عثمان و اجتهاد- اختلاف در وضوچرا؟

عثمان و اجتهاد- اختلاف در وضوچرا؟

در کشاکش این رویدادها و قبضه امور به وسیله جریان اجتهاد و رأى  ،زمینه ‏اى  برایشان فر اهم آمد تا سیره ابوبکر و عُمَر را در کنار کتاب خدا و سنّت پیامبر ـ به عنوان رکن سوّم شریعت ـ مطرح سازند . و بعد از عُمَر بر هرکس که عهده‏ دار خلافت شود شرط کردند که به این قاعده برآمده از اجتهادشان پاى ‏بند باشد .عثمان آن را پذیرفت و امام على   علیه ‏السلام با شدّت تمام از قبول این شرط(عمل به سیره شیخین) سرباز زد ؛ زیرا پذیرش  آن به معناى ِ دست کشیدن ازمکتب تعبّد محض ، و عضویّت در گروه اجتهاد و رأى  بود .پیداست که عبدالرحمن بن عوف با این شرط ، مى ‏خواست عثمان را به عمل ، طبقِ اجتهاداتِ  شیخین مُلزم سازد و دائره شرعیّت اجتهاد را به آن دومنحصر سازد ، لیکن واقعیّتى  که پس از آن خود را نمایاند بر خلافِ خواسته ابوبکر و عمر و ابن‏عوف شد ؛ چراکه اندیشه اجتهاد ـ به خودى  خود ـ چهارچوب مشخصى  را برنمى ‏تافت .


توجه به سیره ابوبکر و عمر ، و ارتقاى  آن تا حدِّ سنّت پیامبر ، براى جا انداختن آرایى  بود که آن دو در عهدشان بنیان نهادند ، و بدان جهت صورت مى ‏گرفت که به آراى آنها مشروعیّت بخشند و به دیگران اجازه مخالفت با آنها را ندهند .عثمان معتقد بود که او کمتر از ابوبکر و عمر نیست ، چرا او به سیره شیخین تمسّک جوید و سیره و اجتهاد خاصِ خود را نداشته باشد ؟!عثمان مدتى  بر سیره شیخین وفادار ماند تا اینکه خواست استقلال رأى داشته باشد و خود را ضلع سوم مکتب اجتهاد و رأى  قرار دهد . از گوشه و کناربر او شوریدند و فریادهاى  اعتراض بالا گرفت ؛ زیرا اجتهاداتِ عثمان دائره سیره شیخین را وسعت بخشید . عثمان از عهدى  که بدان ملتزم شده بیرون آمد ؛ چنان که اجتهاد ازچهارچوب وحصارى  که داشت خارج شد . به این ترتیب حلقه‏ هاى  اجتهادو رأى  نزد ابوبکر و عمر تکمیل گردید و در زمان عثمان به اوج خود رسیدتا آنجا که صحابه را واداشت او را به تحریف دین و نابودى  آن توصیف کنندو داغ این لکه ننگ را بر او نهند ، و سپس او را به نَعْثَلِ یهودى  تشبیه کنند .از این روست که منتقدان بسیارى  بر آراى  عثمان و فقه جدیدى  که مى ‏خواست آن را پایه‏گذارى  کند مى ‏یابیم .

عثمان و وضو

پى ‏آمدهاى  اجتهادات گوناگون در شریعت ـ به روشنى  ـ در زمانِ عثمان آشکار شد تا آنجا که مسلمانان طاقتِ تحمّل آنها را نداشتند و علیه اوشوریدند .دگرگونى  حاصل از اجتهادهاى  گوناگون حتى  ابن عبّاس را برانگیخت تا عُمَر را بر آن آگاه سازد .عمر روزى  در خلوت با خویشتن سخن مى ‏گفت ، پیکى  سوى  ابن عبّاس فرستاد [ و آن گاه که وى  آمد ] به او گفت :.. چگونه این امّت با هم اختلاف مى ‏یابند با اینکه کتاب و پیامبرو قبله ‏شان یکى  است ؟ابن عبّاس گفت : اى  امیر مؤمنان ، قرآن بر ما نازل شد ، آن راخواندیم و علّت نزولش را دریافتیم . بعدِ ما اقوامى  قرآن رامى ‏خوانند و نمى ‏دانند در چه زمینه‏ اى  نازل شده است ! براى هر گروهى  رأیى  است ، به همین جهت با هم اختلاف مى ‏یابندو به جان هم مى ‏افتند و یک‏دیگر را مى ‏کشند !عُمَر ، ابن عبّاس را سرزنش کرد و از پیش خود راند .ابن عبّاس بازگشت . بعدها عُمَر او را فراخواند و آنچه را اوگفته بود دریافت ، به او گفت : بسیار خوب ! آنچه را [ آن روز ]بر زبان آوردى  ، بازگوى  .[۱]و این چنین ، اختلاف پدیدار گشت . صحابه در دانسته و نادانسته‏ هاى خویش با هم اختلاف پیدا کردند ، اکثریتِ کوبنده ، ضد عثمان شد و گروه اندکى  با او ماندند و اجتهاد و رأى  در ذهنیتِ عثمان تا زمانِ قتلش ، حاکم بود .این اجتهاد بر بسیارى  از فروع فقهى  ـ اگر نگوییم همه آنها ـ اثر خود راگذاشت تا آنجا که بر مسائل مهم و واضح ، بلکه بر روشن‏ترین مسئله ـ  یعنى  وضو ـ اثر گذاشت .چگونه مى ‏توان پذیرفت مسلمانان در وضو اختلاف یابند با اینکه پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  پیش چشمِ آنان حدود ۲۳ سال وضو مى ‏گرفت ؟بى ‏گمان مسلمانان در عهد پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  در کیفیتِ وضو تابعِ پیامبر بودند ،یک وضو بیشتر وجود نداشت . چگونه مسلمانان به کسانى  که دو بار [ برسر و پا ] مسح مى ‏کشند و کسانى  که سه بار [ پاها را ] مى ‏شویند تقسیم شدند ؟! و هر کدام از آنها ادعا مى ‏کند که عمل او طبق عملِ پیامبر است وکار او به صواب مى ‏باشد و دیگران به خطا مى ‏روند ؟!در زمان پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  در وضو اختلاف نبود چراکه پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  همواره درمیان مردم حضور داشت .زمان خلافت ابوبکر نیز اختلافى  را در وضو شاهد نیستیم . چه اگرمى ‏بود آشکار مى ‏شد و این خود بر مشخص بودنِ وضو در میان مسلمانان در عهد او دلالت دارد و اینکه مسلمانان در آن دوران به وضوى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله متعبّد بودند ؛ به ویژه آنکه نصّى  در بیان وضو از ابوبکر به ما نرسیده است واین ، خود بر عدم وجود اختلاف در آن زمان ، تأکید مى ‏کند .همچنین اختلاف خاصّى  را در زمانِ عُمَر نمى ‏بینیم مگر در مسئله جوازیا عدم جواز مسح بر پا افزار که امام على   علیه السلام و عمر در آن اختلاف داشتند .[۲]نیز میان سعد و عبداللّه‏ بن عُمر ـ در حضور عُمَر ـ در این باره اختلافى روى  داد[۳] و بیش از این چیزى  را نمى ‏یابیم .عدم بیان وضو از سوى  عمر ، نبودِ اختلاف آشکار در وضو را ـ در عهداو ـ مى ‏نمایاند ؛ به ویژه آن گاه که دریابیم فتوحات در آن زمان توسعه یافت و کسانى  که تازه به اسلام درمى ‏آمدند نیازمند آموزش وضو بودند .اگر در ماهیّتِ وضو اختلافى  مى ‏بود ، روند طبیعى  اقتضا مى ‏کرد که ازسوى  عُمَر ـ یا در زمان او ـ گزارشاتى  داشته باشیم . از آنجا که چیزى  دراین باره نمى ‏یابیم ، مى ‏توان دریافت که وضو در زمان عُمَر به همان صورتِ زمان پیامبر بود و اختلافى  در آن نبود . تنها چیزى  که در آن دوران به چشم مى ‏خورد ، نسبتِ مسح بر پاها ، به عُمَر است .[۴]اختلاف در وضو در زمان عثمان آشکار شد ، ادلّه و شواهد تاریخى  برآن گواهى  مى ‏دهد .متّقى  هندى  از ابى  مالک دمشقى  روایت مى ‏کند که گفت :برایم روایت شده است که در زمانِ خلافتِ عثمان بن عفّان ،در وضو ، اختلاف پدید آمد .[۵]مسلم در «صحیح» خود ، از قُتَیبة بن سعید و احمد بن عبدة الضَّبِّى آورده است که گفتند : براى  ما حدیث کردعبدالعزیز ـ که همان دراوردى است ـ از زید بن اَسلم ، از حُمران ـ غلامِ آزاد کرده عثمان ـ که گفت :هنگام وضویى  نزدِ عثمان آمدم . وى  وضو گرفت ، سپس گفت : مردم احادیثى  را از پیامبر باز مى ‏گویند که نمى ‏دانم چیستند جز اینکه دیدم پیامبر مانند این وضوى  من ، وضومى ‏گرفت ، سپس گفت : «هرکه این گونه وضو بگیرد ، خداگناهان گذشته ‏اش را مى ‏آمرزد» .[۶]این دو روایت ، اختلاف در وضو را میانِ عثمان و سایر مردمانى  که از
پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  حدیث مى ‏کردند ، بیان مى ‏دارد و اِستمرارِ دو خط مشى  را در این دوران ثابت مى ‏کند : نخست ، اجتهاد و رأى  که خلیفه آن را رهبرى  مى ‏کرد ،دوم ، تعبّد محض که محدّثان ، سردمداران آن بودند .عثمان خواست گروه اهل حدیث را نادان جلوه دهد ، گفت : «احادیثى  نقل مى ‏کنند که نمى ‏دانم آنها چیست» با اعتراف عثمان به اینکه آنان از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله روایت مى ‏کنند ، بى ‏آنکه جرأت کند آنها را دروغ‏گو شمارد یا به حدیث سازى  متّهم سازد .هرگاه ملاحظات زیر را به این دو عبارت بیفزاییم ، روشن مى ‏شود که بى ‏هیچ تردیدى  در زمان عثمان اختلاف در وضو روى  داده است . الف ) عدم وجود بیانى  در چگونگى  وضو از سوى  ابوبکر وعمر ، و حتّى در دست داشتن عبارتى  از عمر که دلالت بر مسح بر پاها مى ‏کند ؛ با توجه به اینکه عینى  در «عمدة القارى » اسم عُمَر را در شمار مسح کنندگان مى ‏آورد.[۷]همچنین از عبداللّه‏ بن عُمَر ، خبر مسح بر پاها رسیده است . طحاوى  به سندش از نافع ، از ابن عمر نقل مى ‏کند که وى  هنگامى  که وضو مى ‏گرفت وکفش‏هایش به پا بود ، با دستش بر پشت پاها مسح مى ‏کشید و مى ‏گفت :رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  این چنین مى ‏کرد .[۸]از عائشه رسیده که وى  با وضوى  عبدالرحمن (برادرش) مخالفت ورزید و گفت :یا عبدالرحمن ، أَسبغِ الوضوء ؛ فإنّی سمعتُ رسولَ اللّه‏ یقول : ویلٌ للأعقاب مِنَ النّار ؛اى عبد الرحمن ، وضو را کامل به جا آور ! از رسول خدا شنیدم که مى ‏فرمود : واى  بر پاشنه پاها از آتش[۹] ![۱۰]عائشه مى خواست  با استفاده از واژه «اسباغ» و جمله «ویلٌ للأعقاب» بر
لزوم شستن پاها دلیل آورد ، در حالى  که این دو کلمه بر مطلوب او دلالت ندارند ، بلکه در سخن عائشه اشاره به ثبوتِ مسح نزدِ او از رسول خداست ، اما وى  با استفاده از شمول و دلالتِ جمله «ویل للأعقاب» بااجتهاد از پیش خود ، شستن پاها را مطرح مى ‏سازد .اگر به راستى  عائشه دید که رسول خدا پاهایش را مى ‏شوید ، لازم بودبگوید : «اى  عبدالرحمان ، پاهایت را بشوى  ؛ زیرا من دیدم پیامبر پاهایش را مى ‏شست» نه اینکه به جمله «ویلٌ للأعقاب مِنَ النّار» (واى  بر پاشنه‏ هاى  پااز آتش) استدلال کند ، و از آنجا که ندید پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  پاهایش را بشوید ، بروجوب شستن پا ـ بر اساسِ پندار خودش ـ به قول پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  (و نه به فعل ایشان) استدلال کرد .از سویى  احتمال مى ‏رود این خبر و اَمثالِ آن ، از روایاتِ ساختگى ‏اى باشد که امویان به عائشه نسبت داده ‏اند .به این ترتیب دریافتیم که سیره مسلمانان در وضو ـ از عهد پیامبر صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  تاآخر دورانِ شیخین ـ مسح بود . در عهد ابوبکر و عمر در وضو اختلافى  نبود ،و چگونگى  وضوى  فرزندانِ آنها در وضو ، مَسحى  است .[۱۱]ب) عدم صدور بیاناتى  در چگونگى  وضو از صحابه‏اى  که کثیرالحدیث ‏اند (مانند ابى ‏هُریره و عائشه و ابن عمر) و نه از سوى  بزرگان صحابه و اشخاصِ اصیل (مانند ابن مسعود و عمّار و ابوذر و سلمان) و نه از جانب همسران پیامبر وموالى  آن حضرت ، به جز اَنس ـ که صاحبِ وضوى ِ مسحى مخالف با وضوى  حجّاج بن یوسف ثقفى  است[۱۲] ـ با اینکه حالت طبیعى اقتضا مى ‏کرد روایاتى  از آنان داشته باشیم .ج) شمار روایات پیرامون وضو از عثمان نسبت به دیگر احادیثِ اوحجم انبوهى  را تشکیل مى ‏دهد ؛ زیرا از مجموع ۱۴۲ حدیث از عثمان درابواب مختلف ، نزدیک به ۲۰ حدیث یا بیشتر درباره وضو است .د) وجودِ تعابیرِ تعجّب برانگیزى  در روایاتِ وضو ، که تنها عثمان آنهارا روایت مى ‏کند در آنها اشاره است به اینکه وى  در موضعِ اتهام مى باشد ودر زمان او ، در وضو اختلاف روى  داد .ه) وضع بعضى  از احادیث که از خلالِ آنها خواسته ‏اند سرانِ معارضانِ فقهى  و سیاسى  عثمان را گرد آورند و آنان را در صف مؤیّدانِ وضوى  اوشمارند .[۱۳]

مخالفانِ عثمان

پس از روشن شدن زمان اختلاف مسلمانان در وضو ، بجاست کسانى  رابشناسیم که از رسولِ خدا حدیث نقل مى ‏کردند ؛ چراکه عثمان نام آنها را برزبان نمى ‏آورد .راه دست‏یابى  به آنها شناختِ مخالفانِ همیشگى  یا مقطعى  عثمان دربدعت‏هاى  دیگر اوست ؛ مانند : تمام خواندن نماز ظهر در مِنى  ،[۱۴] عفوعبیداللّه‏ بن عمر ،[۱۵] تعطیل حدود و رَدّ شهود (چنان که در ماجراى شراب خوارى  ولید بن عقبه رخ داد) ،[۱۶] مقدّم داشتن خطبه در نماز عید فطر وقربان ،[۱۷] اذانِ سوّم در روز جمعه،[۱۸] و دیگر بدعت‏ها .از مخالفان عثمان اشخاص ‏اند :
۱ . حضرت على  بن ابى ‏طالب  علیه ‏السلام .
۲ . عبداللّه‏ بن عبّاس .
۳ . طلحة بن عُبَیداللّه‏ .
۴ . زُبیر بن عَوّام .
۵ . سعد بن اَبى  وقّاص .
۶ . عبداللّه‏ بن عُمَر .
۷ . عائشه ، دختر ابوبکر .
۸ . اَنس بن مالک .
حال که دریافتیم حضرت على   علیه ‏السلام و ابن عبّاس و اَنس ـ به طور قطع ـوضوى  مسحى  نمى ‏گرفتند و از کسانى  به شمار مى ‏روند که احادیث فراوانى  راروایت کرده‏ اند ، برایمان روشن مى ‏شود که مقصود از «مردمى  که از پیامبرحدیث مى ‏کردند» سرانِ صحابه و بزرگانِ آنهاست ، نه تصویرى  که عثمان ازآنها ترسیم کرد و آنان را افراد ناشناس شناساند .بر این نام‏ها، اسامى این صحابه را نیز مى ‏توان افزود که به وضوى  مسحى معتقد بودند یا به آنها نسبت داده شده است ؛ مانند :
۱ . عَبّاد بن تمیم بن عاصم مازنى  .
۲ . اَوس بن اَبى  اوس ثقفى  .
۳ . رِفاعة بن رافع .
۴ ـ اَبى  مالک اَشعرى  .
۵ ـ عبداللّه‏ بن مسعود .[۱۹]
۶ . جابر بن عبداللّه‏ انصارى  .[۲۰]
۷ . عمر بن خطّاب ،[۲۱] و دیگران .
اکنون مى ‏توانیم مخالفانِ وضوى ِ عثمان را بشناسیم و دریابیم روایتى  که در آن موافقت طلحه و زبیر و على  و سعد باوضوى ِ عثمان ادعا شده ،ساختگى  است ؛ زیرا اینان از مخالفانِ عثمان به شمار مى ‏آمدند . طلحه وزبیر از سرسخت‏ترین کسانى ‏اند که علیه عثمان همدست شدند و ازنخستین افرادى ‏اند که مردم را به قتل او فراخواندند .
[۱] .  کنز العمّال ۲ : ۳۳۳ ، حدیث ۴۱۶۷ .
[۲] .  در تفسیر عیّاشى  ۱ : ۳۰۱ ـ ۳۰۲ ، از امام صادق نقل شده که فرمود : حضرت على   علیه ‏السلام در مسح برپا افزار ـ در عهد عُمَر ـ با قوم مخالفت ورزید …و در ص۲۹۷ ، حدیث ۴۶ ، به اسناد از زراره و ابو حنیفه ، از ابى  بکر بن حزم آمده است که مى ‏گفت : مردى  وضو گرفت و بر کفش مسح کشید ، به مسجد درآمد و نماز گزارد . حضرت على   علیه ‏السلام آمد و پا برگردنش گذارد و فرمود : واى  بر تو ! بى  وضو نماز مى ‏خوانى  !آن مرد گفت : عُمر مرا به این کار فراخواند . حضرت على   علیه ‏السلام دست او را گرفت و پیش عمر بُرد و با صداى بلند فرمود : ببین بر تو چه روایت مى ‏کند ؟ عمر گفت : راست مى ‏گوید ! من او را امر کردم ، وضوى  رسول خدا چنین است . امام على   علیه ‏السلام فرمود : پیش از نزول سوره مائده یا بعد از آن ؟ عمر گفت : نمى ‏دانم . حضرت على   علیه ‏السلام فرمود : چرا چیزى  را که نمى ‏دانى  فتوا مى ‏دهى  ؟ حکم قرآن بر مسح بر پاافزار مقدّم است .مقصود این است که سوره مائده از آخرین سوره‏هایى  است که بر پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  نازل شد و در آن حکم وضو بیان شده است : « وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلِکُمْ » سرها و پاهاتان را مسح کشید مراد ، مسح بر پاست نه بر کفش .
[۳] .  در مسند احمد ۱ : ۳۶۶ ، به سند صحیح از خصیف آمده است که مقسم غلام آزاد شده عبداللّه‏ بن حارث بن نوفَل او را خبر داد که ابن عبّاس گفت : من نزد عمر بودم آن گاه که سعد بن اَبى  وَقّاص و ابن عمر از مسح بر خفّین پرسیدند ؟ (سعد قائل بر مسح بر پاافزار بود و ابن عمر آن را جایز نمى ‏دانست) عمر به نفع سعد حکم کرد . ابن عبّاس گفت : اى  سعد ، مى ‏دانیم که پیامبر بر پاافزار مسح کرد ، لیکن قبل از نزول سوره مائده یا بعد آن ؟ … ابن عبّاس گفت : هیچ کس نمى ‏تواند بگوید پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  بعد از نزول سوره‏ى  مائده بر کفش‏ها مسح کشید ! عمر خاموش ماند .
[۴] .  بنگرید به ، عمدة القارى  ۲ : ۲۴۰ (در این مأخذ مى ‏خوانیم که ابن شاهین آن را در کتاب «الناسخ والمنسوخ» آورده است) .
[۵] .  کنز العمّال ۹ : ۴۴۳ ، حدیث ۲۶۸۹۰ .
[۶] .  صحیح مسلم ۱ : ۲۰۷ ، حدیث ۸ ؛ کنز العمّال ۹ : ۴۲۳ ، حدیث ۲۶۷۹۷ .
[۷] .  عمدة القارى  ۲ : ۲۴۰ .
[۸] .  شرح معانى  الآثار ۱ : ۳۵ ، حدیث ۱۶۰ .
[۹] .  المصنّف عبدالرزّاق ۱ : ۲۳ ، حدیث ۶۹ ؛ الموطّأ ۱ : ۱۹ ، حدیث ۵ ؛ مسند احمد ۶ : ۱۱۲ ؛صحیح مسلم ۱ : ۲۱۳ ، حدیث ۲۵ ؛ سنن ابن ماجه ۱ : ۱۵۴ ، حدیث ۴۵۲ .
[۱۰] .  شایان توجّه است که جمله «ویلٌ للأعقابِ مِنَ النّار» واى  بر پاشنه ‏ها از آتش دوزخ بنا بر شروح اهل سنّت و تفسیر خاصِ آنها از این جمله ، این گونه ترجمه شد (و از این پس هم این ترجمه خواهد آمد) .لیکن چنان که مؤلّف محترم در آثاردیگر خویش به تبیین آن پرداخته است ، احتمال دیگرى  نیز در تفسیر این جمله هست . به فرض صدور این سخن از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  معناى  آن این است که «واى  بر نسل‏هاى  بعد ، از آتش دوزخ» ؛ یعنى  واى  بر آیندگانى  که به سخن خدا و رسول تعبّد ندارند و در شریعت ـ از جمله وضو ـ چیزهایى  را وارد مى ‏سازندو به بدعت‏هایى  دست مى ‏یازند که خدا و پیامبر از آنها بیزار است و با این تحریف‏ها ، آتش دوزخ را پذیرا مى ‏شوند (م)
[۱۱] .  مانند عبداللّه‏ بن عمر ، و عبدالرحمن بن اَبى  بکر ، و محمّد بن اَبى  بکر ، و حتّى  عائشه دخترابوبکر ، پیش از وفات سعد بن اَبى  وَقّاص ؛ زیرا اختلاف عائشه با برادرش در روزى  رخ داد که سعد بن اَبى  وقّاص وفات کرد چنان که در صحیح مسلم و سنن بیهقى  ۱ : ۲۳۰ و جامع البیان ۶ : ۱۸۰ و دیگر مآخذ هست و سعد در سال ۵۴ یا ۵۵ یا ۵۸ درگذشت ؛ بنگرید به ، اسد الغابه ۲ : ۲۹۳ .
[۱۲] .  خبر این ماجرا را در منابع زیر بنگرید : تفسیر طبرى  ۶ : ۸۲ ؛ تفسیر ابن کثیر ۲ : ۴۴ ؛ تفسیر قرطبى  ۶ : ۹۲ .
[۱۳] .  بنگرید به ، کنز العمّال ۹ : ۴۳۹ و۴۴۷ ، حدیث ۲۶۸۷۶ و۲۶۹۰۷ (در این مأخذ ادعا شده که طلحه و زبیر و حضرت على   علیه‏ السلام و سعد به صحّت وضوى  غسلى عثمان شهادت دادن ، با آنکه آنان از معارضان فقهى  و فکرى  و عملى  عثمان اند) .
[۱۴] .  صحیح بخارى  ۲ : ۵۳ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۴۸۱ ـ ۴۸۲ ، حدیث ۱۵ و۱۷ ؛ تاریخ طبرى  ۴ : ۲۶۸ .
[۱۵] .  تاریخ طبرى  ۴ : ۲۳۹ ؛ سنن بیهقى  ۸ : ۶۱ ؛ طبقات ابن سعد ۵ : ۱۵ .
[۱۶] .انساب الأشراف ۵ : ۳۴ ؛ الکامل فی التاریخ ۳ : ۱۰۶
[۱۷] .  صحیح بخارى  ۲ : ۲۳ ؛ صحیح مسلم ۲ : ۶۰۲ ، حدیث ۲۰۱ ؛ سنن ترمذى  ۲ : ۲۱ ، حدیث ۵۲۹ ؛سنن ابن ماجه ۱ : ۴۰۶ ، حدیث ۱۲۷۳ ؛ فتح البارى  ۲ : ۱۶۱ .
[۱۸] .  المصنّف ابن اَبى  شیبه ۲ : ۴۸ ؛ تاریخ یعقوبى  ۲ : ۱۶۲ ؛ المنتظم ۵ : ۷ .
[۱۹] .  چرا که اهل سنّت ادعا مى ‏کنند ابن مسعود به وضوى  غَسْلى  بازگشت و این ، یعنى  وى  قائل به وضوى  مَسْحى  بود
[۲۰] .  عَیْنى  ، وى  را جزو مسح ‏کنندگان مى ‏شمارد ؛ بنگرید به عمدة القارى  ۲ : ۲۴۰ .
[۲۱] .  عمدة القارى  ۲ : ۲۴۰ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


شش × 5 =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>