انگیزه هاى دروغگویى نزد دو طرف-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب
اکنون با درنگى درباره ابوبکر مى خواهیم ببینیم آیا به راستى او صدّیق بود یا اینکه«صدّیق» على بن ابى طالب علیه السلام است ؟امام على علیه السلام با این سخن خود و با مخاطب ساختنِ این گرایش ، به مظلومیّتِ خویش اشاره مى کند :ما زلتُ مُذ قُبِضَ رَسولُ اللّه مظلوماً ؛ ولقد بَلَغَنی أَنَّکُمْ تَقولونَ علیٌّ یَکْذِبُ !
قاتَلَکُم اللّهُ ، فَعَلَى مَنْ اَکْذِبْ ؟! اَعَلَى اللّه ، فأنا أَوَّلُ مَن آمَنَ به ؟ أَمْ عَلَى نَبِیّه ،فأنا اَوَّلُ مَن صَدَّقَهُ ؟![۱]«از زمانى که پیامبر صلى الله علیه وآله درگذشت من پیوسته مظلوم بوده ام ؛ و البته به من رسیده است که شما مى گویید : على دروغ مى بافد ! خدا شما را بکشد ، بر که دروغ مى بندم ؟ آیا بر خدا [ دروغ مى بندم یا آنکه ] من نخستین کسى ام که به او ایمان آورد ؟ یا بر پیامبر خدا [ دروغ مى بندم با آنکه ] اَوَّلین شخصى ام که اورا تصدیق کرد ؟!»این سخنِ امام در درون خود دقیق ترین و زیباترین معانى ِ احتجاج و مناظره رانهفته دارد . [ به راستى ] چه دلیل و توجیهى مى توان یافت اگر على علیه السلام بر خدا دروغ
نسبت دهد ؟!
او همان شخص است که درباره او و خاندانش [ آیاتى بسیار از ] قرآن نازل شد ؛ مانند آیه تطهیر ، آیه مباهله ، آیه مَوَدَّت ، سوره دهر ، و آیات ذیل که در آنهاخداى متعال مى فرماید :[۱] « وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَتَفَرَّقُوا »[۲] ؛«همه به ریسمان خدا چنگ آویزید و پراکنده مشوید» .[ در تفسیر عیّاشى آمده است که على بن ابى طالب علیه السلام ریسمان محکم الهى است [۳]] .[۲] « کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ »[۴] ؛«با راستگویان باشید» .[ روایت شده است که چون این آیه نازل شد ، سلمان گفت : اى پیامبر خدا ، این آیه عام است یا خاص ؟ آن حضرت فرمود : همه مؤمنان امر شدند که با راستگویان باشند ؛ اما ] مقصود از ] صادقان ، به طور خاص ، برادرم على و اَوصیاءِ بعد از او تا روز قیامت است ]»[۵] .[۳] « إِنَّ هَذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ »[۶] ؛«این است راه مستقیم من ، پس آن را پیروى کنید ، و دیگر راه ها را مپیمایید که شما را از راه او پراکنده مى سازد» .[ در روضة الواعظین آمده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : «از خدا خواستم که این آیه را درباره على قرار دهد ، و خدا پذیرفت و چنین کرد»[۷] ؛ و نیز از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت شده که فرمود : «من همان صراطِ مستقیم هستم که خدا شما را به پیروى از آن امر کرد ،پس از من ، على ّ صراطِ مستقیم است و سپس فرزندانم از نسل او[۸] ] .[۴] « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولى الأَمْرِ مِنْکُمْ »[۹] ؛«اى کسانى که ایمان آوردید ، خدا و پیامبر را فرمان بَرید ، و اولى الأمرتان رااطاعت کنید» .[ از جابر بن عبداللّه انصارى روایت شده که گفت : چون این آیه نازل شد ، پرسیدم :اى رسول خدا ، خدا و پیامبرش را شناختیم ، اُولى الأمر کیست که خدا طاعتشان رامقرون به طاعت تو کرده است ؟ پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : اى جابر ، آنان خلفاى من اند وامامان مسلمانان ، بعد از من ، نخستین آنها على بن ابى طالب است ، سپس حسن ،آنگاه حسین … [۱۰]] .[۵] « فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ »[۱۱] ؛«اگر نمى دانید از اهل ذکر سؤال کنید» .[ در روایات آمده است که مقصود از «ذِکر» پیامبر است ، و «اهل ذکر» اهل بیت آن حضرت اند [۱۲]] .[۶] « وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیراً »[۱۳] ؛«و هرکه پس از آنکه [ راه حق و ] هدایت برایش روشن شد با پیامبر بستیزد وغیر راهِ مؤمنان را پى جوید ، او را به راهى که در پیش گرفته واگذاریم ، و جهنّم را به او چشانیم ، و بد بازگشت گاهى است [ راهى که به دوزخ کشیده شود ] » .[۷] « إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرُ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ »[۱۴] ؛
«همانا تو تنها بیم دهنده اى ، و براى هر قومى هدایتگرى است» .[ در تفسیر مَجْمَعُ البَیان آمده است که چون این آیه نازل شد ، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : من بیم دهنده ام و على هادى ِ بعد از من است ؛ اى على ، هدایت یافتگان به توهدایت مى یابند [۱۵]] .[۸] « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ »[۱۶] ؛«ولى ّ و سرپرست شما تنها خداست و پیامبر او و کسانى که ایمان آوردند و نمازرا به پا داشتند و در حالِ رکوع زکات دادند ؛ و هرکه خدا و پیامبرش و آنان را که ایمان آوردند ، ولى ّ و سرپرست خود قرار دهد [ در زمره حزب اللّه است و ] به راستى آنان که در حزب خدایند چیره و پیروزند» .[ در کتابِ کافى از امام صادق علیه السلام روایت شده که مقصود از «والذین آمنوا ؛ آنان که ایمان آوردند» على و اولاد او ـ امامان علیهم السلام ـ مى باشند تا روز قیامت [۱۷]] .[ از امام باقر علیه السلام روایت شده که : «گروهى از یهودْ اسلام آوردند . نزدِ پیامبر آمدندو از او پرسیدند که وصى ّ و جانشینِ تو کیست و بعد از تو چه کسى ولى ّ و سرپرست مااست ؟ پس این آیه نازل شد «إنّما ولیّکم اللّه ورسوله و …» . آن گاه پیامبر صلى الله علیه وآله به آنان فرمود : برخیزید (سوى مسجد) ! آنان سوى مسجد روانه شدند ، در این هنگام سائل و (گدایى ) را دیدند که از مسجد بیرون مى آمد ، پیامبر پرسید : اى سائل ، آیا کسى چیزى به تو داد ؟ گفت : آرى ، این خاتم و انگشتر را ! پیامبر فرمود : چه کسى آن را به تو داد ؟ گفت : آن مردى که نماز مى گزارَد . پیامبر پرسید : در چه حالى آن را به تو داد ؟گفت : در حال رکوع !پس پیامبر تکبیر گفت و اهل مسجد تکبیر گفتند ؛ سپس پیامبر فرمود : على بن ابى طالب ولى ّ شماست بعد از من . گفتند : راضى شدیم که «اللّه» پروردگار ما باشد ومحمّد پیامبرمان ، و على بن ابى طالب ولى ّ ما ؛ پس این آیه نازل شد که : «وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ ورَسُولَه …» [۱۸]] .و آیات فراوان دیگر [ که در این زمینه نازل شده و در تفاسیر و کتابهاى مختلف به آنها اشاره شده است ] .دروغ بر پیامبر صلى الله علیه وآله ، شأن چاپلوسان و هواپرستان و آزمندان است و کسانى که دشمنان اسلام بودند و در صفوف مسلمانان خود را جا زدند ؛ آنان که پیامبر صلى الله علیه وآله را ازبیمِ کشفِ ماهیّتشان ، آزار دادند و اتّهام دروغ به او زدند ؛ و آنان همان کسانى اند که
زباله و خاک روبه بر سرِ پیامبر ریختند و در راه او خار قرار دادند و … .لیکن امام على بن ابى طالب علیه السلام برادر پیامبر و پسر عمویش مى باشد ، و کسى که باجان و خونش از پیامبر دفاع مى کرد . او نخستین فردى است که نبوّت و رسالت پیامبررا پذیرفت و بر بسترش براى دور ساختن خطر از او خوابید .کسى که حال او چنین است [ و این ویژگى هاى ممتاز را دارد ] آیا معقول است که بر پیامبر دروغ بندد ؟[ چگونه ممکن است على علیه السلام بر پیامبر صلى الله علیه وآله اتّهامِ دروغ بزند ] با آنکه ما مى نگریم صدها نَصّ [ و حدیث ] از پیامبر صلى الله علیه وآله در مدحِ على علیه السلام وارد شده است ، [ موارد ذیل تنها نمونه هایى اندک ] از سخنان پیامبر صلى الله علیه وآله است که درباره على علیه السلام فرمود :* إمامُ المُتّقین وقائد الغُرّ المحجَّلین[۱۹] ؛«على امام پرهیزکاران است و پیشواى پیشانى سفیدان» .* هذا أمیرُ البَرَرة وقاتل الفجرة ، مَنصورٌ مَن نَصَرَه ، مخذولٌ مَن خذله [۲۰] ؛«این على ، امیر نیکان و کُشنده فاسقان است ، هرکه او را یارى کند پیروزمنداست ، و هرکه او را خوار کند به خوارى و ذلّت مى افتد» .* أنا مدینةُ العلمِ وعلیٌّ بابُها ، فَمَن أرادَ العلمَ فلیأتِ البابَ[۲۱] ؛«من شهر علمم و على دروازه آن است ، پس هرکه علم مى خواهد باید که از درِآن بیاید» .* أنتَ تُبیِّنُ لأُمّتی ما اختلفوا فیه مِن بعدی[۲۲] ؛«اى على ـ بعد از من ـ تو براى اُمّتم روشن مى سازى آنچه را که در آن اختلاف پیدا کنند» .* أنا المُنْذِر وعلیّ الهادی ، وبک یا علیّ یَهْتدی المُهْتَدون من بعدی[۲۳] ؛«من بیم دهنده ام و على هدایتگر است ؛ اى على ، پس از من ، هدایت شدگان به (وسیله) تو هدایت مى یابند» .* إنّ الأُمّة سَتَغْدِرُ بک بعدی ، وأنت تَعیشُ على ملّتی وتَقْتُلُ على سُنّتی ؛مَن أحبّکَ أحبّنی ، ومن أبغضکَ أبغضنی ؛ وإنّ هذه سَتُخْضَبُ مِن هذا(یعنی لحیَته مِن رأسه)[۲۴] ؛«اى على ، پس از من ، امّت به تو خیانت مى کنند ، در حالى که تو بر آیینِ من زندگى مى کنى و (براى احیاى ِ) سنّت من مى ستیزى ؛ هرکه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته است ، و هرکه تو را دشمن بدارد با من دشمنى کرده است ؛ وبه زودى ریش تو از خون سرت رنگین مى شود» .از عمر بن خطّاب نقل شده که گفت : «به على بن ابى طالب سه خصلت داده شد که اگر یکى از آنها را دارا مى شدیم برایم دوست داشتنى تر بود از اینکه شتران سرخموى را به من دهند !گفتند : اى امیر مؤمنان آن ویژگى ها چیست ؟ گفت : ازدواج او با فاطمه دختررسول خدا ، و سکنا گزیدن او در مسجد با رسول خدا و حلال بودنِ آنچه بر پیامبر ـ در مسجد ـ حلال است ، براى او ؛ و رایت (و عَلَم دارى او) در روز خیبر»[۲۵] .و مسلم از سعد بن ابى وَقّاص نزدیک به این حدیث را روایت کرده است[۲۶] ؛ ونزدیک به این مضمون از ابن عبّاس نیز روایت شده است[۲۷] .کسى که بهره و نصیب او از خدا و رسول این است ، آیا [ با وجود این موقعیت ممتاز و انحصارى ] انگیزهاى را مى توان تصور نمود که او بر خدا و رسولش دروغ ببندد ؟تصدیق نکردن على علیه السلام یا ردّ او و [ همسرش ] فاطمه علیهماالسلام ـ براساس روایات صحیح و متواترى که به فضل آن دو گویاست ـ تکذیب پیامبر صلى الله علیه وآله مى باشد ؛ به ویژه آنهایى که مورد قبول مسلمانان مى باشند .و آن که تاریخ اسلام را ژرف نگرانه بررسى کند درمى یابد که بیشتر کسانى که برخدا و پیامبرش دروغ بستند ، دارندگانِ گرایش هاى جاهلیّت بودند یا هواپرستان یاسُلطه طلبان یا درماندگان رسواى ِ فکرى ؛ و اینان بیشتر همان کسانى بودند که از ترسِ شمشیر مسلمان شدند ، یا از ترس جانشان به جهاد نرفتند یا در صفوف مسلمانان رخنه کردند ؛ مانند آنان که روز فتحِ مکّه مسلمان شدند ، و کسان بعد از آنها و منافقان و … .همه این انگیزه ها ـ که در حسابرسى هاى آسمانى سنگین اند ـ در حقّ على بن ابى طالب و فاطمه زهرا و حضرت خدیجه کبرى و عموم اهل بیت ـ که خدا پاک وپاکیزه شان ساخت ـ منتفى است ؛ و از این رو ، صدّیق اکبر ، على بن ابى طالب علیه السلام فرمود :ما کَذِبْتُ ولاکُذِبْتُ[۲۸] ؛«نه دروغ گفتم و نه دروغ به من نسبت داده شد» .و نیز این انگیزه ها نزد پیروان اهل بیت ـ مانند مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار و ابن عبّاس و حُذَیْفة بن یمان و خُزَیمة بن ثابت (ذى الشهادتین) و … ـ منتفى است ؛ زیرانصوصى از پیامبر در ستایش و صدق آنان وارد شده است ؛ و آنها مردمانى اندمعروف به راست گویى ، هواهاى نفسانى و جریانات [سیاسى ] را برنتافتند ، و احدى از ایشان به جعل حدیث و دروغ متهم نشدند ، به خلاف آنچه نزد پیروان خط مشى حاکم مى بینیم که به جعل حدیث متهماند مانند : کَعْبُ الأحبار ، و وَهَب بن مُنَبَّه ، و سَمُرَة بن جُنْدَب ، و ابو هُرَیْرَه و امثال ایشان .آرى ، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام راستگوى ِ تصدیق شده است ، و بى گمان او وپسر عمویش ، امیرالمؤمنین علیه السلام براى امور سیاسى و مَطامع شخصى تکذیب شدند ؛و فاطمه علیهاالسلام [ از خانه بیرون ] آمد تا براى مردم تأکید کند که او دختر رسول خداست ودر قول و فعلش صادق است ، پس آنچه را مى گوید غلط و اشتباه نیست ، و آنچه راانجام مى دهد زیاده روى و ظلم [ در حقّ کسى ] نمى باشد :«اى مردم ، بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد ؛ کلام اول و آخر من این است به غلط سخن نمى رانم و در کارى که انجام مى دهم ستم نمى کنم :« لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ »[۲۹] ؛ به خدا سوگند پیامبرى از خودتان برایتان آمد که رنج شما براو دشوار است ، بر سعادت و نیکبختى تان حرص مى ورزد ، نسبت به مؤمنان مهربان و دلسوز است .اگر نَسَب او را بسنجید و او را بشناسانید ، در مى یابید که پدر من است نه پدرزنانتان ، و برادرِ پسر عموى من است نه مردان شما ؛ و این نیک نسبتى است که من به او دارم .او رسالت الهى خود را به انجام رسانید و امورِ باعثِ عذابِ پروردگار را شناساند … » [۳۰] .ابوبکر و پیروانش به مکانت و جایگاه فاطمه علیهاالسلام در اسلام ناآشنا نبودند ، بلکه درباره منزلتِ فاطمه خود را به نادانى مى زدند ؛ و آن گاه که به مقام فاطمه اقرارمى کردند از روى بى میلى و اکراه بود ، و با تدبیرى جدید زهرا علیها السلام را از مکانتى که خدابراى او نهاده ، دور مى ساختند .اگر ما بخواهیم کار آنان را بر نیکوترین وجه حمل کنیم ، مى توانیم بگوییم : آنان ژرفاى رسالت و حقایق الهى را درک نمى کردند ؛ اگر در احتجاجِ امام على علیه السلام باابوبکر تأمّل کنى درمى یابى که ابوبکر حقیقت رسالت و وحى را آن گونه که بایسته است نمى شناخت ، امام على علیه السلام چون از زبان او درآورد که آیه تطهیر درباره آنان نازل شده است ، فرمود :«اگر شهودى بر فاطمه فاحشه و کار زشتى را شهادت دهند ، با او چه مى کنى ؟ابوبکر گفت : بر او ، مانند دیگر زنان مسلمان ، حد جارى مى سازم .على علیه السلام فرمود : در این صورت ، تو نزد خدا از کافرانى !ابوبکر گفت : براى چه ؟امام علیه السلام فرمود : زیرا تو شهادت خدا را بر طهارت فاطمه رد کرده اى و شهادت مردم علیه فاطمه را پذیرفته اى ؛ چنان که حکم خدا و رسولش را ـ که فَدَک رابراى او قرار داد و در زمان حیاتِ پیامبر ، فاطمه آن را قبض کرد و در اختیارگرفت ـ ردّ کردى …» .
[۱] . نهج البلاغة ۱ : ۱۱۹ ، خطبه ۷۱ ؛ خصائص الأئمّة رضى : ۹۹ ؛ الإرشاد ۱ : ۲۷۹ ؛ بحارالأنوار ۳۹ : ۳۵۲ ؛
ینابیع المودّة ۳ : ۴۳۶ .
[۲] . سوره آل عمران ۳ ، آیه ۱۰۳ .
[۳] . تفسیر عیّاشى ۱ : ۱۹۴ ، حدیث ۱۲۲ .
[۴] . سوره توبه ۹ ، آیه ۱۱۹ .
[۵] . کمال الدین وتمام النعمة : ۲۷۸ ، باب ۲۴ ، حدیث ۲۵
[۶] . سوره انعام ۷ ، آیه ۱۵۳ .
[۷] . روضة الواعظین ۱ : ۱۰۶ .
[۸] . احتجاج طبرسى ۱ : ۷۸ ـ ۷۹ حدیث الغدیر .
[۹] . سوره نساء ۴ ، آیه ۵۹ .
[۱۰] . کمال الدین وتمام النعمة : ۲۵۳ ، باب ۲۳ ، حدیث ۳
[۱۱] . سوره نحل ۱۶ ، آیه ۴۳ .
[۱۲] . نگاه کنید به ، اصول کافى ۱ : ۲۱۰ ، حدیث ۱ ـ ۳ ؛ تفسیر قمى ۲ : ۶۸ ؛ تفسیر عیّاشى ۲ : ۲۶۰ ، حدیث ۳۲ ؛
بصائر الدرجات : ۶۰ ، باب ۱۹ ، حدیث ۱۰ و۱۳ .
[۱۳] . سوره نساء ۴ ، آیه ۱۱۵ .
[۱۴] . سوره رعد ۱۳ ، آیه ۷ .
[۱۵] . مجمع البیان ۵ و۶ : ۲۸۷ .
[۱۶] . سوره مائده ۵ ، آیه ۵۵ و ۵۶ .
[۱۷] . اصول کافى ۱ : ۲۸۸ ، حدیث ۳ .
[۱۸] . امالى شیخ صدوق : ۱۰۷ ـ ۱۰۸ ، مجلس ۲۶ ، حدیث ۴ .
[۱۹] . براى آگاهى به مصادر این حدیث نگاه کنید به ، المراجعات شرف الدین : ۲۴۰ ، مراجعه ۴۸ .
[۲۰] . مستدرک حاکم ۳ : ۱۲۹ (حاکم مى گوید : اسناد این حدیث صحیح است و بخارى و مسلم آن را روایت نکرده اند) تاریخ بغداد ۴ : ۴۴۱ ، ترجمه ۲۲۳۱ .
[۲۱] . المعجم الکبیر ۱۱ : ۵۵ به نقل از ابن عبّاس ؛ مستدرک حاکم ۳ : ۱۲۶ (حاکم مى گوید : این حدیث صحیح الإسناد است و بخارى و مسلم روایت نکرده اند) ، و در صفحه ۱۲۷ آن را از جابر بن عبداللّه روایت مى کند ؛ فیض القدیر ۱ : ۴۹ ؛ اُسُد الغابه ۴ : ۲۲ .
[۲۲] . مستدرک حاکم ۳ : ۱۲۲ (حاکم مى گوید : این حدیث بر اساس شرط شیخین صحیح است و آن دونیاورده اند) ؛ تاریخ دمشق ۴۲ : ۳۸۷ .
[۲۳] . تفسیر طبرى ۱۳ : ۱۴۲ به نقل از ابن عبّاس ؛ فتح البارى ۸ : ۲۸۵ (ابن حجر مى گوید : اسناد این حدیث حَسَن است) ؛ الدرّ المنثور ۴ : ۴۵ (در این مأخذ آمده است : این حدیث را روایت کرده است ابن جَریر ، و ابن مردویه ، و ابو نُعیم ـ در المعرفة ـ و دیلمى ، و ابن عساکر ، و ابن نجّار ؛ و همچنین حاکم از عباد بن عبداللّه اَسدى از على روایت کرده است و گفته است : این حدیث صحیح الإسناد است و بخارى و مسلم روایت نکرده اند ؛ نگاه کنید به مستدرک حاکم ۳ : ۱۳۰ .
[۲۴] . این حدیث را حاکم در مستدرک ۳ : ۱۴۲ ، آورده و گفته است که حدیث صحیح مى باشد ؛ ذهبى آن را درتلخیص خود ، حدیث صحیح دانسته است ؛ کنز العمال ۱۱ : ۲۹۷، حدیث ۱۳۵۶۲ ؛ و نزدیک به آن از طُرُق شیعه روایت شده است ،چنان که در عیون اخبار الرضا علیه السلام ۱ : ۷۲ ، حدیث ۳۰۶ ، آمده است .
[۲۵] . مُصَنَّف ابن ابى شیبه ۷ : ۵۰۰ ، حدیث ۳۶ ؛ مستدرک حاکم ۳ : ۱۲۵ (حاکم مى نویسد : این حدیث ،صحیح الإسناد است و بخارى و مسلم نیاورده اند) ؛ مجمع الزوائد ۹ : ۱۲۰ .
[۲۶] . صحیح مسلم : ۱۲۰ (کتاب فضائل الصحابه ، فضائل على ) ؛ سنن ترمذى ۵ : ۳۰۱ ، حدیث ۳۸۰۸ .
[۲۷] . المعجم الأوسط ۸ : ۲۱۲ ؛ مجمع الزوائد ۹ : ۱۲۰ ؛ مستدرک حاکم ۳ : ۱۱۱ ؛ تاریخ دمشق ۴۲ : ۷۲ ؛شواهد التنزیل ۱ : ۲۲ .
[۲۸] . مسند احمد ۱ : ۱۳۹ ـ ۱۴۱ ؛ مستدرک حاکم ۲ : ۱۵۴ (حاکم مى نویسد : این حدیث بر اساس شرط شیخین صحیح است و آن دو روایت نکردهاند) ؛ السنن الکبرى (بیهقى ) ۲ : ۳۷۱ ؛ مسند ابى داود : ۲۴ ؛ المصنَّف (عبدالرزّاق) ۳ : ۳۵۸ ، حدیث ۵۹۶۲ .
[۲۹] . سوره توبه ۹ ، آیه ۱۲۸ .
[۳۰] . شرح الأخبار ۳ : ۳۴ ؛ احتجاج طبرسى ۱ : ۱۳۴ ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ۱۶ : ۲۱۲ .