تکذیب حدیث «سَدّ الأبواب» ۲– منهاج بدعت

تکذیب حدیث «سَدّ الأبواب» ۲– منهاج بدعت

۱۹ . اَنس بن مالک گوید : هنگامى  که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  درهاى  مسجدرا بست ، قریش نزد او آمده ، او را سرزنش کرده ، گفتند : درهاى  مارا بستى  و در على  را رها کردى  ؟! پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  گفت : فرمان من نبودکه بستم ، و گشودم .روایت را حافظ عُقَیْلى  از محمّد بن عَبْدوس از محمّد بن حُمَیْداز تمیم بن عبدالمؤمن از هلال بن سُوَیْد از اَنس نقل کرده ‏اند[۱] .
۲۰ . بُرَیْدَة الأسْلَمى  گوید : پیامبر خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  دستور بستن درها راصادر فرمود : این امر بر اصحابش گران آمد ! وقتى  به پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله گزارش دادند ، فرمان نماز جماعت صادر کرد و در اجتماع مردم منبر رفت و در سخنرانى ‏اش چنان حمد و ثنایى  از پروردگار گفت که مانند آن را قبلاً کسى  نشنیده بود ، آن‏گاه گفت :

ایّها الناس ، نه من آن را بستم و نه آن را من گشودم ، بلکه خداى آن را گشود و خداى  آن را بست آن‏گاه خواند :« وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى  * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى  * وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى  * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى  »[۲] ؛سوگند به اختر در حال فرود ، که صاحب شما نه گمراه است نه بر او نفوذگمراهى  شده است و او هیچ‏گاه از روى  هواى  نفس سخن نمى ‏گوید ، تنهاهرچه هست وحى  است که به او مى ‏شود .آن‏گاه مردى  گفت : اجازه دهید من روزنى  به مسجد بگشایم ؟پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  امتناع کرد و تنها در على  را باز گذارد . على  در حال جنابت هم که بود از همان در ، داخل و خارج مى ‏شد .این روایت را ابو نُعَیْم در فضائل صحابه آورده است .
۲۱ . امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام گوید : وقتى  پیامبر خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  دستور بستن درهایى  را که به مسجد رفت و آمد مى ‏شد ، صادر فرمود ، حمزه درحالى  که قطیفه قرمزش بر زمین مى ‏کشید با چشمان اشک آلود ،بیرون شد ، پیامبر فرمود : این من نبودم که شما را بیرون و او راساکن کردم ، ولى  خدا او را ساکن ساخت .حافظ ابو نُعَیْم در فضائل صحابه آن را نقل کرده است .
۲۲ . امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام گوید : پیامبر خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  دست مرا گرفته ،گفت : موسى  از پروردگارش خواست که مسجدش را [ به ] هارون پاک کند و من از خداى  خواستم که مسجدم را به تو و ذرّیّه ‏ات تطهیر نماید ، آن‏گاه به سوى  ابوبکر ، کس فرستاد که در خانه رامسدود کن ! او در آغاز « إنَّا لِلَّهِ وَإنَّا إلَیْهِ رَاجِعُونَ »[۳] گفت و سپس اظهار اطاعت کرد و در خانه ‏اش را مسدود کرد ، آن‏گاه نزد عمر کس فرستاد و سپس به سوى  عبّاس .آن‏گاه پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  فرمود : من درهاى  شما را نبستم و در على  رانگشودم ،ولى  خدا در خانه على  را گشود و درهاى  شما را مسدودکرد .حافظ بَزّار این روایت را نقل کرده[۴] (مراجعه کنید [ به ] مجمع الزوائد ۹/۱۱۵ ، کنز العمّال ۶/۴۰۸[۵] ، السیرة الحلبیّة ۳/۳۷۴[۶]) .
۲۳ . امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام گوید : رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  فرمود : برو دستوربده درهاى  آنان را مسدود سازند ! من رفتم به آنها گفتم ، آنها دستوررا عمل کردند مگر حمزه ، پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  فرمود : به حمزه بگو درخانه ‏اش را تغییر دهد ! گفتم : رسول خدا شما را امر مى ‏کند در خانه را تغییر دهید ، او در خانه را تغییر داد و من به سوى  پیامبر باز گشتم ، او به نماز ایستاده بود ، سپس مرا گفت : به خانه ‏ات بازگرد .این حدیث را بَزّار ، به اسنادى  که رجالش همه مورد وثوق‏ اند ،نقل کرده است[۷] و هیثمى  در مجمع الزوائد۹/۱۱۵ ، سُیُوطى  درجمع الجوامع ـ به نقل کنز العمّال ۶/۴۰۸[۸] ـ آن را روایت کرده(وسیوطى  به حساب حبّة العُرَنى  آن را تضعیف کرده و در ۱/۵۴[۹]همین کتاب گذشت که او مورد وثوق است) و حَلَبى  در سیره [ اش ]۳/۳۷۴ آن را آورده است .شما که بر این روایت واقف شدید و متوجه گردیدید که پیشوایان حدیث با این طُرُق ـ که همه ‏اش صحیح است ـ آن راروایت کرده ‏اند (اضافه بر اینها ابن حَجَر در فتح البارى [۱۰] وقَسْطَلانى  در ارشاد السارى [۱۱] ۶/۸۱ بیان کرده‏ اند که هر طریقى  ازاین طُرُق به تنهایى  صلاحیت احتجاج و استدلال دارد تا چه رسدبه مجموع آن) پس آیا مجوّزى  براى  پندار ابن تَیْمِیَّه مى ‏یابید که مى ‏گوید حدیث از مجعولات شیعه است ؟آیا شما در بین این گروه یک نفر شیعه را مى ‏شناسید ؟و آیا اگر کسى  احتماد بدهد مطالبى  را شیعیان در این کتاب‏ها جعل کرده ‏اند ، این احتمال را هم مذهبان آن مَرد ، مى ‏پذیرند ؟و آیا این هم عیب شیعه است که با اهل سنّت موافقت کرده ،حدیث را از طُرُق مختصه آنها اخراج مى ‏کند ؟!امّا من این احتمال را نمى ‏دهم که آن مرد بر این مطالب واقف نشده باشد ، چیزى  که هست کینه سخت گلویش را فشار مى ‏دهد ،راهى  براى  او نمانده جز اینکه بى ‏باکانه نسبت دروغ به حدیث بدهد و در اینکه نتیجه این نسبت جعل و افترا ـ در مرحله نقد وتحلیل ـ براى  او چه پیش خواهد آورد و فرداى  حساب نزدپروردگار سؤال و بازخواست از او تا چه حد شدید و خشن خواهدبود ، او دیگر به این چیزها فکر نکرده است .و شاگرد غفلت زده او ، ابن کثیر در تفسیرش ۱/۵۰۱ از اوپیروى  کرده (بعد از بیانِ بستنِ دریچه‏ هاى  مسجد مگر دریچه ابى ‏بکر) گوید : و کسى  که روایت کرده «إلاّ باب علی» (مگر درعلى ) چنان که در پاره‏اى  از سُنَن دیده مى ‏شود ، غلط است وصحیح همان است که در صحیح ملاحظه شد .کار تسلیم و اعتراف در برابر حدیث سدّ ابواب در نزد علما ، به جایى  کشیده که کوشیده ‏اند[۱۲] وجه جمعى  (هرچند نزد ما موردقبول نیست) بین آن و حدیثى  که درباره ابوبکر نقل کرده ‏اند ، پیداکنند و کسى  جز ابن جوزى  ـ که برادر ابن تیمیه دربافندگى  است ومانند او حدیث را نسبت به دروغ داده ـ مُنکر آن نشده است .در اینجا پیشوایان و حُفّاظِ حدیثِ اهلِ سنّت را سخنان جالبى پیرامون حدیث و در صحّت و اعتراف به واقعیت آن است ، ما رانمى ‏رسد همه آن سخنان را آوردن ، تنها به سخنان حافظ ابن حجراکتفا مى ‏کنیم ؛ وى  در کتاب فتح البارى  ۷/۱۲ [ ۷/۱۵ [۱۳]] بعد از ذکرشش حدیث از احادیث نام‏برده ، گوید :این احادیث هریک دیگرى  را تقویت مى ‏کند و هرکدام صلاحیت احتجاج به آن را به تنهایى  دارد تا چه رسد به مجموع .ابن جوزى  این حدیث را در ردیف مجعولات آورده و آن را از حدیث سعد بن ابى  وَقّاص ، و زید بن اَرْقَم ،و ابن عُمَر ـ با اکتفا به بعضى  از طرق آن ـ آورده است و بر اثر پاره‏اى  از رُوات آن (که در آن زمینه سخن گفته) روایت را مورد ایراد و خدشه قرار داده ، درصورتى  که اینها زیانى  به روایت نمى ‏رساند ؛ زیراطُرُق روایت زیاد است .خدشه دیگر او اینکه : مخالفِ حدیثِ صحیح در باب ابى  بکر است و پندارد که این حدیث را شیعیان دربرابر حدیث صحیح راجع به ابى  بکر جعل کرده ‏اند !در حالى  که او با این عمل ، مرتکب خطاى  شنیعى شده است .او با این کار ، احادیث صحیح را ـ به خیال معارضه  ـ رد مى ‏کند با اینکه جمع بین دو قضیه ممکن است وبَزّار در مسندش به این وجه جمع ، اشاره کرده گوید :در روایات اهل کوفه ـ با سندهاى  حَسَن ـ در داستان على  احادیثى  نقل شده ، و در روایات اهل مدینه درداستان ابى  بکر ، نیز روایتى  آمده ؛ اگر روایات اهل کوفه صحیح باشد ، طریق جمع بین آن دو ، مدلول حدیث ابى  سعید خُدْرى  است[۱۴] ؛ یعنى  حدیثى  که ترمذى  نقل کرده[۱۵] که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  فرمود : «هیچ‏کس نباید مسجد را با حال جنابت عبور کند مگر من و تو»یعنى  چون در خانه على  به مسجد گشوده مى ‏شد وخانه على  درى  جز آن نداشت ، از این رو دستور نبودکه آن را مسدود کند .تأیید این مطلب روایتى  است که اسماعیل قاضى  درکتاب «احکام القرآن» از طرق مُطَّلِب بن عبداللّه‏ بن حَنْطَب آورده که : پیغمبر به هیچ‏کس اجازه نمى ‏داد درحال جنابت از مسجد عبور کند مگر على  بن ابى طالب ؛ زیرا خانه ‏اش در مسجد بود .و خلاصه وجه جمع بین حَدیثَیْن این است که : امر به بستنِ در ، دوباره صادر شده ؛ در دفعه نخستین ـ  به دلیلى  که ذکر آن گذشت ـ على  استثنا شده و در دفعه دیگر ، ابوبکر استثنا شده است .ولى  این هم درست نیست مگر که بگوییم در داستان على  «درِ حقیقى » و در داستان ابى  بکر «درِ مجازى »منظور بوده است و تعبیر «خَوْخَه» در قصه ابوبکر (که ما آن را دریچه ترجمه کردیم) مقصود ، همان دَرِمجازى  باشد ؛ گویا وقتى  دستور آمده درها را ببندند ،همه درها را مسدود کرده و دریچه ‏ها یا پنجرهایى  که گه ‏گاه از آنها تقریباً بتوان به مسجد درآمد ، اِحداث کردند ، و بعداً دستور بستن آنها هم صادر گردیده است .با این طریقه ، مانعى  به نظر نمى ‏رسد که جمع بین حدیثین کرد ؛ چنان که ابو جعفر طحاوى  در کتاب«مشکل الآثار» در اوائل ثلث سوم کتابش و ابوبکرکَلاباذى  در معانى  الاخبار به همین طریق ، بین دوحدیث را جمع کرده ‏اند .کلاباذى  پس از ذکر طریق جمع مزبور ، تصریح مى ‏کند که خانه ابوبکر درى  هم از خارج مسجد داشته و دریچه به داخل مسجد گشوده مى ‏شده ، ولى  خانه على  جز از داخل مسجد درِ دیگرى  نداشته است ؛ وخداى  آگاه‏تر است .ابن حجر در کتاب دیگرش ـ القول المسدّد : ۱۶[۱۶] ـ گوید :سخن ابن جوزى  درباره باطل و ساختگى  بودن این حدیث ،ادعائى  است که دلیلى  بر آن ـ جز مخالفتش با حدیث دیگرى  که درصحیحین است ـ ارائه نداده است و این روش ، اِقدام به ردّ احادیث صحیح به مُجَرّد پندار و خیال است ! هیچ‏گاه نباید اقدام به نسبتِ جعل نمود مگر در جایى  که جمع ممکن نباشد .و هرگاه جمع هم ممکن نشد ، نمى ‏توان در این مورد حکم به بطلان کرد ، بلکه باید در آن توقف کرد تا براى  دیگران ـ که اکنون براو پوشیده است ـ ظاهر گردد و این حدیث در این باب ، حدیث مشهورى  است که داراى  طُرُقى  متعدد و هر طریقه ـ جداگانه ـ کمتراز حدیث حَسَن نیست و از مجموع آنها (به روش بسیارى  ازحدیث شناسان) به صحّت آن ، قطع حاصل مى ‏شود .امّا اینکه با حدیث صحیحین معارض است ، این امر ، قطعى نیست و تعارضى  دیده نمى ‏شود .و در صفحه ۱۹ بعد از جمع بین دو قضیّه گوید :و با این وجه جمع ، معلوم شد هیچ‏گونه تعارضى  دربین نیست ، آن‏گاه چگونه به مجرّد این پندار ، نسبت جعل به احادیثِ صحیح ، مى ‏توان داد ؟! اگر این کاردر احادیث صحیح ، فتح باب گردد ، باید خطّ بطلان بر بسیارى  از احادیث صحیح کشید ، ولى  این عملى است که خدا و مؤمنان آن را نپسندند .امّا حدیث «خُلّه» و «خَوْخَه» (دوستى  و دریچه) را که صحیح پنداشته ، باید دانست ، در مقابل حدیث «سدّ ابواب» جعل شده است ؛ چنان که ابن ابى  الحدید در شرحش ۳/۱۷[۱۷] گوید :حدیث سدّ ابواب (بستن درها) براى  على  بوده ، بَکریَّه(طرف‏داران ابى ‏بکر) آن را براى  ابى ‏بکر ، تَقَلُّب کرده ‏اند .و علائم و آثار جعل در آن ، بر[۱۸] اشخاص محقّق پوشیده نیست ، از قبیل :
۱ . کسى  که مجموع این احادیث را بررسى  کند ، متوجه یک واقعیت مى ‏شود که غرض از بستن درهاى  رفت و آمد خانه به مسجد ، براى  تطهیر مسجد از آلودگى ‏هاى  ظاهرى  و معنوى  بوده است ؛ هیچ‏کس نباید با حال جنابت از آن بگذرد و در مسجد کسى نباید خود را جنب سازد .امّا اینکه در خانه پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  و در خانه امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام باید به حال خود بماند ، علّتش طهارت آن دو از هر پلیدى  و آلودگى  است و آیه تطهیر گواه صریح آن است تا جایى  که جنابت در آنها آن‏گونه خباثت و آلودگى  معنوى  را ـ که در دیگران پدید مى ‏آورد ـ ایجادنمى ‏کند .چنان که این مطلب را از تشبیه به مسجد موسى  ـ که از خداخواسته است آن را براى  هارون و ذریّه ‏اش پاک کند ـ مى ‏توان فهمید یا از آنجا که خداى  او را امر کرده است مسجد پاکى  بنا کند که هیچ‏کس جز او و هارون در آن ساکن نشوند ، و مراد او تنها تطهیرمسجد از آلودگى ‏هاى  نجاست نیست ؛ زیرا این حکم اختصاصى ِآن مسجد نمى ‏باشد و بر هر مسجدى  صادق است .براى  اطلاع و اطمینان بیشتر بر آنچه گفتیم [ نگاه کنید به ]احادیث باب ، آنجا که مى ‏گوید :امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام به حال جنابت وارد مسجد مى ‏شد[۱۹] و گاهى از آن در حال جنابت مى ‏گذشت[۲۰] و داخل و خارج مسجد با حال جنابت مى ‏شد[۲۱] .و آنچه از ابى  سعید خُدرى  رسیده که پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  گفت : بر کسى مجاز نیست خود را در این مسجد جنب کند جز من و تو[۲۲] .و سخن پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  که فرمود : آگاه باشید که مسجد من بر هر زن حائض و هر مرد جنب ، جز بر محمّد و اهل بیتش (على  ، فاطمه ،حسن و حسین ) حرام است[۲۳] .و گفتار دیگرش  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  که فرمود : توجه کنید ، این مسجد بر جنب و حائض حلال نیست مگر براى  رسول خدا ، على  ، فاطمه ، حسن و حسین؛ آگاه باشید من نام‏هاى  آنها را براى  شما بیان کردم تا گمراه نشوید (سنن بیهقى  ۷/۶۵) .و سخن او  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  به على  : اما براى  تو ـ در مسجد من ـ هرچه بر من حلال است ، بر تو حلال و هرچه بر من حرام است ، بر تو نیز حرام خواهد بود . حمزة بن عبدالمُطَّلِب گفت : یا رسول اللّه‏ ، من عموى شما هستم و از على  به شما نزدیک‏ترم ، فرمود : راست گفتى  عمو !همانا به خدا سوگند ، این امر از جانب من نیست ، این از طرف خداى  بزرگ است[۲۴] .و گفتار مُطَّلب بن عبداللّه‏ بن حَنْطَب : همانا پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  اجازه نمى ‏داد در حال جنابت کسى  از مسجد عبور کند یا در آن بنشیندمگر على  بن ابى  طالب ، به خاطر اینکه خانه‏ اش در مسجد بود[۲۵] .جصاص این حدیث را به اسناد خود نقل کرده ، سپس گوید :در این حدیث پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  عبور از مسجد را ـ مانندنشستن در آن ـ ممنوع فرموده است و این امر به عنوان خصوصیتى  براى على   رضى ‏الله ‏عنه صحیح است ، وگفتار راوى  (به خاطر اینکه خانه ‏اش در مسجد بود)پندارى  از او بیش نیست ؛ زیرا پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  در حدیث نخست دستور داد درِ خانه ‏هایى  که به مسجد براى رفت و آمد گشوده بودند ، همه را به خارج آن بگردانند و به این علّت که درِ خانه‏ ها در مسجد است ،به آنها اجازه عبور در مسجد را نداد .این خصوصیت تنها براى  على  رضى ‏الله ‏عنه بوده ـ نه دیگران ـچنان که جعفر را به داشتن دو بال در بهشت در بین سائر شهدا ، اختصاص داد ؛ و چنان که حَنْظَلَه را ـ که در حال جنابت کشته شده بود ـ به عنوان غسیل الملائکه امتیاز بخشید ؛ و دحیه کلبى  ، این امتیاز راداشت که جبرئیل به شکل او بر پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  نازل مى ‏شد ؛ و زبیر که از آزار شپش شکایت داشت ، اجازه پوشش ابریشم را امتیاز گرفت .به این ترتیب ، معلوم شد دیگران (غیر از على ) ازعبور و مکث در مسجد ممنوع ‏اند .جان سخن و غرض از ایراد اینها همه اینکه : باقى  گذاردن این در و اجازه رفت و آمد ـ به همان شکلى  که براى  رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  مجاز بود ـ از خصوصیات مُتَرَتِّب بر نزول آیه تطهیر است که هرنوع پلیدى  را از آنان ، نفى  کرده .گواه این امر ، حدیث احتجاج روز شورا است که در آن امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام مى ‏گوید :آیا در بین شما کسى  هست که کتاب خداى  او را جزمن تطهیر کرده باشد تا جایى  که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  درهاى همه مهاجران را ببندد و در خانه مرا به سوى  مسجد بگشاید ، تا جایى  که عموهاى  پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  حمزه وعبّاس برخاسته بگویند : یا رسول اللّه‏ ، درهاى  ما رابستى  و در خانه على  را گشودى  ! پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  فرمود :من در او را نگشودم و درهاى  شما را نبستم ، بلکه خدا در او را گشود و درهاى  شما را بست ، همه درپاسخ على  گفتند : نه .ابوبکر از اهل این آیه نبود تا براى  او درى  یا دریچه اى  گشوده شود از این رو این فضیلت ، ویژه کسى  است که خداوند او را درکتاب کریمش تطهیر کرده است .
۲ . مقتضاى  این احادیث ، این است که بعد از داستان سدّ ابواب
(بستن درها) دیگر هیچ‏گونه درى  به مسجد جز در خانه پیامبر
بزرگوار و پسر عمّش ، گشوده نباشد و حدیث خوخه (دریچه)ابى  بکر تصریح دارد که هنوز درهایى  براى  رفت و آمد ،وجودداشته است و در آینده نزدیک فاصله شدید بین دو داستان رامتعرض خواهیم شد[۲۶] .وآنچه به عنوان وجه جمع یاد شده (که داستان امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام حمل بر حقیقت ، وداستان ابى  بکر مجازاً به خوخه (دریچه)اطلاق گردد و گفتار آنها که : گویا[۲۷] وقتى  دستور بستن درها آمد ،همه درها را بستند و دریچه‏ هایى  پدید آوردند که تقریباً بتوان ازآنها به مسجد آمد ، آن‏گاه دستور آمد آنها را ببندد) مطلبى  بى ‏دلیل وابتدایى  است .بلکه از آن رو که ممکن نبود در برابر چشم پیغمبر دریچه بازکنند ـ با وجودى  که به آنان دستور بستن درها را داده بود تا از آن راه به مسجد وارد نشوند و راه عبورى براى  آنها نباشد ـ این وجه جمع ، تکذیب مى ‏شود ؛ زیرا آنان چگونه مى ‏توانستند چیزى  پدیدآورند که از نظر نتیجه ، مبغوض شارع و عملاً در حکمِ «در» باشد ؟و لذا براى  دو عموى  خود ـ حمزه و عباس ـ هم اجازه نفرموده راه عبورىـ براى دخول و خروج اختصاصى  خود ـ داشته باشند واجازه نداد کسى  پنجره‏اى  مُشْرِف بر مسجد داشته باشد ؛ چون حکم واحد به اختلاف اسم مواردش ، با وحدت مقصد و غرض ،مختلف نمى ‏شود و از اطلاق لفظ «باب» اراده خوخه (دریچه)کردن، محظور عبور از مسجد را رفع نمى ‏کند و موضوع حکم دگرگون نمى ‏گردد.
۳ . در صفحه ۳۳۷ [ ص۲۰۴ ، متن عربى  ] گفتار عمر در ایام خلافتش را مُتَعرِّض شدیم که گوید : «سه خصلت على  بن ابى طالب را داده شد که اگر یکى  از آنها را به من مى ‏دادند بیشتر ازاُشْتُران سرخ موى  ، دوست مى ‏داشتم … تا آخر» و مانند آن سخن عبداللّه‏ بن عمر در حدیث صحیحش که آن را در صفحه ۳۳۶[ ص۲۰۳ ، متن عربى  ] نقل کریم .چنان که ملاحظه مى ‏کنید آن دو نفر ، این فضائل سه گانه را ازمختصّات امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام مى ‏دانند که جز او کسى  از آنها بهره ‏اى ندارد ؛ مخصوصاً ابن عمر که در آغاز حدیثش اظهار نظر مى ‏کندبهترین مردم بعد از پیغمبر خدا ، ابوبکر و سپس پدرش مى ‏باشد ،ولى  با این حال ، ابوبکر را شریک امیرالمؤمنین در حدیث «باب» و«خَوْخَه» ـ هیچ‏کدام ـ نمى ‏داند .هرگاه حدیث ابى ‏بکر ، کمترین زمینه صحّت در عصر صحابه(که مورد خطاب صاحب رسالت  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  و شنونده گفتارش بودند)مى ‏داشت ، چنین روشى  در سخن گفتن آن دو ، دیده نمى ‏شد .گذشته از اینها ، این جمله اگر هم از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  صادر شده باشددر ایام بیمارى ‏اش از او صادر شده و فرقى  بین این حدیث وحدیث «کتف و دوات» ـ که در صحاح و مسانید روایت شده ـ نیست ، ولى  ابن تیمیّة اوّلى  را نمى ‏پذیرد و دوم را قبول دارد ! چرا اوبه پاره‏ اى  از احادیث ایمان آورده مى ‏پذیرد و پاره‏ اى  دیگر را رَدّکرده بدان کفر مى ‏ورزد ؟!تازه ، چه تفاوت فاحشى  بین حدیث «کتف و دوات» و بین حدیث گشودنِ خَوْخَه (دریچه) ابى ‏بکر ملاحظه مى ‏شود ؟حدیث اولى  بالاتفاق روز پنجشنبه واقع شده (که ابن عباس گوید : روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه اى  «یوم الخمیس وما یوم الخمیس ») و آن حدیث بر احدى  پوشیده نیست .با این حال ، به خود اجازه دادند درباره آن خدشه و ایراد کنند درحالى  که پیامبر صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  آنان را مورد خطاب قرار داده مى ‏گفت : نزد من شایسته نیست اختلاف و نزاع ابراز کنید ، مرا رها کنید ! من دروضعى  هستم که حالت من ، بهتر از چیزى  است که مرا بدان
فرا مى ‏خوانید) .و در همان روز دستور داد : مشرکان را از جزیرة العر ب بیرون کنید ، هیئت‏ هاى  نمایندگى  را مانند سابق پذیرایى  کنید[۲۸] (درباره این مطالب ، ایرادِ حدیثِ «کتف و دوات» را نگرفتند) .امّا حدیث بستن خَوْخات (دریچه ‏ها) ـ در لُمَعات گوید:هیچ‏گونه تعارضى  بین حدیث سدّ ابواب و گشودن باب على  ، وحدیث ابى  بکر نیست ؛ زیرا امر به بستن درها مربوط به اول کارـ  هنگام بناى  مسجد ـ است و دستور بستن خوخات (دریچه ‏ها)مگر دریچه ابى ‏بکر ، در آخر کار ، در بیمارى  پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  صادر شده که تنها سه روز یا کمتر به عمر پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  باقى  نمانده بود [۲۹] .عینى  در عمدة القارى  ۷/۵۹۲[۳۰] گوید :حدیث بستن درها درآخر زندگى  پیغمبر ، همان وقتى  که دستورداد کسى  جز ابابکر بر آنان امامت نکند ، صادر شده است .وفات پیغمبر خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  به اتفاق همه مُوَرِّخان ، روز دوشنبه واقع شده بنابراین حدیث «خَوْخَه» باید روز جمعه یا شنبه واقع شده باشد ؛ طبعاً بیمارى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  هم روز به روز شدت مى ‏گرفته ، حال مى ‏پرسیم :چرا حدیث خَوْخَه را بخشى  از عوارض حدیث «کتف ودوات»هم نصیبش نگردید ، و سخنانى  که در آن حدیث از طرف بعض مقدّسین گفته شد ، اینجا رعایت نگردید ؟من مى ‏دانم چرا ، منجم هم مى ‏داند ، حتّى  آدم غافل هم مى ‏فهمدو از همه بیشتر ابن عبّاس خوب مى ‏دانست که گفت : مصیبت مسلمانان ـ همه مصائبشان ـ از وقتى  شروع شد که میان رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  و نوشتن نامه ‏اى  که جلو اختلاف و لغزش‏ هاى  امّت رابگیرد ، حائل شدند .
[۱] .  الضعفاء الکبیر ۴/۳۴۶ ، رقم ۱۹۵۳ .
[۲] .  سوره نجم ۵۳ آیه ۱ ـ ۴ .
[۳] .  سوره بقره ۲ آیه ۱۵۶ .
[۴] .  مسند بزّار ۲/۱۴۴ ، حدیث ۵۰۶ .
[۵] .  کنز العمّال ۱۳/۱۷۵ ، حدیث ۳۶۵۲۱ .
[۶] .  السیرة الحلبیه ۳/۳۴۶ .
[۷] .  مسند بزّار ۲/۳۱۸ ، حدیث ۷۵۰ .
[۸] .  کنز العمّال ۱۳/۱۷۵ ، حدیث ۳۶۵۲۲ .
[۹] .  در متن عربى  ، ۱/۲۴ .
[۱۰] .  فتح البارى  ۷/۱۵ .
[۱۱] .  اِرشاد السارى  ۸/۱۶۷ .
[۱۲] .  از آنها [ است ] ابو جعفر طَحاوى  در مشکل الآثار ، ابن کثیر در تاریخش [ ۷/۳۷۹ ، حوادث سنه ۴۰ه ] ، ابن حجر در کتاب‏هاى  متعددش [ فتح البارى  ۷/۱۵ ] ، سیوطى  در اللَئالى  [ ۱/۳۴۶ ـ ۳۵۱ ] ، قَسْطلانى  در ارشاد السارى  [ ۸/۱۶۷ ] عَیْنى  در عمدة القارى  [ ۱۶/۱۷۶ ] .
[۱۳] .  فتح البارى  ، کتاب فضائل اصحاب النبى  ، باب قول النبى  : «سُدُّوا الأبوابَ إلاّ بابَ أبى  بکر» ، ذیل حدیث ۳۶۵۴ .
[۱۴] .  مسند بزّار ۴/۳۶ ، حدیث ۱۱۹۷ .
[۱۵] .  سنن ترمذى  ۵/۵۹۷ ، حدیث ۳۷۲۷ .
[۱۶] .  القول المُسدَّد : ۱۹ و۲۳ ـ ۲۴ .
[۱۷] .  شرح نهج البلاغه ۱۱/۴۹ ، خطبه ۲۰۳ .
[۱۸] .  در متن ، عبارت چنین است : «اشخاص بر محقق» که به نظر مى ‏رسد خطاى  سهوى  ـ  یا اشتباه تایپى  ـ باشد م .
[۱۹] .  مراجعه کنید به حدیث ابن عبّاس ص۲۰۵ متن عربى 
[۲۰] .  مراجعه کنید به تعبیر جابر بن سَمُرَه ص۲۰۶ ، متن عربى  .
[۲۱] .  مراجعه کنید به حدیث بُرَیْدَة الاسلمى  که در ص۲۰۸ متن عربى  که گذشت .
[۲۲] .  تِرمِذى  این حدیث را در جامعش ۲/۲۱۴ [ ۵/۵۹۷ حدیث ۳۷۲۷ ] ؛ و بیهقى  در
سننش ۷/۶۶ ؛ بزّار [ ۴/۳۶ ، حدیث ۱۱۹۷ ] ابن مَرْدَوَیْه ، ابن منیع در مسندش ، بَغَوى  در مصابیح ۲/۲۶۷ [ ۴/۱۷۵ ، حدیث ۴۷۷۴ ] ؛ ابن عساکر در تاریخش [ ۱۲/۱۸۵ ؛ و در ترجمه امام على  بن ابى  طالب ، رقم ۳۳۱ ] ؛ محبّ الدین در ریاض ۲/۱۹۳ [ ۳/۱۴۰ ] ؛ ابن کثیر در تاریخش ۷/۲۴۲ [ ۷/۳۷۹ ، حوادث سنه ۴۰ه ] ؛ سبط ابن جوزى  در تذکره : ۲۵ [ ص۴۲ ] ؛ ابن حجر در صواعق [ ص۱۲۳ ] ؛ ابن حجر در فتح البارى  ۷/۱۲ [ ۷/۱۵ ] ؛ سیوطى  در تاریخش : ۱۱۵ [ ص۱۱۶ ] ؛ بَدَخشى  در نزل الابرار : ۳۷ [ ص۷۴ ] ؛ حَلَبى  در سیره [ اش ] ۳/۳۷۴ [ ۳/۳۴۷ ] نقل کرده‏ اند .
[۲۳] .  بیهقى  در سننش ۷/۶۵ ، حلبى  در سیره‏ اش ۳/۳۷۵ [ ۳/۳۴۷ ] .
[۲۴] .  ابو نُعَیْم در فضائل الصحابه ، و از طریق او حَمُّویى  ـ در فرائد [ ۱/۲۰۶ ، حدیث ۱۶۱ ]باب ۴۱ ـ نقل کرده است .
[۲۵] .  جَصّاص در احکام القرآن ۲/۲۴۸ [ ۲/۴۰۲ ] ، و قاضى  اسماعیل مالکى  در احکام القرآن ـ چنان که در القول المسدّد ابن حجر : ۱۹ [ ص۲۴ ، هست ] ـ نقل کرده‏اند و ابن
حجر گوید : مُرْسَل قوى  است ، و در تفسیر زمخشرى  ۱/۳۶۶ [ ۱/۵۱۴ ] ، و فتح البارى  ۷/۱۲ [ ۷/۱۵ ] ، و نزل الابرار : ۳۷ [ ص۷۴ ، آن را ] مى ‏توان یافت .
[۲۶] .  خواهیم گفت که واقعه اول مربوط است به آغاز کار ، و واقعه دوم مربوط به بیمارى پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  وقتى  که سه روز یا کمتر به عمر پیغمبر نمانده بود .
[۲۷] .  این تعبیر را در فتح البارى  ۷/۱۲ [ ۷/۱۵ ] ، عمدة القارى  ۷/۵۹۲ [ ۱۶/۵۹۲ ] ، و نزل الابرار : ۳۷ [ ص۷۴ ] مى ‏یابید .
[۲۸] .  طبقات ابن سعد : ۷۶۳ [ ۲/۲۴۲ ] .
[۲۹] .  مراجعه کنید [ به ] حاشیه جامع ترمذى  ۲/۲۱۴ .
[۳۰] .  عمدة القارى  ۱۶/۱۷۶ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


− چهار = 0

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>