پاسخ نامه سوم بخش سوم-آیین حق

پاسخ نامه سوم بخش سوم-آیین حق

عصمتِ غیر انبیا-آیین حق

 

پرسیده‏ اید : آیا غیر از انبیاى الهى [ اعتقاد به ] معصوم دیگرى جایز است ؟! گاه
انسان ، خویشتن‏دار است [ و خواهش‏هاى نفسانى را از خود باز مى ‏دارد ] این کار ، باسیر سوى خداى بزرگ ، براى مردم مقدور است ، اما آیا عصمتِ آنان مانند عصمت
انبیاست ؟!به عبارتِ دیگر ، آیا عصمتِ آنها تکوینى است یا چیز دیگر است ؟مى ‏گوییم :اوّلاً : در عبارت‏تان (که اندکى پیش آمد) آورده‏ اید که : «گاه انسان خود را [ از گناه ]حفظ مى ‏کند و این کار ، براى اشخاص مقدور است» همین نکته ـ به خودى خود ـ براى پاسخِ سؤال نخست شما (اینکه پرسیده ‏اید : آیا غیر انبیا [ کسانِ دیگر ] مى ‏توانندمعصوم باشند) کافى است .بر این سخن شما این مطلب را مى‏ افزاییم که : خداى سبحان عصمت را بر همه مردم واجب ساخت ؛ هنگامى که خدا احکامى را گذارْد و امر و نهى و تشویق و توبیخ کرد ، از همگان خواست که همه امر و نهى ‏ها را فرمان برند

. اگر خدا به ترک یک امر یابه ارتکاب یک نهى ، راضى بود ، آن امر «واجب» و آن «نهى» حرام نمى‏ شد …چشم‏ پوشى خدا از بعضى از مستحبّات یا مکروهات نیز چنین است …چنان که اگر خدا از پیامبرش یا از اَمینِ بر شریعت ، یک پاسخ خطا در احکامِ شریعت را (به جهت فراموشى یا سهو یا خطا) برمى ‏تافت ، آن حکم ، مطلوب خداى سبحان نمى‏ گشت … زیرا معناى تن دادن خدا به خطا ـ در آن حکم ـ این است که خداآن حکم را نمى ‏خواهد .افزون بر این ، صفتِ « اَهل الذّکر » از سؤال شونده‏ اى که در این مورد خطا کرده ،برداشته مى ‏شود . این شخصِ مکلّف جاهل به حکم ، به اهل ذکر رجوع نکرده است ،بلکه این کار او ، مراجعه جاهل به جاهل است .ثانیاً : فرق میانِ عصمت پیامبر و عصمتِ مردمان دیگر ، این است که :الف) عصمتِ نبى واجب است بدین معنا که عصمت او ـ براى ما ـ آشکاراپیداست ؛ زیرا امکان ندارد خدا پیامبرى غیر معصوم برانگیزاند ، نفسِ مقام نبوّت ،عصمت را اقتضا دارد .بداهتِ این امر ، مساوى بداهتِ ملازمه روز با طلوع خورشید است ؛ چراکه نمى ‏شود که خورشید طلوع کند و روز نباشد .و هرگاه بگویى : «فلان چیز ، جسم است» بدان معناست که طول وعرض و ارتفا ع دارد (زیرا این چیزها از ویژگى‏ هاى اَجسام‏اند) و قابل قسمت مى ‏باشد ؛ و چنین است حال نسبت به قابلیتِ تقسیم طول‏ها . چنان که «زمان» اقتضاى تجدُّد و حدوث را دارد و قسمت‏ پذیر است .مثال‏ها در این زمینه ، فراوان‏ اند .ب) پیامبر صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله از هر گناه و خطا و نسیان و اشتباهى ، معصوم است و از هر عیب ونقصى منزّه مى ‏باشد .

عصمتِ تکوینى

عصمتِ تکوینى در انبیا و در غیر آنها ، نامعقول است ؛ زیرا :
الف) مى‏ پرسیم : اختصاص انبیا به این عصمتِ اجبارى تکوینى ، به کدامین سبب
است ؟! چرا دیگر انسان‏ها به آن دست نیافته‏اند ؟! چرا ما رنج بریم و به مشقّت افتیم ومتاعِ اندکى به دست آوریم و درجات عالى از آنها باشد با اینکه مثل ما خود را به رنج وزحمت نینداخته‏ اند ؟!ب) آیا شخصى که ـ خود خواسته ـ از ارتکاب یک گناه ، خوددارى مى ‏کند یا درزندگى ‏اش به یک کار نیک مبادرت مى ‏ورزد و با هواى نفس و غرائزش درمى‏ افتد ، ازهمه انبیا و اوصیایى که به طور تکوینى و به اجبار معصوم‏اند ، برتر نمى‏ باشد ؟!ج) آیا معناى عصمت تکوینى این نیست که معصوم ، بر عباداتش مستحقّ مدح واَجرى نیست و بر هیچ یک از طاعاتش (در برابر اوامر و نواهى الهى) سزامندِ پاداشن مى ‏باشد ؟! (۱)و دیگر پرسش‏ها که در این بحث مختصر ، جاى شمارش آنها نیست .در چیزى فروافتادند که از آن مى گریختندمدعیانِ عصمتِ اجبارى ـ خودشان ـ مى ‏گویند : پیامبر    صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله گاه خطا مى‏ کند ، ولى خداى متعال خطاى او را امضا نمى‏ کند .اوّلاً : چگونه مى ‏توانیم میانِ عصمتِ تکوینى و صدور خطا از معصوم ، جمع کنیم ؟!ثانیاً : اگر این کار [ خطا در مرتبه اوّل ] جایز باشد ، چیزى که موجب اطمینان به عدم تکرار خطا در مرتبه دوّم (که مى‏پندارند براى تصحیح بار اوّل است) باشد ،وجود ندارد ، بلکه چیزى وجود ندارد که ما را رهنمون سازد بر اینکه مرتبه دوّم خطاست و مرتبه نخست صواب . (۲)فرار از لوازم جبرى بودنِ عصمت جبریّت عصمت ، بعضى را ناگزیر ساخته است که قائل شوند ثواب بر اعمال ،تفضّلى از سوى خداست و استحقاق [ بنده ] در آن هیچ نقشى ندارد .استناد آنان به این قول است که : ثواب بر امر غیر مقدور قبیح نمى ‏باشد ، بلکه عقاب بر امر غیرِ مقدور قبیح است …مى ‏گوییم :این سخن ، ناپذیرفتنى و غیر معقول است … زیرا :۱ . قُبح عقاب بر غیر مقدور و عدم قبح ثواب بر آن ، این نتیجه را در پى ندارد که پاداشِ همه بندگان ـ در هر چیزى ـ به تفضّل است نه به استحقاق ، بلکه ثوابِ تفضُّلى به شرط دیگرى نیاز دارد و آن این است که از سلب قدرت ، محذور دیگرى لازمنیاید ؛ مانند :ترجیح بلا مرجّح .خروج از دائره عدل و انصاف .اینکه شقى ترین اشخاص همچون فرعون ـ آن گاه که یک کار نیک انجام دهند  از بزرگ‏ترین انبیا (مانند پیامبرمان حضرت محمّد صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله) بافضیلت‏ تر شوند اینکه بر خلافِ قاعده‏اى باشد که خدا ترسیم کرده و سنّتى که آن را در میان بندگان جارى ساخته است ؛ چراکه به صورتِ عام ، پاداش و عقوبت را به استحقاق قرار داده است .این لوازم و دیگر لوازم فاسد ، نمودار [ بلندى ] را در اینجا شکل مى‏ دهند که هنگامى پدید مى ‏آید که ثواب همه بندگان ـ در هر چیزى ـ به تفضّل باشد نه به استحقاق … و در نکات زیر ، این امر ، بیشتر روشن مى‏ شود :۲ . هرگاه خداى متعال ، پیامبران را بر امورى مجبور سازد و سپس از باب تفضّل[ و لطف ] پاداش شان دهد (با اینکه در انجامِ آن امور اختیارى براى آنان نباشد) و بادیگران ـ در افعال غیر اختیارى ‏شان ـ این تفضّل را نکند (بلکه تلاش‏هاى طاقت‏ فرساى زورگویانه و مقاوت در برابر تمایلات شدید را از آنها بخواهد تاپاداش شان دهد) آیا این کار ، با عدل الهى سازگار است ؟ و آیا مى‏ توان آن را به خدانسبت داد ۳ . چرا خدا اشخاص خاصى را بر دیگران ترجیح دهد و عصمت تکوینىِ جبرى را براى آنها امضا کند و بر اَمر نامقدور پاداش شان دهد و آنان را به عنوان انبیا و ائمّه بگمارد و دیگران را براى این کار برنگزیند و از گناه مصونشان ندارد و مانند اینان پاداش نبخشد ؟! آیا این رفتار ، از قبیل ترجیح بلا مرجّح نمى ‏باشد ؟!۴ . جبریّتِ عصمت بدان معناست که شقى‏ ترین اشقیاء (مانند ابن ملجم یا فرعون)هرگاه در زندگى ‏شان یک کار نیک (هرچند بسیار ناچیز باشد) انجام دهند یا از یک کاربد خوددارى ورزند ، از خاتمِ انبیا ، حضرت محمّد    صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله برتر باشند ؛ زیرا آن را به اختیار خویش و با مجاهده نفس و ایستادن در برابر غرایز و شهوات و هوا و هوس ،انجام داده‏ اند .۵ . این دسته از مردم [ کسانى که به عصمتِ تکوینى قائل ‏اند ] در بسترِ اندیشه وعملکرد پیامبران ، منفى‏ بافى مى ‏کنند (و درباره نسیان آنها و اشتباهاتشان در امورحیاتى) فراوان سخن مى ‏گویند و اینکه «عصمت» از خطا در تقدیر امور ، منع نمى‏ کندو توجیه‏ هاى گوناگونى را براى تجربه‏ هاى عملى [ خطاکارانه ] پیامبران باز مى ‏گویندبا این پندار که آنها از پیامبران بروز یافته یا احتمال دارد از آنان صادر شده باشد .بعضى از این سخنان در حدّ شرک به خداى سبحان (و کشتنِ انسان‏هاى بى ‏گناه وارتکاب جرایم دینى ، …) مى‏ رسد .سپس مى ‏گویند : خداى متعال ، این کارها را نمى ‏پسندد ، و مى ‏گویند : عصمت ،اجبارى است …آیا خدا از اجبارِ ولى [ خویش ] یا پیامبر خود (بر آنچه اراده مى ‏کند) عاجز است ؟!چگونه میانِ جبریّتِ عصمت و صدور خطاهاى کوچک یا بزرگِ (هدفمند وبى‏ هدف) در اینجا و آنجا ، سازگارى ایجاد کنیم ؟!آیا احتمال شرک به خدا و احتمالِ وقوع جرایم دینى از سوى انبیاست ؟!۶ . هرگاه قول به جبر الهى ـ به طور مطلق ـ طرد شود (نه تنها به جهتِ بطلان ثواب و عقاب ، بلکه بطلانِ تکلیف از اساس) و قایل شویم که «تفویض» نیز پذیرفتنى نمى‏ باشد ؛ زیرا مستلزم تعطیل و دیگر محذورهاست ؛ و آن گاه که قول صواب این باشد که «نه جبر است و نه تفویض ، بلکه چیزى میان این دوست» آیا خداى متعال  پیامبران و اولیاى خودش را از این قاعده مستثنا مى ‏کند ؟! دلیل بر این استثنا ،کجاست ؟!۷ . بعضى از قائلان به جبریتِ عصمت ، میان طاعت‏ها و معصیت‏ها ، فرق  مى‏ گذارند (در طاعات ، جبرى نمى ‏بینند و در معاصى ، به قهر و جبر قائل ‏اند) (۳)نمى ‏دانیم توجیه [ و دلیل ] این فرق نهادن ، چیست ؟روشن است که : ترکِ طاعت ، یکى از گناهان است ، پیامبر [ بنا بر فرض مذکور ]نمى ‏توانست آن را ترک کند ، پس اینکه آن حضرت در انجامِ کارى که بر ترکِ آن قدرت نداشت ، اختیار دارد ، به چه معناست ؟!۸ . نیکان از  علماى ما (رضوان خدا بر آنان باد) سخن بلخى را (که مى ‏گوید : ثواب برهمه انسان‏ها ـ در هر زمینه‏اى ـ به تفضّل است) رَدّ کرده‏ اند و ملتزم‏ اند به اینکه «ثواب»به استحقاق و لیاقت مى ‏باشد ؛ زیرا عقل برنمى ‏تابد که میان فرمان‏بردار و معصیت‏کار ،تساوى برقرار گردد ، چه رسد به اینکه شخص گناهکار ، پاداش بیند و از اهل طاعت ،دریغ شود .اینکه پاداش از باب «تفضّل» باشد ، اَمر جایزى است و ما دلیل آن را (و نیز رَدّسخن بلخى را) در کتاب مأساة الزهرا آورده ‏ایم .(۴) کسانى که حول عرش مى ‏گردندبجاست ـ در اینجا ـ اشاره کنیم که این مطلب تنافى ندارد با آنچه از پیامبر    صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله واهل بیتش    علیهم‏ السلام روایت شده که : آنان ، نورهایى بودند که بر گرد «عرش» مى‏ چرخیدندو آدم  علیه‏ السلام مقام آنها را آرزو کرد و سپس به آنان توسُّل جست ؛ چنان که نوح ، ابراهیم ،یونس (و دیگر پیامبران)    علیهم‏ السلام به آنها توسُّل جستند …اینکه خدا آنان را طوافگرانِ عرش قرار داد ، بدین معناست که : خداى متعال ،مقامى را ـ پیش از آنکه کارى انجام دهند که سزامند آن جایگاه شوند ـ به آنان تفضُّل کرد … و از این مطلب به دست مى‏ آید که پاداش‏ها به تفضّل است ، نه به استحقاق …پاسخ این سخن ، گزافه است که : اعطاى این مقام بى‏ استحقاق آنان بود ؛ چراکه خداى متعال مى‏ فرماید :
« وَإِن مِّن شَىْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ » ؛ (۵)هیچ چیزى نیست مگر اینکه گنجینه ‏هاى آن نزد ماست .یقین داریم به اینکه آنان هنگامى که از «عالم خزائن» بیرون آمدند ، با همه وجودشان سوى [ تقرّب به ] خدا کوشیدند .از کجا مى ‏توان جَزم یافت که آنان    علیهم‏ السلام آن گاه که خدا از «عالم خزائن» بیرونشان آورد ، با همه وجودشان سوى خدا به راه نیفتادند و قُرب و رضاى او را خواستارنشدند ؟!و براى هیچ یک از دیگر مخلوقات (حتّى سایر انبیا    علیهم‏ السلام) این کار ، رخ نداد این بحث ، مجال دیگرى را مى ‏طلبد …

۱ .  علماى ما که رضوان خداى متعال بر آنان باد این سؤال را در برابر کسانى مطرح کرده‏ اند که قائل ‏اندمعصوم ، قدرت بر گناه ندارد (بنگرید به ، اللوامع الإلهیّه : ۱۶۹)

۲٫  به عنوان مثال : پیامبر    صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله دو وضوى متفاوت مى ‏گیرد ، از کجا بدانیم که وضوى اوّل خطاست و وضوى دوّم درست یا وضوى دوّم خطا مى ‏باشد و وضوى نخست صواب است یا هر دو خطا یا صواب نیست م  

۳ .  بنگرید به ، اللوامع الالهیّه : ۱۶۹ ، این سخن به اشاعره نسبت داده شده است

۴ .  مأساة الزهرا ۱ : ۶۳ ـ ۶۴ .

۵ .  سوره حجر ۱۵ آیه ۲۱ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


هشت + 9 =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>