بخش چهارم-رفع ذکر پیامبر صلى الله علیه وآله از سوى خدا
ما مى دانیم که ذکر و یاد پیامبر را خدا در قرآن بلند ساخت ، و برخلاف پندار ابوسفیان و معاویه و امویان و کسانى که بر شیوه آن هایند ، این کار یک امر ربّانى است .بعضى از سخنان عالمان و مفسّران ، در این زمینه ، چنین است :شافعى مى گوید : ابن عُیَیْنَه خبر داد به ما از ابن نَجیح از مجاهد درباره این آیه« وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ » ، [ خدا ] فرمود : یاد نمى شوم مگر اینکه تو با من یاد مى شوى«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه ، وأشهد أنّ محمّداً رسول اللّه»[۱] .مقصود از این روایت ، ذکر و یاد پیامبر در شهادت به ایمان و اذان است ؛ و احتمالمى رود ذکر آن حضرت هنگام تلاوت قرآن ، و انجام عبادات ، و خوددارى ازمعصیت باشد .و نَووى در شرح بر صحیح مسلم ، پس از نقل این سخن از شافعى ، مى گوید : اینتفسیر ـ در روایتى مرفوع[۲] ـ از پیامبر صلى الله علیه وآله ، از جبرئیل ، از پروردگار عالم نقل شدهاست …[۳]در مصنّف ابن ابى شیبه کوفى آمده است : براى ما حدیث کرد ابن عُیَیْنَه ، از ابننَجیح از مجاهد [ که در تفسیر این آیه گفت : ] « وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ »[۴]گفته مى شود : ا
نظریه رؤیا و آنچه در تشریع اذان آمد ، در عهد اموى دگرگون شد و چهارچوب هاى ویژه یافت ، چه با توجه به قرائن و شواهد مى توان دریافت که معاویه و کسان پس ازاو عهده دار اجراى آن گردیدند و مى کوشیدند مردمان را آنگونه که مى خواهند پرورش دهند . این مسئله را در احادیث اذان پس از امام على علیه السلام ملاحظه مى کنیم ؛ آن حضرت در آنچه از پیامبر روایت مى کند به این تضاد اشاره نمى کند ، بلکه پیش از امام حسن علیه السلام حدیثى به ما نرسیده که آشکارا روایاتى را که مدّعى تشریع اذان به رؤیا اندتکذیب کند .نخستین احادیث در این زمینه ، کلام سُفیان بن لیل است که پس از صلح امام حسن علیه السلام نزد او آمد ، وى مى گوید : نزد او درباره اذان سخن گفتیم ، بعضى از ما گفت :
آلوسى در تفسیر آیه رؤیا مى گوید :ابن جَریر از سَهْل بن سعد روایت کرده که گفت : پیامبر صلى الله علیه وآله خواب دید بنى امیّه چون میمونها بر منبرش جست و خیز مى کنند ، افسرده شد و تا زمانى که از دنیا رفت خنده بر لبانش نیامد و خداى متعال این آیه را نازل کرد : « وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا … » .و ابن ابى حاتِم ، و ابن مَرْدُویَه ، و بیهقى در «الدلایل» ، و ابن عساکر از سعید بن مُسَیَّب روایت مى کند که گفت : پیامبر صلى الله علیه وآله ، در خواب ، بنى امیّه را بر منابر دید ،ناخرسند گردید ، خدا وحى کرد ، این تنها دنیاست که داده شدند ، پس پیامبرخوشحال گشت و این معناى سخن خداست که « وَمَا جَعَلْنَا … » .و ابن ابى حاتم به نقل از یَعْلى بن مُرَّه مى گوید : «پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : در خواب بنى امیّه را بر منابر زمین دیدم ، به زودى آنان بر شما سلطه مى یابند ، پس آنان را اربابان بدى خواهید یافت ، آن حضرت براى این پیشامد نگران و اندوهگین شد ، خداى سبحان این آیه را نازل کرد
پس از آنکه دریافتیم در کیفیّت تشریع اذان ، بین مسلمانان اختلاف وجود دارد ، و دانستیم که اهل بیت نبوّت نظریه رؤیا را نمى پذیرند ، جاى آن است که زمان نزاع میان مسلمانان را مشخص کنیم ، و انگیزه هاى نهفته در وراى طرح اینگونه نظرات را ـ درشریعت ـ دریابیم .بى گمان توانایى هاى مسلمانان و فهم و درک آنان از حقیقت ایمان و اسلام در یک مرتبه و درجه نیست ؛ بعضى از آنها معناى رسالت و شأن و جایگاه رسول را به خوبى درمى یابند و مقصود از امر و نهى خدا را با دقّت عالى مى فهمند ، پس آنچه را پیامبر گفته متعبّد و فرمانبردارند . و در برابر امر او براى خویشتن حق اختیارى نمى بینند ؛ و بعضى دیگر براى خود حق تشریع و اظهار رأى قائلاند و آن را اجتهاد مى نامند ؛ و گروه سومى هستند که افراطى اند و برخوردشان با پیامبر چنان است که گویا او انسانى بود که مبارزه کرد و پیروز شد ؛ و به همین ترتیب گروه چهارم و پنجم و … قابل تصوّر است .ما در کتاب «منع تدوین الحدیث» و انگیزه ها و نتایج آن ، این جهت گیرى ها راروشن ساختیم و گفتیم که همه آنها در دو روش تنظیم مى شود :
با توجه به احادیث و نظر عالمان و نکته هایى که در بحثهاى گذشته بیان شد ، آشکارا روشن گردید که تشریع اذان در هنگام معراج پیامبر صلى الله علیه وآله رخ داد ، و در این باور ، شیعه دوازده امامى تنها نیست . شیعه زیدیّه و اسماعیلیّه نیز همین عقیده رادارند و افزون بر آن ، بزرگانى از اهل سنّت به آن قائل اند .بنابراین ، تشریع اذان ـ با این وصف که فعل تعبّدى است ـ آسمانى و از جهان بالا ووالاست ، نه آنکه زمینى و ناشى از خواب باشد ، و همین نظر با قانون گذارى الهى هماهنگى کامل دارد ، و نیز با اعتقاد به نبوّت و وحى ـ که واسطه تشریع بین خدا وخلق است ـ سازگار مى باشد .اما این قول که اذان تعبیر خوابى بود که مردى دید و به پیامبر صلى الله علیه وآله خبر داد [ درآغاز ] تنها نظر بعضى از اهل سنّت بود ، و بعدها بین آنان به صورت قول مشهوردرآمد .
احادیث اهل بیت نبوّت علیهم السلام ـ که از طریق شیعه دوازده امامى یا اسماعیلیّه یا زیدیّه روایت شده ـ بیانگر آن است که شروع اذان در معراج پیامبر صلى الله علیه وآله رخ داد ، بعضى ازاین احادیث چنین است :
امام على بن ابى طالب علیه السلام (م۴۰ ه )
امام رضا علیه السلام به نقل از پدرانش مى گوید : «على بن ابى طالب فرمود : چون بر پیامبرتعلیم اذان آشکار شد ، جبرئیل بُراق را آورد ، براق سر بر نمى تافت ، جبرئیل به نرمى (در گوش او) گفت : آرام گیر ، احدى گرامى تر از او ـ نزد خدا ـ بر تو سوار نخواهدشد ، پس آرام گرفت . پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : سوار بُراق شدم [ و او به پرواز درآمد و به پیش تاخت ] تا به حجابى رسیدم که در پى آن (عرش) خداى رحمان است . فرشته اى از پشت حجاب درآمد ، گفت : اللّه اکبر ، اللّه اکبر ؛ پیامبر صلى الله علیه وآله به جبرئیل فرمود : این فرشته کیست ؟
در شروع اذان و چگونگى آن ، میان اهل سنّت ، نظرات مختلفى وجود دارد که ، درکتابهاى صحاح و سنن آنها آمده است ، نظر مشهور ـ که اهل سنّت بر آن اند ـ این است که اذان در سال اول هجرت ، در پى خوابى که بعضى از صحابه دیدند ، در مدینه تشریع گردید ، مهمترین نظرات اهل سنّت در این زمینه چنین است :
قول اول : تشریع اذان به ابتکار و پیشنهاد صحابه (به ویژه عمر بن خطّاب)
بخارى و مسلم و تِرمِذى و نسائى و دیگران به نقل از عبداللّه بن عمر روایتى را آوردهاند که متن آن در نقل بخارى چنین است :«مسلمانان هنگامى که به مدینه آمدند ، جمع مى شدند و در انتظار وقت نمازمى نشستند ، کسى نبود که براى نماز بانگ زند . روزى در اینباره سخن گفتند ؛ بعضى پیشنهاد کردند که ، چون ناقوس نصارى برگیرید ، و بعضى مانند بوق یهود رامناسبتر دانستند ، عمر گفت : چرا مردى را برنمى انگیزید که بانگِ نماز زند ؟ پس پیامبر گفت : اى بلال ، برخیز و به نماز ندا زن»[۱] .ابن خُزَیْمه در صحیح خود ـ در باب ذکر دلیل بر اینکه آغاز اذان بعد از هجرت درمدینه مى باشد و نماز پیامبر در مکّه بدون اذان و اقامه بوده است ـ
شایسته است پیش از بررسى تفصیلى بحث ، معناى لغوى و مفهومى اذان را بشناسیم ، و تاریخ تشریع آن را بیان کنیم ، و اوضاع و احوال و ظرف زمانى آن را دریابیم .اذان در لغت ، مطلق اعلام است ؛ و در شرع اِعلام و ندایى است براى نماز واجبکه بندهاى مشخص دارد و در اوقات معیّن گفته مى شود ، در قرآن آمده است :« وَإِذَا نَادَیْتُمْ إِلَى الصَّلَوةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً وَلَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ »[۱] .چون بانگ زنید و آنان را ـ کسانى که دین را بازیچه مى انگارند ـ به نمازفرا خوانید ، آن را به مسخره و بازى مى گیرند ؛ این رفتار از آن روست که عقل خود را به کار نمى گیرند .« یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا نُودِى َ لِلصَّلَوةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ »[۲] .
اذان نغمه وحى است در آسمان دنیا که ، مؤذن آن را در اوقات معیّنى ـ از شب و روز ـ بر زبان مى آورد ، و بندگان را به عبادت خداى بزرگ فرا مى خواند ، حقیقت جاوید را باز مى گوید ، و حقایق دین حنیف را آشکار و با صراحت اعلان مى کند ؛ ویادآور مى شود که زمان مناجات با پروردگار و حضور در پیشگاه او فرا رسیده است جمله هاى اذان شعور و عواطف انسان را برمى انگیزاند ، روح او را با آفریدگارى پیوند مى دهد که بازگشت همه چیز به سوى اوست .اذان نام هاى مبارکى است که از لبان مؤمنان برون مى تراود ، و بر ایمانشان مى افزاید و ستیزه جویى و زیانکارى کافران را دو چندان مى سازد .اذان دعوتى است از سوى خداى رحمان که ، اولیائش را به طاعت و رحمت ومغفرت فرا مى خواند؛ اذان نداى فرشتگان آسمان است وسُرود مؤمنان تا روز قیامت .هنوز نداى مؤذن براى نماز ظهر و عصر در جانهاست که غروب و سایه شب فرا مى رسد ، و در این هنگام بانگى از مآذن برمى خیزد که : ادامهی خواندن ←
فقه اسلامى مراحل و دوره هاى گوناگون داشته است ، و شیوه ها و نگرشهاى مختلفى در تدوین آن دیده مى شود که مى توان آنها را روشهاى ویژه فُقَهاى اسلامى دانست ، بعضى به خلاصه نویسى بسنده کرده اند ، و برخى به تفصیل مطالب پرداخته اند ، کانون توجه گروهى آوردن دلیلها مى باشد ، و گروه دیگر بر فرعهاافزوده اند ، در این میان بعضى مسائل اختلافى و بعضى مسائل اتفاقى را یادآورشده اند ، و کسانى نیز به تدوین جوانب دیگرى از فقه همّت گماشته اند .این بررسى ها به صورت اصل و متن ، حاشیه و شرح ، نظم و شعر و … نوشته شده است . من از میان این شیوهها ، روشى را برگزیدم که به علتها و انگیزه هایى مى پردازد که به اختلاف مسلمانان در احکام شرعى انجامید . این روش بر آن است تااوضاع و احوال و بستر تشریع احکام را روشن سازد ، از اینرو با شیوه هاى پیشینیان ـ که به بررسى فرعها مى پرداختند ـ همسو نیست ،