کلمات حکیمانه امام هادى ع -سیره امام هادى ع

کلمات حکیمانه امام هادى ع -سیره امام هادى ع

حکمت اول : «روى  عن علیّ بن محمّد الهادی علیه السلام أنّه قال : لو لا یَبقى  بَعْدَغَیبهِ قائِمِکُمْ علیه السلام من العُلَماءِ الدّاعِینَ إلیه ، والدالّینَ علیه ، والذّابینَ عن دینه ،بحُجَجِ اللّه‏ ، والمُنقذِینَ لِضُعَفاء عباد اللّه‏ من شباک إبلیس ومَردته ، ومِنْ فِخاخ النواصب ،
لما بَقِیَ أحد إلاّ ارتدَّ عَن دینِ اللّه‏ ولکنّهُم الَّذِینَ یَمسکونَ أزِمَّةَ قلوبِ ضُعَفاء الشِّیعةِ کمایملکُ صاحبُ السفینَةِ سُکَّانَها أولئِکَ هُمُ الأفضلُونَ عِنْد اللّه‏ عزَّ وجلَّ»[۱] .یعنى  اگر باقى  نمى ‏ماند بعد از غیبت حضرت قائم علیه السلام از علماء ودانشمندان ، آنها که مردم را دعوت به خدا مى ‏کنند ، و به سوى  او راهنمایى  مى ‏نمایند واز دین او دفاع مى ‏کنند با حجّت‏ها و براهین خدائى  ، و نجات مى ‏دهند بندگان ضعیف او را از دام شیطان و لشکر او ، و از دام گروه نواصب ، هر آینه باقى  نمى ‏ماند کسى  مگراینکه از دین خدا برگشته بود ، لیکن علماء نگهدارى  و پاسدارى  مى ‏کنند از قلوب ضعفاء …. چنانکه ناخداى  کشتى  نگهدارى  مى ‏کند از آنها که در کشتى ‏اند .

اینها برترین افراد نزد خداوندند .حکمت دوم : قال علیه السلام : «إذا کان زمانٌ العدلُ فیه أغلَبُ من الجَوْرِ ، فحرام أن یظنّ بأحد سوءاً حتّى  یَعلَمَ ذلک مِنْهُ . وإذا کان زمانٌ الجور أغلب فیه من العدل فلیس لأحد أن یَظُنَّ بأحدٍ خَیراً ما لم یَعلَم ذلِکَ مِنهُ»[۲] .یعنى  هرگاه زمانى  شد که عدل غلبه بر جور و ستم کرد پس حرام است که گمان بدبه احدى  ببرى  مگر آنکه ستم را تو خود از او ببینى  . و هرگاه زمانى  ستم بر عدل و دادغلبه پیدا کرد، نباید به هیچکس گمان خوبى  داشت مگر آنکه در فردى  خوبى  را ببیند.حکمت سوم : قال علیه السلام : «أُذکر مَصْرَعَکَ بین یَدَی أهلِکَ ، ولا طَبیبٌ یَمنَعُکَ ،ولا حبیبٌ یَنفَعُک»[۳] .یعنى  یاد کن آن وقتى  که جلو اهل و عیالت به زمین افکنده شوى  ، پس طبیبى نیست که تو را علاج کند ، و نه دوستى  که به تو نفع رساند .حکمت چهارم : وقال علیه السلام : «من اتّقَى  اللّه‏َ یُتَّقى  ، ومن أطاعَ اللّه‏َ یُطاع ، ومن أطاعَ الخالِقَ لم یُبال بِسَخَطِ المَخلُوقینَ وَمَنْ أسقَطَ الخالِقَ فَلیَیقن أن یُحلَّ به سَخَطَ المخلوقین»[۴] .یعنى  هرکس تقواى  خدا پیشه کند خداوند او را نگهدارى  کند ، و آنکه مطیع وفرمان‏بردار خدا گردد ، فرمان او برده شود . و آنکه خدا را اطاعت کند از دشمنى مخلوق باک ندارد ، و هرکس خداوند به خشم آورد بداند که گرفتار خشم مردم قرارخواهد گرفت .حکمت پنجم : ابو هاشم جعفرى  که یکى  از اصحاب امام هادى  علیه السلام است مى ‏گوید : خدمت حضرت رفتم در حالى  که زندگى  خیلى  به من تنگ شده بود تا واردشدم بر آن حضرت امر به نشستن فرمود آنگاه بدون اینکه چیزى  گفته باشم فرمود :«یا أبا هاشِم أیُّ نِعمِ اللّه‏ عزَّ وجلَّ علیکَ حتّى  تُؤدّی شُکرَها ؟ فَوَجَمْتُ فَلَم أدرِ ما أقولُ له . فابتَدأ علیه السلام فقال : رَزَقَکَ الایمانَ فحرَّمَ بَدَنَکَ على  النّاس ، ورَزَقَکَ العافیتَه فأعانتک على  الطاعَةِ ، ورَزَقَکَ القُنُوعَ فَضانَکَ عن التبَذُّلِ»[۵] .یعنى  اى  ابو هاشم ، کدام یک از نعمت‏ هائى  که خداوند به تو داده مى ‏توانى  شکر آن را بجا آورى  ، به تو ایمان را روزى  فرمود تا بدان وسیله بدنت را بر آتش جهنّم حرام کند . دیگر سلامتى  به تو عنایت کرد تا تو را بر طاعت خویش کمک کند ، همچنین به تو قناعت داد تا تو را از بیهوده مصرف کردن نگهدارد .حکمت ششم : «أنَّ لِلَّهِ بِقاعاً یُحِبُّ أن یُدَعى  فیها ، فَیَستَجیبُ لِمَن دَعاهُ والخَیْرُفیها»[۶] .براى  خداوند بقعه ‏هائى  است که دوست دارد در آن‏جا خوانده شود ، پس اجابت مى ‏کند آنکه او را در آن‏جا بخواند و از آن به خیر مى ‏رسد .حکمت هفتم : وقال علیه السلام : «المقادیرُ تُریکَ ما لا یَخْطُرُ بِبالِک»[۷] .یعنى  : مقدرات و آنچه تقدیر شده بنمایاند چیزهائى  را که در دلت خطور نکرده است .حکمت هشتم : وقال علیه السلام : «الحکمة لا تَنجحُ فی الطِّباعِ الفاسِدَةِ»[۸] .حکمت تأثیر نمى ‏کند در طبع‏ه اى  فاسد .در این زمینه از ائمه و پیشوایان الهى  نکات جالب و آموزنده بسیارى  آمده است ولذا امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : «لا تُغلِّقُو الجَواهِرَ فی أعناقِ الخَنازیرِ»[۹] ، آویخته نکنید در گردن‏هاى  خوکان جواهر را که ناظر به آموختن حکمت به نا اهلان است .نقل شده از حضرت عیسى  علیه السلام پیغمبر که ضمن خطبه‏ اى  به بنى  اسرائیلیان
گفت : اى  بنى  اسرائیل حکمت را براى  جهّال حدیث نکنید که به حکمت ظلم کرده‏ اید ، و از اهلش دریغ ندارید که به آنان ستم کرده‏ اید[۱۰] .و از حکیمى  نقل شده است که گفت : «لِکُلِّ تُربَةٍ غَرْساً ، ولِکُلِّ بناءٍ أُسَّاً ، وما کُلُّ رأسٍ یَستحِقُّ التیجان ، ولا کُلُّ طبیعةٍ یَستحِقُّ إفادةِ البیان»[۱۱] ، هر زمینى  استعداد خاصّى  براى پرورش گیاه و درخت دارد ، و هر بنائى  بنیان خاصّى دارد ، هر سَرى  لایق تاج نیست ،و هر طبعى  شایسته القاء بیان و حکمت نیست .حکمت نهم : وقال علیه السلام : «الدنیا سُوقٌ اَلِجَ منها قومٌ وخَسِرَ آخَرُونَ»[۱۲] .دنیا به منزله بازارى  است که جمعى  از آن سود مى ‏برند ، و جمع دیگر زیان .

فضائل امام هادى  علیه السلام از دیدگاه اعلام

فضائل و کمالات معنوى  ، صفات و سجایاى  نفسانى  ، محامد و ملکات اخلاقى دهمین حجّت حق در بلندائى  از عظمت و اوج قرار گرفته که مرغ وهم و اندیشه انسان از پرواز به سوى  آن ناتوان است . جالب توجه اینکه تنها اقرار و اعتراف جمعى از شیعیان و پیروان این سلاله پاک رسول خدا صلّى  اللّه‏ علیه وآله نیست که در مقابل عظمت او خضوع نموده و سر تسلیم فرود آورده است بلکه مى ‏بینیم به گواهى  تاریخ حتى  کسانى  که به دشمنى  او برخاسته و به مبارزه علنى  اقدام کرده ‏اندنتوانسته ‏اند علوّمقام و پاکى  روح و همّت بلند و مجموعه فضائل او را کتمان کنند و به تلخى  این حقیقت اذعان کرده و بدان گواهى  داده‏ اند .همه مورّخان و سیره نویسان از عامّه و خاصّه این معنى  را پذیرفته ‏اند که هریک ازائمه علیهم السلام در عصر خودشان ممتازترین فرد زمانش در علم زهد ، پارسائى  ،صداقت و درستى  و در اوج فضائل انسانى  قرار داشتند . اگرچه هدف در این سطورجمع‏ آورى  همه گفتار پیرامون فضائل معنوى  و اخلاقى  امام هادى  علیه السلام نیست لیکن به عنوان نمونه به چند گفتار بسنده مى ‏شود .ابن شهرآشوب مى ‏نویسد : حضرت ابوالحسن الهادى  علیه السلام نیک سرشت‏ ترین و پاک‏ترین روش را در میان جامعه دارا بود او راستگوترین فرد جامعه محسوب مى ‏شد ، شخصیّتى  بود گشاده ‏رو و کامل‏ترین انسانِ جامعه از نظر اخلاقى  به شمار مى ‏رفت . به هنگام سکوت ، شکوه هیبت و وقار در چهره او نمایان بود ، و چون لب به سخن مى ‏گشود گزیده ونغز سخن مى ‏گفت بطورى که شعاع کلامش روح شنونده را تسخیر مى ‏کرد . او از دودمان رسالت و امامت ، و جایگاه استقرار خلافت ووصایت به شمار مى ‏رود ، حضرتش شاخه ‏اى  از درخت پاک نبوى  و میوه درخت دودمان علوى  است[۱۳] .شیخانى  مى ‏گوید : على ّ العسکرى  علیه السلام داراى  وقار و سکون و هیبت ، وعفّت و نزاهت بود ، نفس او پاک و پاکیزه بود و همّتى  بلند داشت و روش و سیره اونیکو و پسندیده بود[۱۴] .در رابطه با صفات جسمانى  امام گفته شده : چشمان مبارکش درشت ، نافذ ومشکین بود چهره زیبا و نمکین بین سیاهى  و سفیدى  داشت ، همچون پدرش جوادالأئمه و جدش حضرت رضا علیهما السلام[۱۵] . دندانه ایش گشاده با اندامى  متوسط نه کوتاه بود و نه بلند شبیه جدش امام باقر علیه السلام شانه باز و قامتى  میانه و معتدل داشت[۱۶] .محمّد خواجه پارسا البخارى  گوید : وکان ابو الحسن علیّ الهادی علیه السلام عابداً ، فقیهاً ، اماماً[۱۷] . او بنده راستین خدا ، دین‏ شناس و پیشواى  انسان‏ها بود .ابن حجر عسقلانى  مى ‏گوید : علیّ الهادی کان وارث أبیه علماً وسخاءاً[۱۸] . وى وارث پدرش جواد الائمه علیه السلام بود از نظر علم و سخاوت .ابن صبّاغ مالکى  خطوط واضحى  از سیماى  تابناک فضائل و ویژگى ‏هاى  اخلاقى حضرت را ترسیم کرده است وى  مى ‏گوید :«فضل و دانش پیشواى  دهم شیعیان بر اوج قلل بلند پایه عالم بشریّت نقش بسته ،و رشته ‏هاى  تابناک آن بر اختران آسمان سر مى ‏ساید . نیکى ‏ها و اخلاق او را نمى ‏توان در شمار عدد ذکر نمود . امّا مى ‏شود به افتخار آمیزترین آنها که موجب حیرت است بسنده کرد .فضیلتى  نیست که نتوان براى  این پیشواى  نمونه در نظر گرفت ، او جمیع صفات نیک و مفاخر معنوى  را یکجا دارا بود .خصوصیّات ستوده او را مى ‏توان جزء به جزء زیر عینک تحقیق قرار داد . خلاصه آنکه وى  براساس سرشتى  پاک و بى ‏آلایش شایسته هرگونه احترام و تجلیل است .ابعاد وسیع علم و حکمت او بر لوح ….. ثبت شده ، نفس ….. پاک و منزّه و مهذّب بود ، روابط اخلاقى  او با دیگران گوارا و شیرین جلوه مى ‏نمود ، روش او منصفانه ومنطبق با اصول عدالت بود ، کارهایش شایسته تمجید و تحسین‏ انگیز بود زیراشرافت نسبى  و حَسَبى  هر دو در او جمع شده بود ، و این خصلت‏ها ناشى  از سنگینى متانت و طمأنینه و بینش خردمندانه و پاک اوست . زهد و هوشیارى  و جهان ‏بینى عمیق او بر روش و سیرت نبوى و خوى  و سرشت علوى  پایه ‏ریزى  شده بود .امام هادى  علیه السلام داراى  نفس زکیّه و غزمى  راسخ و همّتى  عالى  بود که هرگزاحدى  از مردم را نمى ‏توان در مقایسه با او همتاز و همسان دانست ، روش و سیرت او به قدرى  ایده آل بود که کسى  را جرئت سوء استفاده از خوش خلقى  او نبود»[۱۹] .از احمد بن عبیداللّه‏ خاقان نقل شده است که وى  و پدرش با آنکه جزء دشمنان اهل بیت علیهم السلام شناخته مى ‏شدند ، روزى  مجلسى  در قم تشکیل شده بود که وى
نیز د رآن حضور داشت سخن از علویانى  به میان آمد که در سامرّاء بودند . جریانى  ازپدرش عبیداللّه‏ نقل کرد که درآن بر خلاف انتظار، پدرش نسبت به امام حسن عسکرى علیه السلام احترام زائدالوصفى  نموده و به تجلیل او همّت گماشته بود ،وى  مى ‏گوید:من در وحله اول او را نمى ‏شناختم وقتى  رفت از پدرم سؤال کردم مگر این شخص که بود که این‏گونه در مقابل او تواضع نمودى  ؟ گفت : ذلک ابن الرضا علیه السلام العسکری ذاک إمام الرافضة فسکتَ ساعَةً . گفت این ابو محمد عسکرى  ابن الرضا علیه السلام امام شیعیان ، سپس گفت : پسرم این کسى  است که اگر خلافت از فرزندان عباس گرفته شود هیچ‏کس از بنى  هاشم شایستگى  برترى  غیر از این را ندارد و این استحقاق به واسطه فضل ، علم ، زهد ، پاکى  روح و بلندى  همّت و جمیل اخلاق فاضله اوست .سپس گفت : لَو رَأَیْتَ أباه لَرَأیتَ رَجُلاً ، جلیلاً ، نَبِیلاً ، خَیّراً ، فاضلاً . اگر پدرش على الهادى  علیه السلام را مى ‏دیدى  باور داشتى  که او مردى  نیکو سیرت ، صاحب نجابت و فضل ، خوش کردار ، و با فضیلت بود[۲۰] . ذکر این چند نمونه از گفتار اعلام البته نمى ‏تواند سیماى ملکوتى  و زیبائى ‏هائى ازاخلاقِ جمیل و فضائل او را به تصویر بکشد لیکن هدف این است که معلوم گرددشیعه تنها اعتراف به این حقائق ندارد بلکه حتى  دشمنان‏شان این واقعیّت را نیزپذیرفته ‏اند .در این بحث آنچه شایان توجه است اینکه اگر کسى  به تمام کمالات وخصوصیات و ویژگى ‏هاى  برجسته و ممتاز آن نخبگان وجود بخواهد آشنا گرددسندى  کامل‏تر وجامع‏تر از زیارت جامعه کبیره نیست که امام در آن به شناسائى جملگى  ائمه و معرّفى  خودش که یکى  از آن ذوات مقدسه است پرداخته است . به علاوه در ضمن زیارت مخصوصه حضرت امام هادى  علیه السلام فقراتى  چند آمده است که مى ‏تواند دورنمائى  از فضائل معنوى  و کمالات اخلاق او باشد که به چندجمله به عنوان ختامه مسک اشاره مى ‏شود :این نکته قابل ذکر است که مجموع ادعیه و زیارات با توجه به اینکه شیعه همه آرا«مأثوره» مى ‏شناسد دو مجموعه بزرگ و غنى  فرهنگى  و دینى  به شمار مى ‏آیند وسرچشمه و منشأ عظیمى  در معارف شناخته شده‏ اند ، و از آنجا که ائمه بسیارى  ازعلوم و معارف را که مصلحت طرح آن را در مجامع عمومى  و مخاطبات عادى نمى ‏دیدند و هضم برخى  از مطالب را در شنونده سراغ نداشتند این مطالب عمیق و
ظرف را در ضمن مناجاتها و ادعیه بیان کرده‏اند که دعاء عرفه حضرت سید الشهداء علیه السلام که به حق گنجینه نفیس است از علوم و معارف نمونه‏اى  از آن است کجااین سخن والا براى  مردم کوچه و بازار قابل درک است که مى ‏فرماید : «عَمِیَتْ عَینٌ لاتَراکَ وَأَنْتَ علیها رَقِیب» و امثال این فقرات فراوان است . هم چنین در باب معارفى  که اختصاص به خطرات ائمه علیهم السلام دارد وموقعیّت ممتاز آنها را نشان مى ‏دهد کلیّه این امور و معارف را باید در ضمن زیارات آنها به دست آورد . و این یکى  از مباحث جالبى  است که بیان آن فرصت دیگرى  رامى ‏طلبد .به هر حال در ضمن زیارت مخصوص امام هادى  علیه السلام به پاره‏اى  از صفات و فضائل و موقعیّت و جایگاه او اشاره شده است که مى ‏فرماید :«… وَصَلِّ عَلى  حُجَّتِکَ الوَفِیّ ، وَوَلِیِّکَ الزَّکِیّ ، وَأَمِینِکَ المُرتضى  ، وَصَفِیِّکَ الهَادِیّ ،وَصِراطِکَ المُسْتَقِیم ، وَالجَادَّةِ العُظْمى  وَالطَّرِیقَةِ الوُسْطَى  نُورُ قُلُوبِ المُؤْمِنِینَ وَصَاحِبِ
المُخلَصین» .درود بفرست به حجّت با وفایت ، وولى  پاک گوهر ، و امین پسندیده و برگزیده ، وراهنماى  صراط مستقیمت ، و شاهراه هدایت خلق ، و طریق معتدل و عدل ، و نورقلوب اهل ایمان ، و محبوب متقیان ، و دولت و همنشین مخلصان .تا مى ‏رسد به این فقرات : «وَأَشْهَدُ أَنَّکَ کَلِمَةُ التَّقوى  ، وَبَابُ الهُدى  ، وَالْعُروَةُ الوثقى  ،وَالحُجَّةُ عَلى  مَنْ فَوْقَ الأَرضِ وَمَن تَحْتَ الثَّرى » .گواهى  مى ‏دهم به این حقیقت که تو روح تقوى  ، و درگاه هدایت خدا هستى  ، وتوئى  رشته محکم ایمان و حجّت بر هر کس که در بالاى  زمین و پائین آن هست توئى  .جمله بعد او را بدین‏گونه توصیف مى ‏کند : «وَأَشْهَدُ أَنَّکَ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ الْمُبَرَّأُمِنَ الْعُیُوبِ وَالْمُخْتَصُّ بِکَرامَةِ اللَّهِ وَالْمَحْبُوُّ بِحُجَّةِ اللَّهِ وَالْمَوْهُوبُ لَهُ کَلِمَةُ اللَّهِ وَالرُّکْنُ الَّذِی یَلْجَأُ إِلَیْهِ الْعِبادُ وَتُحْیى  بِهِ الْبِلادُ»[۲۱] .گواهى  مى ‏دهم که تو منزّهى  از هر گناه ، و مبرّئى  از هر نقص و عیب ، و به لطف وکرامت خاص خداوندى  اختصاص یافته‏اى  یعنى  خدایت تو را به مقام امامت و مرتبه والاى  ولایت کرامت بخشیده است و به مرتبه حجّت الهى مخصوص گردیده‏اى  وکلمه خاص که همان رحمت خاص خداوندى  به تو عطا شده است . توئى  رکن ونگهبان دینى  مردم که به تو پناه مى ‏آورند ، و زندگى  حقیقى  همه اهل بلاد به وجود تواست .اینها همان فضائل و مناقبى  است که هزاران نفر هر روز و شب حضرت را بدین‏گونه توصیف مى ‏کنند ، و به آن اعتقاد قلبى  دارند .خلاصه اینکه این فقرات بدان منظور ذکر شد تا اشاره … بر مناقب و فضائل حضرتش باشد وگرنه درک واقعى  آنها در حدّى  است که باید اعتراف کرد که همگى در مقابل اقیانوس بى ‏کران فضائل و کمالاتشان عاجز و ناتوان‏ اند تا بتوانند این عزیزان برجسته حق را توصیف نمایند و یا عقل‏ها نارساتر است که بتواند به بلنداى  قلّه رفیع عظمت و جلال ، و مقامات عالیه آنها راه پیدا کند . اما چه کنیم ؟ما کُلُّ ما یَتَمنّى  المَرءُ یُدْرِکُهُ تَجْری الرِیاحُ بما لا تَشْتَهی السُفُنُ قدر تو بگذشت از درک عقول عقل در راه شما بوالفضول گرچه عاجز آمده ، عقل از بیان لیک باید جنبشى  اندر میان آب دریا را اگر نتوان کشید پس به قدر تشنگى  باید چشید

خدمات اجتماعى  امام علیه السلام

با نگرشى  اجمالى  به جنبه‏ هاى  علمى  و فضائل اخلاقى  حضرت امام هادى  علیه السلام نکته‏اى  که نمى ‏توان به سادگى  از کنار آن گذشت اینکه حضرات ائمه و از جمله آنان حضرت هادى  علیهم السلام علاوه بر کلیّه صفات و فضائل که برجسته ‏ترین انسان‏هاى  عصر بلکه تاریخ بشریآت به حساب مى ‏آیند و همین امر موجب حسادت بسیار مى ‏گردید و نتوانستند آن را تحمل کرده و براى  انزواى  کلّى  آنها و اطفاء انوار مقدس‏شان از تمام ابزار ممکن بر علیه ‏شان استفاده کرده و درصدد برآمدند تا با طردآنها از همه صحنه‏ ها ، رابطه مردم را با آنان قطع کنند .لیکن نه تنها در این اهداف پست به جائى  نرسیدند بلکه با تحریک عواطف واحساسات پاک مردم جلوه آنان روز به روز بیشتر و موجب عظمت و شهرت آنان گردیده است و طبق وعده الهى  که فرمود : « یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ »[۲۲] در میان مردم چون نور درخشیدند و اینک پس ازقرنها صفحات نورانى  تاریخ به این نخبگان وجود و عناصر پاک و خلقت مزیّن است وهر انسان منصف و بى ‏غرضى  در مقابل نام مبارک‏شان سر تعظیم فرود آورده و بدان افتخار مى ‏کند . و اینان مصداق کامل فرموده حق ‏اند که بدین‏گونه آنان را مى ‏ستاید :« أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى  مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَوَآتَیْنَاهُم مُلْکاً عَظِیماً »[۲۳] .در میان همه صفات برجسته دو صفت ممتاز که بیشتر از همه در آنها محسوس وملموس است یکى  رابطه آنان با خداوند است که در همه فرصت‏ها نسبت به آن اهمیت زائد الوصفى  داده و اکثر اوقات شریف خود را به عبادت و عبودیّت و در مقام ذکر حق و انس با مبدأ متعال مى ‏گذراندند . دوم رابطه آنان با مردم است که همان روابط اجتماعى  آنان مى ‏باشد .از آنجا که رسیدگى  به وضع جامعه و همگام بودن با آنها و رسیدگى  به مشکلات وحلّ معضلات معیشتى  در صدر برنامه‏ هاى  دینى  و اسلامى  است و اهمیّت امر را درمتن قرآن و احادیث نبوى  و توصیه و تأکیدهاى  مؤکّد ائمه علیهم السلام و عملکرد آنان به ‏طور وضوح و شفاف مى ‏بینیم .این نکته شایان ذکر است که با اینکه اهل بیت عصمت علیهم السلام در طول دویست و پنجاه سال که حضور فیزیکى  داشتند و با حکومت‏هاى  مختلف و حکّام مستبدى  مواجه بودند قطعاً با توجه به شرائط و زمان خودشان ناچاراً خطّ مشى سیاسى  خاصّى  را اتّخاذ کرده و بنابر مصالح عصرشان عمل مى ‏کردند . و این یک امرمسلّم و روشنى  است که سیره هریک از این بزرگواران حکایت از آن مى ‏کند .لیکن به وضوح مى ‏بینیم که در دو جهت جملگى  آنان از یک روش پیروى  کرده وهمسان عمل مى ‏کرده‏اند و توجّهى  به شرائط اوضاع ….. و ضیق آن نداشته ‏اند که یکى مربوط مى ‏شود به جنبه عبادت و مراتب بندگى  حق و دیگرى  کمک به طبقه محروم اجتماع و رفع نیازمندى ‏هاى  آنان و حلّ و فصل امور تا جائى  که امکان آن میسور بوده است .در قرآن کریم بعد از حق اللهى  که اعظم حقوق است و هر انسان مؤمن و موحّد ملزم به اطاعت آن است حقوق بسیار دیگرى  است که بدون رعایت آن حقوق قطعاً ایمان انسان تمام نمى ‏شود و مراتب بندگى  تمام نمى ‏گردد چه آنکه تعهّد و مسئولیّت انسان دامنه ‏اش گسترده و رعایت هریک از این حقوق و شئون جزئى  از آن حقیقت کلّى  است .تسلیم بودن در مقابل اوامر خداوند متعال است که اهمّ آن احساس مسئولیّت درمقابل فقراء محرومین و انسان‏هاى  نیازمند جامعه است که پشت کردن به آن در واقع تکذیب دین شمرده شده است چنانکه قرآن مى ‏فرماید : « أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ *فَذالِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ * وَلاَ یَحُضُّ عَلَى  طَعَامِ الْمِسْکِینِ »[۲۴] یعنى  آیا دیدى  آن کس راکه دین را دروغ مى ‏داند ، او همان کسى  است که با بى ‏رحمى  یتیم را از خود طردمى ‏کند ، و عنایتى  ندارد که فقراء سیر شوند و دیگران را به سیر کردن آنان وادار
نمى ‏کند .امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن خطبه ‏اى  فرمود : «وبُؤساً لِمَنْ خَصمُهُ عند اللّه‏ِ الفُقراءِ ، والمساکینُ ، والسائلونَ ، والمَدْفُوعُونَ والغارِمُ وابنُ السَّبیلِ»[۲۵] .واى  به حال آن کس که مُخاصم و جلوگیرش نزد خداوند فقراء ، ضعفاء ، بیچارگان
و قرض داران و راه ماندگان باشند .این بحث بیش از آن است که در این جا بشود آن را دنبال کرد لیکن نباید فراموش کرد که مسئولیت این وظیفه خطیرو مهم براى  کسانى  که رهبرى جامعه را عهده دارند قطعاً سنگین ‏تر و اهمیّت بیشترى  دارد . که در گفتار اولیاء دین نمونه‏ هاى  جالب وآموزنده بسیارى  است .یک نمونه سخن امیرالمؤمنین علیه السلام است که مى ‏فرماید : «أأقْنَعُ من نفسی بِأَنْ یُقالُ هذا أمیرالمُؤمنین ولم أُشارِکُهُمْ فی مکارِهِ الدَّهْر»[۲۶] .آیا به این امر دلخوش باشم که به من امیر و فرمانرواى  مؤمنین گفته شود در حالى که در سختى  و گرفتارى ‏هاى  زندگى  آنان را کمک نکرده و اظهار همدردى ننموده باشم ؟و در ضمن همین نامه که بخشى  از آن گفته شد و نامه حضرت به عثمان بن حنیف است آمده که : من عاجز نیستم تا غذاى  خوب تهیه کنم و لباس فاخر براى  خود آماده سازم لیکن براى  من دردآور است که با شکم سیر بخوابم در حالى  که : ولعلَّ بالحجازِ أو الیمامةِ من لا طمع له فی القُرصِ ولا عهد له بالشبع[۲۷] شاید در کوفه و شام و یمامخه و اطراف خلیج فارس و حجاز کسى  باشد که نانى  هم نداشته باشد تا سد جوع کند .از این‏رو مى ‏بینیم خاندان عصمت و طهارت در طول تاریخ زندگى  بزرگترین پشتوانه محرومین ضعفاء و بیچارگان بوده ‏اند و با اینکه خزانه اموال مسلمین دردست بى ‏رحم‏ترین مردم بود مع ذلک تنها نقطه ‏اى  که امیدوارى  در آن بود و پس ازناامیدى  از همه ‏جا و همه ‏کس به آن روى  مى ‏آوردند همین خاندان پیامبر صلّى  اللّه‏ علیه وآله بودند .هرچند بخشش‏هاى  آنان در شیعیان خلاصه نمى ‏شد و طبقات دیگر نیز از آن بهره ‏مند بودند چه آنکه یک نوع خدمات و کمک‏هاى  انسانى  داشتند و همه کس بر
طبق ضرورت و نیاز و تشخیص خود این بزرگواران از آن نفع مى ‏بردند چنانکه درگذشته نقل شد از امام هادى  علیه السلام وقتى  آن مرد نصرانى  براى  نجاتش از دست متوکل به امام پناه آورد حضرت فرمود : دروغ مى ‏گویند آنان که گمان مى ‏برند ولایت ما به شما نفعى  نمى ‏رساند چرا شما هم از آن سود مى ‏برید .اما شیعیان به دلائلى  چند بیشتر مورد توجه ائمه بودند از آن جمله اینکه : آنان باتوجه به اینکه از بعد اعتقادى  در مسیر حق و صراط مستقیم ‏اند و انحراف اعتقادى ندارند و پیرو مکتب خاندان پیامبر بودند و از باطل و اهل آن دورى  مى ‏گزیدنداستحقاق خدمات بیشترى  را داشتند ، از این رو طبقعاً بیشتر مورد توجه اهل بیت علیهم السلام بوده ‏اند .علاوه بر این شیعیان در طول تاریخ خلفاء و حکام اموى  و عباسى  به جرم تشیع وپیروى  از ائمه اهل بیت بدترین محرومیت‏ها را تحمل کرده و سخت‏ترین مصائب رامى ‏دیدند و چه بسا این گروه از حق مسلم خویش هم محروم بودند و آنها را گویا ازجرگه مسلمانان خارج مى ‏دانستند و نام‏شان را از دیوان حقوق حذف مى ‏کردند . تلاش‏ هاى  ناجوانمردانه اموى  بر ضد دوستان امیرالمؤمنین علیه السلام و خاندان رسالت در حدى  بود که کسى  اگر به دوستى  آنان متهم مى ‏شد ، فوراً دستگاه ننگین حکومت نام او را از فهرست کارکنان دولت حذف نموده و حقوق او را از بیت المال قطع مى ‏کرد .معاویه در یکى  از بخش‏نامه ‏ها به استانداران و فرمانداران نوشت : «اُنظروا إلى  من قامت علیه البیّنة إنّه یُحبّ علیّاً وأهل بیته فَامحوهُ من الدیوان وأسقِطُوا عطائَهُ ورِزْقَه » [۲۸] .یعنى  اگر ثابت شد که فردى  دوستدار على  و خاندان اوست نام او را از فهرست کارمندان دولت محو کنید و حقوق او را قطع و از همه مزایا او را محروم سازید . در بخشنامه دیگرى  گام را فراتر نهاد و به‏ طور مؤکد بدین‏گونه فرمان داد : مَنِ اتَّهَمتُوه بِمُوالاة هؤلاء فنَکِّلُوا به وأَهْدِمُوا دارهُ»[۲۹] . هر  کس متهم شد به دوستى  خاندان على  گوش و بینى  او را بریده و خانه‏ هاى  آنان راویران کنید .در عصر اموى  ما جز زمان کوتاهى  از حکومت عمر بن عبدالعزیز شیعه در این مصائب غوطه ‏ور بود ، در عصر عباسیان متأسفانه تغییرى  در اوضاع داده نشد وعملکرد خلفاء عباسى  با اهل بیت و شیعیان‏شان نیز به گواه تاریخ چنین بود به خصوص منصور ، هارون و متوکل بدترین برخورد را با این جریان ادامه دادند و با بى ‏رحمى  تمام با آنان برخورد مى ‏کردند . از این‏رو تنها پشتوانه این طائفه امامان بودند ، لیکن مشکل سختى  که ائمه علیهم السلام با آن مواجه بودند این بود که اولاً دستشان از اموال که جوابگوى  آن همه محرومیّت باشد کوتاه بود و کلیه اموال عمومى  در دست جمعى  از افراد بى ‏رحم و قسى  القلب که بر سرنوشت مردم مسلط شده بودند قرار داشت که عده ‏اى  ازشرورترین افراد طماع جذب آنها شده بودند و صداى  محرومان جامعه به گوش کاخ ‏نشینان نمى ‏رسید .ثانیاً دوستان و پیروان آنان نیز چنان در تنگناها و محدودیّت قرار داشتند که بسادگى  امکان دسترسى  به رهبران دینى  آزادانه ممکن نبود تا از آن طریق به نفع نیازمندان قدمى  برداشته شود .مجلسى  به نقل از محدم بن داود قمى  ، محمد …. نقل مى ‏کند : ما اموالى  از خمس و نذور و هدایا و جواهر که در قم جمع شده بود آماده کرده و خارج شدیم تا آنها را براى امام هادى  علیه السلام ببریم در وسط راه قاصدى  از طرف امام رسید و دستور دادبرگردید که اینک وقت وصول آن براى  ما ممکن نیست . برگشتیم به قم . پس از چندروز امام پیغام داده بودند که شترى  به سوى  شما فرستاده شد آن اموال را بر پشت آن حمل کنید و او را رها کنید ، پس چنان کردیم ، پس از مدتى  خدمت حضرت رسیدیم امام فرمود بیائید نگاه کنید که محموله‏اى  که فرستادید همان است . دیدیم عین آن چیزى  است که فرستاده‏ ایم . و نظیر این قضایا فراوان است[۳۰] .ثالثاً معضلات اجتماعى  و گرفتارى ‏هاى  اقتصادى  و معیشتى  مردم آن‏قدر گسترده و افزون بود که چاره‏ جوئى  را براى  عموم مشکل مى ‏ساخت .لیکن با همه این موانع تلاش‏هاى  پى ‏گیر و دلسوزانه ائمه قدم‏هاى  بزرگى  راموجب شد و بسارى  از مشکلات به کمک بى ‏دریغ آنان مرتفع مى ‏گردید که نمونه فراوانى  در زندگى  این بزرگواران موجود است .این نکته نیز قابل ذکر است به اینکه به گواهى  تاریخ این بزرگواران تنها درصددپاسخگوئى  موقّتى  آنان نبودند تا به لا اقل کمک‏هاى  جزئى  قناعت کنند و به نوعى  آنها را راضى  از درِ خانه خود دور سازند بلکه حتى  الامکان مصمّم بودند با همّت بلند وکریمانه خویش مشکل زندگى  او را به ‏طور کامل برطرف سازند که دیگر نیازى  پیدانکرده تا به جائى  دیگر پناه ببرند که در این امور قضایاى  بسیار جالب و جذّابى  در سیره زندگى  هریک از آنان دیده مى ‏شود که ناچاریم از نقل آن صرف نظر شود و به دونمونه از زندگى  امام هادى  علیه السلام اکتفا مى ‏کنیم :
[۱] .  احتجاج طبرسى  ج۲ ص۴۵۵ .
[۲] .  بحار الأنوار ج۷۸ ص۳۷۰ .
[۳] .  همان مأخذ : ص۳۷۱ .
[۴] .  تحف العقول ص۳۶۱ .
[۵] .  بحار الأنوار ج۵۰ ص۱۲۹ .
[۶] .  تحف العقول ص۳۶۱ .
[۷] .  منتهى  الآمال ج۲ ص۳۷۵ .
[۸] .  منتهى  الآمال ج۲ ص۳۷۵ .
[۹] .  منتهى  الآمال ج۲ ص۳۷۵ .
[۱۰] .  منتهى  الآمال ج۲ ص۳۷۵ .
[۱۱] .  منتهى  الآمال ج۲ ص۳۷۵ .
[۱۲] .  تحف العقول ص۳۶۰ .
[۱۳] .  مناقب آل ابى  طالب ج۴ ص۴۰۱ ، بحار الأنوار ج۵۰ ص۱۱۴ .
[۱۴] .  الصراط السوى  ص۴۰۹ .
[۱۵] .  بحار الأنوار ج۱۲ ص۱۲۷ .
[۱۶] .  تاریخ سامرّاء نوشته ذبیح اللّه‏ محلاّتى  ج۳ ص۲۰ .
[۱۷] .  فصل الخطاب من ملحقات ینابیع المودّة ص۳۸۶ .
[۱۸] .  الصواعق المحرقه ص۱۲۳ .
[۱۹] .  فصول المهمه ص۲۸۲ .
[۲۰] .  بحار الأنوار ج۵۰ ص۳۲۷ .
[۲۱] .  مفاتیح الجنان زیارت مخصوص عسکریّین علیهما السلام .
[۲۲] .  سوره صف ، آیه ۸ .
[۲۳] .  سوره نساء ، آیه ۵۴ .
[۲۴] .  سوره ماعون ، آیات ۱ ـ ۳ .
[۲۵] .  نامه ۲۶ نهج البلاغه صبحى  صالح .
[۲۶] .  نامه ۲۶ نهج البلاغه صبحى  صالح .
[۲۷] .  نامه ۲۶ نهج البلاغه صبحى  صالح .
[۲۸] .  شرح نهج البلاغه ابن ابى  الحدید ج۱۱ ص۴۴ ـ ۴۵
[۲۹] .  شرح نهج البلاغه ابن ابى  الحدید ج۱۱ ص۴۴ ـ ۴۵ .
[۳۰] .  بحار الأنوار ج۵۰ ص۱۸۵ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


7 + هشت =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>