسید : آیازمانى که مردى صد هزار حدیث حفظ کند ، فقیه مى باشد ؟ پاسخ داد :نه . پرسید : دویست هزار ؟ پاسخ داد : نه . پرسید : سیصد هزار ؟ پاسخ داد : نه . گفت : چهارصد هزار ؟ پاسخ داد : آرى .مى گوید : ابوالحسین [ نقل مى کرد که ] : از جدّم پرسیدم : احمد چه مقدار حدیث حفظ داشت ؟ گفت : شش صد هزار حدیث .ابو اسحاق مى گوید : چون براى فتوا دادن در جامع منصور نشستم ، این مسئله را یادآور شدم . مردى از من پرسید : تو این مقدار حدیث ازحفظ دارى تا فتوا دهى ؟ گفتم : نه ، من ـ تنها ـ به قول کسى فتوا مى دهم که این مقداررا از برداشت[۱۲] .اگربخواهیم کسانى که اجماع را حکایت کرده اند برشماریم سخن به درازامى کشد و به همین مقدار ، براى خواستاران رشد ، بسنده است .این مقدّمه را بدان جهت آوردم که قاعده اى باشد براى ارجاع آنچه ذکر مى کنیم .
[ ابتلاى امّت به مدّعیان اجتهاد و نوآورى ]
امروزه مردم به کسى مبتلا شده که به کتاب و سنّت منتسب است و از علوم آن دواستنباط مى کند و به کسى که با او مخالفت ورزد اهمیّتى نمى دهد ، و هنگامى که از اوبخواهى سخنش را بر اهل علم عرضه کند خوددارى مى ورزد ، بلکه اَخذ (و پذیرش )سخن خود و مفهوم آن را بر مردم واجب مى داند و هرکه با او مخالفت کند در نزد وى کافر است[۱۳] .این در حالى است که یک ویژگى از خصال اهل اجتهاد در او نیست و نه ـ به خدا ـ یک دهم یک خصلت .با وجود این ، سخن وى در میانِ جاهلانِ بسیارى رونق یافته است ، پس [ بایدگفت : ] « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ »[۱۴] . امّت ـ همه ـ به یک زبان بانگ مى زنند [ وشهاتین را بر زبان مى آورند ] در عین حال ، واژه مسلمان بر آنان اطلاق نمى شود ، بلکه همه شان کافر یا جاهل اند ! پروردگارا ، این گمراه را هدایت کن و به دینِ حق بازگردان.
[ دین اسلام به اظهارِ شهادتین است ]
خداى ـ عزّ وجل ـ مى فرماید :« إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلاَمُ » [۱۵] ؛همانا دین در نزد خدا ، اسلام است .« وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ »[۱۶] ؛هرکه جز اسلام دینى [ دیگر ] بجوید ، هرگز از او پذیرفته نمى شود .« فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الْصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ »[۱۷] ؛پس اگر توبه کردند و نماز به پا داشتند و زکات دادند ، راهشان را بازگذارید .« فَإِخْوَا نُکُمْ فِی الدِّینِ »[۱۸] ؛(فرزند خواندگانتان را به نام پدرانشان صدا زنید ، اگر پدرانشان رانمى شناسید) آنان برادران دینى شمایند .ابن عبّاس مى گوید : این آیه ، خوفِ اهل قبله را حرام ساخت ؛ نیز مى گوید :چون خوارج مباشید که آیاتِ قرآن را درباره اهل قبله تأویل کردند ! درحقِّ اهل کتاب و مشرکان آیه نازل شد ، علم آن را ندانستند و خون ها راریختند و اموال را به غارت بردند و بر اهل سُنّت به گمراهى شهادت دادند . پس بر شما باد علم و آگاهى بر آنچه قرآن درباره اش فرود آمد[۱۹].ابن عمر ، خوارج را بدترین خلقِ خدا مى دانست . بخارى از وى روایت کرده است که گفت :خوارج ـ به عمد ـ آیاتى را که درباره کافران نازل شده بود ، در حقِّ مسلمانان قراردادند[۲۰] . دراین هنگام خداىبزرگ فرمود : « إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلاَمُ» [۲۱] ؛ دین نزد خدا همان اسلام است[۲۲] .و پیامبر صلى الله علیه وآله (در حدیث جبریل در صحیح بخارى و مسلم) بیان مى دارد که : اسلام این است که انسان شهادت دهد خدایى جز خداى یکتا نیست و محمّد ، بنده وفرستاده اوست …[۲۳] .و در حدیث ابن عمر ـ که در صحیحین هست ـ آمده است که : اسلام بر پنج چیزاستوار است : شهادت به یگانگى خدا و نبوّت حضرت محمّد …[۲۴] ؛و در حدیثِ نمایندگانِ عبدالقیس ـ که در صحیحین هست ـ آمده است که[ پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : ] شما را به ایمان به خداى یگانه فرا مى خوانم ، آیا مى دانید آن چیست ؟ شهادت بر اینکه خدایى جز خداى یکتا نیست و اینکه محمّد رسول خداست[۲۵] ؛و دیگر احادیثى که اسلام را به شهادتین توصیف مى کند و ارکانى که با آن دو استو این [ مطلب ] از [ سوى ] امّت اجماعى است ، بلکه اجماع دارند بر اینکه هرکس به شهاتین زبان گشاید ، احکام اسلام بر او جارى مى گردد .به جهت حدیثِ [ پیامبر صلى الله علیه وآله که فرمود : ] «امر شدم که با مردم بجنگم» ، و حدیث جاریه [ که پیامبر صلى الله علیه وآله پرسید : ] خدا در کجاست ؟ گفت : در آسمان . پرسید : من چه کسى ام ؟ گفت : رسول خدا . فرمود : کنیز را آزاد کن ، چه او مؤمن است .همه این احادیث در صحیحین آمده است[۲۶] .واینحدیث [ که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : ] از [ جنگ ] بااهلِ «لا اله الاّاللّه» دست کشید [۲۷].و دیگر احادیثى که در این زمینه هست .ابن قیّم مى گوید :مسلمانان اجماع دارند بر اینکه کافر هنگامى که گفت «لا اله الاّ اللّه» ـخدایى جز خداى یگانه نیست ـ و «انّ محمّداً رسول اللّه» (و محمّدرسول خداست) در اسلام درمى آید[۲۸] .و همچنین مسلمانان اجماع دارند که مرتد آن گاه که ارتدادش به شرک باشد ،توبه اش به [ گفتن و اقرار ] شهادتین است .و امّا قتال [ و جهاد ] ، اگر در آنجا امامى باشد با مردم مى ستیزد تا نماز را اقامه کنند وزکات بپردازند .همه اینها در کتابهاى اهل علم نوشته و تبیین شده است ، هرکه آن را بجویدمى یابد ؛ و حمد و سپاس خداى را که تمامى اسلام را ارزانى داشت .
فصل [ اوّل ]
[ تکفیر مسلمانان ]
آن گاه که آنچه را پیش از این آمد دریابید [ آیا باز هم ] اکنون تکفیر مى کنید کسى راکه شهادت به یگانگى خدا و پیامبرى حضرت محمّد صلى الله علیه وآله دهد و نماز بپا دارد و زکات بپردازد و روزه بگیرد و حج گزارد و به خدا و ملائکه و کتابها و فرستادگانش ایمان آورد ، به همه شعائر اِسلام ملتزم باشد ؟! و آنان را کافر مى شمارید و سرزمین هاشان راسرزمین جنگ قرار مى دهید ؟!ما از شما مى پرسیم : امامتان در این زمینه چه کسى است ؟ از چه کسى این مذهب را گرفتید ؟اگر بگویید : آنان را تکفیر مى کنیم ؛ زیرا آنان به خدا مشرکاند و کسانى از ایشان که شرک به خدا نیاورده اند آنان را که مشرک اند تکفیر نمى کنند ؛ زیرا خداى سبحان مى فرماید : « إِنَّ اللَّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ »[۲۹] ـ به راستى خدا نمى آمرزد که به او شرک ورزیده شود ـ و آیات دیگرى که در معناى آن است .و اهل علم ، شرک به خدا را از اسبابِ کفر مى دانند .گوییم : درست است ، آیات و سخن اهل علم ، حق مى باشد ؛ و لیکن اهل علم درتفسیر « أَنْ یُشْرَکَ بِهِ » مى گویند : یعنى شخص براى خدا شریکى را ادّعا کند مانندقول مشرکین [ که مى گفتند : ] « هؤُلاَءِ شُرَکَاؤُنَا »[۳۰] ـ اینان شرکاى مایند ـ و سخن خداى متعال که مى فرماید :« وَمَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ »[۳۱] ؛و شریکانى را که در [ کار ] خودتان ، شریکان [ خدا ] مى پنداشتید با شمانمى بینیم .« إِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ »[۳۲] ؛آن گاه که به آنان گفته مى شود : «خدایى جز خداى یکتا نیست»خودخواهانه روى برمى تابند .« أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً »[۳۳] ؛آیا خدایان [ چند گانه ] را خداى واحد قرار داده ؟و دیگر آیاتى که خدا در کتابش ذکر مى کند و پیامبر و اهل علم مى آورند .
[ آرا و هواهاى مخالف با اجماع امّت ]
این سخنان را که شما از پیش خود تفصیل و شرح مى دهید که هرکس فلان کار راکند مشرک است و [ آن کار ] او را از اسلام خارج مى سازد از کجا آوردید ؟ آیا آن را بامفاهیمى که در دست دارید ، استنباط کردید ؟ پیش از این ، اجماع امّت گذشت که براى مثلِ شما استنباط جایز نیست ! آیا در این راستا اُسوه و پیشوایى ـ مانند اجماع یاپیروى کسى که تقلیدش جایز است ـ دارید ؟با اینکه براى مقلِّد ـ در صورتى که امّت بر قولِ مُقلَّدش اجماع ندارند ـ تکفیر جایزنمى باشد ، برایمان بیان کنید که : این مذهب تان را از کجا گرفتند ؟ ما براى شما با خداعهد و پیمان مى بندیم که اگر به طور حتم حقّانیتِ این سخن را تبیین کردید ـ ان شاءاللّه ـ از حق پیروى کنیم .و اگر مقصود شما مفاهیمتان است ، پیش از این گذشت که براى ما و شما و براى هرکسى که به خدا و روز آخرت ایمان دارد ، اخذ آنها جایز نیست و کسى را که بر آیین اسلام است ـ اسلامى که امّت اجماع دارند هرکه آن را بیاورد [ شهادتین را بگوید ]مسلمان است ـ تکفیر نمى کنیم .امّا شرک ، اکبر دارد و اصغر ؛ در شرک ، [ شرک ] بزرگ هست و [ شرک ] بزرگتر ؛بعضى از [ درجات ] آن انسان را از اسلام خارج مى سازد و بعضى نه ، و همه اینها به اجماع [ ثابت ] است ؛ و تفصیل آنچه انسان را از اسلام خارج مى سازد از آنچه خارج نمى سازد نیازمند تبیین ائمّه اهل اسلام مى باشد ، کسانى که شروط اجتهاد در آنان گرد آمده است . پس اگر آنان بر امرى اجماع کردند براى هیچ کس خروج از آن جایز نیست و اگر با اهم اختلاف داشتند ، شخص در سعه است .از این رو ، اگر از اهل علم نزد شما بیانِ روشنى هست براى ما تبیین کنید تا ما باگوش و جان پذیرا باشیم وگرنه بر ما و شما اخذِ اصلى که اجماعى است و پیروى ازراه مؤمنان ، واجب است .نیز شما به آیات زیر استدلال مى کنید :« لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ »[۳۴] ؛اگر شرک بورزى ، عملت از بین مى رود .« وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَاکانُوا یَعْمَلُونَ »[۳۵] ؛و اگر آنان شرک ورزیده بودند اعمالى را که انجام دادند نابود مى گشت .« وَلاَ یَأْمُرُکُم أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلاَئِکَةَ وَالنَّبِیِّیِنَ أَرْبَاباً »[۳۶] ؛خدا از شما نمى خواهد که فرشتگان و پیامبران را به خدایى برگیرید .مى گوییم : آرى ، همه اینها حق است و ایمان به آن واجب مى باشد ، لیکن از کجادریافتید مسلمانى که شهادت به یگانگى خدا و پیامبرى حضرت محمّد مى دهد آن گاه که شخص غائبى یا مرده اى را فراخواند [ و از امام غائب یا روح ولى ّ خدا یارى بخواهد ] یا براى او نذر کند یا قربانى براى جز خدا حیوان [ حلال گوشتى ] را ذبح سازد یا دست و صورتش را به قبرى بمالد یا از خاک آن برگیرد ، این ، همان شرکِ اکبرى است که هرکه مرتکب آن شود عملش از دست مى رود و مال و خونش حلال مى گردد ؟! [ چگونه برایتان ثابت شد که ] مقصود خدا در آیاتِ قرآن ، همین کارهامى باشد ؟!
[ بى اعتبارى فهم وهّابیان ]
اگر بگویید : آن را از کتاب و سنّت فهمیدیم ، مى گوییم : آنچه را شما دریافتیداعتبارى ندارد و براى شما و هیچ مسلمانى اخذ به فهمتان جایز نمى باشد ؛ زیرا امّت ـ چنان که در پیش گذشت ـ اجماع دارند که استنباط ، مرتبه اهل اجتهاد مطلق است و باوجود این ، اگر شروط اجتهاد در شخصى فراهم آید ، اخذ سخنِ او بى نظر [ و بررسى خردمندانه ] بر اَحَدى واجب نیست .شیخ تقى الدین مى گوید : هرکه تقلید از شخص امام را بى هیچ نظر [ و درنگى ]واجب بداند ، توبه داده مى شود ؛ اگر توبه نکرد به قتل مى رسد[۳۷] .
[ مخالفت با ابن تیمیّه ]
و اگر بگویید : این مطلب را ما از سخن بعضى از اهل علم ـ مانند ابن تیمیّه و ابن قیّم ـ برگرفتیم ؛ زیرا آنان این کار را شرک نامیدند .مى گوییم : این حق [ و درست ] است ، و با شما موافقیم که براساس تقلید این دوشیخ ، این کار شرک مى باشد ؛ ولیکن آنان سخن شما را نمى گویند که این همان شرک اکبرى است که انسان را از اسلام خارج مى سازد و در هر سرزمین و شهرى که این کاررواج داشته باشد احکام اهل ردّه جارى مى شود ، بلکه به نظر شما هرکه اینان را تکفیرنکند کافر است و احکام اهل ردّه در حقّش به اجرا درمى آید .لیکن ابن تیمیّه و ابن قیّم ، ذکر کردهاند که این کار شرک است و در آن سخت گرفته اند و مردم را از آن بازداشته اند . شما از سخن آنان ، آنچه را که برایتان جایز است برگرفتید ، نه غیر آن را [ و چیزهایى که برایتان روا نمى شد ] .بلکه در کلام ایشان ـ خداى رحمتشان کند ـ نکاتى است که دلالت مى کند این کارها شرک اصغر است .به فرض که بعضى از اَفراد آن ـ به حسب حال گوینده و نیّت او ـ شرک اکبر باشدآنان در بعضى از سخنانشان آورده اند که : این کار ، مسلمان را کافر نمى سازد مگراینکه حجّتى که تارکِ آن کافر مى شود ، بر او اقامه گردد .لیکن مطلوب این است که شما به کلام اهل علم رجوع کنید و حدّ و مرزها را پاس دارید . آنان در هر مذهبى از مذاهب ، سخنان و کارهایى را که به آن مسلمان مرتدمى شود ، آورده اند . [ اگر به سخنان آنان نیک بنگریم درمى یابیم که ] اهل ـ چنان که شما قائلید ـ نگرفته اند که از غیر خدا چیزى بخواهد ، و هرکه براى غیر خدا ذبح کند ،و هرکه خود را به قبرها بمالد و از خاک آنها برگیرد ، مرتد است .اگر نزد شما چیزى هست ، آن را بیان کنید ؛ زیرا کتمانِ علم جایز نمى باشد .شما این سخنان را با فهم خودتان گرفتید و از اجماع جدا شدید و همه امّت محمّد صلى الله علیه وآله را کافر دانستید ؛ زیرا مى گویید : هرکه این کارها را انجام دهد کافر است ، وهرکه فاعل این کارها را تکفیر نکند ، کافر مى باشد .نزد عام و خاص پیداست که این امور ، سرزمینهاى اسلامى را فرا گرفته اند و به نظر اهل علم ، بیش از هفت صد سال است که اینها میان مسلمانان رواج دارند .اهل علمى که خود این کارها را مرتکب نمى شوند ، کسانى را که این کارها را انجام نمى دهند تکفیر نمى کنند و احکام مرتدان را بر آنان جارى نمى سازند ، بلکه بر آنان احکام مسلمانان را جارى مى دانند .برخلاف شما که حکم کفر و ارتداد را بر شهرهاى مسلمانان و سرزمینهاى آنهاجارى ساختید و آنها را بلاد حرب قرار دادید حتّى دو حرم شریف [ مکّه و مدینه ] راکه پیامبر در احادیث صحیح صریح ، خبر داد که آن دو همواره بلاد اسلام اند و بتها در آن دو پرستیده نمى شود، وحتّى دجّال در آخرالزمان همه سرزمینها را در مى نورددمگر حَرَمَیْن را[۳۸] (چنان که ـ ان شاء اللّه ـ به زودى در این رساله بر آن آگاه مى شوى ) .همه این سرزمینها نزد شما بلاد حَرب اند و اهل آنها کافر به شمار مى روند ؛ زیرادر باور شما ، آنها بتها را مى پرستند . همه آنان نزد شما مشرکانى اند که از آئین اسلام بیرون رفته اند . پس « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ »[۳۹] . به خدا سوگند ، این عین ستیزه جویى با خدا و رسولش مى باشد و کشمکش با همه علماى مسلمانان .
[ اندیشه هاى ابن تیمیّه و ابن قیّم ]
بزرگترین کسانى را که ما دریافتیم در این امورى که شما امّت را تکفیر مى کنید(نذرها و آنچه با آنها همراه است) سخت مى گیرند ، ابن تیمیّه و ابن قیّم مى باشند . واین دو ـ خداى رحمت شان کناد ـ در کلامشان به روشنى تصریح کرداند که این کار ازشرک هایى نیست که مسلمان را از ملّت اسلام خارج سازد ، بلکه شرک هایى هست که بسیار از اینها فزونتر است و در این امّت کسانى آن را انجام داده اند و در آن عناد ورزیده اند و با وجود این ، علما آنها را تکفیر نکرده اند (چنان که کلامشان در اینراستا ـ اگر خداى متعال بخواهد ـ خواهد آمد) .
[ درباره نذر براى غیر خدا ]
ما سخنِ شیخ تقى الدین و ابن قیّم را درباره نذور مى آوریم ، این دو از بزرگترین کسانى اند که در این راستا سخت گرفته اند و آن را شرک نامیده اند .شیخ تقى الدین مى گوید :نذر براى قبرها و اهل قبرها (مانند نذر براى ابراهیم خلیل علیه السلام یا فلان شیخ) نذر معصیت است و وفا به آن جایز نمى باشد ، و اگر آنچه را این گونه نذر کرده به فقیران مستحق یا صالحان صدقه دهد ، نزد خدا براى او سودمندتر است[۴۰] .اگر نذر کننده نزد او کافر دانسته مى شد او را به صدقه امر نمى کرد ، زیرا صدقه ازکافر پذیرفته نیست ، بلکه او را به تجدید اسلامش فرمان مى داد و مى گفت : با نذربراى غیر خدا از اسلام بیرون آمدى .نیز شیخ [ ابن تیمیّه ] مى نویسد :هرکه نذر کند براى چاه یا آرامگاه یا کوه یا درختى یا براى ساکنان آن ،چراغ برافروزد ، این نذر روا نیست و وفا به آن جایز نمى باشد ، و مالِ نذرى را که صاحب آن شناخته نشد در مصالح [ عمومى مردم ] صرف(و هزینه) مى گردد[۴۱] .اگر [ به نظر ابن تیمیّه ] نذر کننده کافر بود او را به بازگرداندن نذرش ـ سوى خود ـ امرنمى کرد ، بلکه به قتل او دستور مى داد .همچنین شیخ [ ابن تیمیّه ] مى گوید :هرکه قندیل نقدى را براى [ آرامگاه ] پیامبرى نذر کند ، براى هم جوارانِ پیامبر صلى الله علیه وآله به مصرف مى رسد[۴۲] .به این سخن ابن تیمیّه نیک بنگر و تأمّل کن ، آیا فاعل این کار را تکفیر کرده است ؟آیا کسى را که به تکفیر چنین فردى دست نیازد ، تکفیر مى کند ؟ یا [ آیا ] او و دیگر اهل علم ، این مورد را در زمره امورى مى شمارد که انسان را کافر مى سازد ؛ چنان که شماقائلید و اجماع را دریدید ؟ابن مفلح در « الفروع» از شیخ خود ـ شیخ تقى الدین ابن تیمیّه ـ نقل مى کند :[ به نظر ابن تیمیّه ] نذر براى غیر خدا (مانند نذرِ انسان براى شیخ معیّنى جهت فریادرسى و قضاى حاجت از سوى او) مانند سوگند به غیرخداست ؛ و به نظر دیگران چنین نذرى ، نذر معصیت است .به شرط ذکر شده در این سخن (نذر براى کسى جهت استغاثه به او) نیک بنگر که ابن تیمیّه آن را مانند سوگند به غیر خدا قرار داده است و دیگر اهل علم آن را نذرمعصیت شمرده اند .آیا آنان مانند شما گفته اند که : هرکه این کار را بکند کافر است ، و هرکه چنین شخصى را تکفیر نسازد [ نیز ] کافر مى باشد ؟ خدایا از قول زور (و ستم) به تو پناه مى آوریم .ابن قیّم نیز مانند این سخن را ـ در فصل الشرک الاصغر کتاب «مدارج السالکین»مى آورد و براى آن به حدیثى استدلال مى کند که احمد از پیامبر صلى الله علیه وآله مى آورد که فرمود : «نذر [ مانند ] قسم» است ؛ و غیر نذر را (از همه آنچه شما شرک مى نامید وفاعل آن را تکفیر مى کنید) فعل «شرک اصغر» مى شمارد .
[ قربانى براى غیر خدا ]
ابن قیّم ، ذبح براى غیر خدا را در زمره چیزهایى مى آورد که حرام شده اند و آنها رادر شمار چیزهایى که انسان را کافر مى سازد ، ذکر نمى کند مگر قربانى براى بتها را یاآنچه را که براى چیزهایى ذبح مى شود که پرستش مى شوند ؛ مانند خورشید وستارگان .شیخ تقى الدین ، قربانى براى غیر خدا را در زمره محرماتى مى شارد که صاحبِ آن لَعن شده اند ؛ مانند کسى که نشانه راهنماى راهها را تغییر دهد یا به مسلمانى ضررمى رساند (چنان که به زودى ـ اگر خداى متعال بخواهد ـ سخن در این باره مى آید) .و همچنین اهل علم ، آن را از چیز هایى ذکر کرده اند که نام غیر خدا بر آن برده شده و از خوردنِ آن نهى مى کنند و صاحبش را تکفیر نمى سازند .شیخ تقى الدین مى گوید :چنان که جاهلان مکّه ـ خداى متعال بر شرافتش بیفز اید ـ و نادانانِ دیگرشهرهاى مسلمان نشین ، براى جن قربانى مى کردند . از این رو پیامبر ازذبایحِ جن (مصرف گوشت هایى که براى جنّیان قربانى شده اند)بازداشت[۴۳] .ابن تیمیّه در این سخن ، هرکه این کار را انجام دهد کافر ندانست و به کافر بودن کسى که او را تکفیر نسازد ، حکم نکرد (آن گونه که شما قائلید) .
[ درخواست از غیر خدا ]
درباره سؤال از غیر خدا ، شیخ تقى الدین تفصیل مى دهد :اگر سائل [ و شخص ] از مسئول [ خدا ] مانند آمرزش گناهان و واردساختن به بهشت و نجات از آتش و فرود آوردنِ باران و رویاندن گیاهان و اَمثال اینها را ـ که از ویژگى هاى پروردگار است ـ مسئلت کند ،این کار شرک و گمراهى است ؛ از صاحب آن ، خواسته مى شود که توبه کند و اگر توبه نکرد به قتل مى رسد .لیکن شخص معیّنى که این کار را انجام دهد کافر نمى شود مگر اینکه حجّتى بر او استوار گردد که هرکس آن را واگذارد به کفر درمى آید[۴۴] .(چنان که بیانِ ابن تیمیّه در این زمینه ـ اگر خدا بخواهد ـ مى آید) .اگر [ اشکال کنى و ] بگویى : از ابن تیمیّه در «الاقناع» ذکر شده که مى گوید : هرکه میانِ خود و خدا واسطه هایى قرار دهد و آنان را فرا خواند و از ایشان چیزى بخواهد وبر آنها توکّل کند ، به اجماع کافر است .[ در پاسخ ] مى گویم : این سخن ، حق است ، لیکن بلا (و گرفتارى ) از ناحیه نفهمیدن کلام اهل علم مى باشد .اگر در عبارت ـ به طور کامل ـ تأمُّل و درنگ ورزید ، درمى یابید که عبارت را برغیر تأویلش [ و به سویى که تأویل نمى پذیرد ] تأویل بُردید . این ، جاى شگفتى است که شما سخن روشن را رها مى سازید و سوى عبارت مُجْمَل مى روید . و از آن ، ضدّ سخن اهل علم را استنباط مى کنید و مى پندارید که کلام و آنچه را که شما فهمیدید ،اجماعى است ! آیا اَحَدى به فهم شما از این عبارت پیشى گرفت ؟ سبحان اللّه ، از خدا نمى ترسید !لیکن به لفظ عبارت ـ یَدْعوهم ویتوکَّل علیهم ویسألهم ـ بنگر که چگونه با واوعطف آمده و دعا و توکّل و سؤال را قرین هم ساخته است .دعا ـ در لغت عرب ـ مطلق عبادت است و «توکّل» عمل و کارِ قلب مى باشد وسؤال همان طلب و خواستى است که اکنون آن را دعا مى نامید .ابن تیمیّه ـ در این عبارت ـ نگفت «أو سَأَلَهم» بلکه دعا و توکّل و سؤال را با هم جمع کرد در حالى که شما الآن به سؤال ـ به تنهایى ـ کفر مى ورزید . شما کجا و فهمتان از این عبارت کجا ؟!افزون بر این ، ابن تیمیّه این عبارت و اصل [ وخواستگاه ] آن را در چند جا ـروشن مى سازد ؛ و همچنین ابن قیّم به تبیینِ اصلِ آن مى پردازد .ابن تیمیّه مى گوید :از ستاره پرستان مشرک کسانى است که اسلام را آشکار مى سازد وستارگان را تعظیم مى کند و مى پندارد که به حوائج خود آنها را مخاطب قرار مى دهد ، و برایشان سجده و قربانى مى کند و دعا مى خواند .بعضى از مسلمان نمایان درباره مذهبِ مشرکانِ ستاره پرست ومشرکانِ برا همه ، در عبادتِ کواکب ، کتابى نوشته است وآن از سحرى است که کنعانیان بر آن اند ؛ کسانى که پادشاهانشان نمروده است . خداوند، خلیل (صلوات اللّه وسلامه علیه) را با آیین یکتاپرستى ـ ملّت ابراهیم ـ و خالص ساختنِ دین براى خدا ، سوى اینان فرستاد[۴۵] .ابن قیّم درباره این دسته [ از مردمان ] مى نویسد :اقرار مى کنند که عالَم ، آفریدگارى دارد فاضل و حکیم و مُنَزَّه از عیبها و نقصها ، لیکن ما راهى براى روى آورى سوى جلالش جز با وسائط نداریم . پس بر ما واجب است که به وسیله اینها سوى پروردگار تقرّب جوییم . این واسطه ها ، اربابان و خدایان و شفیعان ما نزد ربّ الارباب وخاى خدایان اند ، ما آنها را نمى پرستیم مگر براى اینکه ما را به خدانزدیک سازد .در این هنگام ، نیازهامان را از ایشان مى خواهیم و احوالمان را بر ایشان عرضه مى داریم و در همه امورمان سویشان توجه مى کنیم . آنان سوى خدایمان و ایشان شفاعت مى کنند .و این ، حاصل نمى شود مگر از ناحیه مددخواهى به وسیله روحانیات ،با زارى و شیون و دعاهاى سوزناک و زکات و ذبایح وقربانى ها وپراکندنِ بوهاى خوش .اینان به دو اصلى که همه پیامبران آوردند کفر ورزیدند :اوّل : عبادتِ خداى یگانه است که شریکى ندارد و کفر به هر خدایى که جز او پرستیده شود .دوّم : ایمان به پیامبرانِ الهى و به آنچه آنان از نزد خدا آوردند با تصدیق و اقرار و انقیاد[۴۶] .به وسائط مذکور در عبارت بنگر ، که چگونه آن را بر غیر محملِ خودش بارکردند ؟ لیکن این ، شگفتآور از حمل شما کلام خدا و رسولش و سخن ائمّه اسلام رابر محملِ نادرست ـ همراه با خرقِ اجماع به وسیله شما ـ نمى باشد . شگفت آورتر این است که : شما به این عبارت ، بر خلافْ سخنِ کسى که آن رامى آورد و نقل مى کند ، استدلال مى کنید ، و با همین ، صریح سخن آنان را در عین مسئله مى نگرید .آیا جز این است که کار شما پیروى متشابه است و ترک مُحْکم ؟خدا ما و شما را از پیروى هواها نجات دهد .
[ تَبرُّک به قبرها ]
اهل علم ، مسئله تبرّک جستن به قبرها و لمس آنها و گرفتن تربت از آنها و طواف دور آنها را یادآور شده اند و بعضى شان آن را در مکروهات شمرده اند و بعضى درزمره محرّمات به حساب آوردهاند ، و هیچ یک از آنان زبان نگشوده است که فاعل این کار مرتد مى باشد ؛ چنان که شما قائلید ، بلکه کسى را که کننده این کار را تکفیر نسازد ،کافر مى دانید .این مسئله در کتاب جنائز ـ در فصل دفن و زیارتِ میّت ـ مذکور است . اگرخواهان آگاهى بیشتر در این بارهاى ، کتاب «الفروع» و «الإقناع» و دیگر کتابهاى فقه را مطالعه کن .
[ بدگویى درباره مؤلفات کتابهاى فقه ]
شما کسانى را که کتابهاى فقه را نوشته اند سرزنش مى کنید [ و به آنها تهمت مى زنید ] و این کار از شما دور از انتظار نیست ، لیکن بدانید که اینان از پیش خودچیزى را حکایت نکرده اند و تنها مذهب احمد بن حنبل و همتایان او را ، از امامان اهل هدایت ـ کسانى که امّت بر هدایت و درایتشان اجماع دارند ـ بازگفته اند .پس اگر شما عناد مى ورزید و مراتب عالى را ادعا مى کنید و بر گرفتن احکام از ادلّه بى تقلید از ائمّه هدى ، پیش از این گذشت که این کار ، خَرْق اجماع است .
[۱] . سوره آل عمران ۳ آیه ۱۰۴ .
[۲] . صحیح مسلم ۱ : ۱۰۶ ، حدیث ۹۵ کتاب الإیمان .
[۳] . سوره آل عمران ۳ آیه ۱۱۰ .
[۴] . سوره بقره ۲ آیه ۱۴۳ .
[۵] . سوره حج ۲۲ آیه ۷۸ .
[۶] . مسند احمد ۵ : ۳ .
[۷]صحیح بخارى ۶ : ۲۶۶۷ ، حدیث ۶۸۸۲ کتاب الاعتصام [۸] . سوره نساء ۴ آیه ۱۱۵ .
[۹] . سوره انبیاء ۲۱ آیه ۷ .
[۱۰] . سسن ابى داود ۱ : ۹۳ ، حدیث ۳۳۶ کتاب الطهارة نصّ عبارت در این کتاب چنین است : … ألاسَألُوا إذ لم یَعْلَموا ، فإنّما شفاء العَیّ السُؤال .
[۱۱] . غایة السؤول
[۱۲] . مقصود مؤلّف از این سخن ـ واللّه اعلم ـ برارش محمّد بن عبدالوهّاب است . و تکفیر وى مسلمانانى را که با او مخالفت ورزیدند ، امرى است مشهور و متواتر ؛ به جز مؤلّف کسان دیگر نیز آن را آورده اند . در این صورت ، وهّابیان چه پاسخى دارد ؟
[۱۳] . مقصود مؤلّف از این سخن ـ واللّه اعلم ـ برادرش محمّد بن عبدالوهّاب است . و تکفیر وى مسلمانانى را که با او مخالفت ورزیدند ، امرى است مشهور و متواتر ؛ به جز مؤلّف کسان دیگر نیز آن را آورده اند . در این صورت ، وهّابیان چه پاسخى دارند ؟