فصل دوّم:کتاب على ع– تدوین السُنّة

فصل دوّم:کتاب على ع– تدوین السُنّة

خبر این کتاب به صورت گسترده منتشر شده و بین مسلمانان مشهور مى ‏باشدو بخصوص محدّثان درباره وجود آن اتفاق نظر دارند و خبر این کتاب را علماءشیعه و غیر آنها نقل کرده ‏اند ، امّا ائمّه اطهار ـ اهل بیت پیامبر  علیهم السلام که نسبت به آنچه در خانه(ى  پیامبر) است آگاه ‏تراَند ـ درباره گستردگى  و حجم زیاد این کتاب و این که دربر دارنده علوم فراوانى  است تصریح نموده و فرموده ‏اند : آن صحیفه‏ اى  است که طولش هفتاد ذراع [۱] است و رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم آن را برعلى   علیه ‏السلام املاء فرمود ، و امام  علیه ‏السلام هم آن را با خط خودش نوشت و آن اولین کتابى  است درزمان پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم که علم در آن گرد آمده است و دوازده امام از نسل پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم آن کتاب را از یکدیگر به ارث مى ‏برند[۲] و آن را چنین وصف فرموده‏ اند که :

نوشته ‏اى  است پیچیده شده و بزرگ[۳] .اهل سنّت به اهمیّت و گستردگى  کتاب مذکور اقرار نموده و برخى  از آنها درباره آن ـ که احتمال دارد اوّلین متنى  باشد که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم در سال اوّل هجرت فرمان به نوشتن آن داد ـ گفته ‏اند : آن متن بیشتر شبیه به قانون اساسى  یک دولت نوپاى  آن روز در مدینه است و عنوان آن چنین است :«این کتاب محمّد پیامبر و رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  است براى  مؤمنان ومسلمانان قریش و اهل مدینه و پیروان آنها و کسانى  که به آنهاملحق بوده و به همراهشان مى ‏جنگند : آنان امّتى  واحد هستند دربرابر دیگر مردمان» .کار این نوشته به جایى  رسید که از جهت اهمیّت قرین کتاب خدا شد به جهت تواتر آن و کثرت احکام اسلام و کلّیاتى  که در آن وجود داشت[۴] .و دیگرى  مى ‏گوید : در آن نوشته تعدادى  از احکام گرد آمده است[۵] .و دیگرى  مى ‏گوید : در آن صحیفه امورى  بسیار و موضوعاتى  متعدد نوشته
شده است[۶] .و ائمّه اطهار  علیهم ‏السلام که این کتاب را از پدرانشان به ارث برده و در نزدشان موجود است و بدان مراجعه مى ‏کنند در روایاتى  که از آنان در این باره رسیده است آن را بطور دقیق توصیف نموده ‏اند و آن روایات چنین است[۷] :

۱ ـ امام حسن  علیه ‏السلام نوه پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  مى ‏فرماید :«علم در میان ماست و ما اهل آن هستیم ، و تمام آن به طور کامل نزدماست و تا روز قیامت هیچ اتفاقى  نمى ‏افتد جز این که آن در نزد مانوشته شده است حتّى  خسارت خش بر روى  پوست ، آن نوشته به املائ رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم و دست خط على   علیه ‏السلام است»[۸] .

۲ ـ از امام حسن  علیه‏ السلام نوه پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  همچنین روایت شده است که در مباحث خرید و فروش و معاملات از آن جناب پرسیدند : نظر پدرشان درباره خیار[۹]چیست ؟ آن حضرت امر فرمود جعبه ‏اى  را بیاورند و از داخل آن صحیفه ‏اى زردرنگ بیرون آورد که در بر دارنده نظرات على   علیه ‏السلام در آن باره بود[۱۰] .

۳ ـ از عبدالرحمن بن حجّاج و حفص بن البخترى  و سَلَمة بیاع السابرى  ،همگى  ، از امام صادق  علیه ‏السلام نقل شده است که فرمود : على  بن الحسین  علیه ‏السلام وقتى کتاب على   علیه ‏السلام را گرفت و در آن نگریست ، فرمود : چه کسى  طاقت این را دارد[۱۱] ؟ظاهراً مراد از صحیفه‏ هایى  که نزد امام سجّاد  علیه ‏السلام بوده و در آن درباره عبادت على   علیه ‏السلام نوشته شده بوده است همان کتاب على   علیه‏ السلام است که آن حضرت در آن مى ‏نگریسته است[۱۲] . و همان صحیفه در نزد امام ابو جعفر محمّد باقر  علیه ‏السلام بوده است .

۴ ـ عذافر صیرفى  گوید : من و حَکَم بن عُتَیبة نزد ابو جعفر  علیه ‏السلام بودیم و او(حکم بن عتیبه) شروع کرد از آن حضرت به پرسیدن و امام ابو جعفر  علیه ‏السلام او راگرامى  مى ‏داشت ، سپس در یک چیز به اختلاف افتادند ، آنگاه ابو جعفر  علیه‏ السلام فرمود : پسرم ! برخیز و کتاب على  را بیاور ! او نوشته ‏اى  بزرگ و پیچیده شده راآورد و آن را باز کرد و در آن نگاه مى ‏کرد تا آنکه آن مسأله را بیرون آورد .آنگاه ابو جعفر  علیه‏ السلام فرمود : این خط على   علیه ‏السلام و املاء رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم است وروى  به حَکَم نموده فرمود : « اى  ابا محمّد ! تو و سلمه و ابو مقدام به هرکجا که مى ‏خواهید برویدـ به راست و چپ بروید ـ امّا بخدا سوگند علم را در جایى  نمى ‏یابید که مطمئن‏تر از گروهى  باشند که جبرئیل  علیه ‏السلام بر آنان نازل شده است»[۱۳] .

۵ ـ حکم بن عتیبه از امام باقر  علیه‏ السلام درباره تقسیم دیه دندانها پرسید و امام به اوپاسخ داده سپس فرمود : ما آن را اینگونه در کتاب على   علیه‏ السلام یافتیم[۱۴] .

۶ ـ از زرارة بن ایعن نقل شده است که گفت : از امام ابو جعفر (باقر)  علیه ‏السلام درباره (میراث) پدر بزرگ پرسیدم …سپس حدیث را ذکر مى ‏کند تا آنجا که مى ‏گوید : آنگاه آن حضرت  علیه ‏السلام روى  به فرزندش جعفر  علیه‏ السلام کرد و به او فرمود : براى  زراره صحیفه میراث را نشان ده تابخواند ! آنگاه آن جناب صحیفه ‏اى  همچون ران شتر را برایم آورد … و چون
کناره آن صحیفه را پیش من گسترانید دیدم کتابى  ضخیم است و فهمیده مى ‏شدکه ازکتابهاى  پیشینیان است .آنگاه درآن نگریستم … و چون صبح شد ابو جعفر  علیه ‏السلام را دیدم و به من فرمود : صحیفه میراث را خواندى  ؟ … بخدا سوگند ـ اى  زراره ـ آنچه دیدى همان حق است ، آنچه دیدى  املاء رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم و ست خط على   علیه السلام است …پدرم از جدّم از امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام نقل مى ‏کند که آن جناب این را به او فرمود[۱۵] .

۷ ـ و از محمّد بن مسلم نقل شده است که ابو جعفر (امام باقر)  علیه ‏السلام آن صحیفه میراث را که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم املاء فرمود و به دست خط على   علیه ‏السلام نوشته شده بود به او نشان داد تا بخواند[۱۶] .و همان کتاب نزد امام ابو عبداللّه‏ جعفر بن محمّد صادق  علیه ‏السلام بود :

۸ ـ از محمّد بن مسلم نقل شده است که امام صادق  علیه‏ السلام فرمود : در کتاب على   علیه‏ السلام آمده است :«قبل از سؤال (از خداوند) مدح و ثناء (او) شایسته است»[۱۷] .

۹ ـ حمران بن اعین مى ‏گوید : امام  علیه ‏السلام فرمود : در کتاب على   علیه ‏السلام آمده است : ـ سپس حکمى  را درباره نماز جمعه فرمود ـ[۱۸] .

۱۰ ـ زاررة بن اعین از امام صادق  علیه ‏السلام نقل مى ‏کند که فرمود : در کتاب على   علیه ‏السلام آمده است که :«گربه درنده است و نیم خورده ‏اش اشکالى  ندارد»[۱۹] .

۱۱ ـ سلیمان بن خالد گوید : امام صادق  علیه ‏السلام فرمود : در کتاب على   علیه ‏السلام آمده است : «یکى  از پیامبران در نزد پروردگارش از قضاوت شِکوه کرد …»[۲۰] .

۱۲ ـ حلبى  گوید : امام صادق  علیه‏ السلام فرمود : در کتاب على   علیه ‏السلام آمده است که آن جناب در اجراى  حدود با یک تازیانه ، نصف تازیانه و با بخشى  از آن هم مى ‏زد[۲۱].

۱۳ ـ ابو ایّوب خزّاز گوید : امام صادق  علیه‏ السلام فرمود : در کتاب على   علیه ‏السلام آمده است :«هر صاحب رحمى  به منزله همان رحمى  است که او را کشیده است …»[۲۲] .

۱۴ ـ ابو دعامه مى ‏گوید : به نزد امام على  بن محمّد بن على  بن موسى  ، امام هادى   علیه‏ السلام براى  عیادت از بیمارى  ایشان که در همان سال منتهى  به فوت آن جناب شد رفتم ، چون خواستم باز گردم به من فرمود : اى  ابا دعامه ! حقّ تو (برمن) واجب شد ! آیا برایت حدیثى  نگویم که بخاطر آن شادمان شوى  ؟عرض کردم : اى  پسر رسول خدا ! چه سخت به آن محتاجم .فرمود : محمّد بن على  به من فرمود : پدرم على  بن موسى  به من فرمود : پدرم موسى  بن جعفر به من فرمود : پدرم جعفر بن محمّد بن من فرمود : پدرم محمّدبن على  به من فرمود : پدرم على  بن الحسین به من فرمود : پدرم حسین بن على به من فرمود : پدرم على  بن ابى  طالب  علیهم ‏السلام به من فرمود که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم فرمود : اى  على  ! بنویس .عرض کردم : چه بنویسم ؟فرمود : بنویس : «بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم ، ایمان آن است که در دلها پایدار باشد واعمال آن را تصدیق نماید ، و اسلام همان است که بر زبان جارى شود و بخاطر آن ازدواج حلال گردد» .ابو دعامه گوید : عرض کردم : اى  پسر رسول خدا ! بخدا سوگند نمى ‏دانم این حدیثى  که گفتید نیکوتر است یا اسناد آن ؟!فرمود : این از صحیفه ‏اى  است با خط على  بن ابى  طالب و به املاء رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم که ما آن را هریک از بزرگتر خویش به ارث مى ‏بریم[۲۳] .از همین صحیفه به عنوان « کتاب على   علیه‏ السلام» احادیث مختلفى  در ابواب ذیل نقل شده است :باب حرمت استعمال عطر و مواد خوشبو کننده براى  میّت مُحرم همچون مُحرم زنده[۲۴] .باب مربوط به اینکه نماز وتر واجب است[۲۵] .و باب مربوط به اینکه خداوند بنده را با وجود کثرت عبادت عذاب نمى ‏کندامّا خیر فراوانى  به او مى ‏دهد[۲۶] .و باب قبله[۲۷] و موارد دیگرى  در ابواب فقه [۲۸] .و شیخ صدوق در کتاب (من لا یحضره) الفقیه باب بزرگى  را تحت عنوان «ذکر جُملٍ من مناهی النبی  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم» آورده است و در آن یک روایت با اسنادخویش از شعیب بن واقد از حسین بن زید از امام صادق  علیه‏ السلام به نقل از پدرانشان از رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم آورده است که آن حضرت از فلان چیزها نهى  فرموده است . و در آخر آن حدیث مى ‏گوید : شعیب بن واقد گفت : از حسین بن زید درباره طول این حدیث پرسیدم ؛ گفت : جعفر بن محمّد بن على  بن الحسین بن على  بن ابى  طالب  علیه‏ السلام فرمود که : وى  این حدیث را از کتابى  که به املاء رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم ودست خطّ على   علیه ‏السلام مى ‏باشد جمع نموده است[۲۹] .و شیخ صدوق همین حدیث را در کتاب امالى خویش ـ در مجلس شصت و ششم ـ با سند خود از امام صادق  علیه ‏السلام آورده است[۳۰] .صفّار نیز چیزهایى  را از این کتاب از طریق اهل البیت علیهم ‏السلام آورده است[۳۱] . مواردى  که این کتاب (در روایات) ذکر شده است بسیار فراوان است و ما به همین مقدار به جهت قانع شدن مخاطب خود بسنده مى ‏کنیم .این روایات بر گستردگى  جوانب این کتاب تأکید دارند و بیانگر این مى ‏باشند که کتاب مذکور (کتاب على   علیه ‏السلام) در بر دارنده موضوعات مختلف فقهى  همچون نماز ، دعاء ، انواع خرید و فروش ، حدود و دیات ، قضاء ، شهادات و فرائض ومیراث است . و این روایات دلالت دارد بر اینکه این کتاب در بر دارنده موضوعات اخلاقى  و اعتقادى  و غیر آن مى ‏باشد ، و نیز اینکه کتاب مذکور کتابى پر حجم است بطورى  که از آن تعبیر مى ‏شود به اینکه کتابى  پیچیده شده و بزرگ مانند ران شتر بوده و کتابى  ضخیم است[۳۲] . یا اینکه (گفته ‏اند) طول آن هفتاد ذراع است[۳۳] .زید بن على  شهید  علیه ‏السلام از آن کتاب به عنوان «کتاب‏هاى  على  صلوات اللّه‏ علیه»یاد مى ‏کند و متذکّر مى ‏شود آنها در نزد امام صادق  علیه ‏السلام است[۳۴] .اینها همه به روشنى  بطلان این نظر را مى ‏رساند که گفته شود آن کتاب صحیفه‏ اى  کوچک و یا یک ورق واحد بوده است ، و این که از آن کتاب به عنوان «صحیفه» تعبیر شده است نه به این معنى  است که آن بصورت ورقه است بلکه صحیفه در لغت همان کتاب است[۳۵] .و ما از جانب راویان حدیث و مؤلّفان ، نامهاى  متعددى  را یافتیم که بر این کتاب اطلاق شده است همچون :«صحیفه» ، «کتاب على   علیه ‏السلام» ، «جفر» و « جامعه »[۳۶].بعید نیست که همه این موارد نامهایى  براى  یک کتاب باشد و شاید اطلاق این نام اخیر به این اعتبار باشد که در آن کتاب همه چیز گرد آمده است ، چنانکه برخى  از نصوص که قبلاً ذکر شده به این معنا دلالت مى ‏دهند .همچنین این کتاب به عنوان «امالى  رسول اللّه‏  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم» نیز نامیده شده است وقبلاً به این مطلب اشاره شد[۳۷] .شاید این کتاب ـ یا بخشى  از آن ـ همان باشد که در اخبار ، تحت عنوان املاءرسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم بر امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام در ـ روایات شیعه و سنّى  ـ ذیل آمده است :

۱ ـ از امّ سلمه همسر رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم آمده است که گفت : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم در حالى  که على  بن ابى  طالب  علیه ‏السلام نزدش بود پوستى  خواست ، و رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم پیوسته املاء مى ‏فرمود و على   علیه ‏السلام مى ‏نوشت تا آنکه پشت و روى  آن پوست و محلّ پاچه‏ هاى  پر شد[۳۸] .

۲ ـ شیخ ابوالحسن على  بن الحسین بن موسى  بن بابویه القمى  (م۳۲۹) با سندخویش در حدیثى  طولانى  از امّ سلمه روایت مى ‏کند که گفت : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم على   علیه‏ السلام را در خانه‏ اش نشانید و پوست گوسفندى  خواست و بر روى  آن ، حتّى بر روى  محلّ پاچه‏ هایش نوشت …[۳۹]

۳ ـ و از عایشه نقل شده است که گفت : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم على   علیه‏ السلام رافراخوانده و پوست و دوات خواست و بر آن جناب املاء فرمود و ایشان نوشت تا آنکه آن پوست پر شد[۴۰] .

۴ ـ ابوالحسن بن بابویه با سند خویش از امام باقر  علیه‏ السلام به نقل از پدران آن جناب نقل مى ‏کند که فرمود : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم به امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام فرمود : آنچه رابه تو املاء مى ‏کنم بنویس !عرض کرد : اى  پیامبر خدا ! آیا مى ‏ترسید فراموش کنم ؟فرمود : از این نمى ‏ترسم که فراموش کنى  چراکه از خدا خواسته ‏ام (علم) تو راحفظ کند و نگذارد فراموش کنى  ، امّا براى  شریکانت بنویس !عرض کردم : شریکان من چه کسانى  هستند ؟فرمودند : امامان از فرزندانت …[۴۱]و در حدیثى  که طبرى  درباره اصحاب قائم  علیه‏ السلام آورده است ، ابو بصیر از امام صادق  علیه ‏السلام مى ‏پرسد : آیا امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام اصحاب قائم  علیه ‏السلام را مى ‏شناخت همچنانکه تعدادشان را مى ‏دانست ؟امام صادق  علیه‏ السلام فرمود : پدرم فرمود : به خدا سوگند آن حضرت آنان را بااسامى ‏شان و اسامى  پدرانشان و قبایلشان یک به یک مى ‏شناخت …(حدیث ادامه دارد) تا آنجا که ابو بصیر مى ‏گوید : عرض کردم : اینها نوشته شده است ؟فرمود : در کتابى  نوشته شده است و درقلب محفوظ است ودرخاطر پایداراست و فراموش نمى ‏شود .مى ‏گوید : عرض کردم : فدایت شوم ! به من تعداد آنان و شهرهایشان و محل‏هایشان را بگویید که این مرا از نام هایشان بى ‏نیاز مى ‏کند .فرمود : روز جمعه بعد از نماز نزد من بیا !مى ‏گوید : روز جمعه که شد به نزد آن حضرت رفتم ، فرمود : اى  ابو بصیر ! نزدما آمدى  براى  پاسخ سؤالى  که کردى  ؟عرض کردم : آرى  فدایت شوم !فرمود : تو به خاطر نمى ‏سپارى  ، کجاست آن رفیقت که برایت مى ‏نوشت ؟عرض کردم : فکر کردم مشغله ‏اى  دارد و نخواستم دیرتر از این خدمت
برسم !آن حضرت به شخصى  که در محضرش بود فرمود : برایش بنویس : این املاءرسول خدا بر امیرالمؤمنین علیهماا لسلام است و آن را به آن جناب سپرد و عبارتست از :«ذکر نامهاى  اصحاب حضرت مهدى   علیه‏ السلام و جمعى  که از بستر وقبایلشان مفقود شده و به آن حضرت مى ‏پیوندند[۴۲] ، و کسانى  که شب و روز در راه مکّه‏ اند و این اتفاقات در هنگام ‏شنیدن صدا در آن سالى  که امر خداى  عزّ وجل آشکار مى ‏گردد، مى ‏افتد و آنان (اصحاب مهدى علیه ‏السلام) سروران و قاضیان و حاکمان بر مردم‏اند».سپس امام علیه‏ السلام در حدیثى طولانى  شروع به نامیدن شهرها و تعداد اصحاب حضرت قائم ، حجّت منتَظَر  علیه ‏السلام کردند[۴۳] .شاید این «ذکر نامها» جزئى  از کتاب بزرگ على   علیه ‏السلام باشد[۴۴] .به بحث درباره کتاب على   علیه ‏السلام باز مى ‏گردیم :از مجموع آنچه درباره این کتاب گفتیم روشن مى ‏شود که آن کتاب غیر آن صحیفه ‏اى  است که قبلاً تحت عنوان «صحیفه رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم که در نزدعلى   علیه ‏السلام بود» از آن سخن گفتیم و دانستیم که آن صحیفه ، صفحه‏اى  کوچک بوده که در علاقه شمشیر قرار داشته و دانستیم که این کتاب کتابى  بسیار بزرگ است .یکى  از اهل سنّت از آن صحیفه(ى  کوچک) به عنوان صحیفه على   علیه ‏السلام تعبیرنموده امّا از این کتاب هیچ ذکرى  به میان نیاورده است جز این که دیگران اعتراف کرده‏ اند به اینکه آن خبر ، خبر از صحیفه ‏اى  دیگر از على   علیه ‏السلام ، غیر این صحیفه است ، چنانکه گفتیم[۴۵] .

۳ ـ کتاب فاطمه  علیهاالسلام

در نزد زهراء ، حضرت فاطمه  علیهاالسلام دختر رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم کتابى  از پدرش بوده است و ذکر آن در میان اهل سنّت و شیعه آمده است .از میان اهل سنّت خرائطى  به نقل از مجاهد آن را ذکر نموده و مى ‏گوید : اُبى ّ بن کعب بر فاطمه  علیهاالسلام دختر محمّد  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم وارد شد و آن جناب بُن شاخه نخلى  راآورد و در آن کتاب (نوشته ‏اى ) بود : هرکه به خدا و روز قیامت ایمان دارد به همسایه ‏اش خوبى  کند[۴۶] .و خطیب[۴۷] (نیز این مطلب را ذکر کرده است) .و از میان شیعه آن را ابوالحسن بن بابویه قمى (م۳۲۹) با سند خویش از امام صادق  علیه ‏السلام نقل کرده است ، فرمود : من به کتاب فاطمه  علیهاالسلام مى ‏نگریستم و هیچ پادشاهى  حکومت نمى ‏کند مگر اینکه در آن کتاب نام خودش و پدرش مکتوب بود[۴۸] .ذکر این کتاب در باب «حساب زکات طلا و نقره» ، در کتاب کافى  آمده است که امام صادق  علیه ‏السلام جواب را از کتاب فاطمه  علیهاالسلام گرفته‏ اند[۴۹] .و این کتاب به نام «مصحف فاطمه  علیهاالسلام» شناخته مى شود [۵۰] .و نگفته‏ اند که آن مصحف به املاء رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم و دست خط على   علیه ‏السلام بوده است .سیّد امین عاملى  در مقدمه کتاب «اعیان الشیعة» بطور مفصّل در این باره حدیث آورده است[۵۱] .

۴ ـ نوشته‏ هایى  که پیامبر  ص

به کارگزارانش و دیگران مى ‏نوشت و مربوط به امور دینى  بود
برخى  در جواز نوشتن حدیث به این گونه نوشته ‏هاى  پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم که وارد شده است ، استدلال کرده‏ اند .
دکتر عتر گوید :اینها نوشته‏ هاى  فراوانى  هستند که شامل احکام مهمّ اسلام و عقایدو خطوط اصلى  آن و بیان حدّ نصاب‏ها و مقدارهاى  شرعى  براى زکات ، دیه ‏ها ، حدود ، محرّمات و غیر اینها است[۵۲] .از جمله آنهاست : نامه‏ اى  که آن حضرت به عمرو بن حزم انصارى  ، کارگزارآن جناب در یمن[۵۳] .نامه آن حضرت به وائل به حجر حضرمى وقوم اودرحضر موت[۵۴] .و نامه‏ اى  درباره زکات و دیه‏ ها که نزد ابوبکر بود[۵۵] .مى ‏گوئیم : استدلال به این نامه‏ ها به این اعتبار است که رسول اکرم  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم برنوشتن آنها اشراف کامل و تمام داشته است هرچند خود آن حضرت ننوشته است و امتناع آن جناب از نوشتن ـ به هر جهت ـ منافات با این ندارد که آن نوشته‏ ها را به خود آن حضرت  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم نسبت دهیم به اعتبار اینکه اراده آن جناب به این کار تعلّق گرفته و بر آن اشراف داشته و این کار در محضر آن حضرت صورت مى ‏گرفته و مورد غرض ایشان بوده است . همچنانکه کاتبان نامه‏ ها ورساله‏ ها براى  کسى  که به آنان امر مى ‏کند مى ‏نویسند امّا آن نامه‏ ها و رساله ‏هامنسوب به کسانى  مى ‏شود که کاتب را امر کرده ‏اند نه به کاتبان گرچه کاتبان‏ اند که نوشته ‏اند !بنابراین اختلاف این سنّت نسبت به تقریر که دیگرى  آن را انجام مى ‏دهد (وپیامبر تأیید مى ‏کند) و همچنین اختلاف آن نسبت به امر پیامبر به مطلق تدوین ونوشتن واضح است چنانکه بعداً ذکر خواهیم کرد و این چیزى  جز سنّت عملى وفعلى  نیست .

[۱] .  هر ذراع چیزى  حدود ۴۵ سانتیمتر است و آن از نوک انگشت وسط تا آرنج است . م
[۲] .  در مورد این کتاب نگاه کنید به : الذریعة الى  تصانیف الشیعة تهرانى  ۲ : ۳۰۶ بعنوان «أمالی رسول اللّه‏  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم» ؛ اعیان الشیعة (عاملى ) ج۱ ق۱ ص۳۳۰ ـ ۳۳۸ و۳۵۰ ـ ۳۵۲ .
[۳] .  رجال نجاشى  : ۳۶۰ شماره ۹۶۶ . و نگاه کنید به : الفوائد الطوسیة حرّ عاملى  : ۲۴۳ .
[۴] .  علوم الحدیث صبحى  صالح : ۳۰ ؛ السنّة قبل التدوین : ۳۴۴ . و نگاه کنید به : اصول الحدیث(عجّاج) : ۱۸۸ ـ ۱۸۹ ؛ دلائل التوثیق المبکّر : ۳۸۳ ـ ۳۸۴ به عنوان (قانون مدینه) به نقل از صحیفه همام : ۱۵ و سیره ابن هشام : ۳۴۱ و الاموال (ابو عبید) : ۲۰۲ و جمهرة رسائل العرب ۱ : ۲۵ . واشاراتى  از آن در کتاب طبقات ابن سعد ۱ : ۲ : ۷۲ و ۲ : ۱ : ۱۹و۲۳ و تقیید العلم : ۷۲ و مسند احمد ۱ : ۷۹ و۱۱۹ و۱۲۲ و۲۷۱ و غیر آن آمده است ، و صحیح بخارى  ۲ : ۲۷۴ و۴ : ۴۲۸ ؛ صحیح مسلم ۲ : ۷۰۲ ؛ سنن ابو داود ۴ : ۲۵۲ شماره ۴۵۳ ؛ سنن ترمذى  ۱ : ۱۸۰ ؛ سنن نسائى  ۸ : ۲۳ ؛ سنن ابن ماجه ۲ : ۱۴۵ . و نگاه کنید به کتاب معرفة النسخ : ۲۰۷
[۵] .  الانوار الکاشفه المعلمى  : ۳۷ .
[۶] .  صحیفة على  بن ابى  طالب  علیه‏ السلام : ۴۱ .
[۷] .  از جمله مصادر این روایات عبارتند از : الارشاد مفید : ۲۷۴ ؛ الامالى  (طوسى ) ۲ : ۲۰ .
[۸] .  الاحتجاج طبرسى  : ۱۵۵ . و نگاه کنید : بحار الانوار ۴۴ : ۱۰۰ .
[۹] .  یعنى  اختیارى  که طرفین معامله در فسخ بیع دارند . م
[۱۰] .  العلل احمد بن حنبل ۱ : ۱۰۴ . و نگاه کنید : تاریخ التراث العربى  (سزگین) ج۱ : مج۱ : ۲۳۵ و اوکلمه «خیار» را به معنى  «صاحبان فضل» دانسته است و این خطاست .
[۱۱] .  الکافى  ، الروضة ۸ : ۱۶۳ شماره ۱۷۲ .
[۱۲] .  الارشاد مفید : ۲۵۶ ؛ شرح الاخبار (قاضى  نعمان) ۱۳ : ۱۲۸ نسخه خطى  اصل ؛ مناقب ابن شهر آشوب ۴ : ۱۴۹ .
[۱۳] .  رجال نجاشى  : ۳۶۰ شماره ۹۶۶ .
[۱۴] .  الکافى  کلینى  ۷ : ۳۲۹ ح۱ کتاب الدیات ، باب الخلقة
[۱۵] .  الکافى  ۷ : ۹۴ ح۳ کتاب المواریث ، باب میراث الوالد مع الابوین .
[۱۶] .  الکافى  ۷ : ۹۸ ح۳ کتاب المواریث ، باب میراث الابوین مع الزوج .
[۱۷] .  الکافى  ۲ : ۳۵۱ ح۲ کتاب الدعاء ، باب الثناء قبل الدعاء ؛ فلاح السائل : ۲۹ .
[۱۸] .  تهذیب الاحکام طوسى  ۳ : ۲۸ ح۹۶ .
[۱۹] .  الکافى  کلینى  ۳ : ۹ ح۴ کتاب الطهارة ، باب الوضوء من سُؤر الدوابّ والسباع .
[۲۰] .  الکافى  کلینى  ۷ : ۴۱۴ ح۳ و۴ کتاب القضاء ، باب إنّ القضاء بالبیّنات .
[۲۱] .  الکافى  ۷ : ۱۷۶ ح۱۳ کتاب الحدود ، باب التحدید .
[۲۲] .  الکافى  ۷ : ۷۷ ح۱ کتاب ، باب إنّ المیراث لمن سَبق .
[۲۳] .  مروج الذهب مسعودى  ۵ : ۸۲ و۸۳ شماره ۳۰۷۹
[۲۴] .  نگاه کنید : الکافى  ۴ : ۳۶۸ ح۳ کتاب الحج ، باب المحرم یموت ؛ تهذیب الاحکام ۱ : ۳۲۹ و۳۳۰ح۹۶۳ و۹۶۶ و۵ : ۳۸۳ ح۱۳۳۷ .
[۲۵] .  تهذیب الاحکام ۲ : ۲۴۳ ح۹۶۲ . مراد از وجوب نماز وتر در ایجا این است که بر آن نمازمستحب بسیار تأکید شده است . م
[۲۶] .  بصائر الدرجات : ۱۸۵ ح۱۱ . و نگاه کنید : وسائل الشیعة حرّ عاملى۳ : ۳۲ ح۴ ، کتاب الصلاة ،باب عدد الفرائض
[۲۷] .  تهذیب الاحکام ۲ : ۲۳ ح۶۴ و۲ : ۲۵۱ ح۹۹۵ ؛ الاستبصار طوسى  ۱ : ۲۵۱ ح۹۰۰ .
[۲۸] .  نگاه کنید به روایاتى  که تحت عنوان کتاب على   علیه ‏السلام درباره کثرت نماز و روزه در کتاب بصائرالدرجات : ۱۸۵ ح۱۱ و وسائل الشیعه شماره مسلسل ۴۶۳۰ آمده است ، و درباره قد آدمى  و ذراع در باب اوقات نمازها ، تهذیب الاحکام ۲ : ۲۳ ح۶۴ و ۲ : ۲۵۱ ح۹۹۵ ، و نگاه کنید : وسایل الشیعه شماره مسلسل ۴۷۵۴ ، و درباره نماز خواندن در لباس مصنوع از حیوانى  که گوشتش خوردنى  نیست : الکافى  ۳ : ۳۹۷ ؛ وسایل الشیعه شماره ۵۳۴۴ .
[۲۹] .  من لا یحضره الفقیه ۴ : ۲ ـ ۱۱ باب ۱ .
[۳۰]امالى  الصدوق : ۳۴۴ . و نگاه کنید : الذریعه طهرانى  ۲ : ۳۰۷ .
[۳۱] .  بصائر الدرجات صفّار : ۱۴۴ و۱۴۵ و۱۶۳ و۱۶۵ .
[۳۲] .  ممکن است مراد از «کتاب ضخیم» خط ضخیم باشد خط درشت ، مراجعه کنید .
[۳۳] .  اعیان الشیعه ج۱ : ق۱ : ص۳۳۰ به بعد .
[۳۴]رجال کشى  : ۳۷۶ شماره ۷۰۶ ترجمه سورة بن کلیب .
[۳۵] .  لسان العرب ماده «کتب» . و نگاه کنید به : معرفة النسخ : ۲۲ .
[۳۶] .  نگاه کنید به : الارشاد مفید : ۲۷۴ ؛ الذریعه ۵ : ۱۱۸ ؛ اعیان الشیعه ۱ : ق۱ : ص۳۳۰ و به نقل از اودر کتاب مرآة الکتب (شهید تبریزى ) ۱ : ۳ ـ ۶ بخوانید .عبارت جفر و جامعه در نزد اهل سنّت فراوان ذکر شده است :شریف جرجانى  گوید : جفر و جامعه پوستى  است که على   علیه ‏السلام آنچه را که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم بر او املاء مى ‏کرده مى ‏نوشته است و گفته ‏اند که جفر و جامعه دو کتاب هستند .و ابن قتیبه در کتاب تأویل مختلف الحدیث : ۷۰ و۷۱ و نیز ابن خلدون گفته ‏اند : هارون بن سعد عجلى  ـ بزرگ زیدیه ـ این کتاب را به امام صادق  علیه ‏السلام نسبت داده است ، نگاه کنید : الذریعه ۵ : ۱۱۸ و۱۱۹ .گاه نیز عنوان «علم جفر و جامعه» داده‏اند و در تعریف آن گفته ‏اند : آن عبارت است از علم اجمالى  به لوح قضاء و قدر که در بر دارنده هر آنچه که بوده و خواهد بود ـ بصورت کلّى  و جزئى  ـ مى ‏باشد .و گفته ‏اند که : آن علمى  است که اهل البیت  علیهم ‏السلام آن را از یکدیگر به ارث مى ‏برند و کسانى  از دانشمندان بزرگ که به آنان منسوب ‏اند از آنها مى ‏گیرند .از کمال الدین ابن طلحه شافعى  (م۶۵۲) نقل شده است که گفت : جفر و جامعه دو کتاب گرانقدرند . یکى  از آن دو کتابى  است که امام على  بن ابى  طالب  علیه ‏السلام در حالى  که بر منبر در شهر کوفه خطبه مى ‏خوانده ذکر کرده است ، و دیگرى  آن است که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم پنهانى  و رازگونه به او فرموده و امر به گردآورى  آن نموده است . مى ‏گوید : بر حقیقت این کتاب کسى  جز مهدى  که منتظر خروج او در آخر الزمان هستند ، واقف نمى ‏شود .طاش کُپرى  زاده نقل کرده است که این کتاب نزد امام رضا  علیه ‏السلام وجود داشته است . نگاه کنید : مفتاح السعادة ۲ : ۵۵۰ ؛ کشف الظنون : ستون ۵۹۱ و۵۹۲ .درباره این علم ، کتابهایى  تألیف شده است که به نامهاى  آن اشاره مى ‏کنیم :

۱ ـ الجفر الجامع والنور اللاّمع ، الشیخ محمّد بن طلحة ، ابو سالم کمال الدین الشافعى  ، النصیبى  (م۶۵۲) . در این کتاب وى  آنچه را ما قبلاً متذکّر شدیم آورده و مى ‏گوید : امامان از اولاد جعفر صادق  علیه السلام جفر را مى ‏دانند . [ کشف الظنون : ستون ۵۹۲ ]
۲ ـ الکواکب الدریّة فی الأُصول الجفریّة ، ادیب عثمان بن على  عمرى  موصلى  . بغدادى  مى ‏گوید : این کتاب با خطّ مؤلّف نزد من است . [ ایضاح المکنون ۲ : ۳۹۰ و۳۹۱ ]
۳ ـ الدرة الناصعة فى  الجفر والجامعة ، الشیخ محیى  الدین عربى  . [ کشف الظنون ۶ : ۷۳۸ ]
۴ ـ الدره‏الناصعة فى  کشف علوم الجفر والجامعة  عبدالرحمن بسطامى  . [ کشف الظنون ۲ : ۷۴۴ ]
۵ ـ الکشف الساطع فى  حلّ الجفر الجامع ، محسن بن على  الحفناوى  الدمشقى  . [ ایضاح المکنون ۲ : ۳۶۰ ]
۶ ـ الجواهر الوفیة فى  الدقائق الجفریة : از فرمایشات امام رضا  علیه ‏السلام . [ الذریعه ۵ : ۳۸۵ از کتابهاى  خطّى  موصل ]

[۳۷] .  الذریعه ۲ : ۳۰۶ .
[۳۸] .  ادب الاملاء والاستملاء سمعانى  : ۱۲ و۱۳ ؛ المحدّث الفاصل : ۶۰۱ شماره ۸۶۸ .
[۳۹] .  الامامة والتبصرة من الحیرة : ۱۷۴ ح۲۸ . و نگاه کنید : بصائر الدرجات صفّار : ۱۶۳ و۱۶۸ .
[۴۰] .  محاسن الاصطلاح بلقینى  : ۳۰۰ .
[۴۱] .  الامامة والتبصرة من الحیرة : ۱۸۳ ح۳۸ ؛ بصائر الدرجات صفّار : ۱۶۷ ، و صدوق در کتاب امالى  خویش ص ۳۲۷ و اکمال الدین ص۲۰۶ آن را آورده است . و نگاه کنید به : ص۲۸۴ و۲۸۹ و نیز الغیبة (نعمانى ) : ۷۵ ـ ۸۱ .
[۴۲] .  در تعدادى  احادیث ذکر «فُقَداء» آمده است و آنان گروهى  هستند که در بسترشان مفقود شده و صبح در مکّه آشکار مى ‏شوند . [ الغیبة نعمانى  : ۳۱۳ ؛ تفسیر عیّاشى  ۱ : ۶۷ «والمفقودین عن فُرُشِهِم» ؛ اکمال الدین : ۶۵۴ ] و « المفتَقَدین » که شب هنگام در بسترشان مفقود شده و صبح هنگام در مکّه آشکار مى ‏شوند . [ اکمال الدین : ۶۷۲ ]
[۴۳] .  دلائل الامامه : ۳۰۷ و۳۰۸ . و سیّد بحرانى  نیز در کتاب المحجّة فى  ما نزل فى  القائم الحجّة : ۷۲۲و۷۲۳ در چاپى  که همراه با غایة المرام است آن را نقل کرده است .
[۴۴] .  نگاه کنید به آنچه در مقدّمه «ذکر اسامى  کسانى  که با على   علیه ‏السلام در جنگهاى  آن جناب شرکت داشتند» آورده ‏ایم ، و این بحث تحت عنوان «التسمیات طلیعة المؤلّفات» در فصلنامه تراثنا شماره ۱۵ سال چهارم منتشر شد .
[۴۵] .  نگاه کنید : ردّ الدارمى  على  بشر المریسى  : ۱۳۰ ؛ اصول الحدیث خطیب محمّد عجّاج : ۱۹۰ .و نگاه کنید : توجیه النظر (الجزائرى ) : ۱۶ به نقل از الاحکام (ابن حزم) .
[۴۶] .  مکارم الاخلاق (خرائطى ) : ۴۳ شماره ۲۱۷ .
[۴۷] .  تقیید العلم : ۹۹ و۲۱۸ و نگاه کنید : دلائل التوثیق المبکّر : ۵۰۱ .
[۴۸] .  الامامة والتبصرة من الحیرة : ۱۸۰ ح۳۴ .
[۴۹] .  الکافى  کلینى  ۳ : ۵۰۷ ح۲ .
[۵۰] .  نگاه کنید : الذریعه طهرانى  : ۲۱ : ۱۲۶ . برخى  از غرض ورزان از اطلاق اسم «مصحف» بر این کتاب براى  ریختن آبروى  شیعه سوء استفاده نموده‏ اند ، با توجّه به اینکه امروز در میان مسلمین کلمه مصحف بر قرآن کریم شهرت یافته است (و خواسته ‏اند بگویند شیعه بجاى  قرآن مصحف فاطمه  علیهاالسلام را دارد و قرآن را قبول ندارد) . (م)امّا این آبروریزى  و این سوء استفاده ستمى  است بر شیعه و فریفتن دیگر مسلمین و بازى  کردن با عقل‏هاى  ساده ‏اندیش است چه آنکه کلمه «مصحف» بر هر کتابى  اطلاق مى ‏شود همچنانکه «صحیفه» نیز همینطور است . کتابى  وجود دارد که اصحاب پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  نام آن را مصحف گذاشته ‏اند (و حال آنکه قرآن نیست) چنانکه شیخ طاهر جزایرى  مى ‏گوید :هنگامى  که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله رحلت نمود اصحاب اقدام به جمع‏ آورى  نوشته ‏هاى  زمان آن حضرت در یک کتاب واحد کردند و آن را مصحف نامیدند . [ توجیه النظر : ۶ . و نگاه کنید : معرفة النسخ : ۳۱ ]
[۵۱] .  اعیان الشیعه ج۱ : ق۱ : ص۳۵۳ تا ۳۵۹ چاپ دوّم . امّا در چاپ جدید آن را حذف کرده ‏اند و به نقل از او در کتاب مرآت الکتب ۱ : ۶ بخوانید .
[۵۲] .  منهج النقد فى  علوم الحدیث : ۴۷ .
[۵۳] .  عتر آن را از بیهقى  در کتاب دلائل النبوّة بطور طولانى  آورده است و خطیب در کتاب الفقیه والمتفقّه ۱ : ۱۲۰ و۱۳۵ و تنویر الحوالک سیوطى  ۱ : ۱۵۷ تا ۱۵۹ و کتاب الاموال (ابو عبیدة) : ۳۵۷ نیز آورده ‏ا ند و به نقل از آنها بطور مفصّل : مرآت الکتب ۱ : ۷ ـ ۸ آورده است .
[۵۴] .  طبقات ابن سعد ۱ : ۲۷۸ و۳۴۹ و۳۵۱ .
[۵۵] .  نگاه کنید : فتح البارى  ۳ : ۳۱۸ ؛ صحیح بخارى  ۲ : ۱۴۶ کتاب الزکاة ، باب زکاة الغنم ، و نگاه کنید :السنن الکبرى  بیهقى  ۴ : ۸۸ ؛ سنن ابى  داود ۲ : ۹۷ ؛ سنن نسائى  ۵ : ۱۸ تا ۲۳ ؛ الفقیه والمتفقّه (خطیب) ۱ : ۱۲۰ و۱۳۵ . و نگاه کنید : السنّة قبل التدوین : ۳۴۵ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


یک × 5 =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>