سخنان علمادر استحباب زیارتِ قبر پیامبر صلى الله علیه وآله
قاضى عِیاض مى نگارد :زیارت قبر پیامبر صلى الله علیه وآله میان مسلمان یک سنّتِ همگانى است و فضیلتى دارد که همه بر آن ترغیب شده اند .[۱]قاضى ابو طَیّب مى نویسد :بعد از آنکه شخص حج و عُمْرَه را گزارْد ، مستحب است پیامبر صلى الله علیه وآله را زیارت کند .مَحاملى در التجرید مى گوید :هنگامى که حاجى از مکّه (اعمال حج) فارغ شد ،مستحب است قبرپیامبر را زیارت کند .حسین بن حسن حلیمى در المنهاج فى شعب الإیمان بزرگداشت پیامبر را در این روزگار ، به زیارتِ آن حضرت مى داند .ماوِرْدى در الحاوى زیارت قبر پیامبر صلى الله علیه وآله را کارى مى داند که بدان امر شده و مستحب است ودراحکام السلطانیه مى نویسد :
سفر براى زیارت قبر پیامبر صلى الله علیه وآله و انجام این کار از گذشته هاى دور تا زمان حاضر
روایت شده است که بِلال بن رَباح (مؤذّن پیامبر صلى الله علیه وآله) براى زیارت قبر پیامبر از شام به مدینه سفر کرد . وى پس از پیامبر صلى الله علیه وآله براى هیچ کس اذان نداد مگر همین بار که براى زیارت آن حضرت به مدینه آمد و صحابه از او خواستند اذان دهد ، او اذان را آغازید و به پایان نرساند .بارى ، بِلال ، رسول خدا صلى الله علیه وآله را در خواب دید که به او فرمود : «اى بلال ، این چه جفایى است ؟! آیا زمانِ آن نرسیده که مرا زیارت کنى !»بلال اندوهگین و هراسان از خواب برخاست و زاد و توشه سفر بست و راهى مدینه شد .
حدیث اوّل : دارقُطنى و بَیْهَقى (و دیگران) از ابن عُمَر روایت کرده اند که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :مَن زارَ قَبْرى وَجَبَتْ له شَفاعتی ؛[۱]هرکه قبر مرا زیارت کند ، شفاعتم بر او واجب مى شود .این حدیث ، با اندکى اختلاف در ضبط نامِ بعضى از راویان ، به وسیله عالمانِ بزرگ اهل سنت روایت شده است .ابو الیُمْن بن اَبى الحسن ، زید بن حسن ، آن را در کتاب اِتحاف الزائر وإطراف المقیم السائر[۲] مى آورد و نیز حافظ ابو الحسین قرشى در کتاب الدلائل المتینة فى فضائل المدینه آن را ذکر مى کند .قاضى ابو الحسن ، على ّ بن حسن خِلَعى در کتاب فوائدش (که ۲۰جزء است) درجزء هفتم ، این حدیث را بیان مى دارد و ابن عساکر نیزدر تاریخش آن را مى آورد .
ترجمه:شفاءُ السَّقام فی زیاره خَیر الاَنام در رد ابن تیمیه تألیف :تقى ّ الدّین سُبکى (۶۸۳ ـ ۷۵۶ه) به کوشش :بخش فرهنگى مؤسسه حضرت امام هادى ع
بسم اللّه الرحمن الرحیم
مقدّمه مؤسسه
کتاب «شَفاء السَّقام فِی زیارةَ خَیر الاَنامِ» تألیف «تقى الدین سُبکى » ازمهمترین نوشته هاى ِ اهل سنّت در ردّ «ابن تیمیّه» است .مؤلف در این اثر آراى «ابن تیمیه» را در موضوع منع زیارت به خوبى به نقدمى کشد و به روشنى بى بنیادى افکار وى را بر همگان آشکار مى کند .درباره نویسنده ، ابوالحسن تقى الدین السُّبکى المصرى الشافعى (۶۸۳ ـ۷۵۶ه ) گفته اند
اصل نامه امام ع بخش۲– نامه امام على ع به قاضى اهواز
۸۰ . لا ربا فی حَیَوان ؛در حیوان ، ربا وجود ندارد . ۸۱ . لا تَأْخُذ النّاسَ بالإِحَن ؛[۱]کینه مردم را به دل مگیر . ۸۲ . إذا کان فی الحَدِّ «عَسى » و«لَعَلّ» فَاجْتَنِبْهُ ؛هرگاه در [ اجرا و حکم ] حَد ، «بسا» و «شاید» پیش آمد ، از آن بپرهیز . ۸۳ . إیّاکَ والوُقوفَ فی ما عَلِمْتَهُ ، وکُلُّ ناظرٍ مسئولٌ عن عِلْمِه وعَمَلِهِ وقوله وإرادَتِه ؛[۲]بپرهیز از اینکه در برابر دانسته هایت بِایستى ! هر ناظر و بیننده اى از علم و عمل و قول و اراده اش ، مسئول است . ۸۴ . لا تَخُنْ مَن خانَکَ ؛[۳]به کسى که تو را خیانت کرد ، خیانت مکن .
اصل نامه امام ع بخش۱– نامه امام على ع به قاضى اهواز
روایت شده که امیرالمؤمنین علیه السلام شخصى [ رفاعه ] را به عنوان قاضى ،سوى اهواز فرستاد . وى به آن حضرت نوشت : اى امیر مؤمنان ، با اینکه علم ناچیزى دارم و سنّم بالا رفته و در سطحى نیست که در طلبِ علم برآیم و فقه بیاموزم ، به کار قضاوت گرفتار آمدهام [ اصول و احکام ] کاربُردى رابرایم بنویس تا آنها را برگیرم [ و روش خویش قرار دهم ] درود خدا بر توباد .امام علیه السلام به او نوشت :امّا بعد ، نامه ات را خواندم ، درباره قضاوت ، بزرگسالى ات را یادآورشده اى و اینکه سنّ یادگیرى ات گذشته است و در سنّى نیستى که فقه بیاموزى ! [ حال که چنین است این اصول و احکام را دریاب و به کار بند : ]
آن گاه که رِفاعة بن شدّاد (امیر توّابین) با باقى مانده سپاهش ـ که ۳۰۰جنگجو بودند ـ از «عین الوَرْدَه» به کوفه باز آمد ، مختار بن عُبَیده ثقفى درزندان به سر مى برد ، به رِفاعه نامه نوشت و براى کسانى که به قتل رسیدنداو را تسلیت گفت و براى آنها رحمت طلبید و به حالشان غبطه خورد ؛چراکه به شهادت رسیدند و به پاداشى سترگ دست یافتند .مختار ، نوشت :مرحبا به گروهى که خدا پاداش آنها را هنگام انصراف از نبرد ،دو چندان ساخت و آن گاه که بازگشتند ، انصراف آنها راپسندید .
سیّد محسن امین ،مى نویسد :رِفاعه از شیعیان کوفه است که به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند.[۱]شیخ مفید ، مى گوید :اهل کوفه دریافتند که معاویه هلاک شد ، شایعاتى را درباره یزید پراکندند [ و او را نالایق دانستند ] و دریافتند که امام حسین علیه السلام از بیعت با او روى برتافته است و ابن زبیر [ نیزخلافت ] یزید را برنمى تابد ، وهردوسوى مکّه رهسپارشده اند .شیعیان در کوفه ، در منزل سُلیمان بن صُرَد گرد آمدند ، خبرمرگ معاویه را یادآور شدند و خداى را بر آن ستودند .سلیمان گفت : معاویه ، مُرد و حسین از بیعت با او خوددارى ورزید و سوى مکّه بیرون آمد . شما شیعیانِ او و پدرش هستید ، اگر مى دانید که او را یارى مى کنید و با دشمنش مى ستیزید ، باخبرش سازید ؛ و اگر از کاهلى و سستى خود بیم دارید ، او را نفریبید .آنان گفتند : با دشمنِ حسین مى جنگیم و جانمان را فدایش مى سازیم .از این رو نوشتند :
۵ . حضور رِفاعه با مالک اشتر در دفن ابوذرسیّد محسن امین مى نگارد :رِفاعه ، در نماز بر [ جنازه ] ابوذر غفارى ، به همراه مالک بن حارث اشتردر «رَبَذَه» حضور یافت .[۱]آیة اللّه خویى ، مى نویسد :رِفاعه از گروهى است که عهده دار تجهیز ابوذر ـ بعد از وفاتِ او در رَبَذه ـ شدند .[۲]کَشّى در ترجمه مالک اشتر مى گوید :محمّد بن عَلْقَمَة بن اَسود نَخَعى ، گفت : با گروهى به قصدانجام حج بیرون آمدم ، در میانِ آنها مالک بن حارث اشتر ، وعبداللّه بن فضل تَیْمى و رِفاعة بن شدّاد بَجَلى حضور داشت .آمدیم تا اینکه به «رَبَذه» پا نهادیم ، ناگهان زنى را دیدیم که برسر راه ایستاده ، مى گوید : اى بندگانِ مسلمانِ خدا ، این ابوذر ،صحابى رسول خداست ، در غربت از دنیا رفت و کسى نیست که مرا [ در دفنِ او ] یارى کند !
این رساله ، بعد از احکام و آداب و قواعد فقهى مهم در باب قضاوت وآداب قاضى (که خواننده در متن نامه آنها را مى یابد) در بر دارنده امورى مهم است ، از جمله : ۱ . سخن امام علیه السلام که به قاضى فرمود :وَاعْلَم بِأَنّی وَلّیتُک لِثِقَتی بک ، فلا تُخْلِف ما أَمَّلْتُه فیک ؛[۱]بدان که من به جهتِ اعتمادم به تو ، بر قضاوت گماردمت ، پس برخلافِ این انتظار گام بر مدار [ و ناامیدم مکن ] .این سخن ، با صراحت ، به وثاقت قاضى دلالت دارد ـ به توثیق خودامام علیه السلام ـ و این ، سواى دلالتِ منصبِ قضاوت بر عدالت است ؛ چراکه شرط عدالت ـ به اجماع ـ در آن معتبر است .