شروع اذان در نظر اهل سنّت-پژوهشی درباره اذان

شروع اذان در نظر اهل سنّت-پژوهشی درباره اذان

در شروع اذان و چگونگى  آن ، میان اهل سنّت ، نظرات مختلفى  وجود دارد که ، درکتاب‏هاى  صحاح و سنن آنها آمده است ، نظر مشهور ـ که اهل سنّت بر آن‏ اند ـ این است که اذان در سال اول هجرت ، در پى  خوابى  که بعضى  از صحابه دیدند ، در مدینه تشریع گردید ، مهم‏ترین نظرات اهل سنّت در این زمینه چنین است :

 قول اول : تشریع اذان به ابتکار و پیشنهاد صحابه (به ویژه عمر بن خطّاب)

بخارى  و مسلم و تِرمِذى  و نسائى  و دیگران به نقل از عبداللّه‏ بن عمر روایتى  را
آورده‏اند که متن آن در نقل بخارى  چنین است :«مسلمانان هنگامى  که به مدینه آمدند ، جمع مى ‏شدند و در انتظار وقت نمازمى ‏نشستند ، کسى  نبود که براى  نماز بانگ زند . روزى  در این‏باره سخن گفتند ؛ بعضى پیشنهاد کردند که ، چون ناقوس  نصارى  برگیرید ، و بعضى  مانند بوق یهود رامناسب‏تر دانستند ، عمر گفت : چرا مردى  را برنمى ‏انگیزید که بانگِ نماز زند ؟ پس پیامبر گفت : اى  بلال ، برخیز و به نماز ندا زن»[۱] .ابن خُزَیْمه در صحیح خود ـ در باب ذکر دلیل بر اینکه آغاز اذان بعد از هجرت درمدینه مى ‏باشد و نماز پیامبر در مکّه بدون اذان و اقامه بوده است ـ

مى ‏گوید :در خبر عبداللّه‏ بن زید به نقل از ابوبکر آمده است که گفت : پیامبر زمانى  که به مدینه آمد مردمان هنگام نماز سوى  او گرد مى ‏آمدند ، بى ‏آنکه فراخوانى  براى  این کارصورت گیرد[۲] .این نظر اشاره دارد به اینکه اذان در مدینه تشریع شد ، هرچند نماز در مکه تشریع گردید .ابن مُنذِر مى ‏گوید : پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  از زمانى  که نماز در مکه واجب شد تا زمانى  که بهمدینه هجرت کرد و تا وقتى  که در این باره مشورت شد ، بدون اذان نماز مى ‏خواند[۳] .لیکن سیوطى  در «الدر المنثور» ـ ضمن تفسیر آیه « وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى  اللّه‏ِ وَعَمِلَ صَالِحاً »[۴] ، از عائشه روایت کرده که گفت : «ندیدم این آیه نازل شود مگر درباره مؤذّنان»[۵] و این آیه مکّى  است[۶] .حلبى  در سیره‏اش بر این روایت حاشیه زده به اینکه : «اذان در مدینه تشریع شد ؛ واین آیه از آیاتى  است که ، حکم آن پس از مدتى  از نزولش ـ با تأخیر ـ به اجرا درآمد»[۷] .از سیوطى  پرسیدند : آیا روایتى  وارد شده که بلال یا جز او ، پیش از هجرت به مکّه اذان گفته است ؟ پاسخ داد : در این باره [ حدیثى  ] با سندهاى  ضعیف روایت شده که قابل اعتماد نیست ، نظر مشهورى  که بیشتر عالمان صحیح دانسته‏ اند و احادیث صحیح بر آن دلالت دارد این است که ، اذان پس از هجرت تشریع شده ، و پیش از آن بلال یا غیر او اذان نگفته است[۸] .با وجود این ، نَووى  بعد از آنکه خبر ابن عمر را ـ که بر مشاورت پیامبر با اصحاب درباره اذان دلالت دارد ـ آورده ، درباره این مشاوره این سؤال را مطرح مى ‏سازد که آیامشاوره بر پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  واجب بود یا نه ؟ آن‏گاه مى ‏گوید : اصحاب ما در اینکه مشاوره برپیامبر واجب بود یا ـ چنان که براى  ما مشاوره مستحب است ـ در حق پیامبر سنّت بوده ، اختلاف دارند ؟ قول صحیح در نزد علما وجوب مشاوره است ، و من همین قول را برگزیده‏ ام .خداى  متعال مى ‏گوید : « وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ »[۹] آنچه به نظر مى ‏رسد ، و جمهورفقها و محقّقانِ اصولى  بر آنند ، این است که ، امر (در این آیه) وجوب را مى ‏رساند ، ازاین‏رو شایسته است هریک از مشاوران نظرشان را بگویند ، سپس صاحب امر آنچه رابه صلاح مى ‏داند انجام دهد ، و داناى  مطلق تنها خداست[۱۰] .

 قول دوّم : تشریع اذان پس از خواب‏ هایى  که بعضى  از صحابه دیدند

}  ابو داود ـ به اسنادش ـ از ابى  عُمَیر بن انس ، روایت کرده که وى  به نقل از عموى انصارى ‏اش گفت :پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  به این مى ‏اندیشید که چگونه مردم را براى  نماز گرد آوَرَد ! گفتند : هنگام نماز پرچمى  را نصب کن ، چون مردم آن را بنگرند ، بعضى  بعض دیگر را صدا زنند .این نظر را پیامبر نپسندید ، گفتن : شیپور چطور است ! و زیاد گفت : شیپور یهود !پیامبر این را نیز خوشایند ندانست و گفت : این کار یهود است . ناقوس را به پیامبریادآور شدند ، فرمود : این شیوه نصارى  مى ‏باشد .عبداللّه‏ بن زید [ که در آن جمع بود ] به خاطر اندوه پیامبر غمگین شد و به خانه آمد . در خواب ، اذان به او نمایان شد . صبح آن روز نزد پیامبر آمد و گفت : اى  رسول خدا ، بین خواب و بیدارى  بودم که کسى  به نظرم آمد و اذان را به من نمایاند .راوى  مى ‏گوید : عمر بن خطّاب بیست روز پیش از او این خواب را دیده بود و به کسى  نمى ‏گفت ، و در این هنگام به پیامبر خبر داد . حضرت از او پرسید : چه چیز تو رابازداشت که آگاهم کنى  ؟ گفت : عبداللّه‏ بن زید بر من سبقت جست و من شرم کردم .پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : اى  بلال ، برخیز و بنگر آنچه را عبداللّه‏ بن زید به تو امر مى ‏کند ، وآن را انجام ده ، پس بلال اذان گفت .ابو بِشْر (که از راویان این حدیث است) مى ‏گوید ابوعُمَیر به من خبر داد : گمان انصار بر این بود که اگر عبداللّه‏ بن زید در آن زمان بیمار نبود ، پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  او را مُؤَذِّن قرار مى ‏داد[۱۱] .}  تِرمِذى  و ابو داود از عبداللّه‏ بن زید روایت مى ‏کنند که گفت : چون پیامبر دستورتهیه و ساخت ناقوس داد تا آن را به صدا درآورند براى  گرد آمدن مردم براى  نمازجماعت ، [ به خانه رفتم و شب ] در خواب دیدم که مردى  ناقوسى  در دست دارد ودور من مى ‏گردد ، گفتم : اى  بنده خدا ، آیا این ناقوس را مى ‏فروشى  ؟ گفت : با آن مى ‏خواهى  چه کنى  ؟ گفتم : مردم را به نماز دعوت کنم . گفت : آیا به بهتر از این کارراهنمائى ‏ات کنم ؟ گفتم : آرى  . گفت مى ‏گویى  :اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ؛ خدا بزرگ‏تر است (چهار مرتبه) .أشهد أن لا إله إلاّ اللّه‏ ، أشهد أنّ لا إله إلاّ اللّه‏ ؛ گواهى  مى ‏دهم که خدایى  جز خداى یکتا نیست (دو مرتبه) .أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه‏ ، أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه‏ ؛ گواهى  مى ‏دهم که محمّدفرستاده خداست (دو مرتبه) .حَیّ على  الصلاة ، حَیّ على  الصلاة ؛ بشتاب به سوى  نماز (دو مرتبه) .حَیّ على  الفلاح ، حَیّ على  الفلاح ؛ بشتاب به سوى  رستگارى  (دو مرتبه) .اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ؛ خدا بزرگ‏تر است (دو مرتبه) .لا إله إلاّ اللّه‏ . خدایى  جز خداى  یکتا نیست .پس از اندکى  درنگ باز گفت : براى  اقامه نماز مى ‏گویى  :اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ؛أشهد أن لا إله إلاّ اللّه‏ ؛أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه‏ ؛حَیّ على  الصلاة ؛حَیّ على  الفلاح ؛قد قامت الصلاة ، قد قامت الصلاة ؛اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ؛لا إله إلاّ اللّه‏ .چون بامداد شد نزد پیامبر آمدم و خوابم را برایش گفتم . فرمود : إن شاء اللّه‏ ،این خواب حق و راست است ، با بلال برو آنچه را دیده‏اى  به او بیاموز که او به آن اذان دهد ، چه صدایش رساتر از توست ؛ پس از آنجا با بلال برخاستم ، آنچه را دیده بودم بر او القا مى ‏کردم و او به آن اذان مى ‏داد .عمر بن خطّاب که در خانه‏ اش بود صداى  اذان را شنید ، پس در حالى  که عبایش رامى ‏کشید ، بیرون آمد و مى ‏گفت : اى  رسول خدا ، قسم به آن که تو را به حق برانگیخت ، مثل این خواب را من دیدم . پس پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : خداى  را سپاس[۱۲] .}  ابو داود از ابن ابى  لیلا روایت مى ‏کند که گفت : در چگونگى  نماز سه بار جریانى رخ داد و گفت : اصحاب ما از رسول خدا روایت کردند که فرمود : نماز مسلمانان ـ یامؤمنان ـ به صورت یکسان [ و به جماعت که نماز را همه با هم و در یک زمان بخوانند  ]مرا خرسند مى ‏ساخت ، و در این اندیشه بودم که مردانى  را در محله ‏هابپراکنم که مردم را به زمان نماز ندا دهند ، و حتى  برآن شدم کسانى  را بر بام خانه‏ هاى  بلند بگمارم تا مردم را به زمان فرا رسیدن نماز ندا دهند ، حتى  ناقوس بزنند یا نزدیک بود که ناقوس بزنند .[ در همان روز یا فرداى  آن ] مردى  از انصار آمد ، گفت : اى  رسول خدا ، هنگامى  که اهتمام و خواست تو را دریافتم و از نزدت بازگشتم [ در خواب ] مردى  را دیدم که دو جامه سبز بر تن داشت ، به مسجد درآمد و اذان گفت ، آن‏گاه با درنگى  نشست وبرخاست و نظیر آنچه گفته بود بر زبان آورد جز اینکه این بار گفت : «قد قامت الصلاة»و اگر مردم مرا بیهوده ‏گو نخوانند ، مى ‏گویم [ گویا ] من بیدار بودم نه خواب .پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : خداى  بزرگ خیر را به تو نمایاند[۱۳] ، بلال را [ به آنچه دیده‏ اى  ]فرا خوان که اذان بگوید .راوى  مى ‏گوید عمر گفت : مثل آنچه او دید من دیدم ، لیکن چون پیش از من گفت :شرم کردم آن را باز گویم[۱۴] .}  مالک ـ در مُوَطَّأ ـ از یحیى  ، از مالک ، از یحیى  بن سعید روایت مى ‏کند که :پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  دو چوب خواست که به آنها زنند تا مردم براى  نماز گرد آیند ، عبداللّه‏ بن زید انصارى  ـ از بنى  حارث بن خَزْرَج ـ در خواب دو چوب دید ، گفت : این دو مانندآن چیزى  است که پیامبر خواست ، [ صدایى  به گوشش آمد که ] گفت : چرا براى  نمازاذان نمى ‏گویید ؟ عبداللّه‏ چون بیدار شد نزد پیامبر آمد و آنچه را دیده بود بیان کرد ،پس پیامبر دستور اذان داد[۱۵] .}  در «مُصَنَّف» عبدالرزاق به اسنادش از ابراهیم بن محمّد ، از ابى  جابر بیاضى  ، ازسعید ، از عبداللّه‏ بن زید ـ برادر بنى  حارث بن خَزْرَج ـ آمده است که : وقتى  عبداللّه ‏خواب بود ، مردى  را دید که با او دو چوب بود . گفت : در خواب به او گفتم :پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  مى ‏خواست این دو چوب را بخرد که آن دو راناقوسى  قرار دهد که براى نماز زده شوند .عبداللّه‏ مى ‏گوید : صاحب دو چوب با سرش به من توجه کرد و گفت : من شما راراهنمایى  مى ‏کنم بر آنچه بهتر از این است (پس ماجراى  این خواب به پیامبر رسید ،دستور اذان داد)[۱۶] .عبداللّه‏ بن زید از خواب بیدار شد . راوى  مى ‏گوید : مانند این خواب را عمر نیزدید ، ولى  عبداللّه‏ بن زید زودتر از او نزد پیامبر رفت و حضرت را آگاه ساخت ، پس پیامبر به او گفت : برخیز و اذان بگو ! گفت : اى  رسول خدا ، صدایم بد است ، پیامبر به او گفت : آنچه رادیدى  به بلال بیاموز ، پس عبداللّه‏ اذان را به بلال آموخت ، و بلال اذان گفت[۱۷] .}  و نیز عبدالرزّاق ـ در مصنّف خود ـ از ابن جُرَیْج روایت مى ‏کند که ، عطاء گفت :شنیدم عُبَید بن عُمَیر مى ‏گوید : پیامبر از اصحاب در این‏باره نظر خواست که چاره‏ اى بیندیشند که مردمان ـ آن‏گاه که اراده نماز جماعت کنند ـ گرد آیند ، آنها به ناقوس رأى دادند ، پس عمر بن خطاب درصدد بود که دو چوب براى  ناقوس فراهم آورد ، و دراین زمان در خواب دید [ کسى  را که مى ‏گفت : ] ناقوس نسازید ، بلکه براى  نماز اذان بگویید ، پس عمر نزد پیامبر آمد تا خوابش را باز گوید ، پیش از او در این زمینه به پیامبر وحى  شده بود ، از این‏رو پیش از رسیدن عمر به پیامبر ، بلال اذان مى ‏گفت . پس چون عمر خوابش را گفت ، پیامبر فرمود : وحى  بر تو سبقت گرفت [۱۸] .}  در جامع المسانید ابو حنیفه و در مجمع الزوائد ، به نقل از عَلْقَمَة بن مَرْثَد ، ازابن بُرَیْدَه ، از پدرش آمده است : مردى  از انصار بر پیامبر گذشت و حضرت را اندوهگین یافت ، و آن مرد طعام [ گندمى  ] داشت که نزدش گرد آمده بود ، پس چون اندوه پیامبر را دید ، اندوهناک شد و آنها را واگذاشت و به مسجد خود [ محل نمازش ]درآمد که نماز بخواند ، و در این میان به خواب رفت و کسى  در خوابش آمد و گفت :آیا مى ‏دانى  پیامبر را چه غمگین کرده است ؟ پاسخ داد : نه . گفت : براى  این ناقوس غمناک شده است ، نزد او برو و بخواه که به بلال دستور اذان دهد . پس اذان را این‏گونه به او آموخت : اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ، دوبار ، أشهد أنّ لا إله إلاّ اللّه‏ ، دوبار ، أشهد أنّ محمّداًرسول اللّه‏ ، دوبار ، حَیّ على  الصلاة ، دوبار ، حَیّ على  الفلاح ، دوبار ، اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ،لا إله إلاّ اللّه‏ …سپس اقامه را مانند اذان ، به او یاد داد ، و در آخرش گفت : قد قامت الصلاة ، قدقامت الصلاة ، اللّه‏ُ اکبر ، اللّه‏ُ اکبر ، لا إله إلاّ اللّه‏ ـ مانند اذان مردم و اقامه ‏شان .انصارى  آمد و در خانه پیامبر نشست ، ابوبکر [ از آنجا ] گذشت ، گفت : برایم[ جهت ورود بر پیامبر ] اجازه بگیر ، ابوبکر وارد بر پیامبر شد و مانند همان خواب رادیده بود و به پیامبر خبر داد ؛ سپس براى  انصارى  اجازه خواست و او وارد شد وخوابش را باز گفت . پیامبر فرمود : مثل این را ابوبکر به ما خبر داد ، پس دستور داد که بلال به این شیوه اذان بگوید [۱۹] .عبارات این احادیث گرچه مختلف ‏اند ، لیکن به خواب‏ هایى  اشاره مى ‏کنند که به هم نزدیک ‏اند ؛ روایت اول بیان‏گر آن است که تشریع اذان بر اثر خوابى  بوده که عبداللّه‏ بن زید ـ پس از آنکه پیامبر را گرفته و غمگین یافت ـ دید ، و از روایت او برمى ‏آید که رؤیا در شب رخ داد ، چه در آن آمده است : «… اذان در خواب بر او نمایان شد ، پس بامداد نزد پیامبر آمد و او را خبر داد» ؛ روایت دوم نیز چنین است ، زیرا مى ‏گوید :«چون صبح شد خدمت پیامبر آمدم و آنچه را در خواب دیده بودم برایش گفتم» .لیکن در روایتى  که ابو حنیفه در جامع المسانید نقل مى ‏کند ، آمده است که ، آن مردچون پیامبر را غمگین دید به مسجد درآمد که نماز گزارَد . «پس در این میان به خواب رفت ، و در خواب شخصى  نزدش آمد … پس انصارى  آمد و بر دَرِ خانه پیامبرنشست ، ابوبکر بر او گذشت ، گفت : از پیامبر برایم اجازه ورود بگیر …» [ پیداست که نصّ ] این روایت با روایت اول تفاوت دارد .افزون بر این ، مرد انصارى  در نصّ جامع المسانید «دارنده طعامى  بود که نزدش گرد آمده بود ، چون اندوه پیامبر را دید ، غمناک شد و آنها را رها کرد» ، و این سخن ازعبداللّه‏ بن زید عبد ربّه بن ثَعْلَبَه ـ که ندا (بر او) نمایانده شد ـ مشهور نیست[۲۰] ؛ بلى  ، این سخن از سعد بن عُباده و کسانى  دیگر از انصار ـ که پیامبر را هنگام ورود در مدینه
پذیرائى  کردند و از ثروتمندان سخاوت‏مند بودند ـ شهرت دارد .و نیز در نصّ «جامع المسانید» ادّعا شده که ، ابوبکر در نقل خواب بر انصارى  سبقت جُست و آن را براى  پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  بیان کرد ؛ و این سخن برخلاف دیگر نصوص است که پیشى  گرفتن انصارى  را تثبیت مى ‏کند .اما روایت دوم ـ روایت ترمذى  و ابو داود ـ اشاره به این دارد که پیامبر خواست ناقوسى  ساخته شود که براى  [ گرد آمدن ] مردم زده شود ، پس عبداللّه‏ اذان را درخواب دید ، و آن‏گاه پیامبر از بلال خواست که آنچه را عبداللّه‏ مى ‏گوید ، یاد گیرد . این سخن ، با ناخشنودى  پیامبر از ناقوس سازگار نیست .در روایت سوم مى ‏بینیم که پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  مى ‏گوید : «تصمیم گرفتم مردانى  را درخانه‏ ها [ و محلّه‏ ها ] بپراکنم که مردم را به زمان نماز ندا دهند ، حتى  قصد دارم مردانى  را برانگیزم که بر بام‏ها روند و به وقت نماز ندا کنند ، حتى  ناقوس زنند یا نزدیک بودناقوس زنند ، پس مردى  از انصار آمد …» و این روایت با آنچه از مرد انصارى  درکتاب‏هاى  حدیث گفته شده ، سازگارى  ندارد .در مُوَطَّأ مالک آمده است : «پیامبر خواست دو چوب تهیه کند ، که به آن دو بزنند تامردم براى  نماز جمع شوند ، پس عبداللّه‏ در خواب دو چوب دید …» .این روایت نیز با آنچه عبدالرزّاق از ابن جُرَیْج روایت کرده ، سازگار نمى ‏باشد ،زیرا در آن آمده است که : عمر خواست «دو چوب براى  ناقوس بخرد که ناگهان درخواب دید [ ندایى  مى ‏گوید : ] براى  نماز ناقوس نزنید ، بلکه اذان بگویید» .اینها بعضى  از روایاتى  بود که بر قول دوم دلالت دارد ،و ما با وجود اختلاف این روایات با یک‏دیگر ـ خواستیم ، در حد امکان ، آنها را تحت یک عنوان درآوریم .

 قول سوّم : نزول تدریجى  اذان و اضافه کردن عمر ، شهادت به نبوّت را، به اذان

در صحیح ابن خُزَیْمَه آمده است : حدیث کرد ما را بُندار [ گفت ] براى  ما حدیث کرد ابوبکر ـ یعنى  حنفى  ـ [ گفت ] براى  ما حدیث کرد عبداللّه‏ بن نافع ، از پدرش ، ازابن عمر که : بلال نخستین بار این‏گونه اذان مى ‏داد : أشهد أن لا إله إلاّ اللّه‏ ، حیّ على  الصلاة ؛ عمر به او گفت : پس از آن بگو : أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه‏ ، پیامبر فرمود :همان‏ گونه که عمر تو را امر مى ‏کند ، بگو[۲۱] .

 قول چهارم : وحى  بودن اذان ، و دریافت پیامبر آن را از جبرئیل

در نصب الرایه زَیْلَعى  در ذیل باب «احادیثى  در این باره که اذان به وحى  بوده نه
خواب» آمده است :بَزّار در مسندش چنین روایت مى ‏کند : براى  ما حدیث کرد محمّد بن عثمان بن مخلّد واسطى  ، [ گفت ] پدرم براى  ما حدیث کرد ، [ گفت ] حدیث کرد براى  ما زیاد بن منذر [ به نقل ] از محمّد بن على  بن حسین ، از پدرش ، از جدش ، از على  بن ابى ‏طالب که گفت :«چون خدا خواست پیامبر را اذان آموزد، جبرئیل جاندارى  را برایش آورد که بُراق گفته مى ‏شد ، پیامبر خواست سوار آن شود ، سرکشى  کرد ، جبرئیل به او گفت : آرام باش ، سوگند به خدا ، سوارت نشده بنده‏اى  که نزد خدا گرامى ‏تر از محمّد باشد ، پس پیامبر به بُراق سوار شد تا به حجابى  رسید که پس از آن [ عرش ] خداى  متعال است ،در این هنگام فرشته‏  اى  از حجاب بیرون آمد ، پیامبر گفت : اى  جبرئیل ، این کیست ؟جبرئیل گفت : سوگند به آن که تو را به حق برانگیخت ، مکان و منزلت من از همه [ به خدا ] نزدیک‏تر است ، و این فرشته را از زمانى که آفریده شدم تا هم‏اکنون ندیده بودم ! آن فرشته گفت : اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر . پس از وراى  حجاب به او گفته شد : بنده ‏ام
راست گفت ؛ من بزرگ‏ترم ، من بزرگ‏ترم . سپس فرشته گفت : أشهد أن لا إله إلاّ اللّه‏ ، ازوراى  حجاب صدا آمد : راست گفت بنده‏ام ، خدایى  جز من نیست . فرشته گفت :اشهد أنّ محمّداً رسول اللّه‏ ، از پشت حجاب ندا آمد : بنده‏ ام راست گفت ، من محمّد رافرستادم . آن‏گاه فرشته گفت : حَیّ على  الصلاة ، حَیّ على  الفلاح[۲۲] .
سپس فرشته گفت : اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ، از پشت حجاب گفته شد ، بنده‏ ام راست
گفت ، من بزرگ‏ترم ، من بزرگ‏ترم . فرشته گفت : «لا إله إلاّ اللّه‏ ، از وراى  حجاب گفته شد : بنده‏ام راست گفت ، خدایى  جز من نیست .پس آن فرشته ، دست محمّد را گرفت و [ بر همه ] مُقَدَّم داشت ، پس او بر اهل آسمان ـ که در میانشان آدم و نوح و … بود ـ امامت کرد .در مجمع الزوائد ـ در پایان این روایت ـ آمده است که ، ابو جعفر محمّد بن على گفت : در این هنگام ، خدا شرافت محمّد را بر اهل آسمان‏ها و زمین کامل کرد[۲۳] .طبرانى  ، در الأوسط ، از ابن عمر روایت کرده که : «پیامبر چون به آسمان بالا برده شد ، اذان به او وحى  شد ، پس با اذان [ بر زمین ] فرود آمد و آن را به جبرئیل آموخت»[۲۴] .ابن مَرْدُویَه به‏طور مرفوع از عائشه نقل مى ‏کند [ که پیامبر فرمود ] : «چون به معراج رفتم ، جبرئیل اذان گفت ، ملائکه پنداشتند که (جبرئیل) بر آنها نماز مى ‏خواند ، او مرامُقَدَّم داشت ، پس (با آنان) نماز گزاردم[۲۵] .

 
قول پنجم : نخستین بار عمر اذان جبرئیل را شنید و پس از او بلال

 در مختصر إتحاف السادة المهرة بزوائد العشرة ، اثر بوصیرى  ، به نقل از کثیر بن
مُرَّه حَضْرَمى  آمده است که پیامبر فرمود : اول کسى  که در آسمان اذان گفت : جبرئیل بود ، عمر و بلال آن را شنیدند . عمر شتافت و پیامبر را به آنچه شنیده بود خبر داد ،سپس بلال چنین کرد . پیامبر به او گفت : اى  بلال ، عمر بر تو پیشى  جست ، آن چنان که شنیدى  اذان بگو ، آن‏گاه پیامبر ـ براى  فزونى  کیفیّت صدا ـ از بلال خواست که دوانگشتش را در گوش‏هایش گذارد .این روایت را اُسامه ـ به‏طور مُرْسَل ـ با سند ضعیف نقل کرده است ؛ زیرا سعید بن سِنان [ که از راویان حدیث است ] فردى  ضعیف مى ‏باشد[۲۶] .

قول ششم : چون آدم به وحشت افتاد ، اذان به وسیله جبرئیل بر او نازل شد

در کشف الغُمّة شعرانى  به نقل از کَعب الأحبار آمده است که پیامبر فرمود : چون
آدم به سرزمین هند فرود آمد وحشت کرد ، جبرئیل نازل شد اذان را خواند وحشت اواز بین رفت . پس جبرئیل گفت : اللّه‏ اکبر اللّه‏ اکبر ، أشهد أن لا إله إلاّ اللّه‏ ، دو مرتبه ، أشهدأنّ محمّداً رسول اللّه‏ ، دو مرتبه ، آدم پرسید : محمّد کیست ؟ پاسخ داد : آخرین پیامبراز فرزندان تو[۲۷] .على  بن برهان الدین حَلَبى  در سیره‏اش مى ‏گوید : از چیزهاى  غریبى  که درباره آغاز اذان است ، روایت ابو نعیم در «الحُلیة» است ـ با سندى  که در آن افرادى ناشناخته‏ اند ـ این روایت چنین است : زمان هبوط  آدم از بهشت ، جبرئیل برایش اذان داد[۲۸] .آن‏گاه حلبى  گوید : به این روایت آنچه را در «الخصائص الصغرى » آمده مى ‏توان دریافت که مى ‏گوید : «نام پیامبر در اذان ، در عهد آدم و در ملکوت اعلا رقم خورده است» ؛ و داناى  حقیقى  خداست [۲۹] .آنچه گذشت نظر اهل سنّت درباره آغاز اذان بود . در فصل بعد با نظر اهل بیت ، درقضیّه شروع تشریع اذان ، آشنا خواهیم شد .

[۱] .  صحیح البخارى ۱ : ۳۰۶ ، باب بدء الأذان ، حدیث ۵۷۰ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۲۸۵/۱ ؛ سنن الترمذى ۱ : ۳۶۲ـ ۳۶۳ ، ابواب الصلاة ، باب ما جاء فی بدء الأذان ، حدیث ۱۹۰ ؛ سنن النسائى ۲ : ۲ ـ ۳ ، کتاب الأذان ، باب بدء الأذان ؛ مسند أحمد ۲ : ۱۴۸ ، مسند عبداللّه‏ بن عمر الخطّاب .

[۲] .  صحیح ابن خُزَیمه ۱ : ۱۹۰ ، کتاب الصلاة ، باب الأذان والاقامة ، حدیث ۳۶۵ .

 [۳] .  السیرة الحلبیّة ۲ : ۲۹۶ .

 [۴] .  و کیست نیک گفتارتر از آن که به سوى خدا فرا خواند و کار شایسته کرد .

[۵] .  الدر المنثور ۵ : ۳۶۴ ؛ المصنّف ، لابن أبی شیبة ۱ : ۲۰۴ ، باب فی فضل الأذان وثوابه ، حدیث ۲۳۴۷ .

 [۶] .  نگاه کنید به ، تفسیر قُرطبی ۱۵ : ۳۶۰ ، وتفسیر ثعالبی ۵ : ۱۳۹ .

 [۷] .  السیرة الحلبیّة ۲ : ۲۹۷ .

 [۸] .  السیرة الحلبیّة ۲ : ۲۹۶ .

 [۹] .  سوره آل عمران : ۱۵۹ .

 [۱۰] .  شرح النووی بر صحیح مسلم ۳ ـ ۴ : ۳۱۸ ، کتاب الصلاة ، باب بدء الأذان .

[۱۱] .  سنن ابى داود ۱ : ۱۳۴ ، کتاب الصلاة باب بدء الأذان .

 [۱۲] .  الجامع الصحیح ، للترمذی ۱ : ۳۵۸ ، أبواب الصلاة ، باب ما جاء فی بدء الأذان ؛ سنن أبی داود ۱ : ۱۳۵ ،کتاب الصلاة ، باب کیف بدء الأذان ، أبو داود که متن این روایت از کتاب اوست مى‏گوید : روایت زُهْرى از سعید بن مُسَیَّب از عبداللّه‏ بن زید ، نیز چنین است لیکن ابن اسحاق به نقل از زُهْرى مى‏گوید : اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ؛ و معمر و یونس به نقل از زُهْرى مى‏گوید : اللّه‏ اکبر ، اللّه‏ اکبر ، براى بار دوم نیامده است . نگاه کنید به ، صحیح ابن خُزَیمه ۱ : ۱۹۳ .

 [۱۳] .  این جمله در روایت ابن مُثَنّى است ، و در روایت عمر نیامده است .

 [۱۴] .  سنن ابى داود ۱ : ۱۳۹ ، کتاب الصلاة ، باب بدء الأذان ، حدیث ۵۰۶ .

 [۱۵] .  الموطّأ ۱ : ۶۷ ، کتاب الصلاة ، باب ما جاء فی النداء للصلاة .

 [۱۶] .  جمله داخل پرانتز در کنز العمّال نیست .

 [۱۷] .  مصنّف عبدالرزاق ۱ : ۴۶۰/۱۷۸۷ ، کتاب الصلاة ، باب بدء الأذان ؛ کنز العمّال ۸ : ۳۲۹ ، کتاب الصلاة ،الباب الخامس ، حدیث ۲۳۱۴۰ .

 [۱۸] .  مصنّف عبدالرزاق ۱ : ۴۵۶/۱۷۷۵ ، کتاب الصلاة ، باب بدء الأذان ، گرچه مفاد این روایت تشریع اذان به وسیله وحى است ، لیکن از آنجا که با روایات دیدن اذان در خواب ارتباط داشت ، در اینجا آوردیم .

 [۱۹] .  جامع المسانید ۱ : ۲۹۱ ؛ مجمع الزوائد ۱ : ۳۲۹ ، کتاب الصلاة ، باب کیف بدء الأذان متن روایت دراینجا از کتاب جامع المسانید است .

 [۲۰] .  شاید این سخن از اُبَىّ بن کعب باشد .

 [۲۱] .  صحیح ابن خزیمه ۱ : ۱۸۹ ، کتاب الصلاة ، باب فی بدء الأذان والإقامة ، حدیث ۳۶۲ ، و نیز بنگرید به :السیرة الحلبیّة ۲ : ۳۰۳ ؛ کنز العمّال ۸ : ۳۳۴ ، کتاب الصلاة ، الباب الخامس ، حدیث ۲۳۱۵۰ .

 [۲۲] .  در مجمع الزوائد ، افزون بر این آمده است : قد قامت الصلاة ، قد قامت الصلاة

[۲۳] .  نصب الرایة ۱ : ۲۶۰ ؛ مجمع الزوائد ۱ : ۳۲۸ ، کتاب الصلاة ، باب بدء الأذان .

[۲۴] .  الأوسط ، للطبرانی ۱۰ : ۱۱۴ و۹۲۴۷ ، حدیث ۹۲۴۳ ؛ مجمع الزوائد ۱ : ۳۲۹ ، کتاب الصلاة ، باب بدءالأذان . در این کتاب آمده است : در سند روایت طلحة بن زید آمده که به او جعل حدیث نسبت داده شده است .

[۲۵] .  السیرة الحلبیّة ۲ : ۲۹۶ . در این کتاب آمده است که ، ذهبى  مى ‏گوید : این حدیث مُنْکَر ، بلکه موضوع است ؛ نگاه کنید به ، فتح البارى  ابن رجب حنبلى  ۳ : ۳۹۶ ؛ سهیلى  مى ‏گوید : سزاوار است این حدیث صحیح باشد ، چه آن را حدیث اِسراء ـ و احادیث دیگر در این زمینه ـ تقویت مى ‏کند ؛ نگاه کنید به ، البِدایة والنِّهایه ۳ : ۲۸۵ .

 [۲۶] .  اتحاف السادة المَهَرَة ۱ ـ ۲ : ۳۱۷ ، کتاب الأذان ، باب بدء الأذان وصفته ، حدیث ۹۸۳ ؛ السیرة الحلبیّة ۲ :۳۰۲ . در این کتاب آمده است : «به سند واهى  و ضعیف روایت شده : نخستین کسى  که در آسمان دنیا اذان گفت جبرئیل بود ، عمر و بلال آن را شنیدند ، پس عمر بر بلال سبقت گرفت و پیامبر را آگاه ساخت …» .

 [۲۷] .  کشف الغمّة ۱ : ۹۶ ، کتاب الصلاة ، باب الأذان وفضله ؛ مضمون این روایت در حلیة الأولیاء آمده است ،نگاه کنید به ، حلیة الأولیاء ۵ : ۱۰۷ ، ترجمه عمرو بن قیس الملائی ، حدیث عمرو بن قیس به نقل از أبی هریرة .
 
[۲۸] .  السیرة الحلبیّة ۲ : ۲۹۷ .

[۲۹] .  السیرة الحلبیّة ۲ : ۳۰۲ .