برخى از معیارهاى صدّیقیّت۱-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۱-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

با توجه به بحث ‏هاى  پیشین ، برایت روشن است که راست‏گو کیست و دروغ‏گوچه کسى  مى ‏باشد . اکنون مى ‏خواهیم روشن سازیم که در منظومه (و سامانه) الهى  ،«صدّیقه» کیست و «صدّیقه» چه کسى  مى ‏باشد ؛ زیرا مرتبه «صدّیقه بسى  برتر و بالاتراز مرتبه «صادق» است ، چه آن صیغه مبالغه مى ‏باشد ، و بیشتر در قرآن کریم صفت براى  انبیاء آمده است :مانند این سخن خداى  متعال [ درباره یوسف  علیه ‏السلام ] :« یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ »[۱] ؛«یوسف ، اى  صدّیق و بسیار راست‏گوى » .و درباره ابراهیم آمده است :« وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً »[۲] ؛«و در این کتاب ابراهیم را یاد کن که او پیامبرى  صدّیق بود» .و درباره اِدریس مى ‏خوانیم :« وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً »[۳] ؛«و در این کتاب ادریس را به یاد آور ، او پیامبرى  صدّیق بود» .

این نام‏گذارى  در قرآنِ کریم براى  اشخاص عادّى  و غیر معصوم لحاظ نشده است .و از این رو «صدّیقیّت» ، وَصفِ انبیا و اَوصیاست ، و اگر مدلول آن را توسعه دهیم چه بسا بر بندگانِ صالحِ که انسان‏هایى  کامل نیز مى ‏باشند اطلاق شود ؛ آنان که به خدا وپیامبرش ایمان قلبى  و از روى  عقیده آوردند نه ایمان زبانى  و مصلحتى  .براى  اینکه موضوع را بیشتر بررسى  کنیم و هر چیزى  را در جاى  خود قرار دهیم ،ناگزیر باید بعضى  از معیارها و شاخص‏هاى  تصوّر شده براى  «صدّیق» را بیاوریم ؛
زیرا معیارها در ارزش گذارى  بشرى  مرتبه ‏اى  عالى  دارند ، آن گاه باز مى ‏گردیم تا آنهارا بر مورد بحث ، تطبیق دهیم .

اول : صدق (راست گویى )

نخستین ویژگى ِ صدّیقیّت این است که شخص در سخن و موضع‏ گیرى ‏هاى  خودصادق باشد ، خداى متعال از انسان دروغ‏گو به ظالم به خویشتن تعبیر کرده است :[۱] « وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى  عَلَى  اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ » [  ۴] ؛«و چه کسى  ستم‏کارتر از آنکه بر خدا دروغ بست یا آیات او را تکذیب کرد ؟!»[۲] « وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى  عَلَى  اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ »[۵] ؛«و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد ، یا چون حق به سوى  اوآید آن را تکذیب کند ؟»[۳] « فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى  عَلَى  اللَّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ »[۶] ؛«پس چه کسى  ستم‏کارتر از کسى  که بر خدا دروغ بندد تا به غیر علم (و باناآگاهى ) مردمان را گمراه سازد ؟!»[۴] « وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى  عَلَى  اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى  رَبِّهِمْ »[۷] ؛«و چه کسى  ستم‏کارتر از آن که بر خدا دروغ بست ؟! این ظالمان برپروردگارشان عرضه مى ‏شوند» .[۵] « فَمَنِ افْتَرَى  عَلَى  اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ »[۸] ؛«پس کسانى  که بعد از این ، بر خدا دروغ بندند ، آنان خود از ستم‏کاران ‏اند» .یوسف صدّیق با پادشاهْ صادق [ و رو راست ] بود زمانى  که گفت :« قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَن نَفْسِی وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْکَاذِبِینَ * وَإِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ * فَلَمَّا رَأى  قَمِیصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ »[۹] ؛«[ یوسف ] گفت : زلیخا مى ‏خواست مرا سوى  خود کشانَد ! و شاهدى  از خانواده آن زن شهادت داد : اگر پیراهن یوسف از پیش دریده شده ، زلیخا راست مى ‏گوید و یوسف از دروغ گویان است . و اگر پیراهن او از پشت چاک خورده ،زلیخا دروغ مى ‏گوید و یوسف از راست گویان است ؛ پس چون [ عزیز ] دیدپیراهن یوسف از پشت پاره شده ، گفت : این از نیرنگ شما زنان است ، به راستى  مکر و حیله شما بزرگ است» .بر این اساس سخنِ امام على   علیه‏ السلام برایت اثبات مى ‏شود که درباره این سخن خداى متعال « فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَذَبَ عَلَى  اللَّهِ وَکَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ »[۱۰] ، فرمود : مقصود از«صِدْق» ولایتِ ما خاندان است[۱۱] .چنان که پیش از این گذشت ، حضرت زهرا  علیهاالسلام در خطبه مشهورش در همه ادعاهاى  ابوبکر تشکیک کرد ، و از [ جمله ] چیزهایى  که فرمود این بود :«… آیا شما به خاصّ قرآن از پدرم و پسر عمویم داناترید ؟ پس بگیر این فدک را دَرْبَست ، روز قیامت تو را ملاقات مى ‏کند ؛ [ در آن روز ] چه خوب حاکم وداورى  است خدا ، و چه نیک پیشوایى  است محمّد ، و چه نیکو وعده‏ گاهى است قیامت ؛ و در قیامت آنان که بر باطل اند زیان مى ‏بینند ، و اگر پشیمان شوید شما را سود نبخشد ؛ «و براى  هر خبرى  هنگامى  براى  وقوع است»[۱۲] ،«به زودى  خواهید دانست چه کسى  را عذابى  خوار کننده در مى ‏رسد و عذاب بزرگى  بر او فرود مى ‏آید»[۱۳] .آن گاه اشاره کرد به این سخن خداى  متعال :« وَمَا مُحمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنْقَلِبْ عَلَى  عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ »[۱۴] ؛«محمّد نیست مگر پیامبرى  که پیش از او [ نیز ] پیامبران آمدند و رفتند . آیا اگربمیرد یا کشته شود شما به گذشته ‏تان [ آداب و رسوم و فرهنگ جاهلیّت ]برمى ‏گردید ؟ و هرکه به گذشته ‏اش برگردد هرگز ضررى  به خدا نمى ‏رساند ؛ و به زودى  خدا شکرگزاران را پاداش مى ‏دهد» .«ابوبکر به فاطمه  علیهاالسلام پاسخ داد که او شنیده پیامبر مى ‏گفت : ما گروه انبیا طلا و نقره و خانه و مزرعه به ارث نمى ‏گذاریم ، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوّت را برجاى مى ‏نهیم …  .فاطمه  علیهاالسلام فرمود :«سبحان اللّه‏ ! رسول خدا از کتاب اللّه‏ روى  گردان نبود و با احکام آن مخالفت نمى ‏کرد ، بلکه پیرو آن بود و سوره اى  آن را پى  مى ‏جُست ؛ آیا شما خیانت کارانه گرد آمدید که ناروا به او ناراستى  ببندید ؟ این کار بعد از وفات آن حضرت ، شبیه دام‏ هایى  است که در زمان حیاتش براى  او گسترده شد !این کتاب خداست . حاکمِ عادل و گویا میان حق و باطل ، مى ‏فرماید : «(زکریاگفت : خدا مرا فرزندى  بخش که) از من وازآل یعقوب ارث برد»[۱۵] ، و[ مى ‏گوید : ] «سلیمان از داود ارث بُرد » [۱۶] .پس خداى  بزرگ توزیع سهم ‏ها را روشن ساخت و فرائض و میراث را تشریع نمود ، و بهره مردان و زنان را چنان مُباح کرد که به وسیله آن ، بهانه باطل کنندگان را زدود و گمان و شبه ه‏اى  براى  آیندگان باقى  نگذاشت .«نه [ بلکه ] نفس شما کارى  [ بد ] را براى  شما آراسته است . اینک صبرى  نیکو[ براى  من بهتر است ] و بر آنچه توصیف مى ‏کنید ، خداى  یارى  دِه است»[۱۷] .پس ابوبکر گفت : [ سخن ] خدا و رسولش [ و همچنین ] دُختِ پیمبرش راست است . [ اى  فاطمه ] تو معدنِ حکمتى  و جایگاهِ هدایت و رحمت و رکن دین و عین حجّت . سخن صواب تو را دور نمى ‏افکنم و خطابت را انکار نمى ‏کنم …»[۱۸] .و این گونه مى ‏بینى  که زهرا  علیهاالسلام ابوبکر را تکذیب کرد . و در عین حال ابوبکر برتکذیب زهرا  علیهاالسلام جرأت نیافت ، بلکه به درستى ِ سخن او اقرار کرد .و پیش از این ، کلام عمر بن خطّاب گذشت که به امام على   علیه‏ السلام گفت : «ما نمى ‏توانیم با تو احتجاج کنیم» .در همان وقت مى ‏بینیم ابوبکر به انصار در سَقِیفَه مى ‏گوید : ما اُمَراییم و شما وُزَرا ـ سپس قولش را فعلش تصدیق نمى ‏کند ، بدان جهت که انصار را از همه مسئولیت‏ها کنار مى ‏زند چه رسد به وزارت ـ در همین وقت ، تصریحات کتاب و سنّت را مى ‏بینیم بر اینکه ، على  علیه‏ السلام همان شخصى  است که منظور از «صادقین ؛ راست گویان» است .سراسر سیره على   علیه‏ السلام دلالت دارد بر اینکه او صدّیق اکبر است ، و اوست امام راست گویان .شیخ طَبْرَسى ّ ، در مَجْمَعُ البَیان ، در تفسیر آیه « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ »[۱۹] «اى  کسانى  که ایمان آوردید از خدا بترسید و با صادقان باشید» . مى ‏گوید :«قرائت» : درمُصْحَفِ عبداللّه‏ ،وقرائت ابن عبّاس آمده است «مِنَ الصادقین » ، و این قرائت از ابو عبداللّه‏ [ امام صادق  علیه ‏السلام ] روایت شده است .«لغت» : «صادق» شخص حق گوست که به حق عمل مى ‏کند ؛ زیرا «صادق» صفتِ مدح است ، و این صفت اطلاق نمى ‏شود ، مگر بر آن که راست‏گویى ‏اش شایسته (مدح و) ستایش است .«معنى » : آن گاه خداى ِسبحان مؤمنانى  را که تصدیق کننده خدایند و به نبوّت پیامبرش اقرار دارند ، مخاطب ساخت . پس فرمود : « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ »یعنى  از معاصى ِ خدا بپرهیزید و از آنها اجتناب کنید « وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ » و باصادقان باشید ، آنان که در اَخبارشان راست مى ‏گویند و دروغ‏گو نمى ‏باشند . و معناى آن این است که : [ اى  مؤمنان ] بر مذهبِ کسى  باشید که صدق (و راستى ) را در اقوال وافعالش به کار مى ‏برد ، و با وى  همدم و دوست شوید ؛ مانند قول تو که مى ‏گویى  «من در این مسئله با فلانى ‏ام» ، یعنى  در آن مسئله به او اقتدا مى ‏کنم .خدا در سوره بقره «صادقین ؛ راست‏گویان» را این گونه توصیف مى ‏کند :« وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ … أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوْا وَأُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ »[۲۰] ؛لیکن نیکوکار کسى  است که به خدا و روز آخرت ایمان آورد … آنان کسانى ‏اندکه راست گفتند ، و آنان همان پرهیزکاران‏ اند .از این‏رو ، خداى  سبحان ، مؤمنان را اَمر کرده که ، به این انسان‏هاى  راست‏گو و باتقوا اقتدا کنند .و گفته‏ اند : مراد از «صادقین» ، همان کسانى ‏اند که خدا در کتابش آورد ، و آن این سخن است :« مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى  نَحْبَهُ »[۲۱] ؛یعنى  حمزة بن عبدالمطّلب وجعفر بن أبی طالب « وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ »[۲۲] یعنى على  بن ابى  طالب .کَلْبى  از ابى  صالح از ابن عباس روایت کرده که گفت : « کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ » ؛ یعنى با على  و اصحابش باشید .و جابر ، از ابى  جعفر  علیه‏ السلام روایت کرده درباره این سخن خدا : « وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ » ، که گفت : با آل محمّد باشید .و گفته شده : [ همراه باشید ] با پیامبران و صدّیقین در بهشت …و گفته ‏اند : «مَعَ» در اینجا به معناى  «مِنْ» است . گویا امر کرده به : از جمله صادقین بودن . و قرائت کسى  که «مِنَ الصادقین» خوانده ، این معنا را تقویت مى ‏کند . و هر دومعنا در اینجا نزدیک به هم‏اند ، زیرا «مَعَ» براى  مصاحبت است و «مِن» براى  تبعیض ،زمانى  که شخصى  از جمله صادقین باشد ، با آنهاست و از جمله ایشان محسوب مى ‏گردد .ابن مسعود مى ‏گوید : دروغ شایسته نیست نه به جدّ و نه به شوخى  ؛ و نباید احدى از شما کودکش را وعده دهد ، سپس بدان وفا نکند ؛ هر طور خواستید این آیه راقرائت کنید ، آیا در دروغ رُخصتى  مى ‏بینید ؟»[۲۳] .ابن اُذَیْنَه ، از بُرَیْد بن معاویه عِجْلى ّ روایت کرده است که گفت : ازامام باقرعلیه‏ السلام
درباره این سخن خدا پرسیدم : « اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ » ، امام  علیه ‏السلام فرمود :مقصود [ از صادقین ] ما هستیم [۲۴] .صَفّار ، از حسین بن محمّد ، از مُعَلَّى  بن محمّد ، از حسن ، از احمد بن محمّد ،روایت کرده است که گفت : از امام رضا  علیه ‏السلام درباره این قول خدا پرسیدم : « اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ » ، امام  علیه ‏السلام فرمود : «صادقین» ائمّه ‏اند که در طاعتشان صدّیق هستند[۲۵] .و در «حدیث مُناشده» آمده است که امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام فرمود : «شما را به خداسوگند مى ‏دهم ، آیا مى ‏دانید که خدا نازل کرد : « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ » ، سلمان پرسید : اى  رسول خدا [ این دستور ] عام است یا خاص ؟[ پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ] فرمود : امّا طرفِ خطاب عموم مؤمنان‏ اند که به این کار اَمر شدند ، و امّا«صادقین» ویژه برادرم على  و اوصیاء بعد از اوست تا روز قیامت ؛ گفتند : بار خدایا ،آرى »[۲۶] .ابن شهرآشوب، از تفسیر ابویوسف روایت مى ‏کند که ، یعقوب بن سفیان [ گفت :]براى  ما حدیث کرد مالک بن انس ، از نافع ، از ابن عمر ، که [ درباره این آیه  ]« یَا أَیُّهَاالَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ » ، گفت : «خدا صحابه را اَمر کرد که از خدا بترسند ، سپس فرمود :« وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ » ، یعنى  با محمّد و اهل بیت او باشید»[۲۷] .و از ابوالحسن [ امام کاظم  علیه ‏السلام ] رسیده است که فرمود : «مى ‏گویند ما شیعه على هستیم ! همانا شیعه على  کسى  است که فعل او قولش را تصدیق کند (کردارش هماهنگ با گفتارش باشد)»[۲۸] .تمسُّک به این آیه براى  اثبات امامت و صدّیقیّت معصومین  علیهم ‏السلام میان شیعه معروف است [ و ] محقق طوسى  آن را در کتاب تَجْریدُ الاِعتقاد آورده است[۲۹] .[ علامه ] مجلسى  مى ‏گوید : وجه استدلال در آیه کریمه این است :«خداى  متعال همه مؤمنان را به بودن با «صادقین» فرا خوانده است . و ظاهر این است که مراد ، بودنِ با اجسام آنها نیست ، بلکه به معناى  ملازمت با روش آنان وپیروى  آنها در عقائد و اقوال و افعالشان است . و پیداست که خدا همگان را به پیروى کسى  امر نمى ‏کند که مى ‏داند فسق و معاصى  از او صادر مى ‏شود ، با اینکه از آنها نهى
کرده است ، پس ناگزیر «صادقین» باید معصوم باشند . هیچ خطائى  مرتکب نشوند تامتابعت آنها در همه امور واجب باشد . و نیز این امر ویژه زمان خاصّى  نیست . پس باید معصومى  از «صادقین» در هر زمانى  وجود داشته باشد تا امر به پیروى  آنان ـ براى مؤمنِ هر زمان ـ صحیح باشد»[۳۰] .شاعر مى ‏گوید :إذا کَذَبَتْ أسماءُ قومٍ علیهم فإسمُکَ صِدّیقٌ له شاهدٌ عدلُ [۳۱]هنگامى  که نام‏ه اى  هر قومى  بر آنان دروغ درآید ، اسم تو صدّیق است ، و بر این مطلب شاهد عادل گواه مى ‏باشد .پس از همه اینها ، تو مى ‏توانى  حکم کنى  که «صدّیق» کیست ؟ و «صدّیقه» چه کسى مى ‏باشد ؟

دوم : عصمت

صفتِ «صدّیقیّت» به این معناست که : شخص به مرتبه کمال و عصمت برسد ؛زیرا او از سوى  خدا برگزیده مى ‏شود ؛ و این صفت بالاتر از «صادقیّت ؛ راست‏گوبودن» است .بازگشتِ صدق به فرد است ، امّا صدّیق به آفریدگار متعال باز مى ‏گردد ، معصوم نه تنها صادق ، بلکه صدّیق است ، و نه تنها طاهر ، بلکه مُطَهَّر مى ‏باشد . پس کسى  که ازسوى  خدا برگزیده و انتخاب مى ‏شود واجب است در گفتار و کردارش بى  کم وکاست راهِ صواب پیماید ،چنان که این ویژگى  در حضرت مریم ، دختر عمران ملاحظه مى ‏شود ؛ زیرا خداى  متعال مى ‏فرماید :« مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ »[۳۲] ؛«مسیح ، پسر مریم نیست مگر فرستاده خدا ، که پیش از او [ نیز ] پیامبران آمدند و رفتند . و مادر او صدّیقه است» .و [ نیز ] خداى ِ سُبْحان درباره ‏اش مى ‏گوید :« وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى  نِسَاءِالْعَالَمِینَ * یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ * ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِالْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ »[۳۳] ؛«و آن گاه که فرشتگان گفتند : اى  مریم ! خدا تو را برگزید و پاک ساخت ، و تورا بر زنان جهان برترى  داد . اى  مریم ! براى  پروردگارت فروتن باش ، و سجده کن . و با رکوع کنندگان به رکوع رو . این از خبرهاى  غیبى  بود که به تو وَحى کردیم ، و تو نزد ایشان نبودى  آن زمان که قلم‏ هاشان را [ به قرعه ] انداختند که [ دریابند ] کدامشان مریم را سرپرستى  کند ، و نبودى  نزد آنان هنگامى  که باهم درگیرى  داشتند» .و چون آن قوم به مریم گفتند : « یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیّاً »[۳۴] یعنى؛ اى مریم ، چیز ساختگى  و دروغى  را آوردى  یا چیزى  را آوردى  که سرآمد زشتى ‏هاست ، « یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً » ؛ «اى  خواهر هارون ، «پدرت مردبدى  نبود و مادرت [ نیز ] بدکاره نبود» .مریم به عیسى  اشاره کرد که در گاهواره بود ، و از آنان خواست که شرح ماجرا را ازاو بپرسند . آنان گفتند : « کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً » ؛ «چگونه با کودکى شیرخواره سخن بگوییم ؟» [ در این هنگام ] خداعیسى  را به سخن آورد ، پس گفت :قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً * وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیّاً * وَبَرّاً بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراًشَقِیّاً * وَالسَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً » ؛«همانا من بنده خدایم که به من کتاب داد و مرا پیامبر قرار داد ، و مرا هر کجاباشم با برکت ساخته ، و تا زنده‏ ام به نماز و زکات سفارشم کرد ، و مرا وَصیّت نمود که به مادرم نیکى  کنم و زورگو و شقاوت‏مندم قرار نداد ؛ و سلام بر من روزى  که زاده شدم و روزى  که مى ‏میرم و روزى  که زنده برانگیخته مى ‏شوم» .از این رو ، مریم به نصّ قرآن کریم «صدّیقه» است ، و میان او و فاطمه مشترکات زیادى  هست ، از جمله اینکه : هر دو از سُلاله نبوّت‏اند ، و نبوّت سُلاله ‏اى  است [ که ]بعضى  از آنان از نسلِ بعضى  دیگرند . زیرا خداى متعال مى ‏فرماید :« إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى  آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى  الْعَالَمِینَ * ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَافِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ »[۳۵] ؛«خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر مردم جهان برترى  داد .فرزندانى  که بعضى  از آنان از [ نسلِ ] بعضى  دیگرند . و خدا شنواى  داناست ؛آن گاه که زن عمران گفت : پروردگارا ! من نذر کردم آنچه در شکمم است آزاده[ در راه خدمت تو ] باشد ؛ پس خدایا از من بپذیر که تو شنواى  دانایى » .مریم دختر پیامبرى  [ از پیامبران ] است ، و فاطمه دخترِ خاتم الانبیاء . مریم مادرپیامبرى  است ، و فاطمه «اُمّ ابیها» ، مادر پدرش» ، و مادر دو وصى ّ ، بلکه مادراوصیاست . مریم ، بى  همسر ـ به اعجاز ـ فرزند زاد ، زیرا برایش همتایى  نبود . وفاطمه از شوهرى  چون على  فرزند آورد ، و اگر آن حضرت نبود ، همتایى  براى  فاطمه یافت نمى ‏شد . و هر دوى  ایشان از سوى ِ پیامبر سرپرستى  شدند . مریم را زکریا کفالت کرد ، و فاطمه را سَرورِ پیامبران ، محمّد مصطفى   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله .از امام رضا  علیه ‏السلام روایت شده که آن حضرت در جوابِ ابن ابى  سعید مکارى فرمود : «خداى ِ متعال به عمران وحى  کرد که : من به تو پسرى  بخشیدم ، پس مریم رابه او داد . و به مریم عیسى  را بخشید ؛ پس عیسى  از مریم است و مریم از عیسى  ، ومریم و عیسى  یک چیزند ؛ و من از [ نسل ] پدرم هستم و پدرم از من ، و ما یک چیزیم»[۳۶] .شیعه و سنّى  روایت کرده‏اند که «على   علیه ‏السلام شب را گرسنه به صبح رساند ، هنگام صبح از فاطمه طعامى  خواست . فاطمه گفت : سوگند به آن که پدرم را به نبوّت گرامى داشت و تو را به وصیّت ، نزدم چیزى  نیست که بَشَرى  آن را خوراکِ خود سازد ، و دوروز است چیزى  [ در خانه ] نیست که تو را از آ ن بخورانم مگر به چیزى  که با ایثار برخود و حسن و حسین برایت کنار گذاشته‏ ام !على   علیه ‏السلام فرمود : آیا [ چیزى  برایم اندوخته ‏اى  با دریغ داشتن ] بر دو کودک ؟ چرامرا با خبر نکردى  تا برایتان چیزى  بیاورم !فاطمه فرمود : اى  ابا الحسن ، از خدایم شرم دارم که تو را به چیزى  وادارم که بر آن توانایى  ندارى  !على   علیه ‏السلام با اعتماد به خدا و حُسنِ ظَنّ به او ، بیرون آمد . دینارى  از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله قرض
گرفت و راه افتاد که با آن چیزى  بخرد که ناگهان به مِقداد برخورد . در روزى  سوزان .على   علیه ‏السلام این حال او را برنتافت و گفت : اى  مقداد ، چه چیز تو را در این ساعت بى ‏تاب ساخته است؟گفت : اى  ابا الحسن مرا واگذار ، و نهانِ زندگانیم را آشکار مساز !فرمود : نمى ‏توانم بگذرم مگر اینکه آنچه مى ‏دانى  بدانم .گفت : اى  ابا الحسن ، تو را به خدا و به خودت رهایم کن ، و کشف حالم را جویامباش .على  فرمود : بایسته تو نیست که حالَت را از من کتمان کنى  .گفت : حال که اصرار دارى  [ مى ‏گویم ] . سوگند به آن که محمّد را به نبوّت گرامى داشت و تو را به وصیّت ، مرا بى ‏قرار نساخت مگر سختى  [ و ندارى ِ  ]طاقت فرسا .خانواده‏ ام را به حالى  ترک کردم که زمین تاب تحمّل مرا نزد آنان نداشت [ یعنى  ازناداریم سرافکنده بودم  ]پس اندوهناک سَرَم را گرفتم و بیرون آمدم ، این است حال من ![ با این سخن ] چشمان على  اشک فرو بارید تا اینکه اشک‏هایش ریش او را ترساخت . آن گاه گفت : سوگند یاد مى ‏کنم به آنچه تو قَسَم خوردى  ، مرانسبت به خانواده ‏ام بى ‏تاب نساخت مگر همان چیزى  که آرام و قرار را از تو سِتاند ؛ دینارى  راقرض کردم ، آن را بگیر !پس رفع نیاز او را بر نیاز خود مقدم داشت و دینار را به او داد . آن گاه سرش راگذاشت و [ در گوشه ‏اى  ] خوابید .پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله [ از خانه ] بیرون مى ‏آمد که ناگهان على   علیه ‏السلام را دید . او را تکان داد وگفت : چه کردى  ؟ على   علیه ‏السلام او را از ماجرا باخبر ساخت ، پس بلند شد و با پیامبر نمازگزارد .چون نماز پایان یافت ، پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : اى  ابا الحسن ، آیا نزدت چیزى  هست که آن را خوراک خود سازیم ؟ على   علیه ‏السلام درنگ کرد و خاموش ماند ، و با شرم به پیامبرجوابى  نداد ـ در حالى  که او ماجراى  دینار را مى ‏دانست ـ سپس گفت : بلى  ، اى  رسول خدا ، نعمت فراوان است !خدا به پیامبرش وَحى  کرده بود که براى  شام نزدِ على  بن ابى  طالب برود . پس هردو به راه افتادند تا اینکه بر فاطمه وارد شدند . آن حضرت در محلِّ نمازش بود و درکنار او ظرف بزرگى  قرار داشت که از [ اطراف ] آن دودى  برمى ‏خاست .فاطمه  علیهاالسلام ظرف را بیرون آورد و در پیش آن دو گذاشت . على   علیه ‏السلام پرسید : این ازکجا برایت [ آمده ] ؟ فاطمه  علیهاالسلام فرمود : این از فضل خدا و رِزق اوست ، خدا هرکه رابخواهد بى ‏حساب (و اندازه) روزى  مى ‏دهد ![ در این هنگام ] پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله دست مبارکش را میان دو شانه على  نهاد ، سپس گفت :اى على، این به جاى  دینارت [ مى ‏باشد ] ، آن گاه اشک‏ هایش  جارى  شد و گریان فرمود : حمد و سپاس خداى  را که نمُردم تا اینکه در نزد دخترم دیدم آنچه را زکریانزد مریم دید»[۳۷] .در اخبار ما آمده است که امامانِ از نسل فاطمه  علیهاالسلام ، از پیامبرانِ بنى  اسرائیل برترند . و در روایاتِ عامّه آمده است که [ پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : ] «علماء امّتِ من مانندِانبیاء بنى  اسرائیل‏ اند»[۳۸] .و در روایاتِ هر دو فرقه اخبارى  آمده است که قول امامیّه را تصدیق مى ‏کند ؛ زیراشیعه و سنّى  روایت کرده‏ اند که : عیسى   علیه‏ السلام آن گاه که در آخر الزمان ـ هنگام ظهور امام مهدى  عجّل اللّه‏ فرجه ـ بیاید ، پشتِ سرِ آن حضرت نماز مى ‏گزارد[۳۹] ؛ و این خود دلیل برترى ِ امامانِ اهلِ بیت بر انبیاء بنى  اسرائیل است .و اگر میان سخن ابراهیم و امام على  مقایسه کنى  ، منزلتِ معرفتى  بزرگى  را براى على   علیه‏ السلام درمى ‏یابى  ؛ خداى  بزرگ به ابراهیم خطاب کرد : « أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى  وَلکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی »[۴۰] ؛ «اى  ابراهیم ، آیا (زنده ساختن مردگان را) باور ندارى  ؟!» . ابراهیم گفت : بلى، لیکن براى  اینکه قلبم اطمینان یابد و آرام گیرد [ آن را خواستم ] » .اما امام على   علیه ‏السلام مى ‏فرماید :«لو کُشِفَ لی الغطاءُ ما ازددتُ یقیناً»[۴۱] ؛«اگر پرده‏ ها کنار رود ، یقینم افزون نمى ‏شود !»و در این سخن معنایى  بس بزرگ نهفته است که عالمان بابصیرت آن را درک مى ‏کنند .و به همین منطق و به نصّ سخن پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ، حضرت زهرا  علیهاالسلام اَفضل از حضرت مریم است ؛ زیرا رسولِ خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ـ که قرآن بر او نازل شد و در آن به گزینش مریم تصریح شده ـ در وصفِ فاطمه علیها السلام مى ‏فرماید : «فاطمه سرور زنان جهان است» . پرسیدند : اى  رسول خدا ، فاطمه سرور زنان عالَم خودش است ؟ فرمود :«ذاک لمریمَ بنتِ عمران ، أمّا اِبْنَتی فهی سیّدةُ نساءِ العالمین مِنَ الأوَّلینَ والآخِرینَ»[۴۲] ؛«آن (سرور زنان جهانِ خود بودن) براى  مریم ـ دختر عمران ـ است ؛ امّادخترم ، فاطمه ، سرور زنان [ همه ] جهانیان ـ از اولین و آخرین ـ مى ‏باشد» .حال عائشه چگونه است ؟ [ این فضائل کجا و عائشه کجا ! آیا او اندکى  از این منزلت بس بزرگ را دارا بوده است ؟ ] .
[۱] .  سوره یوسف ۱۲ ، آیه ۴۶ .
[۲] .  سوره مریم ۱۹ ، آیه ۴۱ .
[۳] .  سوره مریم ۱۹ ، آیه ۵۶ .
[۴] .  سوره انعام ۶ ، آیه ۲۱ ؛ سوره اعراف (۷) ، آیه ۳۷ ؛ سوره یونس (۱۰) ، آیه ۱۷ .
[۵] .  سوره عنکبوت ۲۹ ، آیه ۶۸ .
[۶] .  سوره انعام ۶ ، آیه ۱۴۴ .
[۷] .  سوره هود ۱۱ ، آیه ۱۸ .
[۸] .  سوره آل عمران ۳ ، آیه ۹۴ .
[۹] .  سوره یوسف ۱۲ ، آیات ۲۶ ـ ۲۸ .
[۱۰] .  سوره زمر ۳۹ ، آیه ۳۲ .
[۱۱] .  مناقب ابن شهر آشوب ۳ : ۹۲ ؛ امالى  طوسى  : ۳۶۴ ، مجلس ۱۳ ، حدیث ۱۷ .
[۱۲] .  سوره انعام ۶ ، آیه ۶۷ .
[۱۳] .  مضمون این سخن در سوره هود ۱۱ آیه ۳۹ ، آمده است با این تفاوت که در آن به جاى  «سوف» ،«فسوف» است ؛ و به جاى  «عذاب عظیم» ، «عذاب مقیم» .
[۱۴] .  سوره آل عمران ۳ ، آیه ۱۴۴ .
[۱۵] .  سوره مریم ۱۹ ، آیه ۶ .
[۱۶] .  سوره نمل ۲۷ ، آیه ۱۶ .
[۱۷] .  سوره یوسف ۱۲ ، آیه ۱۸ .
[۱۸] .  احتجاج طبرسى  ۱ : ۱۴۴ .
[۱۹] .  سوره توبه ۹ ، آیه ۱۱۹ .
[۲۰] .  سوره بقره ۲ ، آیه ۱۷۷ .
[۲۱] .  سوره احزاب ۳۳ ، آیه ۲۳ .
[۲۲] .  ادامه آیه ۲۳ سوره احزاب .
[۲۳] .  نگاه کنید به ، مجمع البیان ، سوره توبه ، تفسیر آیه ۱۱۹ .
[۲۴] .  بصائر الدرجات : ۵۱ ، حدیث ۱ ؛ اصول کافى  ۱ : ۲۰۸ ، حدیث ۱ .
[۲۵] .  بصائر الدرجات : ۵۱ ، حدیث ۱ ؛ و به نقل از آن در بحار الأنوار ۲۴ : ۳۱ .
[۲۶] .  کتاب سلیم بن قیس : ۲۰۱ ؛ التحصین : ۶۳۵ ؛ ینابیع المودّه ۱ : ۳۴۴ .
[۲۷] .  مناقب ابن شهرآشوب ۲ : ۲۸۸ ؛ ینابیع المودّة ۱ : ۳۵۸ ، باب ۳۹ ، حدیث ۱۵ به نقل از موفق بن احمدخوارزمى  ؛ فضائل ابن شاذان : ۱۳۸ .
[۲۸] .  روضه کافى  ۸ : ۲۲۸ ، حدیث ۲۹۰ .
[۲۹] .  تجرید الاعتقاد : ۲۳۷ مقصد خامس ، فی الإمامة ؛ کشف المراد (علاّمه حلّى ) : ۳۷۱ .
[۳۰] .  بحار الأنوار ۲۴ : ۳۳ ـ ۳۴ .
[۳۱] .  مناقب ابن شهرآشوب ۲ : ۲۸۷ .
[۳۲] .  سوره مائده ۵ ، آیه ۷۵ .
[۳۳] .  سوره آل عمران ۳ ، آیات ۴۲ ـ ۴۴ .
[۳۴] .  سوره مریم ۱۹ ، آیات ۲۷ ـ ۳۰ .
[۳۵] .  سوره آل عمران ۳ ، آیات ۳۳ ـ ۳۵ .
[۳۶] .  بحار الأنوار ۲۵ : ۱ ، به نقل از معانى  الأخبار : ۶۵
[۳۷] .  نگاه کنید به ، مناقب ابن شهر آشوب ۱ : ۳۵۰ ؛ امالى  طوسى  : ۶۱۷ ؛ الخرائج والجرائح ۲ : ۵۲۲ ؛ ذخائرالعقبى  : ۴۶ ؛ فضائل سیّد النساء عمر بن شاهین : ۲۶ ؛ تفسیر فرات کوفى  : ۸۴ ؛ کشف الغمّه ۲ : ۹۸ ؛ تأویل الآیات ۱ : ۱۰۹ ؛ ینابیع المودّه ۲ : ۱۳۶ .
[۳۸] .  المحصول رازى  ۵ : ۷۲ ؛ سبل الهدى  والرشاد ۱۰ : ۳۳۷ .
[۳۹] .  الآحاد والمثانى  ۲ : ۴۴۶ ـ ۴۴۹ ، حدیث ۱۲۴۹ ؛ کنز العمال ۱۴ : ۲۲۶ ، حدیث ۳۸۶۷۳ به نقل از ابو نعیم در کتاب مهدى  از ابى  سعید ؛ فتح البارى  ۶ : ۳۵۸ ؛ تفسیر قرطبى  ۱۶ : ۱۰۶ .
[۴۰] .  سوره بقره ۲ ، آیه ۲۶۰ .
[۴۱] .  تفسیر ابى  السعود ۱ : ۵۶ و ۴ : ۴ ؛ الصواعق المحرقه ۲ : ۳۷۹ ؛ حاشیة السندى  ۸ : ۹۶ ؛ مناقب ابن شهر
آشوب ۱ : ۳۱۷ ؛ فضائل ابن شاذان : ۱۳۷ .
[۴۲] .  امالى  صدوق : ۵۷۵ (و به نقل از آن در شرح الأخبار ۳ : ۵۲۰ ، حدیث ۹۵۹ ، و بحار الأنوار ۴۳ : ۲۴ ،
حدیث ۲۰) ؛ بشارة المصطفى  : ۳۷۴ ، حدیث ۸۹ ، از طریق دیگر (و به نقل از آن در بحار الأنوار ۳۷ : ۸۵ ، حدیث ۵۲)

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


5 − = دو

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>