پاسخ نامه سوم بخش دوم-آیین حق

پاسخ نامه سوم بخش دوم-آیین حق

 

میان تصویب و بدا-آیین حق

گفته‏ اید : تصویب ، همان بداء باطلى   است که با علم خداى   بزرگ تنافى   دارد …
سپس از حقیقتِ «بداء» (که شیعه بدان معتقد است) پرسیده ‏اید …پاسخ ما چنین است : ۱ . اگر «بداء» بدان معنا باشد که خداى   متعال ، به سببِ کشفِ خطا در رأى   اوّل خود ، نظرش را تغییر مى  ‏دهد ، این مطلب ، سخن باطلى   است و بر خداى  متعال ـ که به هر چیزى   داناست ـ محال مى  ‏باشد و آیاتِ قرآن و ادلّه عقلى   در بطلانِ آن صراحت دارند .اَحَدى   از شیعه اهل بیت  علیهم‏ السلام به این امر ـ که بطلانِ آن بدیهى   است ـ اعتقاد ندارد ،بلکه آنان مى  ‏کوشند اَمثال این یاوه‏ ها و گمراهى  ‏ها را از ذهن‏ هاى   مردم ، بزدایند …

۲ . بدائى   که ما بدان معتقدیم ، این است که : اخبارى   از سوى   خدا و پیامبرش
درباره اَجَل‏ها ، رزق‏ها ، خَلق ، تندرستى   ، بیمارى   ، … براساسِ آنچه حکمت اقتضا
مى  ‏کند و به سنّت‏هاى   الهى   و جریان طبیعى   امور ، ارتباط دارد ، مى  ‏رسد …
مانند : خبر از عُمر فلانِ شخص (بر اساسِ ترکیبِ جسمى   و طبیعت وجودى  ‏اش ومحیطى   که در آن به سر مى  ‏برد و هوایى   که تنفس مى  ‏کند و …) که ۱۰۰ سال است …فرض مى  ‏کنیم این میزان از عُمر براى   او ، در «لوح محو و اثبات» نوشته شده وفرشتگان بر آن آگاه‏اند … و خداى   متعال پیامبرش را به آن خبر داده است و … لیکن خدا آن را در «لوح محفوظ» (لوح امضا و اجرا) ثبت نمى  ‏کند یا به پیامبرش خبرنمى  ‏دهد یا او را مى  ‏آگاهاند و فرمان مى  ‏دهد که آشکار نسازد که او نیز مى  ‏داند که این شخص به زودى   به ستم یا کیفر یا شهادت در میدان جهاد … کشته مى  ‏شود یا زهرمى  ‏آشامد یا از محیط سالم به مکان آلوده به «وباء» مى  ‏رود یا از ارتفاعى   مى  ‏افتد یا درسفر ، دچار حادثه مى  ‏شود یا زلزله‏اى   رخ مى  ‏دهد یا …هنگامى   که چنین ماجرایى   شکل گرفت و شخص مذکور در ۲۰ سالگى   به یکى   ازاین سبب‏ها به قتل رسید و مردم یا ملائکه یا پیامبر آن را دیدند ، خواهند گفت : این «بداء» است …و چنین است زمانى   که خدا به مقدار عُمر فلان شخص خبر دهد و سخنى   نگویداز اینکه او مى  ‏داند این شخص ، رابطه ‏اش را با خویشاوندش مى  ‏بُرد و ۳۰ سال پیش ازآن تاریخ مى  ‏میرد یا صله رحم مى  ‏کند و ۳۰ سال بر عمرش افزوده مى  ‏شود … [ نیز ممکن است خدا پیامبرش را بر آنچه در «لوح محفوظ» ثبت است باخبرسازد … اما به او فرمان دهد که مردم را به آنچه در «لوح محو و اثبات» هست خبر دهد ،همان لوحى که مقتَضیات سنّت‏هاى   الهى   در آن نوشته شده است بدون در نظر گرفتن موانعى که عارض مى  ‏شود یا از بین مى  ‏رود یا شرایطى   که پدید نمى  ‏آید یا تغییراتى   که در اثر پیدایش مقتضیات جدید (که پیامدِ عوامل دیگرى   هستند که اراده‏هاى   دیگرى   آنها را رقم مى  ‏زند) روى   مى  ‏دهد ] .۳ . اگر عُمرى   که کم و زیاد مى  ‏شود ، همان عُمرى   نباشد که سُنَن الهى  اقتضا دارد ،حکم به زیادتِ عُمر یا کاهشِ آن معنا نداشت . وجود حدّى   مُعیّن از عمر [ یا هرچیزى   ] است که درآن زیاده و نقیصه ، معناى   درست مى  ‏یابد .۴ . روشن گشت که «بداء» همان ظهور شى  ‏ء بعد از خفاى   آن است یا تجسّمِ آن برصفحه واقع پس از نهفتگى   …اگر «بداء» به غیر خدا نسبت داده شود ، مقصود ظهور بعد از خفاء است ؛ مانند این سخن خداى   متعال که فرمود :« وَبَدَا لَهُمْ سَیِّئاتُ مَا کَسَبُوا » ؛۱ کارهاى   زشتى   را که کردند برایشان آشکار شد و اگر «بداء» به خداى   متعال نسبت داده شود ، منظور شکل‏ گیرى   و تحقّق آن برصفحه وجود مى  ‏باشد به جهت امرى   که خدا از اَزل مى  ‏داند که شخص در زمان خودش (بعد از تحقّق مقتضیات و شرایط و از بین رفتن موانع) شایستگى   آن را دارد .و این ، مانند شکل‏ گیرى   است که بر صفحه واقع ـ مطابق با علم خدا ـ در مورد«قبله» روى   داد ، فرمود :« وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مِن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ » ؛ ۲و قبله‏اى   را که بر آن بودى   (بیت المقدس) قرار ندادیم مگر براى   اینکه معلوم داریم چه کسى   از پیامبر پیروى   مى  ‏کند و چه کسى   واپس مى  ‏گراید. و فرمود :« وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى   نَعْلَمَ الْمُـجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَا أَخْبَارَکُمْ » ؛۳ شما را بیازماییم تا بدانیم کدامتان مجاهد و بُردبارید ، و خبرهاتان را وارسى  کنیم .آیات دیگرى   [ نیز ] وجود دارند که در این زمینه قرار مى  ‏گیرند …در مورد روزى  ‏ها (و دیگر چیزها) همین سخن جارى   است ؛ چیزهایى   که اندازه آن در «لوح محو و اثبات» نوشته مى  ‏شود ، سپس موانعى   پدید مى  ‏آید که گویاى   آن نیست یا شرایط [ لازم ] از بین مى  ‏رود و آنچه را سنّت الهى   اقتضا داشت محومى  ‏گردد ؛ و آنچه بر صفحه وجود ـ بالفعل ـ تحقّق مى  ‏یابد ، مستند به مقتضیاتى است که فراهم آمده یا شرایط و موانعى   که از میان رفته‏ اند …[ از موارد «بداء» در قرآن ، قصّه یونس و قوم اوست ، و داستانِ ذبح اسماعیل (سپس فدیه آن به ذبح عظیم) و بسا قصّه نوح و فرزندش نیز از این قبیل باشد ] .۵ . اگر امر چنین نبود ، لوح محو و اثبات و «لوح محفوظ» (که همان «اُمّ الکتاب»است) وجود نداشت . لوح محفوظ (یا کتابِ مادر و اصلى  ) همان گنجینه نهانِ علم الهى   است که خداى   متعال آن را ویژه خود ساخت [ فرشتگان را بر آن نمى  ‏آگاهاند وگاه بعضى   از پیامبران و اولیائش را باخبر مى  ‏سازد ] .از رهگذر مطابقت آنچه در «لوح محو و اثبات» است با آنچه در «لوح محفوظ»ثبت است ، معناى   «بداء» تبلور مى  ‏یابد .۶ . پیداست که سنن الهى   ، مجموعه‏اى   منظم از قوانینى   است که در دائره «قانونِ علیّت» سامان مى  ‏یابند ؛ اراده خداى   متعال بر این است که حرکتِ عالم هستى وحیات ، پیرو «قانون علیّت» باشد .. .اختیارِ انسان ، از جمله این سنّت‏ها و اسباب و عوامل است .وقتى   که خداى   متعال از میان عناصرى   که در هستى   انسان نقش دارند ، نظامى راپدید مى  ‏آورد که در میزان عُمرها تأثیرگذار است ، نیز مى  ‏تواند خود عمرها را تابع شرایطى   سازد که گاه در محیط (و هوا و غذا وحالاتِ روانى   مختلف و …) فراهم است و گاه فراهم نمى  ‏باشد .چنان که گاه موانع و بازدارنده‏هایى قرار مى  ‏دهد و این اراده خود انسان است که موجباتِ قتل خویش را برگزیند یا نگزیند ؛ و گاه موانع ، خواسته‏ هاى دیگران‏ اند و اسباب قتل او را فراهم مى  ‏سازند یا هم فراهم نمى  ‏سازند .افزون بر این ، اراده خداى   متعال ـ همچنان ـ به عنوان علّتِ تامّه باقى   مى  ‏ماند و برهمه علل واسباب و مسبّبات ، غالب است و ذاتِ بارى تعالى ، گاه اسباب و علل را(براساسِ مسیرى   که براى   احوال حیات و دگرگونى  ‏هاى   آن و شرایط و موانعى که پدید مى  ‏آید ، ترسیم کرده است) از بین مى  ‏برد مگر هنگامى که اِعمالِ آنها با مقامِ الوهیّت تنافى یابد .  از موارد این تنافى جایى   است که اِعمال اراده خدا ، مصداق ظلم قرار گیرد یا باوَعْدِ الهى   در تناقض افتد یا …خداى   متعال مى  ‏فرماید :« وَلاَ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَ حَداً » ؛۴و پروردگارت ، به هیچ کس ستم نمى  ‏کند .و فرمود :« لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ » ؛ ۵خدا در «میعاد» [ وعده‏اى   که در لوح محفوظ ثبت است ] تَخَلُّف نورزد .۷ . با این بیان ، و بر اساسِ قانون «بَداء» (به بیانى   که گذشت) آشکارا بطلانِ این سخن روشن مى  ‏شود که گویند : «خداى متعال ، محکومِ قَدَر [ و مقدّرات ] خویش است» و «پس از آنکه همه چیز تا روز قیامت نوشته شد ، قلم [ سرنوشت ] خشک شد[ و هر نوع تغییر و تبدیل از میان رفت و قلم از کار افتاد ]» و «خداى   متعال ـ پناه مى  ‏بریم به ذات او از این سخن ـ دست بسته است» .چنان که خداى   متعال نقل مى  ‏کند :« وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ » ؛۶ یهود گفتند : دست خدا بسته است ! دستِ خودشان بسته باد و نفرین بر آنان به سبب این سخنِ توهین آمیزشان ؛ دستِ خدا باز است و هرگونه که خواهدانفاق مى  ‏کند .هنگامى   که عدم اعتقاد به «بداء» بدین معنا باشد که خدا از کار عالَم هستى  فارغ گشت ، دستِ خدا بسته است و نمى  ‏تواند در آنچه نوشته و ثبت شده ، تصرّف کند …گمان نمى  ‏کنم هیچ کس جرأت کند این حرف‏ها را بر زبان آورد ؛ چراکه خداى   متعال ـبه صراحت ـ یهود را بر چنین گفتارى   مى  ‏نکوهد و چنین نگرشى   ، پیامدهاى منفى خطرناکى   دارد ، که اندکى   بعد به آنها اشاره مى  ‏کنیم .فواید اعتقاد به «بداء»اعتقاد به «بداء» روح امید و آرزو را در انسان زنده مى  ‏سازد و مى  ‏پروراند و او راوامى  ‏دارد که خط‏ مشى  ‏هایى   را [ در زندگى   براى خود ] ترسیم کند و برنامه‏ ها بریزد وبراى   رهایى از موانع و عوامل بازدارنده و تغییرِ معادلات [ و وضع نابسامان موجود ]بکوشد .علاّمه مجلسى    رحمه‏ الله سه فایده براى   «بَداء» برمى  ‏شمارد :الف) اینکه خداى   سبحان ، براى   کاتبانِ لوح [ محو و اثبات ] و براى   فرشتگان که بر امور آگاه ‏اند ، لُطف خویش را به بندگانش بنمایاند و آنان را  در دنیا به شایستگى ‏هاشان برساند و در نتیجه معرفتشان به خدا افزون گردد .ب) اینکه بندگان (از طریقِ اِخبار پیامبران و حجّت‏هاى   الهى  ) بدانند که هر عمل خوب یا بدشان [ در زندگى   آنها ] اثرگذار است و همین آگاهى   از آثارِ اعمال ، آنان را به نیکى  ‏ها برانگیزاند و از بدى  ‏ها باز دارد …ج) هرگاه انبیا و اوصیا  علیهم‏ السلام از «لوح محو و اثبات» خبر دهند و سپس خلافِ آن رابر زبان آورند ، بر مردم است که سخن آنان را گردن نهند و در این اذعان ، تکلیف برمردم شدّت مى  ‏یابد و پاداش آنها فزونى مى  ‏یابد ؛ چراکه بى ‏هیچ تردیدى، این تسلیم آنها ، بى  ‏اجر و مزد نمى  ‏ماند …۷ پیامدهاى   منفى   عدم اعتقاد به «بداء»اینکه انسان را به تنبلى   و نوکرمآبى   مى  ‏کشاند و روح زندگى   و نشاط و توانمندى  را از او مى  ‏گیرد تا آنجا که وى   ، عنصرى   فعّال و کارآمد در [ پهنه ] حیات ، به شمارنمى  ‏آید .نفى   «بداء» انسان را سوى   ناامیدى   کُشنده و ناکامى   و شکست روحى   … [ ونا امیدى   از رحمتِ خدا ] مى  ‏کشاند .قائل نشدن به «بداء» بدان معناست که خداى سبحان از تصرّف در عالم هستى  عاجز است و بر انجام هر کارى   توانایى   ندارد .وقتى   انسان اعتقاد یابد که پروردگارش وامانده از تصرّف است ، چرا با او ارتباط برقرار کند ؟ چرا حوایج خود را از او بخواهد یا براى   رفع گرفتارى   سویش توسّل جوید یا شفاى   مریض و زیادت روزى   (و دیگر چیزها را) از او بخواهد ؟! چنین انسانى   احساس مى  ‏کند که از خدا بى  ‏نیاز است … و ارتباط با خدا توجیهِ درست ندارد …بدین ترتیب ، شخص الزامى   نمى  ‏بیند در اینکه رضاى   خدا را بطلبد و به حدودشرعى   و ایمانى   پایبند باشد … [ زیرا اَوامر و نواهى   ـ پس از آنکه اثرشان را از دست دادند ـ از معناى   خود تهى   مى  ‏شوند ] .در صورتِ عدمِ اعتقاد به «بداء» ایمان به غیب ، مضمون و معناى   خود را از دست مى  ‏دهد … چراکه غیبِ زنده و کارآمد و مؤثّر ، جاى   خود را به غیب پُرقساوت وزورگویى   مى  ‏دهد که جمود و خمودگى   را در حیاتِ انسانى   برمى  ‏انگیزد .یعنى   اعتقاد به عدم «بداء» با اعتقاد به جبریّت الهى   براى   بشر ، مساوى   است و این اعتقاد ، پیامدهاى   منفى   مذکور را به دنبال دارد .و امّا شیعیان که به «بداء» جاهل‏اند ، به مقتضاى   فطرتشان عمل مى  ‏کنند . این فطرت ، آنان را به پیمودنِ راه کسانى   مى  ‏راند که به این حقیقتِ فطرى   استوار ، ایمان دارند .عدم اعتقاد به «بداء» به سبب جهل یا بى  ‏توجّهى   ـ از نظر عقیدتى   ـ اشکالى   ندارد ،لیکن موجب حرمان انسان از فواید و عوایدى   مى  ‏شود که خدا براى   کسانى   که به آن التفات کنند و به تفصیل بدان اعتقاد یابند ، فراهم کرده است .بدین ترتیب ، روشن شد که منکران «بداء» (با این نگرش که «بداء» در درون خویش ، جهل خدا را نهفته دارد و اینکه خداى   متعال چیزى   را نداند و سپس به آن پى   ببرد…) حقیقت «بداء» را ـ آن گونه که ما تبیین کردیم ـ درنیافتند .آنچه در «لوح محو و اثبات» نوشته مى  ‏شود ، سازگار با حکمت و چیزهایى   است که آفریدن و هستى   دادن و نظامِ علیّت ، اقتضا مى  ‏کند با چشم‏ پوشى   از موانعى   که پدیدمى  ‏آید یا مقتضیات جدیدى   که رخ مى  ‏دهد و گاه بعضى   از آنها از رهگذر فعل اختیارى   انسان شکل مى  ‏گیرد ؛ فعلى   که در قالبِ صدقه دادن یا دعا کردن یا شفاعت خواستن یا … نمود مى  ‏یابد .
۱٫  سوره زمر ۳۹ آیه ۴۸ .

۲٫  سوره بقره ۲ آیه ۱۴۳ .

۳٫  سوره محمّد  صلى  ‏الله‏علیه‏و‏آله ۴۷ آیه ۳۱ .

۴ .  سوره کهف ۱۸ آیه ۴۹ .

۵ .  سوره آل عمران ۳ آیه ۹ ؛ سوره رعد (۱۳) آیه ۳۱ .

۶٫  سوره مائده ۵ آیه ۶۴ .

 ۷٫  بنگرید به ، سفینة البحار ، ماده «بداء» .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


7 + = شانزده

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>