احادیث شیعه ۱ -معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

احادیث شیعه ۱ -معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

اخبارى  در کتاب‏هاى  شیعه به چشم مى ‏خورد که شبیه روایات اهل سنت است .این اخبار را مى ‏کاویم تا روشن گردد آیا این دست احادیثِ مورد قبول شیعه مى ‏باشد ؟ یا روایاتِ اهل سنت به مصادر حدیثى  شیعه راه یافته و از آنجا به فقه وارد شده است ؟

۱ و۲ . چگونگى  تکبیر بر میّت و نماز بر آن

شیخ طوسى  در «الخلاف» مى ‏گوید :مسئله ۵۴۱ . هنگامى  که [ قرار باشد ] بر جنازه مرد ، کودک ، خنثى  و زن نمازخوانده شود ، جنازه زن جلوتر از سایر جنازه‏ ها ، رو به قبله ، قرار مى ‏گیرد ، سپس خنثى  ، کودک و … . دلیل ما بر این شیوه ، اجماع فرقه امامیه و روایات آنان مى ‏باشد .عَمّار بن یاسر مى ‏گوید :جنازه اُمّ کلثوم (دختر على   علیه ‏السلام) و فرزندش ـ زید بن عُمَر ـ را آوردند وحسن و حسین  علیهماالسلام و عبداللّه‏ بن عمر و عبداللّه‏ بن عباس و ابوهُرَیْرَه همراه آن بودند ، جنازه پسر را پیش امام گذاشتند و زن را پشتِ آن ، وگفتند : این سنت پیامبر است[۱] .بعضى  از علماى  اهل سنت به این مسئله براى  دلالت بر وقوع تزویج عمر با اُمّ  کلثوم ، استدلال کرده‏ اند تا ما را متقاعد سازند .

نقد و بررسى

در این زمینه چند مسئله شایان توجه است :

مسئله اول

آنچه را شیخ طوسى  از عَمّار بن یاسر روایت مى ‏کند ، مُرْسَل است ؛ تا آنجا که ما درکتاب‏هاى  حدیثى  شیعه و عامه تحقیق کردیم به خبرى  به این مضمون از عَمّار بن یاسر دست نیافتیم مگر آنچه را شیخ طوسى  در همین مسئله نقل مى ‏کند . آنچه از نزدعامّه در این باب است روایت از عَمّار بن اَبى  عمار مى ‏باشد .آیا این شخص ، همان عمار بن یاسر است یا فرد دیگرى  مى ‏باشد ؟ پاسخ این سؤال به زودى  روشن خواهد شد .امکان ندارد این شخص عمار بن یاسر ـ صحابى  بزرگ پیامبر و ملازم رکاب
على   علیه ‏السلام ـ باشد ؛ زیرا اگر او بود ، حضور امام على  علیه‏ السلام نیز در جنازه دخترش ـ اُمّ کلثوم ـ احتمال مى ‏رفت در حالى  که مى ‏بینیم در حدیث ذکرى  از امام على  نیست و تنها از
حسن و حسین  علیهماالسلام نام برده شده است .افزون بر این ، مى ‏دانیم که عمار بن یاسر ، در سپاه امام على   علیه السلام بود و در صفّین به شهادت رسید ، چگونه معقول است وى  واقعه ‏اى  را روایت کند که در خلافت بنى ‏امیه رخ داد ؟!

مسئله دوم

این حدیث بر خلاف خبرى  است که از ازدواج عبداللّه‏ بن جعفر با اُمّ کلثوم ـ پس اززینب دختر على   علیه‏ السلام ـ حکایت دارد . زیرا براساس آن خبر ، همسر عبداللّه‏ بن جعفر«زینب» در خانه او درگذشت[۲] و پیداست که وفات حضرت زینب در سال  ۶۲ [۳] یا۶۵[۴] یا ۶۷ هجرى [۵] رخ داد ، در حالى  که خبر نماز بر امّ کلثوم به یقین پیش از سال ۵۴
هجرى [۶] مى ‏باشد .

مسئله سوم

معلوم است که شیخ طوسى  در کتاب «الخلاف» در راستاى  استشهاد و الزام دیگران این خبر را مى ‏آورد ، نه براى  استدلال به  آن ؛ زیرا وى  پس از آنکه مسئله را ذکرمى ‏کند ، مى ‏گوید :دلیل ما اجماع فرقه شیعه و اخبار آنهاست ، و عمار بن یاسر روایت مى ‏کند …این عبارت ، مى ‏فهماند که دلیلِ شیخ ، اجماع شیعه و اخبار آنهاست که از حَلَبى [۷]و ابن بُکَیر[۸] و عمّار ساباطى [۹] و … وارد شده ، نه خبر عمار بن یاسر تا اشکال واردآید .افزون بر این ، مى ‏دانیم که تألیف کتاب‏هاى  فقهى  شیعه امامیه دو گونه است :۱ . کتاب‏هایى  که براساس فقه استدلالى  شیعه نگارش یافت و در آنها به آراى  دیگرمذاهب پرداخته نشده است .۲ . کتاب‏هایى  که با ملاحظه نظرات اهل سنت ، همراه با دلایل شیعه نوشته شده است همان که [ امروزه ] «فقه مقارن» (فقه مقایسه‏اى  و تطبیقى ) یا «فقه خلاف» (فقه اختلافى ) نامیده مى ‏شود .کتاب «الخلاف» شیخ طوسى  از نگارش‏هاى  قسم دوم است ؛ زیرا خبر عَمّار بن یاسر در کتاب «المبسوط» یا «النهایة» یا «تهذیب الأحکام» و دیگر کتاب‏هاى  فقهى  وحدیثى ـ فتوایى  شیخ نیامده است ، بلکه آن را در کتاب « الخلاف » مى ‏آورد که همان«فقه اختلافى » مقصود است ، و این مطلب ، اثبات مى ‏کند که وى  آن را براى  الزام دیگران یا استشهاد به آنچه گرویده است ، مى ‏آورد .بنابراین ، دلیل شیخ در این مسئله ، اجماع شیعه امامیه و اَخبارى  است که از اهل بیتِ نبوت  علیهم ‏السلام وارد شده و در اَخبار صحیح آنها هست نه آنچه را که از عمار ذکرمى ‏کند .

مسئله چهارم

عمار مذکور ـ در این حدیث ـ عمار بن یاسر نیست ، بلکه وى  عَمّار بن عمار (غلام آزاد شده بنى  هاشم) مى ‏باشد و دربعضى  نصوص آمده است که وى  غلام آزاد شده حارث بن نَوْفَل بود .عَمّار بن عمار ، تابعى  است و نه صحابى  رسول خدا ، از ابو هُرَیره و ابن عباس روایت مى ‏کند و ابو داود در سنن خود [۱۰ ]  و بیهقى [۱۱] و نسائى و دیگران از او روایت مى ‏آورند .به نظر مى ‏رسد در کتاب «الخلاف» از سوى  ناسخان خطا و تصحیف پدید آمده است و این کار پیش از علامه حلّى  روى  داد ؛ زیرا معقول نمى ‏باشد که شیخ طوسى (پیشواى  اهل رجال و حدیث) نداند که عَمّار بن یاسر در صفّین به شهادت رسید ،و نابخردانه چیزى  را روایت کند که در خلافت بعضى  از بنى  امیه واقع شد .نخستین کسى  که دریافت این شخص ، عَمّار بن یاسر نیست ، علامه حلّى (م ۷۲۶ه ) در کتاب «منتهى  المطلب » است که از کتاب‏هاى  فقه الخلاف مى ‏باشد .علامه حلى  در کتاب «مختلف الشیعه» ـ که به نقل اقوال علماى  شیعه امامیه اختصاص دارد ـ مى ‏نویسد :شیخ طوسى  در کتابِ خلاف به اجماع و به آنچه عمار بن یاسر روایت مى ‏کند احتجاج کرده که گفت : جنازه اُمّ کلثوم را آوردند …[۱۲]و در «منتهى  المطلب » مى ‏گوید :دلیل ما روایتى  است که اهل سنّت از عَمّار بن اَبى  عمار آورده‏ اند که گفت : بر جنازه امّ کلثوم ـ دختر على  بن ابى  طالب  علیه‏ السلام ـ و فرزندش زیدبن عُمَر ، حاضر بودم ، کودک پیش امام نهاده شد و زن پس از کودک ودر آن جماعت ، حسن و حسین و ابن عباس و ابن عمر و هشتاد نفر ازصحابه حضور داشتند .پرسیدم : این چه کارى  است ؟ گفتند : این سنت است .و از طریق شیعه ، آنچه شیخ در روایت صحیح از محمد بن مسلم از امام باقر یا امام صادق  علیهماالسلام روایت مى ‏کند که گفت …[۱۳] .و در «تذکرة الفقهاء» ، هنگام ذکر برخى  از فروع فقهى  ، مى ‏گوید :اگر جنازه مرد و زن با هم قرار گیرند ، اصحاب ما مى ‏گویند : سرِ زن برابرِ وسط (و میانه) مرد گذاشته مى ‏شود تا امام در جایگاهى  که فضیلتِ آن بیشتر است بایستد …و نظر دیگر این است که : رأس (و سر) همه برابر هم قرار گیرد ؛ زیرا امّ کلثوم ـ دختر على   علیه ‏السلام ـ و فرزندش زید با هم درگذشتند . جنازه آن دورا آوردند ، امیر مدینه بر آن دو نماز گزارد و سر و پاى  آن دو را مساوى هم قرار داد .[ پیداست  که ] در فعل غیر نبى ّ وامام حُجّتى  [ براى  مشروعیت عمل ]نمى ‏باشد[۱۴] .در اینجا هوشیارى علامه حلى  و تخطى  نکردن او از شیوه‏اش را ـ در این دوکتابش ـ مى ‏نگریم . وى  آن گاه که خبر را در «مختلف الشیعه» مى ‏آورد (که در آن به فقه امامیه و اختلاف بزرگان شیعه مى ‏پردازد) خبر کتاب خلاف (شیخ طوسى ) را با امانت در نقل از عَمّار بن یاسر مى ‏آورد ، امّا زمانى  که مسئله را با کتاب‏هاى  اهل سنت مقایسه مى ‏کند ، اشاره دارد به اینکه خبر حکایت شده از عمار بن یاسر ، در کتاب‏هاى  اهل سنت از عمّار بن ابى  عمار تابعى  ـ مولى  بنى  هاشم ـ روایت شده ، نه از عمّار بن یاسرصحابى  پیامبر .این امر ما را به ضرورت اعتنا به فقه خلاف و تدریس (و پژوهش) آن درحوزه‏ هاى  علمیه ، رهنمون مى ‏سازد تا بتوانیم مؤیداتى  از فقه عامه را بر فقه ‏مان بیفزاییم و به آنها استشهاد (و نه استدلال ) کنیم و استدلال‏ها و برهان‏ هایمان را عمق بخشیم ؛ زیرا بسیارى  از فروع فقهى  اگر با همانندهاشان در کتاب‏هاى  عامه مقایسه شوند ، از خلال آن امور زیادى  دریافت مى ‏شود که اکنون بر ما پوشیده است ، چون فقه ما در حد زیادى  مُشرِف و ناظر بر فقه عامّه است که تحت تأثیر قدرت و سیاست و … قرار گرفت .بنابراین ، بررسى  افکار و عقاید و آراى  طرح شده در زمان صدور نص ، در فهم مسائل اختلافى  کنونى  مسلمانان ، بى ‏نهایت مرتبط است .به این ترتیب درمى ‏یابیم که اهل سنت نمى ‏توانند به وسیله ورود خبر عمار بن یاسر و اَمثال وى  در  « مسالک  الأفهام» یا «مجمع الفائدة والبرهان» یا «جواهر الکلام» ودیگر کتاب‏ها ، علیه ما استدلال کنند ؛ زیرا این خبر از کتاب خلاف شیخ طوسى  گرفته شده که چگونگى  در آمدن آن را در میراث شیعه دریافتیم .

درنگى  با خبر عَمّار

در خبر عَمّار بن یاسر (= عمار بن ابى  عمار) که در کتاب خلاف حکایت شده و ازروایت‏ هاى  عامه است ، علل پوشیده ‏اى  است که اشاره به بعضى  از آنها لازم و واجب مى ‏باشد .۱ . اختلاف در زید بن عمر و اینکه آیا وى  کودکى  بود و مُرد یا مَردى  شد ودرگذشت ؟ آیا در استدلال میان این دو فرق هست ؟آیا زید و مادرش در یک روز مُردند یا مرگ یکى  از آنها پس از دیگرى  [ و باتأخیر ] صورت گرفت ؟۲ . مقصود از این سخن عَمّار بن ابى  عمار که مى ‏گوید : «قالوا : إنّها السُنّة» (گفتند :
آن سنت است) چیست ؟ آیا با این سخن لزوم قرار دادن زن را در مقابل کودک وکودک را در مقابل امام قصد مى ‏کند یا قصدش چیز دیگر است ؟در خبر وى  تکبیر چگونه صورت گرفت ، چرا وى  آن را ذکر نمى ‏کند ؟ آیا تکبیر برمیت چهار تاست (چنان که ابن عمر بر آن دو نماز گزارد) یا پنج تاست ؛ آن گونه که اجماع اهل بیت  علیهم ‏السلام بر آن استوار است ؟حکم نماز میت ، بر زن چگونه است؟ آیا سنت این است که امام مقابل سرش بایستد ـ چنان که شیعه قائل ‏اند[۱۵] ـ یامى ‏بایست امام در میانه یا برابر سُرِین زن قرارگیرد (چنان که عامه به آن قائل‏ اند)[۱۶] ؟آیا سنّت ، در قرار دادن جنازه‏ ها ، به صورت تساوى  است یا درجه ‏بندى  آنها ؟چه کسى  در نماز بر میت سزاوارتر است ، امام یا اولیاى  میّت ؟و دیگر فروع فقهى  که امکان بحث آنها در ضمن این مسئله هست .در مختصر تاریخ دمشق آمده است :در زید و مادرش دو سنت وجود دارد : در یک ساعت [ و زمان ] مُردند و دانسته نشد که کدام یک قبل از دیگرى  درگذشته است ، پس هریک ازآنها از دیگرى  ارث نبرد ؛ هر دو با هم در محل نماز [ براى  نماز ] نهاده شدند ، مادر زید پس [ از زید ] نهاده شد و زید پیش امام قرار گرفت ودر نتیجه سنت [ در نماز ] بر جنازه مرد و زن [ با هم ] پس از آن ، به همین شیوه جریان یافت [۱۷  ] .

وارسى  امر اول

امر اول این بود که آیا زید مَردى  شد و از دنیا رفت یا نوجوانى  بود و درگذشت ؟خلیل در «العین»[۱۸] و صاحب بن عَبّاد در «المحیط»[۱۹] و ابن سیِّده در «المحکم»[۲۰]و اَزْهرى  در « تهذیب اللغة»[۲۱] ، غلام را این گونه معنا مى ‏کنند :الغلام : الطارّ الشارب ؛غلام : پسرى  است که تازه پشتِ لبش مودرآورده است .در «المصباح المنیر» (اثر فیومى ) مى ‏خوانیم :غلام ، پسر خردسال است و به طور مجاز بر مَرد … اطلاق مى ‏شود ؛… شنیدم که عرب به نوزاد پسر ، «غلام» مى ‏گفت ، و به «کَهْل» (پیر)«غلام» مى ‏گفتند و این نوع کاربرد در سخن آنان رایج است[۲۲] .پس غلام ـ به طور حقیقى  ـ اسم براى  پسر صغیر (خردسال) است و گاه به طورمجاز بر شیخ (پیرمرد) اطلاق مى ‏شود از باب اینکه پیرمرد سرانجام توانایى ‏هایش رااز دست مى ‏دهد و چون کودک نیازمند مراقبت مى ‏گردد .اکنون درباره زید بن عمر مى ‏پرسیم ، آیا وى  صغیر (نوجوان) از دنیا رفت یا مَردى شد و درگذشت ؟اگر قائل به مرگ وى  در خُردى  شویم ، با آنچه دلالت دارد که وى مَردى  شدودرگذشت ،ناسازگار مى ‏افتد ؛ و اگر بگوییم وى  مَردى  بود که از دنیا رفت با آنچه کهمى ‏گوید وى  کودک و طفل صغیرى  بود که درگذشت ، تعارض پیدا مى ‏کند .

زید بالغ و مَرد و بى ‏فرزند

عباراتى  که دلالت دارند زیر مَردِ [ بالغ و کاملى  ] شد و در گذشت ، چنین است : ابن حبیب (م ۲۴۵ ه) در «المنمّق» آنجا که جنگ‏هاى  بنى  عُدَى  بن کَعْب بن لُؤَى را در اسلام مى ‏آورد ، مى ‏نویسد :… نقش زید بن عمر در حلّ این نزاع ذکر شده و اینکه وى  بر اثرضربه اى  که در تاریکى  شب بر او فرود آمد سرش شکافت ، و در پى  آن از دنیا رفت[۲۳] .در «اُسد الغابه » مى ‏خوانیم :مرگ زید در جنگى اتفاق افتاد . وى براىمیانجى  ‏گرى  آمده بود [ در آن درگیرى آسیب دید ] چند روزى  زنده بود[۲۴] ، سپس از دنیا رفت ، عبداللّه‏ بن عامر در رثاى  اوشعرى  سرود[۲۵] .در «سیر أعلام النُبَلاء» آمده است :زید از اَشراف قریش بود ، در جوانى  درگذشت و فرزندى  از خود باقى نگذاشت ؛ذهبى مى ‏افزاید : این ماجرا در اوایل دولت معاویه رخ داد[۲۶] .ابن قُدامه در «الشرح الکبیر» ـ پس از ذکر خبرعمّار بن اَبى  عمّار ـ مى ‏نویسد :حدیث نخست نادرست است؛ زیرا زید بن عمر ، فرزند اُمّ کلثوم مى ‏باشد که [ همزمان با مادرش در گذشت و ] به همراه اُمّ کلثوم بر وى  نماز گزارده شد وى  کامل مردى  ، وصاحب فرزندانى  نیز بود ـ زُبیر بن بکّار چنین گفته است ـ علّت مرگش آن بود که درجنگى  که میان بنى  عدى  به گاهِ خلافت بنى  امیه در گرفت ، آسیب دید و از هوش رفت او را بر دوش گرفتند و بردند ، این احوال ، حکایت از این دارد که کامل مردى  بوده است[۲۷] .محمد بن سعد در شمردنِ نام اولاد عُمَر بن خطاب مى ‏نویسد :و زید اکبر ، فرزندى  از خود برجاى  نگذاشت[۲۸] .
[۱] .  الخلاف ۱ : ۷۲۲ ، کتاب الجنائز ، مسئله ۵۴۱ .
[۲] .  نصّ‏خبر مى ‏گوید : «فماتت عنده» زینب‏نزد او از دنیا رفت ؛ السنن الکبرى  (بیهقى ) ۷ : ۷۰ ـ ۷۱٫
[۳] .  زینب الکبرى  شیخ جعفر نقدى  : ۱۴۲ .
[۴] .  معالى  السبطین : ۶۸۹ ؛ مع بطلة کربلاء مغنیه : ۹۰ ؛ أعلام النساء ۱ : ۵۰۸ .
[۵] .  نزهة الأنام فى  محاسن الشام بدرى  ۲ : ۳۴۷ و۳۸۱ ؛ شرح نهج البلاغه (ابن میثم) ؛ معالى  السبطین (حائرى ) : ۶۹۰ .
[۶] .  براى  آگاهى  بیشتر نگاه کنید به ، أعیان الشیعه ۱۳ : ۱۲ .
[۷] .  تهذیب الأحکام ۳ : ۳۲۳ ، حدیث ۱۰۰۰۶ و۱۰۰۰۸ ؛ الاستبصار ۱ : ۴۷۱ ، حدیث ۱۸۲۳ و۱۸۲۵ .
[۸] .  فروع کافى  ۳ : ۱۷۵ ، حدیث ۵ ؛ تهذیب الأحکام ۳ : ۳۲۳ حدیث ۱۰۰۰۷ ؛ الاستبصار ۱ : ۴۷۲ ، حدیث ۱۸۲۴ .
[۹] .  فروع کافى  ۳ : ۱۷۴ ، حدیث ۲ ؛ تهذیب الأحکام ۳ : ۳۲۳ ، حدیث ۱۰۰۰۴ ؛ الاستبصار ۱ : ۴۷۲ ، حدیث ۱۸۲۷
[۱۰] .  سنن اَبى  داود ۲ : ۷۷ ، حدیث ۳۱۹۳ ، در این مأخذ آمده است : عمار مولى  الحارث بن نوفل .
[۱۱] .  السنن الکبرى  ۴ : ۳۳ .
[۱۲] .  مختلف الشیعه ۲ : ۳۱۵ .
[۱۳] .  منتهى  المطلب ۷ : ۳۵۷ .
[۱۴] .  تذکرة الفقهاء ۲ : ۶۶ .
[۱۵] .  نگاه کنید به وسائل الشیعه ۳ : ۶۱۸ ، باب ۲۷ .
[۱۶] .  صحیح بخارى  ۲ : ۹۱ ، کتاب الجنائز ؛ سنن ترمذى  ۲ : ۲۴۹ ، ابواب الجنائز ، باب ۴۴ .
[۱۷] .  تاریخ مدینه دمشق ۱۹ : ۴۸۸ ـ ۴۸۹ ؛ مختصر تاریخ دمشق ۹ : ۱۶۱ ـ ۱۶۲ .
[۱۸] .  العین ۴ : ۴۲۲ ، ماده «غلم» .
[۱۹] .  المحیط فى  اللغة ۵ : ۸۸ .
[۲۰] .  لسان العرب ۱۲ : ۴۴۰ .
[۲۱] .  تهذیب اللغة ۸ : ۱۴۱ .
[۲۲] .  المصباح المنیر : ۴۵۲ .
[۲۳] .  المنمق : ۳۰۹ ـ ۳۱۰ .
[۲۴] .  اُسُد الغابه ۵ : ۶۱۵ ؛ الإصابه ۸ : ۴۶۵ ، ترجمه رقم ۱۲۲۶۷ .
[۲۵] .  اُسُد الغابه ۳ : ۱۹۰ .
[۲۶] .  سیر اعلام النبلاء ۳ : ۵۰۲ .
[۲۷] .  المغنى  ۲ : ۴۲۱ ؛ الشرح الکبیر ۲ : ۳۴۵ .
[۲۸] .  طبقات ابن سعد ۳ : ۲۶۵ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


چهار × 6 =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>