نادرست دانستنِ آیه مَودّت– منهاج بدعت

نادرست دانستنِ آیه مَودّت– منهاج بدعت

مى ‏گوید : گفتار او (علاّمه حلّى ) مبنى  بر اینکه آیه : « قُل لاَ
أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى  »[۱] محبّت اهل بیت را واجب مى ‏کند ، غلط است . دلیلش این است که : [ این ] آیه ، مکّى  است وآن روز ، على  هنوز با فاطمه ازدواج نکرده و اولادى  به هم نرسانده بود (منهاج السنه ۲/۱۱۸) .و در ص۲۵۰ گوید : امّا سخن او (علاّمه حلّى ) که گوید : خدادرباره آنها « قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى  » را نازل کرده است ، این دروغ است ؛ زیرا این آیه در سوره شورى  است و سوره شورى  بى ‏تردید مکّى  است و قبل از ازدواج على  با فاطمه وقبل از تولّد حسن و حسین ، نازل شده است .(تا آنجا که گوید) گروهى  از مصنّفات اهل سنّت و جماعت وشیعیان طرف‏دار احمد و دیگران ، حدیثى  از پیغمبر اکرم  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  نقل کرده‏ اند که وقتى  این آیه نازل شد ، اصحاب گفتند : یا رسول اللّه‏ ،اینان کیانند ؟ فرمود : على  و فاطمه و دو فرزندشان .

و این حدیث به اتفاق حدیث شناسان دروغ است دلیلش اینکه [ این ] آیه به اتفاق اهل علم در مکّه نازل شده ؛ زیرا سوره شورى  همه ‏اش مکّى  است ، بلکه تمام سوره‏ هایى  که «آل حم» دارد همه مکّى  مى ‏باشند .آن‏گاه تاریخ تولّد دو سبط پیغمبر حسن و حسین را ـ براى اثبات علم و اطلاعش نسبت به تاریخ ـ به تفصیل بیان کرده است .

پاسخ :

اگر در کتاب این مرد ، جز این تقلُّب و تزویرها نسبت به اجرصاحب رسالت و سخنان دروغ و نسبت‏هاى  باطل و تهمت‏هاى صریحش در این باره نبود ، براى  عار و ننگ او کافى  بود .هیچ‏کس به مکّى  بودن آیه تصریح ندارد ، تا چه رسد به اتفاق دروغین اهل علم ! تنها این گمان از آنجا براى  مردک حاصل شده که اطلاق مکّى  بر سوره شده است .حقّ سخن را در ۲/۱۵۴ ـ ۱۵۸ این کتاب و در همین مجلّد ۲۷۴ـ ۲۷۶ ایراد کردیم .وتکذیب این ادّعا که سوره شورى  همه ‏اش مکّى  است به وسیله استثناى  مفسّران از مکّى  بودن چهار آیه : « أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَى  عَلَى  اللَّهِ کَذِباً » تا قول خداى  تعالى  « خَبِیرٌ بَصِیرٌ »[۲] صورت مى ‏گیرد و به قول برخى  دیگر ، استثناى  چند آیه : « وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ » تا« مِنْ سَبِیلٍ »[۳] .[۴] تا چه رسد به استثناى  مکّى  بودن آیه مودّت .و قُرْطُبى  (در تفسیرش  ۱۶/۱)[۵] و نیشابورى  ـ در تفسیرش[۶] ـو خازن (در تفسیرش ۴/۴۹)[۷] و شوکانى  (در فتح القدیر ۴/۵۱۰ ) [۸] و دیگران از ابن عبّاس و قَتاده ، تصریح کرده‏ اند که سوره شورى  ـ  جز چهار آیه آن که اولش « قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً »مى ‏باشد ـ مکّى  است .امّا درباره اینکه آیه در شأن على  و فاطمه و فرزندانشان نازل گردیده و مودّت آ نان را واجب کرده ، این مطلب از مختصّات علاّمه حلّى  و ملّت شیعى  او نمى ‏باشد ، بلکه اتّفاقى  تمام مسلمانان جز افراد نایابى  از طرف‏داران روح اموى  ـ مانند ابن تیمیّه و ابن کثیر ـ است . هیچ خواننده‏ اى  برخورد به چنین اتفاق دروغین حدیث شناسان نکرده و نخواهد کرد .اى  کاش این مرد ما را به پاره‏اى  از این اجماع کنندگان یا بر یکى  از تألیفاتشان یا بر پاره ‏اى  از کلماتشان رهبرى  مى ‏کرد .ما در ۲/۳۰۶ ـ ۳۱۱ متن همین کتاب به اندازه کافى  و رسا ازگروهى  ازحفّاظ ومفسّران بزرگ قوم، حدیث را نقل کردیم از قبیل:امام احمد ، ابن المُنذر ، ابن ابى  حاتِم ، طَبَرى  ، طَبَرانى  ، ابن مَرْدَوَیْه ، ثَعلبى  ، ابو عبداللّه‏ الملاّ ، ابو الشیخ ، نسائى  ، واحدى  ،ابو نُعَیْم ، بَغَوى  ، بَزّار ، ابن المَغازلى  ، حَسْکانى  ، مُحِبّ الدین ،زَمَخشرى  ، ابن عساکر ، ابوالفَرَج ، حَمُّویى  ، نیشابورى  ، ابن طَلْحَه ،رازى  ، ابو السُعُود ، ابو حَیّان ، ابن ابى  الحدید ، بَیْضاوى  ، نُسْفى  ،هَیْثَمى  ، ابن الصّبّاغ ، گنجى  ، مُناوى  ، قَسْطَلانى  ، زَرَندى  ، خازن ،زُرْقانى  ، ابن حَجَر ، سَمْهودى  ، سُیوطى  ، صَفُورى  ، صَبّان ،شِبْلَنْجى  ، حَضْرَمى  ، نَبْهانى  .و گفتار امام شافعى  در این باره معروف است که گوید
یا أهلَ بیتِ رسول اللّه‏ِ حُبُّکُمُ
فرضٌ من اللّه‏ِ فی القرآن أَنْزَلَهُ
کفاکم من عظیم القدر أنّکم
من لم یُصلِّ علیکم لا صلاةَ لهُ
اى  خاندان رسول‏اللّه‏، دوستى  شما در قرآن از جانب خدا، واجب شده است.در عظمت قدر و جلالت منزلت شما ، این بس که : هرکس بر شما درودنفرستد نمازش پذیرفته نیست .این دو بیت را ابن حجر در (الصواعق ص۸۷)[۹] زُرْقانى  در(شرح المواهب ۷/۷) ، حمزاوى  مالکى  در (مشارق الانوار ص۸۸ )[۱۰] ، شَبْراوى  در (الاتحاف ص۲۹)[۱۱] ، الصَبّان در (الإسعاف ص۱۱۹) آورده‏ اند .و عِجْلونى [۱۲] در (کشف الخفا ۱/۱۹) گوید : در این باره من شعرى  به این مضمون افزوده‏ ام :همانا دودمان پیغمبر از آنجا به شریف‏ترین افتخارات نائل آمده‏ا ند که منسوب به پیغمبر پاک و خوش‏نامند .دوستى  آنان بر هر مؤمنى  به اشاره خدا در قرآن واجب شده است .و هرکس جز آنان ادعاى  انتساب به پیغمبر کند ملعونى  است که زشت‏ترین
گناهان را مرتکب شده .از میان دودمان پیغمبر ، نسل شریف زهرا به تاج‏ هایى  از سُنْدُس خضر(دیبا و ابریشم سبز) اختصاص یافته ‏اند .و آنان را از اشتباه در خصائصشان ، چهره‏ هاى  درخشنده ‏تر از ماه وخورشیدشان بى ‏نیاز مى ‏کند .بنا برعقیده سیوطى  مانعى  نیست که دیگران هم لباس سبز بر تن بپوشند.ولى  به تحقیق پیوسته ـ از غیر سیوطى  ـ حرمتِ آن لباس بر دیگران ، این مسئله با تتبّع دانسته خواهد شد[۱۳] .امّا درباره اینکه ازدواج على  با فاطمه  علیهماالسلام از حوادث دوران مدینه است ـ و ما با آن مرد موافق باشیم که [ این ] آیه در مکّه نازل شده  ـ گوییم :هیچ‏گونه ملازم ه‏اى  بین تطبیق آیه با آنان و اولادشان و تقدُّمازدواج بر نزول آیه ، وجود ندارد (چنان‏که منافاتى  بین نزول آیه درباره آنان و تأخّر وجود فرزندانشان ـ فرضاً مشاهده نمى ‏گردد)زیرا جاى  تردید نیست که هر دو بزرگوار ، على  و فاطمه  علیهماالسلام از نزدیکان پیغمبر ـ به نسبت عمو زادگى  و فرزندى  ـ بوده‏ اند وفرزندانشان در تقدیر علم ازلى  الهى  از آنها آفریده شده ؛ چنان که در علم الهى  پیوند ازدواجشان منعقد بوده است .و براى  تحقّق حکمى  به عنوان ملاکى  عام که شامل حاضران وآیندگان گردد ، وجود موضوع فعلى  ، لازم نیست ، بلکه هرگاه موضوع [ وجود ] پیدا کرد ـ هرجا و هروقت باشد ـ حکم مزبورخود به خود بدان کشیده مى ‏شود .گذشته از این ، ممکن است آیه در «حَجّة الوَداع» در مکّه نازل شده باشد وقتى  که على  با فاطمه ازدواج کرده و حسن و حسین زاده شده بودند ؛ و هیچ‏گونه تلازمى  بین نزول مکّى  و قبل ازهجرت بودنِ نازل شدن ، وجود ندارد .« وَیَرَى  الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ »[۱۴] .

۱۷ . [ ساختگى  دانستنِ حدیث مؤاخات ]

گوید : و امّا حدیث مؤاخات (که على  برادر رسول خدا است)باطل و ساختگى  است ؛ زیرا پیغمبر نه با کسى  پیمان برادرى  افکندونه مهاجران را با هم و نه انصار را با هم برادر ساخت ، ولى  او تنهابین مهاجر و انصار پیمان برادرى  براقرار کرد ؛ چنان که سعد بن ربیع و عبدالرحمن بن عوف را برادر ساخت ، و بین سلمان فارسى و ابى  درداء ـ بر طبق آنچه در روایت صحیح است ـ پیمان برادرى افکند (منهاج السنّه ۲/۱۱۹) .پاسخ :قضاوت این مرد به بطلان حدیث مؤاخاة ـ که بین مسلمانان ازروز نخست قطعیّت داشته ـ نشانه جهل مرکّب او در امر حدیث وسیرت است ؛ و اگر این نباشد ، دشمنى  شدید او را نسبت به امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام مى ‏رساند که چون کارى  از دستش برنمى ‏آید ، به انکار فضائل او پرداخته است .او گویا بر خود حتم کرده است که هر فضیلتى  را انکار کند ،هرچند به مجرّد ادّعا باشد ، آن را نادیده انگارد . ما در (صفحه ۲۰۰ـ ۲۱۸ همین جلد) قصّه برادرى  را که بین افراد صحابه یک بار قبل از هجرت ، و بین مهاجر و انصار ـ بار دیگر ـ بعد از هجرت ،صورت گرفته بیان کردیم و در هر دو نوبت او  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  تنها باامیرالمؤمنین  علیه ‏السلام پیمان برادرى  افکند .این مرد را تنها این بس که در (فتح البارى  ۷/۲۱۷)[۱۵] حافظ ابن حجر عَسْقَلانى  بعد از بیان این امر که مؤاخات در دو نوبت انجام شد و پس از آوردن پاره‏اى  از احادیث آن ، گوید :ابن تیمیّه در کتاب ردّ بر ابن المطهّر رافضى [۱۶] ، عقد برادرى بین مهاجرین ـ و مخصوصاً برادرى  پیغمبر با على  ـ را منکر شده مى ‏گوید :از آنجا که برادرى  براى  ارفاق به هم دیگر و تألیف قلوب با یک‏دیگر تشریع شده ، معنى  ندارد پیغمبر بااحدى  پیمان برادرى  بسته باشد ، و نیز برادرى  مهاجر را با مهاجر چه سود است !و این ، اجتهاد به قیاس در مقابل نص است و نشان نادانى  ازحکمت برادرى  در اسلام ؛ زیرا مهاجران با هم در مال و عشیره ونیرو یکسان نبودند . پیغمبر بین برتر و فروتر برادرى  افکند تابرتران به فروتران ارفاق کنند و از نیروى  برتر فروتر کمک گیرد ؛ وبه همین موضوع در برادرى ‏اش با على  مى ‏نگریست ؛ زیرا پیغمبربود که از دوران کودکى  ـ پیش از بعثتش ـ امور على  را به عهده گرفت و تا بعد از آن کشش پیدا کرد .همچنین برادرى  حمزه با زید بن حارثه به خاطر این بود که آزادشده آنان بود ؛ و این هر دو برادرى  ، مورد قطعى  است و هر دو هم از مهاجران ‏اند ؛ و در عمرة القضا ـ به همین زودى  ـ به قول زید بن حارثه اشاره مى ‏کنیم که گفت : دختر حمزه ، دختر برادرِ من است .و حاکم[۱۷] و ابن عبدالبَرّ[۱۸] به سند حسن از ابى  الشَعْثاء از ابن عبّاس روایت کرده ‏اند که پیغمبر صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  بین زُبَیر و ابن مسعود ـ که هردو [ از ] مهاجران ‏اند ـ برادرى  افکند .(من مى ‏گویم) این حدیث را ضیاء در « المختارة من المعجم الکبیرطبرانى »[۱۹] نقل کرده و ابن تیمیّه تصریح کرده است که احایث المختاره از احادیث مستدرک ، صحیح‏تر و قوى ‏تر است و داستان مؤاخات نخستین … (آن‏گاه حدیث صحیحش را از طریق حاکم چنان که آوردیم بیان کرده است) .و علاّمه زُرْقانى  (در شرح المواهب ۱/۳۷۳) پاره‏اى  از احادیث ـ  و کلمات وارد در هر دو نوبت برادرى  ـ را ذکر کرده و گوید :احادیث زیادى  در برادرى  پیغمبر با على  آمده ، آن گاه به پندار ابن تیمیّه اشاره کرده و با کلام ابن حجر نامْبرده ، آن را مردود ساخته است .از آنچه خدایتان فرو فرستاده پیروى  کنید و جز او صاحب اختیارانى  براى  خود مجویید [۲۰] .

۱۸ . [ دروغ انگاشتن حدیث عصمت ]

[ مى  ]گوید : حدیثى  را که او (علاّمه حلّى ) از پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  نقل کرده :«إنّ فاطمةَ أحصنتْ فَرْجَها فَحَرَّمَها اللّه‏ُ وذرّیّتَها على  النّار» (همانافاطمه ، دامن عصمت خود را حفظ کرد ، خداى  هم او و فرزندانش را بر آتش حرام ساخت) به اتفاق حدیث شناسان دروغ است ودروغش براى  غیر حدیث شناسان نیز آشکار مى ‏گردد .زیرا اینکه فاطمه دامن خود را حفظ کرد … قطعاً باطل است ؛زیرا ساره هم دامن خود را حفظ کرد و خداوند تمام ذرّیّه ‏اش را برآتش حرام نکرد و نیز صَفیّه ـ عمّه پیغمبر خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  ـ جزو آنهاست که دامن خود را حفظ کرد و در ذرّیّه او نیکوکار و ستم‏گر هر دو باهم وجود دارند و خلاصه ، آنها که دامن خود را حفظ کرده‏ اند ،کسى  جز خداوند آمارشان را نمى ‏داند ؛ فرزندانشان برخى  نیکوکارو برخى  فاجرند ، پاره‏اى  مؤمن و پاره‏اى  کافر ؛ و نیز تنها فضیلت وامتیاز فاطمه به حفظ دامن نیست ! فاطمه ، در این امر ، با اکثر زنان مؤمن شریک است (منهاج السنّه ۲/۱۲۶) .پاسخ :شگفتى  از این مرد است که پندارد اجماع و اتفاق هرکس به دست او بسته است ! هرگاه تأویل آیه ، حدیث ، مسئله یا عقیده‏اى را نپسندید در هر کدام از اینها ، به گروه دانشمندان بگوید : اتفاق کنید ! آن‏گاه زنده و مرده او را اجابت کنند و او استدلال به اتفاق علما کند !سوگند به جان حقیقت که ، هرگاه انسان از دروغ و گفتار بیهوده ممنوع نبود ، بیش از آنچه این مرد دروغ و یاوه مى ‏گوید مقدورش نمى ‏بود .من نمى ‏دانم چگونه ممکن است این حدیث ، بطلان و دروغش اتفاقى  باشد با وجود اینکه ‏گروهى  از حُفّاظ آن را نقل‏کرده و بسیارى  از آنها که حدیث ‏شناس‏اند ، اعتراف به صحّتش کرده‏ اند .کاش او اشاره مى ‏کرد چه کسى  از حدیث شناسان ـ هرچند گم‏نام باشد ـ حکم به کذب حدیث کرده است ؟! کاش ما را به تألیفاتشان و کلماتشان رهبرى  مى ‏کرد ! ولى  او احدى  را براى  این منظور پیدانکرده ؛ لذا اتفاق علما را در خیالش ترتیب داده است .حدیث را اینان نقل کرده‏ اند :حاکم[۲۱] ، خطیب بغدادى [۲۲] ، بَزّار [۲۳] ، ابن یَعْلى [۲۴] ، عُقَیْلى [۲۵] ،طَبَرانى [۲۶] ، ابن شاهین[۲۷] ، ابو نُعَیْم[۲۸] ، مُحبّ طبرى [۲۹] ، ابن حَجَر [۳۰] ، سُیُوطى [۳۱] ، مُتَّقى  هندى [۳۲] ، هَیْثَمى [۳۳] ، زُرْقانى [۳۴] ،صَبّان[۳۵] ، بَدَخْشى [۳۶] .وقتى  صحّت حدیث قطعى  شد ، دیگر چه ارزشى  براى ایرادْ تراشى  با اوهام و تشکیکات بى ‏اساس و استحسانات واهى  واستبعادهاى  خیالى  وجود دارد ؟! چنان که عادت این مرد نسبت به آن عدّه از فضائل اهل البیت  علیهم ‏السلام که طبعش نمى ‏پذیرد ، همین است.آیا چه ملازمه‏ اى  باید بین حفظ دامن عصمت وحرام شدن آتشبر ذرّیّه وجود داشته باشد تا ملازمه را ، بر اثر نقض به ساره و صَفیَّه و زنان مؤمنه ،مردود بدانیم ؟!این خود فضیلتى است مخصوص  سیّده نساءْ ، فاطمه  علیهاالسلام ، مانندفضائل مخصوصه دیگرش ، که زنان با فضیلت ـ از اَمثال ساره تامریم و حوّاء و دیگران ـ از آن محروم‏اند . این عیب نیست اگر ذرّیّه فاطمه را فضیلتى  باشد که دیگران نداشته باشند ! و چه بسیارنظائرى براى  آن مى ‏توان پیدا کرد .علاّمه زُرْقانى  مالکى  در (شرح المواهب ۳/۲۰۳) در نفى  این ملازمه گوید :حدیث را ابو یَعْلى  و طبرانى  و حاکم نقل کرده و صحّتش را به روایت ابن مسعود پذیرفته و شواهدى  بر صدق آن دارد ؛ و اینکه تحریم آتش مترتّب بر حفظ فرج شده است ، از باب اظهار امتیازمقام اوست . در این وصف و در ضمن ، اشاره‏اى  به مریم بنت عمران شده و از حفظ عصمت دامن هم ستایش به عمل آمده است وگرنه ذرّیّه فاطمه به نصّ روایات دیگر نیز ، بر آتش حرام ‏اند[۳۷] .و مؤیّد این حدیث ، احادیث دیگرى  است ؛ مانند حدیث ابن مسعود :به این دلیل او را فاطمه نامیدند که خداوند ، او و ذرّیّه ‏اش راـ  روز قیامت ـ از آتش بریده است[۳۸] .و سخن پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  که به فاطمه فرمود : خداوند نه تو را و نه احدى  از فرزندانت را عذاب نخواهد کرد[۳۹] .
و سخن او  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  به على  [ که فرمود ] : همانا خداوند ، تو را وفرزندانت را آمرزید[۴۰] .و گفتار دیگر او صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  که فرمود : پروردگارم مرا در امر اهل بیتم وعده داده است که هر کدام به توحید ایمان داشته و رسالتم رابپذیرند ، عذابش نخواهد کرد[۴۱] .
[۱] .  سوره شورى  ۴۲ آیه ۲۳ ؛ بگو از شما مزدى  بر رسالتم جز دوستى  اقربایم نمى ‏جویم .
[۲] .  سوره شورى  ۴۲ آیه ۲۴ ـ ۲۷ .
[۳] .  سوره شورى  ۴۲ آیه ۳۹ ـ ۴۱ .
[۴] .  تفسیر خازن ۴/۴۹ [ ۴/۹۰ ] ، الاتقان ۱/۲۷ [ ۱/۴۴ ] .
[۵] .  الجامع لأحکام القرآن ۱۶/۳ .
[۶] .  غرائب القرآن ۲۵/۳۵ .
[۷] .  تفسیر خازن ۴/۴۹ [ ۴/۹۰ ] .
[۸] .  فتح القدیر ۴ : ۵۲۴ .
[۹] .  الصواعق المحرقه : ۱۴۸ .
[۱۰] .  مشارق الأنوار ۱/۱۸۸ .
[۱۱] .  الإتحاف بحُبّ الأشراف : ۸۳ ، باب ۴ .
[۱۲] .  شیخ اسماعیل بن محمّد عِجْلونى  جراحى  متوفاى  ۱۱۶۲ ، ترجمه او را در سلک الدرر مرادى  [ ۱/۲۵۹ ـ ۲۷۲ ] ملاحظه کنید .
[۱۳] .  بنگرید به متن عربى ‏اشعار، درالغدیر ۳/۱۷۳ در چاپ تحقیق شده ۱۴۱۶ه ، ۳/۲۴۶٫
[۱۴] .  سوره سبأ : ۶ ؛ این تنها دانایان‏اند که آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق مى ‏پندارند .
[۱۵] .  فتح البارى  ۷/۲۷۱ .
[۱۶] .  مقصود همین کتاب منهاج السنّه است که اینک در اطراف آن سخن داریم .
[۱۷] .  المستدرک على  الصحیحین ۳/۳۵۵ ، حدیث ۵۳۷۲ .
[۱۸] .  الإستیعاب قسم دوم ۵۱۱ ، رقم ۸۰۸ .
[۱۹] .  المعجم الکبیر ۱۲/۱۳۹ ، حدیث ۱۲۸۱۶ .
[۲۰] .  اقتباس از آیه ۳ سوره اعراف .
[۲۱] .  المستدرک حاکم ۳/۱۵۲ .
[۲۲] .  تاریخ بغداد ۳/۵۴ .
[۲۳] .  مسند بَزّار ۵/۲۲۳ ، حدیث ۱۸۲۹ .
[۲۴] .  مسند ابو یعلى  (به نقل از مطالب العالیه ۴/۷۰ ، حدیث ۳۹۸۷) .
[۲۵] .
[۲۶] .  المعجم الکبیر ۲۲/۴۰۶ ، حدیث ۱۰۱۸ .
[۲۷] .  فضائل فاطمه  علیهاالسلام ، حدیث ۱۰ ـ ۱۲ .
[۲۸] .  حلیة الأولیاء ۴/۱۸۸ .
[۲۹] .
[۳۰] .  المطالب العالیه نسخه مسنده ق۱۵۵ .
[۳۱] .  الثغور الباسمه : ۴۶ ؛ احیاء المیت ، ح۳۸ .
[۳۲] .  کنز العمّال ، حدیث ۳۴۲۲۰ .
[۳۳] .
[۳۴] .  شرح المواهب اللدنیّه ۳/۲۰۳ .
[۳۵] .  إسعاف الراغبین : ۱۲۰ .
[۳۶] .
[۳۷] .  بقیّه کلام زرقانى  را در ردّ کتاب «الصّراع بین الاسلام والوثنیّه» نقل خواهیم کرد .
[۳۸] .  تاریخ ابن عساکر [ ۱۷/۷۷۰ ؛ مختصر تاریخ دمشق ۲۶/۲۸۶ ] ، صواعق ص۹۶
[ ۱۶۰ ] ، المواهب اللّدنیّه [ ۲/۶۴ ] به نقل شرحش از زرقانى  ۳/۲۰۳ .
[۳۹] .  طبرانى  [ در المعجم الکبیر ۱۱/۲۱۰ ، حدیث ۱۱۶۸۵ ] به سندى  ـ که رجالش همه مورد وثوق‏ اند ـ نقل کرده ، و ابن حجر در صواعقش ص۹۶ ، ۱۴۰ [ ۱۶۰ ، ۲۳۵ ] صحّت آن را تأیید کرده است .
[۴۰] .  این حدیث را طبرانى  به سندى  که رجالش همه مورد وثوق‏ اند و ابن حجر با تأیید صحّتش (در صواعق : ۹۶ و۱۴۰ [ ۱۶۱ ، ۲۳۲ ، ۲۳۵ ] نقل کرده ‏اند .
[۴۱] .  این حدیث را حاکم در مستدرک ۳/۱۵۰ [ ۳/۱۶۳ ، حدیث ۴۷۱۸ ] ، و گروهى دیگر ؛ مانند حافظ سیوطى  [ الجامع الصغیر ۲/۷۱۶ ، حدیث ۹۶۲۳ ؛ کنز العُمّال
۱۲/۹۶ حدیث ۳۴۱۵۶ ] نقل کرده‏ اند .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ 8 = پانزده

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>