فصل نهم بخش اول بطلان عقاید وهّابیان-بی بنیاد

فصل نهم بخش اول بطلان عقاید وهّابیان-بی بنیاد

بر اساس احادیث ]

[ بى ‏گمان نجات امّت بر پایه احادیثى  است که از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله رسیده است ] و این احادیث بر بطلان عقاید وهّابیان دلالت مى ‏کند .

[ ۱ . حدیث جمع شدن زمین ]

مسلم در صحیح خود ، از ثوبان ، از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله روایت مى ‏کند که فرمود :خدا زمین را برایم به هم آورد ، پس مشرق‏ها و مغرب‏هاى  آن را دیدم ،و به ‏زودى  فرمان‏روایى  امّتم مى ‏رسد آنچه را ـ از زمین ـ برایم جمع شد .و دو گنج سرخ و سفید به من عطا شد . از پروردگارم براى  امّتم خواستم که آنان را به خشک‏سالى  و قحطى  از بین نبرد ، و دشمنى  جز از خود شان بر آنان مسلّط نسازد که بنیادشان را برافکند .پروردگارم گفت : اى  محمّد ، هنگامى  که امرى  را امضا کنم ردّ نمى ‏شود .

براى  امّتت خواستم که آنها را به سالِ قحط هلاک نسازم و دشمنى  جز ازخودشان را بر آنها چیره نگردانم که بنیادشان را براندازد ، هرچنددشمنان از ناحیه‏ هاى  [ مختلف ] زمین علیه آنان گرد هم آیند ، مگراینکه بعضى ‏شان بعضى  دیگر را نابود کنند و اسیر سازند[۱] .وجه دلالت این حدیث این است که : پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله خبر داد که بر این امّت دشمنى جز از خودشان را مسلّط نسازد ، بلکه بعضى  از آنها را بر بعض دیگر چیره گرداند .نزد خاص و عام (کسانى  که به اَخبار آشنایى  دارند) پیداست که این امورى  که شمابه آن مردم را تکفیر مى ‏کنید بیش از هفت‏صد سال است که سرزمین‏هاى  اسلامى  رافرا گرفته است . اگر اینها عبادت بت‏هاى  بزرگ باشد و آن گونه که شما مى ‏پنداریدواسطه ‏ها میان خدا و خلق ، اهل آن کافرند و ـ چنان که شما اکنون قائلید ـ هرکه آنها راتکفیر نسازد کافر مى ‏باشد .و معلوم است که عالمان و اَمیران آنان را تکفیر نکردند و احکام مرتدان را بر آنها به اجرا درنیاوردند ؛ با اینکه این امور در بیشتر سرزمین‏هاى  اسلامى  ، آشکارا(بى ‏پنهان‏ کارى ) انجام مى ‏شود .بلکه ـ چنان که شیخ آورد ـ این بقعه‏ ها راه درآمدى  براى  بسیارى  از مردم گشته است ، و نیز مردم ، از همه شهر ها ، سوى  آنها رهسپار مى ‏شوند و بیش از سفرِ حج سوى  آنها سفر مى ‏کنند . با وجود همه اینها ، به ما از یکى  از اهل علم یا اهل شمشیر (وقدرت) خبر دهید که سخن شما را بر زبان آورد ، بلکه آنان احکام اهل اسلام را بر آنهاجارى  مى ‏سازند .اگر اینان کافرند و به این کارها بت ‏پرست مى ‏گردند ، علما و حاکمان که بر آنان احکام اسلام را جارى  مى ‏سازند کافر مى ‏باشند ؛ زیرا آنان که اهل شرک را ـ کسانى  که باخدا خداى  دیگرى  قرار مى ‏دهند ـ تکفیر نکنند ، کافرند پس از این امّت نمى ‏باشند ،بلکه کافرانى ‏اند که خدا بر این امّت مسلّط ساخته تا آنها را ریشه‏ کن سازد در حالى  که این سخن را حدیث رد مى ‏کند ، و هرکس در حدیث تدبّر کند آشکارا آن را مى ‏یابد .و توفیق از جانب خداست ، پروردگارى  جز او وجود ندارد .اگر بگوى  : عین این حدیث را برقانى  روایت کرده و در آن افزوده است [ که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله فرمود ] :من از امامان گمراه ‏ساز بر امّتم بیم دارم ! آن گاه که شمشیر بر آنها نهاده نشود [ و میانشان فتنه و جنگ روى  دهد ] تا روز قیامت برداشته نمى ‏شود ! و قیامت به پا نمى ‏شود تا اینکه قبیله ‏اى  از امّتم به مشرکان بپیوندند و حتّى  دسته‏ هایى  از امّتم بت‏ها را بپرستند ! و در امّتم سى  نفر دروغ‏ پرداز پدید مى ‏آیند که همه ‏شان گمان مى ‏کنند پیامبرند ! و من خاتَم پیامبرانم . پس از من پیامبرى  نیست ، و پیوسته طائفه‏ اى  از امّتم بر حق یارى  مى ‏شوند و از سوى  کسانى  که خوارشان مى ‏سازند به آنان آسیبى  وارد نمى ‏آید تا امر خداى  متعال فرا رسد[۲] .مى ‏گویم : این روایت نیز بر شما حجّت است [ با ما ] موافقت دارد ، سخن نخست آن که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله فرمود : «إنّما أخاف على  أُمّتی الأئمّة المُضلّین» ؛ تنها از امامان گمراه کننده بر امّتم مى ‏ترسم !این جمله دلالت مى ‏کند که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله از کفر و شرک اکبر بر امّت نترسید ، و تنها ازامامان اغواگر بیم داشت ؛ چنان که [ این امر ] واقع شد و اکنون روى  داده است .اگر آنان پس از پیامبر کافر مى ‏شدند ، آن حضرت دوست مى ‏داشت که کسانى  برآنها مسلّط سازد که هلاک و نابودشان کند .و از چیزهایى  نیز که پیامبر بر امّت ترسید «وضع سیف» بود ، و خبر داد که هرگاه شمشیر [ و جنگ و دیگرکشى  ] میانشان نهاده شود برنمى ‏خیزد [ و آرامش و صلح پدید نمى ‏آید ] و چنین شده است .و این از نشانه‏ هاى  نبوّت آن حضرت است که همچنان که خبر داد ، به وقوع پیوست .و این سخن پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله که فرمود : « قیامت به پا نمى ‏شود تا اینکه قبیله‏ اى  از امّتم به مشرکان ملحق شوند» نیز رخ داد .و اینکه فرمود : «تا دسته ‏هایى  از امّتم بت‏ها را بپرستند» حق است .و این سخن پیامبر که «پیوسته طائفه ‏اى  از امّتم در دین حق چیره ‏اند …» دلالت مى ‏کند که این امورى  که سرزمین‏هاى  اسلام را پُر کرده است ، عبادت بت‏ها نیست .اگر این امور بت‏پرستى  بود ، طائفه یارى  شونده بر حق ، با آنان کارزار مى ‏کردند ، درحالى  که معهود نمى ‏باشد و ذکر نشده که هیچ کدام از ائمّه ـ پیش از شما ـ با کسانى  که این کارها را انجام مى ‏دهند بستیزد و فاعل آنها را تکفیر کند و مال و خونش را حلال بداند .اگر در روزگار قدیم و جدید آن را یافتید ، بیان دارید ، و کجا چنین کارى  برایتان ممکن است !آنچه را آوردیم ـ از آغاز حدیث تا آخر آن ـ واضح و روشن مى ‏باشد ، و سپاس خداى  را که پروردگار جهانیان است .

[ ۲ . حدیث تفقُّه در دین ]

از چیزهایى  که بر بطلان مذهبتان ـ در تکفیر آنان که کافرشان مى ‏شمارید ـ دلالت مى ‏کند ، حدیثى  است که بخارى  در صحیح خود از معاویة بن ابى  سفیان نقل مى ‏کند که گفت شنیدم پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله مى ‏فرمود :مَن یَرِد اللّه‏ به خیراً یُفَقِّهُه فی الدین ، وإنّما أنا قاسمٌ واللّه‏ مُعطی ؛ ولا یَزال أمرُ هذه الأُمّة مستقیماً حتّى  تَقومَ الساعةُ أو یَأْتِیَ أمرُ اللّه‏ تعالى [۳] ؛خدا خیر هرکس را که بخواهد او را در دین فقیه مى ‏سازد [ و درک درست و ژرف ‏اندیشى  در دین را به او عطا مى ‏کند ] و همانا من قسمت کننده ‏ام و خدا عطابخش ؛ و پیوسته امر این امّت استوار مى ‏ماند تا اینکه قیامت به پا شود یا امر خداى  متعال فرا رسد .وجه دلالت حدیث این است که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله خبر داد امر این امّت تا پایان روزگاراستوار مى ‏ماند .پیداست که این امورى  که به آن [ مسلمانان را ] تکفیر مى ‏سازید ، پیوسته از قدیم آشکار بوده است و سرزمین‏هاى  اسلامى  آکنده از آن ‏اند . اگر این امور همان بتان بزرگ بودند و هرکه چیزى  از این کارها را انجام مى ‏داد بت‏ پرست ـ به شمار مى ‏رفت ،امر این امّت استوار نمى ‏ماند ، بلکه به عکس مى ‏گشت ؛ سرزمین‏ هاشان سرزمین کفرمى ‏شد ، بت‏ها آشکارا در آنها پرستش مى ‏شدند و بر بندگانِ بت‏ها احکام اسلام به اجرادرمى ‏آمد . پس از استقامت و استوارى  امّت خبرى  نبود ، و این امر واضح و آشکار است .اگر بگویى  : از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله احادیث صحیحى  وارد شده که معارض این حدیث است ؛ مانند اینکه فرمود :* البته شما سنّت‏هاى  کسانِ پیش از خودتان را پیروى  مى ‏کنید[۴] (و روایات دیگرى  که به همین معناست) .* امّت من بر هفتاد و سه ملّت تقسیم مى ‏شود ، همه ‏شان دوزخى ‏اند مگر یک ملّت[۵] .مى ‏گویم : این سخن حق است و با حدیث مذکور تعارض ندارد . علما معناى  آن را تبیین کرده‏ اند و روشن ساخته ‏اند . اینکه فرمود : «امّتم به ۷۳ ملّت تقسیم مى ‏شوند …)مقصود اهل هواهاى  نفسانى ‏اند ـ چنان که پیش از این گذشت ـ و کافر نمى ‏باشند ، بلکه همه‏ شان مسلمان‏اند مگر آن که در نهان پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله را تکذیب کند که در این صورت منافق است ؛ چنان که پیش از این سخنِ شیخ در بیان مذهب اهل سنّت در این زمینه ،ذکر شد .اینکه پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله فرمود : «همه آنها در آتش‏ اند مگر یکى » نوعى  تهدید است ، مثل وعید اهل گناهان بزرگ (کشنده نفس ، خورنده مال یتیم ، رباخوارى  و …) . امّا فرقه اهل نجات ، همان فرقه ‏اى  است که از همه بدعت‏ها مصون مى ‏ماند ، پیروى  هدایت رسول خداست ـ چنان که اهل علم آن را روشن ساخته ‏اند ـ در این سخن اهل علم اجماع دارند ؛ چنان که پیش از این گذشت .و اینکه فرمود : «البته شما سنّت‏هاى  کسان پیش از خودتان را پیروى  مى ‏کنید» شیخ مى ‏گوید :این حدیث اِخبار از همه امّت نیست ؛ زیرا از پیامبر به تواتر رسیده است که : «پیوسته طائفه‏ اى  از امّتِ آن حضرت بر حق‏ اند تا اینکه قیامت به پا شود» و پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله خبر داده است که : «امّت آن حضرت بر گمراهى  گرد نمى ‏آیند» و «پیوسته در این دین نهالى  کاشته مى ‏شود که مردم را به طاعت خدا به کار مى ‏گیرد» .پس به خبر راست پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله دانسته شد که : در امّتِ آن حضرت قومى ‏اند که به هدایت او ـ که همان دین اسلام محض است ـ چنگ مى ‏آویزند ، و قومى ‏اند که به شعبه ‏اى  از شعبه‏ هاى  دین یهود یا نصارى منحرف مى ‏شوند ، هرچند شخص به هر انحرافى  کافر نمى ‏شود ، بلکه گاه فاسق نمى ‏گردد[۶] .شیخ [ در ادامه سخن ] مى ‏گوید :مردم در هنگام بعثت پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله در جاهلیّت بودند ، لیکن پس از مبعث رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏ آله جاهلیّت مطلق وجود ندارد ، پیوسته طائفه ‏اى  از امّتِ آن حضرت ـ تا رستاخیز قیامت ـ [ بر حق ] یارى  مى ‏شوند .امّا جاهلیّت مقیّد [ و محدود ] گاه در بعضى  سرزمین‏هاى اسلامى  یا دربعضى  اشخاص تحقّق مى ‏یابد ؛ مانند این سخن پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله که فرمود :چهار چیز در میان امّتم از اَمر جاهلیّت است .پس دین جاهلیّت تا پایان روزگار ـ هنگام مرگ جان‏ هاى  همه مؤمنان ـ باز نمى ‏گردد[۷] .[ اکنون ] برایت روشن شد که دین اسلام ، سرزمین‏هاى  اسلامى  را ـ به نصّ احادیث رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله و به تفسیرى  که علماى  اعلام کرده ‏اند ـ پُر ساخته است و همه فرقه‏ هاى  اسلامى  بر آیین اسلام ‏اند ، به خلافِ قول شما .اگر مذهب شما صحیح باشد باید از هشت صد سال پیش مسلمانى  روى  زمین جز شما باقى  نباشد . بسى  جاى  شگفتى  است که فرقه اهل نجات را رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ـ و نیز اهل علم ـ به اوصافى  توصیف مى ‏کند ، و یک خصلت از ویژگى ‏هاى  آنها در شما نیست .پس [ باید گفت : ] « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ »[۸] .

[ ۳ . احادیث پرچمدارى  عالمان ]

از چیزهایى  که بر نادرستى  مذهبتان دلالت مى ‏کند روایتى  است که بیهقى  و ابن عُدَى ّ و دیگران از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله روایت کرده‏ اند که فرمود :یحمل هذا العلم من کلّ خَلَف عدولُه ، ینفون عنه تحریف الغالین ، وانتحال المبطلین وتأویل الجاهلین [۹] ؛این علم را در هر نسلى  عادلانى  بر دوش مى ‏کشد که تحریف زیاده روان و بر ساخته ‏ها [ و نسبت‏هاى  نادرست ] باطل اندیشان و تأویل جاهلان را از [ چهره ] آن مى ‏زدایند .در کتاب «الآداب» ـ در ذیل این حدیث ـ آمده است که : از احمد درباره این حدیث پرسیدم ، گفت : حدیث صحیح است[۱۰] .ابن قیّم مى ‏گوید : این حدیث از چند وجه [ و طریق ] روایت شده ، بعضى  از آنهابعض دیگر را تقویت مى ‏کند .وجه دلالت حدیث این است که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله حاملان علمش را ـ که خدا او را به آن برانگیخت ـ توصیف کرد به اینکه آنان عادلانِ هر طبقه ‏اى  از طبقاتِ امّت‏ اند .و بارها گذشت که این کارهایى  را که شما فاعل آنها را کافر مى ‏دانید بیش ازهفت‏صد سال است که آشکارا در میان امّت هست ، بلکه ابن قیّم یادآور شده که این کردارها زمین را پُر کرده است و خبر داده که در شام و دیگر سرزمین‏هاى  اسلامى  ـ بلکه در هر شهرى  از شهرهاى مسلمانان ـ گروهى  از این افراد وجود دارند ، و اموربزرگ و هولناکى  را که نزد آنها انجام مى ‏شود ذکر مى ‏کند ؛ مانند سجده به قبرها وقربانى  براى  آنها ، و گشایشِ گرفتارى ‏ها را خواستن ، و طلب فریادرسى  از اهل گورهاو نذر کردن و دیگر کارها .آن گاه ابن قیّم سوگند مى ‏خورد که وى  در آنچه از ایشان حکایت مى ‏کند به اندک بسنده کرد و کارهاى  آنان بسى  بیشتر از اینهاست و مى ‏گوید : بدعت‏ها و شر (کارهاى بد و نادرست) آنان به شماردرنمى ‏آید .با وجود این ، ابن قیّم و هیچ کدام از اهل علم زمانِ اوطبقات پیش و بعد از وى  (که پیامبر آنان را به عدالت توصیف کرد و به حفظ دین از غلُوّ افراط گران و تأویل جاهلان و دین سازان) بر ایشان کفر ظاهرى  را جارى  نساختند ، و سرزمین‏ هاى مسلمانان را بلاد کافران ننامیدند و با اهل شهرها و مردمان آنها نجنگیدند ، و اسم مشرک بر آنها نهادند .این در حالى  است که آنان به یارى حق پاى دارند و همان طائفه یارى  شده تا رستاخیز قیامت‏ اند .بلکه ابن قیّم ذکر مى ‏کند که این کارها (که شما آن را تکفیر مى ‏کنید ، بلکه هرکه آنان را تکفیر نسازد کافر مى ‏شمارید ، بلکه مى ‏پندارید آنها عبادت بت‏هاى  بزرگ است) در آبادى ‏هاى  اسلامى  زیاد شده‏ اند تا آنجا که کسانى  اندک از آن به دورند ، بلکه به ندرت یافت مى ‏شود کسى  که با مُنکِر این کارها دشمنى  نورزد .بنابراین ، ابن قیّم ، یادآور مى ‏شود که بیشتر امّت به این کارها دست مى ‏یازند ، وکسى  که آنها را انجام نمى ‏دهد بر کسى  که انکارشان کند مُنکِر مى ‏شود و آن گاه که آنهارا انکار سازد با او دشمنى  مى ‏ورزد .اگر مذهب و شیوه ‏تان حق و درست باشد ، همه امّت ـ پناه مى ‏بریم به خدا از این سخن ـ شرک بزرگى  را مرتکب شده‏اند ، و این کارها را نیکو دانسته‏ اند و بر کسانى  که
آنها را برنتافته ‏اند (پیش از مان ابن قیّم) انکار کرده ‏اند .پس در این هنگام قول شما را این حدیث (و حدیث پیش از آن و احادیثى  که پیش از این ـ به خواست خداى  متعال ـ مى ‏آید) رد مى ‏کند .و این امرى  است روشن و واضح براى  کسى  که توفیق یابد ، و حمد و سپاس ویژه خداست .

[ ۴ . حدیث پیروزى  طائفه حق ]

از چیزهایى  که بر بطلان مذهبتان دلالت مى ‏کند ، حدیثى  است که در صحیح بخارى  و صحیح مسلم از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله روایت شده که فرمود :لا تزالُ طائفةٌ مِن أُمّتی ظاهرینَ على  الحقّ ، لا یَضُرُّهم مَن خَذَلَهم ولا مَن خالَفَهم إلى  یوم القیامة[۱۱] ؛پیوسته طائفه ‏اى  از اُمّتِ من در دین حق پیروزند و تا روز قیامت کسانى که به خوار ساختن و مخالفتِ آنان دست یازند ، آسیب شان نمى ‏رسانند .شیخ تقى  الدین ـ آن گاه که این حدیث را ذکر مى ‏کند ـ مى ‏گوید :این امّت چنان است که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله خبر داد ؛ پیوسته در آن طائفه ‏اى هست که نُصرت مى ‏یابند ، به علم و شمشیر چیره مى ‏شوند .گرفتارى ‏هایى  که به کسان پیش از آنها رسید ـ بنى ‏اسرائیل و دیگران ـ ازاین نظر که دشمنان بر آنان مسلط شدند ، به آنها اصابت نمى ‏کند .بلکه اگر در ناحیه‏ اى  از زمین شکست بخورند در ناحیه دیگر زمین اُمّتى  هست که پیروزى  مى ‏یابند ، و بر مجموع آنها دشمنى  از غیرخودشان سلطه نمى ‏یابد ، لیکن میانشان اختلاف و فتنه روى  مى ‏دهد ..مذهب اهل سنّت و جماعت تا روز قیامت ـ اهلش ـ پیروزند ، و آنان همان کسانى ‏اند که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله درباره‏ شان فرمود : «لا تزال طائفة من أُمّتی …»[۱۲] .مى ‏گویم : وجه دلالت این حدیث این است که طائفه ‏اى  که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله آن راذکر کرده اشکار است نه پنهان ـ چنان که نزد شما گمان مى ‏رود ـ و نیز منصورند ، زبون و مخفى  نمى ‏باشند ؛ و همنین سرزمین‏هاى  اسلامى  زمانى  از آنها تهى  نیست ، و همان گونه که شیخ آورد ، دشمنان بر آنان چیره نمى ‏شوند و به سلطه ‏شان درنمى ‏آورند .پس هنگامى  که به نص پیامبر صادق ـ که راست‏گویى ‏اش را خدا تصدیق کرده است ـ اَوصاف آنها چنین مى ‏باشد ، چه مى ‏گویید درباره امورى  که شما به آنها [ آنان را ] تکفیر مى ‏کنید ، امورى  که هفت صد سال است در بلاد اسلام شیوع دارد ؟شما گمان مى ‏کنید که اینها عبادتِ غیر خدایند ، و این واسطه ‏ها همان واسطه‏ هایى ‏اند که در قرآن ذکر شده [ و به شدّت نکوهیده ] است .با اینکه در هیچ زمانى  از زمان‏ها ذکر نشده است که اَحَدى  آنچه را شما مى ‏گوییدگفته باشد و آنچه را شما عمل مى ‏کنید مرتکب شود ، بلکه براى  احتجاج به شبه ه‏تان نمى ‏یابید مگر این مطلب را که على  کسى  را که به او گفت «تو خدایى » کُشت ، و ابوبکربا اهل ردّه کارزار کرد .چکیده سخن این است که : هرکس دستى  در علم داشته باشد درمى ‏یابد که این فهم و برداشت شما خنده‏ آور است .حمد خداى  راست بر زایل شدن التباس و اشتباه .به خدا سوگند ، همین حدیث ـ به تنهایى  ـ در بطلان قول شما کافى  است ، اگرگوش شنوایى  در میانتان باشد . از خدا مى ‏خواهیم که ما را از هلاکت نجات بخشد ،چه او سخاوتمند و کریم است .

[ ۵ . حدیث پیروان شیطان ]

از چیزهایى  که بر بطلان مذهبتان دلالت مى ‏کند حدیثى  است که ابوهریره ازپیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله روایت مى ‏کند ه فرمود :
رأس الکفر نحو المشرق ـ وفی روایة ـ الإیمان یمانیّ ، والفتنة من هاهنا ،حیث یطلع قَرْن الشیطان[۱۳] ؛اساس کفر از جانب مشرق بروز مى ‏یابد ـ و در روایتى  هست ـ ایمان یمانى  است ، و فتنه از اینجا برمى ‏خیزد ، زیرا پیروان شیطان [ از آن ]طلوع مى ‏کند .نیز در صحیحین از ابن عمر روایت شده که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ـ در حالى  که سوى  مشرق رو کرده بود ـ فرمود : فتنه اینجاست[۱۴] .بخارى  ـ با اتصال سند به پیامبر ـ نقل مى ‏کند که پیامبر دو بار فرمود : «اللّهمّ بارک لنافی شامنا ویمننا» ؛ پروردگارا شام و یمن را برایمان مبارک گردان ![ بعضى  ] گفتند : «و نجد را برایمان خجسته ساز» ، پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله بار سوم فرمود :«هناک الزلازل والفتن ، ومنها یطلع قرن الشیطان ؛ آنجا لغزش‏ها و فتنه‏ هاست ، اُمّتِ شیطان از آن طلوع مى ‏کند[۱۵] .و احمد از ابن عمر ـ با اتصال سند به پیامبر ـ آورده است که آن حضرت فرمود :پروردگارا ، مدینه را برایمان مبارک گردان و [ نیز ] صاع و مُدّمان را وشام و یمن ما را . آن گاه سوى  طلوع خورشید رو کرد و گفت : اینجاحزب شیطان طلوع مى ‏کند، و فرمود : از اینجاست لغزش‏ها و فتنه‏ ها[۱۶].مى ‏گویم : گواهى  مى ‏دهم که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله صادق است [ و راست گفت ] صلوات خدا و سلام و برکات او بر پیامبر و آلِ او و یارانش ، به راستى  امامت را اَدا کرد ورسالتش را رساند .شیخ تقى  الدین مى ‏گوید :مشرق مدینه پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله شرق است ، و مُسَیْلَمه کذّاب ـ که ادعاى  نبوّت کرد ـ از آنجا برخاست ؛ و آن نخستین حادثه‏ اى  بود که بعد پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله رخ داد ، و گروهى  او را پیروى  کردند و ابوبکر ـ خلیفه پیامبر ـ با آنهاجنگید .وجه دلالتِ این حدیث وجوه زیادى  است که بعضى  از آنها را مى ‏آوریم :
الف) پیامبر یادآور شد که ایمان ، یمانى  است و فتنه از مشرق برمى ‏خیزد (این سخن را بارها بیان فرمود) .
ب) پیامبر بارها براى  حجاز و اهل آن دعا کرد و از دعا براى  اهل مشرق خوددارى  ورزید ؛ به جهت فتنه ‏هایى  که در میان آنها ـ به ویژه در نجد ـ وجود داشت .
ج) نخستین فتنه‏ اى  که پس از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله روى  داد در این سرزمین واقع شد[۱۷] .پس مى ‏گوییم : این امورى  که به آن مسلمان را کافر قرار مى ‏دهید ، بلکه هرکه او راکافر نشمارد تکفیر مى ‏کنید ، مکّه و مدینه و یمن را از سال‏هاى درازى  آکنده ساخته است ، بلکه دریافتیم که بیشتر این امور در سرزمین یمن و در حَرَمَیْن (مکّه و مدینه)هست ؛ و این سرزمین ما نخستین جایى  است که فتنه‏ ها در آن آشکار شد ، و در سرزمین ‏هاى  مسلمانان ـ در گذشته و حال ـ جایى  را سراغ نداریم که فتنه ‏اش از آن بیشتر باشد .و اکنون شما بیان مى ‏دارید که : بر همه مردم پیروى  مذهبتان واجب است ، و هرکه پیرو آن باشد و نتواند در شهر خودش آشکارش سازد و اهل آن را تکفیر سازد ،واجب است سوى  شما هجرت کند ؛ و شمائید آن طایفه منصور (و یارى  شده) .این سخن ، بر خلاف این حدیث است ؛ زیرا خدا پیامبرش را از آنچه بر امّتش تاروز قیامت پدید خواهد آمد ، آگاه ساخت ، و پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله به آنچه بر امّت جارى مى ‏شود و از آنها برمى ‏خیزد خبر داد ، پس اگر درمى ‏یافت که بلاد مشرق ـ به ویژه نجد ، سرزمین مُسَیْلَمه ـ دارِ ایمان مى ‏شود و طائفه منصور در آن مى ‏باشد و سرزمینى است که ایمان در آن آشکار مى ‏شود و در غیر آن مخفى  مى ‏ماند و مکّه و مدینه و یمن سرزمین کفر مى ‏گردد که در آن بت‏ها پرستش مى ‏شوند و هجرت از آنها واجب است ،البته به آن خبر مى ‏داد و براى  اهل مشرق ـ به ویژه نجد ـ دعا مى ‏کرد ، و مکّه و مدینه و
یمن را نفرین مى ‏فرستاد و با خبر مى ‏ساخت که آنان بت‏ها را مى ‏پرستند ، و از آنان بیزارى  مى ‏جُست .در حالى  که واقعیّت ضدّ این است ، پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله همه اهل مشرق را مورد خطاب قرار داد و نجد را به طور ویژه نام برد که حزب شیطان از آن طلوع مى ‏کند و فتنه ‏ها ازآنجا و در آنجا روى  مى ‏دهد ، و از دعا براى  آن امتناع ورزید .این برخلاف پندار شماست ؛ امروز ، کسانى  که رسول خدا برایشان دعا کرد ـ نزدشما ـ کافرند ! و کسانى  که پیامبر از دعا در حقّشان ابا ورزید و خبر داد که از آن پیروان شیطان برمى ‏خیزند و فتنه ‏ها از آنجاست ،سرزمین ایمان دانسته مى ‏شود و هجرت سوى  آن واجب مى ‏باشد !!و این سخن روشن و واضح است از احادیث ، ان شاء اللّه‏ .

[۱] .  صحیح مسلم ۵ : ۴۰۹ کتاب الفتن ؛ سنن ابى  داود ۴ : ۹۷ ، حدیث ۴۲۵۲ (کتاب الفتن والملاحم) .
[۲] .  سنن ابى  داود ۴ : ۹۷ ، حدیث ۴۲۵۲ کتاب الفتن والملاحم .
[۳] .  صحیح بخارى  ۶ : ۲۶۶۷ ، حدیث ۶۸۸۲ کتاب الإعتصام .
[۴] .  مسند احمد ۳ : ۸۴ و۸۹ ؛ و ج۵ ، ص۲۱۸ .
[۵] .  إتحاف السادة المتقین ۸ : ۱۴۰ ـ ۱۴۱ .
[۶] .
[۷] .
[۸] .  سوره بقره ۲ آیه ۱۵۶ .
[۹] .  الکامل فى  الرجال ۱ : ۱۴۵ ؛ کنز العمال ۱۰ : ۱۷۶ ، حدیث ۲۸۹۱۸ .
[۱۰] .  کنز العمّال ۱۰ : ۱۷۶ ، ذیلِ حدیث ۲۸۹۱۸ .
[۱۱] .  صحیح مسلم ۴ : ۱۷۳ ، حدیث ۱۷۴ کتاب الأمارة ؛ کنز العُمّال ۱۲ : ۱۶۵ ، حدیث ۳۴۵۰۱ .
[۱۲] .
[۱۳] .  صحیح مسلم ۵ : ۱۰۴ ، حدیث ۹۰۰۸۸ ، و صفحه ۴۲۳ ـ ۴۲۴ ، حدیث ۴۶ و۴۸ .
[۱۴] .  صحیح مسلم ۵ : ۴۲۳ ، حدیث ۴۷ کتاب الفتن .
[۱۵] .  صحیح بخارى  ۱ : ۳۵۱ ، حدیث ۹۹۰ کتاب الإستسقاء .
[۱۶] .  مسند احمد بن حنبل ۲ : ۱۲۶ .
[۱۷] .  زیرا مؤلّف ـ که برادر محمّد بن عبدالوهّاب مى ‏باشد ـ از اهل نجد است « وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْأَهْلِهَا » ـ شاهدى  از اهل آن گواهى  داد ـ بر تطبیق حدیث در سرزمین آنها .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


یک + = 10

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>