نکته هایى درباره احتجاج حضرت زهراع– جستارى در تاریخ حدیث
این بخش از گفتارِ حضرت فاطمه علیهاالسلام چیزهایى را براى ما روشن مى سازد :نخست : متهم بودن ابوبکر و یارانش به ارث نبردنِ حضرت فاطمه علیهاالسلام کلامِ حضرت زهرا علیهاالسلام صریح است در اینکه ابوبکر و اطرافیانش ، مى پنداشتند :حضرت زهرا علیهاالسلام منزلتى ندارد و از پدرش ارث نمى برد !این پندار ، برخلافِ احکام قرآن در زمینه وصیت و ارث است ؛ چگونه ابوبکر ازپدرش ارث مى برد و حضرت زهرا علیهاالسلام از پدرش ارث نمى برد ؟!این رفتارِ ابوبکر ، سخن او را درباره ارث ننهادن انبیا ، پوچ مى سازد ؛ زیرامیراث خواهى به شاهد گرفتن و شاهد آوردن نیاز ندارد . اینکه ابوبکر شاهد خواست ، ازهدیه بودن فدک خبر مى دهد ، هدیه اى که رسول خدا صلى الله علیه وآله به حضرت فاطمه علیهاالسلام پیشکش کردند .کتابهاى حدیث و تاریخ به روشنى گزارش مى دهند که اُمّ ایمن و حضرت على علیه السلام براى حضرت فاطمه علیهاالسلام شهادت دادند ،
[۱] لیکن آنان گفتند : شک دارندحضرت زهرا علیهاالسلام دختر پیامبر صلى الله علیه وآله باشد (پناه بر خدا) .اگر ثابت شود که «فدک» هدیه است ، مدّعاى ِ ابوبکر واهى مى شود و این سخن اوکه گفت «ما گروه انبیا ارث نمى گذاریم» با هدیه بودن درست درنمى آید ؛ زیرا در این صورت ، فدک از اختیار پیامبر صلى الله علیه وآله بیرون و در تملّک حضرت زهرا علیهاالسلام قرارمى گیرد .اگر سخنى که ابوبکر از پیامبر روایت مى کند درست باشد ، چرا او زنان پیامبر را درخانه هاشان باقى گذارد که همچون صاحب خانه در آن تصرف کنند تا آنجا که ازعایشه براى دفن شدن در خانه اش اجازه خواست ؟! و حال آنکه وى فدک را ازحضرت زهرا علیها السلام گرفت با این ادعا که حضرت زهرا علیهاالسلام مالک آن نمى باشد !اگر انبیا ارث برجاى نمى گذارند ، چگونه است که زنان پیامبر صلى الله علیه وآله از آن حضرت ارث مبرند و دخترش ارث نمى برد ؟!و اگر خانه پیامبر و فدک ، هدیه است ، چرا ادعاى عایشه و دیگر زنان پیامبر صلى الله علیه وآله ـ بى هیچ شاهدى ـ پذیرفته مى شود و سخن حضرت زهرا علیها ا لسلام (که به تصریح آیه تطهیر از هر نوع پلیدى و آلودگى پاک است) با آوردن شاهد ، پذیرفته نمى شود ؟!چه خبر است ؟ آیا گستاخانه تر از این مى توان آموزه هاى وحى را تغییر داد ؟!حضرت زهرا صلى الله علیه وآله حق دارد که بگوید :« أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ » ؛[۲]بدانید که در فتنه افتادید ، و به راستى که دوزخ کافران را فراگیر است .پاسخ از یک شُبهه گاه [ در بعضى از منابع ] سخنى مطرح مى شود که مایه شگفتى است ، مى گویند :زنان پیامبر صلى الله علیه وآله حق شرعى داشتند ؛ زیرا خداى متعال مى فرماید : « وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ »[۳] (در خانه هاتان آرام [ و آسوده ] باشید ) در این آیه ، خدا مالکیّت خانه ها را بازنانِ پیامبر صلى الله علیه وآله مى داند و این مالکیّت در زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله ثابت شده است ؛ لذا ازمسئله فدک جداست !
پاسخ
مالکیّت در آیه ، استقلالى نیست ، بلکه از حقوقِ هر زنى نسبت به [ اموال ]شوهرش مى باشد . با ملاحظه آیه ۵۳ همین سوره ، مى توان دریافت که خانه ، مِلک پیامبر صلى الله علیه وآله است ؛ زیرا مى خوانیم :« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ » ؛[۴]اى کسانى که ایمان آورده اید ، به خانه پیامبر صلى الله علیه وآله در نیایید مگر اینکه اجازه تان دهند .در این آیه ، خانه ، به پیامبر منسوب است روایات [ هم ] آن را ثابت مى کند . ماننداین سخن آن حضرت که فرمودند :ما بین بیتی ومَنبری روضة مِن ریاض الجنّة ؛[۵]میان خانه و منبرم ، باغى است از باغ هاى بهشت .خانه ها از آنِ زنان پیامبر صلى الله علیه وآله نبود تا ملکیت آنها را ادعا کنند ، بلکه تا پایانِ عمرِ
پیامبر ، از آنِ حضرت بود به این دلیل که فرمود : «میان خانه و منبرم …» حتّى عایشه زنان پیامبر را با استناد به حدیث پدرش از مطالبه ارثشان باز مى داشت [ البته ] پس ازآنکه ابوبکر او را در خانه اى که ساکن بود ، به حالِ خود وانهاد [ تا ] مانند مالکِ مُطْلَق در آن تصرّف کند !بُخارى روایت مى کند که عایشه گفت :همسران پیامبر صلى الله علیه وآله عثمان را پیش ابوبکر فرستادند تا از ۸۱ آنچه خدا برآنان [ از اموال غنیمتى ] بر گردانده ، پُرس و جو کند ، من آنان را از این کاربازداشتم و به ایشان گفتم : آیا از خدا نمى ترسید ؟ آیا نمى دانید که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : «ما پیامبران ارث بر جاى نمى گذاریم ، آنچه از ما باقى ماند صدقه است» .[۶]از عُروة روایت شد که عایشه گفت :زنان پیامبر صلى الله علیه وآله ـ آنگاه که پیامبر صلى الله علیه وآله درگذشت ـ خواستند عثمان را نزدابوبکر بفرستند و میراثشان را بخواهند … عایشه مى گوید : من گفتم : آیاپیامبر صلى الله علیه وآله نگفت : «ما ارث برجاى نمى گذاریم ؛ آنچه از ما باز ماند ، صدقه است» .[۷]ابن ابى الحدید مى گوید :تاریخ گویاست که چون پیامبر صلى الله علیه وآله از قُبا خارج شد و به مدینه درآمد ، درمنزل ابو اَیّوب سکنا گزید .حدود مسجد و حدود خانه زنان و دخترانش را نشانه گذارى نمود تا محدوده آن مشخص باشد .این گزارشها یعنى آن حضرت مالک آنجا شد ، امّا به خروج آن از ملک پیامبر و درآمدن به ملکِ زنان و دختران ، من دست نیافتم .[۸]ابوبکر با انتساب این ادعایش بر پیامبر صلى الله علیه وآله ، به آن حضرت ،باطل کردنِ قانون ارث انبیا را نسبت مى دهد و این برخلاف سیره پیامبر صلى الله علیه وآله مى باشد که ایشان همچون دیگر مردم به فرائض و تکالیف موظف است .
دوّم : اتهام ابوبکر به دروغگویى
پیش از این روشن ساختیم که هر یک از صحابه دیگرى را بر خطا مى دانست ،تا جایى که حتى یک دیگر را تکذیب مى کردند [ و این در حالى است که ]رسول خدا صلى الله علیه وآله به کیفر کسى که به عمد بر او دروغ بندد خبر داد و اینکه پس از آن حضرت سخنان بیهوده زیادى بر او نسبت داده مى شود .حضرتِ زهرا علیهاالسلام در این بخش از خطبه اش ، دو امرِ مهم را به ابوبکر یادآورمى شوند :وأنتم تزعمون أن لا إرث لنا ، أفحکم الجاهلیّة تَبغون ؟![۹]شما مى پندارید که ارثى براى ما نیست ، آیا حُکمِ جاهلیت را مى جویید ؟و در جمله اى دیگر مى فرماید :زَعَمْتم أن لا حُظوة لی ولا إرث مِن أبی ولا رَحِمَ بَیْننا « لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاًفَرِیّا » ؛[۱۰]خیال مى کنید که من منزلتى ندارم و از پدرم ارث نمى برم و میان ما پیوندخویشى نیست به راستى دروغ شاخدارى را ساخته و آورده اى !در این سخن دو نکته مهم نهان است :
۱ . این پندار که حضرت فاطمه علیهاالسلام جایگاه و منزلتى ندارد و از پدرش ارث نمى برد ؛ و این باور ، براساس باورهاى جاهلیّت مى باشد .
۲ . تکذیب ابوبکر از سوى حضرت زهرا علیهاالسلام در آنچه نقل کرد و به آن استناد کرد .گزارشها و بینشها ، دروغ ابوبکر را در آنچه روایت مى کند ، روشن مى سازد ؛زیرا با اطمینان به صدور این خبر از پیامبرصلى الله علیه وآله چگونه ابوبکروصیت مى کند که او رادر کنار رسول خدا دفن کنند ؟!خانه پیامبر صلى الله علیه وآله یا ویژه اوست یا هم میراث مى باشد.اگر مخصوص پیامبر باشد که[ پس از آن حضرت ] صدقه است و چنان که ابوبکر مى پندارد از آنِ مسلمانان مى باشدو اختصاص آن به یکى بدون توجه به دیگرى ، جایز نیست ؛ و اگر از جمله میراث به شمار مى آید و پیامبر صلى الله علیه وآله ـ مانند دیگر مسلمانان ـ ارث برجاى مى گذارد ، ابوبکر وعمر وارثان پیامبر صلى الله علیه وآله نمى باشند .نمى توان گفت که محل دفن آن دو از سهم عایشه و حَفْصَه است ؛ زیرا آن اندازه سهم نمى برند ، چراکه پیامبر صلى الله علیه وآله نُه زن و یک دختر از نسل خودْ بر جاى گذاشت ،سهم هریک از زنان آن حضرت ۷۲۱ (یک هفتاد و دوم) مى شود . چگونه است که عایشه و حفصه ارث مى برند و حضرت فاطمه علیهاالسلام که دختر آن حضرت از نسل خودش مى باشد ، ارث نبرد ؟!اگر ابوبکر به درستى ِ آنچه روایت کرد و عمل به آن را در پیش گرفت اطمینان داشت ، چرا مى کوشید رضایت حضرت زهرا علیهاالسلام را به دست آورد و در لحظه هاى پایانى عمرش تأسف مى خورد ، و آرزو مى کرد که کاش به خانه حضرت فاطمه علیهاالسلام درنمى آمد ؟!اگر سخن ابوبکر صحیح باشد ، چگونه رواست که عصاى پیامبر و مرکب و کفش
او را به على بن اَبى طالب دهد[۱۱] و زنانِ پیامبر را واگذارد که در خانه هاشان تصرف کنند ؟پیش از این گفتیم که انتقال خانه به زنان پیامبر یا به جهت میراث است و یا نِحله [ پیشکش و مهریه ] اگر میراث باشد ، نقضِ سخن ابوبکر است که از رسول خدا صلى الله علیه وآله روایت مى کند : «ما پیامبران ارث بر جاى نمى گذاریم …» و اگر «نِحله» باشد ، نیازمنداثبات است ، پس چرا ابوبکر از زنان پیامبر صلى الله علیه وآله نخواست که شاهد بیاورند (چنان که از حضرت زهراعلیهم السلام شاهد خواست) ؟!اگر حدیث ابوبکر درست باشد ، چگونه براى عُمَر جایز است که صدقه رسول خدا را به حضرت على علیه السلام و عبّاس دهد ؟! آیا عُمَر با این کار خواست ابوبکر را به وضعِ حدیث متهم سازد یا اینکه آن را به تأویل بُرد و معنایى از آن فهمید که میراث رانفى نمى کند ؟!آیا رواست که پیامبر صلى الله علیه وآله بمیرد و دختر و [ تنها ] دامادش را آگاه نسازد که حقى درارث او ندارند ، در حالى که آن حضرت مفسّرِ احکام خدا بود و زُداینده هر نوع پوشیدگى و ابهام ؟!چگونه است که رسول خدا صلى الله علیه وآله دیگران را باخبر مى سازد و داماد و دخترش را ـ که صاحب حق اند ـ آگاه نمى کند ؟ اگر به فرض این حکم وجود داشته باشد ، حکمِ ویژه آنهاست !آیا این کار با آنچه پیامبر صلى الله علیه وآله درباره اهل بیت علیهم السلام در حدیث ثَقَلَیْن فرمود ، یکى است :فلا تُقَدِّموهما فَتَهْلِکوا ، ولا تُقَصِّروا عنهما فَتَهْلِکوا ، ولا تُعلِّموهم فإنّهم أَعْلَمُ منکم ؛[۱۲]
از اهل بیت پیشى نگیرید که هلاک مى شوید ، و از اهل بیت پس نمانید که تباه مى گردید ، و به آنان چیزى میاموزید که آنان از شما داناترند .چگونه است که زنان پیامبر صلى الله علیه وآله از حدیث آن حضرت و حکم میراثش بى خبرند ،و آنگاه که عثمان بخشى از ارث را از آنها باز مى دارد ، پیک مى فرستند وخواهانِ ارثشان مى گردند ؟!اگر حدیث «نحن معاشر الأنبیاء…» (ما گروه پیامبران ارث از خود باقى نمى گذاریم …) درست مى باشد ، چرا موضعگیرى هاى حاکمان در میراثِ رسول خدا صلى الله علیه وآله مختلف است ؛ یکى مى بخشد و آن دیگرى منع مى کند ؟آیا موضع عمر بن عبدالعزیز و مأمون و معتصم و واثق و دیگران ـ کسانى که فدک را به فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام بازگرداندند ـ این بود که به صحّت حدیث ابوبکراعتقاد نداشتند ؟!اگر آنچه را ابوبکر به پیامبران نسبت داد ، درست مى بود ، میان دیگر اَدیان آسمانى [ نیز ] مشهور مى گشت و …با علم به اینکه فدک با جنگ به دست نیامد ، بلکه صاحبانِ آن به وحشت [ از حمله سپاه اسلام ] آن را تسلیم کردند ، به اتفاق عالمان هر دو فرقه [ شیعه و سنّى ] به طورخالص ، از آن پیامبر صلى الله علیه وآله مى گردد ؛ زیرا خداى متعال مى فرماید :« وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلاَ رِکَابٍ وَلکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ » ؛[۱۳]و آنچه را خدا از دارایى شان به پیامبر خود غنیمت داد ، آن نبود که شما بااسب یا شترى بدان تاخته بودید ، بلکه خدا پیامبرانش را بر هر که بخواهدچیره مى سازد و خدا بر هر چیزى تواناست .پرداختِ درآمد «فدک» یا دیگر سرزمینها ، در زمان پیامبر ، به مسلمانان بدان معنا نیست که مِلک آنها مى باشد ؛ زیرا پیامبر صلى الله علیه وآله آنچه را مالک مى شد [ و درآمدهایى را که از املاک به دست مى آورد ] در راه اسلام هزینه مى کرد ؛ و این کار ، با سخن ما که گفتیم«فدک» را حضرت زهرا علیهاالسلام در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه وآله مالک شد ، یکى است ، زیرا ازجهتى زمین ، ملکِ حضرت زهرا علیهاالسلام مى باشد و از جهت دیگر پیامبر صلى الله علیه وآله مى تواند درآن تصرّف کند و درآمد «فدک» را در راه دعوت به دینِ خدا هزینه کند . پیامبر همچون پدر مى باشد و «الولد وما یملک لأبیه» (فرزند و همه دارایى اش از آنِ پدرش است)[ افزون بر این ] در این زمینه ولایتِ پیامبر ـ به عنوان نبى ّ ـ بر هر مرد و زن مسلمان بسنده است .بارى ، ابوبکر خواست در نقل این حدیث تنها نباشد ، از این رو در جواب حضرت زهرا علیهاالسلام گفت : «لم أتفرّدُ به وَحْدی» ؛[۱۴] (در نقل این حدیث ، تنها نیستم !)عایشه و حفصه و أوس بن حدثان ، گفتند : آن را شنیده اند .[۱۵]صاحب المغنى اسم عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد و عبدالرحمان بن عوف رابر آن افزوده است .[۱۶]در اختصاص آمده که ابوبکر گفت :عایشه و عُمَر شهادت مى دهند که آن دو شنیدند که رسول خدا صلى الله علیه وآله مى فرمود : «إنّ النبیّ لا یُورِّث» ؛ پیامبر ارث بر جاى نمى گذارد .حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود : این ، نخستین شهادت زورى است که آن دودر اسلام دادند !آنگاه فرمود : بى شک فدک صدقه اى است که رسول خدا صلى الله علیه وآله به من بخشید و من بر آن بیّنه [ دو شاهد عادل ] دارم !ابوبکر گفت : کجایند ؟حضرت فاطمه علیهاالسلام اُمّ اَیْمَن و حضرت على علیه السلام را آورد … .[۱۷]ابن ابى الحدید سخنِ نقیب ، ابو جعفر یحیى بن محمّد بَصْرى ّ را مى آورد که :
همواره على و فاطمه و عبّاس ـ یک صدا ـ این سخن را که «ما گروه انبیاارث برجاى نمى گذاریم» ساختگى مى دانستند ، چگونه پیامبر صلى الله علیه وآله این حکم را به غیر ما شناساند و از ما نهانش ساخت ؟!ما وارثان [ آن حضرتایم ] و سزاوار ترین مردمان به اداى این حکم .[۱۸]
سوّم : وا نهادن کتاب خدا
حضرت زهرا علیهاالسلام در خطابه اش روشن ساخت که آنان کتاب خدا را رها کردند ؛زیرا واژه «ارث» ـ که در شمارى از آیات آمده ـ از نظر لغت و عرف (آن گاه که به قید خارجى مقیّد نگردد) بر دارایى دلالت دارد ، لیکن آنها ارث را ـ در مسئله ارثِ پیامبرصلى الله علیه وآله و قضیه حضرت زهرا علیها السلام ـ به وراثت در حکمت و نبوّت (نه اموال) تعبیرکردند و مجاز را بى قرینه دلالت کنندهاى ، بر حقیقت مقدّم داشتند !زیرا در جمله « وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِى َ »[۱۹] (من از بستگانم بیمناکم) ارث مالى مقصود است ، نه علم و حکمت ؛ زیرا این دو با وراثت به دست نمى آیند [ چرا که ] بخششِ الهى اند که خدا بدان منّت مى گذارد [ و به شخصى مى دهد ] یا نمى دهد .زکریّا از پسر عمو ها ـ و کسانى که در پى آنها بودند ـ مى هراسید ، اینکه مى گوید
« وَلِیّاً »[۲۰] یعنى فرزندى که اَوْلى به میراثم باشد . بنا براین ، حمل این آیه بر وراثت علم و نبوّت ، خلاف ظاهر است ؛ چراکه نبوّت وعلم به ارث نمى رسند ، بلکه «نُبوَّت» تابع مصالح عمومى است و براى شایستگان دراَزَل نزد پروردگار مقدّر شده است … « اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ »[۲۱] (خدا بهترمى داند که رسالتش را در کجا قرار دهد) نَسَب در آن نقشى ندارد ؛ چنان که دعا ودرخواست اینکه خدا یکى از بندگانش را به عنوان پیامبر برگزیند، بى خودى است.براساس آیه، حضرت زکریّا از خدا فرزندى خواست تا پسرعموها وخویشاوندان پدرى اش را از میراث باز دارد ؛ و پیداست که این خواسته ، جز با ارث مالى سازگار نمى باشد ، بازدارندگى خویشان از نبوّت و علم ـ در اینجا ـ معنا ندارد .سپس حضرت زکریّا در وارث خود شرط مى کند که فردى پسندیده باشد :« وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً »[۲۲] ( پروردگارا [ او را ] پسندیده گردان) این شرط به نبوّت نمى زیبد؛ زیرا عصمت از ملکاتِ پیامبران واز آنها جداناپذیراست؛ و در این صورت،خواسته زکریّا بیهوده مى باشد وانبیا منزّه اند از اینکه چیزِ بى ثمرى را از خدا بخواهند.این سخن ، در مال و کسى که آن را به ارث مى برد معناى درست مى یابد ؛ زیراوارثِ دارایى ، گاه شخصى صالح است و گاه ناصالح ، و به همین جهت است که فخررازى در تفسیرش مى گوید :مراد از میراث در هر دو جا ، دارایى است ، قول ابن عبّاس و حسن وضحّاک همین مى باشد .[۲۳]زمخشرى در ربیع الأبرار مى نویسد :سلیمان از پدرش هزار اسب ارث بُرد .[۲۴]بَغَوى در معالم التنزیل ـ در تفسیر آیه ۵ سوره مریم ـ مى نویسد :حسن مى گوید : معناى « یَرِثُنِی » چنین است : مال مرا ارث بَرَد .[۲۵]
نیشابورى در تفسیر این آیه ، به نقل از حسن ،مى گوید :مقصود از آن ، دارایى است .[۲۶]اگر دراستدلال امام على و حضرت زهرا علیهماالسلام و عبّاس ، نیک بیندیشیم ، درمى یابیم که آنان بر خطاى ِ ابوبکر وسستى ادعاى او ، به قرآن استدلال مى کنند ؛ زیرا مى خواهنداو را به آنچه خودش را مُلزَم مى سازد ، مُلْزَم سازند (آن گاه که وى اَشخاص را از نقل حدیث از پیامبر صلى الله علیه وآله بازداشت و گفت : کتاب خدا میان ما و شماست) .یعنى آنان به آیات قرآن درباره ارث و وصیّت ، بر خطاى او استدلال کردند[ ناگهان ] ابوبکر به نقل حدیث از رسول خدا صلى الله علیه وآله پرداخت که خود از آن نهى مى کرد ؛یعنى به جهت ضرورت و مصلحت ، به آنچه از آن نهى مى کرد ، استدلال کرد !
[۱] . نگاه کنید به پانویس بحار الأنوار ۲۹ : ۳۴۷ .
[۲] . سوره توبه ۹ آیه ۴۹ .
[۳] . سوره احزاب ۳۳ آیه ۳۳ .
[۴] . سوره احزاب ۳۳ آیه ۵۳ .
[۵] . نگاه کنید به ، مجمع الزوائد ۴ : ۹ .
[۶] . صحیح بخارى ۵ : ۱۱۵ (کتاب المغازى ، باب حدیث بنى نضیر) .
[۷] . شرح نهج البلاغه ۱۶ : ۲۲۰ .
۸] . شرح نهج البلاغه ۱۷ : ۲۱۶ ـ ۲۱۷ .
[۹] . برگرفته از آیه ۵۰ سوره مائده : « أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ » ؛ آیا آنان خواستار حکم جاهلیت اند .
[۱۰] . سوره مریم ۱۹ آیه ۲۷ .
[۱۱] . شرح نهج البلاغه ۱۶ : ۲۱۳ ـ ۲۱۴ .
[۱۲] . المعجم الکبیر ۵ : ۱۶۷ ، ذیل حدیث ۴۹۷۱ .
[۱۳] . سوره حشر ۵۹ آیه ۶ .
[۱۴] . الاحتجاج ۱ : ۹۷ ـ ۱۰۸ (و به نقل از آن در بحار الأنوار ۲۹ : ۲۳۱) .
[۱۵] . نگاه کنید به ، قرب الأسناد : ۴۷ ـ ۴۸ چاپ قدیم ؛ تفسیر قمى ۲ : ۱۵۵ ـ ۱۵۹ .
[۱۶] . المغنى الجزء المتمّ العشرین ق۱ : ۳۲۸ ؛ و نگاه کنید به ، بحار الأنوار ۲۹ : ۳۵۸ (در صفحه ۳۶۶و ما بعد آن ، جواب صاحب مغنى آمده است) .
[۱۷] . الاختصاص : ۱۸۳ ـ ۱۸۵ .
[۱۸] . شرح نهج البلاغه ۱۶ : ۲۸۰ .
[۱۹] . سوره مریم ۱۹ آیه ۵ .
[۲۰] . همان .
[۲۱] . سوره انعام ۶ آیه ۱۲۴ .
[۲۲] . سوره مریم ۱۹ آیه ۶ .
[۲۳] . تفسیر فخر رازى ۲۱ : ۱۸۴ .
[۲۴] . ربیع الأبرار ۵ : ۳۹۲ باب ۹۲ .
[۲۵] . معالم التنزیل ۳ : ۱۵۸ .
[۲۶] . تفسیر نیشابورى ، چاپ شده با تفسیر طبرى ۱۹ : ۹۳ .