انگیزه ‏هاى دروغ‏گویى نزد دو طرف-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

انگیزه ‏هاى دروغ‏گویى نزد دو طرف-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

اکنون با درنگى  درباره ابوبکر مى ‏خواهیم ببینیم آیا به راستى  او صدّیق بود یا اینکه«صدّیق» على  بن ابى  طالب  علیه‏ السلام است ؟امام على   علیه ‏السلام با این سخن خود و با مخاطب ساختنِ این گرایش ، به مظلومیّتِ خویش اشاره مى ‏کند :ما زلتُ مُذ قُبِضَ رَسولُ اللّه‏ مظلوماً ؛ ولقد بَلَغَنی أَنَّکُمْ تَقولونَ علیٌّ یَکْذِبُ !
قاتَلَکُم اللّه‏ُ ، فَعَلَى  مَنْ اَکْذِبْ ؟! اَعَلَى  اللّه‏ ، فأنا أَوَّلُ مَن آمَنَ به ؟ أَمْ عَلَى  نَبِیّه ،فأنا اَوَّلُ مَن صَدَّقَهُ ؟![۱]«از زمانى  که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه و‏آله  درگذشت من پیوسته مظلوم بوده‏ ام ؛ و البته به من رسیده است که شما مى ‏گویید : على  دروغ مى ‏بافد ! خدا شما را بکشد ، بر که دروغ مى ‏بندم ؟ آیا بر خدا [ دروغ مى ‏بندم یا آنکه ] من نخستین کسى ‏ام که به او ایمان آورد ؟ یا بر پیامبر خدا [ دروغ مى ‏بندم با آنکه ] اَوَّلین شخصى ‏ام که اورا تصدیق کرد ؟!»این سخنِ امام در درون خود دقیق‏ ترین و زیباترین معانى ِ احتجاج و مناظره رانهفته دارد . [ به راستى  ] چه دلیل و توجیهى  مى ‏توان یافت اگر على   علیه‏ السلام بر خدا  دروغ
نسبت دهد ؟!

او همان شخص است که درباره او و خاندانش [ آیاتى  بسیار از ] قرآن نازل شد ؛ مانند آیه تطهیر ، آیه مباهله ، آیه مَوَدَّت ، سوره دهر ، و آیات ذیل که در آنهاخداى  متعال مى ‏فرماید :[۱] « وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه‏ِ جَمِیعاً وَلاَ تَتَفَرَّقُوا »[۲] ؛«همه به ریسمان خدا چنگ آویزید و پراکنده مشوید» .[ در تفسیر عیّاشى  آمده است که على  بن ابى  طالب  علیه ‏السلام ریسمان محکم الهى است [۳]] .[۲] « کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ »[۴] ؛«با راست‏گویان باشید» .[ روایت شده است که چون این آیه نازل شد ، سلمان گفت : اى  پیامبر خدا ، این آیه عام است یا خاص ؟ آن حضرت فرمود : همه مؤمنان امر شدند که با راست‏گویان باشند ؛ اما ] مقصود از ] صادقان ، به ‏طور خاص ، برادرم على  و اَوصیاءِ بعد از او تا روز قیامت است ]»[۵] .[۳] « إِنَّ هَذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ »[۶] ؛«این است راه مستقیم من ، پس آن را پیروى  کنید ، و دیگر راه‏ ها را مپیمایید که شما را از راه او پراکنده مى ‏سازد» .[ در روضة الواعظین آمده است که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه و‏آله  فرمود : «از خدا خواستم که این آیه را درباره على  قرار دهد ، و خدا پذیرفت و چنین کرد»[۷] ؛ و نیز از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه و‏آله  روایت شده که فرمود : «من همان صراطِ مستقیم هستم که خدا شما را به پیروى  از آن امر کرد ،پس از من ، على ّ صراطِ مستقیم است و سپس فرزندانم از نسل او[۸] ] .[۴] « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه‏َ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولى  الأَمْرِ مِنْکُمْ »[۹] ؛«اى  کسانى  که ایمان آوردید ، خدا و پیامبر را فرمان بَرید ، و اولى  الأمرتان رااطاعت کنید» .[ از جابر بن عبداللّه‏ انصارى  روایت شده که گفت : چون این آیه نازل شد ، پرسیدم :اى  رسول خدا ، خدا و پیامبرش را شناختیم ، اُولى الأمر کیست که خدا طاعتشان رامقرون به طاعت تو کرده است ؟ پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه و‏آله  فرمود : اى  جابر ، آنان خلفاى  من ‏اند وامامان مسلمانان ، بعد از من ، نخستین آنها على  بن ابى  طالب است ، سپس حسن ،آن‏گاه حسین … [۱۰]] .[۵] « فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ »[۱۱] ؛«اگر نمى ‏دانید از اهل ذکر سؤال کنید» .[ در روایات آمده است که مقصود از «ذِکر» پیامبر است ، و «اهل ذکر» اهل بیت آن حضرت ‏اند [۱۲]] .[۶] « وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى  وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى  وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیراً »[۱۳] ؛«و هرکه پس از آنکه [ راه حق و ] هدایت برایش روشن شد با پیامبر بستیزد وغیر راهِ مؤمنان را پى  جوید ، او را به راهى  که در پیش گرفته واگذاریم ، و جهنّم را به او چشانیم ، و بد بازگشت‏ گاهى  است [ راهى  که به دوزخ کشیده شود ] » .[۷] « إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرُ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ »[۱۴] ؛
«همانا تو تنها بیم دهنده‏ اى  ، و براى  هر قومى  هدایت‏گرى  است» .[ در تفسیر مَجْمَعُ البَیان آمده است که چون این آیه نازل شد ، رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه و‏آله فرمود : من بیم دهنده ‏ام و على  هادى ِ بعد از من است ؛ اى  على  ، هدایت یافتگان به توهدایت مى ‏یابند [۱۵]] .[۸] « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ »[۱۶] ؛«ولى ّ و سرپرست شما تنها خداست و پیامبر او و کسانى  که ایمان آوردند و نمازرا به پا داشتند و در حالِ رکوع زکات دادند ؛ و هرکه خدا و پیامبرش و آنان را که ایمان آوردند ، ولى ّ و سرپرست خود قرار دهد [ در زمره حزب اللّه‏ است و ] به راستى   آنان که در حزب خدایند چیره و پیروزند» .[ در کتابِ کافى  از امام صادق  علیه ‏السلام روایت شده که مقصود از «والذین آمنوا ؛  آنان که ایمان آوردند» على  و اولاد او ـ امامان  علیهم ‏السلام ـ مى ‏باشند تا روز قیامت [۱۷]] .[ از امام باقر  علیه ‏السلام روایت شده که : «گروهى  از یهودْ اسلام آوردند . نزدِ پیامبر آمدندو از او پرسیدند که وصى ّ و جانشینِ تو کیست و بعد از تو چه کسى  ولى ّ و سرپرست مااست ؟ پس این آیه نازل شد «إنّما ولیّکم اللّه‏ ورسوله و …» . آن گاه پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه و‏آله  به آنان فرمود : برخیزید (سوى  مسجد) ! آنان سوى  مسجد روانه شدند ، در این هنگام سائل و (گدایى ) را دیدند که از مسجد بیرون مى ‏آمد ، پیامبر پرسید : اى  سائل ، آیا کسى چیزى  به تو داد ؟ گفت : آرى  ، این خاتم و انگشتر را ! پیامبر فرمود : چه کسى  آن را به تو داد ؟ گفت : آن مردى  که نماز مى ‏گزارَد . پیامبر پرسید : در چه حالى  آن را به تو داد ؟گفت : در حال رکوع !پس پیامبر تکبیر گفت و اهل مسجد تکبیر گفتند ؛ سپس پیامبر فرمود : على  بن ابى طالب ولى ّ شماست بعد از من . گفتند : راضى  شدیم که «اللّه‏» پروردگار ما باشد ومحمّد پیامبرمان ، و على  بن ابى  طالب ولى ّ ما ؛ پس این آیه نازل شد که : «وَمَن یَتَوَلَّ اللّه‏َ ورَسُولَه …» [۱۸]] .و آیات فراوان دیگر [ که در این زمینه نازل شده و در تفاسیر و کتاب‏هاى  مختلف به آنها اشاره شده است ] .دروغ بر پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه و‏آله  ، شأن چاپلوسان و هواپرستان و آزمندان است و کسانى  که دشمنان اسلام بودند و در صفوف مسلمانان خود را جا زدند ؛ آنان که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه و‏آله  را ازبیمِ کشفِ ماهیّتشان ، آزار دادند و اتّهام دروغ به او زدند ؛ و آنان همان کسانى ‏اند که
زباله و خاک روبه بر سرِ پیامبر ریختند و در راه او خار قرار دادند و … .لیکن امام على  بن ابى  طالب  علیه ‏السلام برادر پیامبر و پسر عمویش مى ‏باشد ، و کسى  که باجان و خونش از پیامبر دفاع مى ‏کرد . او نخستین فردى  است که نبوّت و رسالت پیامبررا پذیرفت و بر بسترش براى  دور ساختن خطر از او خوابید .کسى  که حال او چنین است [ و این ویژگى ‏هاى  ممتاز را دارد ] آیا معقول است که بر پیامبر دروغ بندد ؟[ چگونه ممکن است على   علیه ‏السلام بر پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه و‏آله  اتّهامِ دروغ بزند ] با آنکه ما مى ‏نگریم صدها نَصّ [ و حدیث ] از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه و‏آله  در مدحِ على   علیه‏ السلام وارد شده است ، [ موارد ذیل تنها نمونه‏ هایى  اندک ] از سخنان پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه و‏آله  است که درباره على   علیه ‏السلام فرمود :* إمامُ المُتّقین وقائد الغُرّ المحجَّلین[۱۹] ؛«على  امام پرهیزکاران است و پیشواى  پیشانى  سفیدان» .* هذا أمیرُ البَرَرة وقاتل الفجرة ، مَنصورٌ مَن نَصَرَه ، مخذولٌ مَن خذله [۲۰] ؛«این على  ، امیر نیکان و کُشنده فاسقان است ، هرکه او را یارى  کند پیروزمنداست ، و هرکه او را خوار کند به خوارى  و ذلّت مى ‏افتد» .* أنا مدینةُ العلمِ وعلیٌّ بابُها ، فَمَن أرادَ العلمَ فلیأتِ البابَ[۲۱] ؛«من شهر علمم و على  دروازه آن است ، پس هرکه علم مى ‏خواهد باید که از درِآن بیاید» .* أنتَ تُبیِّنُ لأُمّتی ما اختلفوا فیه مِن بعدی[۲۲] ؛«اى  على  ـ بعد از من ـ تو براى  اُمّتم روشن مى ‏سازى  آنچه را که در آن اختلاف پیدا کنند» .* أنا المُنْذِر وعلیّ الهادی ، وبک یا علیّ یَهْتدی المُهْتَدون من بعدی[۲۳] ؛«من بیم دهنده ‏ام و على  هدایت‏گر است ؛ اى  على  ، پس از من ، هدایت شدگان به (وسیله) تو هدایت مى ‏یابند» .* إنّ الأُمّة سَتَغْدِرُ بک بعدی ، وأنت تَعیشُ على  ملّتی وتَقْتُلُ على  سُنّتی ؛مَن أحبّکَ أحبّنی ، ومن أبغضکَ أبغضنی ؛ وإنّ هذه سَتُخْضَبُ مِن هذا(یعنی لحیَته مِن رأسه)[۲۴] ؛«اى  على  ، پس از من ، امّت به تو خیانت مى ‏کنند ، در حالى  که تو بر آیینِ من زندگى  مى ‏کنى  و (براى  احیاى ِ) سنّت من مى ستیزى  ؛ هرکه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته است ، و هرکه تو را دشمن بدارد با من دشمنى  کرده است ؛ وبه زودى  ریش تو از خون سرت رنگین مى ‏شود» .از عمر بن خطّاب نقل شده که گفت : «به على  بن ابى  طالب سه خصلت داده شد که اگر یکى  از آنها را دارا مى ‏شدیم برایم دوست داشتنى ‏تر بود از اینکه شتران سرخ‏موى را به من دهند !گفتند : اى  امیر مؤمنان آن ویژگى ‏ها چیست ؟ گفت : ازدواج او با فاطمه دختررسول خدا ، و سکنا گزیدن او در مسجد با رسول خدا و حلال بودنِ آنچه بر پیامبر ـ در مسجد ـ حلال است ، براى  او ؛ و رایت (و عَلَم دارى  او) در روز خیبر»[۲۵] .و مسلم از سعد بن ابى  وَقّاص نزدیک به این حدیث را روایت کرده است[۲۶] ؛ ونزدیک به این مضمون از ابن عبّاس نیز روایت شده است[۲۷] .کسى  که بهره و نصیب او از خدا و رسول این است ، آیا [ با وجود این موقعیت ممتاز و انحصارى  ] انگیزه‏اى  را مى ‏توان تصور نمود که او بر خدا و رسولش دروغ ببندد ؟تصدیق نکردن على  علیه‏ السلام یا ردّ او و [ همسرش ] فاطمه  علیهماالسلام ـ براساس روایات صحیح و متواترى  که به فضل آن دو گویاست ـ تکذیب پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه و‏آله  مى ‏باشد ؛ به ویژه آنهایى  که مورد قبول مسلمانان مى ‏باشند .و آن که تاریخ اسلام را ژرف نگرانه بررسى  کند درمى ‏یابد که بیشتر کسانى  که برخدا و پیامبرش دروغ بستند ، دارندگانِ گرایش‏ هاى  جاهلیّت بودند یا هواپرستان یاسُلطه طلبان یا درماندگان رسواى ِ فکرى  ؛ و اینان بیشتر همان کسانى  بودند که از ترسِ شمشیر مسلمان شدند ، یا از ترس جانشان به جهاد نرفتند یا در صفوف مسلمانان رخنه کردند ؛ مانند آنان که روز فتحِ مکّه مسلمان شدند ، و کسان بعد از آنها و منافقان و … .همه این انگیزه‏ ها ـ که در حساب‏رسى ‏هاى  آسمانى  سنگین ‏اند ـ در حقّ على  بن ابى طالب و فاطمه زهرا و حضرت خدیجه کبرى  و عموم اهل بیت ـ که خدا پاک وپاکیزه ‏شان ساخت ـ منتفى  است ؛ و از این رو ، صدّیق اکبر ، على  بن ابى  طالب  علیه ‏السلام فرمود :ما کَذِبْتُ ولاکُذِبْتُ[۲۸] ؛«نه دروغ گفتم و نه دروغ به من نسبت داده شد» .و نیز این انگیزه‏ ها نزد پیروان اهل بیت ـ مانند مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار و ابن عبّاس و حُذَیْفة بن یمان و خُزَیمة بن ثابت (ذى  الشهادتین) و … ـ منتفى  است ؛ زیرانصوصى  از پیامبر در ستایش و صدق آنان وارد شده است ؛ و آنها مردمانى ‏اندمعروف به راست گویى  ، هواهاى  نفسانى  و جریانات [سیاسى  ] را برنتافتند ، و احدى  از ایشان به جعل حدیث و دروغ متهم نشدند ، به خلاف آنچه نزد پیروان خط مشى  حاکم مى ‏بینیم که به جعل حدیث متهم‏اند مانند : کَعْبُ الأحبار ، و وَهَب بن مُنَبَّه ، و سَمُرَة بن جُنْدَب ، و ابو هُرَیْرَه و امثال ایشان .آرى  ، حضرت فاطمه زهرا  علیهاالسلام راست‏گوى ِ تصدیق شده است ، و بى ‏گمان او وپسر عمویش ، امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام براى  امور سیاسى  و مَطامع شخصى  تکذیب شدند ؛و فاطمه  علیهاالسلام [ از خانه بیرون ] آمد تا براى  مردم تأکید کند که او دختر رسول خداست ودر قول و فعلش صادق است ، پس آنچه را مى ‏گوید غلط و اشتباه نیست ، و آنچه راانجام مى ‏دهد زیاده ‏روى  و ظلم [ در حقّ کسى  ] نمى ‏باشد :«اى  مردم ، بدانید من فاطمه ‏ام و پدرم محمّد ؛ کلام اول و آخر من این است به غلط سخن نمى ‏رانم و در کارى  که انجام مى ‏دهم ستم نمى ‏کنم :« لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ »[۲۹] ؛ به خدا سوگند پیامبرى  از خودتان برایتان آمد که رنج شما براو دشوار است ، بر سعادت و نیک‏بختى ‏تان حرص مى ‏ورزد ، نسبت به مؤمنان مهربان و دل‏سوز است .اگر نَسَب او را بسنجید و او را بشناسانید ، در مى ‏یابید که پدر من است نه پدرزنانتان ، و برادرِ پسر عموى  من است نه مردان شما ؛ و این نیک نسبتى  است که من به او دارم .او رسالت الهى  خود را به انجام رسانید و امورِ باعثِ عذابِ پروردگار را شناساند … » [۳۰] .ابوبکر و پیروانش به مکانت و جایگاه فاطمه علیهاالسلام در اسلام ناآشنا نبودند ، بلکه درباره منزلتِ فاطمه خود را به نادانى  مى ‏زدند ؛ و آن گاه که به مقام فاطمه اقرارمى ‏کردند از روى  بى ‏میلى  و اکراه بود ، و با تدبیرى  جدید زهرا علیها السلام را از مکانتى  که خدابراى  او نهاده ، دور مى ‏ساختند .اگر ما بخواهیم کار آنان را بر نیکوترین وجه حمل کنیم ، مى ‏توانیم بگوییم : آنان ژرفاى  رسالت و حقایق الهى  را درک نمى ‏کردند ؛ اگر در احتجاجِ امام على   علیه ‏السلام باابوبکر تأمّل کنى  درمى ‏یابى  که ابوبکر حقیقت رسالت و وحى  را آن گونه که بایسته است نمى ‏شناخت ، امام على   علیه‏ السلام چون از زبان او درآورد که آیه تطهیر درباره آنان نازل شده است ، فرمود :«اگر شهودى  بر فاطمه فاحشه و کار زشتى  را شهادت دهند ، با او چه مى ‏کنى  ؟ابوبکر گفت : بر او ، مانند دیگر زنان مسلمان ، حد جارى  مى ‏سازم .على   علیه‏ السلام فرمود : در این صورت ، تو نزد خدا از کافرانى  !ابوبکر گفت : براى  چه ؟امام  علیه‏ السلام فرمود : زیرا تو شهادت خدا را بر طهارت فاطمه رد کرده‏ اى  و شهادت مردم علیه فاطمه را پذیرفته‏ اى  ؛ چنان که حکم خدا و رسولش را ـ که فَدَک رابراى  او قرار داد و در زمان حیاتِ پیامبر ، فاطمه آن را قبض کرد و در اختیارگرفت ـ ردّ کردى  …» .
[۱] .  نهج البلاغة ۱ : ۱۱۹ ، خطبه ۷۱ ؛ خصائص الأئمّة رضى  : ۹۹ ؛ الإرشاد ۱ : ۲۷۹ ؛ بحارالأنوار ۳۹ : ۳۵۲ ؛
ینابیع المودّة ۳ : ۴۳۶ .
[۲] .  سوره آل عمران ۳ ، آیه ۱۰۳ .
[۳] .  تفسیر عیّاشى  ۱ : ۱۹۴ ، حدیث ۱۲۲ .
[۴] .  سوره توبه ۹ ، آیه ۱۱۹ .
[۵] .  کمال الدین وتمام النعمة : ۲۷۸ ، باب ۲۴ ، حدیث ۲۵
[۶] .  سوره انعام ۷ ، آیه ۱۵۳ .
[۷] .  روضة الواعظین ۱ : ۱۰۶ .
[۸] .  احتجاج طبرسى  ۱ : ۷۸ ـ ۷۹ حدیث الغدیر .
[۹] .  سوره نساء ۴ ، آیه ۵۹ .
[۱۰] .  کمال الدین وتمام النعمة : ۲۵۳ ، باب ۲۳ ، حدیث ۳
[۱۱] .  سوره نحل ۱۶ ، آیه ۴۳ .
[۱۲] .  نگاه کنید به ، اصول کافى  ۱ : ۲۱۰ ، حدیث ۱ ـ ۳ ؛ تفسیر قمى  ۲ : ۶۸ ؛ تفسیر عیّاشى  ۲ : ۲۶۰ ، حدیث ۳۲ ؛
بصائر الدرجات : ۶۰ ، باب ۱۹ ، حدیث ۱۰ و۱۳ .
[۱۳] .  سوره نساء ۴ ، آیه ۱۱۵ .
[۱۴] .  سوره رعد ۱۳ ، آیه ۷ .
[۱۵] .  مجمع البیان ۵ و۶ : ۲۸۷ .
[۱۶] .  سوره مائده ۵ ، آیه ۵۵ و ۵۶ .
[۱۷] .  اصول کافى  ۱ : ۲۸۸ ، حدیث ۳ .
[۱۸] .  امالى  شیخ صدوق : ۱۰۷ ـ ۱۰۸ ، مجلس ۲۶ ، حدیث ۴ .
[۱۹] .  براى  آگاهى  به مصادر این حدیث نگاه کنید به ، المراجعات شرف الدین : ۲۴۰ ، مراجعه ۴۸ .
[۲۰] .  مستدرک حاکم ۳ : ۱۲۹ (حاکم مى ‏گوید : اسناد این حدیث صحیح است و بخارى  و مسلم آن را روایت نکرده‏ اند) تاریخ بغداد ۴ : ۴۴۱ ، ترجمه ۲۲۳۱ .
[۲۱] .  المعجم الکبیر ۱۱ : ۵۵ به نقل از ابن عبّاس ؛ مستدرک حاکم ۳ : ۱۲۶ (حاکم مى ‏گوید : این حدیث صحیح الإسناد است و بخارى  و مسلم روایت نکرده‏ اند) ، و در صفحه ۱۲۷ آن را از جابر بن عبداللّه‏ روایت مى ‏کند ؛ فیض القدیر ۱ : ۴۹ ؛ اُسُد الغابه ۴ : ۲۲ .
[۲۲] .  مستدرک حاکم ۳ : ۱۲۲ (حاکم مى ‏گوید : این حدیث بر اساس شرط شیخین صحیح است و آن دونیاورده ‏اند) ؛ تاریخ دمشق ۴۲ : ۳۸۷ .
[۲۳] .  تفسیر طبرى  ۱۳ : ۱۴۲ به نقل از ابن عبّاس ؛ فتح البارى  ۸ : ۲۸۵ (ابن حجر مى ‏گوید : اسناد این حدیث حَسَن است) ؛ الدرّ المنثور ۴ : ۴۵ (در این مأخذ آمده است : این حدیث را روایت کرده است ابن جَریر ، و ابن مردویه ، و ابو نُعیم ـ در المعرفة ـ و دیلمى  ، و ابن عساکر ، و ابن نجّار ؛ و همچنین حاکم از عباد بن عبداللّه‏ اَسدى  از على  روایت کرده است و گفته است : این حدیث صحیح الإسناد است و بخارى  و مسلم روایت نکرده‏ اند ؛ نگاه کنید به مستدرک حاکم ۳ : ۱۳۰ .
[۲۴] .  این حدیث را حاکم در مستدرک ۳ : ۱۴۲ ، آورده و گفته است که حدیث صحیح مى ‏باشد ؛ ذهبى  آن را درتلخیص خود ، حدیث صحیح دانسته است ؛ کنز العمال ۱۱ : ۲۹۷، حدیث ۱۳۵۶۲ ؛ و نزدیک به آن از طُرُق شیعه روایت شده است ،چنان که در عیون اخبار الرضا  علیه ‏السلام ۱ : ۷۲ ، حدیث ۳۰۶ ، آمده است .
[۲۵] .  مُصَنَّف ابن ابى  شیبه ۷ : ۵۰۰ ، حدیث ۳۶ ؛ مستدرک حاکم ۳ : ۱۲۵ (حاکم مى ‏نویسد : این حدیث ،صحیح الإسناد است و بخارى  و مسلم نیاورده‏ اند) ؛ مجمع الزوائد ۹ : ۱۲۰ .
[۲۶] .  صحیح مسلم : ۱۲۰ (کتاب فضائل الصحابه ، فضائل على ) ؛ سنن ترمذى  ۵ : ۳۰۱ ، حدیث ۳۸۰۸ .
[۲۷] .  المعجم الأوسط ۸ : ۲۱۲ ؛ مجمع الزوائد ۹ : ۱۲۰ ؛ مستدرک حاکم ۳ : ۱۱۱ ؛ تاریخ دمشق ۴۲ : ۷۲ ؛شواهد التنزیل ۱ : ۲۲ .
[۲۸] .  مسند احمد ۱ : ۱۳۹ ـ ۱۴۱ ؛ مستدرک حاکم ۲ : ۱۵۴ (حاکم مى ‏نویسد : این حدیث بر اساس شرط شیخین صحیح است و آن دو روایت نکرده‏اند) ؛ السنن الکبرى  (بیهقى ) ۲ : ۳۷۱ ؛ مسند ابى  داود : ۲۴ ؛ المصنَّف (عبدالرزّاق) ۳ : ۳۵۸ ، حدیث ۵۹۶۲ .
[۲۹] .  سوره توبه ۹ ، آیه ۱۲۸ .
[۳۰] .  شرح الأخبار ۳ : ۳۴ ؛ احتجاج طبرسى  ۱ : ۱۳۴ ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى  الحدید ۱۶ : ۲۱۲ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


شش − 1 =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>