در شریعت اسلام ، اذان و اقامه در امور حیاتى و اجتماعى بسیارى ، جز نماز ، مستحب مى باشد ، بعضى از آنها چنین است :
اذان و نوزاد
امام على علیه السلام : هرکه برایش کودکى به دنیا آید ، باید در گوش راست او اذان ، و درگوش چپش اقامه بگوید ، این کار کودک شما را از [ شرّ ] شیطان نگه مى دارد ، و شیطان را به وحشت مى اندازد [ و از او دور مى سازد [۱]] .ابو داود به سندش از عبیداللّه بن ابى رافع ، از پدرش ، نقل مى کند که گفت : آنگاه که فاطمه علیهاالسلام حسن بن على را به دنیا آورد ، من دیدم که پیامبر صلى الله علیه وآله در گوشهاى او اذاننماز گفت[۲] .
اذان و نازایى
هِشام بن ابراهیم از بیمارى اش و از اینکه فرزندى برایش زاده نمى شد ، به امام رضا علیه السلام شکوه کرد ؛ امام علیه السلام به او دستور داد که با صداى بلند در منزلش اذان دهد !هشام مى گوید : این کار را کردم ، خدا بیمارى ام را زدود و فرزندانم زیاد شد[۳] .
اذان و بیمارى
یکى از موالى [ بندگان آزاد شده ] امام صادق علیه السلام در حالى که بیمار و بد حال بودنزد آن حضرت آمد . امام علیه السلام به او فرمود ، چه شده ، تو را رنگ پریده و بد حالمى بینیم ؟ گفت : فدایت شوم ، یک ماه است که به شدت بیمار و ناتوانم ، تب بدنم قطعنمى شود ، به هرچه رفیقان برایم توصیف کردند خود را معالجه کردم ، سودى نبخشید .امام صادق علیه السلام به او فرمود : دکمه هاى پیراهنت را بگشاى ، و سر در گریبان فرو برو اذان و اقامه بگو ، و سوره حمد را هفت مرتبه بخوان . گفت : چنین کردم ، پس گویاکه از بند رها شدم [۴] . عَجْلُونى در کشف الخفاء از فقیه محمّد سیابا ـ به حکایت خودش ـ روایت مى کندکه ، بادى وزید و سنگ ریزهاى به چشم او رفت و از بیرون آوردن آن درماند ، و دردشدیدى او را فرا گرفت ؛ چون شنید مؤذن مى گوید : «أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه» ، آن را به زبان آورد ، پس سنگریزه فورى بیرون آمد[۵] .
اذان و معیشت
مردى به امام صادق علیه السلام از فقر شکایت کرد ، امام علیه السلام فرمود : هر زمان که صداى اذان را شنیدى ، همانگونه که مؤذن اذان مى دهد اذان بگوى [۶] .سلیمان بن مُقبل مَدْیَنى مى گوید : از امام کاظم علیه السلام پرسیدم که ، چرا مستحب استانسان ـ هنگامى که اذان را شنید ـ مانند مؤذن اذان بگوید ؛ هرچند در حال بول و غائطباشد ؟امام علیه السلام پاسخ داد: زیرا این کار روزى [ درآمد و امکانات معیشتى ] را زیاد مى کند[۷].
اذان و درد سر
شیخ طبرسى در «عُدّة السفر وعمدة الحضر» آورده است که ، از امامان علیهم ا لسلام چنین روایت شده است : «اذان و اقامه براى رفع درد سر نوشته شده و به [ گردن ] شخص آویخته مى شود»[۸] .
اذان و بد اخلاقى
امام صادق علیه السلام : هر چیزى اشتهایى دارد ، و اشتهاى مرد گوشت است ، هرکه چهلروز گوشت نخورد اخلاقش بد مى شود ، و هرکه بد اخلاق شد در گوش راستش اذان دهید[۹] .
اذان و راندن شیطان
سلیمان جعفرى روایت مى کند که ، شنیده است امام صادق علیه السلام مى فرمود :«در خانه ات اذان بگوى ، چه آن شیطان را مى رماند ، و براى [ مصون ماندن ]کودکان مستحب است[۱۰] .
اذان و غول[۱۱] [ دیو و پرى ]
در دعائم الاسلام از امام على علیه السلام نقل شده که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : هنگامى که دیو وپرى شما را فریفتند به نماز اذان دهید [ و با اذان شرّ آنها را از خود دور سازید [۱۲]] . ابو سعید خُدرى مى گوید : پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : صداى مؤذن را جن و انس و چیزى نمى شنود مگر اینکه روز قیامت به نفع او شهادت مى دهد[۱۳] . خطاب رُعَیْنى در مواهب الجلیل به نقل از ناشرى ـ از شافعیه ـ در ایضاح مى گوید :اذان در چند مورد مستحب است : هنگام ازدحام و زیادى جنها ، در گوش انسان غمگین ، در گوش راست کودک پس از تولد ، و گفتن اقامه در گوش چپ آن ، گفتن اذان و اقامه ، پشت سر مسافر [۱۴] . از آنچه تاکنون گذشت ، و از سخنان بعضى از عالمان سنى و گروههاى سه گانه شیعه ، به دست مى آید که اذان در هنگام سَیْر پیامبر به آسمان و معراج تشریع شد ، واین تنها براى تعیین وقت نماز نبود ، چه این شعار اسلامى اسرار عالى و معانى باطنى عمیقى را در بردارد که بعضى از آنها را یاد آور شدیم و بعضى دیگر در ادامه مى آید ؛چنانچه خواهیم گفت که راز برداشتن «حَیّ عَلَى خیرِ العمل» از اذان ، آنگونه که تعلیل کرده اند نیست ، و مقصود از «الصلاةُ خیرٌ مِنَ النوم» ، آنگونه که توده مردم مى فهمندنمى باشد ، بلکه در اینجا اسرار و مسائلى نهفته است که به زودى ـ به خواست خداى متعال ـ از آنها پرده برمى داریم .
۲ . توقیفى بودن اذان
اکنون زمان طرح سؤال دیگر است و آن اینکه ، آیا اذان توقیفى است به این معنا که باید فصلهاى آن همچنان که هست گفته شود ، یا اینکه ما برحسب مصلحت مى توانیم آن را زیاده و کم کنیم[۱۵] ؟ و آیا در اینجا میان توقیفى بودن امور عبادى و غیرآن ، و بین واجبات و مستحبات فرق وجود دارد یا نه ؟حکم اذان چیست ؟ آیا توقیفیّت آن مانند قرآن است که کسى حق ندارد آن را زیاده و کم کند یا اینکه توقیفى بودن اذان به شکل دیگرى است ؟پیداست که اذان توقیفى است ، احادیثى از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه وآله دلالت دارد که اذان در اِسراء و معراج تشریع شد ، و مانند آن در کتابهاى بعضى از اهل سنّت آمده است .لیکن در این صورت ، با احادیثى که مُشعِر به توقیفى نبودن اذان مى باشد چه کنیم ؟این روایات ـ که در آنها زیادت و نقصان وجود دارد ـ بر چه چیزى دلالت مى کند ؟ آیابر تخییر دلالت مى کند یا بر جواز یا بر چیز دیگر ؟ابو بصیر از امام صادق علیه السلام روایت مى کند که فرمود : اگر مؤذن امام باشد و به انگیزه گرد آمدن مردم ، شهادت و «حَیّ على الصلاة» یا «حَیّ على الفلاح» را ، دوبار و سهبار وبیشتر اعاده کند ، اشکالى ندارد[۱۶] . ابى عُبَیْده حَذّاء مى گوید : امام باقر علیه السلام را دیدم که در اذان ، یکى یکى ، تکبیرمى گفت ، دلیل آن را پرسیدم ، فرمود : آنگاه که در اذان عجله داشته باشى ، باکى در این کار نیست[۱۷] . شیخ طوسى ـ در حدیث صحیح ـ از عبداللّه بن سِنان نقل مى کند که گفت :از امام صادق علیه السلام پرسیدم آیا زن براى نماز باید اذان بگوید ؟ فرمود : اگر این کار رابکند خوب است ، و اگر نکرد کافى است تکبیر بگوید و شهادت به یگانگى و رسالت محمّد دهد[۱۸] .از ابى مریم انصارى ـ در روایتى صحیح ـ نقل شده که گفت شنیدم امام صادق علیه السلام فرمود : اقامه زن این است که تکبیر بگوید و شهادت دهد که خدایى جز خداى یکتا نیست و محمّد بنده و فرستاده اوست[۱۹] . بخارى و مسلم از عبداللّه بن حارث روایت کردهاند که گفت : ابن عباس در روزبارانى ـ که زمین گل شده بود ـ برایمان خطبه خواند ، چون مؤذن به «حَیّ على الصلاة»رسید از او خواست که بگوید : «الصلاة فی الرحال ، نماز در خانهها» مردم ـ با شگفتى و انکار ـ به هم نگاه مى کردند .ابن عباس گفت : گویا شما این ندا را انکار مى کنید ، با آنکه بهتر از من ـ یعنى پیامبر صلى الله علیه وآله ـ این کار را انجام داد ، نماز واجب است و من نمى پسندم شما را به زحمت اندازم[۲۰] . از امام باقر علیه السلام رسیده که آن حضرت در نماز صبح جمله «الصلاةُ خیرٌ مِنَ النوم» رامى افزود ![۲۱] بارى ، این احادیث بر چه چیزى دلالت دارند ؟ و معنا و مقصودشان چیست ؟ وچگونه مى توان آنها را با توقیفى بودن عبادات سازگار دانست ؟آیا توقیفیّت اذان از دیگر احکام جداست ، و مى توان «حَیّ على الفلاح» را سه بار وبیشتر در آن تکرار کرد ، ولى در امر عبادى دیگر زیادى و کمى جایز نمى باشد ؟ آیا دراینجا بین واجب توقیفى و مستحب توقیفى ، فرق وجود دارد ؟توقیفى به معناى تعبدى است ، یعنى تعبد به آنچه شارع مقدس آورده بى زیاده ونقصان ، پس اگر از جانب شارع رسیده باشد که مى توان «حَیّ على الفلاح» را در اذان سهبار گفت ، حمل بر تخییر یا اجازه شارع ـ به جهت ضرورت خاص ـ مى شود ؛ و اگراز سوى شارع این سخن نرسیده باشد و صحّت روایت اثبات نگردد ، به آن عمل نمى شود و در نتیجه در اینجا فرقى میان عبادات و معاملات در توقیفى بودن نیست ،و نیز واجبات و مستحبات در توقیفى بودن با هم فرق ندارند ، مکلف باید آنچه را مى شنود و به عقل درمى یابد ، بهگونهاى ادا کند که شارع امر کرده است ، بى زیاده ونقصان .در کتاب کمال الدین صدوق ، در حدیثى از عبداللّه بن سِنان آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود : به زودى شما دچار شبهه مى شوید بى آنکه نشانه اى راهنما و امامى هدایتگر در میانتان باشد ، کسى از آن شبهه مصون نماند مگر آن که دعاى غریق رابخواند .پرسیدم ، دعاى غریق چیست ؟ امام علیه السلام فرمود : «یا اللّه یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ، ثبِّت قلبی على دینک …» گفتم : «یا مقلب القلوب والأبصار ، ثبّت قلبی على دینک» ، امام علیه السلام فرمود،: به یقین ، خداى بزرگ «مقلّب القلوب والأبصار ؛ دگرگون کننده قلب ها و دیده ها» است ، لیکن بگو آنچنان که من مى گویم : «یا مقلّب القلوب ،ثبِّت قلبی على دینک ؛ اى دگرگون کننده قلبها ، دلم را بر دینت استوار بدار»[۲۲] . به این روش ، مسلمان مى آموزد که باید در نقل ، اندیشه و درنگ ورزد و احتیاط کند و برحذر [ و هوشیار ] باشد ، و بى زیاده و نقصان نصّ را بازگوید ، این همان شیوه اى است که شارع مقدّس تمسّک به آن را به ما آموخته است .بلى ، گاه توقیفى ، به لحاظ نگرش خاص ، از توقیفى دیگر متمایز مى شود . به عنوان نمونه ، توقیفى بودن اذان از توقیفى بودن ازدواج و طلاق ـ به لحاظى ـجداست ، به این معنا که در ازدواج و طلاق ، توقیفى بودن به امر کلّى تعلّق گرفته است نه جزئیّت آن[۲۳] ، یعنى بر عاقد واجب است که عقد ازدواج را در سخنش انشا کند ،بى آنکه متعبد به یک صیغه خاص باشد . پس اگر عقد کننده در عقد ازدواج ، «اَنْکَحْتُیا «زَوَّجْتُ» یا «مَتَّعْتُ» بگوید صحیح است ؛ و نیز در طلاق اگر شخص بگوید : «زَوْجَتِی طالق» یا «فاطمةُ طالق» یا «زنم که در خانه است طالق است» ـ و زنش در خانه باشد ـ طلاق صحیح مى باشد . زیرا مقصود در اینجا ، انشاء پیوند زناشویى در ازدواج و قصد جدایى در طلاق است ، و تَعَبُّد به صیغه و لفظ خاص در اینجا منظور نیست ، به خلاف تعبد به نصوص قرآن و مانند آن که در آنها تغییر و تبدیل راه ندارد ، و جایزنیست جمله اى از قرآن بر جمله دیگر مقدم آورده شود و یا به جاى «الرحمان الرحیم» ، انسان بگوید : «الرحیم الرحمان» ، چه مطلوب در اینجا اداءِ نص آسمانى است همانگونه که هست .بنابراین ، توقیفیّات امور ، به حسب تَعَلُّق احکام مختلف مى شود . گاهى توقیفى بودن به حقیقت و ذات امر تعلّق مى گیرد ، و گاه به لزوم تعبّد به نصّ خاص بى زیاده ونقصان .حال مى پرسیم که ، توقیفى بودن اذان از کدام قسم است ؟ آیا زیاده و نقصان ، وتبدیل کلمه اى به کلمه دیگر در آن جایز مى باشد یا خیر ؟ اگر جایز است تا چه حدشارع به ما اجازه تصرف در آن را داده است ؟ آیا توقیفى بودن اذان مانند اذکارمستحبى در قنوت مى باشد یا مانند صیغههاى تشهّد و نمازِ خوف در نزد اهل سنّت است یا چیز دیگر ؟پاسخ این پرسشها ، در ابوابى که از این پس مى آید ، روشن خواهد شد و با مطالعه آنها مى توان به حقیقت امر در این زمینه پى برد .
خلاصه بحث
پس از اینکه معناى لغوى و اصطلاحى اذان را بیان کردیم ، و اقوالى را که در تاریخ تشریع اذان گفته شده باز گفتیم ، به اقوال اهل سنّت درباره آغاز اذان پرداختیم که ،شش قول مى باشد :۱ ـ تشریع اذان با ابتکار و پیشنهاد بعضى از صحابه ـ و به ویژه عمر بن خطّاب ـصورت گرفت .۲ ـ تشریع اذان بر اثر خواب هایى بود که بعضى از صحابه دیدند ؛ مانند ابوبکر وعمر و عبداللّه بن زید و دیگران .۳ ـ اذان به تدریج نازل شد ، و بعد عمر شهادت به نبوّت را به آن افزود .۴ ـ اذان وحى از سوى خداست که پیامبر در معراج آن را از جبرئیل دریافت کرد .۵ ـ عمر نخستین کسى است که اذان جبرئیل را در آسمان شنید ، پس از او بلال صداى اذان را دریافت .۶ ـ تشریع اذان زمانى رخ داد که آدم علیه السلام را ترس فرا گرفت و جبرئیل اذان را بر اوفرود آورد .آنگاه ، نظر اهل بیت را درباره آغاز اذان آوردیم و تأکید کردیم که آنان اتفاق دارندبر تشریع اذان در معراج ، و نصوصى را از آنها نقل کردیم : ۱ ـ امام على بن ابى طالب علیه السلام . ۲ ـ امام حسن بن على علیه السلام . ۳ ـ امام حسین بن على علیه السلام . ۴ ـ محمّد بن على بن ابى طالب (محمّد حَنَفیّه) . ۵ ـ امام على بن حسین ، زین العابدین علیه السلام . ۶ ـ امام محمد بن على ، امام باقر علیه السلام . ۷ ـ امام جعفر بن محمد ، امام صادق علیه السلام . ۸ ـ امام على بن موسى الرضا علیه السلام . سپس سخنان بعضى از بزرگان امامیه را یادآور شدیم تا بر اتفاق آنها بر این امرتأکید کنیم که ، اذان ناشى از نزول وحى بر پیامبر است نه رؤیا .پس از آنکه گفتیم در نزد شیعه و سنى اذان وحى از سوى خداست ، و قول به اینکه اذان به خواب تشریع شده ، نظر انفرادى اهل سنّت است ، نگاهى به این نظریه افکندیم ، و با احادیث رؤیا درنگى کردیم ، سپس انگیزه هاى پیدایش این نظریه را نزدآنان بررسى کردیم ، و احتمال ارتباط این امر را با لعن بنى امیه دادیم که در آیه « وَمَاجَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ » انعکاس یافته است .در آنجا بعضى از ریشههاى این اختلاف را روشن ساختیم با تأکید بر این سخن که اهل بیت در کلمات و مواضعشان اشاره کرده اند که بنى امیه مى کوشیدند در برابرانتشار ذکر محمّد و آلش ، در اذان و تشهّد و خطبه ها ، بایستند ، و سعى داشتند ازمنزلت اِسراء و معراج بکاهند و ادعا کنند که معراج تنها روحى بوده ـ یعنى در خواب رخ داده و نه در بیدارى ـ و این خاموش ساختن ذکر پیامبر در یادهاست که از بین بردن مکارم و فضایل آن حضرت را در پى دارد .رنج آورتر از این ، آن است که آنان در شمار کسانى که هنگام عروج با بعثت باپیامبر خواب بودند ، نام امام على بن ابى طالب علیه السلام را نیاورده اند ، احادیث ومشاهدات دیگرى را که در معراج رخ داد تحریف کردند و به نامهاى دیگران آوردند از اینرو آنان وجود مثال على علیه السلام را در بهشت به فراموشى سپردند ، با آنکه وجودکسانى را که شأن و منزلت بسیار کمترى از على علیه السلام داشتند یاد کرده اند .گفتیم که نظریه رؤیا پس از صلح امام حسن با معاویه ، میان مردم استوار شد ؛ زیراسفیان بن لیل مى گوید : نزد امام حسن درباره اذان سخن گفتیم ، بعضى از ما گفت :اذان به خواب عبداللّه بن زید تشریع شد ، حسن بن على به او فرمود : شأن اذان فراتر ازاین است ، جبرئیل اذان گفت …آنگاه یادآور شدیم که از امام حسین علیه السلام درباره سخن مردمان ـ درباره اذان ـ سؤال شد ، فرمود : وحى بر پیامبرتان نازل مى شد ، و شما مى پندارید که او اذان را از عبداللّه بن زید ستاند .و نیز سخن محمّد بن حنفیه که ، چون شنید مى گویند تشریع اذان به رؤیا بوده است ، لرزید و گفت : به آنچه در شریعت اسلام ، اصل و معالم دینتان است روى آورده اید ، [ و با وجود این ] گمان مى کنید که آن رؤیاى مردى از انصار بوده که ممکن است راست باشد یا دروغ یا خوابى آشفته !راوى مى گوید ، گفتم : این حدیث در میان مردم شایع شده است ، گفت : به خداسوگند این سخن باطل است .پس از آن ، سخنان امیرالمؤمنین على علیه السلام و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین و على بن حسین و زینب علیهم السلام را آوردیم که در آنها تصریح یا اشاره شده بود به بنى امیه و کسانى که پیش از آنان متصدى خلافت شدند .سپس توجه به امام سجاد در شام کردیم که در آنجا که مؤذن گفت : «أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه» ، على بن حسین از بالاى منبر رو به یزید کرد و گفت : اى یزید ، این محمّد جد من است یا تو ، اگر پندارى که جد توست دروغ مى گویى و اگر مى گویى که جد من است ، چرا عترتش را کشتى .در ادامه ، سیاست محو نام خاندان پیامبر را از نظر گذراندیم و امتداد این جریان رااز طرف حکومتها تا دوره عباسیان ، و در مقابل علاقه شدید امامانِ اهل بیت علیهم السلام رابر اتمام نور و بلند ساختن ذکر و افتخار به اسم محمّد که در اذان بلند [ و طنین افکن ]است .و در پایان به دو مطلب اشاره کردیم :اول : اذان اعلام محض براى نماز نیست ، بلکه بیشتر به واقع حیات اسلامى نظردارد ؛ زیرا الفاظ آن ، به نظر امامیه ، در بردارنده معانى اسلام و اصول عقیده ـ توحید ونبوت و امامت ـ است . آنگاه آثار اذان را در حیات اجتماعى یادآور شدیم .دوم : توقیفى بودن اذان … ! در اینجا ما خواننده را بى آنکه جواب به پایان رسد رهاکردیم ؛ زیرا این مطلب نیازمند مقدماتى بود ؛ و نیز بیان بیشتر درباره بستر و ظروف زمانى [ تشریع اذان ] و فزونى ها که در آن پدید آمد و کاستى ها که از آن صورت گرفت ؛ از اینرو براى آگاهى به حقیقت ، ناگزیر باید با بحث همراه شد .اکنون زمان پرداختن به باب اول از این بررسى است : [۱] . الجعفریّات الاشعثیّات : ۳۲ (متن روایت از این کتاب است) ، نیز نگاه کنید به ، دعائم الاسلام ۱ : ۱۴۷ ؛بحارالانوار ۸۱ : ۱۶۲ ـ ۱۶۳ ؛ وسائل الشیعة ۲۱ : ۴۰۵ ـ ۴۰۶ ، کتاب النکاح ، باب استحباب الأذان فی اُذن المولود . [۲] . سنن أبی داود ۴ : ۳۲۸ ، کتاب الأدب ، باب فی الصبیّ یولد فیؤذّن فی اُذنه ، حدیث ۵۱۰۵ ؛ سنن الترمذی۴ : ۹۷ ، کتاب الأضاحی ، باب الأذان فی اُذن المولود ، حدیث ۱۵۱۴ ، صاحب این کتاب مى گوید : این حدیث حسن و صحیح است . [۳] . الدعوات ، للقطب الراوندی : ۱۸۹ ـ ۱۹۰ ؛ بحارالانوار ۸۱ : ۱۵۶ ؛ مستدرک الوسائل ۴ : ۳۹ ، کتاب الصلاة ، نیز نگاه کنید به سخن شیخ یحیى بن سعید در جامع الشرایع : ۷۳ ؛ و صدوق در من لا یحضره الفقیه ۱ : ۲۹۲ ، حدیث ۹۰۳ . [۴] . طب الأئمّة علیهمالسلام : ۵۲ ؛ بحارالانوار ۸۹ : ۲۳۵ ، و جلد ۹۲ : ۲۱ . [۵] . کشف الخفاء ۲ : ۲۰۶ ـ ۲۰۷ . [۶] . بحارالانوار ۸۱ : ۱۷۴ ، به نقل از دعوات راوندى . [۷] . وسائل الشیعة ۱ : ۳۱۵ ، کتاب الطهارة ، أبواب أحکام الخلوة ، نیز نگاه کنید به ، جلد ۱۵ : ۳۴۷ ـ ۳۴۸ ، ازامام على علیه السلام ، کتاب الجهاد ، ابواب جهاد نفس . [۸] . مستدرک الوسائل ۴ : ۷۶ ؛ مستدرک سفینة البحار ۱ : ۶۵ ، ماده «أذن» چاپ قدیم . [۹] . المحاسن ۲ : ۲۵۶ ، کتاب المآکل ، حدیث ۱۸۰۸ ؛ بحارالانوار ۸۱ : ۱۵۱ . [۱۰] . الحدائق الناضرة ۷ : ۳۶۶ . [۱۱] . غول : نوعى از جن که انسان را مى فریبد [ و روان او را مختل مى سازد ] (بحارالانوار ۸۱ : ۱۱۹) . [۱۲] . دعائم الاسلام ۱ : ۱۴۷ ؛ بحارالانوار ۸۱ : ۱۶۲ ؛ مستدرک الوسائل ۴ : ۶۲ .[۱۳] . صحیح البخاری ۱ : ۳۰۶ ، کتاب الأذان ، باب رفع الصوت بالأذان ، حدیث ۵۷۵ ؛ سنن النسائی ۲ : ۱۲ ،کتاب الأذان ، باب رفع الصوت بالأذان . [۱۴] . مواهب الجلیل ۲ : ۸۵ ؛ و نگاه کنید به ، فتح المعین لشرح قرة العین ، چاپ شده در حاشیه اعانة الطالبین۱ : ۲۳۰ . [۱۵] . مقصود از توقیفى نبودن همین معناست . [۱۶] . الکافی ۳ : ۳۰۸ ، حدیث ۳۴ ؛ وسائل الشیعة ۵ : ۴۲۸ به نقل از کافى . [۱۷] . التهذیب ۲ : ۶۲ ، حدیث ۲۱۶ ؛ الاستبصار ۱ : ۳۰۷/۱۱۴۰ ؛ وسائل الشیعة ۵ : ۴۲۵ . [۱۸] . التهذیب ۲ : ۵۸ ، حدیث ۲۰۲ ؛ وسائل الشیعة ۵ : ۴۰۵ . [۱۹] . الکافی ۳ : ۳۰۵ ، کتاب الصلاة ، باب بدء الأذان والإقامة . [۲۰] . صحیح البخاری ۱ : ۳۲۴ ـ ۳۲۵ ، کتاب الأذان ، باب هل یُصَلّی الإمام بمن حَضَرَ وهل یَخْطُب یومَ الجُمُعَةفی المَطَر ، حدیث ۶۲۹ ؛ نزدیک به این مضمون در باب «الرخصة فی المطر والعلّة أن یُصلّی فی رحله» ، و در باب «الأذان للمسافر إذا کانوا جماعة …» ، از نافع روایت شده که ، ابن عمر در شبى سرد اذان داد … آنگاه گفت : در محمل هاتان نماز بخوانید ؛ و نگاه کنید به فتح البارى ابن رجب ۳ : ۴۹۳ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۴۸۵ ، حدیث ۶۹۹ ، کتاب صلاة المسافرین وقصرها . [۲۱] . التهذیب ۲ : ۶۳ ، حدیث ۲۲۲ . [۲۲] . کمال الدین وتمام النعمة ۲ : ۳۵۱ ، باب ۴۳ ، حدیث ۴۹ ؛ بحارالانوار ۵۲ : ۱۴۸ ، حدیث ۷۳ . [۲۳] . دعاهاى قنوت ، از این قبیل است ، به یقین قنوت مستحب است ، لیکن خواندن ذکر خاص در آن لحاظ نشده و شخص مى تواند هر ذکرى را بیاورد .