بایگانی ماهیانه: اسفند ۱۳۹۲

اصول دین چهارگانه و عقاید نادرست – منهاج بدعت

اصول دین چهارگانه و عقاید نادرست – منهاج بدعت

[ مى ‏گوید : ] نزد امامیه ، اصول دین در چهار اصل است : توحید ،عدل ، نبوت ، و امامت ـ که در آخر واقع شده و سه اصل توحید وعدل و نبوت قبل از آن است ـ و آنان در اصل توحید ، نفى  صفات و عقیده به مخلوق بودن قرآن و اینکه خدا در آخرت هم نادیدنى است را داخل مى ‏کنند .و در عدل ، منکر قدرت خدا مى ‏شوند ، و مى ‏گویند : خدانمى ‏تواند هرکس را بخواهد هدایت کند و نمى ‏تواند هرکس رابخواهد گمراه سازد و او گاه پیش مى ‏آید چیزى  که در خارج نمى ‏باشد بخواهد و چیزى  که شده است را نخواهد ، و چیزهاى دیگر …و آنها اینکه خدا خالق همه چیز است و بر هر چیز ، توانا است وآنچه او بخواهد ، مى ‏باشد و هرچه او نخواهد ، نمى ‏باشد را ،منکرند .

ادامه‌ی خواندن

کراهت از دَه – منهاج بدعت

کراهت از دَه – منهاج بدعت

گوید : از نادانى ‏هاى  شیعه یکى  کراهت از عدد ده ـ یا انجام کارى  که شمارش به ده رسد ـ مى ‏باشد حتّى  در ساختمان ، ده ستون نمى ‏سازند و ده تیر در بنا به کار نمى ‏برند ، و دیگر چیزها ؛ زیراعشره مُبَشَّرَه[۱] را جز على  دشمن مى ‏دارند .
و جاى  تعجب است که آنان لفظ نُه را دوست مى ‏دارند ولى  نُه تاى  از ده تا را دشمن (منهاج السنّه ۱/۹) .و در جلد ۲/۱۴۳ گوید : از تعصُّب رافضیان این است که عدد ده را به زبان نمى ‏آورند و جاى  آن «نُه و یک» مى ‏گویند و در ستون‏ها یادیگر بناهاى  خود ، تعداد آنها را ده قرار نمى ‏دهند [ و ] کوشش دراحتراز از عدد ده را در بسیارى  از کارهاشان رعایت مى ‏کنند .پاسخ :آیا براى  کسى  که خود را «شیخ الاسلام» مى ‏نامد این عیب نیست که در بین مسلمانان این رسوایى  را در کتابش منتشر سازد ؟ و درخلال آن ، این مطلب واهى  را تکرار کند ؛ مثل اینکه تحقیق بى ‏سابقه یا فلسفه مترقى  یا حکمت رسائى  ـ  که امت اسلامى  رازنده کند ـ آورده است !اما از این عجیب‏تر ، قصه مردى  است که خود را به علم وفضیلت نسبت دهد آن‏گاه چون سخنى  بگوید دروغ درآید ، چون به کسى  نسبت دهد ، برخلاف باشد ، گفتارهایش ـ در ترازوى سنجش ـ به سخنان چوپان بُزها (بلکه از آنها پایین‏تر) ماند !

ادامه‌ی خواندن

پیش‏ گفتار-منهاج بدعت

پیش‏ گفتار-منهاج بدعت

وارسى  کتاب منهاج السنه از دیدگاه علاّمه امینى   رحمه‏ الله آنچه در پیش روى  دارید ، بخشى  از ترجمه کتاب ارزشمندالغدیر ، اثر بزرگ مردِ جهان تشیّع ، اندیشمند وارسته وسترگ ،پیش‏تاز عرصه علم و عمل ، علاّمه بى ‏نظیر ، سید عبدالحسین امینى نجفى  مى ‏باشد که به وسیله دکتر جمال موسوى  ـ سال‏ها پیش ـ به فارسى  برگردانده شده است .این اثر ، تنها بخشى  از جلد پنجم ترجمه است که از صفحه ۲۵۲تا ۳۵۸ (پایان جلد پنجم) را در بر مى ‏گیرد ، و برابر است با متن عربى الغدیر ، جلد ۳ ، صفحه ۱۴۸ تا ۲۱۸ (و در چاپ تحقیق شده و جدید ، صفحه ۲۱۱ تا ۳۰۷) .

ادامه‌ی خواندن

شیعه کیست – ازعید الزهرا س چه مى‏ دانید؟

شیعه کیست – ازعید الزهرا س چه مى‏ دانید؟

اهداء :

این اثر شریف را هدیه مى ‏کنم به پیشگاه مقدّس گل نرجس ، یوسف زهرا ، منتقم خون حسین سالار شهیدان کربلا ،حضرت ولى  عصر حجة بن الحسن المهدى عجّل اللّه‏ تعالى  فرجه الشریف باشد که نگاهى  به لطف نموده و از پرتو نگاه زیبایش دین ودنیا وآخرت شیعیان جدّش آباد واصلاح گردد.و قلوب ما را آنچنان تسخیر کند که از تمام دنیا و آنچه در اوست هیچ حظ و بهره ‏اى  جز دیدار چهره زیباى  اونخواسته و جز انتظار فرجش از خداى  منّان چیزى نخواهیم . که همه خوبى ‏ها و نیکى ‏ها و برکات وزیبائى ‏ها تنها در ظهور و حضور حضرتش میسّرخواهد گردید بدون تردید إن شاء اللّه‏ .بأبی أنت واُمّی ونفسی وأهلی ومالی یابن الحسن .سیّد ابن السیّد

ادامه‌ی خواندن

سخن پایانى- اختلاف در وضوچرا؟

سخن پایانى- اختلاف در وضوچرا؟

از همه آنچه گذشت ، حقیقتى   ـ در کمالِ اهمیت ـ آشکار مى  ‏گردد و آن این است که مانعانِ تدوین حدیث ، به فتح باب اجتهاد و رأى   پناه آوردند ؛ ومتعبّدان ، بر تعبّد محض در برابر قرآن و سنّت باقى   ماندند و از عمل به اجتهادو رأى   منع کردند . [۱] نتیجه طبیعى   بستنِ بابِ نگارش و نقل حدیث ، گرایش به اجتهاد و رأى  بود و اعتقاد به مشروعیّتِ دیدگاه ‏هاى   گوناگون و حجیّتِ آرا . ابوبکر و عمراین کار را آغازیدند و به اجتهاد و رأى   دست یازیدند . این عمل آنها باعث شدکه پس از آنها ، این باب براى   همه صحابه گشوده شود و هرکس خود راشایسته اجتهاد و فتوا به رأى   بداند .اینکه عُمَر زمامِ اختیار خلیفه سوّم را ـ در روز شورا ـ به دستِ عبدالرحمن بن عوف سپرد ، تأکیدى   بر لزومِ گردن نهادن به شرط و قیدى  است که ابن عوف مطرح سازد که همان عمل به سیره ابوبکر و عمر بود . ابن عوف با عثمان به همین شرط بیعت کرد و او آن را پذیرفت

ادامه‌ی خواندن

منصور و وضو- اختلاف در وضوچرا؟

منصور و وضو- اختلاف در وضوچرا؟

از داود رَقِّى  نقل شده که گفت :بر امام صادق  علیه ‏السلام در آمدم ، گفتم : فدایت شوم ! اَعضاى  وضو راچند بار باید شست ؟فرمود : خدا یک بار را واجب ساخت ، پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  به جهت ضعفِ مردم ، یک بار دیگر بر آن افزود ، هرکه آنها را سه باربشوید وضویش باطل است .در این میان ، داود بن زُرْبى  آمد و همین سؤال را از امام پرسید ،امام  علیه‏ السلام فرمود : باید هریک از اعضا را سه بار بشوید ، و به کمتر از آن ، نمازى  از وى  پذیرفته نیست .داود مى ‏گوید : بدنم به لرزه افتاد ، و مى ‏خواست افکار شیطانى به ذهنم آید که امام  علیه ‏السلام تغییر رنگ چهره و حالت مرا دریافت وفرمود : اى  داود ، آرام باش ! این ، همان پوشاندن عقیده [ تقیه ]است و در غیر این صورت سر را به باد دادن !از نزد آن حضرت بیرون آمدیم . منزل ابن زربى  کنار باغ منصور بود . به وى  خبر داده بودند که او رافضى  است و با جعفربن محمّد آمد و شد دارد .منصور گفت : من به وضوى  جعفر بن محمّد آگاهم ، اگر چون او وضو بگیرد ، این سخن برایم ثابت مى ‏شود و او را خواهم کشت .

ادامه‌ی خواندن

چرا وضویى نو ؟- اختلاف در وضوچرا؟

چرا وضویى نو ؟- اختلاف در وضوچرا؟

عوامل تربیتى  و روانى  و سیاسى  و اجتماعى  گوناگونى  عثمان را به ابداعِ وضوئى  نو برانگیخت ؛ تا جایى  که به سه بار شستن اعضا گرایش یابد وسپس به شستن سر و پا ـ به جاى  مسح ـ حکم کند . بعضى  از آن عوامل چنین ‏اند :۱ . عثمان خود را سزاوار قانون‏گذارى  مى ‏دانست و شأنِ خویش را ازابوبکر و عُمَر کمتر نمى ‏دید ، چرا براى  آن دو فتوا جایز باشد و براى  او نه ؟با اینکه همه جزو مکتب اجتهاد و رأى ‏اند و هر کدامشان خلیفه پیامبر به شمارمى ‏آیند !۲ . وى  به ظواهر دینى  سخت چسبیده بود . هنگام ساخت مسجد النبى  ،وى  یک خشت حمل مى ‏کرد و آن را از خود دور نگه مى ‏داشت ، و آن گاه که خشت را مى ‏گذاشت ، دستانش را فُوت مى ‏کرد و به جامه ‏اش مى نگر یست (که کثیف نشده باشد) اگر گردى  بر آن نشسته بود ، فُوت مى ‏کرد . همه اینهابدان جهت بود که وى  نسبت به نظافت وسواس داشت .[۱]در حالى  که عمّار با وجودِ ضعف بدنى  ،دو خشت را بر دوش حمل مى ‏کرد .عثمان هر روز غُسل مى ‏کرد[۲] ، هنگام وضو پاسخ سلام مؤمن رانمى ‏گفت[۳] و خود بیان مى ‏داشت که از زمانِ بیعت با رسول خدا ، به آلتش دست نکشیده است .

ادامه‌ی خواندن

چه کسى اختلاف در وضو را آغازید ؟- اختلاف در وضوچرا؟

چه کسى اختلاف در وضو را آغازید ؟- اختلاف در وضوچرا؟

لازم است پیش از پاسخ به این سؤال ، بعضى  از روایاتى  که وضوى  عثمانى را باز مى ‏گویند ، بیاوریم تا به نتیجه درست در این زمینه برسیم .۱ . مسلم در «صحیح» خود ، به سندش از حُمران (غلامِ آزاد شده عثمان)آورده است که گفت :در وقت وضو بر عثمان وارد شدم ، وضو گرفت ، سپس گفت :مردمى  از رسول خدا احادیثى  را نقل مى ‏کنند که نمى ‏دانم آنهاچیست ، جز اینکه من دیدم رسول خدا مثل این وضوى ِ من ،وضو گرفت . سپس گفت : هرکس این چنین وضو بگیرد ، گناهانِ پیشین اوآمرزیده مى ‏شود .[۱]۲ . بیهقى  به سندش از محمّد بن عبداللّه‏ بن اَبى ‏مریم ، روایت مى ‏کند که گفت:به منزلِ ابن داره [ مولاى  عثمان ] رفتم ، شنید که مضمضه مى ‏کنم ، گفت : اى  محمّد ، گفتم : جانم ! گفت : آیا نمى ‏خواهى از وضوى  پیامبر خبرت دهم ؟ گفتم : چرا .گفت : دیدم عثمان بر سرِ محله ‏ها مى ‏نشست …

ادامه‌ی خواندن

عثمان و اجتهاد- اختلاف در وضوچرا؟

عثمان و اجتهاد- اختلاف در وضوچرا؟

در کشاکش این رویدادها و قبضه امور به وسیله جریان اجتهاد و رأى  ،زمینه ‏اى  برایشان فر اهم آمد تا سیره ابوبکر و عُمَر را در کنار کتاب خدا و سنّت پیامبر ـ به عنوان رکن سوّم شریعت ـ مطرح سازند . و بعد از عُمَر بر هرکس که عهده‏ دار خلافت شود شرط کردند که به این قاعده برآمده از اجتهادشان پاى ‏بند باشد .عثمان آن را پذیرفت و امام على   علیه ‏السلام با شدّت تمام از قبول این شرط(عمل به سیره شیخین) سرباز زد ؛ زیرا پذیرش  آن به معناى ِ دست کشیدن ازمکتب تعبّد محض ، و عضویّت در گروه اجتهاد و رأى  بود .پیداست که عبدالرحمن بن عوف با این شرط ، مى ‏خواست عثمان را به عمل ، طبقِ اجتهاداتِ  شیخین مُلزم سازد و دائره شرعیّت اجتهاد را به آن دومنحصر سازد ، لیکن واقعیّتى  که پس از آن خود را نمایاند بر خلافِ خواسته ابوبکر و عمر و ابن‏عوف شد ؛ چراکه اندیشه اجتهاد ـ به خودى  خود ـ چهارچوب مشخصى  را برنمى ‏تافت .

ادامه‌ی خواندن

مجتهدان در زمان پیامبرص- اختلاف در وضوچرا؟

مجتهدان در زمان پیامبرص- اختلاف در وضوچرا؟

مجتهدان در زمان پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  براى  خود نقش ویژه‏ اى  قائل بودند ، به گونه ‏اى  که به خود اجازه مى ‏دادند اَعمالى  را که پیامبر از آنها نهى  کرده یا امرنفرموده است ، انجام دهند و از حد خود فراتر روند و مانند یک تن همانندپیامبر اعتراض کنند و در برابر نصّ صریح ، اجتهاد بورزند . ماجراى  خالد بن ولید با بنى  جُذَیْمَه در سال هشتم هجرى  از این نمونه‏ هاست . پیامبر ، خالد را براى  دعوت بنى  جُذَیْمَه به اسلام ـ و نه جنگ با آنها ـ فرستاد . خالد به آنها دستور داد سلاح بر زمین نهند ، چون آنها این کار را کردند فریبشان داد و به جهتِ خون بهایى  که میان خالد و آنها درجاهلیّت وجود داشت ، به کشتار آنان دست یازید . چون این خبر به پیامبر رسید ، دست‏ها را به آسمان بلند کرد و فرمود :

ادامه‌ی خواندن