ساختگى دانستن حدیثِ ولایت – منهاج بدعت

ساختگى دانستن حدیثِ ولایت – منهاج بدعت

یکى  دیگر از چیزهایى  که ابن تیمیّه در این حدیث تکذیب کرد [۱] ، گفتار رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  است :أنت ولیُّ کُلِّ مُؤْمن بَعْدی ؛تو بعد از من صاحب اختیار هر مؤمنى  خواهى  بود .وى  گوید : به اتفاق حدیث شناسان ، این حدیث ، مجعول است.
پاسخ :حقّ مطلب این بود [ که ] آن مرد بگوید : به اتفاق حدیث
شناسان این حدیث صحیح است ، ولى  خوشش آمد در صحّتش خدشه کند و چنان که عادت اوست آن را به رَوِیّه باطلش مَشُوب [۲]سازد .آیا او گمان مى ‏کند کسانى  از پیشوایان فن حدیث که آن راروایت کرده‏ اند ، از حدیث شناسان محسوب نمى ‏شوند ؟با اینکه در بین آنها احمد بن حنبل (امام مذهبش) وجود دارد که حدیث را به اسناد صحیح ـ با رجالى  که همه آنها مورد وثوق‏ اند ـ روایت کرده ، گوید :عبدالرزّاق ما را حدیث کرده از جعفر بن سلیمان که او ما راحدیث کرد از یزید الرّشک از مُطَرِّفِ بن عبداللّه‏ از عِمْران بن حُصَیْن ، گوید :

گروهى  را پیغمبر خدا به جنگ فرستاد و على  بن ابى  طالب را برآنها فرمانده ساخت ، او در سفر کارى  کرد که چهار نفر از اصحاب پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  با یک‏دیگر هم پیمان شدند کار على  را نزد پیغمبرخدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  گزارش کنند .عمران گوید : و هر وقت ما از سفر فرا مى ‏رسیدیم آغاز [ خودرا ] به رسول خدا نموده سلامش مى ‏کردیم ، در این سفر وقتى  بر اووارد شدیم ، مردى  از همراهانِ ما برخاست و گفت : یا رسول اللّه‏ ،در این سفر على  چنین و چنان کرد ! پیغمبر از او روى  گردانید ؛سپس دومى  برخاست گفت : یا رسول اللّه‏ ، على  چنین و چنان کرد !پیغمبر از اوروى  برگردانید ؛ سپس سومى  برخاست و او نیز گفت :یا رسول اللّه‏ ، على  چنین و چنان کرد ! آن‏گاه چهارمى  برخاست وگفت : یا رسول اللّه‏ ، على  چنین و چنان کرد !گوید : آن‏گاه پیامبر خدا روى  به چهارمى  کرد و در حالى  که رنگ چهره‏ اش دگرگون شده بود ، گفت : دست از على  بردارید ، دست ازعلى  بردارید ، دست از على  بردارید ! على  از من است و من از او ، واو بعد از من صاحب اختیار هر مؤمنى  است ؛ «وهو ولیُّ کُلِّ مُؤْمن بَعْدی»[۳] .این حدیث را حافظ ابو یَعْلى  مَوْصِلى  از عبداللّه‏ بن عُمَرقَواریرى  و حسن بن عمر جَرْمى  و مُعَلّى  بن هدى  ، همه از جعفربن سلیمان روایت کرده‏ اند[۴] .و ابن ابى  شَیْبَه و ابن جریر طَبَرى  آن را نقل ، و به صحّتش اعتراف کرده است[۵] .و نیز ابو نُعَیْم اصفهانى  در حُلیة الاولیاء ۶/۲۹۶ ، مُحبّ الدین طبرى  در ریاض النضره ۲/۱۷۱[۶]، بَغَوى  در مصابیح ۲/۲۷۵ (بدون ذکر صدر روایت)[۷] . ابن کثیر در تاریخش ۷/۳۴۴[۸] ، سیوطى [۹] ،متّقى  در کنز العمّال ۶/۱۵۴ ، ۳۰۰ ـ با اعتراف به صحّتش[۱۰] ـ وبَدَخشى  در نُزُل الابرار ص۲۲[۱۱] ، این حدیث را روایت کرده‏ اند .صورت دیگر :از على  چه مى ‏خواهید ؟ از على  چه مى ‏خواهید ؟ از على  چه مى ‏خواهید ؟ على  از من است و من از او ! و او صاحب اختیار هرمؤمنى  بعد از من است ؛ «وهو ولیُّ کُلِّ مُؤمن بَعْدی» .حدیث را به این تعبیر ترمذى  در جامعش ۲/۲۲۲ ـ به اسنادى که تمام رجالش صحیح و مورد وثوق ‏اند ـ نقل کرده[۱۲] ، همچنین نسائى  در خصائص : ۲۳[۱۳] ، حاکم نیشابورى  در مستدرک ۳/۱۱۱(با اعتراف به صحّتش)[۱۴] ، و بدان ذهبى  هم اقرار کرده .ابو حاتم سِجستانى  ، محبّ الدین در ریاض ۲/۷۱[۱۵] ، ابن حجردر اصابه ۲/۵۰۹ آن را روایت کرده و ابن حجر افزوده است : اسنادنیرومندى  است .و نیز سیوطى  بر طبق ترتیبش ۶/۱۵۲[۱۶] ، و بَدَخشى  در نزل الابرار : ۲۲[۱۷] ، حدیث را نقل کرده‏ اند .سند دیگر :ابو داود طَیالِسى  از شُعْبه ، از ابى  بَلْج ، از عَمْرو بن میمون ، از ابن عبّاس روایت کرده : رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  به على  گفت : «أنت ولیّ کلّ مؤمن بعدی» ؛ تو پس از من سرپرست هر مؤمنى [۱۸] ( تاریخ ابن کثیر۷/۳۴۵)[۱۹] .و اسناد ـ چنان‏که مُکَرَّر یاد شده ـ صحیح و همه رجالش موثّق ‏اند .اگر این حافظان و بزرگان ، از حدیث شناسان بیرون‏ اند ، پس بااسلام ابن تیمیّه باید تودیع کرد ؛ و اگر داخل در اتفاق آنان نیستندپس خاک بر سر معرفتش به حدیث ! و اگر وقتى  چنین گفته نمى ‏دانسته اینان حدیث را روایت کرده‏اند ، پس آفرین بر اطلاع وسیع او در علم حدیث ! و اگر هیچ‏کدام از اینها نبوده است ، پس آفرین بر راستى  و امانت‏دارى ‏اش نسبت به امانت‏هاى  نبوّت .*   *   *این بود گوشه ناچیزى  از بافته‏ هاى  ابن تیمیّه ! اگر بخواهیم همه آنچه در منهاج بدعتش (به جاى  سنّتش) از گمراهى ‏ها ، دروغ‏ها ، زورگویى ‏ها و نسبت‏هاى  ناروایش آورده ، بشماریم باید تمام مجلّداتش را استنساخ کنیم و چهار مجلّد دیگر در ردّش بنویسیم .من بیانى  که بتواند حقیقت این مرد را نشان دهد و او را به جامعه علمى  معرفى  کند ، پیدا نکردم تنها به کلامى  از حافظ ابن حجر درکتابش الفتاوى  الحدیثیّه : ۸۶[۲۰] ، اکتفا مى ‏کنم ، او گوید :ابن تیمیّه بنده‏اى  است که خدا او را ترک گفته ! و گمراهش ،کورش ، و کرش ساخته و ذلیلش کرده است . ائمّه اهل سنّت که بیان فساد احوال و کذب اقوالش را نموده‏ اند ـ به ترتیبى  که ذکر شد ـ او را معرفى  کرده‏اند . کسى  که بخواهداز اقوالشان باخبر شود باید کلام امام و مجتهدى  که امامت ،جلالت شأن و مرتبه اجتهادش ، مورد اتفاق همگان است ـ  یعنى  ابوالحسن سُبْکى  ـ و کلام فرزندش تاج ، و کلام شیخ الاسلام عِزّ بن جَماعه و کلام معاصرانشان و دیگرعلماى  از شافعیان ، مالکیان و حنفیان را درباره او مطالعه کند تا بداند او اعتراضاتش را بر صوفیان متأخّر محدودنکرده ، بلکه حتّى  بر مثل عمر بن الخطّاب و على ّ بن ابى  طالب اعتراض نموده است .حاصل اینکه : براى  سخنان او وزنى  نیست .عقیده عموم بر آن است که او اهل بدعت است ، گمراه وگمراه کننده و غالى  است . خداى  با عدلش با او رفتار کند وما را از طریقه و عقیده و کارهایش در امان دارد ، آمین !تا آنجا که گوید :او قائل به جهت (براى  خدا) است و در اثباتش یک جلدکتاب نوشته ، لازمه این مذهب ، عقیده به جسمیّت ومُحاذات و استقرار خدا است .بلى  ، شاید او در بعض اوقات به این لوازم تصریح کرده باشد که نسبتش را به او داده‏اند ؛ مخصوصاً یکى  از کسانى که به او این نسبت‏ها را داده ، از ائمّه اسلام و کسانى  است که بزرگوارى  ، پیشوایى  و دیانتش مورد اتفاق است وموثق ، دادگر ، مرضى ّ الاخلاق ، محقّق ، موشکاف است .چیزى  جز از روى  دقّت و تحقیق با کمال احتیاط و مراقبت نمى ‏گوید ؛ مخصوصاً اگر به مسلمانى  بخواهد نسبتى  دهدکه مقتضى  کفر ، ارتداد و ضلالتش باشد و یا او رامَهْدُور الدم کند …[ « وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ * یَسْمَعُ آیَاتِ اللَّهِ تُتْلَى  عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراًکَأَن لَمْ یَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ »[۲۱] ] .واى  بر هر مفترى  گنه‏کار که آیات خدا را ـ چون بر او خوانده شود ـمى ‏شنود آن‏گاه مثل کسى  که نشنیده است ، مُصِرّانه تکبّر مى ‏ورزد ! شما ـ پیامبر ـ او را به شکنجه ‏اى  دردناک ، مژده دهید .
[۱] .  منهاج السنّة ۴/۱۰۳ .
[۲] .  مَشُوب : آغشته ، آلوده .
[۳] .  مسند احمد ۵/۶۰۶ ، حدیث ۱۹۴۲۶ .
[۴] .  مسند ابى  یعلى  ۱/۲۹۳ ، حدیث ۳۵۵ .
[۵] .  المُصَنَّف ۱۲/۸۰ ، حدیث ۱۲۱۷۰ .
[۶] .  الریاض النضرة ۳/۱۱۶ .
[۷] .  مصابیح السنّة ۴/۱۷۲ ، حدیث ۴۷۶۶ .
[۸] .  البدایة والنهایة ۷/۳۸۱ ، حوادث سنة ۴۰ه .
[۹] .  جامع الأحادیث ۴/۳۵۲ ، حدیث ۱۲۱۰۱ .
[۱۰] .  کنز العمال ۱۱/۶۰۸ ، حدیث ۳۲۹۴۰ .
[۱۱] .  نُزُل الأبرار : ۵۶ .
[۱۲] .  سنن ترمذى  ۵/۵۹۰ ، حدیث ۳۷۱۲ .
[۱۳] .  خصائص امیرالمؤمنین : ۹۰۱ ، حدیث ۸۹ ؛ السنن الکبرى  ۵/۱۳۲ ، حدیث ۸۴۷۴ .
[۱۴] .  المستدرک على  الصحیحین ۳/۱۱۹ ، حدیث ۴۵۷۹ .
[۱۵] .  ریاض النضرة ۳/۱۱۵ ؛ در متن عربى  و فارسى  «۲/۷۱» ضبط شده است و به نظر مى ‏رسد «۲/۱۷۱» مى ‏باشد .
[۱۶] .  کنز العمّال ۱۱/۵۹۹ ، حدیث ۳۲۸۸۳ .
[۱۷] .  نزل الأبرار : ۵۵ .
[۱۸] .  مسند ابى  داود طیالسى  : ۳۶۰ ، حدیث ۲۷۵۲ .
[۱۹] .  البدایة والنهایه ۷/۳۸۱ ، حوادث سنه ۴۰ه .
[۲۰] .  الفتاوى  الحدیثیه : ۱۱۴ .
[۲۱] .  سوره جاثیه ۴۵ آیه ۷ ـ ۸ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


یک + 7 =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>