بسم اللّه الرحمن الرحیم حمد خداى را که پروردگار جهانیان است و درود و سلام بر بهترین خلق او ،محمّد و خاندان پاکش .جناب عالمِ کامل و خردمندِ فاضل ، شیخ «ص» تأییدتان پایدار باشد … سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد …نامه بزرگوارانه تان به دستم رسید ، نامهاى که محبّت راستین و اخلاق پاک وطهارتِ روح وعظمتِ اَدبِ شما را گویاست ؛ خدا به وجودتان برکت دهد و عمرى طولانى همراه با سلامت در دین و دنیا و زیستن به نیکى ، ارزانى تان دارد ؛ به راستى که خدا شنوا و اجابتگرِ دعاست .
برادر گرامى فاضل … از نامه کریمانه تان پیداست که شما ـ به حمد اللّه ـ از اهل علم و عمل هستید و از کسانى که اهل انصاف و تدبُّر و تقوائید ؛ خدا به وجودتان برکت بخشد و از نزد خود آنچه را که چشمتان را در دنیا و آخرت روشن سازد ، نصیبتان سازد …برادر دانشمندم …نمى خواهم در خدمت شما ، پرحرفى کنم جز اینکه پرسش هایى که مطرح فرموده اید ، قدرى بیان را بر من واجب مى سازد و گاه اندکى تفصیل ،که بسا برایتان ملالآور یا خسته کننده باشد . پیشاپیش از اینکه با این سخنان ، دردسرتان مى دهم ،پوزش مى خواهم … هرچند اَخلاقِ بلند وسینه گشاده تان جز این را برنمى تابند که ما را در دریاى لطف و محبّتِ خود غوطهور سازید ؛ خدا از شما راضى باد و خشنودتان کناد .برادر فاضل و ارجمند …دوست دارم به خاطر این روشى که براى خویش پسندیدهاید ، از تهِ دل [ و با همه وجودم ] به شما تهنیت بگویم . شیوه شما ،همان پایبندى به بحث موضوعى (واقع نگرى ) و تکیه بر ضوابط صحیح آن و پذیرش حکم عقل ـ آنجا که عقل حکم مستقل دارد ـ یا نتایجى است که دلیل قاطع و برهان روشن پیشکش مى دارد تا میان آنها موازنه برقرار سازد و ختمِ کلام و حکم عدل را در آن بیان دارد تا این حکم ،دستاویز التزامِ صریح قاطعانه به این احکام باشد ، بى آنکه به دلبستگى ها توجّه کند یابر آن دسته از یافته هاى موروثى اعتماد ورزد که هیچ کس به دیده تحقیق در آنها نگاه نکرده و به پیرایش دقیقِ آنها نپرداخته است .و این توفیق الهى است ، که خدا ارزانى تان داشت ، پس باید شکر خداى را گزارْد وبا زارى از درگاه او خواست که این نعمت را بر شما همیشگى دارد و حضرت بارى تعالى ، شما را از گنجینه اَلطافِ خفیه و برکات و عنایاتِ ربانى اش ، محروم نکند .برادر گرامى …در ارتباط با سؤالاتى که طرح کردید مى گویم : گرچه این پرسش ها نیازمندِ بیان و توضیح اند ، لیکن سعى مى کنم ـ به قدر امکان به اختصار آنها را پاسخ دهم . از این رو ، با توکّل بر خدا و استمدادِ یارى و توان از او ،بیان مى دارم :
سلطه سیاسى و نظم امور
شما ـ که خدا نگهدارتان باشد ـ نوشته اید : سبب انحصارِ مذاهبِ تقلید به چهارمذهب نظمِ امور بود … لیکن ما مى گوییم :۱ . ما در تاریخ ، چیزى را که دلالت کند بر اینکه امور جامعه ، به سببِ گشودنِ باب اجتهاد ، آشفته مى شود ، سراغ نداریم . باب اجتهاد ، نزد شیعه امامى تا به امروزه مفتوح است و این امر ، اختلال در مذهب و جامعه و سیاست (و دیگر چیزها) راموجب نگشت ؛ چنان که میانِ پیروان مجتهدانشان ـ با وجود فراوانى آنها در طول قرنها ـ کینه ایى نیست . ۲ . از دیگر سو درگیرى هاى سختى را میانِ پیروانِ مذاهب اربعه ، مى یابیم که تکامل و رشد یافت و به حدّ نبردهاى مسلّحانه بینِ آنها رسید و این ، در حالى رخ دادکه مذاهب در آنها به چهار مذهب منحصر بود …۳ . خودِ حصر مذاهب به چهار مذهب ، میانِ آنها تفاوت پدید آورد و مردم را (درپیروى از آنها) به چهار فرقه تقسیم کرد و براى این فرقه ها حدود و قیودى نهاد . اگرامور به حالِ خود رها مى شد و مردم هر کسى را که براى این کار شایستگى داشت ،تقلید مى کردند ، این حسّاسیّت هایى که به درگیرى هایى خونین انجامید ، شکل نمى گرفت ، فرقه ها پدید نمى آمد و تخم کینه و خشم کاشته نمى شد …۴ . از یاد نبریم که مذهب اهل بیت علیهم السلام از زمانِ رحلتِ پیامبر صلى الله علیه وآله در فضاى ِ اسلام حضور داشت و در گذرِ عصرها ، رشد و انتشار یافت و حُکّام نتوانستند از پیشرفتِ آن جلوگیرى کنند ، چه رسد به اینکه بتوانند آن را از ریشه درآورند و نابود سازند ،هرچند گرایش به خشکاندنِ آن ، به بروز سیاستهایى انجامید که دورانهاى مختلف ، نهایتِ قساوت و خباثت را در برداشتند .رویدادهاى تاریخى ، بهترین شاهد در این زمینهاند و نمى خواهم با آوردن مثالهایى ، خسته تان کنم ؛ چراکه مطمئن هستم که شما نیازى به آنها ندارید …