بایگانی ماهیانه: اسفند ۱۳۹۲

اهل بیت ع -ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

اهل بیت ع -ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

اهل بیت  (ع) و حقیقتِ عصمتِ آنها-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

درآمد

دست ‏مایه بزرگ و مهمّ کسانى  که بر تشیّع ابن عربى  استدلال مى ‏کنند ، سخنى است که وى  پیرامون آیه تطهیر بر زبان مى ‏آورد ، و آنچه را که نسبت به شمرده شدن سلمان محمّدى  (فارسى ) از اهل بیت  علیهم السلام بیان مى ‏دارد .هنگامى  که به این کلمات ابن عربى  رجوع مى ‏کنیم ، درمى ‏یابیم که وى  به
اندازه‏اى  که در صدد نفى ِ عصمت از اهل بیت است ، در پى  اثباتِ عصمت براى  آنها نیست .ابن عربى  ، بزرگ‏ترین ترفندها را به کار مى ‏گیرد تا دلالتِ این آیه را از تأثیر درتقویتِ عقیده شیعه ، ساقط سازد . در این راستا ، دو ادعاى  باطل را پیشکش مى ‏دارد که هر دو بر خلافت بداهت‏اند و مادران داغدار را مى ‏خنداند :اوّل : مقصود از «اهل بیت» تنها ائمّه طاهرین  علیهم‏ السلام نمى ‏باشند

ادامه‌ی خواندن

دلایلِ تشیُّع ابن عربى ۲ -ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

دلایلِ تشیُّع ابن عربى ۲ -ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

 حدیث منزلت

 مى‏ گویند : ابن عربى ـ با دقّت ـ به حدیث منزلت (تحت عنوان «فصّ هارونی»(در کتاب فصوص) اشاره کرده است ، عبارتِ وى چنین است : «فصُّ حِکمةإ مامیّة فی کلمة هارونیّة» زیرا این عبارت (به پندار آنان) بر دو چیز دلالت دارد :[۱]الف) ظاهر این سخن این پندار را به ذهن مى‏ آورد که : حکمت طائفه امامیّه
در کلمه هارونیّه ، همان حدیث منزلت و لفظِ « أُخْلُفْنِی »[۲] (در میان قوم جانشین من شو) است . ب) ابن عربى درعبارتش [ در اینجا ] به صراحت ، مقام هارونى را با واژه«امامت» مى‏ آورد و به مخالفتِ علماى اهل سنّت (و انکار خلافتِ هارونى ازسوى آنها) اهمیّتى نمى‏ دهد .[۳]مى‏ گوییم : یکم : این استدلال نیز شگفت ‏آور است ؛ ابن عربى در این فصل ، هیچ چیزىرا که به این سخنان اشاره داشته باشد (سواى همان عنوان) نمى‏ آورد ؛ به امام على  علیه ‏السلام ، به حجّة الوداع ، به حدیث منزلت (و دیگر چیزهاى دور و نزدیک که به امرِ امامت رهنمون است) اشاره نمى‏ کند .

ادامه‌ی خواندن

دلایلِ تشیُّع ابن عربى ۱ -ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

دلایلِ تشیُّع ابن عربى ۱ -ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

چه کسى  شیعه است ؟

شیخ مفید  رحمه‏ الله  مى ‏گوید :«تشیُّع» در لغت ، پیروى  دین دارانه از شخص و ارادتِ مخلصانه به اوست ؛ خداى  متعال مى ‏فرماید : « فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّه » ؛[۱]
شیعه موسى  ، بر کسى  که دشمن او بود ، از موسى  کمک خواست .در این آیه ، در ولایت و عداوت ، میانِ آن دو نفر فرق مى ‏نهد و سبب تشیّع را براى  یکى  از آن دو «ولاء» (دوستدار بودن) قرار مى ‏دهد .تا اینکه مى ‏نگارد :امّا هنگامى  که علامت تعریف بر این واژه درآید ، به طور ویژه ،پیروان امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام مقصود است ؛ آنان که دوستدار آن حضرت‏ اند و به امامتِ بلافصل او پس از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله   معتقدند وکسانى  را که در خلافت بر او پیش افتادند ، برنمى ‏تابند و از نظراعتقادى  امام على   علیه ‏السلام را پیشواى  همه مى ‏دانند ،

ادامه‌ی خواندن

پیش گفتار-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

پیش گفتار-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

نویسنده  :سیّد جعفر مرتضى  عاملى
ترجمه:سیّد هادى  حسینى
بخش فرهنگى  مؤسسه حضرت امام هادى  علیه الصّلاة والسّلام
سپاس خداى  را که پروردگار جهانیان است و صلوات و سلام بر محمّد وخاندانِ پاک آن حضرت ، و لعنت بر همه دشمنانِ آنها از پیشینیان و پسینیان ، تاروز قیامت .آنچه ما را به تألیف این کتاب واداشت ، پرسش‏هاى  فراوانى  است که درباره تشیُّع ابن عربى  به ما مى ‏رسد ؛ همو که صاحب کتاب «الفتوحات المکیّه» ،«فصوص الحکم» ، «الوصایا» و دیگر آثار است .از پاسخ ‏هاى  مختصر و فشرده‏اى  که به بعضى  از این پرسش‏ها دادیم به دست مى ‏آید که دوست نداریم وارد بحث‏هاى  گسترده‏اى  شویم که گاه خسته کننده یاغیر ضرورى ‏اند . این کار باعث مى ‏شد که وقت و تلاشِ خود را صرف چیزهایى کنیم که مهم‏ترند و نفعشان عمومى ‏تر است .

ادامه‌ی خواندن

تاریخ سیاسى وعقایدى بخش ۶-پژوهشی درباره اذان

تاریخ سیاسى وعقایدى بخش ۶-پژوهشی درباره اذان

 

صنعاء (حدود سال ۹۰۰ ه )

صاحب «البدر الطالع» در ترجمه محمّد بن حسن بن مرغم زیدى  یمانى  (متولد ۸۳۶ و متوفّاى  ۹۳۱) مى ‏گوید : چون سلطان ـ عامر بن عبدالوهّاب ـ صنعاء و سرزمین‏هاى  اطراف آن را گشود ، او را گرامى  مى ‏داشت و شفاعتش را مى ‏پذیرفت ، به دلیل پیوند او به امام ناصر حسن بن عزّ الدین بن حسن . وآن‏گاه که سلطان عامر نخستین نماز جمعه را در جامع صنعا گزارد ، مؤذن خواست از اذان «حَیّ على  خیر العمل» را بیندازد ، محمّد بن حسن زیدى  او را از این کار بازداشت ، همه کسانى  که از سپاهیان سلطان در مسجد بودند و جمعشان به هزاران نفر مى ‏رسید ، متوجّه او شدند ؛ و این رفتار او از استوار بودن در مذهبش شمرده شد[۱] . ادامه‌ی خواندن

منابع و مآخذ-پژوهشی درباره اذان

منابع و مآخذ-پژوهشی درباره اذان

۱ . قرآن کریم .
۲ . آلوسى بغدادى ، شهاب الدین (م۱۲۷۰ه ) ؛ روح المعانى ، بیروت : دار احیاء التراث العربى ،۱۴۰۵ه .
۳ . ابن ابى حاتِم ، عبدالرحمن (م۳۲۷ه ) ؛ تفسیر ابن أبى حاتِم ، مکه : ۱۴۱۷ه .
۴ . ابن اثیر جَزَرِىّ ، على بن محمد (م۶۳۰ه ) ؛ اُسُد الغابة فی معرفة الصحابة ، بیروت ، دار احیاءالتراث العربى .
۵ . ابن اثیر جَزَرِىّ ، على بن محمد (م۶۳۰ه ) ؛ الکامل فی التاریخ ، بیروت : دارالکتاب العربى ،۱۴۰۰ه .
۶ . ابن اسفندیار کاتب ، محمد بن حسن (م۶۱۳ه ) ؛ تاریخ طبرستان ، نشر پدیده (خاور)،۱۳۶۶ه  .  ش .
۷ . ابن اَعْثم کوفى ، احمد (م حدود ۳۱۴ه ) ؛ الفتوح ، بیروت : دارالکتب العلمیه ، ۱۴۰۶ه .

ادامه‌ی خواندن

تاریخ سیاسى و عقایدى بخش۵-پژوهشی درباره اذان

تاریخ سیاسى و عقایدى بخش۵-پژوهشی درباره اذان

شام (سال ۴۶۸ ه )

 در «مآثر الإنافة» قَلْقَشَنْدى  آمده است : اتسز بن ارتق خوارزمى  ـ معروف به اقسیس ـ یکى  از امیران سلطان ملکشاه سلجوقى  (فرزند آلب ارسلان) در سال ۴۶۸ بر دمشق چیره شد ، و خطبه به نام مستنصر فاطمى  را قطع کرد و به نام المقتدى [۱] عباسى  خطبه خواند ، و از اذان به «حَیّ على  خیر العمل» جلوگیرى  کرد ؛ و پس از این ماجرا هیچ کس در شام براى  فاطمیّون خطبه نخواند ، و تا بعد خلافت المقتدى  این شیوه باقى  ماند[۲] . در «الکامل فی التاریخ» ابن اثیر مى ‏نویسد : اقسیس و سپاهش در ذى  قعده وارد دمشق شد ، و در روز جمعه ـ پنج روزباقى ‏مانده از ذى  قعده ـ به نام المقتدى  بامر اللّه‏ ، خلیفه عبّاسى  ، خطبه خواند ، و این پایان خطبه به نام علویان مصر بود . اقسیس بر بیشتر سرزمین شام غلبه یافت ، و ازاذان به «حَیّ على  خیر العمل» منع کرد ، اهل شام بسیار شادمان شدند . [ اقسیس ] به اهل شام ستم روا داشت و با آنان بدرفتارى  کرد[۳] .

ادامه‌ی خواندن

تاریخ سیاسى و عقایدى بخش۴-پژوهشی درباره اذان

تاریخ سیاسى و عقایدى بخش۴-پژوهشی درباره اذان

یَمامه (سال ۳۹۴ ه )

ناصر خسرو مَرْوَزى  ـ که به حجّت لقب یافت و در سال ۴۵۰ وفات کرد ـ درسفرنامه‏ اش هنگام سخن از احوال شهر یَمامه مى ‏نویسد :… از قدیم حاکمان آن علوى ‏اند و کسى  نتوانسته آنان را از این ولایت باز دارد …مذهب شان زیدیّه مى ‏باشد ، و در اقامه مى ‏گویند : «محمّدٌ وعلیٌّ خیرُ البشر وحَیّ على خیر العمل»[۱] .

مدینه / مصر (سال ۴۰۰ ه )

در کتاب «نجوم الزاهره» آمده است :الحاکم بأمر اللّه‏ عُبَیْدى  کسى  را سوى مدینه فرستاد که خانه جعفر صادق را تصرّف کند و آنچه را در آن است ـ از قرآن و سریر و آلات ـ برگیرد . این شخص ختکین عَضُدى  داعى  بود ، و با او اشراف نامدار را همراه کرد . او [ پس از تصرّف خانه ] آنچه را در آنجا یافت برداشت و به مصر بازگشت  ، و با او گروهى  از بزرگان علوى  بیرون آمدند [ و عازم مصر شدند ] پس چون به نزد حاکم رسیدند هزینه‏ هاى  اندکى  به آنان داد ، و سریر را به آنها برگرداند و باقى  چیزها را ستاند و گفت : من به آن سزاوارترم .آنان نفرین‏ گویان و ناخشنود برگشتند .

ادامه‌ی خواندن

تاریخ سیاسى و عقایدى بخش ۳-پژوهشی درباره اذان

تاریخ سیاسى و عقایدى بخش ۳-پژوهشی درباره اذان

قاهره (سال ۳۵۶ ه )

مَقْریزى  در کتاب «المواعظ والاعتبار» مى ‏نویسد :در ماه رمضان سال ۳۵۳ ه مردى  را به نام ابن ابى  لَیْث گرفتند ؛ او به تشیّع نسبت داده مى ‏شد ، پس دویست تازیانه و شلاق بر او زدند ، سپس در ماه شوال پانصد تازیانه و شلاقش زدند و گردنش را در غُل و زنجیر قرار دادند و زندانى ‏اش کردند ؛ و در هرروز او بازجویى  مى ‏شد که مبادا شکنجه‏ اش کاستى  پذیرد ، و آب دهان بر صورتش انداخته مى ‏شد ؛ از این رو ، وى  در زندان جان داد و درگذشت ، جسدش را شبانه
بیرون آوردند و دفن کردند .گروهى  براى  نبش قبر او رفتند و قبر را پیدا کردند ، کسانى  از اِخْشِیدى ‏ها وکافُورى ‏ها آنان را از این کار بازداشتند ، آنها نپذیرفتند و گفتند : این قبر رافضى  [ شیعه  ]است ، پس گروهى  هجوم آوردند و جماعتى  را زدند و بسیارى  را غارت کردند تا اینکه مردم پراکنده شدند .

ادامه‌ی خواندن

تاریخ سیاسى و عقایدى بخش ۲-پژوهشی درباره اذان

تاریخ سیاسى و عقایدى بخش ۲-پژوهشی درباره اذان

طبرستان (سال ۲۵۰ه )

حسن بن زید بن محمّد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن على  بن ابى ‏طالب در طبرستان قیام کرد . سبب ظهورش این بود که چون محمّد بن عبداللّه‏ بن
طاهر بر یحیى  بن عمر پیروز شد ، المستعین باللّه‏ عباسى  از زمین‏هاى  سلطان ـ که درحومه طبرستان بود ـ املاکى  را به او بخشید ؛ از جمله آنها کلار و شالوس [۱] بود که نزدیک مرز دیلمان قرار داشت ، و در کنار آنها زمین‏هایى  بود که اهل آن ناحیه هیزمشان را از آن گرد مى ‏آوردند ، و چهارپایانشان در آنها مى ‏چرید ، این زمین‏هابیشه‏ زارى  آکنده از درخت و گیاه بود ، زمین موات شمرده مى ‏شد و مالکى  نداشت .محمّد بن عبداللّه‏ مباشرش را ـ که نامش جابر بن هارون نصرانى  بود ـ براى  تصرّف تیول‏ هایش به آنجا فرستاد ، وى  چون به آنجا رفت زمین‏هاى  مواتى  را که وصل به املاک اقطاعى  بود و مردم از آن بهره مى ‏بردند ، حیازت کرد و در اختیار گرفت

ادامه‌ی خواندن