جغرافیاى شبه جزیره عربستان– جُستارى در تاریخ حدیث

جغرافیاى شبه جزیره عربستان– جُستارى در تاریخ حدیث

شبه جزیره عربستان به این اسم نامیده شد ؛ زیرا آب از سه طرف آن را دربر گرفته است : از شرق به آب‏هاى  خلیج فارس و از غرب به دریاى  سرخ و از جنوب به اقیانوس هند و خلیج عَدَن .محمّد حسنین هیکل در کتاب «حیات محمّد» مى ‏نویسد : شبه جزیره عرب [ به شکل ] مستطیلى  است که اَضلاع آن موازى نمى ‏باشد ؛ شمال آن فلسطین و سرزمین شام است ، و غربِ آن حیره ودجله و فُرات و خلیج فارس ، و جنوبش اقیانوس هند و خلیج عَدَن ، وشرقش بحر قُلْزُم (دریاى  سرخ) .
این سرزمین ، از غرب و جنوبش به دریا ، و از شمال و غربش به صحراو خلیج فارس محصور است . این دژ طبیعى  به تنهایى  آن را از نبردهاى استعمارى  یا دینى  ، مصون نداشته است ، بلکه پهناور بودن آن نیز ازعوامل مهم مى ‏باشد ؛ زیرا طول این شبه جزیره بیش از هزار کیلومتر ، وعرض آن نزدیک به هزار کیلومتر مى ‏باشد .

افزون بر این ، خشکى  و بى ‏آب و علف بودنش باعث شده که هراستعمارگرى  از آن صرف‏نظر کند . در این ناحیه وسیع [ حتى  ] یک نهروجود ندارد ، و براى باران‏ هاى  آن فصل شناخته شده‏اى  نیست …به جز یمن که در جنوب شبه جزیره واقع شده و سرزمین آن به سرسبزى  و نزول باران‏هاى  زیاد ممتاز است ، دیگر بلاد عرب را کوه‏هاو سرزمین‏هاى  بلند و بیابان‏هاى  بى ‏آب و علف و طبیعت خشکى  فراگرفته که امکانِ ماندن و پیدایى  تمدّنى  را فراهم نمى ‏آورد و جز زندگى بادیه ‏نشینى  را برنمى ‏تابد .[۱]

عربستان و تمدن‏هاى  همسایه

سومرى ‏ها و اَکّدى  و بابِلى ‏ها و آشوریان از تمدن‏هاى  کهنى  بودند که در شمال شبه جزیره عربستان (عراق) از پنج هزار سال قبل از میلاد ، استقرار یافتند .جُرجى  زیدان درباره فرهنگ بابِلیان مى ‏نویسد :باستان شناسان بر آجر سفالى  بابلى  دست یافتند که بر آن نوشته‏ اى  به خط میخى  بود . در آن ، فهرست نام‏هاى  پادشاهان بیش از شش قرن وجود داشت …در جاى  دیگر نوشته :از جمله این پادشاهان ، پادشاهى  به اسم « شر جینیا » است که دوستدارعلم بود و به آبادانى  اشتیاق داشت . کتاب‏خانه ‏اى  در «ورکاء» ایجادکرد … که پُر از کتاب‏هاى  لغوى  و نجوم و دینى  و ادبى  و دیگر کتاب‏هابود . پس از پانزده قرن از ایجادِ آن ، این کتاب‏خانه به دستور امیرآشورى  نسخه ‏بردارى  شد و به مکان ویژه ‏اى  انتقال یافت و آن گونه که کتاب‏خانه ‏هاى  امروزى  نگه‏دارى  مى ‏شوند ، محافظت مى ‏شد .کاوش‏گران ـ درگذشته ـ به بقایاى  این کتاب‏خانه در بین النهرین دست یافتند و آن را به موزه بریتانیا ـ در لندن ـ انتقال دادند و تا این لحظه در
آنجاست …[۲]و امّا تمدّن شام ، یکى  دیگر از تمدن‏هاى باستانى است که به سه هزار سال قبل ازمیلاد برمى ‏گردد . «دولتِ فینیقیه » دو شهر «جُبَیْل» و «بیروت» را در چندین قرن پیش
از میلاد بنیان نهاد .دکتر محمّد اسعد طلس ، در ضمن سخن از «دولت فینیقیّه» مى ‏گوید :سرزمینشان پهناور بود و مملکتشان در علوم و آداب و صناعت به پیشرفت‏هاى  زیادى  رسید . در علوم و فرهنگ سهمِ بزرگى  دارند .حروف الفبا را ابداع کردند و تعداد آن را ـ که نزد بابلى ‏ها و مصرى ‏ها به صدها حرف مى ‏رسید ـ به ۲۲ حرف کاهش دادند … اینان به فنون تجارتِ دریایى  و استفاده از آهن و تجارت (و به ویژه ساخت انواع کشتى ‏ها) شناخته مى ‏شدند ، و در سَفرهاشان به ستاره‏ ها راه مى ‏جستند ؛زیرا در علم ستاره‏ شناسى  و نجوم ، مهارت داشتند .[۳]و امّا تمدّن جنوب شبه جزیره ، در تمدّن «دولت مَعینیّه» در یمن نُمود مى ‏یافت که بنا به قولى  پیشینه آن به سه هزار سال قبل از میلاد مى ‏رسد . این دولت ، داراى  کتابت باالفبایى  بود که به «الفباى ِ مُسْنَد» شناخته مى ‏شد .[۴]دولت سَبَئى  و حِمْیرى  [ نیز ] از دولت‏هاى  جنوب شبه جزیره بودند .اینان در صنعت ، کشاورزى  شهرسازى  و … پیشرفت‏هاى  زیادى  داشتند . نگارش آنان به شیوه حلزونى  بود ؛ یعنى  از راست به چپ شروع مى ‏شد و آن گاه که کاتب به انتهاى  سطر اول مى ‏رسید و مى ‏خواست سطر دوم را بنویسد ، از چپ به راست مى ‏نوشت و به همین ترتیب ، نگارش را ادامه مى ‏داد .بخشى  از نوشته‏ هاى  حلزونى  که بر سنگ و گِل یا گچ نقش بسته ، در دست است .مشهورترین اثر برجاى  مانده از آنها سدّ «مَأْرِبْ» است که بر مهارت آنان درمهندسى  و تنظیم آبیارى  و استفاده مناسب از آب‏هاى  باران ، دلالت مى ‏کند .[۵]و امّا تمدّن دره نیل ، یکى  دیگر از تمدن‏هاى  کهن و ریشه ‏دار همسایه عربستان است . این تمدن ، در میانه هزاره پنجم قبل از میلاد ، در بستر رود نیل پدید آمد و ازنظر پیشرفت در علم و آبادانى  و کشاورزى  ، نقش بزرگى  داشت .اَهرام مصر و مجسمه ابوالهول و … نشانه‏ هاى  برجاى  مانده این تمدن کهن است .به این ترتیب ، روشن مى ‏شود که هر تمدّن نمادهایى  دارد که بدان‏ها شناخته مى ‏شود . تمدن بابلى  و تمدن مصرى  به مومیایى  کردن مرده‏ ها (یا جاودان‏سازى [ اجساد ] مردگان) و تمدن یونانى  به فلسفه و …
امّا تمدّن اسلامى  ، تمدنى  فرهنگى  است . قرآن مردمان را به هماوردى فرا مى ‏خواند با این سخن که :« قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى  أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً » ؛[۶](اى  پیامبر) بگو : اگر انس و جن گرد هم آیند که مِثل این قرآن را بیاورند ،مانند آن را نمى ‏آورند ، هرچند بعضى ‏شان بعض دیگر را مدد رسانند .این ، یک نگاه گذرا به تمدن‏هاى  قدیمى  بود که شبه جزیره عربستان را در برگرفته بودند . بدان جهت بدان پرداختیم که وضعِ داخلى  شبه جزیره از اوضاع بیرونى  آن ،تمایز یابد ؛ زیرا به لحاظ جغرافیایى  عربستان خشک و بیابانى  است و چنان که خداوند از زبان حضرت ابراهیم  علیه ‏السلام مى ‏آورد :« رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ » ؛[۷]پروردگارا من ذریّه‏ام را در بیابانى  نابارور ، کنار خانه تو ساکن ساختم .آنان بیابان‏ها را درپى ِ آب و علف درمى ‏نوردیدند . این زمینه ‏ها براى  عرب شرایطى  را فراهم آورد که در یک جا نماند . همین ناپایدارى  تلاش‏ هاشان را در قلمروصنعت و کشاورزى  و … بسیار اندک کرده بود . در قلمرو زراعت و صنایع دستى  ، نتوانست نوآورى  کند مگر به ندرت .[۸] آنان و به ویژه قریش ـ که سرآمد قبایل عربى جزیرة العرب بود ـ به طور اساسى  ، به تجارت روى  آوردند .خداى  سبحان تجارت پیشگى  آنها را این‏گونه بیان مى ‏کند :« لاِءِیلاَفِ قُرَیشٍ * إِیلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ » ؛[۹][ اَصحاب فیل (ابرهه و سپاهش) را نابود ساختیم ] براى  انس و الفت یافتن قریشى ‏ها .شدّت خشکى  و بى ‏آبى  از بگو مگوهاى  آنان بر سرِ [ مقام ] سقّایى  حاجیان نمایان است ، خداى  سبحان مى ‏فرماید :« أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ » ؛[۱۰]آیا آب دادن به حاجیان و آبادانى  مسجد الحرام را چون رفتار کسى  قراردادید که به خدا و رستاخیز ایمان آورد ؟!این‏گونه آب و هوا و بسترهاى  اجتماعى  بود که جزیرة العرب را از دست‏ اندازى دو دولت بزرگ آن زمان (روم و ایران) ایمن ساخت ؛ چنان که این سرزمین پناهگاه دشمنان آن دو امپراطورى  شده بود.نخست ، یهودِ فلسطین سوى  آن رهسپار شدند و در «یثرب» سُکنا گزیدند . پس ازایشان قبایل اَوس و خَزْرَج از یمن آمدند و در «فَدَک» و «تَیْماء» ساکن گشتند .مهاجرانِ تمدن‏هاى  مجاور ، توسعه وتحول در زراعت را به صورت ریشه ‏اى  آغازکردند و به تنظیم آبیارى  و استفاده از باران‏هاى  شبه جزیره پرداختند ؛زیرا پیش از آن ،فنونى  را در تمدن‏ هایشان [ در این قبیل کارها ] مى ‏شناختند .در هر حال ، طبیعتِ خشک و صحرایى  ، از جمله عواملى  بود که ساکنان شبه جزیره را در جنگ و درگیرى  دائمى  قرار مى ‏داد . آنان براى  زندگى  آسوده ‏تر و بهتر ، بایورش و غارت ، خون کسانى  را که با آنها رابطه نداشتند مى ‏ریختند و آن‏گاه که براى غارت دشمنان راهى  نمى ‏یافتند بر دوستان و حتى  برادرانشان مى ‏تاختند !امام على   علیه ‏السلام در نهج البلاغه ، در توصیف آنان مى ‏فرماید :وأطباقِ جهل مِن بنات مَوْءُودَة ، وأصنام مَعبودة ، وأرحام مقطوعة ،وغارات مَشنونَة ؛[۱۱]و شما در نادانى  و جهل دست و پا مى ‏زدید ؛ دخترانتان را زنده به گورمى ‏کردید و بت‏ها را مى ‏پرستیدید و رابطه خویشاوندى  را مى ‏گسستید و به تهاجم و غارت دست مى ‏یازیدید .و در خطبه دیگر مى ‏فرمایند :وأنتم مَعْشَرَ العرب على  شَرِّ دین وفی شَرّ دار ، مُنیخُونَ بینَ حِجارة خُشْن وحَیّات صُمّ ، تَشْرَبُونَ الکَدِرَ وتأکُلونَ الجَشِبَ وتَسْفِکونَ دماءَکم وتَقْطعونَ أرحاکم . الأصنامُ فیکم منصوبة والآثام بکم مَعصوبة ؛[۱۲]شما اى  مردم عرب [ در هنگام بعثت ] بدترین دین‏ها را داشتید و درنامناسب‏ترین مکان به سر مى ‏بردید ! میان سنگ‏هاى  ناهموار و مارهاى زهردار منزل مى ‏گرفتید ، آب‏هاى  گل ‏آلود را مى ‏آشامیدید و غذاهاى  نامناسب مى ‏خوردید، خون یک‏دیگر را مى ‏ریختید وپیوند خویشاوندى  رامى ‏بُریدید. بت‏ها درمیان شما سرمى ‏افراشت وگناهان شما را فراگرفته بود.و حضرت زهرا  علیهاالسلام در خطابه ‏اى  طولانى  درباره عرب پیش از اسلام مى ‏فرماید :تَشْرَبُونَ الطَرِق وتقتانون الوَرق ، أذلّةً خاسئین « تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ »[۱۳] مِن حولکم .فأنقَذَکم اللّه‏ ـ تبارک وتعالى  ـ بمحمّد بَعد اللُّتَیّا وَالّتی ، وبعد أن مُنِیَ بِبُهْمالرجال وذؤبان العرب ومَرَدَةِ أهل الکتاب ؛[۱۴]شما آب آلوده به بول و سرگین شتر را مى ‏آشامیدید ، برگ درخت مى ‏خوردید . خوار و ذلیل بودید (مى ‏ترسیدید که مردمان اطرافتان بر شمابتازند و [ آنچه را دارید ] بربایند) .پس خداى  متعال ، به وسیله محمّد رهاتان ساخت پس از ماجراهاى  آن چنانى  ، و بعد از آنکه به [ چنگ ] مردان زورآور و گستاخ و گرگان عرب وسرکشان اهل کتاب ، گرفتار شده بودید .جعفر بن ابى  طالب ، درباره عرب پیش از اسلام به پادشاه حبشه این‏طور مى ‏گوید :ما مردمانى  نادان بودیم . بت‏ها را مى ‏پرستیدیم و مردار مى ‏خوردیم . به کارهاى  زشت دست مى ‏یازیدیم و رابطه خویشاوندى  را مى ‏بُریدیم وهمسایه را فراموش مى ‏کردیم و توانمندانمان، ناتوانمان را پاى ‏مال مى ‏ساخت …وى  سپس نقش پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  را در دگرگون سازى  جامعه نادان عرب چنین بیان مى ‏کند :پیامبر ما را به راست‏گویى  وامانت‏دارى  و صله رحم و حسن همجوارى  ودست کشیدن از چیزهاى  حرام و خون‏ریزى  ، فراخواند و از کارهاى زشت و ستم‏گرى  و خوردن مالِ یتیم بازداشت .[۱۵]حال شبه جزیره عرب و ساکنان آن ، این گونه بود . هرکه خواهان آگاهى  بیشتر دراین زمینه است مى ‏تواند به سخنان امام على   علیه‏ السلام در نهج البلاغه و خطبه حضرت فاطمه  علیهاالسلام و دیگر متون بى ‏شمار تاریخ اسلام ، مراجعه کند .چند رهبرى  میان قبایل وجود داشت . بر هر قبیله ‏اى  رئیسى  ریاست مى ‏کرد که اورا حاکم مطلق مى ‏شمردند به همین جهت ، جنگ‏هاى  زیادى  در مى ‏گرفت و آنچه به«ایّامِ عرب» در جاهلیت نامیده مى ‏شود ، پدید آمد .همه این شرایط و ویژگى ‏ها چند خدایى  را به وجود آورد :قبیله کَلْب ، بت «وَدّ» را برگرفتند ، «سُواع» براى  هُذیل بود و «یَغوث» براى  مِذْحَج و قبایل یمن ، و «یَعوق» براى  هَمْدان ، و «نَسر» براى  ذى  کُلاع در سرزمین حِمْیَر .«لات» براى  ثقیف و«عُزّى » براى  قریش و بنى ‏کنانه و گروهى  از بنى ‏سلیم ، و«مَنات» براى  اَوس و خَزْرَج و غَسّان .بزرگ‏ترین بت‏ها نزدشان «هُبَل» بود که داخل کعبه قرار داشت و «اُساف» و «نائله»بر صفا و مروه جاى  داشتند ، وبراى  بنى  ملکان ـ از کِنانه ـ بتى  بود که «سعد» گفته مى ‏شد .قرآن به این حالت ـ به‏ گونه ‏اى  انتقادآمیز ـ تصریح مى ‏کند که :« وَقَالُوا لاَ تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلاَ تَذَرُنَّ وَدّاً وَلاَ سُوَاعاً وَلاَ یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْراً » ؛[۱۶]و گویند : زنهار ، خدایان خود را رها مسازید ؛ نه «وَدّ» را و نه «سُواع» و نه«یَغوث» و نه «یَعوق» و نه «نَسْر» را .این حالت ، همان است که به قبایل اجازه داد در انتخاب «إله» بکوشند و از چوب ،سنگ ، خرما و یا گِل ، بت بسازند .دیدگاه قریش ـ به عنوان پیشواى  عرب ـ از گفت و گوهایى  که (به درخواستِ قریش) میان پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  و عمویش ابوطالب روى  داد ، روشن مى ‏گردد . آن‏گاه که ابوطالب به پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  گفت : اینان سران قومت هستند از تو مى ‏خواهند که ازناسزاگویى  به خدایانشان دست بردارى  و آنان تو را با خدایت واگذارند ، پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : اى  عمو ، آیا آنان را به چیزى  که برایشان بهتر از آلهه است فرانخوانم ؟! کلمه ‏اى را بگویند که عرب به دینشان درآید و بر عجم فرمان روا شوند ؟!ابوجهل گفت : آن چیست ؟ به جان پدرت ، آن را به تو ارزانى  مى ‏داریم و ده تا مِثل آن را به تو مى ‏بخشیم .پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  فرمود : بگویید : «لا إله الاّ اللّه‏» (الهى  به جز «اللّه‏» نیست) … آنان پراکنده شدند و گفتند : جز این را بخواه .[۱۷]افزون بر این ، نبودِ حکومت مرکزى  شرایطى  را فراهم مى ‏ساخت که آنان با هرج ومرج زندگى  کنند و قوانین قبیله‏ اى  و منطق زور میانشان حکم‏فرما باشد و [ سخنِ ]بزرگان قبیله و قوانین ابتدایى را بپذیرند .درعین حال ، هنجارهاى اجتماعى  و اخلاق را منکر نبودند ؛ مانند پذیرایى  ازمهمان ، یارى  رساندن ، دفاع از مظلوم که در «حِلْفُ الفُضُول» به بارزترین شکل تجلى یافت .مشکلِ عمده شبه جزیره همان نبودِ مرکزیت و حاکمیّت ارزش‏ها [ از یک سو ] واجراى  قوانین جاهلیت [ از سوى  دیگر ] بود . سرشناسان قبیله بر حیات آنان حاکم بودند ، نه آموزه ‏هاى  دینى  .اگر ما جامعه آن زمان و اعتقاداتش را بنگریم درمى ‏یابیم که آمیزه‏ اى  است ازیهودیت و نصرانیتِ تحریف شده ، و بت‏پرستى  و سایر باورهاى ِ نادرست ، مگرگروهى  اندک که بر دینِ حنیف [ ابراهیمى  ] باقى  بودند .پیامد این اختلاط فکرى  و فرهنگى  این شد که اکثریتِ قاطع ساکنان شبه جزیره اُمّى  بودند ، نمى ‏توانستند بخوانند و بنویسند ؛ زیرا فرزندانشان را وانمى ‏گذاشتند تاخواندن و نوشتن را بیاموزند ، هرچند به ارزش آن آگاه بودند تا آنجا که در جاهلیت ،مرد کامل آن بود که : نگارش بشناسد و «عَوْم» (شناگرى ) و «رَمْى » (تیراندازى ) را نیک بداند .[۱۸]توصیف آنان در کتاب خدا چنین است :« هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِى  الأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُم » ؛[۱۹]خدا کسى  است که در میان درس ناخوانده ‏ها ، پیامبرى  از خود ایشان برانگیخت .و نیز این آیه :« وَمَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ » ؛[۲۰]و تو هیچ کتابى  را پیش از این نمى ‏خواندى  و به دستِ خویش [ کتابى  ]نمى ‏نوشتى  ، وگرنه باطل‏ اندیشان بى ‏گمان به شک مى ‏افتادند .رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  فرمود :إنّا أُمّة أُمَیِّة ، لا نَکْتُبُ ولا نَحْسُبُ ، الشهرُ هکذا … ؛[۲۱]ما مردمى  اُمّى  هستیم که نه مى ‏نویسیم و نه حساب مى ‏کنیم (یعنى  ماه ،گاه ۲۹ روز است و گاه ۳۰ روز) .ابن قُتَیْبَه مى ‏گوید :صحابه اُمّى  بودند . جز یکى  دو نفر از آنان نوشتن نمى ‏دانستند و آن‏گاه[ هم ] که مى ‏نوشتند صحیح نبود و حروف الفبا را درست درنمى ‏آوردند .[۲۲]در المعجم الصغیر طَبَرانى  و مجمع الزوائد هیثمى  آمده است :رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  نامه ‏اى  به قبیله بَکْر بن وائل فرستاد . در همه قبیله کسى را نیافتند که آن را بخواند . آن را سوى  مردى  از بنى  ضُبیعه فرستادند تابخواند ، آنان «بنى  کاتب» نامیده مى ‏شدند بدان جهت که [ همواره ]میانشان کسى  بود که نوشته را مى ‏خواند .[۲۳]از عیسى  بن عُمَر نقل شده که گفت : ذو الرمّه برایم گفت : این سخن را [ به پیامبر ]برسان . به او گفتم : آیا بنویسم ؟! دستش را بر دهانش گذاشت و گفت : هیچ مگوى  ،چرا که کتابت نزد ما عیب است .[۲۴]ابن خلدون مى ‏نویسد :خط و کتابت در شمار فنونِ انسانى  است و عرب از آن به دور بود ؛ زیرابادیه نشینانى  به دور از تمدن بودند .[۲۵]شیخ محمّد ابو زَهو مى ‏گوید : عرب بادیه خط نمى ‏نوشت ، بلکه آن را عیب مى ‏دانست ؛ چنان که در سایر ابعاد تمدن چنین بودند .[۲۶]پطرس بُستانى  در کتاب اُدباء العرب مى ‏نویسد :بى ‏سوادى  در دوره جاهلیّت عرب ، همه جایى  بود ـ به ویژه در عرب بادیه ‏نشین ـزیرا حیاتِ فطرى  آنها (از نظر سیاسى  و اجتماعى ) براى  کتابت ، آمادگى  نداشت .در حالى  که ساکنان شهرهاى  مرکزى  و عمده یمن (به جهت پیشرفت آبادانى )کتابت را اختراع کردند و خط آنان به خطِ «مُسند حِمْیَرى » شناخته مى ‏شد که حروف آن جدا بود و به خط حبشى ‏ها شباهت داشت و خط کوفى  از آن انشعاب یافت .یمنى ‏ها سنگ نوشته ‏هایى  را از خود برجاى  گذاشتند که قدیمى ‏ترین آنها به هشت صد سال قبل از میلاد مسیح[۲۷] باز مى ‏گردد و کاوش‏گران اروپایى  در نیمه اول قرن نوزدهم آنها را کشف کردند و پژوهش تاریخى  درباره دو شهر «سَبَأ» و «حِمْیَر» بر پایه آن صورت گرفت .عرب شمال شبه جزیره ـ با وجود گسترش بى ‏سوادى  میانشان ـ از فن کتابت محروم نماند . نصارا در عراق و شبه جزیره ، همسایگانشان را خطى  آموختند که به خطّ «جَزْم»[۲۸] معروف بود و پیوندى  به خط آرامى  نبطى  داشت و کتابت عربى  در«اَنبار» و «حیرة» و سرزمین‏هاى  مجاور آنها ، با آن خط صورت مى ‏گرفت .همچنین نصاراى ِ اَنباط در فلسطین سوم ، به مجاورانشان (عرب شام) خط نسخى جلیل را آموزش دادند که از خط «جَزْم» انشعاب یافته بود .بعضى  از قرشى ‏ها خط جَزْم را از نصاراى  حیره ـ در ضمن سفرهاى  تجارى ‏شان به عراق ـ آموختند و آن را به مکه انتقال دادند . در نتیجه کتابت در میان اهل مکه ، پیش ازاسلام ، و نیز در مدینه با زمینه‏ چینى ‏هاى  یهود به چشم مى ‏خورد .کتابت ناقصى  در جاهلیت به وجود آمد که آن را جز افرادى  از شهر نشین‏ هانمى ‏آموختند و هنگامى  که آن را یاد مى ‏گرفتند به حد مطلوبى  از آن نمى ‏رسیدند و جزدر امور اقتصادى  آن را به کار نمى ‏بردند .از عرب‏هاى  شمالِ [ شبه جزیره ] سنگ نوشته ‏هایى  به زبان عَدْنانى  نمانده(برخلافِ سنگ نبشته ‏هاى  باقى ‏مانده از زبان قحطانى  در جنوب) مگر آثارى  که در«حوران» یافت شد و به زبان «نَبَطى » نوشته شده که در بسیارى  از واژه‏ ها و ترکیب‏ها بادستور زبانِ عربى  تفاوت دارد .عرب تا [ دوره ] اول اسلام نمى ‏توانست خوب بنویسد و از غلط املایى  مصون نبود (چنان که مصحف‏هاى  صحابه بر این امر گواه است) تا اینکه آنان به کوفه و بصره آمدند و دولت (اسلامى ) نیازمند فن نویسندگى  شد . از این‏رو ، در به کارگیرى  واستوارسازى ِ آن توجه کردند و به دو خط «نسخ» و «کوفى » نوشتند ، آن‏گاه پس ازکشورگشایى ‏ها خط‏ها رشد یافت و در بغداد و آفریقا و اَنْدُلُس گسترش پیدا کرد تااینکه به زمان حاضر رسید .[۲۹]دکتر محمّد عجاج خطیب مى ‏گوید :بیشتر آثارى  که دربردارنده نوشته‏ هاى  عرب‏اند در اطراف شمالى جزیره عربى  مى ‏باشند ؛ زیرا [ در این نواحى  ] پیوندِ ریشه‏ دارى  با تمدن فارس و روم وجود داشت .آورده ‏اند که عُدَى ّ بن زید عبادى  (۳۵ق) آن گاه که رشد کرد و آمادگى یافت ، پدرش او را در میان کاتبان قرار داد تا در کتابت عربى  مهارت یابد . سپس وى  به دربارساسانى  درآمد و نخستین کسى  است که درآنجا به زبان عربى  نوشت .[۳۰]گفتنى  اینکه ، فصاحت و بلاغت یک چیز است و کتابت چیز دیگر و میانشان ناسازگارى  وجود ندارد .بارى  ، در کنار این پراکندگى  دینى  و فرهنگى  و رهبرى  نزد عرب ، ما وحدت دینى و رهبرى  را در امت‏هاى  مجاور و متمدن آن زمان ، شاهدیم . در ایران حاکمیت دیانت مجوسى  (زرتشتى ) و پادشاهى  کسرى  ، در روم دیانت مسیحى  و حکمرانى ِ قیصر ، درحَبَشه نیز دیانت مسیحى  و رهبرى  نجاشى  (نجاشى  عنوانى  براى  حاکمانِ حبشه است) و همچنین قِبطى ‏ها در مصر مسیحى  بودند و رهبرى  واحد داشتند .چون اسلام آمد ، دو شهادت «لا إله إلاّ اللّه‏» و «محمّد رسول اللّه‏» را آورد . این دو ،همچون فرشته‏اى  نجات‏بخش عرب را از پریشانى  رهاند ، زیرا شهادت اول ، نخست عرب و سپس همه جهان را به باورى  واحد فرامى ‏خواند که همان یکتاپرستى  است وشهادت دوم ، رهبرى ‏هاى  چندگانه و درگیرى ‏هاى  قبیله‏اى  را پایان مى ‏بخشید .این دو شهادت ، دو ستون اساسى  را براى  شکل ‏گیرى  جامعه فرهیخته مى ‏نمایاندکه قوانین خداى  متعال را پذیرایند ؛ زیرا از نظر فکرى  ، یک خدا را مى ‏پرستند و ازنظر سیاسى  و اجتماعى  پیروِ یک رهبر ـ محمّد بن عبداللّه‏  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  ـ مى ‏باشند .قصد ما از نمایاندن اوضاعِ اجتماعى  و فرهنگى  در جزیره عرب ، این بود که خواننده را بر عظمت اسلام آگاه سازیم که چگونه در چندین سال امتى  پدید آورد که رهبرى  جهان را به دست گرفتند و دو دولت بزرگ آن زمان را فرو پاشاندند .نیز امیدواریم که در این بررسى  و پژوهش ، اثر این پس‏مانده‏ ها بر تاریخ و فرهنگ اسلامى  ـ و به ویژه بر تاریخ حدیث و سنّت رسول خدا پس از آن حضرت  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  ـ روشن گردد

تأثیر یهود بر عرب شبه جزیره

از صفحات پیشین ، دریافتیم که عرب شبه جزیره ، فرهنگ [ ویژه‏ اى  ] نداشت ، وبیشتر تحت تأثیر کسانى  قرار مى ‏گرفتند که بر آنها وارد مى ‏شدند (مانند یهود فلسطین و …) و در بسیارى  از کارهاشان به آنان رجوع مى ‏کردند ؛ زیرا آنان از تمدن‏هاى ریشه ‏دارى  مى ‏آمدند که پیشگویى ‏هاى ِ غیبى  ادیانِ خود را به همراه داشتند و داراى کتاب‏ها و نوشته ‏هایى  بودند .عرب به آنان از نگاه شاگرد به استادش مى ‏نگریست و آنان را پایگاه فرهنگ دینى  وارزشى  خود مى ‏شمرد . اسلام بر قبیله یا عشیره‏اى  عرضه نشد مگر اینکه آنان به مناطق یهود مى ‏شتافتند و از آنان درباره پذیرش اسلام یا ردّ آن پرسش مى کردند .براى  نمونه :
۱ . رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  قبیله کِنْده را به اسلام فرا خواند ، آنان خوددارى  ورزیدند .شخصى  به آنان خبر داد که از یهودیان شنیده است که مى ‏گفتند : به زودى  پیامبرى  ازحرم [ مکه ] ظهور مى ‏کند که [ آیین وى  ] بر [ اهل ] زمان خودش سایه مى ‏گستراند .[۳۱]این خبر آنها را به جست وجوى  بیشتر دراین باره واداشت تا اینکه مسلمان شدند.
۲ . قبیله نَجْد ـ همگى  ـ سوى  یهودِ فَدَک به راه افتادند تا درباره قبول اسلام یا ردّ آن از آنها بپرسند .[۳۲]
۳ . در الإصابة آمده است که نمایندگان حِیره و کَعْب بن عُدَى ّ به دستِ رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  ایمان آوردند . چون پیامبر درگذشت همه به جز کعب مرتد شدند .کعب بر [ پایدارى  ] اسلامش به این سخن استدلال کرد که : من به قصد مدینه بیرون
آمدم ، به راهبى  گذشتم که بى  [ اجازه ] او ما چیزى  را نمى ‏پذیرفتیم .[۳۳]
۴ . ابن عبّاس از قبیله ‏اى  از انصار نقل مى ‏کند که بت ‏پرست بودند . آنان یهودیان همسایه خود را داراى ِ برترى  علمى  مى ‏دانستند و در بسیارى  از کارهاشان پیروِ ایشان بودند .[۳۴]و دیگر گزارش‏هاى  تاریخى  که مى ‏نمایاند ، عرب ـ در قبل از اسلام ـ به یهوداعتماد داشت و در همه کارهاى  خود به آنها مراجعه مى ‏کرد .[۳۵]

هراس پیامبر از یهود

خدا و پیامبرش مؤمنین را در شمارى  از آیات قرآن ، از یهود بیم مى ‏دهند ؛ چرا که دشمنى ‏شان نسبت به مؤمنان ، از دیگران شدیدتر است :« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ  أَشْرَکُوا » ؛[۳۶]بى ‏گمان یهود و کسانى  را که شرک ورزیدند ، کینه ‏توزترین مردم نسبت به مؤمنان خواهى  یافت .این بدان جهت است که خداى  سبحان بر درون آنها آگاه بود و اینکه آنان کلام راتحریف مى ‏کردند و دروغ و افترا بر خدا و پیامبرش را زشت نمى ‏شمردند با اینکه آنان «پیامبر را آن‏گونه مى ‏شناسند که فرزندانشان را مى ‏شناسند ، و گروهى  از آنهادانسته حق را کتمان مى ‏کنند» .[۳۷]نقل شده است که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  به جهت ترس از یهود به زید بن ثابت امر کرد که زبان سُریانى  را بیاموزد ، و فرمود : من به قومى  نامه مى ‏نویسم و مى ‏ترسم که بر آن بیفزایند یا از آن بکاهند ، پس سُریانى  را بیاموز .[۳۸]رسول گرامى  در تعلیم مسلمانان کوشا بود و مى ‏خواست بى ‏سوادى  را محو سازد ؛زیرا راهِ رسیدن به پیشرفت ، دانش پژوهى  است لذا قرآن مى ‏فرماید :« فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَارَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ » ؛[۳۹]چرا از هر گروهى  دسته‏اى  به سفر نمى ‏روند تا دانش دین بیاموزند و چون برگردند مردم خود را هشدار دهند ، باشد که از زشتکارى  بپرهیزند .« یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ » ؛[۴۰]خدا کسانى  از شما را که ایمان آوردند و علم داده شدند ، درجاتى  بالامى ‏برد .« فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ » ؛[۴۱]اگر نمى ‏دانید از اهل ذکر (و دانایان به قرآن و احکام خدا) بپرسید .و آیات دیگرى  که در این زمینه هست .سیره پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  نیز چنین بوده است . آن حضرت مبلّغانى  را بدین منظور سوى قبایل مى ‏فرستاد ، قبیله‏ هایى  که همه ‏شان در این زمینه پیشتاز بودند .و همچنین احادیثى  که از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  درباره دوست داشتن علم و سرزنش جهل ، وپاداشى  که براى  دانش پژوهى  مى ‏باشد و برانگیختن افراد براى  دانش‏ اندوزى  ودعوت پیامبر براى  تفقُّه (و درک و بینش درست و عالمانه) در دست داریم که
نمونه‏ هایى  از آنهاست :مَن یُردِ اللّه‏ بِه خیراً یُفَقِّهُهُ فی الدّینِ ؛[۴۲]خدا خیر هرکس را که بخواهد ، او را در دین فقیه (و آگاه) مى ‏سازد .الناسُ مَعادن ، فخِیارُهم فی الجاهلیّة خیارُهم فِی الإسلام إذا فَقَهُوا ؛[۴۳]مردم معادن ‏اند ؛ بهترین آنها درجاهلیت ، گزیده‏ترین آنها در اسلام [ نیز ]مى ‏باشند آن گاه که فهم و درک درست بیابند .طلبُ العلمِ فریضةٌ على  کُلِّ مُسلمٍ ؛[۴۴]دانش پژوهى  بر هر مسلمانى  واجب است .إذا جاء الموتُ لطالبِ العلمِ وهو على  حالِه ، ماتَ شهیداً ؛[۴۵]زمانى  که مرگِ جوینده علمِ درحال دانش‏ اندوزى  فرا رسد ، شهید مى ‏میرد.مَن طَلَبَ علماً فأدْرَکَهُ کتب اللّه‏ له کِفْلَین مِن الأجر ، ومَن طَلَبَ علماً فَلَمْ یُدْرِکه کتب اللّه‏ له کِفلاً مِن الأجر ؛[۴۶]هرکه جویاى ِ علم باشد و بدان رسد ، خدا برایش دو پاداش مى ‏نویسد ؛ وهرکه علمى  را بطلبد و به آن نرسد، خدا برایش یک پاداش منظور مى ‏دارد.در کتاب الجامع لأخلاق الراوی والسامع آمده است :نمایندگان عَبْدُ قَیْس نزد پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  آمدند ، فرمود : اینان چه کسانى ‏اند ؟گفتند : از رَبیعه ‏ایم .فرمود : خوش آمدید و آفرین به قومى  که پشیمان نیستند .[۴۷]گفتند : ما از راه دورى  آمده‏ایم ، میان ما و تو این قبیله کفار مُضَر ، قرارگرفته و جز در ماه حرام نمى ‏توانیم نزدت آییم . ما را به چیزى  روشن راهنمایى  کن که دیگرانمان را از آن آگاه سازیم [ و با عمل به آن ] وارد بهشت شویم .. .[۴۸]و در صحیح بخارى  و سنن دارمى  مى ‏خوانیم که : گروهى  از مؤمنان نزد پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله آمدند تا واجبات و مستحبات را بیاموزند . پس از مدتى  رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  به آنان فرمود :سوى ِ اهل قبیله ‏تان بازگردید و آن‏گونه که نماز مرا دیدید ، نماز گزارید .آن‏گاه که وقت نماز فرا رسید ، مى ‏بایست یکى  از شما اذان گوید ، آن‏گاه بزرگتان بر شما امامت کند .[۴۹]بر این اساس ، مى ‏بینیم که روحِ آموختن و آموزاندن در میان مسلمانان جایگاه بایسته خود را یافت تا آنجا که سفر مى ‏کردند تا از رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  علم بیاموزند ، وامور دین و دنیا را به قومشان یاد دهند .از ابو هارون عَبدى ّ روایت شده که گفت : هرگاه ما نزد ابو سعید خُدرى  مى ‏آمدیم ،مى ‏گفت : آفرین بر انجام دهندگانِ وصیّت رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  !پرسیدیم : وصیّت پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  چه بود ؟گفت : پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  فرمود : به زودى  ـ پس از من ـ گروهى  مى ‏آیند و از شما مى ‏خواهند که از من برایشان حدیث کنید . زمانى  که آنها نزد شما آمدند مهربانانه براى آنان حدیث بخوانید .[۵۰]در روایت دیگر [ گفت ] : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  به ما سفارش کرد که در انجمن‏ هامان برایتان جا باز کنیم و شما را آگاه در دین سازیم ؛ زیرا بعدِ ما شما حاملان سخنِ پیامبرید .[۵۱]از عطاء بن اَبى  رباح روایت شده که شنید ابن عبّاس نقل مى ‏کرد : در عهد رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  مردى  مجروح گشت سپس مُحتلم شد ، از صحابه پرسید که چه کند ؟ آنان اورا به انجام غسل امر کردند . این خبر به پیامبر رسید ، فرمود : او را کشتند ـ خدا آنان را بکشد ـ آیا درمانِ نادانى  پرسش نیست ؟![۵۲]به این ترتیب ، درمى ‏یابیم که تمدّن اسلام ، تمدّن کتاب و ارزش‏ها و اخلاق است[ پیامبر ] به سؤال و یادگیرى  علم فرا مى ‏خواند ، اما خوب ، اندکى  هم بودند که ازپیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  سؤال نمى ‏کردند ، و از اینکه کسى  مى ‏آمد و فهمِ چیزى  را از آن حضرت مى ‏خواست ، دچار شگفتى  مى ‏شدند . پانزده مورد کاربردِ «یسألونک» در قرآن نمونه ‏اى  از این موارد است .پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  بر اُمّتش از ستایش بزرگانِ زمان جاهلیت و ذکر اَیام عرب و توجه فراوان به اَنساب و برترى  دهى ِ نژاد عرب بر دیگر نژادها ، بیمناک بود و براى  آنکه روح جاهلیت را از میان بردارد و ارزش‏هاى  اسلامى  استوار سازد ، و جامعه را به فرهنگ عالى  و برتر برساند ، مى ‏فرمود :لا فضلَ لعربیّ عَلى  أَعجمیّ إلاّ بالتّقوى  ؛[۵۳]براى  عربى  بر عَجَمى  فضل (و برترى ) نمى ‏باشد مگر به تقوا .
[۱] .  حیات محمّد : ۳۲ .
[۲] .  بنگرید به ، تاریخ آداب اللغة العربیّة جرجى  زیدان ۱ : ۱۷ ـ ۱۸ .
[۳] .  تاریخ العرب محمّد اطلس : ۳۱ .
[۴] .  همان ، ص۵۶ .
[۵] .  همان ، ص۶۰ و حیات محمّد : ۳۴ ـ ۳۵ .
[۶] .  سوره اسراء ۱۷ آیه ۸۸ .
[۷] .  سوره ابراهیم ۱۲ آیه ۳۷ .
[۸] .  نگاه کنید به ، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الإسلام جواد على  ۱ : ۱۵۷ .
[۹] .  سوره قریش ۹۴ آیه ۱ و۲ .
[۱۰] .  سوره التوبة ۹ آیه ۱۹ .
[۱۱] .  نهج البلاغه ۲ : ۱۷۸ ، خطبه ۱۸۷ .
[۱۲] .  نهج البلاغه ۱ : ۶۲ ، خطبه ۲۵ .
[۱۳] .  اشاره است به آیه ۲۶ سوره انفال که در آن خداى  متعال مى ‏فرماید : « وَاذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ » ؛ بیاد آرید زمانى  را که شما در روى  زمین اندک و مستضعف بودید ، مى ‏ترسیدید که مردم شما را بربایند . پس خدا به شما پناه داد و شما را به یارى  خود نیرومند گردانید و از چیزهاى  پاک به شما روزى  داد .
[۱۴] .  کشف الغمه ۱ : ۴۸۵ .
[۱۵] .  الکامل فى  التاریخ ۲ : ۸۰ .
[۱۶] .  سوره نوح ۷۱ آیه ۲۳ .
[۱۷] .  الکامل فى  التاریخ ۲ : ۶۵ .
[۱۸] .  مصادر الشعر الجاهلى  : ۵۲ ؛ القصد والأمم : ۲۲ ؛ چنان که در «الدراسات اعظمى  : ۴۴» هست .
[۱۹] .  سوره جمعه ۶۲ آیه ۲ .
[۲۰] .  سوره عنکبوت ۲۹ آیه ۴۸ .
[۲۱] .  صحیح بخارى  ۳ : ۳۵ ؛ فتح البارى  ۴ : ۱۰۱ ؛ صحیح مسلم ۲ : ۷۶۱ ، حدیث ۱۵ .
[۲۲] .  تأویل مختلف الحدیث : ۳۶۶ ؛ توجیه النظرا جزائرى  : ۱۰ ؛ چنان که در «تدوین السنّةالشریفة : ۳۹۰» آمده است .
[۲۳] .  المعجم الصغیر ۱ : ۱۱۱ ؛ مجمع الزوائد ۵ : ۳۰۵ .
[۲۴] .  الأغانى  ، ترجمه «ذوالرمّة» .
[۲۵] .  مقدمه ابن خلدون : ۴۹۴ .
[۲۶] .  الحدیث والمحدّثون : ۱۱۹ .
[۲۷] .  تاریخ الأدب العرب نیکلسون : ۱۸۸۱ (مجله الرساله سال ۱۹۳۶ ، مقاله «الترجمة العربیّة» اثر حسن حبشى ) .
[۲۸] .  [ خط ] عرب به «جَزْم» نامیده شده است ؛ زیرا آن از [ خط ] آرامى  بُریده شد و انشعاب یافت نه آن گونه که تاریخ نویسان عرب پنداشته‏ اند که از خط «مُسند» جدا گردید .
[۲۹] .  اُدباء العرب ۱ : ۳۴ ـ ۳۶ .
[۳۰] .  الأغانى  ۲ : ۱۰۰ .
[۳۱] .  دلائل النبوة ابى  نعیم : ۱۱۳ .
[۳۲] .  البدایة والنهایة ۳ : ۱۴۵ ؛ دلائل النبوّة : ۱۰۲ .
[۳۳] .  الإصابه ۳ : ۲۹۸ .
[۳۴] .  الإسرائیلیات وأثرها فی کتب التفسیر : ۱۰۹ .
[۳۵] .  براى  آگاهى  بیشتر نگاه کنید به ، تاریخ العرب قبل الإسلام ۱ : ۲۰ .
[۳۶] .  سوره مائده ۵ آیه ۸۲ .
[۳۷] .  سوره بقره ۲ آیه ۱۴۶ .
[۳۸] .  تاریخ دمشق ۲ : ۲۸۰ ؛ الطبقات الکبرى  ۲ : ۱۱۵ [۳۹] .  سوره توبه ۹ آیه ۱۲۲ .
[۴۰] .  سوره مجادله ۵۸ آیه ۱۱ .
[۴۱] .  سوره نحل ۱۶ آیه ۴۳ .
[۴۲] .  مجمع الزوائد ۱ : ۱۲۱ .
[۴۳] .  مجمع الزوائد ۱ : ۱۲۱ ؛ مسند احمد ۲ : ۵۱۳ ، حدیث ۷۴۹ ؛ جامع بیان العلم ۱ : ۱۸ .
[۴۴] .  سنن ابن ماجَه ۱ : ۸ ، حدیث ۲۲۴ .
[۴۵] .  جامع بیان العلم ۱ : ۱۳۱ .
[۴۶] .  مجمع الزوائد ۱ : ۱۲۳ ؛ جامع بیان العلم ۱ : ۳۳ .
[۴۷] .  یعنى  با رغبت بى ‏جنگ و خون‏ریزى  مسلمان شدند و بى ‏آنکه به اسارت درآیند و به ذلت افتند ، اسلام را پذیرفتند و از این کار پشیمان نمى ‏باشند (م) .
[۴۸] .  صحیح بخارى  ۱ : ۳۲ ، حدیث ۸۷ کتاب العلم ؛ الجامع لأخلاق الراوی والسامع : ۷۱ .
[۴۹] .  نگاه کنید به ، صحیح بخارى  ۱ : ۱۶۲ .
[۵۰] .  شرف اَصحاب الحدیث : ۷۲ .
[۵۱] .  شرف أصحاب الحدیث : ۷۲ ؛ السنّة قبل التدوین : ۴۴
[۵۲] .  مسند احمد ۱ : ۳۳۰ .
[۵۳] .  مسند احمد ۵ : ۴۱۱

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


8 − = چهار

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>