این گفت و گو کمتر از دو ماه پیش از نگارش این مقدّمه ، با برادر گرامى فاضل و عالمى فهمیده و عاقل ، شروع شد ؛ شخصیت ارجمندى که در گفت و شنودش با من ،بر کلمه طیّبهاى تکیه دارد که خداى متعال آن را ستود و فرمود :« أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَافِى السَّماءِ » ؛[۱]آیا نمى نگرى که خدا چگونه مَثَل مى زند ؟! سخن پاک ، مانند درختى پاک است که ریشه [ در زمین ] استوار دارد و شاخه در آسمان .خواننده گرامى ، خواهد دید نخستین نامه از این مجموعه که به دستم رسید ـ درنگاه آغازین ـ تا حدودى زورگویانه و عتابآمیز به نظر مى آمد ، لیکن این رفتار مراپریشان نساخت ؛ چراکه دریافتم که این تعبیرهاى تند برخاسته از عواطف واحساساتِ صادقانه اوست و این شخص با همه توان مى خواهد یاریگرِ حق و راستى و هر حقیقتى باشد که بدان اعتقاد دارد . سخنانِ وى معناى نجابت و پاکى و راستى را در برداشت و حاکى از این بود که عنان گسسته حرف نمى زند ، بلکه مى اندیشد
و با ترازوى عقل کلماتش را مى سنجد ودر آنچه بر خود واجب مى داند ، به انصاف و عدل ، پایبند است .از این روست که مى گویم : تا نامه اش را خواندم حس کردم که این مورد از مواردى است که مضمون «کلمه طیّبه» را (که در آیه مبارکه خاطرنشان شده است) به یادمى آورد ؛ زیرا وى ـ که خدا تأییدش کناد ـ با این کلمات مى خواهد آنچه را حق مى دانداستوار سازد و گم شدگان از راه حق را سوى آن رهنمون شود .در اوّلین ارتباطِ اینترنتى ، سه نامه برایم فرستاد :نامه اوّل ، به ماجراى حضرت زهرا علیه االسلام ارتباط داشت .در نامه دوّم ، دلیل امامت و عصمت را به چالش کشید .نامه سوّم ، به شخص دیگرى مربوط مى شد که ادعا داشت حرفهایش ردّى برکتاب «مراسم عاشوراء» است که از سوى نگارنده انتشار یافته است .این نامه ها را پاسخ دادم و خواننده آنها را در متن کتاب مى بیند .نامه هاى اینترنتى میانِ ما ادامه یافت . این شخص ـ که خدا عمرش را طولانى سازد ـ به منپیشنهاد کرد که آنها را انتشار دهم تا مردم از آنها استفاده کنند و خواست که این نامه هابه همان صورت اصلى اش باقى بماند تا بتواند اندیشهها و خَلَجانها و احساسات وحالاتى را که در آنها هست ، بازتاب دهد (چراکه این نامهها آکنده از این گونه مایه هاى ذهنى و روحى و روانى اند) و اینها [ به نوبه خود ] یاد آور چیزى باشد که وى شیدایش بود و به آن روحش سعادت یافت و دلش زنده شد … این حقّ اوست که چنین خواستهاى داشته باشد …آنچه را میان ما رخ داد ـ بى هیچ تصرّف وتغییرى ـ به پیشگاه خواننده گرامى تقدیم مى دارم جز اینکه از امر برادر علاّمهام چشم مى پوشم و نام او را به رمزِ «ص» مى آورم .و سپاس خداى راست ، و صلوات و سلام بر بندگان برگزیدهاش محمّدو خاندانِ آن حضرت .۵ ربیع اوّل ۱۴۳۱ هجرى ، مطابق با ۲۰ فوریه ۲۰۱۰ میلادى جعفر مرتضى عاملى
ماجرا از زبانِ صاحب آن
ستایش بى شمار و خجسته تنها از آنِ خداست ، پروردگارِ جهانیان و معبود همه آفریدگان ، و درود و سلام بر اَشرفِ خلقِ خدا و گرامى ترین فرستادگان او و سالارِ همه آدمیان ، پیامبر رحمت و امامِ انس و جن ، محمّد بن عبداللّه ، و بر آل پاک وپاکیزه اش که هرکه به دامنِ آنان چنگ انداخت نجات یافت و هرکه از آنها روى گرداندهلاک شد ؛ و لعنت اَبدى بر دشمنانِ آنان از آدم تا رستاخیز .امّا بعد .. سلام بر شما و رحمت و برکاتِ خدا بر شما باد ..مى خواهم این مقدّمه سر آغازِ نامه هایى باشد که سوى حضرت علاّمه ، اندیشمندفاضل ، سیّد جعفر مرتضى عاملى (که خدا تأییدش کناد) فرستادم .من در حالى به این نامه ها دست یازیدم که به عقیده درست و راه استوار جاهلبودم و بر یکى از علما تاختم (که در همین جا از او درباره آنچه ابتدا از من بروز یافتپوزش مى خواهم) به حضرتِ علاّمه سیّد جعفر مرتضى عاملى (که خدایش توفیق دهد)توپیدم و از سرِ نادانى به امورى که از نظر تاریخى ثابتاند ، بر او جسارت کردم و ایندرشتگویى ، به نادانى و کوته دستى ام باز مى گردد ؛ چراکه گفته اند : «انسان ، دشمنِچیزهایى است که نمى داند» .[۲]واین جهل ونا آگاهى ام، باعث شد که در ضمن مقاله هایى ، به تهمت ها و نارواهایى دامن بزنم ، لیکن هنگامى که این سخنان ، به دست یکى از برادرانى رسید که به دفاع ازعقاید صحیح ـ در شبکه اینترنت ـ اهتمام مى ورزد ، به آنچه در این مقاله ها آمده بوداعتراض کرد . وى آدرس اینترنتى آیة اللّه سیّد جعفر مرتضى عاملى را (که خدا تأییدشکناد) به من داد ، من آنچه را در این مقالهها نوشته بودم برایش فرستادم و پس از آن ،نامه نگارى میانِ ما در گرفت …این عالم بزرگ ، با گشاده رویى تمام و سعه صدر و اخلاقى بسیار ستودنى (که یادآور خلق و خوى نبى ّ مکرّم اسلام محمّد صلى الله علیه وآله است) حرفهایم را به گوشِ جان شنید ؛ بدزبانى را با سلام ، و جهل را با علم ، و شبههها را با دلیل ، پاسخ گفت تا اینکهمرا به ساحل نجات و راه استوار رساند و به صراط مستقیم هدایتم کرد …ازاین رو ، من با اصرار زیاد از استاد سیّد جعفر مرتضى عاملى (که خدا تأییدش کناد)خواستم که این نامه ها را انتشار دهد ؛ چراکه براى اهل انصاف فایده هاى فراوانى را دربر دارد و [ فروغِ ] هدایتى است براى همه کسانى که در پى حقّ و حقیقت اند .این نامه ها و پرسشها را پس از دست یابى به دلایل کافى نگاشتم ، آن هم نه باجوهر قلم ، بلکه با سرشکى که بر روى برگه ها نقش مى بست و با شورِ دلِ شدایى کهحق را مى جست و با خون جگرى که مى جوشید تا بیشتر و بیشتر معرفت یابد …و اکنون این نوشته ها را (که در آنها آیین حق را جستم و در پى صراط مستقیمبرآمدم) به محمّد و آل محمّد علیهم السلام که امامانِ مناند ، هدیه مى کنم تا دفاعى باشد از هرشبه هاى که در این نامه ها بدان پرداختم …و نیز آنها را هدیه مى کنم به پیشگاهِ سیّد مجاهدانِ [ راه حق ] سیّد حسن نصر اللّه (که همواره نصرت خدا مددکارش باد) …[ در پایان ] جاى آن است که سپاس و ثناى خود را تقدیم دارم به حضرت سیّدمحقّق فهیم ، اندیشمند بزرگ ، سیّد جعفر مرتضى عاملى (که خداى حفظش کناد) کسى که در حقِّ شاگرد مقصّرى مثلِ من ـ که راه نجات را مى جست ـ چونان مُنعمى درخشید وفضل و احسانش را از من دریغ نداشت .و ستایش خداى راست در اوّل و آخر ، و صلوات و سلام بر بندگانِبرگزیدهاش ، محمّد و آل محمّد …و سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد … ۸ ربیع الأوّل ۱۴۳۱ هجرى ، مطابق با ۲۳ فوریه ۲۰۱۰ میلادى
یادآورى لازم تنها تصرّفى که در متن این گفت و گو به عمل آمد ، افزودنِ بعضى از عنوان هاست که در شمارى از فقراتِ نامههاى ما به این عالم بزرگ ، آورده شد . نیز در جاهاى اندکى ، توضیحاتى را افزودیم که تهى از فایده نیست .این عنوانها و این توضیحات را داخل کروشه گذاشتیم تا خواننده دریابد که آنهابه متنِ اصلى افزوده شده اند . [۱] . سوره ابراهیم ۱۴ آیه ۲۴ . [۲] . ازامام على علیه السلام روایت شده که فرمود : الناس أعداء ما جهلوا نهج البلاغه حکمت ۱۷۲ ؛ مردم ، دشمنِ چیزهایى اند که نمى دانند [ چون به حقایق ناآگاه اند آنها را برنمى تابند ] م .